حجاب و عفاف
آرشیو
چکیده
متن
«فلمّا ذاقا الشّجرة بدت لهما سواتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنّه…؛ …چون از آن درخت تناول کردند، زشتیهایشان آشکار گردید و بر آن شدند تا از برگ درختان بهشت، خود را بپوشانند…».(سورهی اعراف، آیه22) در تفسیر آیهی فوق آمده است: «آدم و حوّا، قبل از ارتکاب این خلاف، برهنه نبودند؛ بلکه پوششی داشتند که در قرآن، نامی از چگونگی این پوشش برده نشده است، امّا هر چه بوده، نشانهای برای شخصیت آدم و حوّا و احترام آنها محسوب میشده که با نافرمانی، از اندامشان فرو ریخته است».1
به این ترتیب، خوردن از میوهی درخت ممنوعه توسّط آدم و حوّا، صرفنظر از فلسفه و حکمت آن در نظام آفرینش، نخستین تحوّلی که در آنها بوجود آورد، این بود که آنها را در حریم «ستر» و «عفاف» با حقیقتِ «برهنگی» روبرو کرد و بلافاصله با برگ درختان بهشت، شروع به پوشیدن خود نمودند.
خودآگاهی همزمانِ آدم و حوّا و حرکتِ همسانِ آن دو، گویای این حقیقت است که مرد و زن از این بابت، همتا و همپای یکدیگراند. هر دو با هم، براساس فطرت خویش، متوجه برهنگی شدند و بنابراین هیچ امتیازی بر یکدیگر ندارند.
این واقعیت تاریخی به سادگی نشان میدهد که حجاب و پوشش بعنوان یکی از مظاهر حیا و عفّت، امری فطری و طبیعی بوده و برای تأمین سلامت روح و روان فرد و جامعه، از کمال اهمیت برخوردار است.
«ولمّا ورد ماء مدین وجد علیه أمّة من النّاس یسقُون و وجد من دونهم إمرأتین تذودان، قال ما خطبکما قالتا لانسقی حتی یصدر الرّعاء و أبونا شیخ کبیر؛
چون موسی(ع) به سر چاه آبی در حوالی شهر مدین رسید، آنجا جماعتی دید که حشم و گوسفندانشان را سیراب میکردند و دو زن را یافت که دور از مردان، در کناری به جمعآوری گوسفندانشان، مشغول بودند. موسی(ع) بهجانب آن دو زن رفت و گفت: اینجا چهکار میکنید؟ گفتند: منتظریم تا مردان گوسفندانشان را سیراب کرده، بازگردند. پدر ما پیر سالخوردهای است».(سورهی قصص، آیه23)
علّت کنارهگیری دخترانِ شعیبِ پیامبر را چیزی جز شرم و حیا و پاکی و عفّت نمیتوان بهحساب آورد و اینکه سخن از سالخوردگی پدر خود بهمیان آوردهاند، جواب این پرسش است که چرا شما دو دختر برای آبدادنِ گوسفندان آمدهاید؟ در صورتی که کارِ آبدادنِ احشام و اغنام، به اقتضای فرهنگ و سنّت جامعهی آن زمان، متعلّق به مردان بوده است.
