اجتهاد و تقلید در مذهب شیعه
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
یکى از امتیازات مکتب تشیع همین عقیده به اجتهاد است، کههیچیک از مذاهب اسلامى و یا ادیان آسمانى از آن کمترین بهرهاىندارند، حتى مذهب پروتستان مسیحیت که خواستهاند آن را باآخرین تحولات جهانى منطبق سازند، نیز از آن بىبهره مىباشد، چوناناجیل چهارگانه اصول و قوانین ندارند که براى امور روز مره وجریان حوادث از آنها احکام مناسبى استنباط شود.
اجتهاد در حقیقت نیرو و قوهاى فعال و متحرکه مکتب تشیع است کههمواره آن را زنده، پایدار و جاویدان نگاه مىدارد.
تنها همین مکتب است که شکوه و جلال اسلام را براى همیشه حفظمىکند و تنها عامل بقاى آن بشمار مىرود. زیرا از رهگذر همیناجتهاد است که اصول و قوانین قرآن و آنچه را پیامبر(ص) بهعنوان سنتبیان کرده است و در هر عصرى به مناسبتحوادثروزمره، مورد بحث و بررسى قرار مىدهد و با احکام و قوانینمناسب با احتیاجات مردم به آنها عرضه مىکند.
و این احکام قوانین برخلاف قرآن و سنت نیست، بلکه مصادیقى استکه از همان کلیات و اطلاقات استفاده مىشود.
براى نمونه، اگر خزانه کشور یا بیتالمال مسلمانان آن روزها درموارد معدودى بکار مىرفت و تعدى از آن موارد جایز نبود، امروزمرجع تقلید شیعه یعنى مجتهد جامعالشرائط مىتواند آن را براىتمام مواردى که کشور بدان نیازمند است، از لحاظ اجتماعى،فرهنگى، بهداشتى و نظامى بکار برد. حتى از همان بودجه در راهساختن بمب اتم و سایر وسایل دفاعى، مطابق آخرین سیستم بکاربرد یا صرف امور علمى و حتى فضاشناسى و پرتاب موشک بنماید،کارهائى که امروز کشورهاى نیرومند جهان انجام مىدهند. چرا کهبرترى و تفوق مسلمانان از جنبه علمى، نظامى و شوون اجتماعى دردرجه اول اهمیت است.
رکود اجتهاد در مذاهب دیگر
در مذاهب اهل سنت این امتیاز نیستبا آن که مآخذ قوانین آناننیز کتاب و سنت است، زیرا آنان علوم اسلامى را احتکار مشایخ وائمه چهارگانه خود (شافعى، حنفى، مالکى و حنبلى) درآورده،اعلام داشتند آنچه براى ملل مسلمان تا روز رستاخیز لازم بوده،اینان استنباط کرده و فتوا دادهاند و براى احدى نیز جایز نیستبراى حوادث جدید استنباط احکام نماید.
بنابراین، مذاهب از قرن دوم اسلامى همواره راکد، بىجان و درحال جمود است و هیچگونه نیرو و قوهاى متحرکه در آن وجودندارد.
فقاهت و فقه را منجمد کردند ولى ما شیعهها ملزم به تقلید ازمجتهد اعلم زنده بوده و باب اجتهاد را مفتوح گذاشتهایم تادینمان زنده بماند و با تغییر و توسعه روزگار پیش برود.
و این حقیقتى است که دانشمندان معاصر مذاهب سنت را سخت ناراحتکرده است.
لزوم اجتهاد و تقلید در مکتب اسلام
دو کلمه اجتهاد و تقلید با دو معنى متقابل خود در میانمسلمانان زیاد استعمال مىشود و البته نظر به مساله معروف عدمجواز تقلید ابتدائى میت که تقریبا مىتوان گفت از مسلمات فقهشیعه است و به واسطه هر مجتهد مفتى مقلدین وى به تجدید تقلیدو اتباع مجتهدى زنده مکلفند. این دو کلمه در زبان مسلمانانشیعه مذهب بیشتر از سایر فرق اسلام مکرر مىشود.
دین اسلام گذشته از اصول اعتقادى و معارف اصلى مربوط به مبدءو معاد که از روى علم و یقین مىباید بدان معتقد شد، مشتمل بریک سلسله قوانین و مقررات در اطراف اعمال انسانى دارد که بدوناستثناء به همه جهات زندگى جامعه انسانى رسیدگى نموده و همهافراد در شرائط مخصوصى بدان موظف مىباشند که اعمال فردى واجتماعى خود را با آنها تطبیق نموده و از آن دستورات کهمجموعه آنها به نام شریعت نامیده مىشود، پیروى نماید.
البته تطبیق صحیح عملى به قانون و حکم مربوط به خود بدونتشخیص علمى متن همان قانون میسر نیست و از طرف دیگر مسلم استکه هر قانونى که به ابلاغ رسمى منتهى شد، مىباید عمل مکلفینبدان قرار گیرد و جهل بر آن و یا دعوى جهل عذر ناموجه بشماررفته و رفع مسئولیت از افراد نمىکند.
از همین روى تحصیل علم به قوانین علمى و احکام فرعى اسلامشریعت لازم بوده و یکى از وظائف مسلمین خواهد بود. و مانندسایر فنون که در حفظ نظام اجتماع ضرورت دارد، مىباید عدهاى ازمسلمانان متصدى آن بوده باشند و اشخاصى که توانائى استخراجاحکام از مدارک اصیل را دارند، به منظور تعیین و رفع مسئولیتاز خود و دیگران بدان اشتغال ورزیده و در این باب کوششبنمایند.
از این عمل در عرف متشرعه به اجتهاد و در اصطلاح قرآن به تفقهو به لزوم آن تاکیده شده است چنانکه مىفرماید: (فلولا نفر منکل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فى الدین و لینذروا قومهم اذارجعوا الیهم لعلهم یحذرون... و لتکن منکم امة یدعون الىالخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر) (1) .
«دستور این نبود که مومنان کوچ کنند بلکه چرا از هر دسته چندنفر کوچ نکردند تا دنبال یاد گرفتن دین باشند و هنگام بازگشتمردم محل خود را از بىدینى و لاابالیگرى و عواقب بد آن،بترسانند بدین امید که بترسند و از انحراف و آلودگى نجاتیابند؟».
