اسلام و صلح
آرشیو
چکیده
متن
«صلح» کلمه بسیار مقدسى است، محور آرزوها و امیدهاست، همه مىدانند که آزادى کامل تنها در سایه «صلح» به وجود مىآید، همه از اهریمن مهیب جنگ گریزانند، همه فرشته و هماى زیباى صلح را تقدیس مىکنند. شرق و غرب، دنیاى سرمایهدارى و کمونیسم همه و همه خواستار صلحاند، خاطره بسیار تلخ و ناگوار جنگهاى گذشته به ویژه جنگ جهانى دوم هنوز از دلها محو نشده و خرابیهاى ناشى از آن هنوز مرمت نگردیده است. بزرگترین مسالهاى که در دنیاى امروز مطرح است و هماکنون در مجامع بینالمللى گفتگو درباره آن زیاد است، مساله «خلع سلاح» عمومى مىباشد زیرا: رقابتها و مسابقات تسلیحاتى جهان بشریت را بر سر دوراهىقرار داده است: محو و نابودى یا همزیستى مسالمتآمیز.
آرى لزوم «صلح و سازش» در دنیاى امروز بیش از هر وقت دیگر به جهت اختراع سلاحهاى ویرانگر، احساس مىشود و بشر فهمیده است که باید هرچه زودتر به این جنگها و کشمکشها خاتمه داده شود.
گرچه ممکن است، به نظر بعضیها عنوان «صلح و همزیستى مسالمتآمیز» یک موضوع ابتکارى و یک کشف جدید محسوب شود، ولى اتفاقا هیچ مطلب تازه و کشف جدیدى نیست، بلکه یکى از مسایلى است که با تاریخ بشر برابرى دارد، عینا همان چیزى است که از مفهوم انسانیت استفاده مىشود به این معنى همزیستى مسالمتآمیز اساس انسانیت است. این که مىگوئیم افراد بشر مىتوانند زندگى مسالمتآمیز داشته باشند، درست مثل این است که بگوئیم انسان مىتواند انسان بوده باشد.
این که بشر به خود آمده و تازه فهمیده است که بشر مىتواند با کمال صلح و صفا و برادرى و صمیمیتباهم زندگى کند، هیچ جاى تعجب نیست زیرا تازه معنى انسانیت را فهمیده است و تازه به فطرت و طبیعتخدادادى خود پى برده است، انسان در درک این مطلب بسیار دیر کرده است و مىبایست هزاران سال پیش، این مطلب را درک مىکرد البته بیگانه بودن بشر از فطرت و بیعتخود او را از مسیر اصلى زندگى باز داشته است و به قول یکى از روانشناسان غرب (ژاک شوالیه) :
«اگر ما یک دهم تلاش خود را که براى درک طبیعتبه کار بردهایم، در راه درک و شناختن خویش صرف مىکردیم، به چه ترقیات شگرفى در زمینه وظیفه و رفتار که تابع آن است، نایل مىگشتیم» (1) .
دکتر «الکسیس کارل» زیستشناس معروف مىنویسد:
«بناى منظم و خیرهکننده تمدن جدید به وضع اسفناکى درآمده چون بدون توجه به سرنوشت طبیعت و احتیاجات حقیقى انسان بالا رفته است و چون مولود اکتشافات، اتفاق علمى و تصورات و تئوریها و تمایلات آدمى استبا آن که به دست ما ساخته شده معهذا در خور ما نیست... اگر گالیله و نیوتن و لاوازیه نیروى فکرى خود را صرف مطالعه روى بدن و روان آدمى کرده بودند، شاید نماى دنیاى ما با امروز فرقهاى زیادى داشت، مردان علم و رهروان طریق دانش، از پیش نمىدانند به کجا کشانده مىشوند و چه نتیجه به دست مىآورند» (2) .
هرگاه دنیاى امروز تازه فهمیده است که افراد بشر مىتوانند با کمال صلح و صفا باهم زندگى کنند، قرآن مجید چهارده قرن قبل دنیاى نوینى بر اساس صلح و صفا و برادرى و صمیمیت پىریزى کرده است.
آرى موضوع «صلح» و زندگى مسالمتآمیز از مسائل عمیق و ریشهدار اسلام است و تمام نظامها و قوانین و دستورات و مقررات اسلامى روى آن پىریزى شده است، بدون اغراق مىتوان گفت: صلح و صفا روح اسم اسلام است زیرا کلمه «اسلام» از ماده «سلم» گرفته شده و بدین جهت متضمن معناى سلامتى و آرامش است.
اسلام پیروان خود را به یک زندگى مسالمتآمیز دعوت مىکند و از تبعیت گمراهان و گمراهکنندگان برحذر مىدارد «یا ایها الذین آمنوا ادخلوا فى السلم کافة و لا تتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین» (3) .
با توجه به این که (سلم) خیلى عالیتر و با دوامتر از صلح است، به معناى سلامتى و امنیت است و صورت یک صلح موقت ظاهرى را ندارد. قرآن مجید در طى یک جمله کوتاه و رسا «الصلح خیر» گمشده بشر را بیان فرموده و صلح را خیر معرفى کرده است (4) .
و در موارد متعددى مسلمانان را به ایجاد صلح موظف نموده، اساس ظلم را بر ایمان و اخوت استوار ساخته است آنجا که فرموده: «انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بین اخویکم..» . (5)
. «مؤمنان برادر یکدیگرند، پس میان برادران خود صلح دهید» .
قرآن مجید صلح و سازش را تنها مخصوص مسلمانان نمىداند، بلکه در مورد غیر مؤمنان که ظلم و تعدى به مسلمین نکرده و عهد و پیمانها را محترم شمردهاند، جایز مىداند که مسلمانان با آنان دوستى و همزیستى نمایند: «لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین. انما ینهاکم الله عن الذین قاتلوکم فى الدین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا على اخراجکم ان تولوهم..» . (6)
«خداوند شما را منع نمىکند که با کسانى که با شما در کار دین نجگنیده و از خانه و شهرتان بیرون نکردهاند، دوستى نمائید و با عدالت و انصاف با آنان رفتار کنید، به یقین خداوند مردم عادل را دوست مىدارد، فقط خداوند شما را از دوستى و اتحاد با آنهائى که در کار دین با شما جنگ کردهاند، و از شهرتان بیرون نمودهاند و با یکدیگر بر ضد شما همکارى کردهاند، نهى مىکند و کسانى که آنها را براى خود دوست انتخاب کنند همانا ظالمند» .
قرآن مجید علاوه بر این که ادامه جنگ را تا آنجا که به مرحله «یکون الدین لله» نهائى برسد مجاز و واجب مىداند و مىگوید: همین که طرف از جنگ دست کشید، به جنگ خاتمه دهید، از این مرحله نیز جلوتر رفته، به پیامبر دستور مىدهد به محض پیشنهاد صلح بدون نگرانى، صلح دوستى را برقرار سازید.
«و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل على الله انه هو السمیع العلیم. و ان یریدوا ان یخدعوک فان حسبک الله هو الذى ایدک بنصره و بالمؤمنین» (7) .
«و اگر تمایل به صلح نشان دهند تو نیز از در صلح درآى و بر خداوند توکل کن، که او شنوا و داناست و اگر از فریب آنها بیم دارى پس (بدان) خدا تو را کفایت مىکند، او همان کسى است که تو را، با یارى خود و مؤمنان تقویت کرد و میان دلهاى آنان الفت انداخته است...» .
امیر مؤمنان على علیه السلام در نامه خود به مالک اشتر این جمله را خاطرنشان مىسازد که : «و لا تدفعن صلحا دعاک الیه عدوک لله فیه رضى، فان فى الصلح دعة لجنودک و راحة من همومک و امنا لبلادک..» . (8)
و از صلح و آشتى که رضا و خوشنودى خدا در آن است و دشمنت تو را به آن بخواند سرپیچى مکن، زیرا در آشتى راحت لشگریان و آسایش اندوهها و آسودگى براى اهل شهرهاست» .
این همان روحى است که به اسلام اجازه مىدهد که صلح عمومى را در روى زمین برقرار سازد و تمام ملتها و ادیان را باهم بپیوندد و هر قسمت از تاریخ اسلام این روح بزرگوارى را مجسم مىسازد.