وقتی حضرت موسی در جریان امر قرار گرفت، طبق آیهی 24 سورهی قصص، از چاه مدین برای آنها آب کشید و سپس زیر سایه درختی رفت و دست به دعا برداشت؛«…ربّ إنی لما أنزلت إلی من خیر فقیر؛ خدایا! من به هر خیری که تو نازل فرمایی، محتاجم» و هنوز از دعا فراغت نیافته بود که: «فجاءته إحدیهما تمشی علی استحیاء قالت إنّ أبی یدعوک لیجزیک أجر ما سقیت لنا…؛ موسی دید که یکی از آن دو دختر با کمال وقار و حیا بازآمد و گفت: پدرم از تو دعوت میکند (تا به منزل ما درآیی) و در عوض سقایت گوسفندان ما به تو پاداشی دهد». (سورهی قصص، آیه 25)
مفاد این آیات، شرم و حیا و پوشش فطری را به شکل دلپذیری آشکار مینماید. چرا که از یکسو، دختر شعیب، با کمال وقار و حیا، به نزد موسی آمد و دعوت پدر را ابلاغ کرد و از جانب دیگر حضرت موسی که تصمیم گرفت دعوت شعیب را اجابت نماید، از پی دختر حضرت شعیب به راه نیفتاد؛ بلکه در تفسیر میخوانیم که: «دختر برای راهنمایی از پیشرو حرکت میکرد و موسی از پشتسر او. باد برلباس دختر میوزید و ممکن بود، لباس او را کناز زند. حیا و عفّت حضرت موسی اجازه نمیداد، چنین شود. به دختر گفت: من از جلو میروم، بر سرِ دو راهیها و چند راهیها مرا راهنمایی کن»2
نکته قابل توجّه در این جریان تاریخی، امانتی است که دختر حضرت شعیب طبق آیهی26 به حضرت موسی نسبت میدهد. آن دختر، پیشنهادِ استخدامِ موسی را به پدر داد و گفت: «…یا ابت استأجره، إنّ خیر من استأجرت القوی الأمین؛ …ای پدر، این مرد را به خدمت خود اجیر کن که بهترین کس را که باید به خدمت برگزینی، کسی است که امین و توانا باشد.» …دختر حضرت شعیب، حضرت موسی را به داشتنِ «قوّت» و «امانت»، ستایش کرد. این دختر، «قدرتِ» موسی را در جریان کشیدن آب از چاه مشاهده کرده است، ولی جای این پرسش وجود دارد: امانتِ او را چگونه شناسایی کرده است؟ آیا جز این است که شرم و حیا و عفّتِ حضرت موسی، امانتِ او را به اثبات رسانده است؟!
کنارهگیری دختران شعیب از مردان، راه رفتن موقّر و محجوبِ یکی از آندو به هنگام مراجعت به نزد حضرت موسی، برخورد حضرت موسی با وی در موقع راهرفتن و بالاخره توصیف و ستایش حضرت موسی به امانت، همه و همه، نکات دقیق و ظریفی است که ضمن اشاره به موقعیت ممتاز زن در زمان حضرت موسی، نشان میدهد که حیا و عفاف و به دنبال آن پوشش، به دلیل فطری بودن، همواره مورد ستایش و تحسین قرار گرفته است.
مریم پاکدامن، نمونه دیگری از حرکت انسان سالم برراستای فطرت عفیف و اصیل خویش است. این مظهر حیا و عفّت، هنگامیکه فرستادهی خدا را، نزدیک خود یافت، اظهار داشت: «انّی اعوذ بالرحمان منک ان کنت تقیا؛ من از تو به خدای رحمان پناه میبرم اگر پرهیزگار باشی».(سورهی مریم، آیه18) زمانی که وضع حملش فرارسید، خود را به کناری کشید و حسرتِ مرگِ زودرسی را که در دل داشت، بر زبان آورد که: «یالیتنی مت قبل هذا و کنت نسیاً منسیاً؛ ای کاش پیش از این مرده بودم و از صفحهی روزگار، نامم به کلّی فراموش شده بود».(سورهی مریم، آیه23) آیا آرزوی مرگ این بانوی پاک، جز برای این بود که حس میکرد، آنچه برایش پیش آمده است، دامن عفتش را آلوده میسازد؟!
طهارت روح، پاکی دل، صفای قلب و شرم و حیا و عفّت، مخصوص این بانوی برگزیده نبود، بلکه طبع فطری جامعهای که مریم به آن تعلّق داشت، طینتِ مردمش، حیا و عفّت و پوشش را بعنوان امری فطری، پذیرفته بودند. چرا که وقتی اطرافیانِ حضرت مریم از جریان باخبر شدند، از سرِ سلامت و سرزنش خطاب به حضرت مریم اظهار داشتند: «یا مریم لقد جئت شیئاً فریا؛ ای مریم عجب کار زشت و شگفتآوری کردی!».(سورهی مریم، آیه27) «یا أخت هارون، ما کان أبوک امرأ سَوء و ما کانت أمک بغیاً؛ ای خواهر هارون، تو را نه پدری ناصالح بود و نه مادری بدکار!». (سورهی مریم، آیه28) جامعهای که مریم در آن زندگی میکرد، آکنده از عفّت و طهارت بود و هرگز پذیرش زشتی و پلیدی را شایسته خود نمیدید. بهویژه از بانویی مانند مریم که عطر طهارتش در فضا پیچیده بود، چنین امری در نظر مردم جامعه، بسیار عجیب میآمد.
