آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

2 - حزب «تیم و عدى‏»
این حزب از دو شاخه نسبتا کوچک و ضعیف قریش تشکیل مى‏شد وسران آن عبارت بودند از: «ابوبکر» ; «عمر» ; «سعد بن ابى‏وقاص‏» ; و «خالد بن ولید» .
اکنون از نظر تشکیلات حزبى، برخى از نقاط قدرت و ضعف این حزب‏را بررسى خواهیم کرد.
نقاط قوت
الف)این حزب از جهت اطلاعات و اخبار بسیار قوى بود زیرا«عایشه‏» و «حفصه‏» دختران ابوبکر و عمر، که همسران رسول‏خدا(ص)بودند، مى‏توانستند منابع خوبى براى دریافت اخبار خصوصى‏پیامبر باشند. خصوصا عایشه که زنى جوان و سیاستباز بود. و دراین رابطه با بعضى از همسران رسول خدا باندى تشکیل داده بود.
ب)بودن خالد بن ولید در شاخه نظامى این حزب قدرت زیادى به‏آنها مى‏بخشید، زیرا خالد مردى جنگجو بود و در امور جنگى‏حیله‏هاى بسیار مى‏اندیشید. از جمله کارهایى که خالد براى این‏حزب انجام داد، سرکوب بسیارى از قبایلى بود که حکومت را به‏رسمیت نمى‏شناختند و از دادن زکات به ماموران حکومت‏خوددارى‏مى‏کردند و در تاریخ به «اهل رده‏» مشهور شدند; هرچند بسیارى‏از آنها در حقیقت از مرتدین محسوب نمى‏شدند، بلکه چون به حکومت‏ابوبکر راضى نبودند، زکات را بین فقیران قبایل خود تقسیم‏مى‏کردند (1) .
شخصى به نام «حارثه بن سراقه‏» به مامور جمع‏آورى زکات گفت:
ما در دادن زکات به پیامبر اطاعت مى‏کردیم اما با ابوبکر نه‏عهدى داریم و نه اطاعت او بر ما واجب است... (2) .
ج)این حزب به جهت‏خویشاوندى با پیامبر قدرت مانور بیشترى‏داشت و این مى‏توانست‏برگ برنده‏اى باشد. خصوصا در موقعیت آن روزعرب. به همین دلیل بود که عمر در سقیفه چنین استدلال کرد:
«عرب هرگز به امارت و حکومت‏شما راضى نمى‏شود زیرا پیامبر ازقبیله شما نیست ولى قطعا از این که مردى از فامیل‏پیامبر(ص)حکومت کند، امتناع نخواهند کرد... کیست که بتواند باما، در مورد حکومت و میراث محمد(ص) معارضه کند و حال آن که مانزدیکان و خویشاوندان او هستیم‏» (3) .
در مقابل این جهات قوت تشکیلاتى، نقاط ضعف مهمى هم در این حزب‏وجود داشت که ذکر آن لازم است.
الف)از جمله مشکلات عمده این حزب داشتن رقیبى بسیار قوى به‏نام «شیعه‏» بود که مدام به وسیله رسول گرامى اسلام(ص)تاییدمى‏شد، به گونه‏اى که حتى بعد از رحلت رسول خدا(ص)نیز تاثیرحمایتهاى پیامبر(ص)از «حزب‏الله شیعه‏» مانع جدى براى حکومت‏خلفا محسوب مى‏شد.
ب)یکى دیگر از مشکلات «تیم و عدى‏» نداشتن بودجه کافى براى‏تشکیل و اداره حکومت‏بود که با غصب «فدک‏» و سرکوب قبایلى که‏حاضر به دادن زکات نبودند این مشکل نیز حل شد.
3 - حزب الله شیعه
هرچند على(ع)و یارانش احتیاج به تعریف و توضیح ندارند، امااز آنجا که این نوشتار، بحث‏سیاسى است و هدف ما در اینجا بررسى‏ضعفها و قوتهاى تشکیلاتى احزاب است، لازم مى‏بینیم شیعه را نیز ازاین جهت مورد بررسى قرار دهیم:
قوتها
الف)سران شیعه از جهت‏سابقه و تقدم در دین، پرسابقه‏تر از همه‏مسلمین بودند و قرآن کریم ملاک برترى افراد را سبقت در دین‏مى‏داند:(والسابقون السابقون اولئک المقربون) (4) .
