فلسفه دین و فلسفه علم دین (1)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
تا اینجا کلام و فلسفه را تعریف کردهایم. ولى هنوز فلسفه دین را نشناختهایم. هنگامى که مىخواهیم فلسفه دین را تعریف کنیم، متوجه مىشویم که دین را هم باید تعریف کنیم. به علاوه باید معلوم شود که چه فرقى میان علم دین و فلسفه علم دین و فلسفه دین، وجود دارد؟
همانطورى که فرق است میان اخلاق و علم اخلاق و فلسفه اخلاق و فلسفه علم اخلاق، یا این که فرق است میان حقوق و علم حقوق و فلسفه حقوق و فلسفه علم حقوق; فرق است میان دین و علم دین و فلسفه دین و فلسفه علم دین.
تعریف دین
از خواننده گرامى اجازه مىخواهد که نخست نگاهى به تعریف یا تعاریف دین داشته باشیم.
براى دین، تعاریف گوناگونى کردهاند. برخى از تعاریف، مبنى بر پدیدارشناسى است. در این تعریف، سعى مىشود که دین را به آنچه میان همه صورتهاى آن، مشترک است، بشناسانند. برخى جنبه روانشناختى دارد. یعنى احساساتى را در مد نظر دارد که به انسان به هنگام تنهایى، در برابر آنچه الهى مىنامند، دست مىدهد. تعریفى هم داریم که طبیعتگرایانه است; چرا که دین را به آنچه مانع عملکرد آزاد استعدادهاى طبیعى انسان است، مىشناساند. از دیدگاه برخى از اهل نظر، دین همان اخلاق است که تعالى و حرارت و روشنى یافته است. دینداران مىگویند: اعتراف به این حقیقت که همه جهان هستى با تمام کثرتهاى طولى و عرضى آن، تجلى موجودى برتر است که برتر از علم و معرفت ماست، دین است (1) .
اى برتر از خیال و گمان و قیاس و وهم
وز هرچه گفتهایم و شنیدیم و دیدهایم
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
ما همچنان در اول وصف تو ماندهایم
شاید دشوارى تعریف دین به علتبداهت آن است. بدون شک، دین عبارت است از مجموعهاى از اعتقادات و باید و نبایدها. دین هم با قلب و روح انسان سر و کار دارد و هم با اعضا و جوارح او. انسان متدین در عمق روانش اعتقاداتى دارد. این اعتقادات، در گفتار و کردار و پندار انسان متجلى مىشود. هرچند ممکن است متدینین از نظر استحکام عقیده و پایبندى به باید و نبایدهاى دینى متفاوت باشند، ولى به هر حال، همه متدینان عالم اعتقادات دینى دارند و در راه پاسخ مثبت دادن به اعتقادات خود، اعمالى را انجام مىدهند و به اخلاق ویژهاى تن مىدهند و اعضا و جوارح خود - اعم از زبان و سایر عضوها را در مسیر آنچه دین مورد نظر، از آنها مىخواهد قرار مىدهند و مىکوشند که تخلفات خود را با توبه و استغفار و اعاده و قضا و کفاره و دیه و رد مظالم و صدقات جبران کنند.
ممکن است دین را با نگاه بروندینى تعریف کنیم و ممکن استبا نگاه دروندینى بشناسانیم. ولى بهتر است که با نگاه دروندینى باشد. و گرنه جان آن است که دین به زبان حال بگوید:
هر کسى از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
رویکرد بروندینى بر محور انتظارات آدمى از دین دور مىزند و رویکرد دروندینى مىخواهد ببیند محتواى دین چیست؟ تا بر همین مبنا دین را تعریف کند.
ما مطمئن نیستیم که همه آدمیان از دین انتظارات صحیح و معقولى داشته باشند. بنابراین، چگونه مىتوانیم با رویکرد بروندینى به ارائه تعریفى دقیق از دین، دستیابیم.
