مقایسهای در اسطورهی عاشقی
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
بدون شک، عشق به جنس مخالف یکی از مسایل وفرآیندهای مهم زندگی همه انسانهاست که به ویژه در عصر جدید از بحث انیگزترین و شاید پرچالشترین حوزهها باشد.
اکنون میخواهیم با مقایسهی دو اسطورهی عاشقی؛ یعنی زلیخا و خدیجه(ع) به تحلیل جنبههای مختلف عشق بپردازیم.
نکتهی قابل توجه این که عشق در دو محور: زیبایی صورت و زیبایی سیرت شکل میگیرد. بنابراین، مقایسهی این دو عشق اسطورهای نیز براساس همین تقسیم استوار است.
خدیجه چگونه عاشق شد؟
چنانکه در تاریخ آمده است اوّلین امری که خدیجه(س) را متوجه پیامبر ساخت، بشارتهای یهودیان، مسیحیان و راهبان ادیان الهی به پیامبری حضرت محمّد(ص) و هشدار ایشان به دختران قریش بوده که همسر او نیز از ایشان خواهد بود، بود.
از آنجا که خدیجه(س) پیرو آیین ابراهیم(ع) بود، طالب مجالس بحث و بررسی بزرگان دینی از جمله راهبان یهودی و نوفل، پسر عموی خود گشت و برای آگاهی یافتن دربارهی پیامبر آخرالزمان تلاش میکرد.
تا آن که به او خبر داده شد که پیامبر آخرالزمان براساس قراین و دقایق، محمد، مرد فقیر و نوهی عبدالمطلب است. این احتمالها سبب شد تا خدیجه مشتاق پیامبر گردد.
او به پیشنهاد عموهای پیامبر، وی را به یک سفر تجاری فرستاد و اموال خود را به وی سپرده و مسیره (غلامش) را نیز برای ارزیابی محمد با او همراه کرد.
عقلگرایی ویژهی خدیجه او را وا میداشت تا برای حفظ عزّت نفس خویش و اطمینان از راهی که انتخاب کرده به بررسی زندگیپیامبر، از منظر دیگران بپردازد و احساسات خود را با عقل هم قدم سازد. مسیره نیز پس از سفر، وقایع طول سفر را برای خدیجه شرح داد؛ از جمله سخنان آن راهب یهودی را که چنین گفته بود: «سلام من را به خانم خود برسان و به او خبر بده که او به همسری سرور انسانهای دو عالم خواهد رسید. به او بگو که به زودی دارای مقاماتی خواهد شد و برهمگان برتری خواهد یافت و او را برحذر دار که از این آقا (حضرت محمد(ص)) دوری کند؛ زیرا خداوند به زودی نسل خانم تو را از نسل این آقا قرار میدهد و نام خانم تو تا ابد باقی خواهد ماند. از قول من به خانم خود بگو هیچ کس وارد بهشت نمیشود مگر آن که به این آقا ایمان بیاورد و رسالتش را تصدیق کند. او برترین پیامبران و پاک سرشتترین آنهاست».
با این همه باز هم عقلانیت براو حکم میکرد که در مشورت با نوفل، احساسات خود را جهت بخشد. پس از خوابی که در کمال نگرانی برای یافتن همسر آیندهی خویش با راهنمایی نوفل میبیند، نسبت به شخصیت پیامبر اطمینان کامل پیدا کرده و با متانت کامل وجودش را عشق فرا میگیرد. وی این عشق را با تواضع کامل برپای پیامبر میریزد و اختیار را در دست پیامبر میگذارد تا او خود تصمیم بگیرد.
فاحکم بما شئت و ما ترضی فالقلب ما یرضیه إلاّ رضاک
لازم به ذکر است که نگاه خدیجه به ازدواج با پیامبر یک نگاه ابزاری است تا به هدف خود که نزدیک شدن به خدای محمد(ص) است برسد چنانکه او اولین نفری است که به پیامبر اسلام(ص) ایمان میآورد.
