اوضاع احزاب سیاسی در دوران امام علی(ع)
آرشیو
چکیده
متن
در دو مقاله قبلى به چهار حزب زمان امام(ع)اشاره شد; اینکاحزاب دیگر:
5- حزب ناکثین(عثمانیها)
پیدایش این حزب را مىتوان مربوط به روزهاى اول بیعت مردم باعلى(ع)دانست، زیرا امیرمومنان على(ع)در اولین خطبهاى که بعد ازبیعت ایراد فرمود، اهداف و مواضع سیاسى خویش را در حکومت،بسیار صریح و روشن بیان فرمود:
فانتم عبادالله والمال مال الله یقسم بینکم بالسویه لا فضلفیه لاحد على احد و للمتقین عندالله غدا احسن الجزاء و افضلالثواب...» (1) .
«شما بندگان خدا هستید و مالها هم مال خداست، پس تمام آن رابهطور کاملا مساوى بین همه تقسیم خواهم کرد و هیچکس را بر دیگرىفضیلت نخواهم داد و البته براى متقین در نزد خدا بهترین پاداشو نیکوترین ثواب خواهد بود...» .
طلحه و زبیر و بسیارى دیگر از کسانى که در دوران حکومتخلفاو خصوصا خلیفه سوم به پستها و اموال فراوانى ستیافته بودند وفکر مىکردند با کمک به حکومت على و بیعتبا حضرت به اموالبیشتر و مقامهاى بالاتر خواهند رسید، حاضر نبودند به راحتى ازآن بگذرند و به صورتى یک شهروند عادى زندگى کنند، شاید بتوانگفت علىرغم آن که شعار ناکثین خونخواهى عثمان بود، یکى از عللاصلى شورش ناکثین عدم تحمل طرحهاى اقتصادى على(ع)از سوىصاحبمنصبان، فرمانداران و سران قبائل بود، زیرا آنها به گونهاىبه تبعیض نژادى، گرفتن پولهاى کلان و درآمدهاى فوقالعاده ازدستگاه خلافت عادت کرده بودند که تصور عدالت على(ع)هم برایشانمشکل بود، اما وقتى متوجه شدند آنچه حضرت مىفرماید، شعارتبلیغاتى براى محکم کردن جاى پاى خود در حکومت نیست، بلکهمىخواهد واقعا عدالت اقتصادى و اجتماعى را در جامعه عملى کند،به مقابله با آن حضرت پرداختند.
عامل دیگر تشکیل این حزب شورشى، حسادت و دشمنى دیرینه بعضىاز ارکان آن نذیر عایشه بود که از همان روزهاى اول ورودش بهخانه پیامبر با على و فاطمه(س)دشمنى و حسادت داشت.
سومین عامل مهم در شورش ناکثین فرار از مطالبه خون عثمان بودو عجیب این که براى گمراه کردن مردم، خوانخواهى عثمان را شعارخود قرار دادند. على(ع)در این رابطه مىفرماید: «والله مااستعجل متجردا للطلب بدم عثمان الا خوفا من ان یطالب بدمه لانهمظنه و لم یکن فى القوم احرص علیه منه» (2) .
«به خدا قسم شتابزدگى طلحه براى طلب خون عثمان از این جهتبود که مبادا خود او مسئول شناخته شود زیرا او در معرض ایناتهام بود و او بیش از همه بر کشتن عثمان اصرار مىورزید» .
طلحه و زبیر که از اولین بیعت کنندگان با على(ع)بودند، بعدهاادعا کردند که بیعتشان اجبارى و از ترس شمشیر مالک اشتر بود (3) .
على(ع)در این رابطه مىفرماید: او(زبیر)و رفیقش طلحه بعدازکشته شدن عثمان نزد من آمدند و بدون اجبار و با دلخواه و میلبا من بیعت کردند و بعدا از دینشان برگشتند و مرتد شدند و خودرا از بیعتشکنان، زورگویان، کینهتوزان و حسودان قرار دادند (4) .
و نیز در نهجالبلاغه، حضرت براى اثبات این ادعا از زبیر دلیلمىخواهد:
«یزعنم انه قد بایع بیده و لم یبایع بقلبه فقد اقر بالبیعهو ادعى الولیجه فالیات علیها بامر یعرف و الا فلیدخل فیما خرجمنه» (5) .
«زبیر گمان مىکند که با دستش بیعت نموده و با قلبش بیعتنکرده، او با این انکار ادعاى امر پنهانى را مىکند و باید براىاین ادعا دلیلى قابل شناختن بیاورد و الا باید به همان تعهدى کهاز آن بیرون رفته است، برگردد» .
با نگاهى مختصر بر تاریخ و توجه به استدلال طرفین مىتوان گفت:
الف)على(ع)از هیچکس به زور بیعت نگرفتحتى از مروان که مىگفتتنها به زور بیعت مىکنم (6) .
ب)بر فرض که بیعت این دو نفر اجبارى باشد، تنها حق دارنداطاعت نکنند نه این که در مقابل راى اکثریت که با ضایتبیعتکردهاند، لشگرکشى و طغیان کنند.
