آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

تفاوت ایمان و علم
یکی از بزرگترین موانع دست یافتن به ایمان،تفاوت قائل نشدن میان علم به یک موضوع و باور داشتن و ایمان به آن است. مثال: برخی علم به وجود خداوند، اسماء و صفات او و علم به آخرت و مراحل آن را با ایمان به آن، یکی قلمداد می‌کنند. این اندیشه مانع از تلاش برای دست‌یابی به ایمان و کمالات ناشی از آن می‌شود. در حقیقت این اشخاص مصداق این ایه هستند که (جَحَدوا بِهَا وَ‌استَیقَنتها أنفُسُهُم)1
در ایات و روایات،شواهد بسیاری بر تفاوت میان علم و ایمان وجود دارد.از جمله آنکه قرآن بیان می‌دارد که ابلیس از کافران است و مؤمن نمی‌باشد:«وَإذ قُلنَا لِلملائکةِ اسجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدوا إلاّ إبلیسَ أبی وَ استَکبَرَ وََ کانَ‌مِنَ الکافرین؛ و چون فرشتگان را گفتیم که برآدم سجده کنید، همه سجده کردند مگر ابلیس که تکبّر ورزید و از فرقه‌ی کافران گردید».2
ایا ابلیس وجود خداوند و آخرت را قبول نداشت؟ خود ابلیس به خداوند قسم می‌خورد و تا قیامت فرصت می‌خواهد:«قال َ رَبِّ فانظِرنی إلی یومِ یبعَثونَ؛ شیطان از خدا خواست که پروردگارا،پس مرا تا روز قیامت که خلق مبعوث می‌شوند، طول عمر عطا فرما».3
پس چرا در قرآن آمده؛ او کافر است؟ آن چه در وجود ابلیس نبود، تسلیم نبودن در مقابل اعتقادات خود بود و این تسلیم نبودن، او را از زمره‌ی مؤمنان خارج نمود و قرآن او را جزو کافران می‌داند. جریان ابلیس، گواه روشنی است بر تفاوت میان علم و ایمان.
برخی از روایات، در تفسیر ایه‌ی شریفه‌ی: «هوَ الّذی أنزلَ السَّکینةَ فِی قلوبِ المؤمنینَ لِیزدادوا ایمانا؛
اوست خدایی که سکینت و وقار بر دلهای مؤمنان آورد تا بر یقین و ایمانشان بیفزاید».4
سکینه که به معنای آرامش است، تعبیر شده به «ایمان» یعنی دانش و آگاهی را ایمان ندانستند؛ بلکه آن آرامش و باور و خاطر جمعی را، ایمان قلمداد کرده‌است.
در روایات بسیاری مشاهده می‌کنیم که ایمان عبارت است از اقرار به وحدانیت خداوند و تسلیم قلب در برابر او؛ بدین معنی که این روایات خواسته، ایمان را از مرحله‌ی دانستن عقلانی خارج کرده و به مرحله‌ی آرامش قلب و باور دل برسانند؛ زیرا ممکن است فردی چیزی را بداند؛ امّا در مرحله‌ی عمل مضطرب باشد،گویا که دلش آن را قبول ندارد. مثال: اگر از نوع افراد بخواهند که درکنار مرده‌ای، شب را به صبح برسانند، از این مسأله وحشت دارند. در حالی که اگر از آنها پرسیده شود ایا احتما ل می‌دهی این مرده حرکتی داشته باشد؟ می‌گویند: هرگز!! حال سؤال این است که چرا در زمان زنده بودن این فرد و وجود احتمال حمله‌ی وی ، از او نمی‌ترسیدند، امّا حال که نمی‌تواند پشّه‌ای را از خود دور کند، از او می‌ترسند؟! با وجود علم به ناتوانی مرده، عدم ایمان به این مطلب باعث عدم خاطر جمعی آنها می‌شود.
جایگاه ایمان و جایگاه علم
می‌توان به این نتیجه دست یافت که جایگاه علم، عقل است،امّا جایگاه ایمان و باور، قلب می‌باشد و تا اعتقادات و دانسته‌های انسان به قلب نرسد، وتبدیل به باور نشود، نمی‌توان فرد را مؤمن نامید. چنانچه در ایات مختلفی نیز، جایگاه ایمان را قلب دانسته است: «وَ لَمّا یدخُلَ الایمانُ فی قُلوبِکُم؛ و هنوز ایمان وارد دلهای شما نشده است».5
اگر ایمان همان علم بود، نمی‌بایست از آن افراد نفی ایمان کرد. چرا که خداوند و پیامبر(ص) را قبول داشتند.
