آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

«صلح‏» کلمه بسیار مقدسى است، محور آرزوها و امیدهاست، همه مى‏دانند که آزادى کامل تنها در سایه «صلح‏» به وجود مى‏آید، همه از اهریمن مهیب جنگ گریزانند، همه فرشته و هماى زیباى صلح را تقدیس مى‏کنند. شرق و غرب، دنیاى سرمایه‏دارى و کمونیسم همه و همه خواستار صلح‏اند، خاطره بسیار تلخ و ناگوار جنگهاى گذشته به ویژه جنگ جهانى دوم هنوز از دلها محو نشده و خرابیهاى ناشى از آن هنوز مرمت نگردیده است. بزرگترین مساله‏اى که در دنیاى امروز مطرح است و هم‏اکنون در مجامع بین‏المللى گفتگو درباره آن زیاد است، مساله «خلع سلاح‏» عمومى مى‏باشد زیرا: رقابتها و مسابقات تسلیحاتى جهان بشریت را بر سر دوراهى‏قرار داده است: محو و نابودى یا همزیستى مسالمت‏آمیز.
آرى لزوم «صلح و سازش‏» در دنیاى امروز بیش از هر وقت دیگر به جهت اختراع سلاحهاى ویرانگر، احساس مى‏شود و بشر فهمیده است که باید هرچه زودتر به این جنگها و کشمکشها خاتمه داده شود.
گرچه ممکن است، به نظر بعضیها عنوان «صلح و همزیستى مسالمت‏آمیز» یک موضوع ابتکارى و یک کشف جدید محسوب شود، ولى اتفاقا هیچ مطلب تازه و کشف جدیدى نیست، بلکه یکى از مسایلى است که با تاریخ بشر برابرى دارد، عینا همان چیزى است که از مفهوم انسانیت استفاده مى‏شود به این معنى همزیستى مسالمت‏آمیز اساس انسانیت است. این که مى‏گوئیم افراد بشر مى‏توانند زندگى مسالمت‏آمیز داشته باشند، درست مثل این است که بگوئیم انسان مى‏تواند انسان بوده باشد.
این که بشر به خود آمده و تازه فهمیده است که بشر مى‏تواند با کمال صلح و صفا و برادرى و صمیمیت‏باهم زندگى کند، هیچ جاى تعجب نیست زیرا تازه معنى انسانیت را فهمیده است و تازه به فطرت و طبیعت‏خدادادى خود پى برده است، انسان در درک این مطلب بسیار دیر کرده است و مى‏بایست هزاران سال پیش، این مطلب را درک مى‏کرد البته بیگانه بودن بشر از فطرت و بیعت‏خود او را از مسیر اصلى زندگى باز داشته است و به قول یکى از روانشناسان غرب (ژاک شوالیه) :
«اگر ما یک دهم تلاش خود را که براى درک طبیعت‏به کار برده‏ایم، در راه درک و شناختن خویش صرف مى‏کردیم، به چه ترقیات شگرفى در زمینه وظیفه و رفتار که تابع آن است، نایل مى‏گشتیم‏» (1) .
دکتر «الکسیس کارل‏» زیست‏شناس معروف مى‏نویسد:
«بناى منظم و خیره‏کننده تمدن جدید به وضع اسفناکى درآمده چون بدون توجه به سرنوشت طبیعت و احتیاجات حقیقى انسان بالا رفته است و چون مولود اکتشافات، اتفاق علمى و تصورات و تئوریها و تمایلات آدمى است‏با آن که به دست ما ساخته شده معهذا در خور ما نیست... اگر گالیله و نیوتن و لاوازیه نیروى فکرى خود را صرف مطالعه روى بدن و روان آدمى کرده بودند، شاید نماى دنیاى ما با امروز فرقهاى زیادى داشت، مردان علم و رهروان طریق دانش، از پیش نمى‏دانند به کجا کشانده مى‏شوند و چه نتیجه به دست مى‏آورند» (2) .
هرگاه دنیاى امروز تازه فهمیده است که افراد بشر مى‏توانند با کمال صلح و صفا باهم زندگى کنند، قرآن مجید چهارده قرن قبل دنیاى نوینى بر اساس صلح و صفا و برادرى و صمیمیت پى‏ریزى کرده است.
