اوضاع احزاب سیاسی در دوران امامت علی علیه السلام
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
انسان موجودى است اجتماعى و پیوسته در جوامع بشرى حزبها، باندها و جناحهاى مختلفى وجود داشتهاند که براى دستیافتن به اهداف سیاسى، اقتصادى، نظامى و... با یکدیگر در مقابله و ستیز بودهاند.
براى شناخت هر دوره از تاریخ و شخصیتهاى برجسته آن لازم است در درجه اول احزاب و محیط سیاسى، اجتماعى آن دوره را مورد بحث قرار دهیم، در غیر این صورت تحقیق و بررسى در مورد افراد، در فضایى مبهم و تاریک انجام یافته و از شناخت و معرفت صحیح و کافى محروم خواهیم شد.
بررسى زندگى معصومین(ع) نیز از این قاعده جدا نیست، بلکه از آن جهت که آن بزرگواران الگوهاى عملى زندگى ما هستند، لازم استبراى شناخت ایشان فضاى سیاسى، اجتماعى و عوامل محیطى در زندگى هر یک از آنان بهطور کامل مشخص و روشن شود تا بتوان خط سیاسى و چگونگى موضعگیرىهایشان را الگو قرار داد.
در میان ائمه: پرماجراترین و سیاسىترین زندگى متعلق به على(ع) است که در شرائط مختلف مانند جنگ، صلح، پیروزى، گوشهنشینى و حکومت و... مىتواند الگو و اسوه مناسب براى بشریتباشد.
در این مقاله به بررسى و تحلیل بعضى از وقایع این دوران مىپردازیم.
دورنمائى از زندگى در صدر اسلام
در زمان جاهلیت مردم جزیرةالعرب به صورت قبایل متفرق و اکثرا در حال جنگ با هم زندگى مىکردند. بافتحکومتى منطقه، قبیلهاى بود و نظام حکومتى واحد و منسجمى حکمفرما نبود; البته تنها در مکه مناصب و عناوینى همچون کلیددارى کعبه، سقایةالحاج و... وجود داشت که نوعى ریاست و برترى براى صاحبان عناوین بر دیگر مردم مکه ثابت مىکرد.
با هجرت پیامبر گرامى اسلام(ص) به مدینه، حکومت واحد و منسجمى تشکیل شد که در واقع از اولین تجربیات حکومتى اعراب محسوب مىشد.
در اثر فتوحات پیامبر رفته رفته جغرافیاى حکومت اسلامى گسترش پیدا کرد و در عین حال رسول گرامى اسلام(ص) سعى بسیار مىنمود تا ضمن گسترش جغرافیایى اسلام، تعلیمات و تربیت دینى مردم نیز گسترش و عمق پیدا کند; در همین راستا ضمن آموزش تازهمسلمانها، با سیاستهاى بسیار حسابشده توانستبسیارى از قبایل را بههم نزدیک کرده و میانشان صلح و اخوت برقرار کند، بهگونهاى که بعضى از قبایلى که سالهاى متمادى با یکدیگر در حال جنگ بودند، با اعلام باطل بودن خونهاى گذشتگان در صلح و صفا زندگى مىکردند.
اما باید قبول کرد مدت23 سال براى فراموش کردن عادات چند صد ساله جاهلى و عمیق شدن صلح و آشتى مدت بسیار کمى بود به همین جهت است که مىبینیم در همان لحظات اول رحلت رسول خدا(ص) و بلکه از روزهاى آخر عمر حضرت بار دیگر تعصبهاى جاهلى و اختلافات داخلى شعله مىکشد، دستهبندیها و باندبازیها شروع مىشود و هر حزبى به سرعتبراى دریافتسهم بیشترى از حکومت و .... نقشه ریخته و نیرو جمع مىکند. به این ترتیب سخن رسول خدا(ص) که آینده را تیره و تاریک پیشبینى مىکرد، به وقوع مىپیوندد، بهگونهاى که اسدالله غالب على بن ابیطالب(ع) مرد جبههها و جنگها و کشنده ابطال عرب، براى مدت طولانى در خانه نشسته و سکوت اختیار مىکند.
