نوشته حاضر به بررسی و تحلیل نظام اندیشه اشو در حوزه انسان شناسی می پردازد. وی معتقد است که انسان ها دارای دو ساحت مادی و مجردند که در بین این دو، اصالت با روح انسان است. چنانکه از سخنان او به دست می آید، وی نگاه مثبتی به ذات انسان دارد و معتقد است که انسان باید با اختیار خود گوهر درونش را متجلی کند؛ هر چند این امر سبب نمی شود که انسان هدف و مرکز خلقت باشد. گفتار اشو در باب هدف و معنای زندگی انسان دچار ابهام و تضاد است؛ زیرا دو رویکرد در بیان اشو وجود دارد: در برخی سخنان، وجود هدف و معنا برای زندگی انسانی نفی می شود و در بعضی دیگر، هدف هایی چون روشن ضمیری، خودآگاهی، بی ذهنی و لافکری و... برای زندگی بیان می شود که در سایه زندگی مطابق با طبیعت معنا پیدا می کنند.