مفسرین نقل کردهاند بعد از نزول این آیه در هر نوبتیک دستهمىرفتند و آنها که دفعه پیش رفته بودند، مىماندند تا همیشهعده لازم براى یاد گرفتن آیات قرآن و معارف و احکام دین نزدپیامبر باشند.
تکلیف خدا چنین انجام مىگرفت هر یک از مسلمانان مىکوشید چیزىاز اسلام یاد بگیرد و به دیگران یاد دهد و اگر آنها چیزىمىدانند که او نمىداند از آنها بپرسد و یاد بگیرد، لذا همهیاد مىدادند و هم یاد مىگرفتند.
بعضى که استعداد و فراغت و علاقه بیشترى داشتند، مىکوشیدند تابه قرآن و حدیثبیشتر آشنا باشند، بعضى همه قرآن را از حفظداشتند و برخى بیش از یکى دو آیه نمىدانستند و کسانى صدهاحدیث ازبر داشتند و اشخاصى جز چند حدیثبه یاد نداشتند.
در زمان ما هم لازم است که مردم هر محل معارف و احکام رابدانند و اگر مطلب تازهاى پیش آمد که هیچیک از آنها نمىدانند،یکى از آنها برود و بپرسد و برگردد.
بنابراین باید در میان مسلمانان کسانى باشند که در پاسخسئوالات و حل مشکلات دینى مردم از جهت علمى جانشین امام باشندیعنى باید در میان مسلمین کسانى همت گمارند تا این علومپهناور را فرا گیرند و در آنها مجتهد و صاحبنظر شوند و کمالعلمى خود را به کمال تقوى و عدل بیارایند تا به مقام جانشینىعلمى پیغمبر و امام برسند و مرجع مسلمانان در سئوالات و مشکلاتمختلف دینى گردند.
و نظر به این که بیانات دینى که در کتاب و سنت واقع است، کلىو محدود و صور اعمال و حوادث واقعه که مسائل مورد ابتلاء راتشکیل مىدهند، غیر متناهى و نامحصورند، براى به دست آوردنجزئیات احکام و تفاصیل آنها راهى جز اعمال نظر و پیمودن طریقاستدلال نیست و البته این مطلب نیز براى ما معلوم است که دربیانات دینى که به دست ما رسیده، راه دیگرى جز همین راه عادىبراى رسیدن به این هدف نشان داده نشده است.
و از همین جا روشن مىشود که براى تشخیص وظایف و احکام دینىباید راهى را پیمود که عقلاى اجتماع براى تشخیص وظائف فردى واجتماعى از متن قوانین و دستورات کلى و جزئى معمولى مىپیمایندو به عبارت دیگر یک سلسله قواعدى را که براى به دست آوردنوظائف و مقررات بکار برده مىشود، باید بکار انداخته و وظائف واحکام شرعى را از متن بیانات دینى استنباط نمود.
و از بیانات دینى، آیاتى که به عموم خود تکلیف حرجى یا تکلیفعاجز یا ظلم را از حق سبحانه تعالى نفى مىکند، براى اثبات اینمطلب مفیدند.
خداوند مىفرماید:
(لا یکلف الله نفسا الا وسعها) (2) .«خداوند هیچکس را، جز بهاندازه تواناییش تکلیف نمىکند».
(لا یستطیعون حیله و لا یهتدون سبیلا) (3) . «کسانى که توانائىشانگرفته شده نمىتوانند حیلهاى اندیشند و یا راهى به مقصد پیداکنند».
(ان الله لا یظلم الناس شیئا) (4) . «خداوند هیچگونه ظلمى را درحق مردم روا نمىدارد».
و آیاتى که مواخذه را منوط به اتمام حجت مىکند مانند (لئلایکون الناس على الله حجه بعد الرسل) و نظائر آنها و همچنینروایات بسیارى که جاهل قاصر را معذور مىدارد، التزاما، دلالتبه لزوم ایجاب تحصیل در امر تکلیف دارد و از کلمات معروفه نبىاکرم(ص) است که فرمود: «طلب العلم فریضه على کل مسلم ومسلمه».
رسول اکرم (ص) اولین شخصى است که مسلمین را به سوى تعمق واجتهاد و استنباط احکام سوق داده است. حضرت در بیانى زیبا خودبه مسلمین گوشزد کردند که کتاب و سنت استعداد پایانناپذیرىبراى درک معانى جدید دارد.
حضرت در مورد قرآن مىفرماید: «ان القرآن ظاهره انیق و باطنهعمیق لا تفنى عجائبه و لا تقضى غرائبه و لا تکشف الظلمات الابه».
«ظاهر قرآن زیبا و باطن آن ژرفاست، او را حدى است و فوق آنحد، حد دیگرى استشگفتیهاى آن برشمرده نمىشود و تازگیهاى آنکهنه نمىگردد و کشف نمىشود حقایق آن مگر با تعمق و اجتهاد درآن».
همچنین فرموده:
«نصرالله عبد سمع مقالتى فوعاها و بلغها من لم یسمعها فربحامل فقه غیر فقیه، و رب حامل فقه الى من هو افقه عنه».
«یعنى خداوند شاد و خرم کند کسى که سخن مرا بشنود و آن را بهکسى که نشنیده است، برساند.
همانا بسیارند کسانى که سخن پرمعنى با خود دارند ولى خود، آنرا فهم عمیق نمىکنند و چهبسا کسانى که خیال سختى را ازبردارند و فهم عمیق مىکنند ولى وقتى که به دیگرى منتقل مىکنند،او عمق آن را فهم مىکند و بهتر مىفهمد» (5) .
امام رضا(علیه السلام) از جد بزرگوارش امام صادق(علیه السلام)
نقل مىکند:
«ما بال القرآن لا یزید بالنشر و الدراسه و الاغضاضه» «یعنىچگونه است که قرآن هرچه بیشتر خوانده و منتشر مىشود و گوشهابا آن آشنا مىگردد کهنه نمىشود، بلکه بر عکس روز به روز برطراوت و تازگى آن افزوده مىگردد. امام (علیه السلام) پاسخفرمودند: «لانه لم ینزل لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس ولذلک ففى کل زمان جدید و لکل ناس غض» (6) . «این بدان جهت استکه براى زمان خاص و براى مردمانى خاص نازل نشده است، لذا درهمه زمانها تازه است و براى همه مردمان پاسخگو است».