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله هنگام فتح مکه، دستور داد که سپاه او به چهار ستون تقسیم شوند و از چهار دروازه به مکه وارد گردند به همه آنها فرمان داد که جز به هنگام اضطرار به کسى تعرض نکنند، خون کسى را نریزند و به احدى تجاوز ننمایند. قشون از چهار دروازه مکه بدون خونریزى وارد شهر شد، سپاهیان از چهارسو، در میعادگاه به هم رسیدند و پیرامون مسجدالحرام حلقه زدند. سیل جمعیتسراپا باالتهاب و هیجان، کعبه را در میان گرفته بود ده هزار سپاهى و هزاران تن از زن و مرد مکه، پایان کار را بىتابانه انتظار مىکشیدند. در همین موقع بود که سردار قشون بر بالاى یک بلندى رفته، فریاد برآورد: «الیوم یوم الملحمة» ! امروز روز عذاب و انتقام است! این نعرههاى پىدرپى، ترس و وحشت عجیبى در دل مردم مکه و سران آنها - که رفتارهاى وحشیانه و ظالمانه نسبتبه مسلمانها و شخص پیامبر کرده بودند - به وجود آورده بود. قریش مرگ و حیات خود را با چشم مىدیدند که در میان دو لب پیامبر است، لحظههاى حساسى مىگذرد.
حضرت محمد صلى الله علیه وآله رسالتبزرگ خویش را که بیستسال در آن راه کوشیده است، پایان داده و اینک او در پیروزى بزرگ و در اوج آرزوى دیرین خویش، با ده هزار شمشیر زن که همه در زیر فرمان او هستند، سرنوشتشهرى را که سیزده سال او را رنج داده و مرگ و حیات قومى را که بیستسال او را در زیر ضربات تهمت و دشنام و شمشیر گرفتهاند، به دست دارد. او مىخواهد سخن بگوید، دلها مىتپد، دهها هزار تن سپاهى و غیر سپاهى زن و مرد، کوچک و بزرگ، دشمن و دوست، چشم به لبان وى دوختهاند.
هنگامى که نعره «الیوم یوم الملحمة» سردار قشون به گوش پیامبر رسید، حضرت بسیار آشفته گردید و فورا على علیه السلام را فرستاد تا پرچم را از او بگیرد و اعلام دارد: «الیوم یومالمرحمة» ! امروز روز مرحمت و محبت است! در آن موقع حساس که دلها مىتپید، سخن آغاز کرد و قسمتى از تعالیم عالیه اسلام را بیان نمود، سپس خطاب به قریش فرمود: «اى گروه قریش، فکر مىکنید که چه رفتارى با شما خواهم کرد؟ گفتند: اى رسول خدا از تو جز نیکى و خوشرفتارى انتظارى نداریم تو برادر کریم و فرزند برادرى کریم هستى.
پیامبر صلى الله علیه وآله با خوشروئى گفت: بروید، شما آزاد هستید و کسى مزاحم شما نخواهد شد. این جمله را فرمود و عفو عمومى را درباره قریش و مردم مکه که آنهمه سوابق دشمنى و مخالفتبا وى داشتند، صادر کرد.
شهرى که بیستسال مردمآزارى کرده است، اکنون در اوج پیروزى او آزاد گردید محمد صلى الله علیه وآله انتقام نگرفت دشمنان کینهتوز خود را شکست داد ولى از آن اسیر نگرفت و کسى را به قتل نرساند و اموال آنها را غارت نکرد، با کمال مهر و محبت و صفا و صمیمیتشهر را فتح کرد. رفتار پیغمبر دلهاى سختترین دشمنان خویش را به هیجان آورد، کینههاى کهنه را شست و جاى آن را محبت وى پر کرد.
آرى او، هرگاه که به اوج قدرت و پیروزى مىرسید، متواضعتر و مهربانتر مىشد و این یکى از برجستهترین خصال او بود. پس از اعلام عفو عمومى غالب کسانى را که به علتخیانتهاى نابخشودنى استثنا کرده بود، بالاخره آنها را عفو کرد و کوچکترین بهانه کافى بود که او از خون خطرناکترین دشمنش درگذرد.
مردم مکه در برابر روحى بدین بلندى و دلى بدین پاکى مجذوب شدند و براى پذیرش یک فکر انقلابى که همه پیوندهاى آنان را با گذشته قطع مىکرد، در زیر ضربههاى اخلاقى و عاطفى شدید نرم گشتند و به آرامى در برابر پیامبر تسلیم شدند.
داستان فتح مکه بهترین نمونه عفو و گذشت پیامبر اسلام است. چقدر قیافه فاتح بزرگ اسلام، با قیافههاى فاتحین دیگر تفاوت دارد. و این قیافه حقیقى اسلام است که در زمان رسول اکرم صلى الله علیه وآله جلوهگر شد و با لشگرکشیهاى دیگران اختلاف روش دارد و با تمام جنگهاى ملى و مسلکى قرون جدید نیز تفاوت اساسى دارد.
در اینجا تذکر این نکته لازم است و آن این که: نظام صلح اسلامى، اساسى و ریشهدار است و از اعماق دلها سرچشمه مىگیرد و حقوق همه در نظر گرفته شده و حق هیچ فردى پایمال نگشته است و با حفظ امتیازات ملتها، اسلام اعلان صلح مىدهد. البته معلوم است صلحى که بر این پایه محکم و استوار باشد، مسلما اساسى و شکستناپذیر خواهد بود ولى «صلح» در دنیاى امروز نمىتواند پایدار و ریشهدار باشد زیرا سران بزرگ دنیا تصور مىکنند تنها با مذاکرات و کنفرانسها و یک سلسله مشاجرات لفظى مىتوان فرشته فرارى «صلح» را باز گردانید و به این آرزوى بزرگ انسانى تحقق بخشید، غافل از این که تنها با حرف نمىتوان دنیاى کنونى را از لب پرتگاه جنگ رهانید. باید علل و عواملى که باعثبروز جنگهاى سرد و گرم و تشدید اختلافات و وخامت اوضاع جهان مىشود، با فعالیتهاى پىگیر و حسن نیت تمام آنها را سوزانید زیرا بدیهى است که حوادث اجتماعى مانند حوادث جهان طبیعت معلول یک سلسله علل واقعى است که تا آنها وجود دارد، چنین حوادثى را خواه ناخواه به دنبال خود مىکشاند. و مىتوان گفت: علت وخامت دنیاى فعلى این است که همه یا غالب دولتها به حقوق خود قانع نیستند و به نام (حفظ منافع خود) همواره سعى دارند حقوق دیگران را پایمال کرده و تا آنجا که امکان دارد، دیگران را استثمار و استعمار کنند.
از اینجاست که مىگویند: سازمان ملل متحد قدرت حل این بحرانها و داورى عادلانه درباره اختلافات کشورها را ندارد زیرا اساس این سازمان بعد از جنگ جهانى دوم به وسیله قدرتهاى بزرگ و صاحبان بزرگترین نیروى تولیدى و صنعتى و تجارتى جهان به وجود آمد. آرى قدرتهاى بزرگ، مناطق نفوذ و حریم امنیتخود را در قلمرو مرزهاى جغرافیائى جهان در کنفرانس بر سر میز مذاکره مطرح کردند و به نوعى توافق ضمنى و غیر مدون براى به رسمیتشناختن حقوق ناشى از قدرت دول فاتح جنگ دوم در سرزمینهاى ملل کوچک رسیدند و به همین جهتسازمان ملل براساس این حقوق شناخته شده سیاسى تحتالشعاع نفوذ قدرتهاى بزرگ جهان قرار گرفت.
دولتهاى بزرگ درحالى دم از صلح مىزنند که کاملا دستهاى خود را از اموال ملتهاى ضعیف پر کرده و ثروتهاى کلان و بیرون از حد اندوختهاند و ملتهاى ضعیف و کمرشد را به فقر و فلاکت انداختهاند و برنامههاى اقتصادى خود را طورى تنظیم کردهاند که براى ملل ضعیف و عقبمانده یک دنیا بدبختى به وجود مىآورد. آیا در چنین شرایطى صلح! و زندگى مسالمتآمیز چه معنى مىتواند داشته باشد؟ !