على(ع)در این رابطه مى‏فرماید:
«اللهم انى اول من اناب و سمع و اجاب لم یسبقنى الا رسول‏الله(ص)بالصلاه‏» (5) .
«خدایا من اول کسى هستم که به سوى تو آمدم و دعوتت را شنیدم‏و اجابت کردم، احدى در نماز بر من سبقت نگرفت مگر رسول خدا(ص)» .
پیامبر اکرم(ص)فرمود: «اولکم ورودا على الحوض; اولکم اسلاماعلى بن ابى طالب‏» (6) .
«اولین کسى که در کنار حوض کوثر بر من وارد مى‏شود، اولین‏کسى است که اسلام آورد، یعنى على بن ابى طالب‏» .
ب)حمایت و پشتیبانى رسول گرامى اسلام از این حزب آن را دروضعیتى کاملا ممتاز قرار داده بود. مردم بارها و بارها ازپیامبر خدا شنیده بودند که على(ع)را برادر(1)، وصى(2)، ولى(3)،و جانشین خود (7) . خطاب مى‏کرد و مى‏فرمود:
«من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من‏عاداه‏» (8) .
«هرکس که من مولى و سرپرست او هستم، پس این على هم مولاى‏اوست‏خدایا دوستانش را دوست‏بدار و با دشمنانش دشمن باش‏» .
ج)شخصیتهاى معتبر: بودن فاطمه زهرا(س)دختر گرامى پیامبراسلام(ص)در مرکز فرماندهى این تشکیلات یعنى پست رهبرى مبارزات‏سیاسى شیعه (9) تا حدود زیادى به تشکیلات آن مصونیت مى‏بخشید زیراپیامبر(ص)در وصف او فرموده بود:
من آذاها فقد آذانى و من آذانى فقد آذ الله‏» (10) .
یکى دیگر از شخصیتهاى مهم شیعه «عمار یاسر» بود که‏پیامبر(ص)او را ملاک حق و باطل معرفى کرده و فرموده بود: «عماررا گروه ستمگر خواهند کشت‏» .
د)اطلاعات و اخبار: سران شیعه نزدیک‏ترین افراد به رسول‏خدا(ص)بودند و شخص على(ع)در هر روز جلسه‏اى خصوصى با پیامبرداشت. بنابراین از جهت اطلاعات و اخبار در بهترین وضعیت ممکن‏قرار داشتند. على(ع)مى‏فرمود:
«من هر روز و هر شب یک مجلس خصوصى با پیامبر(ص)داشتم به‏طورخصوصى با من سخن مى‏گفت هرجا پیامبر مى‏رفت، با او بودم. از طرفى‏اصحاب پیامبر(ص)هم مى‏دانستند که این کار را کسى جز من انجام‏نمى‏دهد، چه‏بسا این دیدار در منزل من بود اما اگر براى دیدار به‏منازل آن حضرت مى‏رفتم به همسرانش دستور مى‏داد تا خارج شوندبه‏طورى که جز من و او کسى در خانه نمى‏ماند. البته هنگامى که‏براى ملاقات به منزل من مى‏آمد و فاطمه(س)و دو فرزندم از مجلس مابرنمى‏خواستند...» (11) .
ه)قدرت نظامى: از آنجا که على(ع)قدرتمندترین مرد عرب،ضرب‏المثل شجاعت، رکن اساسى و محور آسیاى این حزب بود، مى‏توان‏شیعه را از نظر طراحى نظامى و فرماندهى جنگى، قوى‏ترین حزب آن‏زمان محسوب داشت; هرچند از نظر تعداد نیرو در وضیعت‏بسیار بدى‏بود. ابن ابى الحدید در شجاعت و دلاورى حضرت خیلى مختصر بحث‏مى‏کند و علت اختصار کتابش را در این باب چنین بیان مى‏کند:
«و هذا الفصل لا معنى للاطناب فیه لانه من المعلومات الضروریه‏کالعلم بوجود مکه و مصر و نحوها» (12) .
«طولانى کردن این بحث معنى ندارد زیرا شجاعت على(ع)ازمعلومات ضرورى است و کسى در آن شک ندراد مثل علم به وجود مکه ومصر و...» .
آنگاه چند مورد را به عنوان نمونه ذکر مى‏کند از جمله در باب‏شجاعت‏حضرت در جنگ بدر مى‏گوید:
«قتل فیها(بدر کبرى)سبعون من المشرکین، قتل على(ع)نصفهم وقتل المسلمون والملائکه نصف الاخرى‏» (13) .