عمل، همراه ایمان
مرجئه6‌ ایمان را غیر از عمل می‌دانستند. در واقع آنها ایمان را همان علم می‌دانستند و می‌گفتند: علم دارد، پس مؤمن است. ائمه(ع) به شدت در مقابل این تفکر، موضع‌گیری کرده و بیان داشتند: جایگاه ایمان تنها عقل نیست؛ بلکه حقیقتی است که اگر در انسان عارض شود، در تمام اعضا و جوارح او ساری خواهد شد: «الایمانُ مبثوث عَلی الجوارح» مثال: حالات درونی انسان، اعم از شادی و غم، در چهره و اعضا و جوارح او هویدا می‌شوند. ایمان نیز چنین است و در رفتار انسان خود را نشان می‌دهد: «إنّما المؤمنون الّذینَ ءامنوا باللّه وَ‌رَسولِهِ ثمَّ لم یرتابوا و‌جاهدوا بأموالهم و‌أنفسهم فی سبیل اللّهِ أولئک هم الصادقون».7
دو خاطره
با تأمل در آنچه گفته شد، تفاوت میان علم و ایمان تا حدودی آشکار شد. جا دارد که در اینجا به دوخاطره اشاره کنیم:
فردی از طلاب علوم دینی در مدرسه‌ای ساکن بود و به درس و بحث مشغول بود. در هنگام وضو همواره فردی از او می‌پرسید: شما که تحصیل می‌کنید، رزق و روزی شما از کجا تأمین می‌شود؟ این طلبه می‌گفت: خدا رزق و روزی ما را می‌رساند.
همیشه این سؤال در ذهن او بود تا اینکه روزی آمد و پرسید: بالأخره به ما نگفتی که رزق و روزی شما از کجا تأمین می‌شود؟ این بار طلبه پاسخی متفاوت داد و گفت: فردی بهایی وجود دارد که هزینه‌های ما را تأمین می‌کند و هر ماه مبلغی برای ما می‌فرستد. این شخص با شنیدن این سخن بلافاصله گفت: چرا از اول این پاسخ را ندادی؟ حالا برای ما روشن شد که روزی تو از کجا تأمین می‌شود. طلبه پاسخ داد: برادر گرامی! من از اول گفتم که خداوند روزی رسان است، شما باور نمی‌کردی. امروز که گفتم یک فرد بهایی روزی ما را می‌دهد، شما کاملاً آن را باور کردی و تصدیق نمودی. ای قدرت خداوند از یک فرد کمتر است؟
اینجا بود که فرد به اشتباه خود پی برد، گویا که پیش ازآن باور نداشت که خداوند روزی رسان است.
اینجانب در ماه مبارک رمضان در مقر سپاه پاسداران در مشهد هر روز ظهر پس از نماز برنامه‌ای برای برادران پاسدار داشتم. روزی در مورد ایمان صحبت می‌کردم و این مثال را زدم که طلبه‌ای می‌خواهد از مشهد به قم برود. در بررسی به این نتیجه می‌رسد که شهریه مدرسه‌های قم کم است و کفاف زندگی او را نمی‌دهد. دو حالت ممکن است بر او عارض شود. یکی اینکه مضطرب شود و سفر نیز برایش پر‌اضطراب و مبهم خواهد بود. و یا این که بگوید: خدا بزرگ است و ضامن رزق و روزی ما. همان خدایی که در مشهد است در قم نیز هست. در این صورت آرامش و اطمینان بر دل او حاکم و غالب می‌شود و با اعتماد به خدا راه هجرت را پیش می‌گیرد.
مدتها از این جریان گذشت. روزی درشهر مقدس قم به یکی از طلاب برخوردم. و پس از سلام و احوالپرسی گفت: آمدن من به قم به واسطه‌ی شما بود. گفتم: چیزی به ذهنم نمی‌رسد. گفت: روزی برای انجام کاری به مقر سپاه مراجعه کرده بودم و در نماز جماعت حاضر شدم و پس از نماز سخنان شما را شنیدم. در آن هنگام من برای آمدن به قم نگران و مضطرب بودم، پس از شنیدن سخنان شما به خدا توکل کردم و به قم هجرت کردم. به حمد‌اللّه خداوند در هیچ لحظه‌ای از سفر مرا به خودم واگذار نکرد و همواره مرا تأمین کرد.
