آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

در دو مقاله قبلى به چهار حزب زمان امام(ع)اشاره شد; اینک‏احزاب دیگر:
5- حزب ناکثین(عثمانیها)
پیدایش این حزب را مى‏توان مربوط به روزهاى اول بیعت مردم باعلى(ع)دانست، زیرا امیرمومنان على(ع)در اولین خطبه‏اى که بعد ازبیعت ایراد فرمود، اهداف و مواضع سیاسى خویش را در حکومت،بسیار صریح و روشن بیان فرمود:
فانتم عبادالله والمال مال الله یقسم بینکم بالسویه لا فضل‏فیه لاحد على احد و للمتقین عندالله غدا احسن الجزاء و افضل‏الثواب...» (1) .
«شما بندگان خدا هستید و مالها هم مال خداست، پس تمام آن رابه‏طور کاملا مساوى بین همه تقسیم خواهم کرد و هیچ‏کس را بر دیگرى‏فضیلت نخواهم داد و البته براى متقین در نزد خدا بهترین پاداش‏و نیکوترین ثواب خواهد بود...» .
طلحه و زبیر و بسیارى دیگر از کسانى که در دوران حکومت‏خلفاو خصوصا خلیفه سوم به پستها و اموال فراوانى ست‏یافته بودند وفکر مى‏کردند با کمک به حکومت على و بیعت‏با حضرت به اموال‏بیشتر و مقامهاى بالاتر خواهند رسید، حاضر نبودند به راحتى ازآن بگذرند و به صورتى یک شهروند عادى زندگى کنند، شاید بتوان‏گفت على‏رغم آن که شعار ناکثین خونخواهى عثمان بود، یکى از علل‏اصلى شورش ناکثین عدم تحمل طرحهاى اقتصادى على(ع)از سوى‏صاحب‏منصبان، فرمانداران و سران قبائل بود، زیرا آنها به گونه‏اى‏به تبعیض نژادى، گرفتن پولهاى کلان و درآمدهاى فوق‏العاده ازدستگاه خلافت عادت کرده بودند که تصور عدالت على(ع)هم برایشان‏مشکل بود، اما وقتى متوجه شدند آنچه حضرت مى‏فرماید، شعارتبلیغاتى براى محکم کردن جاى پاى خود در حکومت نیست، بلکه‏مى‏خواهد واقعا عدالت اقتصادى و اجتماعى را در جامعه عملى کند،به مقابله با آن حضرت پرداختند.
عامل دیگر تشکیل این حزب شورشى، حسادت و دشمنى دیرینه بعضى‏از ارکان آن نذیر عایشه بود که از همان روزهاى اول ورودش به‏خانه پیامبر با على و فاطمه(س)دشمنى و حسادت داشت.
سومین عامل مهم در شورش ناکثین فرار از مطالبه خون عثمان بودو عجیب این که براى گمراه کردن مردم، خوانخواهى عثمان را شعارخود قرار دادند. على(ع)در این رابطه مى‏فرماید: «والله مااستعجل متجردا للطلب بدم عثمان الا خوفا من ان یطالب بدمه لانه‏مظنه و لم یکن فى القوم احرص علیه منه‏» (2) .
«به خدا قسم شتابزدگى طلحه براى طلب خون عثمان از این جهت‏بود که مبادا خود او مسئول شناخته شود زیرا او در معرض این‏اتهام بود و او بیش از همه بر کشتن عثمان اصرار مى‏ورزید» .
طلحه و زبیر که از اولین بیعت کنندگان با على(ع)بودند، بعدهاادعا کردند که بیعتشان اجبارى و از ترس شمشیر مالک اشتر بود (3) .
على(ع)در این رابطه مى‏فرماید: او(زبیر)و رفیقش طلحه بعدازکشته شدن عثمان نزد من آمدند و بدون اجبار و با دلخواه و میل‏با من بیعت کردند و بعدا از دینشان برگشتند و مرتد شدند و خودرا از بیعت‏شکنان، زورگویان، کینه‏توزان و حسودان قرار دادند (4) .
و نیز در نهج‏البلاغه، حضرت براى اثبات این ادعا از زبیر دلیل‏مى‏خواهد:
«یزعنم انه قد بایع بیده و لم یبایع بقلبه فقد اقر بالبیعه‏و ادعى الولیجه فالیات علیها بامر یعرف و الا فلیدخل فیما خرج‏منه‏» (5) .