ج)قاتلین عثمان چهار یا پنج نفر بودند که سه نفر آنها درهمانجا کشته شدند اما ناکثین اصلا به دنبال آن دو نفر نرفتند، بلکه تمام کسانى را که در محاصره شرکت داشتند، شریک قتل محسوبکرده و حکم آنها را اعدام مىدانستند.
د)محرک اصلى و عامل اساسى قتل عثمان، طلحه و زبیر و عایشهبودند و اگر قرار بود هرکس در محاصره و قتل شرکت داشتحد داشتهباشد، شامل خود این سه نفر هم مىشد.
ه)اجراى حدود از زمان پیامبر وظیفه حاکم بود نه مردم.
و)انتقام از خون عثمان وظیفه عایشه یا طلحه و زبیر و امثالآنها نبود، زیرا آنها صاحب و ولى این خون نبودند. بعد از آن کهعلى(ع)حاضر نشد زبیر را والى عراق کند، زبیر در میان قریش گفت:
«هذا جزاونا من على، قمنا له فى امر عثمان حتى اثبتنا علیهالذنب و سببنا له القتل و هو جالس فى بیته» (7) .
«این بود مزد زحماتى که براى على(ع)کشیدیم؟!! براى او درکار سرنگونى عثمان قیام کردیم تا این که گناهانى براى عثمانثابت کردیم و اسباب قتلش را فراهم آوردیم» .
یکى از محرکین اصلى قتل عثمان، عایشه بود. او نام عثمان را«نعثل» گذاشته بود(به معنى گفتار پیر)که نام یک یهودى بدطینتبود (8) و مىگفت: «اقتلوا نعثل قتلهالله» ولى بعدها گفت:
«صحیح است که من مردمى را بر علیه عثمان تحریک کردهام، اماامروز توبه کردهام و مىگویم عثمان مظلوم کشته شده است» (9) .
یا مىگفت: آن حرف دیروزم بود(که عثمان را بکشید)اما امروزمىگویم که او مظلوم کشته شد، پس حرف امروزم را بگیرید که ازحرف دیروزم بهتر است.
این برخوردها و تحریکهاى عایشه درحالى اتفاق مىافتاد کهخداوند تعالى دستور داده بود زنان پیامبر(ص)در خانه بنشینند ودر انظار مردان حاضر نشوند (10) .
على(ع)در این رابطه مىفرماید:
«فخرجوا یجرون حرمه رسول الله(ص)کما تجر الامه عند شرائهامتوجهین بها الى البصره فحبسا نساءهما فى بیوتهما و ابرزواحبیس رسول الله(ص)لهما و لغیرهما» (11) .
«آنان که از مکه به سوى بصره حرکت کردند و همسر رسول خدا رابا خود کشیدند همچون کنیزى به هنگام خریدن، یا زنان خود را درخانهها نگهداشتند و همسر پیامبر را از خانه بیرون آوردند و درمعرض دید خود و دیگران قرار دادند» .
مهرههاى اصلى حزب ناکثین
زبیر: داماد عایشه و یکى از چهار نفرى بود که بعد ازپیامبر(ص)به جاى بیعتبا ابوبکر، با على(ع)بیعت کرد و بر آنوفادار ماند، تا این که بعد از شهادت حضرت فاطمه(س)به همراهعلى(ع)بیعتبا ابوبکر را پذیرفت.
زبیر تنها کسى است که در داستان آتش زدن خانه فاطمه(س)براىدفاع از على(ع) شمشیر کشید و جزو اعتصابیون در منزلفاطمه(س)بود. بیعت دوم زبیر با على(ع)بعد ازکشته شدن عثمانصورت گرفت، على(ع)در این رابطه تصریح مىکند که:
«او و رفیقش طلحه بعد از کشته شدن عثمان نزد من آمدند وبدون اجبار و با دلخواه و میل با من بیعت کردند...» (12) .
زبیر که قبلا خود را از بنىهاشم مىدانست (13) ، در دوران خلفا وخصوصا خلیفه سوم، به سوى دنیاطلبى رفت و یکى از سرمایهدارانبزرگ شد .
مسعودى در مروجالذهب مىگوید:
«زبیر بن عوام خانهاى در بصره ساخت که تاکنون(332ه ق)معروفاست... موجودى زبیر پس از مرگ، پنجاه هزار دینار بود و هزاراسب و هزار غلام و کنیز داشت و در ولایاتى که گفتیم، املاکى بجاگذاشت» (14) .
طلحه: طلحه بن عبیدالله تیمى، پسر عموى عایشه و از قبیله تیمبود.(در زمان عثمان در کوفه خانهاى ساخته بود که هماکنون درمحله «کناسه» به نام: دارالطلحیین، معروف است). از املاک عراقروزانه هزار دینار درآمد داشت و بیشتر از این مقدار هم گفتهاند (15) .
عایشه: همسر رسول خدا(ص)و دختر ابوبکر بود. به گفته خودش در6 سالگى به عقد پیامبر درآمد و در9 سالگى ازدواج کرد، البتهروایات دیگرى هم هست که خلاف این را ثابت مىکند (16) .