قرآن کریم در مورد برخى از انتظارات غلط آدمیان از دین مىگوید:
«و قالوا ما لهذا الرسول یاکل الطعام و یمشى فى الاسواق لولا انزل الیه ملک فیکون معه نذیرا او یلقى الیه کنز او تکون له جنة یاکل منها..» . (2)
«و گفتند: چیست این پیامبر را که غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود؟ ! چرا به او فرشتهاى نازل نشد تا به همراه او انذار کننده باشد یا این که چرا گنجى به سوى او افکنده نمىشود یا این که چرا او را باغى نیست که از آن، بخورد؟ !» .
و نیز درباره انتظارات است که مىگوید:
«و قال الذین لا یرجون لقائنا لولا انزل علینا الملائکة او نرى ربنا..» . (3)
«و کسانى که به دیدار ما امیدوار نیستند، گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و چرا پروردگارمان را نمىبینیم؟» .
و نیز مىگوید:
«فلعلک تارک بعض ما یوحى الیک و ضائق به صدرک ان یقولوا لولا انزل علیه کنز او جاء معه ملک انما انت نذیر و الله على کل شىء وکیل» (4) .
شاید تو (اى پیامبر) برخى از آنچه (در مورد سب بتها) به تو وحى شده، (از بیم مشرکان) ترک کنى و شاید از ترس این که به تو بگویند: چرا گنجى بر او نازل نشد یا چرا فرشتهاى با او نیامد، دلتنگ شوى. (مبادا چیزى از وحى را به خاطر آنها فروگذارى یا دلتنگ شوى) چرا که تو فقط انذار کنندهاى و خداوند بر هر چیزى وکیل (و نگهبان) است (و اوست که براى چیزها جلب نفع و از آنها دفع ضرر مىکند)».
اینها انتظارات غلط برخى از آدمیان است. کسانى هم بوده و هستند که از دین انتظارات صحیحى دارند. آنها که مىخواهند خلا روانى خود را به وسیله دین پر کنند و به همین جهت است که به هر دینى تن نمىدهند و اگر متوجه شدند که از دینى انتظار آنها برآورده نمىشود، به تحقیق و بررسى مىپردازند تا دینى بجویند که به تمام معنى، پاسخگوى نیازها و انتظارات معقول آنها باشد. به گفته شاعر:
مرا پورا ز دین ملکى است در دل
که آن هرگز نخواهد گشت ویران
به گیتى روى زى دین کردم ایراک
مرا بى دین جهان چه بود؟ زندان
انتظار معقول شاعر این است که از راه دین و در عمق دل خود به ملک بىپایان و غیر قابل زوالى برسد که از گزند تمام حوادث روزگار مصون باشد. جهان با همه پنهاورى، بدون دیندارى زندانى مخوف و تنگ و تاریک و وحشتناک است. در چنین جهانى سعى و تکاپو و رشد و تکامل و مسابقه و استباق به سوى نیکیها و فضائل و رستگارى، غیر ممکن است. هرچه انسان در این زندان محصور دست و پا بزند، بهرهاى جز هلاک و تباهى و بدبختى ندارد. ولى در جهان بىکران دیندارى درهاى رشد و تکامل به روى انسان باز و راهها هموار و اسباب و وسائل و امکانات، فراهم است و دریغ است که مرغ خوش الحان جان اسیر قفس لائیک شود یا از دینهاى باطل برایش قفسهاى پر زرق و برقى بسازند و با او همان کنند که ماتریالیسم در قفس لائیک با او کرد.