«زبیر گمان مى‏کند که با دستش بیعت نموده و با قلبش بیعت‏نکرده، او با این انکار ادعاى امر پنهانى را مى‏کند و باید براى‏این ادعا دلیلى قابل شناختن بیاورد و الا باید به همان تعهدى که‏از آن بیرون رفته است، برگردد» .
با نگاهى مختصر بر تاریخ و توجه به استدلال طرفین مى‏توان گفت:
الف)على(ع)از هیچ‏کس به زور بیعت نگرفت‏حتى از مروان که مى‏گفت‏تنها به زور بیعت مى‏کنم (6) .
ب)بر فرض که بیعت این دو نفر اجبارى باشد، تنها حق دارنداطاعت نکنند نه این که در مقابل راى اکثریت که با ضایت‏بیعت‏کرده‏اند، لشگرکشى و طغیان کنند.
ج)قاتلین عثمان چهار یا پنج نفر بودند که سه نفر آنها درهمانجا کشته شدند اما ناکثین اصلا به دنبال آن دو نفر نرفتند، بلکه تمام کسانى را که در محاصره شرکت داشتند، شریک قتل محسوب‏کرده و حکم آنها را اعدام مى‏دانستند.
د)محرک اصلى و عامل اساسى قتل عثمان، طلحه و زبیر و عایشه‏بودند و اگر قرار بود هرکس در محاصره و قتل شرکت داشت‏حد داشته‏باشد، شامل خود این سه نفر هم مى‏شد.
ه)اجراى حدود از زمان پیامبر وظیفه حاکم بود نه مردم.
و)انتقام از خون عثمان وظیفه عایشه یا طلحه و زبیر و امثال‏آنها نبود، زیرا آنها صاحب و ولى این خون نبودند. بعد از آن که‏على(ع)حاضر نشد زبیر را والى عراق کند، زبیر در میان قریش گفت:
«هذا جزاونا من على، قمنا له فى امر عثمان حتى اثبتنا علیه‏الذنب و سببنا له القتل و هو جالس فى بیته‏» (7) .
«این بود مزد زحماتى که براى على(ع)کشیدیم؟!! براى او درکار سرنگونى عثمان قیام کردیم تا این که گناهانى براى عثمان‏ثابت کردیم و اسباب قتلش را فراهم آوردیم‏» .
یکى از محرکین اصلى قتل عثمان، عایشه بود. او نام عثمان را«نعثل‏» گذاشته بود(به معنى گفتار پیر)که نام یک یهودى بدطینت‏بود (8) و مى‏گفت: «اقتلوا نعثل قتله‏الله‏» ولى بعدها گفت:
«صحیح است که من مردمى را بر علیه عثمان تحریک کرده‏ام، اماامروز توبه کرده‏ام و مى‏گویم عثمان مظلوم کشته شده است‏» (9) .
یا مى‏گفت: آن حرف دیروزم بود(که عثمان را بکشید)اما امروزمى‏گویم که او مظلوم کشته شد، پس حرف امروزم را بگیرید که ازحرف دیروزم بهتر است.
این برخوردها و تحریکهاى عایشه درحالى اتفاق مى‏افتاد که‏خداوند تعالى دستور داده بود زنان پیامبر(ص)در خانه بنشینند ودر انظار مردان حاضر نشوند (10) .
على(ع)در این رابطه مى‏فرماید:
«فخرجوا یجرون حرمه رسول الله(ص)کما تجر الامه عند شرائهامتوجهین بها الى البصره فحبسا نساءهما فى بیوتهما و ابرزواحبیس رسول الله(ص)لهما و لغیرهما» (11) .
«آنان که از مکه به سوى بصره حرکت کردند و همسر رسول خدا رابا خود کشیدند همچون کنیزى به هنگام خریدن، یا زنان خود را درخانه‏ها نگهداشتند و همسر پیامبر را از خانه بیرون آوردند و درمعرض دید خود و دیگران قرار دادند» .
مهره‏هاى اصلى حزب ناکثین
زبیر: داماد عایشه و یکى از چهار نفرى بود که بعد ازپیامبر(ص)به جاى بیعت‏با ابوبکر، با على(ع)بیعت کرد و بر آن‏وفادار ماند، تا این که بعد از شهادت حضرت فاطمه(س)به همراه‏على(ع)بیعت‏با ابوبکر را پذیرفت.