از بسیارى از روایات ظاهر مىشود عایشه از اول ورودش به منزلپیامبر با فاطمه(س)و على(ع)دشمنى داشت (17) . نقل کردهاند وقتىعایشه خبر شهادت على(ع)را شنید، بسیار خوشحال شد و شعرى سرود،در همان حال وقتى بچهاى را براى نامگذارى نزد او آوردند او رابه نام «عبدالرحمن» نام نهاد (18) .
عایشه در نزد خلفا بسیار محترم بود، در حکومت عمر دو هزاردرهم از سهمیه دیگران اضافه مىگرفت (19) .
عایشه هم در مقابل مىگفت مجالس خود را با ذکر پیامبر و عمرزینت دهید (20) .
از ابتدا با عثمان هم روابط خوبى داشت ولى بعدا به فکر افتادکه طلحه را به حکومتبرساند که با او رابطه فامیلى داشت (21) .
زرنگى خاص او این بود که بعد از تحریک مردم بر ضد عثمان وشروع شورش به مکه رفت تا اولا از خطرات احتمالى دور باشد، و اگراتفاق ناگوارى افتاد، او مقصر نباشد. ثانیا در صورت نابودىحکومت عثمان در مکه و در حضور طبقات مختلف حجاج از طلحه وحکومتش طرفدارى کند و اگر على(ع)حاکم شد، بر علیه او فعالیتنماید (22) .
معاویه: هرچند در ظاهر امر، معاویه عضو این حزب نبود، لکن ازآنجا که تحریکات وى نقش مؤثرى در شورش ناکثین و ایجاد جنگ جملداشت، مىتوان او را هم از محرکین و موسسین پشتپرده این حزب بهحساب آورد. ابن ابى الحدید معتزلى روایت کرده که:
«روزى که عثمان کشته شد، معاویه نامهاى براى زبیر نوشت و بهاو امیرالمؤمنین خطاب کرد و گفت از طرف اهل شام با تو بیعتمىکنم... از مردم شام براى خلافت طلحه نیز بعد از تو بیعتگرفتم... سپس تذکر داد که سعى کنید قبل از پسر ابوطالب خود رابه کوفه و بصره برسانى که باقى شهرهاتابعاین دو شهراست...) (23) .
ویژگیهاى ناکثین
قوتها: بودن عایشه با عنوان «ام المؤمنین» و همسر پیامبر،در رهبرى این حزب، برگ برندهاى بود که با آن بسیارى از مردممطیع و فرمانبردار مىشدند.
از طرفى بسیارى از فرمانداران عثمان وقتى شنیدند که از طرفعلى(ع)خلع شدهاند، بیتالمال را خالى کرده و به این حزبمىپیوستند. بنابراین ناکثین از نظر مالى بسیار قوى بودند. علاوهبر این که سران حزب نظیر طلحه، زبیر و عایشه از سرمایهدارانبزرگ محسوب مىشدند.
ضعفها: اولین مشکل ناکثین اختلاف درونى این حزب بود.زیرا طلحهو زبیر هرکدام امارت را براى خود مىخواست. على(ع)در این رابطهمىفرماید:
«کل واحد منهما یرجوالامر له و یقطفه علیه دون صاحبه، لایمتان الى الله بحبل و لا یمدان الیه بسبب کل واحد منهما حاملضب لصاحبه و عما قلیل یکشف قناعه به والله لئن اصابوا الذىیریدون لینتزعن هذا نفس هذا و لیاتین هذا على هذا» (24) .
«طلحه و زبیر هر یک امارت را براى خود مىخواهد نه براىرفیقش هیچکدام از این دو به سوى خدا تقرب نجسته و با رشتهاىخود را به او نزدیک نمىکند هر یک از اینها براى رفیق خود در دلکینهاى دارد که به زودى پرده از روى آن برداشته و کینه راآشکار خواهد کرد به خدا سوگند هر یک از اینان اگر بدانچهمىخواهد برسد، رفیق خود را ازمیان برمىدارد و او را نابودمىکند» .
این اختلافات به زودى خود را نشان داد، طلحه و زبیر در بصرهبر سر امامت جماعت هم به توافق نرسیدند اختلاف آنقدر طول کشیدکه نزدیک بود نماز صبح قضا شود تا این که با نظر عایشه یک روزپسر زبیر نماز مىخواند و روز دیگر پسر طلحه، و نیز هر یک ازآنها از عایشه خواستند تا دستور دهد مردم به آنها به امارت سلامکنند و او را امیر بشناسند و عایشه براى جلوگیرى از اختلافدستور داد مردم به هر دو به امارت سلام کنند (25) .
دومین مشکل ناکثین این بود که سران آن از سوى معاویه بازىخورده بودند .