با نگاه بروندینى اگر انتظار شاعر را ملاک قرار دهیم، به تعریف مناسبى مىرسیم و اگر با نگاه آنهایى به دین بنگریم که انتظار داشتند نبوت دینى از آن فرشتگان یا به دسیارى آنها باشد و پیامبر نخورد و ننوشد و همسر نگیرد و در بازار راه نرود و بر او گنج نازل شود و صاحب باغ و بستان باشد و به هنگام انذار، فرشتهاى او را بدرقه کند یا پیش قراولش باشد و پروردگارشان را با همین چشمها همچون ماه شب چهارده در آسمان یا ماهرویى در زمین تماشا کنند، قطعا در تعریف خود از دین، گرفتار گمراهى شدهایم.
با نگاه دروندینى متوجه مىشویم که محتواى دین، اعتقاد است و عمل. هرچند میان ادیان در این که چه اعتقادى حق و چه اعتقادى باطل است، وحدت نظر نیست و به همین لحاظ است که ادیان موجود به حق و باطل تقسیم مىشوند و چنین نیست که همه ادیان، حق باشند، آنگونه که پلورالیسم مىگوید یا همه ادیان، باطل باشند آنگونه که صاحبان اندیشه لائیک مىپندارند.
این که فکر کنیم که صراط مستقیم به عدد ادیان موجود، تعدد و تکثر دارد و انسانها به هر دینى بگروند، در صراط مستقیم گام نهادهاند، به ورطهاى هولناک گرفتار شدهایم. ممکن استبا رویکرد بروندینى زمینهاى براى تایید و تصدیق چنین پندارى پیدا شود، ولى هنگامى که با رویکرد دروندینى به بعضى از ادیان - مخصوصا اسلام بنگریم، این زمینه از بین مىرود و چارهاى نداریم جز این که صراط مستقیم را منحصر در یک دین بدانیم. راهها و صراطهاى دیگر مستقیم نیستند. کمترین و کوتاهترین فاصله میان دو نقطه، خط مستقیم است، ولى هرچه بر طول خطوط فاصله افزوده شود، خط فاصله، از راستبودن و مستقیم بودن، دورتر و به کج و معوج بودن نزدیکتر مىشود. به همین جهت است که قرآن - به عنوان سند زنده دین اسلام - مىگوید:
«و ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله..» . (5)
«این است راه من که مستقیم است. پس از آن، پیروى کنید و راههاى دیگر را پیروى نکنید که از راه خدا (و از دینى که براى شما پسندیده و شما را به آن، سفارش کرده) پراکنده و دور مىشوید» .
واژه «هذا» اشاره به نزدیک است. مشارالیه یا دین اسلام استیا محتواى دین اسلام (6) که در دو آیه قبل ذکر شده و بدین قرار است:
1- توحید; 2- نیکى به پدر و مادر; 3- نکشتن اولاد; 4- دور ماندن از فاحشهها و زشتیها; 5- نزدیک نشدن به مال یتیم، مگر در صورتى که به بهترین وجه باشد; 6- وفا کردن به مقتضاى پیمانه و ترازو و تمام دادن حق مشترى; 7- سخن گفتن به عدالت; 8- وفاى به عهد و پیمان الهى.
درست است که اینها همه محتواى اعتقادى و عملى اسلام نیست. ولى مهمترین ارکان اعتقادى و عملى اسلام بیان شده و بنابراین، اگر کمیتیک دین، نسبتبه همه یا بعض این امور، لنگ باشد، صراط مستقیم نیست و باید مهر بطلان بر پیشانیش زده شود. هرچند ممکن است از بعض جهات، حق باشد ولى تنها دینى که حق مطلق است، صراط مستقیم است و ادیانى که حق مطلق نیستند، نمىتوانند صراط مستقیم باشند.
اگر کسى فکر کند که دین یهود یا مسیحیت، حق یا صراط مستقیم است، به اشتباه رفته، چرا که قرآن، پیروان این دینها را کافر خوانده. اگر این دو دین، باطل و پیروان این دو دین، کافر باشند، ادیان دیگر و پیروان آنها به طریق اولى، باطل و کافرند.