آرى موضوع «صلح‏» و زندگى مسالمت‏آمیز از مسائل عمیق و ریشه‏دار اسلام است و تمام نظامها و قوانین و دستورات و مقررات اسلامى روى آن پى‏ریزى شده است، بدون اغراق مى‏توان گفت: صلح و صفا روح اسم اسلام است زیرا کلمه «اسلام‏» از ماده «سلم‏» گرفته شده و بدین جهت متضمن معناى سلامتى و آرامش است.
اسلام پیروان خود را به یک زندگى مسالمت‏آمیز دعوت مى‏کند و از تبعیت گمراهان و گمراه‏کنندگان برحذر مى‏دارد «یا ایها الذین آمنوا ادخلوا فى السلم کافة و لا تتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین‏» (3) .
با توجه به این که (سلم) خیلى عالیتر و با دوام‏تر از صلح است، به معناى سلامتى و امنیت است و صورت یک صلح موقت ظاهرى را ندارد. قرآن مجید در طى یک جمله کوتاه و رسا «الصلح خیر» گمشده بشر را بیان فرموده و صلح را خیر معرفى کرده است (4) .
و در موارد متعددى مسلمانان را به ایجاد صلح موظف نموده، اساس ظلم را بر ایمان و اخوت استوار ساخته است آنجا که فرموده: «انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بین اخویکم..» . (5)
. «مؤمنان برادر یکدیگرند، پس میان برادران خود صلح دهید» .
قرآن مجید صلح و سازش را تنها مخصوص مسلمانان نمى‏داند، بلکه در مورد غیر مؤمنان که ظلم و تعدى به مسلمین نکرده و عهد و پیمانها را محترم شمرده‏اند، جایز مى‏داند که مسلمانان با آنان دوستى و همزیستى نمایند: «لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین. انما ینهاکم الله عن الذین قاتلوکم فى الدین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا على اخراجکم ان تولوهم..» . (6)
«خداوند شما را منع نمى‏کند که با کسانى که با شما در کار دین نجگنیده و از خانه و شهرتان بیرون نکرده‏اند، دوستى نمائید و با عدالت و انصاف با آنان رفتار کنید، به یقین خداوند مردم عادل را دوست مى‏دارد، فقط خداوند شما را از دوستى و اتحاد با آنهائى که در کار دین با شما جنگ کرده‏اند، و از شهرتان بیرون نموده‏اند و با یکدیگر بر ضد شما همکارى کرده‏اند، نهى مى‏کند و کسانى که آنها را براى خود دوست انتخاب کنند همانا ظالمند» .
قرآن مجید علاوه بر این که ادامه جنگ را تا آنجا که به مرحله «یکون الدین لله‏» نهائى برسد مجاز و واجب مى‏داند و مى‏گوید: همین که طرف از جنگ دست کشید، به جنگ خاتمه دهید، از این مرحله نیز جلوتر رفته، به پیامبر دستور مى‏دهد به محض پیشنهاد صلح بدون نگرانى، صلح دوستى را برقرار سازید.
«و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل على الله انه هو السمیع العلیم. و ان یریدوا ان یخدعوک فان حسبک الله هو الذى ایدک بنصره و بالمؤمنین‏» (7) .
«و اگر تمایل به صلح نشان دهند تو نیز از در صلح درآى و بر خداوند توکل کن، که او شنوا و داناست و اگر از فریب آنها بیم دارى پس (بدان) خدا تو را کفایت مى‏کند، او همان کسى است که تو را، با یارى خود و مؤمنان تقویت کرد و میان دلهاى آنان الفت انداخته است...» .
امیر مؤمنان على علیه السلام در نامه خود به مالک اشتر این جمله را خاطرنشان مى‏سازد که : «و لا تدفعن صلحا دعاک الیه عدوک لله فیه رضى، فان فى الصلح دعة لجنودک و راحة من همومک و امنا لبلادک..» . (8)
و از صلح و آشتى که رضا و خوشنودى خدا در آن است و دشمنت تو را به آن بخواند سرپیچى مکن، زیرا در آشتى راحت لشگریان و آسایش اندوهها و آسودگى براى اهل شهرهاست‏» .
این همان روحى است که به اسلام اجازه مى‏دهد که صلح عمومى را در روى زمین برقرار سازد و تمام ملتها و ادیان را باهم بپیوندد و هر قسمت از تاریخ اسلام این روح بزرگوارى را مجسم مى‏سازد.