از آنجا که دانستن نظرات، برخوردها و عملکردهاى على(ع) مىتواند الگوهاى مناسبى براى مردم و سیاستمداران امروز جامعه اسلامى باشد، لازم مىدانیم به بررسى احزاب سیاسى دوران امامتحضرت و مواضعى که ایشان در برابر این احزاب داشتهاند، بپردازیم. زیرا هرچند بسیارى از آن تشکلها و احزاب سیاسى از میان رفتهاند، اما فکر; اعتقاد و بینش آنها در قالبهاى جدید موجود است.
احزاب سیاسى
در دوران امامت على(ع) بهطور کلى شش حزب مهم سیاسى به وجود آمد که هرکدام به گونهاى ادعاى حکومت و خلافت رسول خدا(ص) را داشت و این تشکلها، جدا از شورشهاى نظامى کوچک و بزرگى بود که بر علیه خلفا یا بر علیه اصل اسلام به وقوع مىپیوست. این احزاب عبارت بودند از:
1 - حزب الله یا شیعیان به رهبرى على(ع) و فاطمه(س).
2 - حزب انصار که از دو قبیله اوس و خزرج تشکیل شده بود و به سرعت از میان رفت.
3 - حزب تیم و عدى به رهبرى ابوبکر و عمر که یکى بعد از دیگرى به قدرت رسیده، تشکیل حکومت دادند ولى با مرگشان تشکیلات حزبشان هم از میان رفت.
4 - حزب طلقا یا بنىامیه به رهبرى ابوسفیان و معاویه که بعدها قاسطین نام گرفتند.
5 - حزب عثمانیها یا اصحاب جمل به رهبرى عائشه، طلحه و زبیر که ناکثین نام گرفتند.
6 - خوارج یا مارقین که اکثرا افرادى متعصب و قشرى بودند و اواخر حکومت على(ع) پیدا شدند، این گروه حدود 5/1 قرن حیات سیاسى داشتند و سپس منقرض شدند، البته هنوز هم خطر فکرى آنان به صورت پنهان در سینههاى بعضى از افراد هست.
1 - حزب انصار
انصار ساکنان اصلى مدینه بودند، کسانى که اولین بیعت کنندگان و دعوتکنندگان پیامبر به شهرشان محسوب مىشدند.
این حزب از جهت نیرو و نفرات در سطح بالایى بود، زیرا اکثر ساکنین مدینه از این گروه به حساب مىآمدند، اما ضعفهاى زیادى داشت که به سبب آن، قدرت ایستادگى در مقابل احزاب دیگر را نداشت و به سرعتشکستخورده، از میدان رقابتخارج گردید.
از ویژگیهاى انصار مىتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
الف ) این گروه دچار اختلاف داخلى بود که مهمترین ضعف آن به شمار مىآمد، زیرا انصار از دو قبیله «اوس» و «خزرج» تشکیل شده بود که در زمان جاهلیتسالها با یکدیگر جنگ و ستیز داشتند، هرچند با آمدن رسول خدا(ص) آتش این جنگها خاموش شد، اما کینههاى پیشین به صورت آتش زیر خاکستر وجود داشتبه گونهاى که هرکدام از جناحهاى موجود در این حزب، از به قدرت رسیدن جناح دیگر واهمه داشت، و این مطلب به خوبى از اتفاقاتى که در سقیفه رخ داد، روشن مىشود.
بعد از رحلت رسول خدا(ص) دو نفر از قبیله اوس به نامهاى «معن بن عدى» و «عدیم بن ساعده» به عمر گفتند که انصار در سقیفه جمع شدهاند و قصد دارند با «سعد بن عباده» خزرجى بیعت کنند و گفتهاند اگر مهاجرین قبول نکردند، حکومت را تقسیم مىکنیم حاکمى از ما و حاکمى از مهاجرین. (1) با شنیدن این خبر ابوبکر و عمر به طرف سقیفه رفته و در بین راه «ابو عبیده جراح» را نیز با خود همراه کردند.
آنچه در این ماجرا اهمیت دارد، این است که قبیله اوس براى جلوگیرى از بیعتبا «سعد بن عباده»، ابوبکر و عمر را از تصمیمات داخلى گروه خود، یعنى انصار مطلع کردهاند.