«در جنگ بدر کبرى هفتاد نفر از مشرکین کشته شدند که نیمى ازآنها را على(ع) کشته بود و نیم دیگر را ملائکه و مسلمین‏» .
شجاعتهاى على(ع)موجب آن شد که کفار او را مرگ سرخ نام نهادند (14) .
و)قرابت‏با رسول خدا: شیعیان از جهت‏خویشاوندى نزدیک‏ترین‏افراد به رسول خدا(ص)و اهل بیت او بودند. حتى از «تیم و عدى‏»که ادعاى خویشاوندى پیامبر را داشتند، به رسول خدا(ص)نزدیک‏تربودند فلذا على(ع)وقتى استدلال ابوبکر را در سقیفه شنید که گفته‏بود: «نحن عشیره رسول الله(ص » (15) جواب فرمودند:
«احتجوا بالشجره و اضاعوا الثمره‏» (16) .
ضعفهاى شیعه‏البته مواردى که ذکر مى‏شود، تنها از جهت تشکیلات حزبى، ضعف‏است گرچه از جهات دیگر قوت محسوب مى‏شود.
هرچند شیعیان برفراز بلندترین قله‏هاى شجاعت و مردانگى بودند،اما از جهت تعداد نفرات در میان احزاب آن روز کمترین نیرو رادارا بودند.
«سلیم بن قیس‏» از «سلمان‏» نقل مى‏کند که على(ع)فرمود:
«بعد از پیامبر همه مردم از دین برگشتند، مگر چهار نفر» (17) .
مشکل دیگر شیعه این بود که بسیارى از سران کفر و نفاق به‏شمشیر على(ع)کشته شده بودند، بنابراین، قبایل مختلف خصوصاقریش، کینه فراوانى از حضرت به دل داشتند.
در نظر بسیارى از مردم، سومین اشکال شیعه سخت‏گیرى على(ع)دراحکام الهى بود. این امر علت پراکنده شدن مقام دوستان ودنیاپرستان از گرد حضرت بود و کمتر کسى طاقت تحمل عدالت‏على(ع)را داشت.
لشگر اسلام به فرماندهى على(ع)از یمن برمى‏گشت، حضرت یکى ازلشگریان را به جاى خود گذاشت و به سرعت‏به خدمت پیامبر شتافت‏تا گزارش سفر را تقدیم نماید و چون به لشگرگاه برگشت متوجه شد،جانشینش حله‏هایى را که به همراه آورده بودند، بین نیروها تقسیم‏کرده تا با لباس نو، به خدمت پیامبر بروند. حضرت بسیار ناراحت‏شد و دستور داد لباسها را بیرون بیاورند، زیرا این عمل نوعى‏بى‏انضباطى محسوب مى‏شد. این برخورد حضرت موجبات نارضایتى بسیارى‏از لشگریان را فراهم آورد سربازان، هنگام ورود به مدینه به‏رسول خدا(ص)شکایت کردند. رسول الله(ص) فرمودند:
«یا ایها الناس لا تشکوا علیا فو الله انه لاخشن فى ذات‏الله‏من ان یشکى‏» (18) .
«مردم از على(ع)شکوه نکنید که به خدا سوگند او در راه خداشدیدتر از این است که کسى درباره وى شکایت کند» .
ابن عباس در نامه‏اى به امام حسن(ع)علت پراکنده شدن مردم رااز دور على(ع) عدالت وى مى‏داند و مى‏نویسد:
«این را مى‏دانى که از آن جهت مردم از پدرت على(ع)روى‏گردانده و به معاویه روى آوردند که او همه مردم را برابرمى‏شمرد و در تقسیم غنیمتها و درآمدهاى دولتى بین همگان به‏تساوى رفتار مى‏کرد و این عدالت‏بر مردم گران آمد» (19) .
4 - حزب طلقا(بنى‏امیه‏این گروه اکثرا از اهل مکه بودند و تا آخرین لحظات که مکه‏فتح مى‏شد، مقاومت کردند و بسیارى از آنها هرگز قلبا مسلمان‏نشدند، بلکه از روى اجبار و اکراه و براى حفظ جان خود، اسلام راپذیرفتند.