قدرتهاى بزرگ که سرنوشت کشورها و ملتهاى عقبمانده را در دست دارند، هر روز سخنرانى مىکنند، شعار مىدهند، کبوتر صلح هوا مىکنند و به نام «صلح» منابع زرخیز کشورها را بین خود تقسیم مىکنند و با شکل جدید استعمار «نئکلنیالیسم» به استعمار و استثمار ملتها ادامه مىدهند. اگر ثمره «صلح» در دنیاى امروز این باشد که 23 جمعیت دنیا از گرسنگى رنجبرند و لوازم اولیه زندگى رانداشته باشند مسلما مرگ و نیستى براى گرسنگان از زندگى مسالمتآمیز عصر ماشین بهتر است.
براى این که قیافه زشت و کریه دنیاى امروز رامجسم کنیم، خوب است نظرى به قسمت دوم مقاله «رانول فومرو» دانشمند معروف بیفکنیم او مىنویسد:
«در هندوستان حد وسط سن 30 سال است در صورتى که اهالى کشورهاى اروپائى بهطور متوسط بین 60 تا 70 سال عمر مىکنند، علت اختلاف چیست؟ یک نفر انگلیسى سالیانه براى تامین بهداشتخود معادل 7500 فرانک سابق فرانسه، خرج مىکند در صورتى که یک نفر از اهالى اندونزى سالیانه فقط معادل 150 فرانک در این راه به مصرف مىرساند و تازه اگر بخواهد بیش از این از خدمات درمانى استفاده کند، با کمبود پزشک مواجه خواهد شد» .
در اروپا براى هر هزار نفر جمعیتیک پزشک وجود دارد در صورتى که در آسیا براى هر بیست هزار نفر یک پزشک یافت مىشود. یکى از محققان امریکائى مىنویسد:
«اگر مقدار غذائى که یک نفر بنگالى مصرف مىکند به یک موش داده شود، آن موش از گرسنگى خواهد مرد» . ممکن است این سخن مبالغه باشد ولى حکایت از نهایت کمبود غذا در میان این جمعیت مىکند.
چندى پیش یکى از خبرنگاران مىگفت که: چندین کودک را دیدم که گرد لاشه سگى جمع شده و براى ربودن قطعه گوشتى جهتسد جوع با یکدیگر نزاع مىکردند.
درست است که همواره فقر و جنگ در جهان وجود داشته است، ولى هیچ وقت تعداد فقرا به اندازه امروز نبوده است در سال 1935 گرسنگان 38درصد کل جمعیت جهان را تشکیل مىدادند امروز دوسوم جمعیت دنیا از گرسنگى رنج مىبرند تا ده سال دیگر سه چهارم جمعیت جهان را گرسنگان تشکیل خواهند داد. اگر در آتیه بسیار نزدیکى عاطفه بشردوستى، انقلابى در روحیه انسانها به وجود نیاورد، گرسنگى نسل بشر را از بین خواهد برد ولى باید دید علت این همه بىعدالتى و بىتوجهى و قساوت چیست؟ چرا قرن اتمى فورا به قرن بمباتمى تبدیل گردید؟ علت آن است که محبت و بشردوستى از جهان رختبربسته است. زیرا واژه «محبت» براى بسیارى از افراد کلمه بىمعنى پوچ و یادگارى از دوران گذشته به نظر مىرسد و حتى نشانه حماقتبه شمار مىرود. لذا موقعى که دو میلیارد نفر از جمعیت جهان فریاد گرسنگى برمىآورند (و در همین کشور مرفه فرانسه هر سال 85000 نفر سالخورده بدون سر و صدا در نتیجه فلاکت جان مىسپارند) . مجلات مبتذل خبر مىدهند که در آمریکا سالیانه معادل 2000 میلیارد فرانک سابق فرانسه براى خرید محصولات زیبائى و آرایش به مصرف مىرسد.
در بعضى از سالنهاى آرایشى محله «مانهاتان» نیویورک گاهى بعضى از زنان براى بازیافتن جوانى از دست رفته خود، روزى 600000 فرانک خرج مىکنند در این مورد هم آمریکا مانند سایر موارد حد نصاب را شکسته است» (9) .
با چنین طرز فکر مادى که بر دنیاى امروز حکومت مىکند، نباید انتظار پیروزى صلح و پیشرفت ایدههاى صلحطلبانه انسانها را داشت.
در صورتى که اسلام طرفدار و خواهان صلحى است که بهطور تجزیهناپذیر، بین همه ملتهاى جهان اعم از کوچک و بزرگ، ضعیف و قوى باید عملى شود و اساس آن بر پایه تساوى حقوق ملتها استوار باشد.
8- مقررات مربوط به اسیران جنگى
از جمله ثمرات بسیار تلخ و ناگوار جنگ، موضوع اسیران جنگى است و گرفتن اسیران جنگى به عنوان غنیمت از دوران قدیم میان ملتها معمول بوده است و تاریخچه آن به اعصار بسیار کهن منتهى مىگردد.
قبل از اسلام در جنگها هیچ اصول اخلاقى و انسانى مراعات نمىشد و با اسیران جنگى، خیلى ظالمانه رفتار مىکردند و هرقدر مىتوانستند از شکنجه و آزار مضایقه نمىگردید و بعد از دادن هر نوع شکنجه و آزار، به وضع بسیار دلخراشى مىکشتند.
چنان که «توماس واکر» دانشمند غربى در کتاب خود مىنویسد: «در دوران ساسانیان یا پیش از آن نسبتبه اسیرانى که مىگرفتند، خیلى ظالمانه رفتار مىکردند و آنها را کور مىنمودند و شکنجه مىدادند و بالاخره آنها را مىکشتند یا دار مىزدند» (10) .
شدت عملى را که قانون عبرى قائل بود کمتر از عمل خشونتآمیز ایرانیان نبود (11) .
انتظار مىرفت دین یهود به داد اسیران جنگى برسد و نسبتبه آنان حس ترحم و شفقت مردم را تحریک کند، نه تنها به داد آنها نرسید، بلکه خشونت و شدت عمل بیشترى درباره آنان مقرر داشته است.
در فصل بیستم از تورات آمده است:
«وقتى که براى جنگ به نزدیک شهرى مىرسى ... هر یک از افراد ذکور ساکن آن شهر را با شمشیر بکش ولى زنها و کودکان و مواشى و آنچه در شهر است، حتى آنچه غنیمت در آنجاست مانند یک شکارى! براى خود، بگیر» (12) .
قانون اسلام درباره اسیران جنگى کاملا منطقى و انسانى است، مسلمانان بعد از پایان جنگ، تمام اسیران را تحتالحفظ به نزد رهبر مسلمانان مىآوردند، او نیز طبق وظیفه مذهبى، یکى از سه موضوع را با در نظر گرفتن مصالح درباره آنان اجرا مىنماید یا دستور مىدهد آنان را بدون قید و شرط آزاد کنند و یا اگر صلاح دانست در مقابل پرداخت غرامتى به عنوان فدیه دستور آزادى آنها را صادر مىکند و یا اگر مصلحت اقتضا کند حکم به بردگى آنان مىنماید و در صورت لزوم امام مىتواند اسیرانى را که دستگیر شدهاند، با اسیران مسلمان مبادله کنند. این قانون کلى اسلام درباره اسیران جنگى است.
در قانون اسلام کشتن اسیر به هیچ وجه جایز نیست و به این حکم قرآن صراحت دارد آنجا که مىفرماید: (بعد از آن که جنگ تمام شد) یا اسیران را آزاد کنید یا غرامت و فدیه بگیرید» (13) .
آیه صراحت دارد در این که بعد از غلبه بر دشمن و اسیر گرفتن، کشتن اسیر جایز نیست زیرا که «من و فداء» یعنى آزاد کنید یا فدیه بگیرید را ذکر نموده اما قتل را ذکر نکرده است، اگر کشتن اسیر جایز بود، مىبایست فرموده باشد.
چنانکه «فاضل مقداد» در «کنزالعرفان» مىنویسد:
«ولى اگر پس از خاتمه جنگ اسیر شد، امام مختار است که او را آزاد کند و یا این که فدیه بگیرد به هر حال کشتن اسیر بعد از جنگ جایز نیست و در هر صورت چه در حال جنگ اسیر شود و چه بعد از جنگ، اگر مسلمان شود، او را نمىتوان کشت» (14) .