زبیر تنها کسى است که در داستان آتش زدن خانه فاطمه(س)براى‏دفاع از على(ع) شمشیر کشید و جزو اعتصابیون در منزل‏فاطمه(س)بود. بیعت دوم زبیر با على(ع)بعد ازکشته شدن عثمان‏صورت گرفت، على(ع)در این رابطه تصریح مى‏کند که:
«او و رفیقش طلحه بعد از کشته شدن عثمان نزد من آمدند وبدون اجبار و با دلخواه و میل با من بیعت کردند...» (12) .
زبیر که قبلا خود را از بنى‏هاشم مى‏دانست (13) ، در دوران خلفا وخصوصا خلیفه سوم، به سوى دنیاطلبى رفت و یکى از سرمایه‏داران‏بزرگ شد .
مسعودى در مروج‏الذهب مى‏گوید:
«زبیر بن عوام خانه‏اى در بصره ساخت که تاکنون(332ه ق)معروف‏است... موجودى زبیر پس از مرگ، پنجاه هزار دینار بود و هزاراسب و هزار غلام و کنیز داشت و در ولایاتى که گفتیم، املاکى بجاگذاشت‏» (14) .
طلحه: طلحه بن عبیدالله تیمى، پسر عموى عایشه و از قبیله تیم‏بود.(در زمان عثمان در کوفه خانه‏اى ساخته بود که هم‏اکنون درمحله «کناسه‏» به نام: دارالطلحیین، معروف است). از املاک عراق‏روزانه هزار دینار درآمد داشت و بیشتر از این مقدار هم گفته‏اند (15) .
عایشه: همسر رسول خدا(ص)و دختر ابوبکر بود. به گفته خودش در6 سالگى به عقد پیامبر درآمد و در9 سالگى ازدواج کرد، البته‏روایات دیگرى هم هست که خلاف این را ثابت مى‏کند (16) .
از بسیارى از روایات ظاهر مى‏شود عایشه از اول ورودش به منزل‏پیامبر با فاطمه(س)و على(ع)دشمنى داشت (17) . نقل کرده‏اند وقتى‏عایشه خبر شهادت على(ع)را شنید، بسیار خوشحال شد و شعرى سرود،در همان حال وقتى بچه‏اى را براى نامگذارى نزد او آوردند او رابه نام «عبدالرحمن‏» نام نهاد (18) .
عایشه در نزد خلفا بسیار محترم بود، در حکومت عمر دو هزاردرهم از سهمیه دیگران اضافه مى‏گرفت (19) .
عایشه هم در مقابل مى‏گفت مجالس خود را با ذکر پیامبر و عمرزینت دهید (20) .
از ابتدا با عثمان هم روابط خوبى داشت ولى بعدا به فکر افتادکه طلحه را به حکومت‏برساند که با او رابطه فامیلى داشت (21) .
زرنگى خاص او این بود که بعد از تحریک مردم بر ضد عثمان وشروع شورش به مکه رفت تا اولا از خطرات احتمالى دور باشد، و اگراتفاق ناگوارى افتاد، او مقصر نباشد. ثانیا در صورت نابودى‏حکومت عثمان در مکه و در حضور طبقات مختلف حجاج از طلحه وحکومتش طرفدارى کند و اگر على(ع)حاکم شد، بر علیه او فعالیت‏نماید (22) .
معاویه: هرچند در ظاهر امر، معاویه عضو این حزب نبود، لکن ازآنجا که تحریکات وى نقش مؤثرى در شورش ناکثین و ایجاد جنگ جمل‏داشت، مى‏توان او را هم از محرکین و موسسین پشت‏پرده این حزب به‏حساب آورد. ابن ابى الحدید معتزلى روایت کرده که:
«روزى که عثمان کشته شد، معاویه نامه‏اى براى زبیر نوشت و به‏او امیرالمؤمنین خطاب کرد و گفت از طرف اهل شام با تو بیعت‏مى‏کنم... از مردم شام براى خلافت طلحه نیز بعد از تو بیعت‏گرفتم... سپس تذکر داد که سعى کنید قبل از پسر ابوطالب خود رابه کوفه و بصره برسانى که باقى شهرهاتابع‏این دو شهراست...) (23) .