براى بررسى نقش این حزب به ظاهر مسلمان، در تاریخ سیاسى‏دوران على(ع)لازم است‏بعد از بیان ویژگیهاى این حزب، آن را دردو دوره مجزا بحث کنیم:
دوران رحلت رسول خدا(ص)تا مرگ خلیفه سوم و دوران بعد از مرگ‏عثمان.
نقاط قوت
الف)سران حزب نیروهایى پرسابقه و سیاسى بودند که مدتها درپستهاى سیاسى مکه بر مردم حکم رانده و ریاست کرده بودند و برفنون سیاست‏بازى و حیله‏گرى تسلط فراوان داشتند.
از مهم‏ترین چهره‏هاى این گروه، ابوسفیان و فرزندش معاویه‏بودند. معاویه کسى است که پدرش دندان پیامبر(ص)را شکست، مادرش‏«هند» ; جگر حمزه عموى پیامبر را به دندان گرفت (20) . خودش باحضرت على و امام مجتبى(علیهما السلام)جنگید و حق این دو امام راغصب کرد و فرزندش یزید امام حسین(ع)را به شهادت رساند و کعبه‏را به آتش کشید (21) . و در مدینه واقعه حره را به وجود آورد که‏در مسجد پیامبر خون جارى شد (22) .
ابن ابى الحدید معاویه را به چهار نفر نسبت مى‏دهد: «مسافربن ابى عمرو; عماره بن ابى ولید; و عباس بن عبدالمطلب; وصباح‏» .
معاویه کسى است که از بودن نام پیامبر در اذان افسوس مى‏خوردو سوگند یاد مى‏کرد که آن را از یادها محو خواهد کرد (23) . و عملابا سخنان پیامبر مخالفت مى‏کرداز جمله وقتى ابودرداء مخالفت‏خودرا با بعضى از اعمال ناشایسته معاویه اعلام کرد، و گفت که‏پیامبر(ص)از این عمل نهى کرده است، معاویه گفت: «اما من‏اشکالى در آن نمى‏بینم‏» (24) .
یکى دیگر از نیروهاى این حزب «مغیره بن شعبه‏» جاسوس زبردست‏و خطیب توانا بود که با جاسوسى و سخنرانى خود در جاى جاى کشوربه نفع ابوسفیان و حزبش فعالیت مى‏کرد (25) .
ب)قدرت نظامى
این حزب از جهت قدرت نظامى و نیروهاى رزمى بالقوه بسیار قوى‏بود و مى‏توانست نیروهاى زیادى را جمع‏آورى و سازماندهى کند.
بعد از آن که ابوسفیان از جریان سقیفه باخبر شد، به‏على(ع)گفت:
«ما بال هذا الامر فى اقل من قریش! و الله لئن شئت لاملانهاعلیه خیلا و جالا» (26) .
«چه شده که امر حکومت در دست پست‏ترین قبائل قریش قرار گرفته‏به خدا قسم اگر بخواهى مدینه را پر از نیروهاى نظامى سواره وپیاده مى‏کنم‏» .
قدرت اقتصادى
از آنجا که زمینداران بزرگ مانند عثمان خلیفه سوم در این حزب‏شرکت داشتند مى‏توان حزب طلقا را از جهت اقتصادى قوى ارزیابى‏کرد زیرا در صورت لزوم مى‏توانست‏به خوبى از این سرمایه‏هااستفاده کند.
نقاط ضعف
الف)طلقاء آزادشدگان رسول خدا(ص)بودند زیرا در فتح مکه‏پیامبر آنها را آزاد کرد و فرمود: «اذهبوا انتم الطلقاء» (27) . درحالى که مى‏توانست آنها را به عنوان اسیر به بندگى بگیردیا اعدام کند ولى آنها را آزاد کرد به این ترتیب عنوان‏«طلقا» براى آنها ماند که عنوانى بسیار خفت‏بار و ننگ آوربود.
ب)این حزب از نظر موقعیت اجتماعى در سطح بسیار پایینى بود وسران آن هیچگونه اعتبارى در نزد مردم نداشتند، رسول‏خدا(ص)اجازه هیچگونه فعالیت اجتماعى به اینها نداد.
ج)این حزب به علت موقعیت‏بد اجتماعى، هیچ فرد قابل ارایه‏اى‏نداشت‏به این جهت‏بعد از رحلت رسول گرامى اسلام(ص)، زیر چترعثمان بن عفان(خلیفه سوم)و عبدالرحمن بن عوف جمع شدند،(این دونفر علاوه بر سابقه مبارزاتى در نزد مردم، صاحب اعتبار بودند،عثمان از سرمایه‏داران بزرگ و عبدالرحمن رئیس قبیله بود).