اگر با توجه و دقت کامل به مفهوم روایت فوق نگاه کنیم،مىبینیم ائمه اهل بیت (علیهمالسلام) دید دیگرى قرآن را براىما طرح کردهاند، لذا مىفرماید: (ما فرطنا فى الکتاب من شى)
علاوه بر آنچه گذشت، اگر کسى اخبار ائمه (علیهمالسلام) این راتتبع نماید، موارد بسیارى را ملاحظه خواهد کرد که در آنهاائمه(علیهمالسلام) به همه اصحاب و پیروان خود دستور و ترغیبنمودهاند که اجتهاد و استنباط احکام نمایند که نمونهاى ازآنها بیان مىشود.
داود بن فرقد نقل مىکند:
«قال سمعت ابا عبدالله(علیه السلام) یقول: انتم افقه الناساذا عرفتم معانى کلامنا ان الکلمه لتنصرف على وجوه فلو شاءانسان لصرف کلامه کیف شاء و لا یکذب» (7) .
داود بن فرقد مىگوید شنیدم امام صادق(علیه السلام) مىفرمودندشما فقیهترین مردم (دینشناس) هنگامى که معانى کلام ما رابشناسید، همانا کلام قابل احتمالات گوناگون است که اگر بخواهیدبه یکى از احتمالات کلامش را برگردانید، مىتوانید و دروغنمىباشد».
در نتیجه عرفان کلام ائمه (علیهمالسلام) چیزى را غیر ازتشخیص اظهر بین محتملات نیست (8) .
قال شعیب عقرقونى : «قلت لابى عبدالله(علیه السلام) ربمااحتجنا ان تسال عن الشى فممن نسال؟ قال: علیک بالاسدى یعنىابابصیر».
شعیب عقرقونى مىگوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردمچهبسا در مواردى نیاز به پرسش پیدا مىکنیم، در این صورت مسائلخود را از چه کسى بپرسیم؟ امام فرمودند: از اسدى، یعنى ابوبصیر (9) .
قال المعصوم(علیه السلام): «انما علینا القاء الاصول و علیکمان تتفرعوا او علیکم بالتفریع» (10) .
«امام مىفرماید: درسهاى کلى را به آنها ائمه داده بودند ومىگویند بروید تفریعات را خودتان استنباط کنید و زمان قادرنیست اصول را تبدیل و تغییر دهد و آنچه عوض مىشود، اسلام بانیروى متحرکه خود به نام اجتهاد مىتواند پاسخگو باشد».
امام صادق(علیه السلام) به ابان بن تغلب مىفرماید: «اجلس فىمسجد المدینه و افت الناس فانى احب ان یرى فى شیعتى مثلک».
«امام صادق(علیه السلام) مىفرمایند: بنشین در مسجد مدینه وفتوا بده براى مردم و من دوست مىدارم مانند تو را در شیعیانمدیده شوند».
صحیحه ابن ابى یعفور: «قال قلت لابى عبدالله(علیه السلام) انهلیس کان کل ساعه القاک و لا یمکن لقدوم و یجى الرجل من اصحابنافیسئلنى و لیس عندى کل ما یسئلنى عنه فقال: ما یمنعک عن محمدبن مسلم الثقفى فانه سمع من ابى و کان عنده وجیها» (11) .
«عبدالله بن ابى یعفور مىگوید: به امام صادق(علیه السلام) عرضکردم: چهبسا فردى از شیعیان نزد من مىآیند و سئوالى را مطرحمىکنند و من پاسخ آن را نمىدانم، و از طرفى براى من ممکن نیستکه هر اعتخدمتشما برسم و سئوال را بازگو کنم (در این صورتوظیفه من چیست؟) حضرت در پاسخ فرمود: چه مانعى دارد که بهمحمد بن مسلم ثقفى مراجعه کنى و مسائل را از او بپرسى؟ براىاین که او پدرم امام محمد باقر(علیه السلام) را درک کرده واحکام را از وى فرا گرفته و نزد او فردى آبرومند بوده است».
على ابن یقطین عن الرضا(علیه السلام): قال قلت له لا اکاد اصلالیک فى کل ما یحتاج الیه فى معالم دینى افیونس بن عبدالرحمنثقه؟ آخذ عنه ما احتاج الیه معالم دینى؟ فقال:
نعم» (12) .
«على بن یقطین نقل مىکند به امام رضا(علیه السلام) عرض کردمامید ندارم که در هر چیزى که براى من پیش مىآید، نزد حضرتعالىمراجعه کنم. آیا یونس بن عبدالرحمن (نزد شما) معتبر است که بهاو مراجعه کنم؟ حضرت فرمودند: آرى».
و شبیه همین روایت از على بن مسیب همدانى نقل شده که مىگوید:
به امام(علیه السلام) من در جاى دورى زندگى مىکنم و نمىتوانمگاه و بیگاه به خدمتشما نایل شوم، احکام دینى خود را از چهکسى فراگیرم؟ حضرت فرمود: از زکریا بن آدم قمى که او بر امردین و دنیا، فردى مورد اطمینان و اعتماد است. على بن مسیبمىگوید: هنگامى که به محل خود باز گشتم جهت پرسش از موارداحتیاج نزد زکریا مىرفتم (13) .
و فحواى روایات مانع از اجتهاد بدون علم دلالت دارد که اجتهاداز راه منابع معتبر شرعى جایز است.
«قال ابو جعفر(علیه السلام): من افتى الناس بغیر علم و لا هدىمن الله لعنته ملائکهالرحمه و ملائکه العذاب و لحقه وزر من عملبفتیاه» (14) .
«امام باقر(علیه السلام) فرمود: هرکس مبادرت ورزد به فتوادادن بدون علم و هدایت فرشتگان رحمت و عذاب او را لعنت کنند وگناه آنان که نظر خطاى او را بکار بندند، بر عهده اوست».
دلیل عقلى بر ضرورت اجتهاد و تقلید لزوم اجتهاد و تفقه درمکتب شیعه علاوه بر بیانات کتاب و سنت که یادآور شدیم، دلیلعقلى هم در آن راه دارد و با اعتبار عقلى نیز قابل اثبات استکه خلاصه آن عبارت است از:
رجوع جاهل در هر باب به عالم کارشناس یک امر فطرى و طبیعى وعادى و عقلى بوده است و بدون آن نظام اجتماع مختل مىگردد،زیرا عقلا نمىتوان تردید داشت که انجام دادن انسان عملى را کهنمىداند، ضرورت دارد، چون تکلیف بغیر مقدور عقلا جایز نیست.