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله هنگام فتح مکه، دستور داد که سپاه او به چهار ستون تقسیم شوند و از چهار دروازه به مکه وارد گردند به همه آنها فرمان داد که جز به هنگام اضطرار به کسى تعرض نکنند، خون کسى را نریزند و به احدى تجاوز ننمایند. قشون از چهار دروازه مکه بدون خونریزى وارد شهر شد، سپاهیان از چهارسو، در میعادگاه به هم رسیدند و پیرامون مسجدالحرام حلقه زدند. سیل جمعیت‏سراپا باالتهاب و هیجان، کعبه را در میان گرفته بود ده هزار سپاهى و هزاران تن از زن و مرد مکه، پایان کار را بى‏تابانه انتظار مى‏کشیدند. در همین موقع بود که سردار قشون بر بالاى یک بلندى رفته، فریاد برآورد: «الیوم یوم الملحمة‏» ! امروز روز عذاب و انتقام است! این نعره‏هاى پى‏درپى، ترس و وحشت عجیبى در دل مردم مکه و سران آنها - که رفتارهاى وحشیانه و ظالمانه نسبت‏به مسلمانها و شخص پیامبر کرده بودند - به وجود آورده بود. قریش مرگ و حیات خود را با چشم مى‏دیدند که در میان دو لب پیامبر است، لحظه‏هاى حساسى مى‏گذرد.
حضرت محمد صلى الله علیه وآله رسالت‏بزرگ خویش را که بیست‏سال در آن راه کوشیده است، پایان داده و اینک او در پیروزى بزرگ و در اوج آرزوى دیرین خویش، با ده هزار شمشیر زن که همه در زیر فرمان او هستند، سرنوشت‏شهرى را که سیزده سال او را رنج داده و مرگ و حیات قومى را که بیست‏سال او را در زیر ضربات تهمت و دشنام و شمشیر گرفته‏اند، به دست دارد. او مى‏خواهد سخن بگوید، دلها مى‏تپد، دهها هزار تن سپاهى و غیر سپاهى زن و مرد، کوچک و بزرگ، دشمن و دوست، چشم به لبان وى دوخته‏اند.
هنگامى که نعره «الیوم یوم الملحمة‏» سردار قشون به گوش پیامبر رسید، حضرت بسیار آشفته گردید و فورا على علیه السلام را فرستاد تا پرچم را از او بگیرد و اعلام دارد: «الیوم یوم‏المرحمة‏» ! امروز روز مرحمت و محبت است! در آن موقع حساس که دلها مى‏تپید، سخن آغاز کرد و قسمتى از تعالیم عالیه اسلام را بیان نمود، سپس خطاب به قریش فرمود: «اى گروه قریش، فکر مى‏کنید که چه رفتارى با شما خواهم کرد؟ گفتند: اى رسول خدا از تو جز نیکى و خوش‏رفتارى انتظارى نداریم تو برادر کریم و فرزند برادرى کریم هستى.
پیامبر صلى الله علیه وآله با خوشروئى گفت: بروید، شما آزاد هستید و کسى مزاحم شما نخواهد شد. این جمله را فرمود و عفو عمومى را درباره قریش و مردم مکه که آنهمه سوابق دشمنى و مخالفت‏با وى داشتند، صادر کرد.
شهرى که بیست‏سال مردم‏آزارى کرده است، اکنون در اوج پیروزى او آزاد گردید محمد صلى الله علیه وآله انتقام نگرفت دشمنان کینه‏توز خود را شکست داد ولى از آن اسیر نگرفت و کسى را به قتل نرساند و اموال آنها را غارت نکرد، با کمال مهر و محبت و صفا و صمیمیت‏شهر را فتح کرد. رفتار پیغمبر دلهاى سخت‏ترین دشمنان خویش را به هیجان آورد، کینه‏هاى کهنه را شست و جاى آن را محبت وى پر کرد.
آرى او، هرگاه که به اوج قدرت و پیروزى مى‏رسید، متواضع‏تر و مهربانتر مى‏شد و این یکى از برجسته‏ترین خصال او بود. پس از اعلام عفو عمومى غالب کسانى را که به علت‏خیانتهاى نابخشودنى استثنا کرده بود، بالاخره آنها را عفو کرد و کوچکترین بهانه کافى بود که او از خون خطرناکترین دشمنش درگذرد.
مردم مکه در برابر روحى بدین بلندى و دلى بدین پاکى مجذوب شدند و براى پذیرش یک فکر انقلابى که همه پیوندهاى آنان را با گذشته قطع مى‏کرد، در زیر ضربه‏هاى اخلاقى و عاطفى شدید نرم گشتند و به آرامى در برابر پیامبر تسلیم شدند.