هنگامى که اوسىها دیدند که «بشیر» با ابوبکر بیعت کرد به یکدیگر گفتند:
«والله لئن ولیتها الخزرج مرة لا زالت لهم علیکم بذلک الفضیلة و لا جعلوا لکم فیها نصیبا ابدا فقوموا فبایعوا ابابکر. فبایعوه فانکسر على سعد و الخزرج ما اجمعوا علیه و اقبل الناس یبایعون ابابکر من کل جانب». (2)
«به خدا قسم اگر قبیله خزرج به حکومتبرسند، دائما بر شما فضیلتیافته و هیچ نصیبى از حکومتبه شما نخواهند داد، پس برخیزید و با ابوبکر بیعت کنید. آنگاه همگى با ابوبکر بیعت کردند; در نتیجه برنامههایى که سعد و خزرج بر آن توافق کرده بودند، به شکست انجامید».
به این ترتیب معلوم مىشود یکى از مهمترین عوامل به قدرت رسیدن ابوبکر، اختلاف درونى حزب انصار بود.
علاوه بر آن که، اختلافات در درون خود خزرجىها هم راه پیدا کرده بود، به گونهاى که بشیر بن سعد خزرجى اول کسى بود که با ابوبکر بیعت کرد و اتحاد انصار را برهم ریخت.
ابن قتیبه مىگوید:
«هنگامى که بشیر دید قومش براى بیعتبا «سعد بن عباده» اتفاق کردهاند، از روى حسادتى که به سعد داشت، برخاست و گفت: اى گروه انصار... محمد رسول9 مردى از قریش بود و قومش براى سلطنت و میراثش استحقاق بیشترى دارند. هرگز خدا مرا در حال مخالفتبا آنها نبیند. شما هم تقوا داشته باشید و با آنها مخالفت و تنازع نکنید. و چون عمر و ابوعبیده مىخواستند با ابوبکر بیعت کنند، بشیر بر آنها سبقت گرفت و بیعت کرد». (3)
دومین ضعف انصار این بود که در هدفهاى خود مردد بودند و حالت دفاعى به خود مىگرفتند چنان که مىبینیم در همان ساعات اولیه سقیفه این بحث مطرح مىشود که اگر مهاجرین حکومت ما را قبول نکردند، مىگوئیم «منا امیر و منکم امیر». (4) شاید علت این تردید و موضع دفاعى، ترسى بود که انصار از قریش داشتند، زیرا انصار قبیلهاى نسبتا کوچک و در مقابل; قریش قبیلهاى بسیار بزرگ با شاخههاى فراوان بود که انصار براى پیروزى اسلام بارها با آنها جنگیده بودند.
سومین نقطه ضعف انصار نداشتن نیروهاى سیاسى وزین، قدرتمند و قابل ارائه بود; سران حزب، مانند «سعد بن عباده» و «بشیر بن سعد» و... صاحب موقعیت اجتماعى، سیاسى لازم براى به دست گرفتن حکومت نبودند.
ضعف اقتصادى، چهارمین مشکل انصار بود که عموما مردمى کشاورز و فقیر بودند و امکانات مادى لازم براى مبارزه را نداشتند، برخلاف مردم مکه که از بازرگانان و سرمایهداران بزرگ بودند; علاوه بر آن که مردم مدینه هنگام پذیرایى و حمایت از مهاجرین مقدار زیادى از سرمایه واموال خود را در اختیار آنها قرار داده بودند.
پنجمین ضعف انصار نداشتن دستگاه اطلاعاتى قوى و عدم قدرت بر مخفىکارى بود زیرا به علت کمى تجربه در مسائل حکومتى و اطلاعاتى، کسى را به عنوان منبع خبرى نداشتند. علاوه بر آن، نتوانستند خبر سقیفه را مخفى نگهدارند و قبل از آن که اجتماعشان ثمرى داشته باشد، عمر و ابوبکر مطلع شدند و مسیر کار را به نفع خود برگرداندند.
مجموع این ضعفها باعث مىشد از هرگونه شانسى براى به دست آوردن حکومت محروم بمانند، به همین جهتسعى کردند با استفاده از اصل غافلگیرى و بهدست گرفتن ابتکار عمل، قبل از دیگران براى خود بیعتبگیرند فلذا ماجراى سقیفه را به راه انداختند، اما هیچ سودى از آن نبردند، بلکه حزب خود را از یک نیروى بىطرف محترم به یک نیروى شکستخورده تبدیل کردند.
پىنوشتها:
1) منا امیر و منکم امیر، (ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج2، ص 11).
2) ابن قتیبه دینورى، الامامة والسیاسة، ص 8 - ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج2، ص 14 - تاریخ طبرى(ده جلدى) ج2، ص 242.
3) همان ماخذ.
