نظریه «آمیختگی مفهومی»، انگاره ای چندفضایی است که از برجسته ترین نظریات ژیل فوکونیه و مارک ترنر به شمار می آید. این نظریه در فهم پیچیدگیهای ذهن بشری با گذر از الگوی دو دامنه ای، فضایی چهاردامنه ای فراهم آورده که متشکل از دو فضای درون داد، فضایی عام و فضایی آمیخته برای ساخت معانی نوظهور است، نوشتار حاضر با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی در حوزة شناختی، نظریه آمیختگی مفهومی را در تحلیل استعاره مفهومی نهج البلاغه مورد پردازش قرار می دهد و کارکرد این فضای تخیلی را در زایش معانی نوین تبیین می نماید. مهم ترین رهیافت های این جستار آنکه این مدل شناختی در بسیاری از مفاهیم دینی و اخلاقی استعاری بنیاد نهج البلاغه همچون تقوا، فسق و فجور، مرگ، کوته بینی و بلند نظری انسان و.. قابل بازسازی بوده و به تبلور تعابیر جدید متن می پردازد؛ افزون بر آن، سازة شناختی موجود در نهج البلاغه، تعابیر اصیل و منطقیِ سیاق مند به حساب می آیند و حکایت از سبکی بی بدیل و هدفمند دارند