البته ناگفته نماند که در کنار سیرت که انگیزهی اساسی وی برای عشق ورزیدن به پیامبر بود، صورت نورانی وی را نیز مورد ستایش قرار میداد:
واوتیت مـن شـرف الجمـال فنون ولقـد فـتنت بهـا القلوب فـتـونـا
قـد کـونت للحـسن فیک جـواهـر فبهـا دعیت الجـوهـر المکـنـون
یـا مـن اعـار الظـبـی فـی فلتـاتـه للحـسن جـیدا سامـیـا وجـفون
انظر الی جسمی النحیل وکیف قد اجـریت مـندمـع العیـون عیـون
زلیخا چگونه عاشق میشود؟
همانطور که میدانیم زلیخا در پی خوابی که میبیند، شیفتهی صورت یوسف شده و حالش دگرگون میشود. در پی خرید یوسف به دست عزیز مصر برای زلیخا، این طریق عاشقی کاملتر میشود.
برای زلیخا، یوسف تنها یک خادم زیباست و خدای او هیچ اهمیتی ندارد و در حاشیه قرار دارد. زلیخا برای کامجویی از یوسف، معبدی را به بهانهی بت خود میسازد و یوسف را به آن وارد کرده و با فریبندگی قصد دلربایی از یوسف دارد. در آن زمان یوسف نیز برهان خداوند را میبیند و قصد دارد که بگریزد. در پی این تعقیب و گریز، لباس یوسف از پشتسر به دست زلیخا دریده میشود. آنگاه عزیز مصر به شهادت یکی از بستگان زلیخا متوجه میشود که یوسف بیگناه است، ولی برای حفظ آبرو، وی را به زندان میفرستد. و در این مقطع زلیخا با زورگویی بر یوسف نتوانست به هدف خود برسد.
تفاوتهای عشق زلیخا و عشق خدیجه
برای مقایسهی این دو اسطورهی عشق لازم است چندی از اصول رابطهی عاشقی را یادآور شویم. در سلوک عاشقی، دست کم سه اصل حاکم است که عبارتند از:
الف) پذیرش معشوق به تمام و کمال از جانب عاشق
ب) صداقت و وفاداری نسبت به عشق
ج) فروتنی و فداکاری در برابر معشوق به جای استکبار و قدرت نمایی نسبت به او.
با توجه به این سه اصل، مقایسهی عشق زلیخا و خدیجه ممکن است:
1 ـ نخستین نکتهی مهم این است که زلیخا همواره برای کامیابی، به فریب دادن یوسف میپرداخت. او با خودآرایی، نصب تصاویر هیجانآور برروی دیوارها، وعدهی پرداخت کفارهی گناه یوسف به خدایش و بستن درهای هفتگانهی آن تالار شگفتانگیز، اسباب فریب دادن یوسف را فراهم میآورد.
در طرف مقابل، خدیجه(س) به دور از هرگونه فریب کاری و با صداقت تمام، تمایلش را به ازدواج با محمد مطرح کرد و راه انتخاب را برپیامبر نبست.
2 ـ زلیخا هرچند زن عزیز مصر است و خیانت به همسر در عرف زمانه، خیانت و حرام به شمار میآمد، توان کنترل احساسات عاشقانهی خویش را نداشت. از این رو، راه مناسبی برای رسیدن به معشوق نیافت.
در طرف مقابل، خدیجه(س) احساسات خود را در حاشیهی عقل ابراز کرد و با کنترل عقلانی تمایلات خویش، مناسبترین راه را برای رسیدن به معشوق برگزید. گفتنی است که او همواره از مشورت دانشمندان اهل عقل بهره میجست، در صورتی که در داستان زلیخا اثری از مشورت با دانایان نیست.
3 ـ از آنجا که یوسف خدمتکار زلیخا است، رفتار عاشقانهی زلیخا با او مستکبرانه بود؛ چه این که در برابر سر باز زدن یوسف گفت: «تو در خدمت من هستی و هرچه را میگویم باید انجام دهی.» او اصلاً قدرت انتخابی به یوسف نداد و اختیار وی را در نهایت استکبار از او سلب کرد.
در طرف مقابل، خدیجه(س) پیامبر را که در آن مقطع یکی از کارگزاران تجاریاش به شمار میرفت و از نظر ثروت و شهرت، با او فاصلهی زیادی داشت، آقا و سرور خویش میخواند یا اینگونه به پیامبر میفرمود: «الی بیتک، فبیتی بیتک و انا جاریتک».