معاویه که خود را از معرکه جنگ دور نگاه داشته بود، باوعدههاى فریبنده آنها را به جنگ با على(ع)دعوت مىکرد، اما اینتحریکات تنها براى فراهم کردن زمینه حکومتبنىامیه بود; بعدهاهم معلوم شد که مروان حکم، مامور بود در صورت پیروزى یا شکست،طلحه و زبیر را بهطور ناگهانى بکشد کما این که طلحه را او کشتو اگر زبیر هم در معرکه بود به وسیله او کشته مىشد (26) .
اشکال سوم این حزب آن بود که خودشان از قاتلین عثمان بودند وکمترین اتهام آنها تحریک مردم بر قتل عثمان و زمینهسازى آن بودو از طرفى طلحه و زبیر اولین بیعت کنندگان بودند، بنابراین درمقابل استدلالهاى على(ع)حرفى براى گفتن نداشتند و در نظر بسیارىاز مردم واقعبین و منطقى افرادى عهدشکن و شورشى محسوب مىشدند.
برخوردهاى على(ع)با ناکثین
على(ع)در ابتدا سعى کرد با مذاکرهو نصیحت مشکل ناکثین را حلکند در این رابطه افرادى را به سوى عایشه و طلحه و زبیرفرستاد، اما مذاکرات به نتیجه نرسید. به زودى آتش جنگ شعلهکشید و حضرت با دستور حمله به شتر عایشه که حکم پرچم لشگرناکثین را داشت و پافشارى بر آن قائله را تمام کرد.
این جنگ اولین جنگ داخلى مهم در اسلام بود، اصحاب پیامبر درمقابل هم صف کشیده و به روى هم شمشیر مىزدند، اثر زخم شمشیرهابر قلب و روح مسلمین عمیقتر از زخمى بود که بر جسمهایشانمىگذاشت. مهمتر آن که در یک سوى جنگ وصى و داماد پیامبر یعنىعلى(ع)فرماندهى مىکرد و در سوى دیگر همسر پیامبر که با عنوان«ام المؤمنین» شناخته مىشد، بنابراین تشخیص حق و باطل براىبسیارى از مردم مشکل شده بود، تا جائى که مىبینیم براى حفاظتاز شتر عایشه بیش از هفتاد دست قطع مىشود و مردانى از سرانقبائل و بزرگان قوم درحالى که قرآن را به گردن آویخته و با یکدست افسار شتر عایشه را گرفته بودند، با دست دیگر شمشیر مىزدندو استقامت مىکردند تا کشته شوند.
مشکل دیگر حضرت آشنا نبودن مردم با احکام جنگ داخلى مسلمین واحکام اهل بغى بود; بعد از جنگ، رزمندگان خسته و مجروح براىگرفتن سهم غنیمت آمدند و با تعجب دیدند که على(ع)مىفرماید:
اموال غنیمتى را به صاحبانش بازگردانید و سلاحها را به دولتتسلیم کنید، مردم حاضر به فهمیدن این مطلب نبودند و مىگفتند:
چطور خونشان مباح است، ولى مالشان حرام، تا این که حضرت با اینروش مطلب را به آنها تفهیم کرد که پس بگوئید عایشه همسر رسولخدا سهم کدامیک از شما مىشود؟!!
پىنوشتها:
1) ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج2، ص 171، چاپ پنججلدى، ح7، باب 91، ص37.
2) نهج البلاغه، خطبه 174. - شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید،ح10، باب 175، ص3.
3) تاریخ طبرى، الکامل فى التاریخ لابن اثیر، تاریخ سیاسىجعفریان، ج2، ص 482، از ایام العرب، ص329.
4) اسرار آل محمد(ص)، ص 92.
5) نهج البلاغه، کلام هشت- ابن ابى الحدید، ج1، باب8، ص 320.
6) تاریخ سیاسى، ج2، ص483 از انساب الاشراف.
7) ابن قتبیه دینورى، الامامه والسیاسه، ص 51.
8) الفتوح ج2، ص249 - ایام العرب فى الاسلام، ص 318 و 328 الکامل، ج2، ص206.
9) تاریخ سیاسى، رسول جعفریان،، ج2، ص 482 از ایام العرب فىالاسلام، ص329.
10) سوره احزاب: 44.
11) نهج البلاغه، خطبه 171.
12) سلیم بن قیس، اسرار آل محمد(ص)، ص 92.
13) ابن قتبیه، الامامه و السیاسه.
14) ترجمه مروجالذهب، ج1، ص 690.
15) مروجالذهب،، مهمان.
16) تاریخ اسلام، جعفریان، از طبرى، ج1، ص 350، 4514 - طبقاتالکبرى، ج8، ص 85،123 -126.
17) همان، مسند احمد، ج6، ص113 و ص 122.
18) همان، از الجمل، ص 84.
19) همان، از الاصابه فى معرفهالصحابه، ج3، ص 260.
20) همان، از اخبار مصاحبان، ج2، ص 50.
21) همان، از فتوح، ج2، ص249 - ایام العرب فى الاسلام، ص 328- کامل ج2، ص306.
22) رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، ج2، ص 471.
23) کشف الهاویه، ص 232.
24) نهج البلاغه، کلام 148.
25) ترجمه نهج البلاغه، فیض الاسلام، شرح خطبه 148.