سیره و عمل پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله نیز به همین طرز بود و در بعضى از جنگها مصلحت مسلمین اقتضا مىکرد که اسرا فدیه بدهند و آزاد گردند چنانکه در جنگ بدر فدیه گرفتن را ترجیح دادن. آنان که ثروت و مال داشتند، با پرداخت فدیه آزاد گردیدند و چند تن از اسیران که خواندن و نوشتن مىدانستند، به دستور پیامبر به آموزش کودکان مسلمان پرداختند، قرار بر آن بود که هر یک از آنان پس از آن که ده تن از کودکان مسلمان را خواندن و نوشتن آموختند، بدون پرداخت فدیه آزاد گردند و این براى نخستین بار و آخرین بار در تاریخ بشر بود که به فرمان پیامبر، آموزش و دانش به جاى غنیمت جنگى پذیرفته گشت نه پیش از آن و نه بعد از آن، کسى ندیده و نشنیده بود یک فرمانده که در جنگ پیروز شده است آموزش کودکان را به جاى فدیه و نیمتبپذیرد. و در بعضى از جنگها هم اسیران جنگى را بدون قید و شرط آزاد مىساخت چنانکه با اسیران قبیله (طى) اینچنین رفتار کرد.
ارباب سیره نوشتهاند: على بن ابیطالب علیه السلام را با سریهاى به سرزمین قبیله طى فرستاد تا بتهایشان را بشکند. على علیه السلام بر آنان تاخت و آنان را شکست داد و با اسیرانى که خواهر عدى بن خاتم، بزرگ قوم، در آن میان بود، به مدینه باز گشت.
پس از آن که مسلمانان اسراى طى را به مدینه آوردند و در جنب مسجد در خانهاى نگاه داشتند، پیغمبر بر آنها گذشت و دختر حاتم که زنى بلند بالا بود، برخاست و گفت: اى رسول خدا پدرم مرده است و سرپرستم غایب، بر من منت نه که خدا بر تو منت نهد. پیامبر فرمود: سرپرست تو کیست؟ گفت: عدى بن حاتم. فرمود: آن که از خدا و رسولش فرارى است؟ ! دختر حاتم مىگوید: فردا پیغمبر بر من گذشت و سخنم را تکرار کردم و او نیز پاسخ دیروزش را تکرار فرمود. فردا طبق معمول که هر روز پیغمبر هتسرکشى اسرا مىآمد بر من گذشت و من چون نومید بودم برنخاستم، مردى از پى او مرا اشاره کرد که: برخیز با او گفتگو کن.
دختر حاتم باز گفته خود را تکرار کرد پیغمبر فرمود: انجام مىدهم اما در رفتن عجله مکن تا از خویشانت کسى را که بر او اعتماد کنى، بیابى که تو را به دیارت برساند. وى مىگوید: از کسى که پشتسر پیغمبر بود، جویا شدم گفتند: او على بن ابیطالب علیه السلام است. کاروانى از طایفه طى یا قضاعه رسیدند، پیش پیغمبر رفتم و گفتم: اى رسول خدا عدهاى از قوم من آمدهاند که در آن میان کسى که مورد اعتماد من باشد، هست. پیامبر لباسهاى نوى به من داد و بر مرکبى نشاند و مخارج سفرم را داد و به شام روانه کرد» (15) .
آرى اسلام درباره اسیران جنگى، جنبههاى اخلاقى و انسانى را نادیده نگرفته است، اسیرى که تا چندى پیش دشمن سرسخت اسلام و مسلمین بوده و به روى آنان شمشیر کشیده بود، اکنون بىچاره و بىپناه شده و تمام هستى خود را از دست داده است، بازهم هر چه باشد انسان است و بعد از آنهمه رنج و مصیبت که دیده، قابل ترحم مىباشد. اسلام در همه حال طرفدار بىپناهان و بیچارگان است توصیه مىکند و به مسلمانان دستور مىدهد که تا مىتوانند با اسیران جنگى مدارا کنند.
یکى از یاران پیغمبر نقل مىکند که هر موقع پیامبر خدا صلى الله علیه وآله مىخواست اسرا را بین مسلمانان تقسیم کند (چون در آن زمان زندانى که قابل نگهدارى آنان باشد، وجود نداشت) درباره آن خطاب به مسلمانان کرده و مىفرمود: «استوصوا بالاسارى خیرا» توصیه کنید که با اسیران خوشرفتارى کنند (16) .
مسلمانان طبق توصیه پیامبر با اسیران خوشرفتارى مىکردند.
برادر مصعب در جنگ بدر به دستیکى از مسلمانان اسیر شده بود. او مىگوید: روزى برادرم مصعب بر من گذشت و به آن کسى که مرا اسیر کرده بود، توصیه نمود که از او محافظت کن، مادرش زن پولدارى است ممکن است فدیه او را بیاورد و به تو تقدیم کند. او گفت: من همراه یک دسته از انصار بودم وقتى که مرا از بدر آوردند، همین که غذاى شام و ناهارشان آماده مىشد، نان را به من اختصاص مىدادند و خودشان خرما مىخوردند و این خوشرفتارى بر اثر توصیه پیامبر خدا صلى الله علیه وآله بود که درباره ما به آنها امر کرده بود. حتى اگر یک لقمه نانى به دستشان مىافتاد، آن را به من مىدادند و هم او مىگفت: من حیا مىکردم آن را رد کنم یا به یکى از آنان بدهم زیرا به محض این که غذائى به دستشان مىافتاد، فورى به من مىدادند (17) .
على علیه السلام مىفرمود: غذا دادن و نیکى نمودن به اسیر در اسلام واجب است و کشتن او ناجوانمردى محسوب مىشود و بعد به آیه شریفه «و یطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و اسیرا» استشهاد مىنمود یعنى از جمله اوصاف مؤمنان این است که به فقیر و یتیم و اسیر اطعام مىکنند (18) .
آرى «اسیر» در اسلام به اندازه یتیم و فقیر قابل ترحم و شفقت است نیکوئى و احسان به اسیران به قدرى مورد توجه اسلام است که قرآن کریم غذا دادن به آنان را در شمار صفات برجسته ابرار و مقربین ذکر کرده است.
در قانون اسلام، نفقه اسیر به عهده آن کسى است که او را اسیر کرده است و او شرعا موظف است تمام وسائل آسایش و راحتى اسیر خود را فراهم کند.
امام صادق علیه السلام مىفرماید: مؤنه (هزینه زندگى) اسیر به عهده آن کسى است که او را دستگیر کرده استبدین ترتیب سرباز اسلامى موظف است عداوت و احساسات را کنار بگذارد و با آن کسى که چندى پیش قصد قتل او را داشت، احسان و نیکى کند، لازم است او را طعام دهد و سیراب سازد و در محل راحت و زیر سایه جاى دهد، اسیر کافر هم باشد باید با او مدارا کرد (19) .
این بود مختصرى از اصول و تعالیم اخلاقى اسلام که در میدان جهاد به ارتش و سربازان اسلام تعلیم مىدهد و همین مقدار براى نمایاندن چهره اسلام در میدان جنگ و رافت و مداراى فوقالعاده کافى است.
خلاصه، مقررات اخلاقى و انسانى از نظر اسلام به قدرى مهم است که حتى اگر منافع آنان را هم تهدید کند، باز مقدس و محترم است و رعایت اصول اخلاقى حتى تا آنجا که خسارتهاى فراوان براى مسلمین پدید آورد، لازم است.
بهطور کلى، اسلام مبادى و اصول عالى اخلاقى و انسانى را در روى زمین محکم و پابرجا ساخته است و بدین وسیله به اخلاق و انسانیت عظمتخاصى بخشیده است و آن مقدار از خسارات و مشکلات مادى که فرضا به جامعه بشریت وارد کرده، به وسیله نیروى «اخلاق» جبران نموده است.
پىنوشتها:
1) خلاصه فلسفه: ص 102.
2) انسان موجود ناشناخته، ص 35.
3) سوره بقره: آیه 208.
4) سوره نساء: آیه 127.
5) سوره حجرات: آیه 10.
6) سوره ممتحنه: آیات 7- 8.
7) سوره انفال: آیه 61- 62.
8) نهجالبلاغه، فیض الاسلام، ج2، ص 1018.
9) مجله خواندنیها به نقل از چهره جهاد در اسلام، ص 170.
10) تاریخ قانون عمل، ج1، ص 61.
11) جنگ و صلح در اسلام: ص 193.
