ارکان سلوک
آرشیو
چکیده
متن
جلوههای ایمان
در آیات قرآن کریم و روایات معصومین(ع) همواره برتفاوت اسلام و ایمان تأکید شده است. آنچه از آیات و روایات فهمیده می شود این است که تفاوت قائل نشدن میان اسلام و ایمان و برابر قلمداد کردن آنها، انسان را از کمال مطلوب باز میدارد، چرا که صاحب چنین نگرشی، دچار درک کاذب شده، به طور طبیعی، نسبت به حقیقت ایمان، رغبت و تلاشی از خویش نشان نمیدهد، به مسلمان بودن خود دلخوش کرده و به طور کلی از ایمان فاصله میگیرد. این فرد بسان کسی میماند که از نظر جسمی، همواره احساس بیاشتهایی کند و در نتیجه، احساس کاذب سیر بودن را داراست. این شخص نه غذا میخورد و نه برای بدست آوردن آن تلاشی از خود نشان میدهد که نتیجهی آن ضعف قوای جسمانی، عارض شدن بیماریهای مختلف و از دست دادن قدرت و قوت است.
در نوشتارهای پیشین بسیاری از آثار و ثمرات ایمان را ذکر کردیم که از بزرگترین آنها، رسیدن به رضوان خداوند و لقای اوست. به طور قطع، اگر فردی مرتکب این اشتباه شود که اسلام خویش را مساوی با ایمان پندارد، از تمام این آثار و ثمرات، بیبهره خواهد ماند. تکرار این اشتباه و بروز این نگرش غلط باعث شده تا در آیات و پس از آن در روایات با آن به شدت و با جدّیت برخورد شود و با روشها و پیامهای گوناگون از مردم خواسته شود تا دچار این نگرش غلط نگردند و بین اسلام و ایمان تفاوت قائل شوند و با احساس خلأ نسبت به ایمان، در راه بدست آوردن آن، کوشش و تلاش کرده و از آثار و ثمرات آن، بهرهمند گردند.
در این نوشتار، برای رسیدن به این مقصود و نشان دادن تفاوت میان اسلام و ایمان، به آیات و روایات نظری میافکنیم:
اسلام و ایمان از دیدگاه آیات:
الف) «قَالَتِ الأعْرابُ ءامَنّا قلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلکِنْ قولُوا أسْلَمْنا وَلَمّا یدْخُلِ الإیمانُ فِی قلُوبِکُمْ؛
برخی از بادیهنشینان گفتند: «ایمان آوردیم بگو: ایمان نیاوردهاید، لیکن بگویید اسلام آوردیم و هنوز در دلهای شما ایمان داخل نشده است». (سورهی حجرات، آیهی 14)
آیهی شریفه آنگاه نازل شد که برخی از طایفهی بنیاسد در یکی از سالهای قحطی و خشکسالی، وارد مدینه شدند و به امید کمک گرفتن از پیامبر(ص) شهادتین را برزبان جاری ساخته، به پیامبر(ص) گفتند: برخی از عربها بر مرکبسوار شده و با تو پیکار کردند، ولی ما با زن و فرزندانمان نزد تو حاضر شدهایم و ایمان آوردیم.
در این هنگام بود که آیه فوق نازل شد. این آیه، در مرتبهی نخست، جلوی ادعای بزرگ آنان ایستاد و گفت: نگویید ما ایمان داریم؛ بلکه تنها بگویید اسلام داریم. در مرتبهی بعدی به آنها فهماند که با اسلام آوردنتان برپیامبر(ص) منّت نگذارید، بلکه خداوند برشما منّت دارد که شما را به راه ایمان هدایت کرد.
نکتهها:
1) از آیهی شریفه میتوان فهمید که این نگرش نادرست که اسلام، در جایگاه ایمان قرار داده میشود، تنها از سوی افرادی صورت میگیرد که قدم راسخی در فهم حقایق برنداشته، خود را با عنوان افراد با ایمان معرفی میکنند: «قَالَتْ الأعْرابُ ءامّنّا…» بادیهنشینانی که دور از فرهنگ مدنی هستند.