داستان فتح مکه بهترین نمونه عفو و گذشت پیامبر اسلام است. چقدر قیافه فاتح بزرگ اسلام، با قیافه‏هاى فاتحین دیگر تفاوت دارد. و این قیافه حقیقى اسلام است که در زمان رسول اکرم صلى الله علیه وآله جلوه‏گر شد و با لشگرکشیهاى دیگران اختلاف روش دارد و با تمام جنگهاى ملى و مسلکى قرون جدید نیز تفاوت اساسى دارد.
در اینجا تذکر این نکته لازم است و آن این که: نظام صلح اسلامى، اساسى و ریشه‏دار است و از اعماق دلها سرچشمه مى‏گیرد و حقوق همه در نظر گرفته شده و حق هیچ فردى پایمال نگشته است و با حفظ امتیازات ملتها، اسلام اعلان صلح مى‏دهد. البته معلوم است صلحى که بر این پایه محکم و استوار باشد، مسلما اساسى و شکست‏ناپذیر خواهد بود ولى «صلح‏» در دنیاى امروز نمى‏تواند پایدار و ریشه‏دار باشد زیرا سران بزرگ دنیا تصور مى‏کنند تنها با مذاکرات و کنفرانسها و یک سلسله مشاجرات لفظى مى‏توان فرشته فرارى «صلح‏» را باز گردانید و به این آرزوى بزرگ انسانى تحقق بخشید، غافل از این که تنها با حرف نمى‏توان دنیاى کنونى را از لب پرتگاه جنگ رهانید. باید علل و عواملى که باعث‏بروز جنگهاى سرد و گرم و تشدید اختلافات و وخامت اوضاع جهان مى‏شود، با فعالیتهاى پى‏گیر و حسن نیت تمام آنها را سوزانید زیرا بدیهى است که حوادث اجتماعى مانند حوادث جهان طبیعت معلول یک سلسله علل واقعى است که تا آنها وجود دارد، چنین حوادثى را خواه ناخواه به دنبال خود مى‏کشاند. و مى‏توان گفت: علت وخامت دنیاى فعلى این است که همه یا غالب دولتها به حقوق خود قانع نیستند و به نام (حفظ منافع خود) همواره سعى دارند حقوق دیگران را پایمال کرده و تا آنجا که امکان دارد، دیگران را استثمار و استعمار کنند.
از اینجاست که مى‏گویند: سازمان ملل متحد قدرت حل این بحرانها و داورى عادلانه درباره اختلافات کشورها را ندارد زیرا اساس این سازمان بعد از جنگ جهانى دوم به وسیله قدرتهاى بزرگ و صاحبان بزرگترین نیروى تولیدى و صنعتى و تجارتى جهان به وجود آمد. آرى قدرتهاى بزرگ، مناطق نفوذ و حریم امنیت‏خود را در قلمرو مرزهاى جغرافیائى جهان در کنفرانس بر سر میز مذاکره مطرح کردند و به نوعى توافق ضمنى و غیر مدون براى به رسمیت‏شناختن حقوق ناشى از قدرت دول فاتح جنگ دوم در سرزمینهاى ملل کوچک رسیدند و به همین جهت‏سازمان ملل براساس این حقوق شناخته شده سیاسى تحت‏الشعاع نفوذ قدرتهاى بزرگ جهان قرار گرفت.
دولتهاى بزرگ درحالى دم از صلح مى‏زنند که کاملا دستهاى خود را از اموال ملتهاى ضعیف پر کرده و ثروتهاى کلان و بیرون از حد اندوخته‏اند و ملتهاى ضعیف و کم‏رشد را به فقر و فلاکت انداخته‏اند و برنامه‏هاى اقتصادى خود را طورى تنظیم کرده‏اند که براى ملل ضعیف و عقب‏مانده یک دنیا بدبختى به وجود مى‏آورد. آیا در چنین شرایطى صلح! و زندگى مسالمت‏آمیز چه معنى مى‏تواند داشته باشد؟ !
قدرتهاى بزرگ که سرنوشت کشورها و ملتهاى عقب‏مانده را در دست دارند، هر روز سخنرانى مى‏کنند، شعار مى‏دهند، کبوتر صلح هوا مى‏کنند و به نام «صلح‏» منابع زرخیز کشورها را بین خود تقسیم مى‏کنند و با شکل جدید استعمار «نئکلنیالیسم‏» به استعمار و استثمار ملتها ادامه مى‏دهند. اگر ثمره «صلح‏» در دنیاى امروز این باشد که 23 جمعیت دنیا از گرسنگى رنج‏برند و لوازم اولیه زندگى رانداشته باشند مسلما مرگ و نیستى براى گرسنگان از زندگى مسالمت‏آمیز عصر ماشین بهتر است.