به عبارت دیگر: سیره مستمره از زمان ائمه (علیهمالسلام) براین بوده که همه افراد غیر مجتهد اعم از این که جاهل صرف بودهو یا در فنون دیگر عالم و حتى اگر در فن خود استاد هم بودهباشند، مىباید در فراگرفتن احکام شریعت و تشخیص آن به فقیهمراجعه نماید، چنانکه فقیه نیز در مسائل مربوط به فنون دیگرکه از آن بىاطلاع مىباشد، از علماى آن فن پیروى مىکند.
در این زمینه آقاضیاء عراقى مىفرماید:
«موضوع الوجوب الشرعى فى التقلید بمقتضى السیره و الادلهالشرعیه و الفطره السلیمه المقتضیه لرجوع الجاهل بالوظیفه الىالعالم بها لیس الا هو الموضوع الوجوب الشرعى فى التعبد بالخبرفى حق المجتهد» (15) .
«موضوع وجوب شرعى در تقلید به مقتضاى سیره و ادله شرعى وفطرت سلیم رجوع جاهل به وظیفه به کارشناس آن، همان موضوع وجوبتعبد مجتهد استبه خبر و روایت اهل بیت در به دست آوردن احکامالهى».
«قال المحقق الخراسانى الاخوند: ان جواز التقلید و رجوعالجاهل الى العالم فى الجمله یکون بدیها جلیا فطریا لا یحتاجالى الدلیل و الا لزم سد باب العلم به(بجواز تقلید) على العامىمطلقا غالبا بعجز عن معرفه ما دل علیه کتابا و سنته و لا یجوزالتقلید فیه(بجواز تقلید) و الا لدار او تسلسل و هذه هى العمدهفى اولته» «جواز تقلید و رجوع جاهل به عالم از فطریات وبدیهیات است و اجمالا احتیاج به دلیل ندارد، زیرا اگر چنیننباشد، انسداد باب علم پیش خواهد آمد و عموم مردم به خاطرناتوان بودن از شناخت استدلالى بر اساس کتاب و سنت نمىتواننددر مساله جواز تقلید، تقلید نمایند چون جواز تقلید اگر فطرىنباشد و مقلد موظف به استدلال بر آن باشد در حالى که نمىتواندباید در آن هم تقلید کند و براى آن تقلید هم دلیل لازم دارد وهمینطور این سلسله ادامه مىیابد و تسلسل هم باطل است».
«استدل القوم علیه بوجوه اتقنها و اهمها بل یمکن ان یقالانه الدلیل الوحید و بناء العقلاء على رجوع الجاهل على العالمبل قد عد ذلک من القضایا الفطریه الارتکازیه، و ان الانسانبفطرته و ارتکازه واقف على لزوم الاستعلام من العالم من غیر فرقبین ان یرجع ذلک الى معاشرته و حیاته المادى و غیره فالجاهلبامور الصنائع یرجع الى الصانع و المریض المسدود علیه بابمعالجه مرضه یرجع الى الاطباء و هکذا» (16) .
«علماء بر جواز تقلید استدلالهاى مختلفى نمودهاند که مهمترینو محکمترین آنها بلکه مىتوان گفت تنها دلیل; همان بناء و سیرهعقلا بر رجوع جاهل به عالم و کارشناس است که از قضایاى فطرى وارتکازى شمرده شده است و انسان براساس فطرت، آگاه است که بایددر تمام مسائل که از آنها اطلاع ندارد به عالم مراجعه کند چهآن مسائل مربوط به اداره زندگى و حیات مادى باشد یا غیر آنمثال: در صنعتبه صنعتگر، در بیمارى به پزشک و... مراجعهمىکنند».
توضیح: ما هر کارى را که بخواهیم و راه و رسمش را نداشتهباشیم، به خبره همان کار مراجعه مىکنیم و به هر شغلى کهخواسته باشیم وارد شویم، راه و چاره او را از متخصص همان شغلمىپرسیم و هر فن و صنعتى را که مىخواهیم یاد بگیریم به شاگردىاستادى مىشتابیم که در آن فن و صنعتبصیر و کار کرده است،درمان درد را از پزشک، نقشه بنا را از معمار مىخواهیم و اصولاسازمان تعلیم و تربیت عمومى در محیط اجتماعى انسان روى همیناصل استوار است. بنابراین در تعلیم فراگیرى احکام دین هم بایدبه کارشناس آن که مجتهد جامعالشرائط است، مراجعه کرد.
نتیجهاى که از این دلیل عقلى و شواهد بر آن دستگیر مىشود، ایناست که یکى از وظائف مقرره اسلام براى جماعت مسلمین تشخیص علمىاحکام دین است از راه اجتهاد. و پر روشن است که انجام اینوظیفه براى همه افراد مسلمین امکانپذیر نمىباشد و تنها عدهمعدودى قدرت و توانائى انجام این وظیفه را داشته که مىتوانندبا بررسى بیانات دینى از راه استدلال و نظر و به کار انداختنقواعد استنباط احکام و مقررات اسلام را به دست آورند.
تعذر اجتهاد در احکام براى همه از یک طرف و وجوب تحصیل معرفتبه احکام دین براى همه از طرف دیگر، موجب گردیده است که دراسلام براى افرادى که توانائى اجتهاد ندارند وظیفه دیگرى درنظر گرفته شود و آن، این است که احکام دین مورد ابتلاء خود رااز افرادى که داراى ملکه اجتهاد و قریحه استنباط مىباشند، اخذو دریافت دارند و این است معنى کلمه تقلید در مقابل کلمهاجتهاد که در میان ما دایر و پیوسته مورد استعمال مىباشد.
پىنوشتها:
1) سوره توبه: 123.
2) سوره بقره: 286.
3) سوره نساء: 89.
4) یونس: 44.
5) اصول کافى، ج2، ص 599 و نیز وسائل الشیعه، ج18، باب 8 ،حدیث 44.
6) عیون اخبار الرضا، ص 139، چاپ سنگى.
7) وسائل الشیعه، کتاب قضا، باب6، حدیث 52.
8) وسائل الشیعه، کتاب قضا، باب9، حدیث 3.
9) تهذیب الاصول، تقریرات امام خمینى1 ج3، ص 166.
10) جامع الرواه احادیث الشیعه، ج1، ص 9.
11) وسائل الشیعه، ج18، باب 11، از ابواب صفات القاضى، حدیث23.
12) وسائل الشیعه، ج18، باب 11، ابواب صفات القاضى، حدیث 27 و25.