12) تورات، فصل بیستم، جمله 1017.
13) سوره محمد صلى الله علیه وآله آیه 4.
14) کنزالعرفان: ص 188.
15) سیره حلبى: ج3، ص 231- 232، چاپ قاهره.
16) سیره ابن هشام: ج2، ص 299- تفسیر صافى: ذیل آیه «فاما منا بعد و اما فداء» .
17) سیره ابن هشام: ج3، ص 300.
18) وسائل الشیعه: ج11، ص 69.
19) فروع کافى: ج1، ص 337.
آرى لزوم «صلح و سازش» در دنیاى امروز بیش از هر وقت دیگر به جهت اختراع سلاحهاى ویرانگر، احساس مىشود و بشر فهمیده است که باید هرچه زودتر به این جنگها و کشمکشها خاتمه داده شود.
گرچه ممکن است، به نظر بعضیها عنوان «صلح و همزیستى مسالمتآمیز» یک موضوع ابتکارى و یک کشف جدید محسوب شود، ولى اتفاقا هیچ مطلب تازه و کشف جدیدى نیست، بلکه یکى از مسایلى است که با تاریخ بشر برابرى دارد، عینا همان چیزى است که از مفهوم انسانیت استفاده مىشود به این معنى همزیستى مسالمتآمیز اساس انسانیت است. این که مىگوئیم افراد بشر مىتوانند زندگى مسالمتآمیز داشته باشند، درست مثل این است که بگوئیم انسان مىتواند انسان بوده باشد.
این که بشر به خود آمده و تازه فهمیده است که بشر مىتواند با کمال صلح و صفا و برادرى و صمیمیتباهم زندگى کند، هیچ جاى تعجب نیست زیرا تازه معنى انسانیت را فهمیده است و تازه به فطرت و طبیعتخدادادى خود پى برده است، انسان در درک این مطلب بسیار دیر کرده است و مىبایست هزاران سال پیش، این مطلب را درک مىکرد البته بیگانه بودن بشر از فطرت و بیعتخود او را از مسیر اصلى زندگى باز داشته است و به قول یکى از روانشناسان غرب (ژاک شوالیه) :
«اگر ما یک دهم تلاش خود را که براى درک طبیعتبه کار بردهایم، در راه درک و شناختن خویش صرف مىکردیم، به چه ترقیات شگرفى در زمینه وظیفه و رفتار که تابع آن است، نایل مىگشتیم» (1) .
دکتر «الکسیس کارل» زیستشناس معروف مىنویسد:
«بناى منظم و خیرهکننده تمدن جدید به وضع اسفناکى درآمده چون بدون توجه به سرنوشت طبیعت و احتیاجات حقیقى انسان بالا رفته است و چون مولود اکتشافات، اتفاق علمى و تصورات و تئوریها و تمایلات آدمى استبا آن که به دست ما ساخته شده معهذا در خور ما نیست... اگر گالیله و نیوتن و لاوازیه نیروى فکرى خود را صرف مطالعه روى بدن و روان آدمى کرده بودند، شاید نماى دنیاى ما با امروز فرقهاى زیادى داشت، مردان علم و رهروان طریق دانش، از پیش نمىدانند به کجا کشانده مىشوند و چه نتیجه به دست مىآورند» (2) .
هرگاه دنیاى امروز تازه فهمیده است که افراد بشر مىتوانند با کمال صلح و صفا باهم زندگى کنند، قرآن مجید چهارده قرن قبل دنیاى نوینى بر اساس صلح و صفا و برادرى و صمیمیت پىریزى کرده است.
آرى موضوع «صلح» و زندگى مسالمتآمیز از مسائل عمیق و ریشهدار اسلام است و تمام نظامها و قوانین و دستورات و مقررات اسلامى روى آن پىریزى شده است، بدون اغراق مىتوان گفت: صلح و صفا روح اسم اسلام است زیرا کلمه «اسلام» از ماده «سلم» گرفته شده و بدین جهت متضمن معناى سلامتى و آرامش است.
اسلام پیروان خود را به یک زندگى مسالمتآمیز دعوت مىکند و از تبعیت گمراهان و گمراهکنندگان برحذر مىدارد «یا ایها الذین آمنوا ادخلوا فى السلم کافة و لا تتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین» (3) .
با توجه به این که (سلم) خیلى عالیتر و با دوامتر از صلح است، به معناى سلامتى و امنیت است و صورت یک صلح موقت ظاهرى را ندارد. قرآن مجید در طى یک جمله کوتاه و رسا «الصلح خیر» گمشده بشر را بیان فرموده و صلح را خیر معرفى کرده است (4) .
و در موارد متعددى مسلمانان را به ایجاد صلح موظف نموده، اساس ظلم را بر ایمان و اخوت استوار ساخته است آنجا که فرموده: «انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بین اخویکم..» . (5)
. «مؤمنان برادر یکدیگرند، پس میان برادران خود صلح دهید» .
قرآن مجید صلح و سازش را تنها مخصوص مسلمانان نمىداند، بلکه در مورد غیر مؤمنان که ظلم و تعدى به مسلمین نکرده و عهد و پیمانها را محترم شمردهاند، جایز مىداند که مسلمانان با آنان دوستى و همزیستى نمایند: «لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین. انما ینهاکم الله عن الذین قاتلوکم فى الدین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا على اخراجکم ان تولوهم..» . (6)
«خداوند شما را منع نمىکند که با کسانى که با شما در کار دین نجگنیده و از خانه و شهرتان بیرون نکردهاند، دوستى نمائید و با عدالت و انصاف با آنان رفتار کنید، به یقین خداوند مردم عادل را دوست مىدارد، فقط خداوند شما را از دوستى و اتحاد با آنهائى که در کار دین با شما جنگ کردهاند، و از شهرتان بیرون نمودهاند و با یکدیگر بر ضد شما همکارى کردهاند، نهى مىکند و کسانى که آنها را براى خود دوست انتخاب کنند همانا ظالمند» .
قرآن مجید علاوه بر این که ادامه جنگ را تا آنجا که به مرحله «یکون الدین لله» نهائى برسد مجاز و واجب مىداند و مىگوید: همین که طرف از جنگ دست کشید، به جنگ خاتمه دهید، از این مرحله نیز جلوتر رفته، به پیامبر دستور مىدهد به محض پیشنهاد صلح بدون نگرانى، صلح دوستى را برقرار سازید.
«و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل على الله انه هو السمیع العلیم. و ان یریدوا ان یخدعوک فان حسبک الله هو الذى ایدک بنصره و بالمؤمنین» (7) .
«و اگر تمایل به صلح نشان دهند تو نیز از در صلح درآى و بر خداوند توکل کن، که او شنوا و داناست و اگر از فریب آنها بیم دارى پس (بدان) خدا تو را کفایت مىکند، او همان کسى است که تو را، با یارى خود و مؤمنان تقویت کرد و میان دلهاى آنان الفت انداخته است...» .
امیر مؤمنان على علیه السلام در نامه خود به مالک اشتر این جمله را خاطرنشان مىسازد که : «و لا تدفعن صلحا دعاک الیه عدوک لله فیه رضى، فان فى الصلح دعة لجنودک و راحة من همومک و امنا لبلادک..» . (8)
و از صلح و آشتى که رضا و خوشنودى خدا در آن است و دشمنت تو را به آن بخواند سرپیچى مکن، زیرا در آشتى راحت لشگریان و آسایش اندوهها و آسودگى براى اهل شهرهاست» .
این همان روحى است که به اسلام اجازه مىدهد که صلح عمومى را در روى زمین برقرار سازد و تمام ملتها و ادیان را باهم بپیوندد و هر قسمت از تاریخ اسلام این روح بزرگوارى را مجسم مىسازد.