براى این که قیافه زشت و کریه دنیاى امروز رامجسم کنیم، خوب است نظرى به قسمت دوم مقاله «رانول فومرو» دانشمند معروف بیفکنیم او مى‏نویسد:
«در هندوستان حد وسط سن 30 سال است در صورتى که اهالى کشورهاى اروپائى به‏طور متوسط بین 60 تا 70 سال عمر مى‏کنند، علت اختلاف چیست؟ یک نفر انگلیسى سالیانه براى تامین بهداشت‏خود معادل 7500 فرانک سابق فرانسه، خرج مى‏کند در صورتى که یک نفر از اهالى اندونزى سالیانه فقط معادل 150 فرانک در این راه به مصرف مى‏رساند و تازه اگر بخواهد بیش از این از خدمات درمانى استفاده کند، با کمبود پزشک مواجه خواهد شد» .
در اروپا براى هر هزار نفر جمعیت‏یک پزشک وجود دارد در صورتى که در آسیا براى هر بیست هزار نفر یک پزشک یافت مى‏شود. یکى از محققان امریکائى مى‏نویسد:
«اگر مقدار غذائى که یک نفر بنگالى مصرف مى‏کند به یک موش داده شود، آن موش از گرسنگى خواهد مرد» . ممکن است این سخن مبالغه باشد ولى حکایت از نهایت کمبود غذا در میان این جمعیت مى‏کند.
چندى پیش یکى از خبرنگاران مى‏گفت که: چندین کودک را دیدم که گرد لاشه سگى جمع شده و براى ربودن قطعه گوشتى جهت‏سد جوع با یکدیگر نزاع مى‏کردند.
درست است که همواره فقر و جنگ در جهان وجود داشته است، ولى هیچ وقت تعداد فقرا به اندازه امروز نبوده است در سال 1935 گرسنگان 38درصد کل جمعیت جهان را تشکیل مى‏دادند امروز دوسوم جمعیت دنیا از گرسنگى رنج مى‏برند تا ده سال دیگر سه چهارم جمعیت جهان را گرسنگان تشکیل خواهند داد. اگر در آتیه بسیار نزدیکى عاطفه بشردوستى، انقلابى در روحیه انسانها به وجود نیاورد، گرسنگى نسل بشر را از بین خواهد برد ولى باید دید علت این همه بى‏عدالتى و بى‏توجهى و قساوت چیست؟ چرا قرن اتمى فورا به قرن بمب‏اتمى تبدیل گردید؟ علت آن است که محبت و بشردوستى از جهان رخت‏بربسته است. زیرا واژه «محبت‏» براى بسیارى از افراد کلمه بى‏معنى پوچ و یادگارى از دوران گذشته به نظر مى‏رسد و حتى نشانه حماقت‏به شمار مى‏رود. لذا موقعى که دو میلیارد نفر از جمعیت جهان فریاد گرسنگى برمى‏آورند (و در همین کشور مرفه فرانسه هر سال 85000 نفر سالخورده بدون سر و صدا در نتیجه فلاکت جان مى‏سپارند) . مجلات مبتذل خبر مى‏دهند که در آمریکا سالیانه معادل 2000 میلیارد فرانک سابق فرانسه براى خرید محصولات زیبائى و آرایش به مصرف مى‏رسد.
در بعضى از سالنهاى آرایشى محله «مانهاتان‏» نیویورک گاهى بعضى از زنان براى بازیافتن جوانى از دست رفته خود، روزى 600000 فرانک خرج مى‏کنند در این مورد هم آمریکا مانند سایر موارد حد نصاب را شکسته است‏» (9) .
با چنین طرز فکر مادى که بر دنیاى امروز حکومت مى‏کند، نباید انتظار پیروزى صلح و پیشرفت ایده‏هاى صلح‏طلبانه انسانها را داشت.
در صورتى که اسلام طرفدار و خواهان صلحى است که به‏طور تجزیه‏ناپذیر، بین همه ملتهاى جهان اعم از کوچک و بزرگ، ضعیف و قوى باید عملى شود و اساس آن بر پایه تساوى حقوق ملتها استوار باشد.