4 ـ ثروت وصف ناپذیر شاهزاده زلیخا و اموال فراوان خدیجه(س) هر دو در راه معشوق به طور کامل از بین رفت، ولی زلیخا که در دو مرحله، ثروت خود را برای رسیدن به یوسف از دست داد، در ابتدا با ساختن آن معبد شگفتانگیز وبینظیر، در پی فریب دادن یوسف بود و بعد در سوزش هجران یوسف، ثروت خویش را برای ذکر نام و وصف او از دست داد. خدیجه(س) یکجا مال خود را به عنوان پیشکش به معشوق میدهد و خود را در مصرف مالش تسلیم وی میکند. زلیخا قدرت انتخاب صرف را در برابر معشوق حفظ میکند و تسلیم یوسف نیست. او در حقیقت قصد حاکم شدن بردل یوسف را دارد، در صورتی که خدیجه(س) خواستار حاکمیت پیامبر بردل خویش است.
5 ـ پذیرش معشوق از جانب عاشق که از اصول مسلّم عاشقی است، به طور کامل در جریان عشق زلیخا رخ نداد. برای مثال، خدای یوسف، ترس یوسف از خدایش و عصمت یوسف مورد مخالفت زلیخا واقع میشد، ولی خدیجه(س) پیامبر را به طور همه جانبه پسندیده بود، حتی فقر و یتیمی او را که از نظر مردم نوعی ضعف و نقص بود، توجیه میکرد.
6 ـ زلیخا و خدیجه(س) هر دو به خاطر عاشقی خود مورد سرزنش زنان جامعهی خویش قرار گرفتند. پاسخ خدیجه(س) چنین بود: «آیا شما در سراسر جزیرة العرب مردی را از نظر کمالات میشناسید که برتر از محمد(ص) باشد؟ من به خاطر این کمالها وارزشها با او ازدواج کردم»، در حالی که پاسخ زلیخا به زنانی که دست خود را از دیدن زیبایی یوسف میبرند، چنین است: «این همان است که مرا در باب او ملامت میکردید. من در پی کامجویی از او بودم و او خویشتن را نگه داشت. اگر آنچه فرمانش میدهم نکند، به زندان خواهد افتاد و خوار خواهد شد».
7 ـ فداکاری زلیخا در راه معشوق تا باز شدن در به دست عزیز مصر دوام یافت، ولی پس از بر ملا شدن عشقش نه تنها منکر عشق خود شد، بلکه برای جان به در بردن از کیفر عاشقی چنین گفت: «قالت ما جزاءُ من أرادَ بأهلِک سوءً إلاّ أن یسجن أو عذابُ ألیم» و در نهایت، یوسف به خاطر گناه نکرده به خواست زلیخا به زندان افتاد.
در طرف مقابل، خدیجه(س) به عشق خود چنان وفادار است که تا پای جان با پیامبر همراه بود، به گونهای که همین زن ثروتمند قریش در شعب ابی طالب در راه عشق خود و اطاعت از پیامبر از ضعف و گرسنگی جان باخت. بنابراین، رضایت زلیخا به حسن یوسف نشانهی خودخواهی است و نفی عشق، در حالی که در سلوک عاشقی، خودی برای عاشق نمیماند.
8 ـ از آنجا که زلیخا در ابتدای امر، خواب صورت دلفریب یوسف را میبیند، به خاطر زیبایی و بهرهی جنسی، تن به عشق میدهد و تنها هدف وی کامیابی از یوسف بود، ولی سرآغاز عشق خدیجه(س) به پیامبر، برتری شخصیت حضرت است. او شیفتهی فطرت زندهی پیامبر شد که به برقراری رابطهی وی با خداوند انجامید. ازدواج با پیامبر برای خدیجه(س) حالت ابزاری داشت تا به مقصد و هدف خود که همان رسیدن به خداوند از راه ارتباط با پیامبر و اطاعت از وی بود، برسد.