2) خداوند متعال به این دلیل از این نگرش نادرست جلوگیری میکند تا مردم از مدارج کمال و مراتب و آثار ایمان باز نمانند. به همین دلیل به کسانی که تنها شهادتین را برزبان جاری کردهاند میگوید: شمافقط اسلام دارید، نه ایمان تا آنان برای رسیدن به ایمان، تلاش و کوشش کنند. «قلْ لَمْ تُؤْمِنُوا…»
3) آیهی شریفه، این نکته را خاطر نشان میکند که جایگاه ایمان قلب است و نشانه داشتن آن این است که دانستهها و حقایق، به قلب رسیده و فرد در پیش آمدها، هیچ تزلزل و اضطرابی از خود نشان ندهد.«ولَمّا یدْخُلِ الإیمانُ فِی قلُوبِکُمْ…»
4) از سیاق آیه میتوان فهمید که راه رسیدن به ایمان، از پذیرفتن اسلام میگذرد و نمیتوان بدون پذیرفتن اسلام، مدارج ایمان را طی کرد.
5) از موضعگیری خداوند و برخورد تندی که با این ادعا میکند، میتوان به جایگاه رفیع ایمان پیبرد؛ چرا که در برابر کسانی که ایمان را مرتبهای پائینتر از آنچه هست معرفی میکنند، خداوند به شدّت، از جایگاه آن دفاع میکند.
6) ورود به اسلام آسان است و لیکن تحصیل ایمان، نیازمند: زمان، فکر، کوشش و تلاش است. «ولَمّا یدْخُلِ الإیمانُ فِی قلُوبِکُمْ…»
خواجه عبداللّه انصاری در همین زمینه میگوید: اسلام آشکار است و ایمان نهان، اسلام آن است که مردم ازتو ببینند و ایمان آن است که خدا از تو شناسد، اسلام با خلق است و ایمان با خالق، اسلام شریعت است و ایمان حقیقت، اسلام پوست است و ایمان مغز، اسلام سود است و ایمان سرمایه، اسلام صدف است و ایمان مروارید، اسلام کالبد است و ایمان روح، اسلام خانه است و ایمان کدخدا.
ب) «یآ أیهَا الّذِینَ ءامَنُوا هَلْ أدُلُّکُمْ عَلی تِجارةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عذابِ ألِیمٍ. تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وتُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأمْوالِکُمْ وَأنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیر لَکُمْ إنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُون. یغْفِرْ لَکُمْ ذنُوبَکُمْ وَیدْخِلْکُمْ جَنّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِها الأنْهارُ وَمَساکِن طَیبَةً فِی جَنّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیم؛ ای کسانی که ایمان آوردید، آیا شما را برتجارتی راه نمایم که شما را از عذابی دردناک میرهاند؟ به خدا و فرستادهی او بگروید و در راه خدا با مال و جانتان جهاد کنید، این [گذشت و فداکاری] اگر بدانید، برای شما بهتر است. تا گناهانتان را برشما ببخشاید و شما را در باغهایی که از زیر [درختان] آن جویبارها روان است و [در] سراهایی خوش، در بهشتهای همیشگی درآورد، این خود کامیابی بزرگ است». (سورهی صف، آیههای10ـ12)
نکتهها:
1) ایمان، مایهی نجات قطعی انسان از عذاب الهی و باعث حفظ او از انحراف است. «هَلْ أدُلُّکُمْ عَلی تِجارةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ ألِیم…»
2) فداکاری، گذشت و جهاد، از نشانههای ایمان هستند. «تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَتُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ…»
3) ایمان، انسانها را از ضلالت و گمراهی در هر مرتبهای که قرار دارند، نجات میدهد. با ایمان، هیچگونه یأس و تردیدی در رستگاری باقی نمیماند. «یغْفٍِرْ لَکُمْ ذنُوبَکُمْ وَیدْخِلْکُمْ جَنّاتٍ…»
4) از این مشخصه که تنها سبب نجات از عذاب دردناک، ایمان اعلام شده است، میتوان فهمید که بدون ایمان آوردن، نمیتوان انتظار رستگاری را کشید.