8- مقررات مربوط به اسیران جنگى
از جمله ثمرات بسیار تلخ و ناگوار جنگ، موضوع اسیران جنگى است و گرفتن اسیران جنگى به عنوان غنیمت از دوران قدیم میان ملتها معمول بوده است و تاریخچه آن به اعصار بسیار کهن منتهى مى‏گردد.
قبل از اسلام در جنگها هیچ اصول اخلاقى و انسانى مراعات نمى‏شد و با اسیران جنگى، خیلى ظالمانه رفتار مى‏کردند و هرقدر مى‏توانستند از شکنجه و آزار مضایقه نمى‏گردید و بعد از دادن هر نوع شکنجه و آزار، به وضع بسیار دلخراشى مى‏کشتند.
چنان که «توماس واکر» دانشمند غربى در کتاب خود مى‏نویسد: «در دوران ساسانیان یا پیش از آن نسبت‏به اسیرانى که مى‏گرفتند، خیلى ظالمانه رفتار مى‏کردند و آنها را کور مى‏نمودند و شکنجه مى‏دادند و بالاخره آنها را مى‏کشتند یا دار مى‏زدند» (10) .
شدت عملى را که قانون عبرى قائل بود کمتر از عمل خشونت‏آمیز ایرانیان نبود (11) .
انتظار مى‏رفت دین یهود به داد اسیران جنگى برسد و نسبت‏به آنان حس ترحم و شفقت مردم را تحریک کند، نه تنها به داد آنها نرسید، بلکه خشونت و شدت عمل بیشترى درباره آنان مقرر داشته است.
در فصل بیستم از تورات آمده است:
«وقتى که براى جنگ به نزدیک شهرى مى‏رسى ... هر یک از افراد ذکور ساکن آن شهر را با شمشیر بکش ولى زنها و کودکان و مواشى و آنچه در شهر است، حتى آنچه غنیمت در آنجاست مانند یک شکارى! براى خود، بگیر» (12) .
قانون اسلام درباره اسیران جنگى کاملا منطقى و انسانى است، مسلمانان بعد از پایان جنگ، تمام اسیران را تحت‏الحفظ به نزد رهبر مسلمانان مى‏آوردند، او نیز طبق وظیفه مذهبى، یکى از سه موضوع را با در نظر گرفتن مصالح درباره آنان اجرا مى‏نماید یا دستور مى‏دهد آنان را بدون قید و شرط آزاد کنند و یا اگر صلاح دانست در مقابل پرداخت غرامتى به عنوان فدیه دستور آزادى آنها را صادر مى‏کند و یا اگر مصلحت اقتضا کند حکم به بردگى آنان مى‏نماید و در صورت لزوم امام مى‏تواند اسیرانى را که دستگیر شده‏اند، با اسیران مسلمان مبادله کنند. این قانون کلى اسلام درباره اسیران جنگى است.
در قانون اسلام کشتن اسیر به هیچ وجه جایز نیست و به این حکم قرآن صراحت دارد آنجا که مى‏فرماید: (بعد از آن که جنگ تمام شد) یا اسیران را آزاد کنید یا غرامت و فدیه بگیرید» (13) .
آیه صراحت دارد در این که بعد از غلبه بر دشمن و اسیر گرفتن، کشتن اسیر جایز نیست زیرا که «من و فداء» یعنى آزاد کنید یا فدیه بگیرید را ذکر نموده اما قتل را ذکر نکرده است، اگر کشتن اسیر جایز بود، مى‏بایست فرموده باشد.
چنانکه «فاضل مقداد» در «کنزالعرفان‏» مى‏نویسد:
«ولى اگر پس از خاتمه جنگ اسیر شد، امام مختار است که او را آزاد کند و یا این که فدیه بگیرد به هر حال کشتن اسیر بعد از جنگ جایز نیست و در هر صورت چه در حال جنگ اسیر شود و چه بعد از جنگ، اگر مسلمان شود، او را نمى‏توان کشت‏» (14) .