26) امیرالمؤمنین اسوه وحدمت، ص 364.
5- حزب ناکثین(عثمانیها)
پیدایش این حزب را مىتوان مربوط به روزهاى اول بیعت مردم باعلى(ع)دانست، زیرا امیرمومنان على(ع)در اولین خطبهاى که بعد ازبیعت ایراد فرمود، اهداف و مواضع سیاسى خویش را در حکومت،بسیار صریح و روشن بیان فرمود:
فانتم عبادالله والمال مال الله یقسم بینکم بالسویه لا فضلفیه لاحد على احد و للمتقین عندالله غدا احسن الجزاء و افضلالثواب...» (1) .
«شما بندگان خدا هستید و مالها هم مال خداست، پس تمام آن رابهطور کاملا مساوى بین همه تقسیم خواهم کرد و هیچکس را بر دیگرىفضیلت نخواهم داد و البته براى متقین در نزد خدا بهترین پاداشو نیکوترین ثواب خواهد بود...» .
طلحه و زبیر و بسیارى دیگر از کسانى که در دوران حکومتخلفاو خصوصا خلیفه سوم به پستها و اموال فراوانى ستیافته بودند وفکر مىکردند با کمک به حکومت على و بیعتبا حضرت به اموالبیشتر و مقامهاى بالاتر خواهند رسید، حاضر نبودند به راحتى ازآن بگذرند و به صورتى یک شهروند عادى زندگى کنند، شاید بتوانگفت علىرغم آن که شعار ناکثین خونخواهى عثمان بود، یکى از عللاصلى شورش ناکثین عدم تحمل طرحهاى اقتصادى على(ع)از سوىصاحبمنصبان، فرمانداران و سران قبائل بود، زیرا آنها به گونهاىبه تبعیض نژادى، گرفتن پولهاى کلان و درآمدهاى فوقالعاده ازدستگاه خلافت عادت کرده بودند که تصور عدالت على(ع)هم برایشانمشکل بود، اما وقتى متوجه شدند آنچه حضرت مىفرماید، شعارتبلیغاتى براى محکم کردن جاى پاى خود در حکومت نیست، بلکهمىخواهد واقعا عدالت اقتصادى و اجتماعى را در جامعه عملى کند،به مقابله با آن حضرت پرداختند.
عامل دیگر تشکیل این حزب شورشى، حسادت و دشمنى دیرینه بعضىاز ارکان آن نذیر عایشه بود که از همان روزهاى اول ورودش بهخانه پیامبر با على و فاطمه(س)دشمنى و حسادت داشت.
سومین عامل مهم در شورش ناکثین فرار از مطالبه خون عثمان بودو عجیب این که براى گمراه کردن مردم، خوانخواهى عثمان را شعارخود قرار دادند. على(ع)در این رابطه مىفرماید: «والله مااستعجل متجردا للطلب بدم عثمان الا خوفا من ان یطالب بدمه لانهمظنه و لم یکن فى القوم احرص علیه منه» (2) .
«به خدا قسم شتابزدگى طلحه براى طلب خون عثمان از این جهتبود که مبادا خود او مسئول شناخته شود زیرا او در معرض ایناتهام بود و او بیش از همه بر کشتن عثمان اصرار مىورزید» .
طلحه و زبیر که از اولین بیعت کنندگان با على(ع)بودند، بعدهاادعا کردند که بیعتشان اجبارى و از ترس شمشیر مالک اشتر بود (3) .
على(ع)در این رابطه مىفرماید: او(زبیر)و رفیقش طلحه بعدازکشته شدن عثمان نزد من آمدند و بدون اجبار و با دلخواه و میلبا من بیعت کردند و بعدا از دینشان برگشتند و مرتد شدند و خودرا از بیعتشکنان، زورگویان، کینهتوزان و حسودان قرار دادند (4) .
و نیز در نهجالبلاغه، حضرت براى اثبات این ادعا از زبیر دلیلمىخواهد:
«یزعنم انه قد بایع بیده و لم یبایع بقلبه فقد اقر بالبیعهو ادعى الولیجه فالیات علیها بامر یعرف و الا فلیدخل فیما خرجمنه» (5) .
«زبیر گمان مىکند که با دستش بیعت نموده و با قلبش بیعتنکرده، او با این انکار ادعاى امر پنهانى را مىکند و باید براىاین ادعا دلیلى قابل شناختن بیاورد و الا باید به همان تعهدى کهاز آن بیرون رفته است، برگردد» .
با نگاهى مختصر بر تاریخ و توجه به استدلال طرفین مىتوان گفت:
الف)على(ع)از هیچکس به زور بیعت نگرفتحتى از مروان که مىگفتتنها به زور بیعت مىکنم (6) .
ب)بر فرض که بیعت این دو نفر اجبارى باشد، تنها حق دارنداطاعت نکنند نه این که در مقابل راى اکثریت که با ضایتبیعتکردهاند، لشگرکشى و طغیان کنند.
