آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

قلب که عضوى در سینه انسان است، گرچه وظیفه پخش خون در بدن را به عهده دارد، اما اثر پدیده‏هاى روانى مانند خشم، ترس، شادى و اندوه، زودتر از اعضاى دیگر در آن مشاهده مى‏شود . (تندى و کندى ضربان) . از این‏رو بسیارى از امور روانى مانند قساوت و بى‏رحمى، و حتى تعقل و تفکر به آن نسبت داده مى‏شود .
«ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهى کالحجارة او اشد قسوة و ان من الحجارة لما یتفجر منه الانهار و ان منها لما یشقق فیخرج منه الماء و ان منها لما یهبط من خشیة الله و ما الله بغافل عما تعملون‏» (1) .
«سپس دلهاى شما پس از این جریان (ذبح بقره براى شناخت قاتل) سخت‏شد، آنها مانند سنگ‏اند یا سخت‏تر از آن (زیرا) برخى از سنگها است که از آن آب فوران مى‏کند، برخى از آنها مى‏شکافد و آب از آن بیرون مى‏آید، و برخى از آنها از ترس خدا، فرو مى‏افتد خداوند از آن چه که انجام مى‏دهید، بى خبر نیست‏» .
پیش از تفسیر این «مثل‏» نکاتى را یادآور مى‏شویم:
1 . داستان بقره بنى اسرائیل
از آنجا که قرآن این «تمثیل‏» را پس از داستان بقره «بنى اسرائیل‏» مطرح کرده است، لازم است‏به صورت فشرده به داستان آن اشاره شود، تا ارتباط آیه با ما قبل خود، روشن گردد .
یک نفر از «بنى اسرائیل‏» به دست کسى کشته مى‏گردد، ولى قاتل آن شناسایى نمى‏شود، تمام قبایل خود را تبرئه کردند، و مى‏رفت که خون مقتول لوث شود، و در نتیجه، درگیرى بزرگى در میان اسباط رخ دهد، سرانجام خصومت نزد موسى علیه السلام برده شد تا گره کور این حادثه پیچیده را بگشاید، جریان از طریق موازین عادى، قابل حل نبوده، باید از غیب استمدادى برسد .
وحى الهى فرود آمد، و دستور داد که گاوى را سر ببرند، و برخى از اعضاى مقتول را به گاو بزنند، او زنده مى‏گردد، و قاتل خود را معرفى مى‏نماید .
آنان سخن موسى علیه السلام را شوخى و یا استهزاء تلقى کردند و با تحاشى حضرت موسى علیه السلام که فرمود:
«اعوذ بالله ان اکون من الجاهلین‏» ; (به خدا پناه مى‏برم که از جاهلان باشم) روبه‏رو شدند و فهمیدند که کار جدى است و شوخى در کار نیست . ولى چون فرمان خدا را از صمیم دل نپذیرفته بودند، درصدد برآمدند که به‏گونه‏اى از آن شانه خالى کنند .
از این‏رو یک رشته سؤالها که همگى نوعى بهانه‏جویى براى فرار از تکلیف بود، مطرح کردند . نخست از سن و سال گاو پرسیدند .
خطاب آمد: میانسال باشد، نه آن قدر پیر که از کار افتاده و نه آن قدر جوان که نزاییده باشد .
در مرحله دوم از رنگ آن پرسیدند .
خطاب آمد: که زردرنگ باشد که بینندگان را خوشحال کند .
در مرحله سوم خواستار دیگر مشخصات گاو شدند .
خطاب آمد: گاوى که براى شخم زدن رام نشده، و کار آن آبکشى براى زراعت‏ها نبوده و رنگ آن یکپارچه بوده، و در سراسر بدن او رنگ دیگرى نباشد .
آنگاه که درهاى بهانه‏جویى را بسته دیدند، راهى جز تسلیم نداشتند و خواه‏ناخواه به موسى گفتند: «الآن جئت‏بالحق‏» «حالا حق مطلب را اداء کردى‏» .