5) کسانی که نسبت به آیندهی خود بیمناک هستند، میبایست در حال خود بنگرند و آیندهی خود را بسنجند.
ج) «یآ أیها الَّذِینَ ءامَنُوا ءامِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتابِ الَّذِی نُزِّلَ عَلی رَسُولِهِ وَالْکِتابِ الّذِی انْزَلَ مِنْ قبْلُ وَمَنْ یکْفُرْ بِاللّهِ وَملائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضلالاً بَعیداً؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید، به خدا و پیامبر او و کتابی که برپیامبرش فرو فرستاد، و کتابهایی که قبلاً نازل کرده بگروید، و هرکس به خدا و فرشتگان او و کتابها و پیامبرانش و روز بازپسین کفر ورزد، در حقیقت دچار گمراهی دور و درازی شده است». (سورهی نساء، آیهی 136)
این آیهی شریفه، آن هنگام نازل شد که برخی از مسلمانان و مؤمنان، به برخی از کتابهای آسمانی ایمان آورده و از روی تعصّب جاهلی، برخی دیگر را کنار زده و نپذیرفتند. در نتیجه، آیه آنها را دعوت به تکمیل ایمان خود کرده، چرا که ایمان آنها ناقص بود.
نکتهها:
1) انسان مؤمن همواره در پی رسیدن به حقیقت و گوش به فرمان خداوند متعال است.
2) تعصّبهای بیجا نسبت به خویشاوند، پدر و مادر، جاه، مقام، دوست، قوم، قبیله و… مانع از ایمان صحیح است.
3) مخاطب آیهی شریفه، همگان میباشند. انسانهای غافل را به بیداری میخواند و انسانهای مؤمن و نورانی را به مرتبههای بالاتر فرا میخواند.
4) ایمان دارای درجات است و آیهی شریفه همگان را به مراتب بالاتر فرا میخواند.
جای دارد که این آیهی شریفه با خط خوش نوشته شود و تابلو گردد تا همگان آن را ببینند و از خواب غفلت بیدار شوند.
اسلام و ایمان از دیدگاه روایات:
از دیدگاه روایات، تفاوت اسلام و ایمان، بسیار واضح و روشن بیان گردیده است. در برخی از روایات به این نکته اشاره شده که اسلام، مسألهای است ظاهری و آشکار، ولی ایمان نهان است و جای آن قلب آدمی.
منظور و مقصود این است که با گفتن شهادتین برزبان، حکم مسلمانی برشخص جاری میگردد. خون، آبرو و مال او محفوظ و ازدواج با او حلال میگردد؛ امّا ایمان، شاخصهای است باطنی و واقعیتی که در قلب انسان قرار میگیرد.
ائمه اطهار این حقیقت را نیز در برخی از روایات بیان داشتهاند که ایمان شریک اسلام است؛ ولی همواره اسلام به معنی ایمان نیست؛ یعنی هرمؤمنی قبلاً مسلمان بوده؛ ولی هرمسلمانی مؤمن نیست. (یعنی نمیتوان او را مؤمن دانست) در برخی از روایات، اسلام و ایمان را به مسجدالحرام و کعبه تشبیه کردهاند، هرکس وارد مسجدالحرام شده، نمیتوان گفت که وارد کعبه نیز شده است؛ امّا کسی که وارد کعبه میشود، قطعاً وارد مسجدالحرام نیز شده است.
در برخی از روایات نیز سه منزلگاه به تصویر کشیده شده است: 1. دار الایمان 2.دارالاسلام 3.دارالکفر.
عوامل ورود به دارالاسلام:
1) جاری ساختن شهادتین برزبان
2) متولد شدن از پدر ومادر مسلمان
عامل خروج از دارالاسلام نیز یک مورد است که عبارت است از ارتداد: یعنی انکار وجود خدا و یا انکار یکی از ضروریات دین که همان حرام کردن حلال خدا و یا حلال کردن حرام خداست. امّا ورود به دارالایمان، عوامل گوناگونی دارد که در بحثهای گذشته به برخی از آنها اشاره شد و در بحثهای آینده، به سایر موارد اشاره خواهد شد.