13) وسائل الشیعه، ج18، باب 4، حدیث1.
14) همان.
15) نهایهالافکار القسم الثانى من جزء الرابع، ص 204 آخر حیراتآقاضیاء عراقى.
16) تهذیب الاصول، ج3، ص 163، تقریرات الامام خمینى قدسسره.
اجتهاد در حقیقت نیرو و قوهاى فعال و متحرکه مکتب تشیع است کههمواره آن را زنده، پایدار و جاویدان نگاه مىدارد.
تنها همین مکتب است که شکوه و جلال اسلام را براى همیشه حفظمىکند و تنها عامل بقاى آن بشمار مىرود. زیرا از رهگذر همیناجتهاد است که اصول و قوانین قرآن و آنچه را پیامبر(ص) بهعنوان سنتبیان کرده است و در هر عصرى به مناسبتحوادثروزمره، مورد بحث و بررسى قرار مىدهد و با احکام و قوانینمناسب با احتیاجات مردم به آنها عرضه مىکند.
و این احکام قوانین برخلاف قرآن و سنت نیست، بلکه مصادیقى استکه از همان کلیات و اطلاقات استفاده مىشود.
براى نمونه، اگر خزانه کشور یا بیتالمال مسلمانان آن روزها درموارد معدودى بکار مىرفت و تعدى از آن موارد جایز نبود، امروزمرجع تقلید شیعه یعنى مجتهد جامعالشرائط مىتواند آن را براىتمام مواردى که کشور بدان نیازمند است، از لحاظ اجتماعى،فرهنگى، بهداشتى و نظامى بکار برد. حتى از همان بودجه در راهساختن بمب اتم و سایر وسایل دفاعى، مطابق آخرین سیستم بکاربرد یا صرف امور علمى و حتى فضاشناسى و پرتاب موشک بنماید،کارهائى که امروز کشورهاى نیرومند جهان انجام مىدهند. چرا کهبرترى و تفوق مسلمانان از جنبه علمى، نظامى و شوون اجتماعى دردرجه اول اهمیت است.
رکود اجتهاد در مذاهب دیگر
در مذاهب اهل سنت این امتیاز نیستبا آن که مآخذ قوانین آناننیز کتاب و سنت است، زیرا آنان علوم اسلامى را احتکار مشایخ وائمه چهارگانه خود (شافعى، حنفى، مالکى و حنبلى) درآورده،اعلام داشتند آنچه براى ملل مسلمان تا روز رستاخیز لازم بوده،اینان استنباط کرده و فتوا دادهاند و براى احدى نیز جایز نیستبراى حوادث جدید استنباط احکام نماید.
بنابراین، مذاهب از قرن دوم اسلامى همواره راکد، بىجان و درحال جمود است و هیچگونه نیرو و قوهاى متحرکه در آن وجودندارد.
فقاهت و فقه را منجمد کردند ولى ما شیعهها ملزم به تقلید ازمجتهد اعلم زنده بوده و باب اجتهاد را مفتوح گذاشتهایم تادینمان زنده بماند و با تغییر و توسعه روزگار پیش برود.
و این حقیقتى است که دانشمندان معاصر مذاهب سنت را سخت ناراحتکرده است.
لزوم اجتهاد و تقلید در مکتب اسلام
دو کلمه اجتهاد و تقلید با دو معنى متقابل خود در میانمسلمانان زیاد استعمال مىشود و البته نظر به مساله معروف عدمجواز تقلید ابتدائى میت که تقریبا مىتوان گفت از مسلمات فقهشیعه است و به واسطه هر مجتهد مفتى مقلدین وى به تجدید تقلیدو اتباع مجتهدى زنده مکلفند. این دو کلمه در زبان مسلمانانشیعه مذهب بیشتر از سایر فرق اسلام مکرر مىشود.
دین اسلام گذشته از اصول اعتقادى و معارف اصلى مربوط به مبدءو معاد که از روى علم و یقین مىباید بدان معتقد شد، مشتمل بریک سلسله قوانین و مقررات در اطراف اعمال انسانى دارد که بدوناستثناء به همه جهات زندگى جامعه انسانى رسیدگى نموده و همهافراد در شرائط مخصوصى بدان موظف مىباشند که اعمال فردى واجتماعى خود را با آنها تطبیق نموده و از آن دستورات کهمجموعه آنها به نام شریعت نامیده مىشود، پیروى نماید.
البته تطبیق صحیح عملى به قانون و حکم مربوط به خود بدونتشخیص علمى متن همان قانون میسر نیست و از طرف دیگر مسلم استکه هر قانونى که به ابلاغ رسمى منتهى شد، مىباید عمل مکلفینبدان قرار گیرد و جهل بر آن و یا دعوى جهل عذر ناموجه بشماررفته و رفع مسئولیت از افراد نمىکند.
از همین روى تحصیل علم به قوانین علمى و احکام فرعى اسلامشریعت لازم بوده و یکى از وظائف مسلمین خواهد بود. و مانندسایر فنون که در حفظ نظام اجتماع ضرورت دارد، مىباید عدهاى ازمسلمانان متصدى آن بوده باشند و اشخاصى که توانائى استخراجاحکام از مدارک اصیل را دارند، به منظور تعیین و رفع مسئولیتاز خود و دیگران بدان اشتغال ورزیده و در این باب کوششبنمایند.
از این عمل در عرف متشرعه به اجتهاد و در اصطلاح قرآن به تفقهو به لزوم آن تاکیده شده است چنانکه مىفرماید: (فلولا نفر منکل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فى الدین و لینذروا قومهم اذارجعوا الیهم لعلهم یحذرون... و لتکن منکم امة یدعون الىالخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر) (1) .
«دستور این نبود که مومنان کوچ کنند بلکه چرا از هر دسته چندنفر کوچ نکردند تا دنبال یاد گرفتن دین باشند و هنگام بازگشتمردم محل خود را از بىدینى و لاابالیگرى و عواقب بد آن،بترسانند بدین امید که بترسند و از انحراف و آلودگى نجاتیابند؟».
مفسرین نقل کردهاند بعد از نزول این آیه در هر نوبتیک دستهمىرفتند و آنها که دفعه پیش رفته بودند، مىماندند تا همیشهعده لازم براى یاد گرفتن آیات قرآن و معارف و احکام دین نزدپیامبر باشند.