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله هنگام فتح مکه، دستور داد که سپاه او به چهار ستون تقسیم شوند و از چهار دروازه به مکه وارد گردند به همه آنها فرمان داد که جز به هنگام اضطرار به کسى تعرض نکنند، خون کسى را نریزند و به احدى تجاوز ننمایند. قشون از چهار دروازه مکه بدون خونریزى وارد شهر شد، سپاهیان از چهارسو، در میعادگاه به هم رسیدند و پیرامون مسجدالحرام حلقه زدند. سیل جمعیتسراپا باالتهاب و هیجان، کعبه را در میان گرفته بود ده هزار سپاهى و هزاران تن از زن و مرد مکه، پایان کار را بىتابانه انتظار مىکشیدند. در همین موقع بود که سردار قشون بر بالاى یک بلندى رفته، فریاد برآورد: «الیوم یوم الملحمة» ! امروز روز عذاب و انتقام است! این نعرههاى پىدرپى، ترس و وحشت عجیبى در دل مردم مکه و سران آنها - که رفتارهاى وحشیانه و ظالمانه نسبتبه مسلمانها و شخص پیامبر کرده بودند - به وجود آورده بود. قریش مرگ و حیات خود را با چشم مىدیدند که در میان دو لب پیامبر است، لحظههاى حساسى مىگذرد.
حضرت محمد صلى الله علیه وآله رسالتبزرگ خویش را که بیستسال در آن راه کوشیده است، پایان داده و اینک او در پیروزى بزرگ و در اوج آرزوى دیرین خویش، با ده هزار شمشیر زن که همه در زیر فرمان او هستند، سرنوشتشهرى را که سیزده سال او را رنج داده و مرگ و حیات قومى را که بیستسال او را در زیر ضربات تهمت و دشنام و شمشیر گرفتهاند، به دست دارد. او مىخواهد سخن بگوید، دلها مىتپد، دهها هزار تن سپاهى و غیر سپاهى زن و مرد، کوچک و بزرگ، دشمن و دوست، چشم به لبان وى دوختهاند.
هنگامى که نعره «الیوم یوم الملحمة» سردار قشون به گوش پیامبر رسید، حضرت بسیار آشفته گردید و فورا على علیه السلام را فرستاد تا پرچم را از او بگیرد و اعلام دارد: «الیوم یومالمرحمة» ! امروز روز مرحمت و محبت است! در آن موقع حساس که دلها مىتپید، سخن آغاز کرد و قسمتى از تعالیم عالیه اسلام را بیان نمود، سپس خطاب به قریش فرمود: «اى گروه قریش، فکر مىکنید که چه رفتارى با شما خواهم کرد؟ گفتند: اى رسول خدا از تو جز نیکى و خوشرفتارى انتظارى نداریم تو برادر کریم و فرزند برادرى کریم هستى.
پیامبر صلى الله علیه وآله با خوشروئى گفت: بروید، شما آزاد هستید و کسى مزاحم شما نخواهد شد. این جمله را فرمود و عفو عمومى را درباره قریش و مردم مکه که آنهمه سوابق دشمنى و مخالفتبا وى داشتند، صادر کرد.
شهرى که بیستسال مردمآزارى کرده است، اکنون در اوج پیروزى او آزاد گردید محمد صلى الله علیه وآله انتقام نگرفت دشمنان کینهتوز خود را شکست داد ولى از آن اسیر نگرفت و کسى را به قتل نرساند و اموال آنها را غارت نکرد، با کمال مهر و محبت و صفا و صمیمیتشهر را فتح کرد. رفتار پیغمبر دلهاى سختترین دشمنان خویش را به هیجان آورد، کینههاى کهنه را شست و جاى آن را محبت وى پر کرد.
آرى او، هرگاه که به اوج قدرت و پیروزى مىرسید، متواضعتر و مهربانتر مىشد و این یکى از برجستهترین خصال او بود. پس از اعلام عفو عمومى غالب کسانى را که به علتخیانتهاى نابخشودنى استثنا کرده بود، بالاخره آنها را عفو کرد و کوچکترین بهانه کافى بود که او از خون خطرناکترین دشمنش درگذرد.
مردم مکه در برابر روحى بدین بلندى و دلى بدین پاکى مجذوب شدند و براى پذیرش یک فکر انقلابى که همه پیوندهاى آنان را با گذشته قطع مىکرد، در زیر ضربههاى اخلاقى و عاطفى شدید نرم گشتند و به آرامى در برابر پیامبر تسلیم شدند.
داستان فتح مکه بهترین نمونه عفو و گذشت پیامبر اسلام است. چقدر قیافه فاتح بزرگ اسلام، با قیافههاى فاتحین دیگر تفاوت دارد. و این قیافه حقیقى اسلام است که در زمان رسول اکرم صلى الله علیه وآله جلوهگر شد و با لشگرکشیهاى دیگران اختلاف روش دارد و با تمام جنگهاى ملى و مسلکى قرون جدید نیز تفاوت اساسى دارد.
در اینجا تذکر این نکته لازم است و آن این که: نظام صلح اسلامى، اساسى و ریشهدار است و از اعماق دلها سرچشمه مىگیرد و حقوق همه در نظر گرفته شده و حق هیچ فردى پایمال نگشته است و با حفظ امتیازات ملتها، اسلام اعلان صلح مىدهد. البته معلوم است صلحى که بر این پایه محکم و استوار باشد، مسلما اساسى و شکستناپذیر خواهد بود ولى «صلح» در دنیاى امروز نمىتواند پایدار و ریشهدار باشد زیرا سران بزرگ دنیا تصور مىکنند تنها با مذاکرات و کنفرانسها و یک سلسله مشاجرات لفظى مىتوان فرشته فرارى «صلح» را باز گردانید و به این آرزوى بزرگ انسانى تحقق بخشید، غافل از این که تنها با حرف نمىتوان دنیاى کنونى را از لب پرتگاه جنگ رهانید. باید علل و عواملى که باعثبروز جنگهاى سرد و گرم و تشدید اختلافات و وخامت اوضاع جهان مىشود، با فعالیتهاى پىگیر و حسن نیت تمام آنها را سوزانید زیرا بدیهى است که حوادث اجتماعى مانند حوادث جهان طبیعت معلول یک سلسله علل واقعى است که تا آنها وجود دارد، چنین حوادثى را خواه ناخواه به دنبال خود مىکشاند. و مىتوان گفت: علت وخامت دنیاى فعلى این است که همه یا غالب دولتها به حقوق خود قانع نیستند و به نام (حفظ منافع خود) همواره سعى دارند حقوق دیگران را پایمال کرده و تا آنجا که امکان دارد، دیگران را استثمار و استعمار کنند.
از اینجاست که مىگویند: سازمان ملل متحد قدرت حل این بحرانها و داورى عادلانه درباره اختلافات کشورها را ندارد زیرا اساس این سازمان بعد از جنگ جهانى دوم به وسیله قدرتهاى بزرگ و صاحبان بزرگترین نیروى تولیدى و صنعتى و تجارتى جهان به وجود آمد. آرى قدرتهاى بزرگ، مناطق نفوذ و حریم امنیتخود را در قلمرو مرزهاى جغرافیائى جهان در کنفرانس بر سر میز مذاکره مطرح کردند و به نوعى توافق ضمنى و غیر مدون براى به رسمیتشناختن حقوق ناشى از قدرت دول فاتح جنگ دوم در سرزمینهاى ملل کوچک رسیدند و به همین جهتسازمان ملل براساس این حقوق شناخته شده سیاسى تحتالشعاع نفوذ قدرتهاى بزرگ جهان قرار گرفت.
دولتهاى بزرگ درحالى دم از صلح مىزنند که کاملا دستهاى خود را از اموال ملتهاى ضعیف پر کرده و ثروتهاى کلان و بیرون از حد اندوختهاند و ملتهاى ضعیف و کمرشد را به فقر و فلاکت انداختهاند و برنامههاى اقتصادى خود را طورى تنظیم کردهاند که براى ملل ضعیف و عقبمانده یک دنیا بدبختى به وجود مىآورد. آیا در چنین شرایطى صلح! و زندگى مسالمتآمیز چه معنى مىتواند داشته باشد؟ !
قدرتهاى بزرگ که سرنوشت کشورها و ملتهاى عقبمانده را در دست دارند، هر روز سخنرانى مىکنند، شعار مىدهند، کبوتر صلح هوا مىکنند و به نام «صلح» منابع زرخیز کشورها را بین خود تقسیم مىکنند و با شکل جدید استعمار «نئکلنیالیسم» به استعمار و استثمار ملتها ادامه مىدهند. اگر ثمره «صلح» در دنیاى امروز این باشد که 23 جمعیت دنیا از گرسنگى رنجبرند و لوازم اولیه زندگى رانداشته باشند مسلما مرگ و نیستى براى گرسنگان از زندگى مسالمتآمیز عصر ماشین بهتر است.