یکی از عواملی که سبب خروج از دارالایمان است؛ ولی انسان را از دارالاسلام خارج نمیکند، ارتکاب گناهان است.
گناه، فرد را از دارالإیمان خارج ساخته؛ ولی از دارالاسلام خارج نمیکند. تأکید امامان به این جهت بوده که گروهی به نام «مُرجعه» بودند که انسان گناهکار را کافر میدانستند.
1ـ امام صادق(ع) میفرماید: «بوسیلهی اسلام، خون شخص محفوظ شود و امانت او ادا و زناشویی حلال گردد.»
اسلام اقرار به شهاتین است بوسیلهی زبان، و ایمان عقیده قلبی و رفتار عملی است برطبق موازین و مقرّرات دین. کافری که با مسلمان میجنگد، به محض اینکه شهادتین برزبانش جاری شود، به لحاظ ظاهری مسلمان محسوب میشود. و روانیست که مسلمانی خون مسلمانی را بریزد و چون امانتی نزد مسلمانی بسپارد، لازم است به او رد کند؛ زیرا راستگویی و ردّ امانت از مشخّصات بارز مسلمانی است. و نیز میتواند با زن مسلمان ازدواج کند، امّا ثواب و پاداشی که خداوند در آخرت به او میدهد، مربوط به ایمان و عقیدهی قلبی و انجام دادن مقرّرات شرعی است. (اصول الکافی، ج2، ص24)
2ـ سماعه میگوید به امام صادق(ع) عرض کردم: آیا اسلام و ایمان دو چیز مختلفند؟
فرمود: ایمان شریک اسلام میشود؛ ولی اسلام شریک ایمان نمیشود. عرض کردم: آن دو را برایم وصف کن. فرمود: اسلام شهادت به یگانگی خدا و تصدیق رسول خدا(ص) است که به سبب آن خونها از ریختن محفوظ ماند و زناشویی و میراث برآن جاری گردد و جماعت و مردم طبق ظاهرش رفتار کنند؛ ولی ایمان هدایت است به آنچه در دلها از صفت اسلام پا برجا میشود و از عمل به آن هویدا میگردد. پس ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است. ایمان در ظاهر شریک اسلام است؛ ولی ایمان در باطن شریک اسلام نیست،گرچه هردو در گفتار و وصف گردآیند. (اصول الکافی، ج2، ص25)
3ـ امام باقر(ع)میفرماید: ایمان آن است که در دل مستقر گردد و بنده را به سوی خدای عزّوجلّ کشاند و اطاعت خدا و گردن نهادن بفرمانش مصداق آن باشد. ولی اسلام گفتار و کردار ظاهری است که تمام فرقهها و گروهها آن را دارند و بوسیلهی آن جانها محفوظ مانَد و میراث پرداخت شود وزناشویی روا گردد… اسلام شریک ایمان نیست؛ ولی ایمان با اسلام شریک است در گفتار (شهادتین) و کردار (عمل به مقرّرات دین) هردو گردآیند چنانکه کعبه در مسجدالحرام است؛ ولی مسجدالحرام در کعبه نیست. (اصول الکافی، ج2، ص127)
4 ـ امام صادق(ع) میفرماید: گاهی بنده مسلمان است، پیش از آنکه مؤمن باشد؛ ولی مؤمن نشود جز آنکه مسلمان باشد، پس اسلام پیش از ایمان است و شریک ایمان و چون بنده گناه کبیره یا صغیرهای را که خداوند آن را نهی فرموده، مرتکب شود، از ایمان خارج شود و نام مسلمان بر او نهند؛ سپس اگر توبه و استغفار کند، به خانهی ایمان برمیگردد و جز انکار و استحلال، او را به سوی کفر نبرد ـ استحلال این است که به چیز حلال بگوید این حرام است و به چیز حرام بگوید این حلال است و به آن عقیده پیدا کند ـ. (اصول الکافی، ج2، ص28)
در آیات قرآن کریم و روایات معصومین(ع) همواره برتفاوت اسلام و ایمان تأکید شده است. آنچه از آیات و روایات فهمیده می شود این است که تفاوت قائل نشدن میان اسلام و ایمان و برابر قلمداد کردن آنها، انسان را از کمال مطلوب باز میدارد، چرا که صاحب چنین نگرشی، دچار درک کاذب شده، به طور طبیعی، نسبت به حقیقت ایمان، رغبت و تلاشی از خویش نشان نمیدهد، به مسلمان بودن خود دلخوش کرده و به طور کلی از ایمان فاصله میگیرد. این فرد بسان کسی میماند که از نظر جسمی، همواره احساس بیاشتهایی کند و در نتیجه، احساس کاذب سیر بودن را داراست. این شخص نه غذا میخورد و نه برای بدست آوردن آن تلاشی از خود نشان میدهد که نتیجهی آن ضعف قوای جسمانی، عارض شدن بیماریهای مختلف و از دست دادن قدرت و قوت است.