در این داستان، ما به وضوح آثار ایمان را مشاهده می‌کنیم، در واقع می‌توان چنین اظهار کرد که ایمان همان باور و خاطر‌جمعی و اطمینان است که با وجود آن، اضطراب و شک و تردید از وجود انسان رخت برمی‌بندد. در واقع ایمان عبارت است از باور داشتن آنچه که غیب است و با چشم سر دیده نمی‌شود و مؤمنان کسانی هستند که به غیب ایمان دارند: «الّذین یؤمنون بالغیب؛ آن کسانی که به جهان غیب ایمان دارند».8
با ایمان به امور غیبی و آنچه که با چشم سردیده نمی‌شود، برای ما به صورت باور و قابل مشاهده می‌شود. در پایان برای اینکه کاملاً به مفهوم ایمان واقف شویم، مطلبی را در باب ایمان از عارف سالک میرزا جواد ملکی نقل می‌کنیم که با تأمل در این مطلب و عمل به آن می‌توان یک عمر زندگی را با ایمان و عمل صالح همراه ساخت. ایشان می‌گوید: چرا برای دستیابی به نعمتهای مادّی و لذّتهای دنیایی، این همه می‌کوشی و برای بهبود و نیکوتر شدن خواب و خوراک ورفاه و دیگر کار و بارهای دنیایی ازهیچ کوششی دریغ نمی‌کنی، با اینکه می‌دانی کم و زیاد این نعمتها و لذّتها، چندان تفاوتی ندارند، افزون بر اینکه دوام و ثباتی نیز ندارند و زود زود از دست می‌روند، امّا برای بدست آوردن نعمتهای ملکوتی و بهره‌های معنوی که ارزشی وصف ناپذیر دارند و جاودانه و پاینده‌اند و زوال و فنا بدانها راهی نیست، نمی‌کوشی و رنجی نمی‌بری؟!
ایا تو همانی نیستی که اگر مثلاً برای تجارت، کالایی بخری و بعدها دریابی که اگر به جای آن کالا، کالای دیگری خریده بودی سود بیشتری می‌بردی، بس اندوهگین می‌شوی و افسوسها می‌خوری و خویش را بر این غفلت ملامتها می‌کنی و برای جبران این زیان، اندیشه‌ها می‌کنی و نقشه‌ها می‌کشی؟ پس چرا برای از دست دادن سودهای معنوی و ملکوتی اندوهگین نمی‌شوی؟ چرا آنگاه که در تجارت معنویات کالایی را (#63543; عملی) بر‌می‌گزینی که اگر به جای آن، کالای دیگری [عمل دیگری] را انتخاب می‌کردی، سودی هفتاد برابر یا بیشتر می‌بردی، افسوس نمی‌خوری و از این زیان بزرگ خود را سرزنش نمی‌کنی؟! باور نداری! به روایتهایی بنگر که ثواب و پاداش برخی از اعمال را که با کیفیتهایی ویژه انجام می‌گیرند، چندین برابر بیان کرده‌اند، مثلاً روایتهایی که می‌گویند: اگر نماز در مسجد به جماعت و به امامت امامی دانا و پارسا انجام گیرد، بویژه اگر جماعتیان نیز افزوده باشند، ثواب و پاداش آن، هزاران بار بیش است از ثواب همان نماز، اگر در خانه و بی‌جماعت انجام گیرد، تو این را می‌دانی، با این همه سستی می‌کنی و تنبلی می‌ورزی، و با خواندن نماز در خانه آنچه راسودی کمتر دارد برآنچه سودی افزونتر دارد، برمی‌گزینی، و برای از دست دادن سودی این چنین کلان و زیان دیدنی این چنین فراوان، افسوس نمی‌خوری، حتّی به اندازه‌ی یک صدم افسوس و اندوه از دست دادن سود دنیایی و مادّی.
به خویش ای و برای درمان این سستی و تنبلی درامور اخروی، فکری کن، ایا این شیوه نشان از سست ایمانی به آخرت نیست؟ اگر چنین است به خویش ای و چاره‌ای بیندیش، مبادا که این ایمان ضعیف ـ که به رشته‌ی سستی می‌ماند ـ در برابر سختیهایی که در پیش داری بویژه سختی و سکرات مرگ،‌ تاب نیاوری، و تو را به کام بدبختی و بد‌عاقبتی اندازد!
1. سوره‌ی نمل، ایه‌ی 14. 2. سوره‌ی بقره، ایه‌ی34.
3. سوره‌ی حجر، ایه‌ی36. 4. سوره‌ی فتح، ایه‌ی4.
5. سوره‌ی حجرات، ایه‌ی15. 6. یکی از گروههای صدر اسلام.
7. سوره‌ی حجرات، ایه‌ی15. 8. سوره‌ی بقره، ایه‌ی3.

تبلیغات