ج)قاتلین عثمان چهار یا پنج نفر بودند که سه نفر آنها درهمانجا کشته شدند اما ناکثین اصلا به دنبال آن دو نفر نرفتند، بلکه تمام کسانى را که در محاصره شرکت داشتند، شریک قتل محسوبکرده و حکم آنها را اعدام مىدانستند.
د)محرک اصلى و عامل اساسى قتل عثمان، طلحه و زبیر و عایشهبودند و اگر قرار بود هرکس در محاصره و قتل شرکت داشتحد داشتهباشد، شامل خود این سه نفر هم مىشد.
ه)اجراى حدود از زمان پیامبر وظیفه حاکم بود نه مردم.
و)انتقام از خون عثمان وظیفه عایشه یا طلحه و زبیر و امثالآنها نبود، زیرا آنها صاحب و ولى این خون نبودند. بعد از آن کهعلى(ع)حاضر نشد زبیر را والى عراق کند، زبیر در میان قریش گفت:
«هذا جزاونا من على، قمنا له فى امر عثمان حتى اثبتنا علیهالذنب و سببنا له القتل و هو جالس فى بیته» (7) .
«این بود مزد زحماتى که براى على(ع)کشیدیم؟!! براى او درکار سرنگونى عثمان قیام کردیم تا این که گناهانى براى عثمانثابت کردیم و اسباب قتلش را فراهم آوردیم» .
یکى از محرکین اصلى قتل عثمان، عایشه بود. او نام عثمان را«نعثل» گذاشته بود(به معنى گفتار پیر)که نام یک یهودى بدطینتبود (8) و مىگفت: «اقتلوا نعثل قتلهالله» ولى بعدها گفت:
«صحیح است که من مردمى را بر علیه عثمان تحریک کردهام، اماامروز توبه کردهام و مىگویم عثمان مظلوم کشته شده است» (9) .
یا مىگفت: آن حرف دیروزم بود(که عثمان را بکشید)اما امروزمىگویم که او مظلوم کشته شد، پس حرف امروزم را بگیرید که ازحرف دیروزم بهتر است.
این برخوردها و تحریکهاى عایشه درحالى اتفاق مىافتاد کهخداوند تعالى دستور داده بود زنان پیامبر(ص)در خانه بنشینند ودر انظار مردان حاضر نشوند (10) .
على(ع)در این رابطه مىفرماید:
«فخرجوا یجرون حرمه رسول الله(ص)کما تجر الامه عند شرائهامتوجهین بها الى البصره فحبسا نساءهما فى بیوتهما و ابرزواحبیس رسول الله(ص)لهما و لغیرهما» (11) .
«آنان که از مکه به سوى بصره حرکت کردند و همسر رسول خدا رابا خود کشیدند همچون کنیزى به هنگام خریدن، یا زنان خود را درخانهها نگهداشتند و همسر پیامبر را از خانه بیرون آوردند و درمعرض دید خود و دیگران قرار دادند» .
مهرههاى اصلى حزب ناکثین
زبیر: داماد عایشه و یکى از چهار نفرى بود که بعد ازپیامبر(ص)به جاى بیعتبا ابوبکر، با على(ع)بیعت کرد و بر آنوفادار ماند، تا این که بعد از شهادت حضرت فاطمه(س)به همراهعلى(ع)بیعتبا ابوبکر را پذیرفت.
زبیر تنها کسى است که در داستان آتش زدن خانه فاطمه(س)براىدفاع از على(ع) شمشیر کشید و جزو اعتصابیون در منزلفاطمه(س)بود. بیعت دوم زبیر با على(ع)بعد ازکشته شدن عثمانصورت گرفت، على(ع)در این رابطه تصریح مىکند که:
«او و رفیقش طلحه بعد از کشته شدن عثمان نزد من آمدند وبدون اجبار و با دلخواه و میل با من بیعت کردند...» (12) .
زبیر که قبلا خود را از بنىهاشم مىدانست (13) ، در دوران خلفا وخصوصا خلیفه سوم، به سوى دنیاطلبى رفت و یکى از سرمایهدارانبزرگ شد .
مسعودى در مروجالذهب مىگوید:
«زبیر بن عوام خانهاى در بصره ساخت که تاکنون(332ه ق)معروفاست... موجودى زبیر پس از مرگ، پنجاه هزار دینار بود و هزاراسب و هزار غلام و کنیز داشت و در ولایاتى که گفتیم، املاکى بجاگذاشت» (14) .
طلحه: طلحه بن عبیدالله تیمى، پسر عموى عایشه و از قبیله تیمبود.(در زمان عثمان در کوفه خانهاى ساخته بود که هماکنون درمحله «کناسه» به نام: دارالطلحیین، معروف است). از املاک عراقروزانه هزار دینار درآمد داشت و بیشتر از این مقدار هم گفتهاند (15) .
عایشه: همسر رسول خدا(ص)و دختر ابوبکر بود. به گفته خودش در6 سالگى به عقد پیامبر درآمد و در9 سالگى ازدواج کرد، البتهروایات دیگرى هم هست که خلاف این را ثابت مىکند (16) .