سیره و عمل پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله نیز به همین طرز بود و در بعضى از جنگها مصلحت مسلمین اقتضا مى‏کرد که اسرا فدیه بدهند و آزاد گردند چنانکه در جنگ بدر فدیه گرفتن را ترجیح دادن. آنان که ثروت و مال داشتند، با پرداخت فدیه آزاد گردیدند و چند تن از اسیران که خواندن و نوشتن مى‏دانستند، به دستور پیامبر به آموزش کودکان مسلمان پرداختند، قرار بر آن بود که هر یک از آنان پس از آن که ده تن از کودکان مسلمان را خواندن و نوشتن آموختند، بدون پرداخت فدیه آزاد گردند و این براى نخستین بار و آخرین بار در تاریخ بشر بود که به فرمان پیامبر، آموزش و دانش به جاى غنیمت جنگى پذیرفته گشت نه پیش از آن و نه بعد از آن، کسى ندیده و نشنیده بود یک فرمانده که در جنگ پیروز شده است آموزش کودکان را به جاى فدیه و نیمت‏بپذیرد. و در بعضى از جنگها هم اسیران جنگى را بدون قید و شرط آزاد مى‏ساخت چنانکه با اسیران قبیله (طى) اینچنین رفتار کرد.
ارباب سیره نوشته‏اند: على بن ابیطالب علیه السلام را با سریه‏اى به سرزمین قبیله طى فرستاد تا بتهایشان را بشکند. على علیه السلام بر آنان تاخت و آنان را شکست داد و با اسیرانى که خواهر عدى بن خاتم، بزرگ قوم، در آن میان بود، به مدینه باز گشت.
پس از آن که مسلمانان اسراى طى را به مدینه آوردند و در جنب مسجد در خانه‏اى نگاه داشتند، پیغمبر بر آنها گذشت و دختر حاتم که زنى بلند بالا بود، برخاست و گفت: اى رسول خدا پدرم مرده است و سرپرستم غایب، بر من منت نه که خدا بر تو منت نهد. پیامبر فرمود: سرپرست تو کیست؟ گفت: عدى بن حاتم. فرمود: آن که از خدا و رسولش فرارى است؟ ! دختر حاتم مى‏گوید: فردا پیغمبر بر من گذشت و سخنم را تکرار کردم و او نیز پاسخ دیروزش را تکرار فرمود. فردا طبق معمول که هر روز پیغمبر هت‏سرکشى اسرا مى‏آمد بر من گذشت و من چون نومید بودم برنخاستم، مردى از پى او مرا اشاره کرد که: برخیز با او گفتگو کن.
دختر حاتم باز گفته خود را تکرار کرد پیغمبر فرمود: انجام مى‏دهم اما در رفتن عجله مکن تا از خویشانت کسى را که بر او اعتماد کنى، بیابى که تو را به دیارت برساند. وى مى‏گوید: از کسى که پشت‏سر پیغمبر بود، جویا شدم گفتند: او على بن ابیطالب علیه السلام است. کاروانى از طایفه طى یا قضاعه رسیدند، پیش پیغمبر رفتم و گفتم: اى رسول خدا عده‏اى از قوم من آمده‏اند که در آن میان کسى که مورد اعتماد من باشد، هست. پیامبر لباسهاى نوى به من داد و بر مرکبى نشاند و مخارج سفرم را داد و به شام روانه کرد» (15) .
آرى اسلام درباره اسیران جنگى، جنبه‏هاى اخلاقى و انسانى را نادیده نگرفته است، اسیرى که تا چندى پیش دشمن سرسخت اسلام و مسلمین بوده و به روى آنان شمشیر کشیده بود، اکنون بى‏چاره و بى‏پناه شده و تمام هستى خود را از دست داده است، بازهم هر چه باشد انسان است و بعد از آنهمه رنج و مصیبت که دیده، قابل ترحم مى‏باشد. اسلام در همه حال طرفدار بى‏پناهان و بیچارگان است توصیه مى‏کند و به مسلمانان دستور مى‏دهد که تا مى‏توانند با اسیران جنگى مدارا کنند.
یکى از یاران پیغمبر نقل مى‏کند که هر موقع پیامبر خدا صلى الله علیه وآله مى‏خواست اسرا را بین مسلمانان تقسیم کند (چون در آن زمان زندانى که قابل نگهدارى آنان باشد، وجود نداشت) درباره آن خطاب به مسلمانان کرده و مى‏فرمود: «استوصوا بالاسارى خیرا» توصیه کنید که با اسیران خوشرفتارى کنند (16) .
مسلمانان طبق توصیه پیامبر با اسیران خوشرفتارى مى‏کردند.