در نوشتارهای پیشین بسیاری از آثار و ثمرات ایمان را ذکر کردیم که از بزرگترین آنها، رسیدن به رضوان خداوند و لقای اوست. به طور قطع، اگر فردی مرتکب این اشتباه شود که اسلام خویش را مساوی با ایمان پندارد، از تمام این آثار و ثمرات، بیبهره خواهد ماند. تکرار این اشتباه و بروز این نگرش غلط باعث شده تا در آیات و پس از آن در روایات با آن به شدت و با جدّیت برخورد شود و با روشها و پیامهای گوناگون از مردم خواسته شود تا دچار این نگرش غلط نگردند و بین اسلام و ایمان تفاوت قائل شوند و با احساس خلأ نسبت به ایمان، در راه بدست آوردن آن، کوشش و تلاش کرده و از آثار و ثمرات آن، بهرهمند گردند.
در این نوشتار، برای رسیدن به این مقصود و نشان دادن تفاوت میان اسلام و ایمان، به آیات و روایات نظری میافکنیم:
اسلام و ایمان از دیدگاه آیات:
الف) «قَالَتِ الأعْرابُ ءامَنّا قلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلکِنْ قولُوا أسْلَمْنا وَلَمّا یدْخُلِ الإیمانُ فِی قلُوبِکُمْ؛
برخی از بادیهنشینان گفتند: «ایمان آوردیم بگو: ایمان نیاوردهاید، لیکن بگویید اسلام آوردیم و هنوز در دلهای شما ایمان داخل نشده است». (سورهی حجرات، آیهی 14)
آیهی شریفه آنگاه نازل شد که برخی از طایفهی بنیاسد در یکی از سالهای قحطی و خشکسالی، وارد مدینه شدند و به امید کمک گرفتن از پیامبر(ص) شهادتین را برزبان جاری ساخته، به پیامبر(ص) گفتند: برخی از عربها بر مرکبسوار شده و با تو پیکار کردند، ولی ما با زن و فرزندانمان نزد تو حاضر شدهایم و ایمان آوردیم.
در این هنگام بود که آیه فوق نازل شد. این آیه، در مرتبهی نخست، جلوی ادعای بزرگ آنان ایستاد و گفت: نگویید ما ایمان داریم؛ بلکه تنها بگویید اسلام داریم. در مرتبهی بعدی به آنها فهماند که با اسلام آوردنتان برپیامبر(ص) منّت نگذارید، بلکه خداوند برشما منّت دارد که شما را به راه ایمان هدایت کرد.
نکتهها:
1) از آیهی شریفه میتوان فهمید که این نگرش نادرست که اسلام، در جایگاه ایمان قرار داده میشود، تنها از سوی افرادی صورت میگیرد که قدم راسخی در فهم حقایق برنداشته، خود را با عنوان افراد با ایمان معرفی میکنند: «قَالَتْ الأعْرابُ ءامّنّا…» بادیهنشینانی که دور از فرهنگ مدنی هستند.