تکلیف خدا چنین انجام مىگرفت هر یک از مسلمانان مىکوشید چیزىاز اسلام یاد بگیرد و به دیگران یاد دهد و اگر آنها چیزىمىدانند که او نمىداند از آنها بپرسد و یاد بگیرد، لذا همهیاد مىدادند و هم یاد مىگرفتند.
بعضى که استعداد و فراغت و علاقه بیشترى داشتند، مىکوشیدند تابه قرآن و حدیثبیشتر آشنا باشند، بعضى همه قرآن را از حفظداشتند و برخى بیش از یکى دو آیه نمىدانستند و کسانى صدهاحدیث ازبر داشتند و اشخاصى جز چند حدیثبه یاد نداشتند.
در زمان ما هم لازم است که مردم هر محل معارف و احکام رابدانند و اگر مطلب تازهاى پیش آمد که هیچیک از آنها نمىدانند،یکى از آنها برود و بپرسد و برگردد.
بنابراین باید در میان مسلمانان کسانى باشند که در پاسخسئوالات و حل مشکلات دینى مردم از جهت علمى جانشین امام باشندیعنى باید در میان مسلمین کسانى همت گمارند تا این علومپهناور را فرا گیرند و در آنها مجتهد و صاحبنظر شوند و کمالعلمى خود را به کمال تقوى و عدل بیارایند تا به مقام جانشینىعلمى پیغمبر و امام برسند و مرجع مسلمانان در سئوالات و مشکلاتمختلف دینى گردند.
و نظر به این که بیانات دینى که در کتاب و سنت واقع است، کلىو محدود و صور اعمال و حوادث واقعه که مسائل مورد ابتلاء راتشکیل مىدهند، غیر متناهى و نامحصورند، براى به دست آوردنجزئیات احکام و تفاصیل آنها راهى جز اعمال نظر و پیمودن طریقاستدلال نیست و البته این مطلب نیز براى ما معلوم است که دربیانات دینى که به دست ما رسیده، راه دیگرى جز همین راه عادىبراى رسیدن به این هدف نشان داده نشده است.
و از همین جا روشن مىشود که براى تشخیص وظایف و احکام دینىباید راهى را پیمود که عقلاى اجتماع براى تشخیص وظائف فردى واجتماعى از متن قوانین و دستورات کلى و جزئى معمولى مىپیمایندو به عبارت دیگر یک سلسله قواعدى را که براى به دست آوردنوظائف و مقررات بکار برده مىشود، باید بکار انداخته و وظائف واحکام شرعى را از متن بیانات دینى استنباط نمود.
و از بیانات دینى، آیاتى که به عموم خود تکلیف حرجى یا تکلیفعاجز یا ظلم را از حق سبحانه تعالى نفى مىکند، براى اثبات اینمطلب مفیدند.
خداوند مىفرماید:
(لا یکلف الله نفسا الا وسعها) (2) .«خداوند هیچکس را، جز بهاندازه تواناییش تکلیف نمىکند».
(لا یستطیعون حیله و لا یهتدون سبیلا) (3) . «کسانى که توانائىشانگرفته شده نمىتوانند حیلهاى اندیشند و یا راهى به مقصد پیداکنند».
(ان الله لا یظلم الناس شیئا) (4) . «خداوند هیچگونه ظلمى را درحق مردم روا نمىدارد».
و آیاتى که مواخذه را منوط به اتمام حجت مىکند مانند (لئلایکون الناس على الله حجه بعد الرسل) و نظائر آنها و همچنینروایات بسیارى که جاهل قاصر را معذور مىدارد، التزاما، دلالتبه لزوم ایجاب تحصیل در امر تکلیف دارد و از کلمات معروفه نبىاکرم(ص) است که فرمود: «طلب العلم فریضه على کل مسلم ومسلمه».
رسول اکرم (ص) اولین شخصى است که مسلمین را به سوى تعمق واجتهاد و استنباط احکام سوق داده است. حضرت در بیانى زیبا خودبه مسلمین گوشزد کردند که کتاب و سنت استعداد پایانناپذیرىبراى درک معانى جدید دارد.
حضرت در مورد قرآن مىفرماید: «ان القرآن ظاهره انیق و باطنهعمیق لا تفنى عجائبه و لا تقضى غرائبه و لا تکشف الظلمات الابه».
«ظاهر قرآن زیبا و باطن آن ژرفاست، او را حدى است و فوق آنحد، حد دیگرى استشگفتیهاى آن برشمرده نمىشود و تازگیهاى آنکهنه نمىگردد و کشف نمىشود حقایق آن مگر با تعمق و اجتهاد درآن».
همچنین فرموده:
«نصرالله عبد سمع مقالتى فوعاها و بلغها من لم یسمعها فربحامل فقه غیر فقیه، و رب حامل فقه الى من هو افقه عنه».
«یعنى خداوند شاد و خرم کند کسى که سخن مرا بشنود و آن را بهکسى که نشنیده است، برساند.
همانا بسیارند کسانى که سخن پرمعنى با خود دارند ولى خود، آنرا فهم عمیق نمىکنند و چهبسا کسانى که خیال سختى را ازبردارند و فهم عمیق مىکنند ولى وقتى که به دیگرى منتقل مىکنند،او عمق آن را فهم مىکند و بهتر مىفهمد» (5) .
امام رضا(علیه السلام) از جد بزرگوارش امام صادق(علیه السلام)
نقل مىکند:
«ما بال القرآن لا یزید بالنشر و الدراسه و الاغضاضه» «یعنىچگونه است که قرآن هرچه بیشتر خوانده و منتشر مىشود و گوشهابا آن آشنا مىگردد کهنه نمىشود، بلکه بر عکس روز به روز برطراوت و تازگى آن افزوده مىگردد. امام (علیه السلام) پاسخفرمودند: «لانه لم ینزل لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس ولذلک ففى کل زمان جدید و لکل ناس غض» (6) . «این بدان جهت استکه براى زمان خاص و براى مردمانى خاص نازل نشده است، لذا درهمه زمانها تازه است و براى همه مردمان پاسخگو است».
اگر با توجه و دقت کامل به مفهوم روایت فوق نگاه کنیم،مىبینیم ائمه اهل بیت (علیهمالسلام) دید دیگرى قرآن را براىما طرح کردهاند، لذا مىفرماید: (ما فرطنا فى الکتاب من شى)
علاوه بر آنچه گذشت، اگر کسى اخبار ائمه (علیهمالسلام) این راتتبع نماید، موارد بسیارى را ملاحظه خواهد کرد که در آنهاائمه(علیهمالسلام) به همه اصحاب و پیروان خود دستور و ترغیبنمودهاند که اجتهاد و استنباط احکام نمایند که نمونهاى ازآنها بیان مىشود.