قرآن کریم مىفرماید:
«قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله و لا بالیوم الآخر و لا یحرمون ما حرم الله و رسوله و لا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب..» . (7)
«بجنگید با آنهایى که به خدا و روز رستاخیز ایمان ندارند و حرام خدا و پیامبر را حرام نمىشمارند و به دین حق نمىگروند، یعنى اهل کتاب» .
البته مقصود این نیست که مسلمانان همواره با اهل کتاب در جنگ باشند، بلکه اگر توطئهاى علیه اسلام و مسلمین نداشته باشند، مانعى نیست که با آنها با صلح و مسالمت زندگى کنند.
قرآن مىفرماید:
«ان الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین فى نار جهنم..» . (8)
«کافران، یعنى اهل کتاب و مشرکان در آتش جهنمند» .
از نظر قرآن، پیروان کنونى این ادیان، مسلم نیستند و بنابراین، خود این ادیان نیز حق و صراط مستقیم به حساب نمىآیند.
علم دین
اکنون که دین را شناختیم، مىتوانیم علم دین را هم بشناسیم. همه باید در حد نیازى که به لحاظ اعتقادى و عملى دارند، عالم به دین باشند. جاهل مطلق نسبتبه دین، هرگز نمىتواند دیندار باشد. انسان به همان اندازه که عالم به دین است، مىتواند دیندار باشد. نمىگویم: علم و اعتقاد یکى است. بلکه مىگویم: علم، مقدمه اعتقاد و عمل است. بدون علم، اعتقاد و عمل، ممکن نیست. ولى ممکن است علم باشد، و اعتقاد و عمل نباشد. بسیارند کسانى که به مضرات مواد مخدر، علم دارند، ولى در اعتقاد و عمل، به آنچه مىدانند، پایبند نیستند. بسیارند کسانى که مىدانند دروغ و غیبت و تهمت، قبیح است، ولى به لحاظ اعتقادى و عملى، به آن پایبند نیستند. شیطان رجیم کسى بود که خدا را به یگانگى و عظمت مىشناخت، ولى اعتقادى نداشت و در عمل، عصیتخدا کرد و فرمانش را زیر پا نهاد و براى ابد مطرود شد، با آن که در مرتبه فرشتگان قرار گرفته بود.
بنابراین، علم بدون اعتقاد و عمل، ممکن است. ولى اعتقاد و عمل، بدون علم، ممکن نیست. بسیار بودهاند عالمان دینى متخلف و عاصى و ملحد و منحرف. ولى عالمان دینى مخلص و متعهد و خدمتگزار، همواره اکثریت داشته و دارند.
علم دین، اعم است از علم تقلیدى و علم تحقیقى. لازم نیست که همه مردم در مورد دستورات عملى دین، محقق و مجتهد باشند. مانعى نیست که محتاط یا مقلد باشند. اما در مورد اعتقادات، در حدى که انسان به یقین برسد، تحقیق لازم است و احتیاط یا تقلید روا نیست. هرچند ممکن است گفته شود: آنچه لازم است تصدیق و عقد قلبى است. اعم از این که این تصدیق و عقد قلبى از راه تحقیق و تفکر حاصل شده باشد، یا از راههاى دیگر. وانگهى اگر دین - مخصوصا دین اسلام - ساختارى فطرى دارد و اگر این دین مبین ریشه در اعماق فطرت و دل و جان انسان دارد، چه لزومى دارد که شخص مسلمان بتواند معتقدات قلبى خود را در قالب استدلالات علمى و کلامى بریزد و به الفاظ و عبارات بیان کند؟ !
البته منظور ما در اینجا از علم یا عالم دین، دینشناسى و دینشناس است. یعنى کسى که در اصول و فروع دین، صاحب نظر باشد.
پىنوشتها:
1) نگاه کنید به مقدمه کتاب فلسفه دین، اثر جان هیگ.
2) فرقان: 7 و 8.
3) فرقان: 21.
4) هود: 12.
5) انعام: 153.