2) خداوند متعال به این دلیل از این نگرش نادرست جلوگیری میکند تا مردم از مدارج کمال و مراتب و آثار ایمان باز نمانند. به همین دلیل به کسانی که تنها شهادتین را برزبان جاری کردهاند میگوید: شمافقط اسلام دارید، نه ایمان تا آنان برای رسیدن به ایمان، تلاش و کوشش کنند. «قلْ لَمْ تُؤْمِنُوا…»
3) آیهی شریفه، این نکته را خاطر نشان میکند که جایگاه ایمان قلب است و نشانه داشتن آن این است که دانستهها و حقایق، به قلب رسیده و فرد در پیش آمدها، هیچ تزلزل و اضطرابی از خود نشان ندهد.«ولَمّا یدْخُلِ الإیمانُ فِی قلُوبِکُمْ…»
4) از سیاق آیه میتوان فهمید که راه رسیدن به ایمان، از پذیرفتن اسلام میگذرد و نمیتوان بدون پذیرفتن اسلام، مدارج ایمان را طی کرد.
5) از موضعگیری خداوند و برخورد تندی که با این ادعا میکند، میتوان به جایگاه رفیع ایمان پیبرد؛ چرا که در برابر کسانی که ایمان را مرتبهای پائینتر از آنچه هست معرفی میکنند، خداوند به شدّت، از جایگاه آن دفاع میکند.
6) ورود به اسلام آسان است و لیکن تحصیل ایمان، نیازمند: زمان، فکر، کوشش و تلاش است. «ولَمّا یدْخُلِ الإیمانُ فِی قلُوبِکُمْ…»
خواجه عبداللّه انصاری در همین زمینه میگوید: اسلام آشکار است و ایمان نهان، اسلام آن است که مردم ازتو ببینند و ایمان آن است که خدا از تو شناسد، اسلام با خلق است و ایمان با خالق، اسلام شریعت است و ایمان حقیقت، اسلام پوست است و ایمان مغز، اسلام سود است و ایمان سرمایه، اسلام صدف است و ایمان مروارید، اسلام کالبد است و ایمان روح، اسلام خانه است و ایمان کدخدا.
ب) «یآ أیهَا الّذِینَ ءامَنُوا هَلْ أدُلُّکُمْ عَلی تِجارةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عذابِ ألِیمٍ. تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وتُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأمْوالِکُمْ وَأنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیر لَکُمْ إنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُون. یغْفِرْ لَکُمْ ذنُوبَکُمْ وَیدْخِلْکُمْ جَنّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِها الأنْهارُ وَمَساکِن طَیبَةً فِی جَنّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیم؛ ای کسانی که ایمان آوردید، آیا شما را برتجارتی راه نمایم که شما را از عذابی دردناک میرهاند؟ به خدا و فرستادهی او بگروید و در راه خدا با مال و جانتان جهاد کنید، این [گذشت و فداکاری] اگر بدانید، برای شما بهتر است. تا گناهانتان را برشما ببخشاید و شما را در باغهایی که از زیر [درختان] آن جویبارها روان است و [در] سراهایی خوش، در بهشتهای همیشگی درآورد، این خود کامیابی بزرگ است». (سورهی صف، آیههای10ـ12)
نکتهها:
1) ایمان، مایهی نجات قطعی انسان از عذاب الهی و باعث حفظ او از انحراف است. «هَلْ أدُلُّکُمْ عَلی تِجارةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ ألِیم…»
2) فداکاری، گذشت و جهاد، از نشانههای ایمان هستند. «تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَتُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ…»
3) ایمان، انسانها را از ضلالت و گمراهی در هر مرتبهای که قرار دارند، نجات میدهد. با ایمان، هیچگونه یأس و تردیدی در رستگاری باقی نمیماند. «یغْفٍِرْ لَکُمْ ذنُوبَکُمْ وَیدْخِلْکُمْ جَنّاتٍ…»
4) از این مشخصه که تنها سبب نجات از عذاب دردناک، ایمان اعلام شده است، میتوان فهمید که بدون ایمان آوردن، نمیتوان انتظار رستگاری را کشید.