ولى چنین تصدیقى، جز ظاهرسازى، چیز دیگرى نبود . از لحظات نخست صدور فرمان، تصمیم بر فرار از تکلیف بود، سرانجام فرمان الهى را با کمال کراهت و بى‏میلى اجرا کردند چنان که مى‏فرماید: «فذبحوها و ما کادوا یفعلون‏» (2) «گاو را سر بریدند ولى مایل نبودند که آن را انجام بدهند» .
موسى علیه السلام براى پیدا کردن قاتل، دستور داد که پاره‏اى از بدن مقتول را به گاو بزنند تا وى زنده گردد و قاتل خود را معرفى کند، سرانجام دستور انجام گرفت و مقتول پس از احیاء، قاتل خود را معرفى کرد .
شایسته بود که بنى اسرائیل با دیدن این معجزه بزرگ که نشانه عظمت‏خدا، و صدق رسول او موسى، و نمونه‏اى از معاد بود، نرمى بیشتر نشان بدهند، و کفه معنویت آنها بر کفه مادیت‏سنگینى کند، ولى بر عکس; با مشاهده این آیت الهى، قساوت آنان بیشتر شد، و پیوسته از جاده حق، منحرف مى‏شدند .
قرآن به این وضع اسفبار با جمله «ثم قست قلوبکم من بعد ذلک‏» اشاره مى‏کند یعنى پس از این پدیده یاد شده، دلهاى شما به جاى انعطاف و گرایش به معنویت، سخت‏تر گردید .
2 . قلب صنوبرى مظهر حیات
قلب صنوبرى که در سمت چپ سینه انسان قرار دارد، عضوى از بدن انسان است که وظیفه آن پخش خون به سراسر بدن مى‏باشد، در حالى که قلب; عضوى از کل بدن است، مظهر حیات انسان به شمار مى‏رود، و ایستادن آن، غالبا نشانه مرگ مى‏باشد و اثر پدیده‏هاى روانى در آن، زودتر از اعضاى دیگر مشاهده مى‏شود، قلب انسان هنگام فرح و شادى، غضب و خشم، خوف و ترس، زودتر از اعضاى دیگر، عکس‏العمل نشان مى‏دهد، ضربان آن تند و یا کند مى‏گردد .
به خاطر چنین ویژگى; بسیارى از امور روانى حتى تعقل و تفکر به آن نسبت داده مى‏شود، در حالى که قلب; مظهرى بیش، براى این موضوعات نیست، و مرکز آنها همان نفس انسان و قوه عاقله اوست و به خاطر همین ویژگى، قساوت و بى‏رحمى که پدیده روانى خاصى است، در آیه مورد بحث‏به «قلوب‏» نسبت داده و فرموده است: «ثم قست قلوبکم‏» در حالى که محور واقعى آن روح و روان است .
3 . دلهاى سخت‏تر از سنگ
در زبان فارسى به انسان بى‏رحم و بى‏مروت; سنگدل مى‏گویند، انسانى که در برابر پدیده‏هاى رافت‏خیز، واکنشى از خود نشان نمى‏دهد و از کنار آنها با بى‏تفاوتى کامل مى‏گذرد، در ریختن خون انسانهاى بى‏گناه نمى‏نالد، بلکه چه بسا از آن لذت مى‏برد .
در ادبیات فارسى واژه‏هاى «سنگدل‏» و «سنگدلى‏» که اولى وصف، و دومى حاصل مصدر است، در این مورد به کار مى‏رود .
حافظ مى‏گوید:
بر خود چو شمع، خنده‏زنان گریه مى‏کنم
تا با تو سنگدل، چه کند سوز و ساز من
سعدى مى‏گوید:
در اندیشه‏ام تا کدامین کریم
از آن سنگدل دست گیرد به سیم
فردوسى مى‏گوید:
سیاه اندرون باشد و سنگدل
که خواهد که مورى شود تنگدل
و نیز مى‏گوید:
ز هر کس بپرسید و شد تنگدل
که آن مرد بى‏دانش و سنگدل
اگر «سنگدل‏» صفت مرکبى است و به معنى بى‏رحم، «سنگدلى‏» حاصل مصدر است که در ادبیات از آن بهره مى‏گیرند .