از آنجا که سران حزب طلقا بعد از رحلت رسول خدا(ص)براى خودزمینه ادعاى حکومت و ریاست نمى‏دیدند، سعى کردند از نقشه‏هاى‏شیطانى و مکارانه‏اى استفاده کنند; طلقا مجبور بودند یکى از این‏سه طرح را انتخاب کنند.
1 - ایجاد اختلاف و جنگ بین دیگر احزاب و مدعیان حکومت. تا باضعیف شدن آنها، خود بتوانند بر آنها پیروز شده و حکومت‏سلطنتى‏و جاهلى دلخواه خود را پیاده کنند.
2 - راضى شدن به حکومت عموزاده‏هایشان. یعنى بنى‏هاشم، البته‏به‏طور موقت.
3 - کنار آمدن با حکومت فعلى و سعى در نفوذ به درون حکومت وبرنامه‏ریزى براى آینده.
همان‏طور که قبلا اشاره شد، ابوسفیان و حزب طلقا به علت نداشتن‏وجه اجتماعى نمى‏توانستند کسى را به عنوان کاندید حکومت و خلافت‏معرفى کنند پس ابوسفیان که با داشتن تجربیات سیاسى، آینده راخوب پیش‏بینى مى‏کرد. به مدینه آمد و پرسید چه کسى خلیفه شد؟
گفتند: ابوبکر.. گفت: اگر زنده بمانم پاى عباس و على را برفراز بلندى مى‏رسانم، سپس گفت: غبارى را در محیط اجتماع مى‏بینم‏که جز بارش خون چیز دیگرى آن را فرو نمى‏نشاند.
«انى لارى عجاجه لا یطفئها الا الدم‏» (28) .
با توجه به این که ابوسفیان یکى از سران کفر و از سردمداران‏بت‏پرستى بود، که تنها براى حفظ جانش بعد از فتح مکه مسلمان شده‏بود، معلوم مى‏شود حمایت او از خلافت على(ع)به خاطر خدا و اطاعت‏از اوامر پیامبر نبود خصوصا با در نظر گرفتن اختلافاتشان باعلى(ع)و خونهایى که از حضرت طلب داشتند; پس مى‏توان سیاست او رااین‏طور حدس زد که: امروز از على(ع)و عباس پشتیبانى مى‏کنیم وآنها را با ابوبکر و حزبش وارد جنگ مى‏کنیم، در این صورت یاهردو آنقدر ضعیف مى‏شوند که بتوان هر دو را خرد کرد و خود حاکم‏شد و اساس اسلام را از بین برد، که به هدف اصلى و نهایى خودرسیده‏ایم. و اگر چنین نشد، حتما على(ع)پیروز خواهد شد، در آن‏صورت به هدف دوم و سوم خود رسیده‏ایم، زیرا در عرب جاهلى، اصلى‏حاکم بود که مى‏گفت: براى رسیدن به حکومت‏با برادرت بجنگ امااگر پسر عمویت‏حمله کرد، با برادرت متحد شو و باهم به جنگ پسرعمو بروید و اگر غریبه‏اى حمله کرد با برادر و پسر عمویت متحدشو و با غریبه بجنگ، بنابراین ابوسفیان که مى‏دانست‏با فتح مکه‏حکومت از دستش خارج شده و به دست عموزاده‏هایش افتاده و حالامى‏رود که از دست آنها هم خارج شود و به دست غریبه‏ها بیفتد، به‏حکم اخلاق جاهلى لازم بود تا با على(ع)بیعت کند و با تمام قوا درکنارش بایستد هرچند بعد از پیروزى لازم بود براى حکومت‏باعلى(ع)هم بجنگد، زیرا براى مثل ابوسفیان دین، هیچ اهمتى نداشت.
در این میان اگر موقعیتى براى جنگ با على(ع)هم پیدا نمى‏شد،باز زمینه خوبى براى رسیدن به هدف سوم بود، یعنى نفوذ درحکومتى که به کمک او قوت گرفته و بسیار آسان مى‏شد.