6) طبرسى در تفسیر آیه مزبور، هر دو قول را ذکر کرده است. (مجمعالبیان، ج3، و 4، ص 384) .
7) توبه: 30.
8) بینة: 6.
همانطورى که فرق است میان اخلاق و علم اخلاق و فلسفه اخلاق و فلسفه علم اخلاق، یا این که فرق است میان حقوق و علم حقوق و فلسفه حقوق و فلسفه علم حقوق; فرق است میان دین و علم دین و فلسفه دین و فلسفه علم دین.
تعریف دین
از خواننده گرامى اجازه مىخواهد که نخست نگاهى به تعریف یا تعاریف دین داشته باشیم.
براى دین، تعاریف گوناگونى کردهاند. برخى از تعاریف، مبنى بر پدیدارشناسى است. در این تعریف، سعى مىشود که دین را به آنچه میان همه صورتهاى آن، مشترک است، بشناسانند. برخى جنبه روانشناختى دارد. یعنى احساساتى را در مد نظر دارد که به انسان به هنگام تنهایى، در برابر آنچه الهى مىنامند، دست مىدهد. تعریفى هم داریم که طبیعتگرایانه است; چرا که دین را به آنچه مانع عملکرد آزاد استعدادهاى طبیعى انسان است، مىشناساند. از دیدگاه برخى از اهل نظر، دین همان اخلاق است که تعالى و حرارت و روشنى یافته است. دینداران مىگویند: اعتراف به این حقیقت که همه جهان هستى با تمام کثرتهاى طولى و عرضى آن، تجلى موجودى برتر است که برتر از علم و معرفت ماست، دین است (1) .
اى برتر از خیال و گمان و قیاس و وهم
وز هرچه گفتهایم و شنیدیم و دیدهایم
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
ما همچنان در اول وصف تو ماندهایم
شاید دشوارى تعریف دین به علتبداهت آن است. بدون شک، دین عبارت است از مجموعهاى از اعتقادات و باید و نبایدها. دین هم با قلب و روح انسان سر و کار دارد و هم با اعضا و جوارح او. انسان متدین در عمق روانش اعتقاداتى دارد. این اعتقادات، در گفتار و کردار و پندار انسان متجلى مىشود. هرچند ممکن است متدینین از نظر استحکام عقیده و پایبندى به باید و نبایدهاى دینى متفاوت باشند، ولى به هر حال، همه متدینان عالم اعتقادات دینى دارند و در راه پاسخ مثبت دادن به اعتقادات خود، اعمالى را انجام مىدهند و به اخلاق ویژهاى تن مىدهند و اعضا و جوارح خود - اعم از زبان و سایر عضوها را در مسیر آنچه دین مورد نظر، از آنها مىخواهد قرار مىدهند و مىکوشند که تخلفات خود را با توبه و استغفار و اعاده و قضا و کفاره و دیه و رد مظالم و صدقات جبران کنند.
ممکن است دین را با نگاه بروندینى تعریف کنیم و ممکن استبا نگاه دروندینى بشناسانیم. ولى بهتر است که با نگاه دروندینى باشد. و گرنه جان آن است که دین به زبان حال بگوید:
هر کسى از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
رویکرد بروندینى بر محور انتظارات آدمى از دین دور مىزند و رویکرد دروندینى مىخواهد ببیند محتواى دین چیست؟ تا بر همین مبنا دین را تعریف کند.
ما مطمئن نیستیم که همه آدمیان از دین انتظارات صحیح و معقولى داشته باشند. بنابراین، چگونه مىتوانیم با رویکرد بروندینى به ارائه تعریفى دقیق از دین، دستیابیم.