4) امیرى از ما و امیرى از شما.
انسان موجودى است اجتماعى و پیوسته در جوامع بشرى حزبها، باندها و جناحهاى مختلفى وجود داشتهاند که براى دستیافتن به اهداف سیاسى، اقتصادى، نظامى و... با یکدیگر در مقابله و ستیز بودهاند.
براى شناخت هر دوره از تاریخ و شخصیتهاى برجسته آن لازم است در درجه اول احزاب و محیط سیاسى، اجتماعى آن دوره را مورد بحث قرار دهیم، در غیر این صورت تحقیق و بررسى در مورد افراد، در فضایى مبهم و تاریک انجام یافته و از شناخت و معرفت صحیح و کافى محروم خواهیم شد.
بررسى زندگى معصومین(ع) نیز از این قاعده جدا نیست، بلکه از آن جهت که آن بزرگواران الگوهاى عملى زندگى ما هستند، لازم استبراى شناخت ایشان فضاى سیاسى، اجتماعى و عوامل محیطى در زندگى هر یک از آنان بهطور کامل مشخص و روشن شود تا بتوان خط سیاسى و چگونگى موضعگیرىهایشان را الگو قرار داد.
در میان ائمه: پرماجراترین و سیاسىترین زندگى متعلق به على(ع) است که در شرائط مختلف مانند جنگ، صلح، پیروزى، گوشهنشینى و حکومت و... مىتواند الگو و اسوه مناسب براى بشریتباشد.
در این مقاله به بررسى و تحلیل بعضى از وقایع این دوران مىپردازیم.
دورنمائى از زندگى در صدر اسلام
در زمان جاهلیت مردم جزیرةالعرب به صورت قبایل متفرق و اکثرا در حال جنگ با هم زندگى مىکردند. بافتحکومتى منطقه، قبیلهاى بود و نظام حکومتى واحد و منسجمى حکمفرما نبود; البته تنها در مکه مناصب و عناوینى همچون کلیددارى کعبه، سقایةالحاج و... وجود داشت که نوعى ریاست و برترى براى صاحبان عناوین بر دیگر مردم مکه ثابت مىکرد.
با هجرت پیامبر گرامى اسلام(ص) به مدینه، حکومت واحد و منسجمى تشکیل شد که در واقع از اولین تجربیات حکومتى اعراب محسوب مىشد.
در اثر فتوحات پیامبر رفته رفته جغرافیاى حکومت اسلامى گسترش پیدا کرد و در عین حال رسول گرامى اسلام(ص) سعى بسیار مىنمود تا ضمن گسترش جغرافیایى اسلام، تعلیمات و تربیت دینى مردم نیز گسترش و عمق پیدا کند; در همین راستا ضمن آموزش تازهمسلمانها، با سیاستهاى بسیار حسابشده توانستبسیارى از قبایل را بههم نزدیک کرده و میانشان صلح و اخوت برقرار کند، بهگونهاى که بعضى از قبایلى که سالهاى متمادى با یکدیگر در حال جنگ بودند، با اعلام باطل بودن خونهاى گذشتگان در صلح و صفا زندگى مىکردند.
اما باید قبول کرد مدت23 سال براى فراموش کردن عادات چند صد ساله جاهلى و عمیق شدن صلح و آشتى مدت بسیار کمى بود به همین جهت است که مىبینیم در همان لحظات اول رحلت رسول خدا(ص) و بلکه از روزهاى آخر عمر حضرت بار دیگر تعصبهاى جاهلى و اختلافات داخلى شعله مىکشد، دستهبندیها و باندبازیها شروع مىشود و هر حزبى به سرعتبراى دریافتسهم بیشترى از حکومت و .... نقشه ریخته و نیرو جمع مىکند. به این ترتیب سخن رسول خدا(ص) که آینده را تیره و تاریک پیشبینى مىکرد، به وقوع مىپیوندد، بهگونهاى که اسدالله غالب على بن ابیطالب(ع) مرد جبههها و جنگها و کشنده ابطال عرب، براى مدت طولانى در خانه نشسته و سکوت اختیار مىکند.
از آنجا که دانستن نظرات، برخوردها و عملکردهاى على(ع) مىتواند الگوهاى مناسبى براى مردم و سیاستمداران امروز جامعه اسلامى باشد، لازم مىدانیم به بررسى احزاب سیاسى دوران امامتحضرت و مواضعى که ایشان در برابر این احزاب داشتهاند، بپردازیم. زیرا هرچند بسیارى از آن تشکلها و احزاب سیاسى از میان رفتهاند، اما فکر; اعتقاد و بینش آنها در قالبهاى جدید موجود است.