ویژگیهاى ناکثین
قوتها: بودن عایشه با عنوان «ام المؤمنین‏» و همسر پیامبر،در رهبرى این حزب، برگ برنده‏اى بود که با آن بسیارى از مردم‏مطیع و فرمانبردار مى‏شدند.
از طرفى بسیارى از فرمانداران عثمان وقتى شنیدند که از طرف‏على(ع)خلع شده‏اند، بیت‏المال را خالى کرده و به این حزب‏مى‏پیوستند. بنابراین ناکثین از نظر مالى بسیار قوى بودند. علاوه‏بر این که سران حزب نظیر طلحه، زبیر و عایشه از سرمایه‏داران‏بزرگ محسوب مى‏شدند.
ضعفها: اولین مشکل ناکثین اختلاف درونى این حزب بود.زیرا طلحه‏و زبیر هرکدام امارت را براى خود مى‏خواست. على(ع)در این رابطه‏مى‏فرماید:
«کل واحد منهما یرجوالامر له و یقطفه علیه دون صاحبه، لایمتان الى الله بحبل و لا یمدان الیه بسبب کل واحد منهما حامل‏ضب لصاحبه و عما قلیل یکشف قناعه به والله لئن اصابوا الذى‏یریدون لینتزعن هذا نفس هذا و لیاتین هذا على هذا» (24) .
«طلحه و زبیر هر یک امارت را براى خود مى‏خواهد نه براى‏رفیقش هیچ‏کدام از این دو به سوى خدا تقرب نجسته و با رشته‏اى‏خود را به او نزدیک نمى‏کند هر یک از اینها براى رفیق خود در دل‏کینه‏اى دارد که به زودى پرده از روى آن برداشته و کینه راآشکار خواهد کرد به خدا سوگند هر یک از اینان اگر بدانچه‏مى‏خواهد برسد، رفیق خود را ازمیان برمى‏دارد و او را نابودمى‏کند» .
این اختلافات به زودى خود را نشان داد، طلحه و زبیر در بصره‏بر سر امامت جماعت هم به توافق نرسیدند اختلاف آنقدر طول کشیدکه نزدیک بود نماز صبح قضا شود تا این که با نظر عایشه یک روزپسر زبیر نماز مى‏خواند و روز دیگر پسر طلحه، و نیز هر یک ازآنها از عایشه خواستند تا دستور دهد مردم به آنها به امارت سلام‏کنند و او را امیر بشناسند و عایشه براى جلوگیرى از اختلاف‏دستور داد مردم به هر دو به امارت سلام کنند (25) .
دومین مشکل ناکثین این بود که سران آن از سوى معاویه بازى‏خورده بودند .
معاویه که خود را از معرکه جنگ دور نگاه داشته بود، باوعده‏هاى فریبنده آنها را به جنگ با على(ع)دعوت مى‏کرد، اما این‏تحریکات تنها براى فراهم کردن زمینه حکومت‏بنى‏امیه بود; بعدهاهم معلوم شد که مروان حکم، مامور بود در صورت پیروزى یا شکست،طلحه و زبیر را به‏طور ناگهانى بکشد کما این که طلحه را او کشت‏و اگر زبیر هم در معرکه بود به وسیله او کشته مى‏شد (26) .
اشکال سوم این حزب آن بود که خودشان از قاتلین عثمان بودند وکمترین اتهام آنها تحریک مردم بر قتل عثمان و زمینه‏سازى آن بودو از طرفى طلحه و زبیر اولین بیعت کنندگان بودند، بنابراین درمقابل استدلالهاى على(ع)حرفى براى گفتن نداشتند و در نظر بسیارى‏از مردم واقع‏بین و منطقى افرادى عهدشکن و شورشى محسوب مى‏شدند.
برخوردهاى على(ع)با ناکثین
على(ع)در ابتدا سعى کرد با مذاکره‏و نصیحت مشکل ناکثین را حل‏کند در این رابطه افرادى را به سوى عایشه و طلحه و زبیرفرستاد، اما مذاکرات به نتیجه نرسید. به زودى آتش جنگ شعله‏کشید و حضرت با دستور حمله به شتر عایشه که حکم پرچم لشگرناکثین را داشت و پافشارى بر آن قائله را تمام کرد.