و در شعر فرخى هر دو در یک بیت آمده‏اند .
اى پسر نیز مرا سنگدل و تند مخوان
تندى و سنگدلى پیشه تو است اى دل و جان
تفسیر تمثیل
از آنجا که در جهان «سنگ‏» به صلابت و مقاومت معروف است، دلهاى فارغ از رحمت و رافت را که هیچ نوع رقت‏به آن دست نمى‏دهد، به سنگ تشبیه مى‏کنند . قرآن در معرفى قوم بنى‏اسرائیل از این تمثیل بهره مى‏گیرد و مى‏فرماید:
«ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهى کالحجارة‏»: «پس از مشاهده جریان گاو، دلهاى شما جاى «نرم‏دلى‏» قسى و بى‏رحم و بسان سنگ گردید» .
بعدا گام فراتر نهاده و یادآور مى‏شود که قلوب بنى‏اسرائیل در نتیجه دورى از معنویات حتى از سنگ هم سخت‏تر شدند، نه تنها آنان سنگ‏دلانند، بلکه از سنگ هم سخت‏تر و قسى‏ترند .
براى روشن شدن این تمثیل، قرآن به سه نوع تاثیرپذیرى سنگ اشاره مى‏کند که هر کدام مى‏تواند برهانى بر گفتار خود (از سنگ هم سخت‏ترند) باشد:
1 . گاهى شکاف وسیعى در سنگ که در دامنه کوه است، رخ مى‏دهد که ناگهان آب روانى از آن بیرون مى‏جهد که نهر عظیمى را تشکیل مى‏دهد .
این شکاف وسیع که قرآن آن را «انفجار» مى‏نامد، نخست در صخره پدید آید، آنگاه در آب، و قرآن براى اختصار، آن را به آب که تشکیل دهنده نهر است نسبت داده، چنان‏که مى‏فرماید: «و ان من الحجارة لما یتفجر منه الانهار» «برخى از سنگها به گونه‏اى است که نهرها از آن فوران مى‏کند» .
2 . گاهى شکاف ریز و کوچکى در دل سنگ پدید مى‏آید که قرآن از آن به لفظ «یشقق‏» تعبیر مى‏کند، آنگاه آب کمى از آن بیرون مى‏آید که در لغت عرب آن را «عین‏» و یا به زبان فارسى «چشمه‏» مى‏نامند .
3 . برخى از سنگها، به خاطر احساس عظمت‏حق، از نقطه بالا به زیر مى‏افتد، هر چند ابزار علمى براى آن، علت طبیعى معرفى مى‏کند، ولى این مانع از آن است که در طول آن، عامل دیگرى که همان احساس عظمت‏حق است، مؤثر باشد .
در هر حال سنگ با آن صلابت و سختى از پدیده نرمى به نام آب دو نوع اثر مى‏پذیرد درحالى که دلهاى بنى‏اسرائیل از هیچ حادثه و پدیده‏اى به خاطر قساوت متاثر نمى‏شدند; زیرا یک نوع انانیت و خودخواهى و غیر خودنخواهى بر آنها حکومت مى‏کرد .
این بیان بر این اساس است که هر نوع انفجار و «شقاق‏» معلول فشار آب و تاثیر آن است .
ممکن است در این مورد عامل دیگرى نیز مانند زلزله و صاعقه کمک کند، و انفجار و یا شکافى در صخره‏ها پدید آید و آب محبوس، با فشار; راه خود را باز کند، و موانع را از سر راه خود بردارد .
در هر حال، سنگ با آن صلابت، صخره با آن سختى در مقابل حادثه، تاثیرپذیر بوده و از خود نرمش مى‏دهند ولى فرزندان اسرائیل به خاطر تربیت‏هاى ناصحیح و عوامل موروثى در برابر هرنوع پند و اندرزى، و دلیل و برهانى مقاومت نشان داده و به روح و روان و قلوب آنان راه پیدا نمى‏کرد .