احزاب سیاسى
در دوران امامت على(ع) بهطور کلى شش حزب مهم سیاسى به وجود آمد که هرکدام به گونهاى ادعاى حکومت و خلافت رسول خدا(ص) را داشت و این تشکلها، جدا از شورشهاى نظامى کوچک و بزرگى بود که بر علیه خلفا یا بر علیه اصل اسلام به وقوع مىپیوست. این احزاب عبارت بودند از:
1 - حزب الله یا شیعیان به رهبرى على(ع) و فاطمه(س).
2 - حزب انصار که از دو قبیله اوس و خزرج تشکیل شده بود و به سرعت از میان رفت.
3 - حزب تیم و عدى به رهبرى ابوبکر و عمر که یکى بعد از دیگرى به قدرت رسیده، تشکیل حکومت دادند ولى با مرگشان تشکیلات حزبشان هم از میان رفت.
4 - حزب طلقا یا بنىامیه به رهبرى ابوسفیان و معاویه که بعدها قاسطین نام گرفتند.
5 - حزب عثمانیها یا اصحاب جمل به رهبرى عائشه، طلحه و زبیر که ناکثین نام گرفتند.
6 - خوارج یا مارقین که اکثرا افرادى متعصب و قشرى بودند و اواخر حکومت على(ع) پیدا شدند، این گروه حدود 5/1 قرن حیات سیاسى داشتند و سپس منقرض شدند، البته هنوز هم خطر فکرى آنان به صورت پنهان در سینههاى بعضى از افراد هست.
1 - حزب انصار
انصار ساکنان اصلى مدینه بودند، کسانى که اولین بیعت کنندگان و دعوتکنندگان پیامبر به شهرشان محسوب مىشدند.
این حزب از جهت نیرو و نفرات در سطح بالایى بود، زیرا اکثر ساکنین مدینه از این گروه به حساب مىآمدند، اما ضعفهاى زیادى داشت که به سبب آن، قدرت ایستادگى در مقابل احزاب دیگر را نداشت و به سرعتشکستخورده، از میدان رقابتخارج گردید.
از ویژگیهاى انصار مىتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
الف ) این گروه دچار اختلاف داخلى بود که مهمترین ضعف آن به شمار مىآمد، زیرا انصار از دو قبیله «اوس» و «خزرج» تشکیل شده بود که در زمان جاهلیتسالها با یکدیگر جنگ و ستیز داشتند، هرچند با آمدن رسول خدا(ص) آتش این جنگها خاموش شد، اما کینههاى پیشین به صورت آتش زیر خاکستر وجود داشتبه گونهاى که هرکدام از جناحهاى موجود در این حزب، از به قدرت رسیدن جناح دیگر واهمه داشت، و این مطلب به خوبى از اتفاقاتى که در سقیفه رخ داد، روشن مىشود.
بعد از رحلت رسول خدا(ص) دو نفر از قبیله اوس به نامهاى «معن بن عدى» و «عدیم بن ساعده» به عمر گفتند که انصار در سقیفه جمع شدهاند و قصد دارند با «سعد بن عباده» خزرجى بیعت کنند و گفتهاند اگر مهاجرین قبول نکردند، حکومت را تقسیم مىکنیم حاکمى از ما و حاکمى از مهاجرین. (1) با شنیدن این خبر ابوبکر و عمر به طرف سقیفه رفته و در بین راه «ابو عبیده جراح» را نیز با خود همراه کردند.
آنچه در این ماجرا اهمیت دارد، این است که قبیله اوس براى جلوگیرى از بیعتبا «سعد بن عباده»، ابوبکر و عمر را از تصمیمات داخلى گروه خود، یعنى انصار مطلع کردهاند.