این نمونههای تاریخی، علاوه بر تأکید بر شرم و حیا و عفّت و مظاهر گوناگون آن مانند حجاب و پوشیدگی، آن را بهعنوان امری فطری معرّفی میکند. حیا و عفّت و به دنبال آن پوشیدگی، امری فطری در بنیآدم است و فطرت انسانها ـچه مرد و چه زنـ بر آن سرشته شده است.
1. تفسیر نمونه، ج 6، ص 118 . 2. همان، ج 16، ص 59.
به این ترتیب، خوردن از میوهی درخت ممنوعه توسّط آدم و حوّا، صرفنظر از فلسفه و حکمت آن در نظام آفرینش، نخستین تحوّلی که در آنها بوجود آورد، این بود که آنها را در حریم «ستر» و «عفاف» با حقیقتِ «برهنگی» روبرو کرد و بلافاصله با برگ درختان بهشت، شروع به پوشیدن خود نمودند.
خودآگاهی همزمانِ آدم و حوّا و حرکتِ همسانِ آن دو، گویای این حقیقت است که مرد و زن از این بابت، همتا و همپای یکدیگراند. هر دو با هم، براساس فطرت خویش، متوجه برهنگی شدند و بنابراین هیچ امتیازی بر یکدیگر ندارند.
این واقعیت تاریخی به سادگی نشان میدهد که حجاب و پوشش بعنوان یکی از مظاهر حیا و عفّت، امری فطری و طبیعی بوده و برای تأمین سلامت روح و روان فرد و جامعه، از کمال اهمیت برخوردار است.
«ولمّا ورد ماء مدین وجد علیه أمّة من النّاس یسقُون و وجد من دونهم إمرأتین تذودان، قال ما خطبکما قالتا لانسقی حتی یصدر الرّعاء و أبونا شیخ کبیر؛
چون موسی(ع) به سر چاه آبی در حوالی شهر مدین رسید، آنجا جماعتی دید که حشم و گوسفندانشان را سیراب میکردند و دو زن را یافت که دور از مردان، در کناری به جمعآوری گوسفندانشان، مشغول بودند. موسی(ع) بهجانب آن دو زن رفت و گفت: اینجا چهکار میکنید؟ گفتند: منتظریم تا مردان گوسفندانشان را سیراب کرده، بازگردند. پدر ما پیر سالخوردهای است».(سورهی قصص، آیه23)
علّت کنارهگیری دخترانِ شعیبِ پیامبر را چیزی جز شرم و حیا و پاکی و عفّت نمیتوان بهحساب آورد و اینکه سخن از سالخوردگی پدر خود بهمیان آوردهاند، جواب این پرسش است که چرا شما دو دختر برای آبدادنِ گوسفندان آمدهاید؟ در صورتی که کارِ آبدادنِ احشام و اغنام، به اقتضای فرهنگ و سنّت جامعهی آن زمان، متعلّق به مردان بوده است.
وقتی حضرت موسی در جریان امر قرار گرفت، طبق آیهی 24 سورهی قصص، از چاه مدین برای آنها آب کشید و سپس زیر سایه درختی رفت و دست به دعا برداشت؛«…ربّ إنی لما أنزلت إلی من خیر فقیر؛ خدایا! من به هر خیری که تو نازل فرمایی، محتاجم» و هنوز از دعا فراغت نیافته بود که: «فجاءته إحدیهما تمشی علی استحیاء قالت إنّ أبی یدعوک لیجزیک أجر ما سقیت لنا…؛ موسی دید که یکی از آن دو دختر با کمال وقار و حیا بازآمد و گفت: پدرم از تو دعوت میکند (تا به منزل ما درآیی) و در عوض سقایت گوسفندان ما به تو پاداشی دهد». (سورهی قصص، آیه 25)
مفاد این آیات، شرم و حیا و پوشش فطری را به شکل دلپذیری آشکار مینماید. چرا که از یکسو، دختر شعیب، با کمال وقار و حیا، به نزد موسی آمد و دعوت پدر را ابلاغ کرد و از جانب دیگر حضرت موسی که تصمیم گرفت دعوت شعیب را اجابت نماید، از پی دختر حضرت شعیب به راه نیفتاد؛ بلکه در تفسیر میخوانیم که: «دختر برای راهنمایی از پیشرو حرکت میکرد و موسی از پشتسر او. باد برلباس دختر میوزید و ممکن بود، لباس او را کناز زند. حیا و عفّت حضرت موسی اجازه نمیداد، چنین شود. به دختر گفت: من از جلو میروم، بر سرِ دو راهیها و چند راهیها مرا راهنمایی کن»2
نکته قابل توجّه در این جریان تاریخی، امانتی است که دختر حضرت شعیب طبق آیهی26 به حضرت موسی نسبت میدهد. آن دختر، پیشنهادِ استخدامِ موسی را به پدر داد و گفت: «…یا ابت استأجره، إنّ خیر من استأجرت القوی الأمین؛ …ای پدر، این مرد را به خدمت خود اجیر کن که بهترین کس را که باید به خدمت برگزینی، کسی است که امین و توانا باشد.» …دختر حضرت شعیب، حضرت موسی را به داشتنِ «قوّت» و «امانت»، ستایش کرد. این دختر، «قدرتِ» موسی را در جریان کشیدن آب از چاه مشاهده کرده است، ولی جای این پرسش وجود دارد: امانتِ او را چگونه شناسایی کرده است؟ آیا جز این است که شرم و حیا و عفّتِ حضرت موسی، امانتِ او را به اثبات رسانده است؟!