داود بن فرقد نقل مىکند:
«قال سمعت ابا عبدالله(علیه السلام) یقول: انتم افقه الناساذا عرفتم معانى کلامنا ان الکلمه لتنصرف على وجوه فلو شاءانسان لصرف کلامه کیف شاء و لا یکذب» (7) .
داود بن فرقد مىگوید شنیدم امام صادق(علیه السلام) مىفرمودندشما فقیهترین مردم (دینشناس) هنگامى که معانى کلام ما رابشناسید، همانا کلام قابل احتمالات گوناگون است که اگر بخواهیدبه یکى از احتمالات کلامش را برگردانید، مىتوانید و دروغنمىباشد».
در نتیجه عرفان کلام ائمه (علیهمالسلام) چیزى را غیر ازتشخیص اظهر بین محتملات نیست (8) .
قال شعیب عقرقونى : «قلت لابى عبدالله(علیه السلام) ربمااحتجنا ان تسال عن الشى فممن نسال؟ قال: علیک بالاسدى یعنىابابصیر».
شعیب عقرقونى مىگوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردمچهبسا در مواردى نیاز به پرسش پیدا مىکنیم، در این صورت مسائلخود را از چه کسى بپرسیم؟ امام فرمودند: از اسدى، یعنى ابوبصیر (9) .
قال المعصوم(علیه السلام): «انما علینا القاء الاصول و علیکمان تتفرعوا او علیکم بالتفریع» (10) .
«امام مىفرماید: درسهاى کلى را به آنها ائمه داده بودند ومىگویند بروید تفریعات را خودتان استنباط کنید و زمان قادرنیست اصول را تبدیل و تغییر دهد و آنچه عوض مىشود، اسلام بانیروى متحرکه خود به نام اجتهاد مىتواند پاسخگو باشد».
امام صادق(علیه السلام) به ابان بن تغلب مىفرماید: «اجلس فىمسجد المدینه و افت الناس فانى احب ان یرى فى شیعتى مثلک».
«امام صادق(علیه السلام) مىفرمایند: بنشین در مسجد مدینه وفتوا بده براى مردم و من دوست مىدارم مانند تو را در شیعیانمدیده شوند».
صحیحه ابن ابى یعفور: «قال قلت لابى عبدالله(علیه السلام) انهلیس کان کل ساعه القاک و لا یمکن لقدوم و یجى الرجل من اصحابنافیسئلنى و لیس عندى کل ما یسئلنى عنه فقال: ما یمنعک عن محمدبن مسلم الثقفى فانه سمع من ابى و کان عنده وجیها» (11) .
«عبدالله بن ابى یعفور مىگوید: به امام صادق(علیه السلام) عرضکردم: چهبسا فردى از شیعیان نزد من مىآیند و سئوالى را مطرحمىکنند و من پاسخ آن را نمىدانم، و از طرفى براى من ممکن نیستکه هر اعتخدمتشما برسم و سئوال را بازگو کنم (در این صورتوظیفه من چیست؟) حضرت در پاسخ فرمود: چه مانعى دارد که بهمحمد بن مسلم ثقفى مراجعه کنى و مسائل را از او بپرسى؟ براىاین که او پدرم امام محمد باقر(علیه السلام) را درک کرده واحکام را از وى فرا گرفته و نزد او فردى آبرومند بوده است».
على ابن یقطین عن الرضا(علیه السلام): قال قلت له لا اکاد اصلالیک فى کل ما یحتاج الیه فى معالم دینى افیونس بن عبدالرحمنثقه؟ آخذ عنه ما احتاج الیه معالم دینى؟ فقال:
نعم» (12) .
«على بن یقطین نقل مىکند به امام رضا(علیه السلام) عرض کردمامید ندارم که در هر چیزى که براى من پیش مىآید، نزد حضرتعالىمراجعه کنم. آیا یونس بن عبدالرحمن (نزد شما) معتبر است که بهاو مراجعه کنم؟ حضرت فرمودند: آرى».
و شبیه همین روایت از على بن مسیب همدانى نقل شده که مىگوید:
به امام(علیه السلام) من در جاى دورى زندگى مىکنم و نمىتوانمگاه و بیگاه به خدمتشما نایل شوم، احکام دینى خود را از چهکسى فراگیرم؟ حضرت فرمود: از زکریا بن آدم قمى که او بر امردین و دنیا، فردى مورد اطمینان و اعتماد است. على بن مسیبمىگوید: هنگامى که به محل خود باز گشتم جهت پرسش از موارداحتیاج نزد زکریا مىرفتم (13) .
و فحواى روایات مانع از اجتهاد بدون علم دلالت دارد که اجتهاداز راه منابع معتبر شرعى جایز است.
«قال ابو جعفر(علیه السلام): من افتى الناس بغیر علم و لا هدىمن الله لعنته ملائکهالرحمه و ملائکه العذاب و لحقه وزر من عملبفتیاه» (14) .
«امام باقر(علیه السلام) فرمود: هرکس مبادرت ورزد به فتوادادن بدون علم و هدایت فرشتگان رحمت و عذاب او را لعنت کنند وگناه آنان که نظر خطاى او را بکار بندند، بر عهده اوست».
دلیل عقلى بر ضرورت اجتهاد و تقلید لزوم اجتهاد و تفقه درمکتب شیعه علاوه بر بیانات کتاب و سنت که یادآور شدیم، دلیلعقلى هم در آن راه دارد و با اعتبار عقلى نیز قابل اثبات استکه خلاصه آن عبارت است از:
رجوع جاهل در هر باب به عالم کارشناس یک امر فطرى و طبیعى وعادى و عقلى بوده است و بدون آن نظام اجتماع مختل مىگردد،زیرا عقلا نمىتوان تردید داشت که انجام دادن انسان عملى را کهنمىداند، ضرورت دارد، چون تکلیف بغیر مقدور عقلا جایز نیست.
به عبارت دیگر: سیره مستمره از زمان ائمه (علیهمالسلام) براین بوده که همه افراد غیر مجتهد اعم از این که جاهل صرف بودهو یا در فنون دیگر عالم و حتى اگر در فن خود استاد هم بودهباشند، مىباید در فراگرفتن احکام شریعت و تشخیص آن به فقیهمراجعه نماید، چنانکه فقیه نیز در مسائل مربوط به فنون دیگرکه از آن بىاطلاع مىباشد، از علماى آن فن پیروى مىکند.