5) کسانی که نسبت به آیندهی خود بیمناک هستند، میبایست در حال خود بنگرند و آیندهی خود را بسنجند.
ج) «یآ أیها الَّذِینَ ءامَنُوا ءامِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتابِ الَّذِی نُزِّلَ عَلی رَسُولِهِ وَالْکِتابِ الّذِی انْزَلَ مِنْ قبْلُ وَمَنْ یکْفُرْ بِاللّهِ وَملائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضلالاً بَعیداً؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید، به خدا و پیامبر او و کتابی که برپیامبرش فرو فرستاد، و کتابهایی که قبلاً نازل کرده بگروید، و هرکس به خدا و فرشتگان او و کتابها و پیامبرانش و روز بازپسین کفر ورزد، در حقیقت دچار گمراهی دور و درازی شده است». (سورهی نساء، آیهی 136)
این آیهی شریفه، آن هنگام نازل شد که برخی از مسلمانان و مؤمنان، به برخی از کتابهای آسمانی ایمان آورده و از روی تعصّب جاهلی، برخی دیگر را کنار زده و نپذیرفتند. در نتیجه، آیه آنها را دعوت به تکمیل ایمان خود کرده، چرا که ایمان آنها ناقص بود.
نکتهها:
1) انسان مؤمن همواره در پی رسیدن به حقیقت و گوش به فرمان خداوند متعال است.
2) تعصّبهای بیجا نسبت به خویشاوند، پدر و مادر، جاه، مقام، دوست، قوم، قبیله و… مانع از ایمان صحیح است.
3) مخاطب آیهی شریفه، همگان میباشند. انسانهای غافل را به بیداری میخواند و انسانهای مؤمن و نورانی را به مرتبههای بالاتر فرا میخواند.
4) ایمان دارای درجات است و آیهی شریفه همگان را به مراتب بالاتر فرا میخواند.
جای دارد که این آیهی شریفه با خط خوش نوشته شود و تابلو گردد تا همگان آن را ببینند و از خواب غفلت بیدار شوند.
اسلام و ایمان از دیدگاه روایات:
از دیدگاه روایات، تفاوت اسلام و ایمان، بسیار واضح و روشن بیان گردیده است. در برخی از روایات به این نکته اشاره شده که اسلام، مسألهای است ظاهری و آشکار، ولی ایمان نهان است و جای آن قلب آدمی.
منظور و مقصود این است که با گفتن شهادتین برزبان، حکم مسلمانی برشخص جاری میگردد. خون، آبرو و مال او محفوظ و ازدواج با او حلال میگردد؛ امّا ایمان، شاخصهای است باطنی و واقعیتی که در قلب انسان قرار میگیرد.
ائمه اطهار این حقیقت را نیز در برخی از روایات بیان داشتهاند که ایمان شریک اسلام است؛ ولی همواره اسلام به معنی ایمان نیست؛ یعنی هرمؤمنی قبلاً مسلمان بوده؛ ولی هرمسلمانی مؤمن نیست. (یعنی نمیتوان او را مؤمن دانست) در برخی از روایات، اسلام و ایمان را به مسجدالحرام و کعبه تشبیه کردهاند، هرکس وارد مسجدالحرام شده، نمیتوان گفت که وارد کعبه نیز شده است؛ امّا کسی که وارد کعبه میشود، قطعاً وارد مسجدالحرام نیز شده است.
در برخی از روایات نیز سه منزلگاه به تصویر کشیده شده است: 1. دار الایمان 2.دارالاسلام 3.دارالکفر.
عوامل ورود به دارالاسلام:
1) جاری ساختن شهادتین برزبان
2) متولد شدن از پدر ومادر مسلمان
عامل خروج از دارالاسلام نیز یک مورد است که عبارت است از ارتداد: یعنی انکار وجود خدا و یا انکار یکی از ضروریات دین که همان حرام کردن حلال خدا و یا حلال کردن حرام خداست. امّا ورود به دارالایمان، عوامل گوناگونی دارد که در بحثهای گذشته به برخی از آنها اشاره شد و در بحثهای آینده، به سایر موارد اشاره خواهد شد.