نتیجه:
با این همه گرچه تفاوتهایی بین این دو اسطورهی عشق وجود دارد، ولی جریان عشق زلیخا یک جریان طبیعی از عشق را نمایان میسازد؛ زیرا عشق مادی و جسمانی زلیخا، او را به ورطهی گناه یا عمل زشت و نا معمول عرف انداخت تا جایی که از حدود انسانیت نیز سقوط کرد و به زندانی شدن انسانی بیگناه انجامید. البته وی پس از مدتی طولانی و فنای همه چیز، چشم واقع بینش گشوده گشت و با جنبهی الهی یوسف آشنا گشت. او که دیگر کور شده، از دیدن ظاهر یوسف محروم گشته و مال و جاه و قدرت خود را از کف داده بود، دیدن تجلّی نور خدا در وجود یوسف را خواستار شد. پس از این باخت، با شکستن بت خود، به خدای یوسف روی آورد و از یوسف سه خواسته داشت که برای برآورده شدن خواستههای خود، یوسف را بین خود و خدا واسطه قرار داد. اولین خواسته، چشم بینا؛ دوّم، جوانی ظاهر و سوّم آن بود که یوسف او را به عقد نکاح خود درآورد با این هدف که تا باقی عمر در خدمتش باشد. در جواب این درخواست، جبرئیل فرود میآید و میگوید:«رحمتها بتواضعها و دموع عینیها؛ زلیخا آن زمان به حیله تو را میطلبید، پس به تو نمیرسید. حال آن که تو را از ما میطلبد و به سبب تو با ما صلح کرد، حاجت وی را روا کن».
مسیر عشق حضرت خدیجه(س) از ابتدا تعالی جویانه بود. او به شهود باطن دریافته بود که این جوانک فقیر و یتیم، برترین انسان و نقطهی کمال پیامبری است. انگیزهی عشق خدیجه(س) تنها چهرهی جسمانی پیامبر نبود، بلکه رهنمودهای نوفل و دیگر دانشمندان اهل کتاب با دریافت درونی خدیجه همراه شدند و آتش اشتیاق او را شعلهور ساختند. گرچه خدیجه الگوی کاملتری است، ولی به نظر میرسد گذر از عشق مادی را باید از تجربهی زلیخا آموخت.
بدون شک، عشق به جنس مخالف یکی از مسایل وفرآیندهای مهم زندگی همه انسانهاست که به ویژه در عصر جدید از بحث انیگزترین و شاید پرچالشترین حوزهها باشد.
اکنون میخواهیم با مقایسهی دو اسطورهی عاشقی؛ یعنی زلیخا و خدیجه(ع) به تحلیل جنبههای مختلف عشق بپردازیم.
نکتهی قابل توجه این که عشق در دو محور: زیبایی صورت و زیبایی سیرت شکل میگیرد. بنابراین، مقایسهی این دو عشق اسطورهای نیز براساس همین تقسیم استوار است.
خدیجه چگونه عاشق شد؟
چنانکه در تاریخ آمده است اوّلین امری که خدیجه(س) را متوجه پیامبر ساخت، بشارتهای یهودیان، مسیحیان و راهبان ادیان الهی به پیامبری حضرت محمّد(ص) و هشدار ایشان به دختران قریش بوده که همسر او نیز از ایشان خواهد بود، بود.
از آنجا که خدیجه(س) پیرو آیین ابراهیم(ع) بود، طالب مجالس بحث و بررسی بزرگان دینی از جمله راهبان یهودی و نوفل، پسر عموی خود گشت و برای آگاهی یافتن دربارهی پیامبر آخرالزمان تلاش میکرد.
تا آن که به او خبر داده شد که پیامبر آخرالزمان براساس قراین و دقایق، محمد، مرد فقیر و نوهی عبدالمطلب است. این احتمالها سبب شد تا خدیجه مشتاق پیامبر گردد.
او به پیشنهاد عموهای پیامبر، وی را به یک سفر تجاری فرستاد و اموال خود را به وی سپرده و مسیره (غلامش) را نیز برای ارزیابی محمد با او همراه کرد.