برادر مصعب در جنگ بدر به دست‏یکى از مسلمانان اسیر شده بود. او مى‏گوید: روزى برادرم مصعب بر من گذشت و به آن کسى که مرا اسیر کرده بود، توصیه نمود که از او محافظت کن، مادرش زن پولدارى است ممکن است فدیه او را بیاورد و به تو تقدیم کند. او گفت: من همراه یک دسته از انصار بودم وقتى که مرا از بدر آوردند، همین که غذاى شام و ناهارشان آماده مى‏شد، نان را به من اختصاص مى‏دادند و خودشان خرما مى‏خوردند و این خوشرفتارى بر اثر توصیه پیامبر خدا صلى الله علیه وآله بود که درباره ما به آنها امر کرده بود. حتى اگر یک لقمه نانى به دستشان مى‏افتاد، آن را به من مى‏دادند و هم او مى‏گفت: من حیا مى‏کردم آن را رد کنم یا به یکى از آنان بدهم زیرا به محض این که غذائى به دستشان مى‏افتاد، فورى به من مى‏دادند (17) .
على علیه السلام مى‏فرمود: غذا دادن و نیکى نمودن به اسیر در اسلام واجب است و کشتن او ناجوانمردى محسوب مى‏شود و بعد به آیه شریفه «و یطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و اسیرا» استشهاد مى‏نمود یعنى از جمله اوصاف مؤمنان این است که به فقیر و یتیم و اسیر اطعام مى‏کنند (18) .
آرى «اسیر» در اسلام به اندازه یتیم و فقیر قابل ترحم و شفقت است نیکوئى و احسان به اسیران به قدرى مورد توجه اسلام است که قرآن کریم غذا دادن به آنان را در شمار صفات برجسته ابرار و مقربین ذکر کرده است.
در قانون اسلام، نفقه اسیر به عهده آن کسى است که او را اسیر کرده است و او شرعا موظف است تمام وسائل آسایش و راحتى اسیر خود را فراهم کند.
امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: مؤنه (هزینه زندگى) اسیر به عهده آن کسى است که او را دستگیر کرده است‏بدین ترتیب سرباز اسلامى موظف است عداوت و احساسات را کنار بگذارد و با آن کسى که چندى پیش قصد قتل او را داشت، احسان و نیکى کند، لازم است او را طعام دهد و سیراب سازد و در محل راحت و زیر سایه جاى دهد، اسیر کافر هم باشد باید با او مدارا کرد (19) .
این بود مختصرى از اصول و تعالیم اخلاقى اسلام که در میدان جهاد به ارتش و سربازان اسلام تعلیم مى‏دهد و همین مقدار براى نمایاندن چهره اسلام در میدان جنگ و رافت و مداراى فوق‏العاده کافى است.
خلاصه، مقررات اخلاقى و انسانى از نظر اسلام به قدرى مهم است که حتى اگر منافع آنان را هم تهدید کند، باز مقدس و محترم است و رعایت اصول اخلاقى حتى تا آنجا که خسارتهاى فراوان براى مسلمین پدید آورد، لازم است.
به‏طور کلى، اسلام مبادى و اصول عالى اخلاقى و انسانى را در روى زمین محکم و پابرجا ساخته است و بدین وسیله به اخلاق و انسانیت عظمت‏خاصى بخشیده است و آن مقدار از خسارات و مشکلات مادى که فرضا به جامعه بشریت وارد کرده، به وسیله نیروى «اخلاق‏» جبران نموده است.
پى‏نوشت‏ها:
1) خلاصه فلسفه: ص 102.
2) انسان موجود ناشناخته، ص 35.
3) سوره بقره: آیه 208.
4) سوره نساء: آیه 127.
5) سوره حجرات: آیه 10.
6) سوره ممتحنه: آیات 7- 8.
7) سوره انفال: آیه 61- 62.
8) نهج‏البلاغه، فیض الاسلام، ج‏2، ص 1018.
9) مجله خواندنیها به نقل از چهره جهاد در اسلام، ص 170.
10) تاریخ قانون عمل، ج‏1، ص 61.
11) جنگ و صلح در اسلام: ص 193.
12) تورات، فصل بیستم، جمله 1017.
13) سوره محمد صلى الله علیه وآله آیه 4.
14) کنزالعرفان: ص 188.
15) سیره حلبى: ج‏3، ص 231- 232، چاپ قاهره.
16) سیره ابن هشام: ج‏2، ص 299- تفسیر صافى: ذیل آیه «فاما منا بعد و اما فداء» .
17) سیره ابن هشام: ج‏3، ص 300.
18) وسائل الشیعه: ج‏11، ص 69.
19) فروع کافى: ج‏1، ص 337.

تبلیغات