پس مى‏توان به‏طور خلاصه گفت: که هدف اساسى ابوسفیان در بیعت‏باعلى(ع)اهداف جاهلى و حکومت‏خودش بوده است و مى‏خواسته تا ازعنوان على(ع)براى رسیدن به اهداف شیطانى خود استفاده کند، کمااین که بعدها در مقابل گرفتن حکومت‏شام براى فرزندش معاویه باابوبکر و عمر کنار آمد (29) .
مرحله دوم بعد از مرگ عثمان
اگر نتوانیم ثابت کنیم که یکى از محرکین اصلى مرگ عثمان‏معاویه بود، باید بگوییم بیشترین استفاده را از مرگ خلیفه، معاویه برد. زیرا بعد از مرگ عثمان به عنوان خونخواهى او، ازاطاعت و حکومت على(ع)خارج شد و با تحریک اصحاب جمل، سعى دربرهم زدن حکومت‏حضرت داشت و آنگاه خود وارد میدان شد و جنگ‏صفین را به راه انداخت و هم او بود که باعث تحریک و تشکیل گروه‏منحرف خوارج و غائله جنگ نهروان شد و به این ترتیب خودش راامیرالمومنین خواند و توانست‏حکومت‏بنى‏امیه را پایه‏گذارى کند.
على(ع)على‏رغم اصرار و مصلحت‏اندیشى اصحابش حاضر نشد معاویه رادر پست استاندارى شام ابقاء کند و در این رابطه مى‏فرمود:
«والله لا استعمل معاویه یومین ابدا» (30) .
«به خدا قسم که حتى به اندازه دو روز هم اجازه نمى‏دهم‏معاویه در پستش باقى بماند» .
و در جاى دیگر مى‏فرماید: «لا والله لا اعطینه الا السیف‏» (31) .
«نه به خدا سوگند جز ضربات شمشیر چیزى به معاویه نخواهم داد»اما در جواب این که چرا على(ع)معاویه را ابقاء نکرد، مى‏توان‏جوابهاى زیر را بیان کرد:
1 - على(ع)و معاویه در قطب متضاد بودند و امکان نداشت‏باهم‏به توافق برسند و کار کنند حضرت به خوبى مى‏دانست که معاویه درهر صورت با او بیعت نخواهد کرد و فرمان او را نخواهد برددرحالى که ابقاء معاویه فرع بیعت کردن او بود.
2 - اگر حضرت فرمان حکومت معاویه را مى‏نوشت پایگاه او را قوى‏کرده و به آن مسوولیت مى‏بخشید.
3 - وجود افرادى چون معاویه در دستگاه حکومت على(ع)آن حضرت وحکومتش را زیر سوال مى‏برد.
4 - گروه انقلابى هنوز در مدینه بود و ابقاء افرادى چون‏معاویه آنها را به شورش وامى‏داشت و ممکن بود با على(ع) همانگونه‏عمل کنند که با عثمان کردند.
در واقع مى‏توان گفت‏سیاست على(ع)در مقابل این حزب همیشه عدم‏همکارى و سازش بود. على(ع)هرگز راضى نمى‏شد تا با شمشیر کفر ونفاق به پیروزى برسد، بلکه آن پیروزى که با شمشیر ابوسفیان وهمکارى معاویه حاصل شود، نه تنها شکست على(ع)، بلکه شکست دین وآرمان او محسوب مى‏شد.
همان على که حاضر مى‏شود در موارد لزوم به کشندگان همسر وفرزندش، همانهایى که درب منزلش را آتش زدند و به زور او را به‏مسجد کشاندند، راهنمایى و کمک کند، حاضر نمى‏شود براى به دست‏گرفتن حکومت کمکهاى حزب طلقا را قبول کند.
در این دوران مشکل عمده على(ع)در مقابل حزب طلقا کمبود نیروو امکانات بود همان‏طور که حضرت قبل از به دست گرفتن حکومت‏پیش‏بینى مى‏کرد; نه مردم آمادگى پذیرفتن حکومتى مانند حکومت‏على(ع)را داشتند و نه حضرت براى برپایى چنین نظام عادلانه‏اى‏نیروهاى مدیر و سیاستمدارى داشت که بتواند در همه استانهاى‏کشور پهناور اسلامى استانداران مناسب جایگزین کند.
پى‏نوشت:
1- تاریخ سیاسى اسلام از تاریخ الرده، ص 2.
2- الفتوح، ج‏1، ص 51.
3- ابن ابى الحدید، ذیل خطبه 65.
4- سوره واقعه: 5.