عقلگرایی ویژهی خدیجه او را وا میداشت تا برای حفظ عزّت نفس خویش و اطمینان از راهی که انتخاب کرده به بررسی زندگیپیامبر، از منظر دیگران بپردازد و احساسات خود را با عقل هم قدم سازد. مسیره نیز پس از سفر، وقایع طول سفر را برای خدیجه شرح داد؛ از جمله سخنان آن راهب یهودی را که چنین گفته بود: «سلام من را به خانم خود برسان و به او خبر بده که او به همسری سرور انسانهای دو عالم خواهد رسید. به او بگو که به زودی دارای مقاماتی خواهد شد و برهمگان برتری خواهد یافت و او را برحذر دار که از این آقا (حضرت محمد(ص)) دوری کند؛ زیرا خداوند به زودی نسل خانم تو را از نسل این آقا قرار میدهد و نام خانم تو تا ابد باقی خواهد ماند. از قول من به خانم خود بگو هیچ کس وارد بهشت نمیشود مگر آن که به این آقا ایمان بیاورد و رسالتش را تصدیق کند. او برترین پیامبران و پاک سرشتترین آنهاست».
با این همه باز هم عقلانیت براو حکم میکرد که در مشورت با نوفل، احساسات خود را جهت بخشد. پس از خوابی که در کمال نگرانی برای یافتن همسر آیندهی خویش با راهنمایی نوفل میبیند، نسبت به شخصیت پیامبر اطمینان کامل پیدا کرده و با متانت کامل وجودش را عشق فرا میگیرد. وی این عشق را با تواضع کامل برپای پیامبر میریزد و اختیار را در دست پیامبر میگذارد تا او خود تصمیم بگیرد.
فاحکم بما شئت و ما ترضی فالقلب ما یرضیه إلاّ رضاک
لازم به ذکر است که نگاه خدیجه به ازدواج با پیامبر یک نگاه ابزاری است تا به هدف خود که نزدیک شدن به خدای محمد(ص) است برسد چنانکه او اولین نفری است که به پیامبر اسلام(ص) ایمان میآورد.
البته ناگفته نماند که در کنار سیرت که انگیزهی اساسی وی برای عشق ورزیدن به پیامبر بود، صورت نورانی وی را نیز مورد ستایش قرار میداد:
واوتیت مـن شـرف الجمـال فنون ولقـد فـتنت بهـا القلوب فـتـونـا
قـد کـونت للحـسن فیک جـواهـر فبهـا دعیت الجـوهـر المکـنـون
یـا مـن اعـار الظـبـی فـی فلتـاتـه للحـسن جـیدا سامـیـا وجـفون
انظر الی جسمی النحیل وکیف قد اجـریت مـندمـع العیـون عیـون
زلیخا چگونه عاشق میشود؟
همانطور که میدانیم زلیخا در پی خوابی که میبیند، شیفتهی صورت یوسف شده و حالش دگرگون میشود. در پی خرید یوسف به دست عزیز مصر برای زلیخا، این طریق عاشقی کاملتر میشود.
برای زلیخا، یوسف تنها یک خادم زیباست و خدای او هیچ اهمیتی ندارد و در حاشیه قرار دارد. زلیخا برای کامجویی از یوسف، معبدی را به بهانهی بت خود میسازد و یوسف را به آن وارد کرده و با فریبندگی قصد دلربایی از یوسف دارد. در آن زمان یوسف نیز برهان خداوند را میبیند و قصد دارد که بگریزد. در پی این تعقیب و گریز، لباس یوسف از پشتسر به دست زلیخا دریده میشود. آنگاه عزیز مصر به شهادت یکی از بستگان زلیخا متوجه میشود که یوسف بیگناه است، ولی برای حفظ آبرو، وی را به زندان میفرستد. و در این مقطع زلیخا با زورگویی بر یوسف نتوانست به هدف خود برسد.
تفاوتهای عشق زلیخا و عشق خدیجه
برای مقایسهی این دو اسطورهی عشق لازم است چندی از اصول رابطهی عاشقی را یادآور شویم. در سلوک عاشقی، دست کم سه اصل حاکم است که عبارتند از:
الف) پذیرش معشوق به تمام و کمال از جانب عاشق
ب) صداقت و وفاداری نسبت به عشق
ج) فروتنی و فداکاری در برابر معشوق به جای استکبار و قدرت نمایی نسبت به او.