این جنگ اولین جنگ داخلى مهم در اسلام بود، اصحاب پیامبر درمقابل هم صف کشیده و به روى هم شمشیر مى‏زدند، اثر زخم شمشیرهابر قلب و روح مسلمین عمیق‏تر از زخمى بود که بر جسمهایشان‏مى‏گذاشت. مهم‏تر آن که در یک سوى جنگ وصى و داماد پیامبر یعنى‏على(ع)فرماندهى مى‏کرد و در سوى دیگر همسر پیامبر که با عنوان‏«ام المؤمنین‏» شناخته مى‏شد، بنابراین تشخیص حق و باطل براى‏بسیارى از مردم مشکل شده بود، تا جائى که مى‏بینیم براى حفاظت‏از شتر عایشه بیش از هفتاد دست قطع مى‏شود و مردانى از سران‏قبائل و بزرگان قوم درحالى که قرآن را به گردن آویخته و با یک‏دست افسار شتر عایشه را گرفته بودند، با دست دیگر شمشیر مى‏زدندو استقامت مى‏کردند تا کشته شوند.
مشکل دیگر حضرت آشنا نبودن مردم با احکام جنگ داخلى مسلمین واحکام اهل بغى بود; بعد از جنگ، رزمندگان خسته و مجروح براى‏گرفتن سهم غنیمت آمدند و با تعجب دیدند که على(ع)مى‏فرماید:
اموال غنیمتى را به صاحبانش بازگردانید و سلاح‏ها را به دولت‏تسلیم کنید، مردم حاضر به فهمیدن این مطلب نبودند و مى‏گفتند:
چطور خونشان مباح است، ولى مالشان حرام، تا این که حضرت با این‏روش مطلب را به آنها تفهیم کرد که پس بگوئید عایشه همسر رسول‏خدا سهم کدام‏یک از شما مى‏شود؟!!
پى‏نوشت‏ها:
1) ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج‏2، ص 171، چاپ پنج‏جلدى، ح‏7، باب 91، ص‏37.
2) نهج البلاغه، خطبه 174. - شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید،ح‏10، باب 175، ص‏3.
3) تاریخ طبرى، الکامل فى التاریخ لابن اثیر، تاریخ سیاسى‏جعفریان، ج‏2، ص 482، از ایام العرب، ص‏329.
4) اسرار آل محمد(ص)، ص 92.
5) نهج البلاغه، کلام هشت- ابن ابى الحدید، ج‏1، باب‏8، ص 320.
6) تاریخ سیاسى، ج‏2، ص‏483 از انساب الاشراف.
7) ابن قتبیه دینورى، الامامه والسیاسه، ص 51.
8) الفتوح ج‏2، ص‏249 - ایام العرب فى الاسلام، ص 318 و 328 الکامل، ج‏2، ص‏206.
9) تاریخ سیاسى، رسول جعفریان،، ج‏2، ص 482 از ایام العرب فى‏الاسلام، ص‏329.
10) سوره احزاب: 44.
11) نهج البلاغه، خطبه 171.
12) سلیم بن قیس، اسرار آل محمد(ص)، ص 92.
13) ابن قتبیه، الامامه و السیاسه.
14) ترجمه مروج‏الذهب، ج‏1، ص 690.
15) مروج‏الذهب،، مهمان.
16) تاریخ اسلام، جعفریان، از طبرى، ج‏1، ص 350، 4514 - طبقات‏الکبرى، ج‏8، ص 85،123 -126.
17) همان، مسند احمد، ج‏6، ص‏113 و ص 122.
18) همان، از الجمل، ص 84.
19) همان، از الاصابه فى معرفه‏الصحابه، ج‏3، ص 260.
20) همان، از اخبار مصاحبان، ج‏2، ص 50.
21) همان، از فتوح، ج‏2، ص‏249 - ایام العرب فى الاسلام، ص 328- کامل ج‏2، ص‏306.
22) رسول جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، ج‏2، ص 471.
23) کشف الهاویه، ص 232.
24) نهج البلاغه، کلام 148.
25) ترجمه نهج البلاغه، فیض الاسلام، شرح خطبه 148.
26) امیرالمؤمنین اسوه وحدمت، ص 364.

تبلیغات