5- نهج البلاغه، 129 - 242 - شرح نهج‏البلاغه، ص 131 و ص 263.
6- الغدیر، ج‏3، ص 220. از مستدرک حاکم ج‏2، ص 136 - کشف‏الغمه، ج‏1، ص 105 - تاریخ بغداد ج‏2، ص 81 - شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابى الحدید، ج‏13، ص 238 و 229 و باکمى تغییر از السیره‏الحلبیه،ج‏1، ص 285.
در این رابطه روایات زیادى موجود است‏به کتب ذیل رجوع کنید:
اسد الغابه، ص 16 - 18 - سیره ابن هشام، ج‏1، ص 25 - کشف الغمه،ج‏1، ص 131 - الکامل فى التاریخ، ج‏2، ص 57 - سنن ابن ماجه، ج‏1،ص 57.
7- بعد از نزول آیه «انذر عشیرتک الاقربین‏» پیامبر تمام‏نزدیکانش را جمع کرد و آنها را به اسلام دعوت کرد اما در آن‏میان تنها على(ع)دعوت حضرت را پذیرفت پس رسول خدا فرمود «ان‏هذا اخى و وصیى و خلیفتى فیکم فاسمعوا له و اطیعو» (الغدیر،ج‏1، ص 26 - 25 - 50 و ج‏2، ص 277 الى 289.
8- این خبر را علامه امینى در الغدیر، ج‏1، ص 13 - 14 از 110نفر از صحابه 81 نفر از تابعین و 360 نفر از دانشمندان اهل سنت‏نقل کرده است.
9- علامه امینى مضمون این حدیث را از بیش از 50 نفر از علماى‏اهل سنت نقل کرده. به کتاب فاطمه‏الزهرا، ص‏92 مراجعه شود).
10- دلائل زیادى وجود دارد که در دوران کوتاه زندگى فاطمه‏زهرا بعد از رسول خدا محور مبارزات سیاسى شیعه آن حضرت بوده والبته این به معنى امامت منصوب که على است نیست، بلکه شرائطخاص زمان و شخصیت ویژه بانوى بزرگ اسلام موجب شد که مامورمبارزات سیاسى باشد.
11- سلیم بن قیس، اسرار آل محمد، ص 64.
12- ابن ابى الحدید معتزلى، شرح نهج‏البلاغه، ج‏1، ص 26،(20جلدى)، چاپ اسماعیلیان.
13- ابن ابى الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج‏1، ص 24، چاپ‏اسماعیلیان.
14 الصحیح من سیره‏النبى - مناقب - بحار، ج‏19، ص 279، ص‏276،ص 291.
15- الامامه والسیاسه، ص 8 - شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید،ج‏6، باب 66، ص‏7.
16- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ذیل خطبه 65، ج‏6، باب‏66، ص 4.
17- اسرار آل محمد(ص)، ص 43.
18- جاذبه و دافعه على(ع)، ص 108 - سیره ابن هشام، ج‏4، ص‏250.
19- تحلیلى از زندگى امام حسن مجتبى، ص 92 از فتوح ابن اعثم،ج‏4، ص 149 و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید.
20- این ماجرا در جنگ احد اتفاق افتاد.
21- در سال سوم حکومت‏یزید.
22- واقعه حره که در سال دوم حکومت‏یزید به وقوع پیوست.
23- کشف الهاویه، ص 10 - ابن ابى الحدید، ج‏1، باب 25، ص 336- شرح نهج‏البلاغه زمخشرى، در ربیع الابرار.
24- زندگانى امام حسن مجتبى، ص 97 - مروج الذهب، ج‏3، ص 454 -شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج‏5، ص 129 - قاموس الرجال، ج‏9،ص 20.
25- تحلیلى از زندگانى امام حسن(ع)، ص 101 - المصنف، ج‏11، ص‏201.
26- تاریخ طبرى(5 جلدى)، ج‏2، ص 237 - ارشاد مفید، ص 102 -ابن اثیر، الکامل فى التاریخ.
27- بروید که شما آزادید.
28- تاریخ طبرى (5 جلدى)، ج‏2، ص 237 - شرح نهج البلاغه، ابن‏ابى الحدید، ج‏1، باب 5، ص 221.
29- تاریخ طبرى(5 جلدى)ج‏2، ص 237.
30- الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج‏2، ص 11.
31- همان.

تبلیغات