امروز عکس العمل حکومت غاصب اسرائیل در برابر انتفاضه، گواه روشن بر قساوت و سنگدلى آنها است، با این که جهان، خشونت اسرائیل را محکوم مى‏کند، و هیچ سیاستمدار واقع‏بینى آن را حمایت نمى‏کند ولى آنان به عمل ننگین خود مانند کشتن نونهالان و شیرخواران در آغوش پدران و مادران ادامه مى‏دهند، ملت اسرائیل یک جمعیت کولى و خانه به دوش هستند که از اطراف جهان به این سرزمین فراخوانده شده، با اخراج ملت فلسطین از خانه و کاشانه خود سرزمین آنها را تصاحب کرده‏اند .
درباره سقوط سنگ از قله کوه به خاطر احساس ترس در عظمت، و جلد دوم «منشور جاوید» به صورت گسترده سخن گفته‏ایم، و ثابت نموده‏ایم که از نظر براهین عقلى و آیات قرآنى، نوعى احساس و شعور در سراسر موجودات جهان را حاکم است و عارفان در این مورد سخنانى دارند و به عنوان نمونه چند بیت از مرحوم صدرالمتالهین را مى‏آوریم:
بر عارف همه ذرات عالم
ملک وارند در تسبیح هر دم
کف خالى که در روى زمین است
بر عارف کتاب مستبین است
به‏هر جا، دانه‏اى در باغ و راغى است
درون مغز او روشن چراغى است
به فعل آید ز قوه هر نهانى
ز هر خاکى یکى عقلى و جامى
بود نامحرمان را چشم دل کور
و گرنه هیچ ذره نیست‏بى‏نور
بخوان تو آیه نور السماوات
که چون خورشید یابى، جمله ذرات
که تا دانى که در هر ذره‏اى خاک
یکى نورى است تابان گشت زان پاک
گسترش شعور و دانشهاى امروز
خوشبختانه دانشهاى امروز بر اثر زحمات پژوهشگران، وجود علم و ادراک را در جهان نبات ثابت نموده است تا آنجا که دانشمندان روسى معتقدند که گیاهان اعصاب دارند و فریاد هم مى‏کشند . لابراتوار علائم کشاورزى «مسکو» فریاد و گریه‏هاى ریشه گیاهى را که در آب گرم قرار گرفته بود، ضبط کرد . خبرگزاریهاى جهان از رادیو مسکو نقل مى‏کنند که گیاهان اعصاب دارند، فریاد مى‏کشند .
رادیو مسکو چندى قبل گوشه‏اى از نتایج تحقیقات دانشمندان روسى را در نباتات و گیاهان فاش ساخت و گفت دانشمندان به این نتیجه رسیده‏اند که گیاهان نیز داراى دستگاهى شبیه شبکه اعصاب حیواناتند . این، نتیجه آزمایش یک دانشمند است که در ساقه «کدو» و دستگاههاى «الیافى‏» آن فرستنده‏هایى نصب کرد و سپس مطالعات را با تعقیب ریشه و گیاه دنبال کرد و انجام بریدگى در ریشه گیاه، با عکس‏العمل گیاه مواجه شد .
همزمان با این آزمایش، آزمایش مشابهى در آزمایشگاه «فیزیولوژى نباتات فرهنگستان علوم کشاورزى‏» نتیجه مشابهى به بار آورد . در این آزمایش ریشه گیاهى را در آب گرم قرار دادند و متوجه شدند که صداى فریاد گیاه بلند شد .
البته فریاد گیاه آنچنان نبود که به گوش برسد ولى گریه‏ها و فریادهاى نامرئى این گیاه را دستگاه‏هاى دقیق الکترونیکى روى نوار پهنى ضبط کردند (3) .
پى‏نوشت:
1) بقره: 74 .
2) بقره: 71 .
3) روزنامه اطلاعات: 16 بهمن 1352 .

تبلیغات