قرآن کریم در مورد برخى از انتظارات غلط آدمیان از دین مىگوید:
«و قالوا ما لهذا الرسول یاکل الطعام و یمشى فى الاسواق لولا انزل الیه ملک فیکون معه نذیرا او یلقى الیه کنز او تکون له جنة یاکل منها..» . (2)
«و گفتند: چیست این پیامبر را که غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود؟ ! چرا به او فرشتهاى نازل نشد تا به همراه او انذار کننده باشد یا این که چرا گنجى به سوى او افکنده نمىشود یا این که چرا او را باغى نیست که از آن، بخورد؟ !» .
و نیز درباره انتظارات است که مىگوید:
«و قال الذین لا یرجون لقائنا لولا انزل علینا الملائکة او نرى ربنا..» . (3)
«و کسانى که به دیدار ما امیدوار نیستند، گفتند: چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و چرا پروردگارمان را نمىبینیم؟» .
و نیز مىگوید:
«فلعلک تارک بعض ما یوحى الیک و ضائق به صدرک ان یقولوا لولا انزل علیه کنز او جاء معه ملک انما انت نذیر و الله على کل شىء وکیل» (4) .
شاید تو (اى پیامبر) برخى از آنچه (در مورد سب بتها) به تو وحى شده، (از بیم مشرکان) ترک کنى و شاید از ترس این که به تو بگویند: چرا گنجى بر او نازل نشد یا چرا فرشتهاى با او نیامد، دلتنگ شوى. (مبادا چیزى از وحى را به خاطر آنها فروگذارى یا دلتنگ شوى) چرا که تو فقط انذار کنندهاى و خداوند بر هر چیزى وکیل (و نگهبان) است (و اوست که براى چیزها جلب نفع و از آنها دفع ضرر مىکند)».
اینها انتظارات غلط برخى از آدمیان است. کسانى هم بوده و هستند که از دین انتظارات صحیحى دارند. آنها که مىخواهند خلا روانى خود را به وسیله دین پر کنند و به همین جهت است که به هر دینى تن نمىدهند و اگر متوجه شدند که از دینى انتظار آنها برآورده نمىشود، به تحقیق و بررسى مىپردازند تا دینى بجویند که به تمام معنى، پاسخگوى نیازها و انتظارات معقول آنها باشد. به گفته شاعر:
مرا پورا ز دین ملکى است در دل
که آن هرگز نخواهد گشت ویران
به گیتى روى زى دین کردم ایراک
مرا بى دین جهان چه بود؟ زندان
انتظار معقول شاعر این است که از راه دین و در عمق دل خود به ملک بىپایان و غیر قابل زوالى برسد که از گزند تمام حوادث روزگار مصون باشد. جهان با همه پنهاورى، بدون دیندارى زندانى مخوف و تنگ و تاریک و وحشتناک است. در چنین جهانى سعى و تکاپو و رشد و تکامل و مسابقه و استباق به سوى نیکیها و فضائل و رستگارى، غیر ممکن است. هرچه انسان در این زندان محصور دست و پا بزند، بهرهاى جز هلاک و تباهى و بدبختى ندارد. ولى در جهان بىکران دیندارى درهاى رشد و تکامل به روى انسان باز و راهها هموار و اسباب و وسائل و امکانات، فراهم است و دریغ است که مرغ خوش الحان جان اسیر قفس لائیک شود یا از دینهاى باطل برایش قفسهاى پر زرق و برقى بسازند و با او همان کنند که ماتریالیسم در قفس لائیک با او کرد.
با نگاه بروندینى اگر انتظار شاعر را ملاک قرار دهیم، به تعریف مناسبى مىرسیم و اگر با نگاه آنهایى به دین بنگریم که انتظار داشتند نبوت دینى از آن فرشتگان یا به دسیارى آنها باشد و پیامبر نخورد و ننوشد و همسر نگیرد و در بازار راه نرود و بر او گنج نازل شود و صاحب باغ و بستان باشد و به هنگام انذار، فرشتهاى او را بدرقه کند یا پیش قراولش باشد و پروردگارشان را با همین چشمها همچون ماه شب چهارده در آسمان یا ماهرویى در زمین تماشا کنند، قطعا در تعریف خود از دین، گرفتار گمراهى شدهایم.