هنگامى که اوسىها دیدند که «بشیر» با ابوبکر بیعت کرد به یکدیگر گفتند:
«والله لئن ولیتها الخزرج مرة لا زالت لهم علیکم بذلک الفضیلة و لا جعلوا لکم فیها نصیبا ابدا فقوموا فبایعوا ابابکر. فبایعوه فانکسر على سعد و الخزرج ما اجمعوا علیه و اقبل الناس یبایعون ابابکر من کل جانب». (2)
«به خدا قسم اگر قبیله خزرج به حکومتبرسند، دائما بر شما فضیلتیافته و هیچ نصیبى از حکومتبه شما نخواهند داد، پس برخیزید و با ابوبکر بیعت کنید. آنگاه همگى با ابوبکر بیعت کردند; در نتیجه برنامههایى که سعد و خزرج بر آن توافق کرده بودند، به شکست انجامید».
به این ترتیب معلوم مىشود یکى از مهمترین عوامل به قدرت رسیدن ابوبکر، اختلاف درونى حزب انصار بود.
علاوه بر آن که، اختلافات در درون خود خزرجىها هم راه پیدا کرده بود، به گونهاى که بشیر بن سعد خزرجى اول کسى بود که با ابوبکر بیعت کرد و اتحاد انصار را برهم ریخت.
ابن قتیبه مىگوید:
«هنگامى که بشیر دید قومش براى بیعتبا «سعد بن عباده» اتفاق کردهاند، از روى حسادتى که به سعد داشت، برخاست و گفت: اى گروه انصار... محمد رسول9 مردى از قریش بود و قومش براى سلطنت و میراثش استحقاق بیشترى دارند. هرگز خدا مرا در حال مخالفتبا آنها نبیند. شما هم تقوا داشته باشید و با آنها مخالفت و تنازع نکنید. و چون عمر و ابوعبیده مىخواستند با ابوبکر بیعت کنند، بشیر بر آنها سبقت گرفت و بیعت کرد». (3)
دومین ضعف انصار این بود که در هدفهاى خود مردد بودند و حالت دفاعى به خود مىگرفتند چنان که مىبینیم در همان ساعات اولیه سقیفه این بحث مطرح مىشود که اگر مهاجرین حکومت ما را قبول نکردند، مىگوئیم «منا امیر و منکم امیر». (4) شاید علت این تردید و موضع دفاعى، ترسى بود که انصار از قریش داشتند، زیرا انصار قبیلهاى نسبتا کوچک و در مقابل; قریش قبیلهاى بسیار بزرگ با شاخههاى فراوان بود که انصار براى پیروزى اسلام بارها با آنها جنگیده بودند.
سومین نقطه ضعف انصار نداشتن نیروهاى سیاسى وزین، قدرتمند و قابل ارائه بود; سران حزب، مانند «سعد بن عباده» و «بشیر بن سعد» و... صاحب موقعیت اجتماعى، سیاسى لازم براى به دست گرفتن حکومت نبودند.
ضعف اقتصادى، چهارمین مشکل انصار بود که عموما مردمى کشاورز و فقیر بودند و امکانات مادى لازم براى مبارزه را نداشتند، برخلاف مردم مکه که از بازرگانان و سرمایهداران بزرگ بودند; علاوه بر آن که مردم مدینه هنگام پذیرایى و حمایت از مهاجرین مقدار زیادى از سرمایه واموال خود را در اختیار آنها قرار داده بودند.
پنجمین ضعف انصار نداشتن دستگاه اطلاعاتى قوى و عدم قدرت بر مخفىکارى بود زیرا به علت کمى تجربه در مسائل حکومتى و اطلاعاتى، کسى را به عنوان منبع خبرى نداشتند. علاوه بر آن، نتوانستند خبر سقیفه را مخفى نگهدارند و قبل از آن که اجتماعشان ثمرى داشته باشد، عمر و ابوبکر مطلع شدند و مسیر کار را به نفع خود برگرداندند.
مجموع این ضعفها باعث مىشد از هرگونه شانسى براى به دست آوردن حکومت محروم بمانند، به همین جهتسعى کردند با استفاده از اصل غافلگیرى و بهدست گرفتن ابتکار عمل، قبل از دیگران براى خود بیعتبگیرند فلذا ماجراى سقیفه را به راه انداختند، اما هیچ سودى از آن نبردند، بلکه حزب خود را از یک نیروى بىطرف محترم به یک نیروى شکستخورده تبدیل کردند.
پىنوشتها:
1) منا امیر و منکم امیر، (ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج2، ص 11).
2) ابن قتیبه دینورى، الامامة والسیاسة، ص 8 - ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج2، ص 14 - تاریخ طبرى(ده جلدى) ج2، ص 242.
3) همان ماخذ.
4) امیرى از ما و امیرى از شما.