کنارهگیری دختران شعیب از مردان، راه رفتن موقّر و محجوبِ یکی از آندو به هنگام مراجعت به نزد حضرت موسی، برخورد حضرت موسی با وی در موقع راهرفتن و بالاخره توصیف و ستایش حضرت موسی به امانت، همه و همه، نکات دقیق و ظریفی است که ضمن اشاره به موقعیت ممتاز زن در زمان حضرت موسی، نشان میدهد که حیا و عفاف و به دنبال آن پوشش، به دلیل فطری بودن، همواره مورد ستایش و تحسین قرار گرفته است.
مریم پاکدامن، نمونه دیگری از حرکت انسان سالم برراستای فطرت عفیف و اصیل خویش است. این مظهر حیا و عفّت، هنگامیکه فرستادهی خدا را، نزدیک خود یافت، اظهار داشت: «انّی اعوذ بالرحمان منک ان کنت تقیا؛ من از تو به خدای رحمان پناه میبرم اگر پرهیزگار باشی».(سورهی مریم، آیه18) زمانی که وضع حملش فرارسید، خود را به کناری کشید و حسرتِ مرگِ زودرسی را که در دل داشت، بر زبان آورد که: «یالیتنی مت قبل هذا و کنت نسیاً منسیاً؛ ای کاش پیش از این مرده بودم و از صفحهی روزگار، نامم به کلّی فراموش شده بود».(سورهی مریم، آیه23) آیا آرزوی مرگ این بانوی پاک، جز برای این بود که حس میکرد، آنچه برایش پیش آمده است، دامن عفتش را آلوده میسازد؟!
طهارت روح، پاکی دل، صفای قلب و شرم و حیا و عفّت، مخصوص این بانوی برگزیده نبود، بلکه طبع فطری جامعهای که مریم به آن تعلّق داشت، طینتِ مردمش، حیا و عفّت و پوشش را بعنوان امری فطری، پذیرفته بودند. چرا که وقتی اطرافیانِ حضرت مریم از جریان باخبر شدند، از سرِ سلامت و سرزنش خطاب به حضرت مریم اظهار داشتند: «یا مریم لقد جئت شیئاً فریا؛ ای مریم عجب کار زشت و شگفتآوری کردی!».(سورهی مریم، آیه27) «یا أخت هارون، ما کان أبوک امرأ سَوء و ما کانت أمک بغیاً؛ ای خواهر هارون، تو را نه پدری ناصالح بود و نه مادری بدکار!». (سورهی مریم، آیه28) جامعهای که مریم در آن زندگی میکرد، آکنده از عفّت و طهارت بود و هرگز پذیرش زشتی و پلیدی را شایسته خود نمیدید. بهویژه از بانویی مانند مریم که عطر طهارتش در فضا پیچیده بود، چنین امری در نظر مردم جامعه، بسیار عجیب میآمد.
این نمونههای تاریخی، علاوه بر تأکید بر شرم و حیا و عفّت و مظاهر گوناگون آن مانند حجاب و پوشیدگی، آن را بهعنوان امری فطری معرّفی میکند. حیا و عفّت و به دنبال آن پوشیدگی، امری فطری در بنیآدم است و فطرت انسانها ـچه مرد و چه زنـ بر آن سرشته شده است.
1. تفسیر نمونه، ج 6، ص 118 . 2. همان، ج 16، ص 59.