با نگاه دروندینى متوجه مىشویم که محتواى دین، اعتقاد است و عمل. هرچند میان ادیان در این که چه اعتقادى حق و چه اعتقادى باطل است، وحدت نظر نیست و به همین لحاظ است که ادیان موجود به حق و باطل تقسیم مىشوند و چنین نیست که همه ادیان، حق باشند، آنگونه که پلورالیسم مىگوید یا همه ادیان، باطل باشند آنگونه که صاحبان اندیشه لائیک مىپندارند.
این که فکر کنیم که صراط مستقیم به عدد ادیان موجود، تعدد و تکثر دارد و انسانها به هر دینى بگروند، در صراط مستقیم گام نهادهاند، به ورطهاى هولناک گرفتار شدهایم. ممکن استبا رویکرد بروندینى زمینهاى براى تایید و تصدیق چنین پندارى پیدا شود، ولى هنگامى که با رویکرد دروندینى به بعضى از ادیان - مخصوصا اسلام بنگریم، این زمینه از بین مىرود و چارهاى نداریم جز این که صراط مستقیم را منحصر در یک دین بدانیم. راهها و صراطهاى دیگر مستقیم نیستند. کمترین و کوتاهترین فاصله میان دو نقطه، خط مستقیم است، ولى هرچه بر طول خطوط فاصله افزوده شود، خط فاصله، از راستبودن و مستقیم بودن، دورتر و به کج و معوج بودن نزدیکتر مىشود. به همین جهت است که قرآن - به عنوان سند زنده دین اسلام - مىگوید:
«و ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله..» . (5)
«این است راه من که مستقیم است. پس از آن، پیروى کنید و راههاى دیگر را پیروى نکنید که از راه خدا (و از دینى که براى شما پسندیده و شما را به آن، سفارش کرده) پراکنده و دور مىشوید» .
واژه «هذا» اشاره به نزدیک است. مشارالیه یا دین اسلام استیا محتواى دین اسلام (6) که در دو آیه قبل ذکر شده و بدین قرار است:
1- توحید; 2- نیکى به پدر و مادر; 3- نکشتن اولاد; 4- دور ماندن از فاحشهها و زشتیها; 5- نزدیک نشدن به مال یتیم، مگر در صورتى که به بهترین وجه باشد; 6- وفا کردن به مقتضاى پیمانه و ترازو و تمام دادن حق مشترى; 7- سخن گفتن به عدالت; 8- وفاى به عهد و پیمان الهى.
درست است که اینها همه محتواى اعتقادى و عملى اسلام نیست. ولى مهمترین ارکان اعتقادى و عملى اسلام بیان شده و بنابراین، اگر کمیتیک دین، نسبتبه همه یا بعض این امور، لنگ باشد، صراط مستقیم نیست و باید مهر بطلان بر پیشانیش زده شود. هرچند ممکن است از بعض جهات، حق باشد ولى تنها دینى که حق مطلق است، صراط مستقیم است و ادیانى که حق مطلق نیستند، نمىتوانند صراط مستقیم باشند.
اگر کسى فکر کند که دین یهود یا مسیحیت، حق یا صراط مستقیم است، به اشتباه رفته، چرا که قرآن، پیروان این دینها را کافر خوانده. اگر این دو دین، باطل و پیروان این دو دین، کافر باشند، ادیان دیگر و پیروان آنها به طریق اولى، باطل و کافرند.
قرآن کریم مىفرماید:
«قاتلوا الذین لا یؤمنون بالله و لا بالیوم الآخر و لا یحرمون ما حرم الله و رسوله و لا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب..» . (7)
«بجنگید با آنهایى که به خدا و روز رستاخیز ایمان ندارند و حرام خدا و پیامبر را حرام نمىشمارند و به دین حق نمىگروند، یعنى اهل کتاب» .