با توجه به این سه اصل، مقایسهی عشق زلیخا و خدیجه ممکن است:
1 ـ نخستین نکتهی مهم این است که زلیخا همواره برای کامیابی، به فریب دادن یوسف میپرداخت. او با خودآرایی، نصب تصاویر هیجانآور برروی دیوارها، وعدهی پرداخت کفارهی گناه یوسف به خدایش و بستن درهای هفتگانهی آن تالار شگفتانگیز، اسباب فریب دادن یوسف را فراهم میآورد.
در طرف مقابل، خدیجه(س) به دور از هرگونه فریب کاری و با صداقت تمام، تمایلش را به ازدواج با محمد مطرح کرد و راه انتخاب را برپیامبر نبست.
2 ـ زلیخا هرچند زن عزیز مصر است و خیانت به همسر در عرف زمانه، خیانت و حرام به شمار میآمد، توان کنترل احساسات عاشقانهی خویش را نداشت. از این رو، راه مناسبی برای رسیدن به معشوق نیافت.
در طرف مقابل، خدیجه(س) احساسات خود را در حاشیهی عقل ابراز کرد و با کنترل عقلانی تمایلات خویش، مناسبترین راه را برای رسیدن به معشوق برگزید. گفتنی است که او همواره از مشورت دانشمندان اهل عقل بهره میجست، در صورتی که در داستان زلیخا اثری از مشورت با دانایان نیست.
3 ـ از آنجا که یوسف خدمتکار زلیخا است، رفتار عاشقانهی زلیخا با او مستکبرانه بود؛ چه این که در برابر سر باز زدن یوسف گفت: «تو در خدمت من هستی و هرچه را میگویم باید انجام دهی.» او اصلاً قدرت انتخابی به یوسف نداد و اختیار وی را در نهایت استکبار از او سلب کرد.
در طرف مقابل، خدیجه(س) پیامبر را که در آن مقطع یکی از کارگزاران تجاریاش به شمار میرفت و از نظر ثروت و شهرت، با او فاصلهی زیادی داشت، آقا و سرور خویش میخواند یا اینگونه به پیامبر میفرمود: «الی بیتک، فبیتی بیتک و انا جاریتک».
4 ـ ثروت وصف ناپذیر شاهزاده زلیخا و اموال فراوان خدیجه(س) هر دو در راه معشوق به طور کامل از بین رفت، ولی زلیخا که در دو مرحله، ثروت خود را برای رسیدن به یوسف از دست داد، در ابتدا با ساختن آن معبد شگفتانگیز وبینظیر، در پی فریب دادن یوسف بود و بعد در سوزش هجران یوسف، ثروت خویش را برای ذکر نام و وصف او از دست داد. خدیجه(س) یکجا مال خود را به عنوان پیشکش به معشوق میدهد و خود را در مصرف مالش تسلیم وی میکند. زلیخا قدرت انتخاب صرف را در برابر معشوق حفظ میکند و تسلیم یوسف نیست. او در حقیقت قصد حاکم شدن بردل یوسف را دارد، در صورتی که خدیجه(س) خواستار حاکمیت پیامبر بردل خویش است.
5 ـ پذیرش معشوق از جانب عاشق که از اصول مسلّم عاشقی است، به طور کامل در جریان عشق زلیخا رخ نداد. برای مثال، خدای یوسف، ترس یوسف از خدایش و عصمت یوسف مورد مخالفت زلیخا واقع میشد، ولی خدیجه(س) پیامبر را به طور همه جانبه پسندیده بود، حتی فقر و یتیمی او را که از نظر مردم نوعی ضعف و نقص بود، توجیه میکرد.
6 ـ زلیخا و خدیجه(س) هر دو به خاطر عاشقی خود مورد سرزنش زنان جامعهی خویش قرار گرفتند. پاسخ خدیجه(س) چنین بود: «آیا شما در سراسر جزیرة العرب مردی را از نظر کمالات میشناسید که برتر از محمد(ص) باشد؟ من به خاطر این کمالها وارزشها با او ازدواج کردم»، در حالی که پاسخ زلیخا به زنانی که دست خود را از دیدن زیبایی یوسف میبرند، چنین است: «این همان است که مرا در باب او ملامت میکردید. من در پی کامجویی از او بودم و او خویشتن را نگه داشت. اگر آنچه فرمانش میدهم نکند، به زندان خواهد افتاد و خوار خواهد شد».