براى این که قیافه زشت و کریه دنیاى امروز رامجسم کنیم، خوب است نظرى به قسمت دوم مقاله «رانول فومرو» دانشمند معروف بیفکنیم او مىنویسد:
«در هندوستان حد وسط سن 30 سال است در صورتى که اهالى کشورهاى اروپائى بهطور متوسط بین 60 تا 70 سال عمر مىکنند، علت اختلاف چیست؟ یک نفر انگلیسى سالیانه براى تامین بهداشتخود معادل 7500 فرانک سابق فرانسه، خرج مىکند در صورتى که یک نفر از اهالى اندونزى سالیانه فقط معادل 150 فرانک در این راه به مصرف مىرساند و تازه اگر بخواهد بیش از این از خدمات درمانى استفاده کند، با کمبود پزشک مواجه خواهد شد» .
در اروپا براى هر هزار نفر جمعیتیک پزشک وجود دارد در صورتى که در آسیا براى هر بیست هزار نفر یک پزشک یافت مىشود. یکى از محققان امریکائى مىنویسد:
«اگر مقدار غذائى که یک نفر بنگالى مصرف مىکند به یک موش داده شود، آن موش از گرسنگى خواهد مرد» . ممکن است این سخن مبالغه باشد ولى حکایت از نهایت کمبود غذا در میان این جمعیت مىکند.
چندى پیش یکى از خبرنگاران مىگفت که: چندین کودک را دیدم که گرد لاشه سگى جمع شده و براى ربودن قطعه گوشتى جهتسد جوع با یکدیگر نزاع مىکردند.
درست است که همواره فقر و جنگ در جهان وجود داشته است، ولى هیچ وقت تعداد فقرا به اندازه امروز نبوده است در سال 1935 گرسنگان 38درصد کل جمعیت جهان را تشکیل مىدادند امروز دوسوم جمعیت دنیا از گرسنگى رنج مىبرند تا ده سال دیگر سه چهارم جمعیت جهان را گرسنگان تشکیل خواهند داد. اگر در آتیه بسیار نزدیکى عاطفه بشردوستى، انقلابى در روحیه انسانها به وجود نیاورد، گرسنگى نسل بشر را از بین خواهد برد ولى باید دید علت این همه بىعدالتى و بىتوجهى و قساوت چیست؟ چرا قرن اتمى فورا به قرن بمباتمى تبدیل گردید؟ علت آن است که محبت و بشردوستى از جهان رختبربسته است. زیرا واژه «محبت» براى بسیارى از افراد کلمه بىمعنى پوچ و یادگارى از دوران گذشته به نظر مىرسد و حتى نشانه حماقتبه شمار مىرود. لذا موقعى که دو میلیارد نفر از جمعیت جهان فریاد گرسنگى برمىآورند (و در همین کشور مرفه فرانسه هر سال 85000 نفر سالخورده بدون سر و صدا در نتیجه فلاکت جان مىسپارند) . مجلات مبتذل خبر مىدهند که در آمریکا سالیانه معادل 2000 میلیارد فرانک سابق فرانسه براى خرید محصولات زیبائى و آرایش به مصرف مىرسد.
در بعضى از سالنهاى آرایشى محله «مانهاتان» نیویورک گاهى بعضى از زنان براى بازیافتن جوانى از دست رفته خود، روزى 600000 فرانک خرج مىکنند در این مورد هم آمریکا مانند سایر موارد حد نصاب را شکسته است» (9) .
با چنین طرز فکر مادى که بر دنیاى امروز حکومت مىکند، نباید انتظار پیروزى صلح و پیشرفت ایدههاى صلحطلبانه انسانها را داشت.
در صورتى که اسلام طرفدار و خواهان صلحى است که بهطور تجزیهناپذیر، بین همه ملتهاى جهان اعم از کوچک و بزرگ، ضعیف و قوى باید عملى شود و اساس آن بر پایه تساوى حقوق ملتها استوار باشد.
8- مقررات مربوط به اسیران جنگى
از جمله ثمرات بسیار تلخ و ناگوار جنگ، موضوع اسیران جنگى است و گرفتن اسیران جنگى به عنوان غنیمت از دوران قدیم میان ملتها معمول بوده است و تاریخچه آن به اعصار بسیار کهن منتهى مىگردد.
قبل از اسلام در جنگها هیچ اصول اخلاقى و انسانى مراعات نمىشد و با اسیران جنگى، خیلى ظالمانه رفتار مىکردند و هرقدر مىتوانستند از شکنجه و آزار مضایقه نمىگردید و بعد از دادن هر نوع شکنجه و آزار، به وضع بسیار دلخراشى مىکشتند.
چنان که «توماس واکر» دانشمند غربى در کتاب خود مىنویسد: «در دوران ساسانیان یا پیش از آن نسبتبه اسیرانى که مىگرفتند، خیلى ظالمانه رفتار مىکردند و آنها را کور مىنمودند و شکنجه مىدادند و بالاخره آنها را مىکشتند یا دار مىزدند» (10) .
شدت عملى را که قانون عبرى قائل بود کمتر از عمل خشونتآمیز ایرانیان نبود (11) .
انتظار مىرفت دین یهود به داد اسیران جنگى برسد و نسبتبه آنان حس ترحم و شفقت مردم را تحریک کند، نه تنها به داد آنها نرسید، بلکه خشونت و شدت عمل بیشترى درباره آنان مقرر داشته است.
در فصل بیستم از تورات آمده است:
«وقتى که براى جنگ به نزدیک شهرى مىرسى ... هر یک از افراد ذکور ساکن آن شهر را با شمشیر بکش ولى زنها و کودکان و مواشى و آنچه در شهر است، حتى آنچه غنیمت در آنجاست مانند یک شکارى! براى خود، بگیر» (12) .
قانون اسلام درباره اسیران جنگى کاملا منطقى و انسانى است، مسلمانان بعد از پایان جنگ، تمام اسیران را تحتالحفظ به نزد رهبر مسلمانان مىآوردند، او نیز طبق وظیفه مذهبى، یکى از سه موضوع را با در نظر گرفتن مصالح درباره آنان اجرا مىنماید یا دستور مىدهد آنان را بدون قید و شرط آزاد کنند و یا اگر صلاح دانست در مقابل پرداخت غرامتى به عنوان فدیه دستور آزادى آنها را صادر مىکند و یا اگر مصلحت اقتضا کند حکم به بردگى آنان مىنماید و در صورت لزوم امام مىتواند اسیرانى را که دستگیر شدهاند، با اسیران مسلمان مبادله کنند. این قانون کلى اسلام درباره اسیران جنگى است.
در قانون اسلام کشتن اسیر به هیچ وجه جایز نیست و به این حکم قرآن صراحت دارد آنجا که مىفرماید: (بعد از آن که جنگ تمام شد) یا اسیران را آزاد کنید یا غرامت و فدیه بگیرید» (13) .
آیه صراحت دارد در این که بعد از غلبه بر دشمن و اسیر گرفتن، کشتن اسیر جایز نیست زیرا که «من و فداء» یعنى آزاد کنید یا فدیه بگیرید را ذکر نموده اما قتل را ذکر نکرده است، اگر کشتن اسیر جایز بود، مىبایست فرموده باشد.
چنانکه «فاضل مقداد» در «کنزالعرفان» مىنویسد:
«ولى اگر پس از خاتمه جنگ اسیر شد، امام مختار است که او را آزاد کند و یا این که فدیه بگیرد به هر حال کشتن اسیر بعد از جنگ جایز نیست و در هر صورت چه در حال جنگ اسیر شود و چه بعد از جنگ، اگر مسلمان شود، او را نمىتوان کشت» (14) .
سیره و عمل پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله نیز به همین طرز بود و در بعضى از جنگها مصلحت مسلمین اقتضا مىکرد که اسرا فدیه بدهند و آزاد گردند چنانکه در جنگ بدر فدیه گرفتن را ترجیح دادن. آنان که ثروت و مال داشتند، با پرداخت فدیه آزاد گردیدند و چند تن از اسیران که خواندن و نوشتن مىدانستند، به دستور پیامبر به آموزش کودکان مسلمان پرداختند، قرار بر آن بود که هر یک از آنان پس از آن که ده تن از کودکان مسلمان را خواندن و نوشتن آموختند، بدون پرداخت فدیه آزاد گردند و این براى نخستین بار و آخرین بار در تاریخ بشر بود که به فرمان پیامبر، آموزش و دانش به جاى غنیمت جنگى پذیرفته گشت نه پیش از آن و نه بعد از آن، کسى ندیده و نشنیده بود یک فرمانده که در جنگ پیروز شده است آموزش کودکان را به جاى فدیه و نیمتبپذیرد. و در بعضى از جنگها هم اسیران جنگى را بدون قید و شرط آزاد مىساخت چنانکه با اسیران قبیله (طى) اینچنین رفتار کرد.