از بسیارى از روایات ظاهر مىشود عایشه از اول ورودش به منزلپیامبر با فاطمه(س)و على(ع)دشمنى داشت (17) . نقل کردهاند وقتىعایشه خبر شهادت على(ع)را شنید، بسیار خوشحال شد و شعرى سرود،در همان حال وقتى بچهاى را براى نامگذارى نزد او آوردند او رابه نام «عبدالرحمن» نام نهاد (18) .
عایشه در نزد خلفا بسیار محترم بود، در حکومت عمر دو هزاردرهم از سهمیه دیگران اضافه مىگرفت (19) .
عایشه هم در مقابل مىگفت مجالس خود را با ذکر پیامبر و عمرزینت دهید (20) .
از ابتدا با عثمان هم روابط خوبى داشت ولى بعدا به فکر افتادکه طلحه را به حکومتبرساند که با او رابطه فامیلى داشت (21) .
زرنگى خاص او این بود که بعد از تحریک مردم بر ضد عثمان وشروع شورش به مکه رفت تا اولا از خطرات احتمالى دور باشد، و اگراتفاق ناگوارى افتاد، او مقصر نباشد. ثانیا در صورت نابودىحکومت عثمان در مکه و در حضور طبقات مختلف حجاج از طلحه وحکومتش طرفدارى کند و اگر على(ع)حاکم شد، بر علیه او فعالیتنماید (22) .
معاویه: هرچند در ظاهر امر، معاویه عضو این حزب نبود، لکن ازآنجا که تحریکات وى نقش مؤثرى در شورش ناکثین و ایجاد جنگ جملداشت، مىتوان او را هم از محرکین و موسسین پشتپرده این حزب بهحساب آورد. ابن ابى الحدید معتزلى روایت کرده که:
«روزى که عثمان کشته شد، معاویه نامهاى براى زبیر نوشت و بهاو امیرالمؤمنین خطاب کرد و گفت از طرف اهل شام با تو بیعتمىکنم... از مردم شام براى خلافت طلحه نیز بعد از تو بیعتگرفتم... سپس تذکر داد که سعى کنید قبل از پسر ابوطالب خود رابه کوفه و بصره برسانى که باقى شهرهاتابعاین دو شهراست...) (23) .
ویژگیهاى ناکثین
قوتها: بودن عایشه با عنوان «ام المؤمنین» و همسر پیامبر،در رهبرى این حزب، برگ برندهاى بود که با آن بسیارى از مردممطیع و فرمانبردار مىشدند.
از طرفى بسیارى از فرمانداران عثمان وقتى شنیدند که از طرفعلى(ع)خلع شدهاند، بیتالمال را خالى کرده و به این حزبمىپیوستند. بنابراین ناکثین از نظر مالى بسیار قوى بودند. علاوهبر این که سران حزب نظیر طلحه، زبیر و عایشه از سرمایهدارانبزرگ محسوب مىشدند.
ضعفها: اولین مشکل ناکثین اختلاف درونى این حزب بود.زیرا طلحهو زبیر هرکدام امارت را براى خود مىخواست. على(ع)در این رابطهمىفرماید:
«کل واحد منهما یرجوالامر له و یقطفه علیه دون صاحبه، لایمتان الى الله بحبل و لا یمدان الیه بسبب کل واحد منهما حاملضب لصاحبه و عما قلیل یکشف قناعه به والله لئن اصابوا الذىیریدون لینتزعن هذا نفس هذا و لیاتین هذا على هذا» (24) .
«طلحه و زبیر هر یک امارت را براى خود مىخواهد نه براىرفیقش هیچکدام از این دو به سوى خدا تقرب نجسته و با رشتهاىخود را به او نزدیک نمىکند هر یک از اینها براى رفیق خود در دلکینهاى دارد که به زودى پرده از روى آن برداشته و کینه راآشکار خواهد کرد به خدا سوگند هر یک از اینان اگر بدانچهمىخواهد برسد، رفیق خود را ازمیان برمىدارد و او را نابودمىکند» .
این اختلافات به زودى خود را نشان داد، طلحه و زبیر در بصرهبر سر امامت جماعت هم به توافق نرسیدند اختلاف آنقدر طول کشیدکه نزدیک بود نماز صبح قضا شود تا این که با نظر عایشه یک روزپسر زبیر نماز مىخواند و روز دیگر پسر طلحه، و نیز هر یک ازآنها از عایشه خواستند تا دستور دهد مردم به آنها به امارت سلامکنند و او را امیر بشناسند و عایشه براى جلوگیرى از اختلافدستور داد مردم به هر دو به امارت سلام کنند (25) .
دومین مشکل ناکثین این بود که سران آن از سوى معاویه بازىخورده بودند .
معاویه که خود را از معرکه جنگ دور نگاه داشته بود، باوعدههاى فریبنده آنها را به جنگ با على(ع)دعوت مىکرد، اما اینتحریکات تنها براى فراهم کردن زمینه حکومتبنىامیه بود; بعدهاهم معلوم شد که مروان حکم، مامور بود در صورت پیروزى یا شکست،طلحه و زبیر را بهطور ناگهانى بکشد کما این که طلحه را او کشتو اگر زبیر هم در معرکه بود به وسیله او کشته مىشد (26) .