یکی از عواملی که سبب خروج از دارالایمان است؛ ولی انسان را از دارالاسلام خارج نمیکند، ارتکاب گناهان است.
گناه، فرد را از دارالإیمان خارج ساخته؛ ولی از دارالاسلام خارج نمیکند. تأکید امامان به این جهت بوده که گروهی به نام «مُرجعه» بودند که انسان گناهکار را کافر میدانستند.
1ـ امام صادق(ع) میفرماید: «بوسیلهی اسلام، خون شخص محفوظ شود و امانت او ادا و زناشویی حلال گردد.»
اسلام اقرار به شهاتین است بوسیلهی زبان، و ایمان عقیده قلبی و رفتار عملی است برطبق موازین و مقرّرات دین. کافری که با مسلمان میجنگد، به محض اینکه شهادتین برزبانش جاری شود، به لحاظ ظاهری مسلمان محسوب میشود. و روانیست که مسلمانی خون مسلمانی را بریزد و چون امانتی نزد مسلمانی بسپارد، لازم است به او رد کند؛ زیرا راستگویی و ردّ امانت از مشخّصات بارز مسلمانی است. و نیز میتواند با زن مسلمان ازدواج کند، امّا ثواب و پاداشی که خداوند در آخرت به او میدهد، مربوط به ایمان و عقیدهی قلبی و انجام دادن مقرّرات شرعی است. (اصول الکافی، ج2، ص24)
2ـ سماعه میگوید به امام صادق(ع) عرض کردم: آیا اسلام و ایمان دو چیز مختلفند؟
فرمود: ایمان شریک اسلام میشود؛ ولی اسلام شریک ایمان نمیشود. عرض کردم: آن دو را برایم وصف کن. فرمود: اسلام شهادت به یگانگی خدا و تصدیق رسول خدا(ص) است که به سبب آن خونها از ریختن محفوظ ماند و زناشویی و میراث برآن جاری گردد و جماعت و مردم طبق ظاهرش رفتار کنند؛ ولی ایمان هدایت است به آنچه در دلها از صفت اسلام پا برجا میشود و از عمل به آن هویدا میگردد. پس ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است. ایمان در ظاهر شریک اسلام است؛ ولی ایمان در باطن شریک اسلام نیست،گرچه هردو در گفتار و وصف گردآیند. (اصول الکافی، ج2، ص25)
3ـ امام باقر(ع)میفرماید: ایمان آن است که در دل مستقر گردد و بنده را به سوی خدای عزّوجلّ کشاند و اطاعت خدا و گردن نهادن بفرمانش مصداق آن باشد. ولی اسلام گفتار و کردار ظاهری است که تمام فرقهها و گروهها آن را دارند و بوسیلهی آن جانها محفوظ مانَد و میراث پرداخت شود وزناشویی روا گردد… اسلام شریک ایمان نیست؛ ولی ایمان با اسلام شریک است در گفتار (شهادتین) و کردار (عمل به مقرّرات دین) هردو گردآیند چنانکه کعبه در مسجدالحرام است؛ ولی مسجدالحرام در کعبه نیست. (اصول الکافی، ج2، ص127)
4 ـ امام صادق(ع) میفرماید: گاهی بنده مسلمان است، پیش از آنکه مؤمن باشد؛ ولی مؤمن نشود جز آنکه مسلمان باشد، پس اسلام پیش از ایمان است و شریک ایمان و چون بنده گناه کبیره یا صغیرهای را که خداوند آن را نهی فرموده، مرتکب شود، از ایمان خارج شود و نام مسلمان بر او نهند؛ سپس اگر توبه و استغفار کند، به خانهی ایمان برمیگردد و جز انکار و استحلال، او را به سوی کفر نبرد ـ استحلال این است که به چیز حلال بگوید این حرام است و به چیز حرام بگوید این حلال است و به آن عقیده پیدا کند ـ. (اصول الکافی، ج2، ص28)