البته مقصود این نیست که مسلمانان همواره با اهل کتاب در جنگ باشند، بلکه اگر توطئهاى علیه اسلام و مسلمین نداشته باشند، مانعى نیست که با آنها با صلح و مسالمت زندگى کنند.
قرآن مىفرماید:
«ان الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین فى نار جهنم..» . (8)
«کافران، یعنى اهل کتاب و مشرکان در آتش جهنمند» .
از نظر قرآن، پیروان کنونى این ادیان، مسلم نیستند و بنابراین، خود این ادیان نیز حق و صراط مستقیم به حساب نمىآیند.
علم دین
اکنون که دین را شناختیم، مىتوانیم علم دین را هم بشناسیم. همه باید در حد نیازى که به لحاظ اعتقادى و عملى دارند، عالم به دین باشند. جاهل مطلق نسبتبه دین، هرگز نمىتواند دیندار باشد. انسان به همان اندازه که عالم به دین است، مىتواند دیندار باشد. نمىگویم: علم و اعتقاد یکى است. بلکه مىگویم: علم، مقدمه اعتقاد و عمل است. بدون علم، اعتقاد و عمل، ممکن نیست. ولى ممکن است علم باشد، و اعتقاد و عمل نباشد. بسیارند کسانى که به مضرات مواد مخدر، علم دارند، ولى در اعتقاد و عمل، به آنچه مىدانند، پایبند نیستند. بسیارند کسانى که مىدانند دروغ و غیبت و تهمت، قبیح است، ولى به لحاظ اعتقادى و عملى، به آن پایبند نیستند. شیطان رجیم کسى بود که خدا را به یگانگى و عظمت مىشناخت، ولى اعتقادى نداشت و در عمل، عصیتخدا کرد و فرمانش را زیر پا نهاد و براى ابد مطرود شد، با آن که در مرتبه فرشتگان قرار گرفته بود.
بنابراین، علم بدون اعتقاد و عمل، ممکن است. ولى اعتقاد و عمل، بدون علم، ممکن نیست. بسیار بودهاند عالمان دینى متخلف و عاصى و ملحد و منحرف. ولى عالمان دینى مخلص و متعهد و خدمتگزار، همواره اکثریت داشته و دارند.
علم دین، اعم است از علم تقلیدى و علم تحقیقى. لازم نیست که همه مردم در مورد دستورات عملى دین، محقق و مجتهد باشند. مانعى نیست که محتاط یا مقلد باشند. اما در مورد اعتقادات، در حدى که انسان به یقین برسد، تحقیق لازم است و احتیاط یا تقلید روا نیست. هرچند ممکن است گفته شود: آنچه لازم است تصدیق و عقد قلبى است. اعم از این که این تصدیق و عقد قلبى از راه تحقیق و تفکر حاصل شده باشد، یا از راههاى دیگر. وانگهى اگر دین - مخصوصا دین اسلام - ساختارى فطرى دارد و اگر این دین مبین ریشه در اعماق فطرت و دل و جان انسان دارد، چه لزومى دارد که شخص مسلمان بتواند معتقدات قلبى خود را در قالب استدلالات علمى و کلامى بریزد و به الفاظ و عبارات بیان کند؟ !
البته منظور ما در اینجا از علم یا عالم دین، دینشناسى و دینشناس است. یعنى کسى که در اصول و فروع دین، صاحب نظر باشد.
پىنوشتها:
1) نگاه کنید به مقدمه کتاب فلسفه دین، اثر جان هیگ.
2) فرقان: 7 و 8.
3) فرقان: 21.
4) هود: 12.
5) انعام: 153.
6) طبرسى در تفسیر آیه مزبور، هر دو قول را ذکر کرده است. (مجمعالبیان، ج3، و 4، ص 384) .
7) توبه: 30.
8) بینة: 6.