در این زمینه آقاضیاء عراقى مىفرماید:
«موضوع الوجوب الشرعى فى التقلید بمقتضى السیره و الادلهالشرعیه و الفطره السلیمه المقتضیه لرجوع الجاهل بالوظیفه الىالعالم بها لیس الا هو الموضوع الوجوب الشرعى فى التعبد بالخبرفى حق المجتهد» (15) .
«موضوع وجوب شرعى در تقلید به مقتضاى سیره و ادله شرعى وفطرت سلیم رجوع جاهل به وظیفه به کارشناس آن، همان موضوع وجوبتعبد مجتهد استبه خبر و روایت اهل بیت در به دست آوردن احکامالهى».
«قال المحقق الخراسانى الاخوند: ان جواز التقلید و رجوعالجاهل الى العالم فى الجمله یکون بدیها جلیا فطریا لا یحتاجالى الدلیل و الا لزم سد باب العلم به(بجواز تقلید) على العامىمطلقا غالبا بعجز عن معرفه ما دل علیه کتابا و سنته و لا یجوزالتقلید فیه(بجواز تقلید) و الا لدار او تسلسل و هذه هى العمدهفى اولته» «جواز تقلید و رجوع جاهل به عالم از فطریات وبدیهیات است و اجمالا احتیاج به دلیل ندارد، زیرا اگر چنیننباشد، انسداد باب علم پیش خواهد آمد و عموم مردم به خاطرناتوان بودن از شناخت استدلالى بر اساس کتاب و سنت نمىتواننددر مساله جواز تقلید، تقلید نمایند چون جواز تقلید اگر فطرىنباشد و مقلد موظف به استدلال بر آن باشد در حالى که نمىتواندباید در آن هم تقلید کند و براى آن تقلید هم دلیل لازم دارد وهمینطور این سلسله ادامه مىیابد و تسلسل هم باطل است».
«استدل القوم علیه بوجوه اتقنها و اهمها بل یمکن ان یقالانه الدلیل الوحید و بناء العقلاء على رجوع الجاهل على العالمبل قد عد ذلک من القضایا الفطریه الارتکازیه، و ان الانسانبفطرته و ارتکازه واقف على لزوم الاستعلام من العالم من غیر فرقبین ان یرجع ذلک الى معاشرته و حیاته المادى و غیره فالجاهلبامور الصنائع یرجع الى الصانع و المریض المسدود علیه بابمعالجه مرضه یرجع الى الاطباء و هکذا» (16) .
«علماء بر جواز تقلید استدلالهاى مختلفى نمودهاند که مهمترینو محکمترین آنها بلکه مىتوان گفت تنها دلیل; همان بناء و سیرهعقلا بر رجوع جاهل به عالم و کارشناس است که از قضایاى فطرى وارتکازى شمرده شده است و انسان براساس فطرت، آگاه است که بایددر تمام مسائل که از آنها اطلاع ندارد به عالم مراجعه کند چهآن مسائل مربوط به اداره زندگى و حیات مادى باشد یا غیر آنمثال: در صنعتبه صنعتگر، در بیمارى به پزشک و... مراجعهمىکنند».
توضیح: ما هر کارى را که بخواهیم و راه و رسمش را نداشتهباشیم، به خبره همان کار مراجعه مىکنیم و به هر شغلى کهخواسته باشیم وارد شویم، راه و چاره او را از متخصص همان شغلمىپرسیم و هر فن و صنعتى را که مىخواهیم یاد بگیریم به شاگردىاستادى مىشتابیم که در آن فن و صنعتبصیر و کار کرده است،درمان درد را از پزشک، نقشه بنا را از معمار مىخواهیم و اصولاسازمان تعلیم و تربیت عمومى در محیط اجتماعى انسان روى همیناصل استوار است. بنابراین در تعلیم فراگیرى احکام دین هم بایدبه کارشناس آن که مجتهد جامعالشرائط است، مراجعه کرد.
نتیجهاى که از این دلیل عقلى و شواهد بر آن دستگیر مىشود، ایناست که یکى از وظائف مقرره اسلام براى جماعت مسلمین تشخیص علمىاحکام دین است از راه اجتهاد. و پر روشن است که انجام اینوظیفه براى همه افراد مسلمین امکانپذیر نمىباشد و تنها عدهمعدودى قدرت و توانائى انجام این وظیفه را داشته که مىتوانندبا بررسى بیانات دینى از راه استدلال و نظر و به کار انداختنقواعد استنباط احکام و مقررات اسلام را به دست آورند.
تعذر اجتهاد در احکام براى همه از یک طرف و وجوب تحصیل معرفتبه احکام دین براى همه از طرف دیگر، موجب گردیده است که دراسلام براى افرادى که توانائى اجتهاد ندارند وظیفه دیگرى درنظر گرفته شود و آن، این است که احکام دین مورد ابتلاء خود رااز افرادى که داراى ملکه اجتهاد و قریحه استنباط مىباشند، اخذو دریافت دارند و این است معنى کلمه تقلید در مقابل کلمهاجتهاد که در میان ما دایر و پیوسته مورد استعمال مىباشد.
پىنوشتها:
1) سوره توبه: 123.
2) سوره بقره: 286.
3) سوره نساء: 89.
4) یونس: 44.
5) اصول کافى، ج2، ص 599 و نیز وسائل الشیعه، ج18، باب 8 ،حدیث 44.
6) عیون اخبار الرضا، ص 139، چاپ سنگى.
7) وسائل الشیعه، کتاب قضا، باب6، حدیث 52.
8) وسائل الشیعه، کتاب قضا، باب9، حدیث 3.
9) تهذیب الاصول، تقریرات امام خمینى1 ج3، ص 166.
10) جامع الرواه احادیث الشیعه، ج1، ص 9.
11) وسائل الشیعه، ج18، باب 11، از ابواب صفات القاضى، حدیث23.
12) وسائل الشیعه، ج18، باب 11، ابواب صفات القاضى، حدیث 27 و25.
13) وسائل الشیعه، ج18، باب 4، حدیث1.
14) همان.
15) نهایهالافکار القسم الثانى من جزء الرابع، ص 204 آخر حیراتآقاضیاء عراقى.
16) تهذیب الاصول، ج3، ص 163، تقریرات الامام خمینى قدسسره.