اشکال سوم این حزب آن بود که خودشان از قاتلین عثمان بودند وکمترین اتهام آنها تحریک مردم بر قتل عثمان و زمینهسازى آن بودو از طرفى طلحه و زبیر اولین بیعت کنندگان بودند، بنابراین درمقابل استدلالهاى على(ع)حرفى براى گفتن نداشتند و در نظر بسیارىاز مردم واقعبین و منطقى افرادى عهدشکن و شورشى محسوب مىشدند.
برخوردهاى على(ع)با ناکثین
على(ع)در ابتدا سعى کرد با مذاکرهو نصیحت مشکل ناکثین را حلکند در این رابطه افرادى را به سوى عایشه و طلحه و زبیرفرستاد، اما مذاکرات به نتیجه نرسید. به زودى آتش جنگ شعلهکشید و حضرت با دستور حمله به شتر عایشه که حکم پرچم لشگرناکثین را داشت و پافشارى بر آن قائله را تمام کرد.
این جنگ اولین جنگ داخلى مهم در اسلام بود، اصحاب پیامبر درمقابل هم صف کشیده و به روى هم شمشیر مىزدند، اثر زخم شمشیرهابر قلب و روح مسلمین عمیقتر از زخمى بود که بر جسمهایشانمىگذاشت. مهمتر آن که در یک سوى جنگ وصى و داماد پیامبر یعنىعلى(ع)فرماندهى مىکرد و در سوى دیگر همسر پیامبر که با عنوان«ام المؤمنین» شناخته مىشد، بنابراین تشخیص حق و باطل براىبسیارى از مردم مشکل شده بود، تا جائى که مىبینیم براى حفاظتاز شتر عایشه بیش از هفتاد دست قطع مىشود و مردانى از سرانقبائل و بزرگان قوم درحالى که قرآن را به گردن آویخته و با یکدست افسار شتر عایشه را گرفته بودند، با دست دیگر شمشیر مىزدندو استقامت مىکردند تا کشته شوند.
مشکل دیگر حضرت آشنا نبودن مردم با احکام جنگ داخلى مسلمین واحکام اهل بغى بود; بعد از جنگ، رزمندگان خسته و مجروح براىگرفتن سهم غنیمت آمدند و با تعجب دیدند که على(ع)مىفرماید:
اموال غنیمتى را به صاحبانش بازگردانید و سلاحها را به دولتتسلیم کنید، مردم حاضر به فهمیدن این مطلب نبودند و مىگفتند:
چطور خونشان مباح است، ولى مالشان حرام، تا این که حضرت با اینروش مطلب را به آنها تفهیم کرد که پس بگوئید عایشه همسر رسولخدا سهم کدامیک از شما مىشود؟!!
پىنوشتها:
1) ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج2، ص 171، چاپ پنججلدى، ح7، باب 91، ص37.
2) نهج البلاغه، خطبه 174. - شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید،ح10، باب 175، ص3.
3) تاریخ طبرى، الکامل فى التاریخ لابن اثیر، تاریخ سیاسىجعفریان، ج2، ص 482، از ایام العرب، ص329.
4) اسرار آل محمد(ص)، ص 92.
5) نهج البلاغه، کلام هشت- ابن ابى الحدید، ج1، باب8، ص 320.
6) تاریخ سیاسى، ج2، ص483 از انساب الاشراف.
7) ابن قتبیه دینورى، الامامه والسیاسه، ص 51.
8) الفتوح ج2، ص249 - ایام العرب فى الاسلام، ص 318 و 328 الکامل، ج2، ص206.
9) تاریخ سیاسى، رسول جعفریان،، ج2، ص 482 از ایام العرب فىالاسلام، ص329.
10) سوره احزاب: 44.
11) نهج البلاغه، خطبه 171.
12) سلیم بن قیس، اسرار آل محمد(ص)، ص 92.
13) ابن قتبیه، الامامه و السیاسه.
14) ترجمه مروجالذهب، ج1، ص 690.
15) مروجالذهب،، مهمان.
16) تاریخ اسلام، جعفریان، از طبرى، ج1، ص 350، 4514 - طبقاتالکبرى، ج8، ص 85،123 -126.
17) همان، مسند احمد، ج6، ص113 و ص 122.
18) همان، از الجمل، ص 84.
19) همان، از الاصابه فى معرفهالصحابه، ج3، ص 260.
20) همان، از اخبار مصاحبان، ج2، ص 50.
21) همان، از فتوح، ج2، ص249 - ایام العرب فى الاسلام، ص 328- کامل ج2، ص306.
22) رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، ج2، ص 471.
23) کشف الهاویه، ص 232.
24) نهج البلاغه، کلام 148.
25) ترجمه نهج البلاغه، فیض الاسلام، شرح خطبه 148.
26) امیرالمؤمنین اسوه وحدمت، ص 364.