ارباب سیره نوشتهاند: على بن ابیطالب علیه السلام را با سریهاى به سرزمین قبیله طى فرستاد تا بتهایشان را بشکند. على علیه السلام بر آنان تاخت و آنان را شکست داد و با اسیرانى که خواهر عدى بن خاتم، بزرگ قوم، در آن میان بود، به مدینه باز گشت.
پس از آن که مسلمانان اسراى طى را به مدینه آوردند و در جنب مسجد در خانهاى نگاه داشتند، پیغمبر بر آنها گذشت و دختر حاتم که زنى بلند بالا بود، برخاست و گفت: اى رسول خدا پدرم مرده است و سرپرستم غایب، بر من منت نه که خدا بر تو منت نهد. پیامبر فرمود: سرپرست تو کیست؟ گفت: عدى بن حاتم. فرمود: آن که از خدا و رسولش فرارى است؟ ! دختر حاتم مىگوید: فردا پیغمبر بر من گذشت و سخنم را تکرار کردم و او نیز پاسخ دیروزش را تکرار فرمود. فردا طبق معمول که هر روز پیغمبر هتسرکشى اسرا مىآمد بر من گذشت و من چون نومید بودم برنخاستم، مردى از پى او مرا اشاره کرد که: برخیز با او گفتگو کن.
دختر حاتم باز گفته خود را تکرار کرد پیغمبر فرمود: انجام مىدهم اما در رفتن عجله مکن تا از خویشانت کسى را که بر او اعتماد کنى، بیابى که تو را به دیارت برساند. وى مىگوید: از کسى که پشتسر پیغمبر بود، جویا شدم گفتند: او على بن ابیطالب علیه السلام است. کاروانى از طایفه طى یا قضاعه رسیدند، پیش پیغمبر رفتم و گفتم: اى رسول خدا عدهاى از قوم من آمدهاند که در آن میان کسى که مورد اعتماد من باشد، هست. پیامبر لباسهاى نوى به من داد و بر مرکبى نشاند و مخارج سفرم را داد و به شام روانه کرد» (15) .
آرى اسلام درباره اسیران جنگى، جنبههاى اخلاقى و انسانى را نادیده نگرفته است، اسیرى که تا چندى پیش دشمن سرسخت اسلام و مسلمین بوده و به روى آنان شمشیر کشیده بود، اکنون بىچاره و بىپناه شده و تمام هستى خود را از دست داده است، بازهم هر چه باشد انسان است و بعد از آنهمه رنج و مصیبت که دیده، قابل ترحم مىباشد. اسلام در همه حال طرفدار بىپناهان و بیچارگان است توصیه مىکند و به مسلمانان دستور مىدهد که تا مىتوانند با اسیران جنگى مدارا کنند.
یکى از یاران پیغمبر نقل مىکند که هر موقع پیامبر خدا صلى الله علیه وآله مىخواست اسرا را بین مسلمانان تقسیم کند (چون در آن زمان زندانى که قابل نگهدارى آنان باشد، وجود نداشت) درباره آن خطاب به مسلمانان کرده و مىفرمود: «استوصوا بالاسارى خیرا» توصیه کنید که با اسیران خوشرفتارى کنند (16) .
مسلمانان طبق توصیه پیامبر با اسیران خوشرفتارى مىکردند.
برادر مصعب در جنگ بدر به دستیکى از مسلمانان اسیر شده بود. او مىگوید: روزى برادرم مصعب بر من گذشت و به آن کسى که مرا اسیر کرده بود، توصیه نمود که از او محافظت کن، مادرش زن پولدارى است ممکن است فدیه او را بیاورد و به تو تقدیم کند. او گفت: من همراه یک دسته از انصار بودم وقتى که مرا از بدر آوردند، همین که غذاى شام و ناهارشان آماده مىشد، نان را به من اختصاص مىدادند و خودشان خرما مىخوردند و این خوشرفتارى بر اثر توصیه پیامبر خدا صلى الله علیه وآله بود که درباره ما به آنها امر کرده بود. حتى اگر یک لقمه نانى به دستشان مىافتاد، آن را به من مىدادند و هم او مىگفت: من حیا مىکردم آن را رد کنم یا به یکى از آنان بدهم زیرا به محض این که غذائى به دستشان مىافتاد، فورى به من مىدادند (17) .
على علیه السلام مىفرمود: غذا دادن و نیکى نمودن به اسیر در اسلام واجب است و کشتن او ناجوانمردى محسوب مىشود و بعد به آیه شریفه «و یطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و اسیرا» استشهاد مىنمود یعنى از جمله اوصاف مؤمنان این است که به فقیر و یتیم و اسیر اطعام مىکنند (18) .
آرى «اسیر» در اسلام به اندازه یتیم و فقیر قابل ترحم و شفقت است نیکوئى و احسان به اسیران به قدرى مورد توجه اسلام است که قرآن کریم غذا دادن به آنان را در شمار صفات برجسته ابرار و مقربین ذکر کرده است.
در قانون اسلام، نفقه اسیر به عهده آن کسى است که او را اسیر کرده است و او شرعا موظف است تمام وسائل آسایش و راحتى اسیر خود را فراهم کند.
امام صادق علیه السلام مىفرماید: مؤنه (هزینه زندگى) اسیر به عهده آن کسى است که او را دستگیر کرده استبدین ترتیب سرباز اسلامى موظف است عداوت و احساسات را کنار بگذارد و با آن کسى که چندى پیش قصد قتل او را داشت، احسان و نیکى کند، لازم است او را طعام دهد و سیراب سازد و در محل راحت و زیر سایه جاى دهد، اسیر کافر هم باشد باید با او مدارا کرد (19) .
این بود مختصرى از اصول و تعالیم اخلاقى اسلام که در میدان جهاد به ارتش و سربازان اسلام تعلیم مىدهد و همین مقدار براى نمایاندن چهره اسلام در میدان جنگ و رافت و مداراى فوقالعاده کافى است.
خلاصه، مقررات اخلاقى و انسانى از نظر اسلام به قدرى مهم است که حتى اگر منافع آنان را هم تهدید کند، باز مقدس و محترم است و رعایت اصول اخلاقى حتى تا آنجا که خسارتهاى فراوان براى مسلمین پدید آورد، لازم است.
بهطور کلى، اسلام مبادى و اصول عالى اخلاقى و انسانى را در روى زمین محکم و پابرجا ساخته است و بدین وسیله به اخلاق و انسانیت عظمتخاصى بخشیده است و آن مقدار از خسارات و مشکلات مادى که فرضا به جامعه بشریت وارد کرده، به وسیله نیروى «اخلاق» جبران نموده است.
پىنوشتها:
1) خلاصه فلسفه: ص 102.
2) انسان موجود ناشناخته، ص 35.
3) سوره بقره: آیه 208.
4) سوره نساء: آیه 127.
5) سوره حجرات: آیه 10.
6) سوره ممتحنه: آیات 7- 8.
7) سوره انفال: آیه 61- 62.
8) نهجالبلاغه، فیض الاسلام، ج2، ص 1018.
9) مجله خواندنیها به نقل از چهره جهاد در اسلام، ص 170.
10) تاریخ قانون عمل، ج1، ص 61.
11) جنگ و صلح در اسلام: ص 193.
12) تورات، فصل بیستم، جمله 1017.
13) سوره محمد صلى الله علیه وآله آیه 4.
14) کنزالعرفان: ص 188.
15) سیره حلبى: ج3، ص 231- 232، چاپ قاهره.
16) سیره ابن هشام: ج2، ص 299- تفسیر صافى: ذیل آیه «فاما منا بعد و اما فداء» .
17) سیره ابن هشام: ج3، ص 300.
18) وسائل الشیعه: ج11، ص 69.
19) فروع کافى: ج1، ص 337.