7 ـ فداکاری زلیخا در راه معشوق تا باز شدن در به دست عزیز مصر دوام یافت، ولی پس از بر ملا شدن عشقش نه تنها منکر عشق خود شد، بلکه برای جان به در بردن از کیفر عاشقی چنین گفت: «قالت ما جزاءُ من أرادَ بأهلِک سوءً إلاّ أن یسجن أو عذابُ ألیم» و در نهایت، یوسف به خاطر گناه نکرده به خواست زلیخا به زندان افتاد.
در طرف مقابل، خدیجه(س) به عشق خود چنان وفادار است که تا پای جان با پیامبر همراه بود، به گونهای که همین زن ثروتمند قریش در شعب ابی طالب در راه عشق خود و اطاعت از پیامبر از ضعف و گرسنگی جان باخت. بنابراین، رضایت زلیخا به حسن یوسف نشانهی خودخواهی است و نفی عشق، در حالی که در سلوک عاشقی، خودی برای عاشق نمیماند.
8 ـ از آنجا که زلیخا در ابتدای امر، خواب صورت دلفریب یوسف را میبیند، به خاطر زیبایی و بهرهی جنسی، تن به عشق میدهد و تنها هدف وی کامیابی از یوسف بود، ولی سرآغاز عشق خدیجه(س) به پیامبر، برتری شخصیت حضرت است. او شیفتهی فطرت زندهی پیامبر شد که به برقراری رابطهی وی با خداوند انجامید. ازدواج با پیامبر برای خدیجه(س) حالت ابزاری داشت تا به مقصد و هدف خود که همان رسیدن به خداوند از راه ارتباط با پیامبر و اطاعت از وی بود، برسد.
نتیجه:
با این همه گرچه تفاوتهایی بین این دو اسطورهی عشق وجود دارد، ولی جریان عشق زلیخا یک جریان طبیعی از عشق را نمایان میسازد؛ زیرا عشق مادی و جسمانی زلیخا، او را به ورطهی گناه یا عمل زشت و نا معمول عرف انداخت تا جایی که از حدود انسانیت نیز سقوط کرد و به زندانی شدن انسانی بیگناه انجامید. البته وی پس از مدتی طولانی و فنای همه چیز، چشم واقع بینش گشوده گشت و با جنبهی الهی یوسف آشنا گشت. او که دیگر کور شده، از دیدن ظاهر یوسف محروم گشته و مال و جاه و قدرت خود را از کف داده بود، دیدن تجلّی نور خدا در وجود یوسف را خواستار شد. پس از این باخت، با شکستن بت خود، به خدای یوسف روی آورد و از یوسف سه خواسته داشت که برای برآورده شدن خواستههای خود، یوسف را بین خود و خدا واسطه قرار داد. اولین خواسته، چشم بینا؛ دوّم، جوانی ظاهر و سوّم آن بود که یوسف او را به عقد نکاح خود درآورد با این هدف که تا باقی عمر در خدمتش باشد. در جواب این درخواست، جبرئیل فرود میآید و میگوید:«رحمتها بتواضعها و دموع عینیها؛ زلیخا آن زمان به حیله تو را میطلبید، پس به تو نمیرسید. حال آن که تو را از ما میطلبد و به سبب تو با ما صلح کرد، حاجت وی را روا کن».
مسیر عشق حضرت خدیجه(س) از ابتدا تعالی جویانه بود. او به شهود باطن دریافته بود که این جوانک فقیر و یتیم، برترین انسان و نقطهی کمال پیامبری است. انگیزهی عشق خدیجه(س) تنها چهرهی جسمانی پیامبر نبود، بلکه رهنمودهای نوفل و دیگر دانشمندان اهل کتاب با دریافت درونی خدیجه همراه شدند و آتش اشتیاق او را شعلهور ساختند. گرچه خدیجه الگوی کاملتری است، ولی به نظر میرسد گذر از عشق مادی را باید از تجربهی زلیخا آموخت.