آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

موضوع و قلمرو اخلاق را با حقوق از جهات گوناگون متفاوت دانسته‏اند:
«کانت‏» که بیش از همه حکما در جدا ساختن حقوق و اخلاق اصرار ورزیده است، مبداء تمام نیکى‏ها را «اراده خیر»مى‏داند. به نطر او، کارى اخلاقى است که با حسن نیت، یعنى به منظور اداى تکلیف، انجام شده باشد، پس هرگاه‏کسى به امید پاداش یا از بیم کیفر، عملى را بر طبق قاعده اخلاق انجام دهد، کار نیکى نکرده است زیرا جلب سود یادفع زیان ارزش اخلاقى ندارد، و آنچه مهم است، نیت انجام تکلیف و پیروى از قانون است (1) .
با این حساب، اخلاق تنها به امور درونى و نفسانى نظر دارد و نیک و بد را با معیار اراده خیر مى‏سنجد، به این معنى درپیشگاه محکمه وجدان حسن نیت ارزش دارد نه مظاهر خارجى اراده. ولى درحقوق، میزان ارزیابى کارها، خودآنهاست، نیروى دولت‏به تحقیق امور نفسانى راهى ندارد به همین دلیل حقوق هیچگاه به محرکهاى درونى نمى‏پردازدو میدان فعالیت‏خود را محدود به جهان خارج مى‏سازد.
این نظریه کانت، پس از وى به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است زیرا نه اخلاق مى‏تواند نسبت‏به نتائج‏خارجى اعمال‏بى‏اعتنا باشد و نه حقوق از کاوش درباره چگونگى نیت اشخاص بى‏نیاز است. بدون تردید اگر اطاعت از قانون‏اخلاق، تنها به خاطر جلب سود یا محبت‏به دیگران باشد، فضیلت اداى تکلیف را ندارد ولى این‏گونه اعمال را نیزنباید از نظر اخلاقى بى‏ارزش دانست زیرا هدف اخلاق تامین سعادت انسان است و هر کارى که رسیدن به این هدف‏را آسانتر کند، پسندیده و نیک است (2) .
در اخلاق اسلامى نیز نیت مقدم بر عمل است و اندیشه‏هاى اخلاقى که فعالیت درونى است‏براعمال اخلاقى ه‏فعالیت‏برونى است، برترى دارد به موجب روایات ارزش کارهاى برونى مسلمین در عبادات و اخلاق وابسته به‏چگونگى عمل درونى و کیفیت اندیشه و نیت آنان است‏به هر نسبتى که نیت پاکتر و خلوص معنوى بیشتر باشد،ارزش عمل زیادتر خواهد بود.
على(ع) فرموده:
«النیه اءساس العمل‏» (3) : (نیت، اصل و پایه عمل است).
در اسلام، عمل باید براى خدا و به قصد اطاعت از فرمان الهى انجام پذیرد و شرط قبولى عمل در پیشگاه خداوندخلوص نیت، پاکى ضمیر و پیروى از برنامه شرع مقدس است.
رسول خدا(ص) فرموده:
«لا یقبل قول الا بعمل و لا یقبل قول ولا عمل الا بنیه و لا یقبل قول و عمل و نیه الا باصابه السنه‏» (4) .
«سخن، مورد قبول واقع نمى‏شود مگر به عمل و سخن و عمل، مقبول نیست مگر به نیت و قول و عمل و نیت پذیرفته‏نخواهد شد مگر آن که بروفق شرع و طبق سنت و دستور خداوند انجام گرفته باشد».
نتیجه آن که در اخلاق اسلامى، حسن نیت و پاکى ضمیر ازخود عمل با ارزشتر است و معیار اخلاق تنها رفتار ظاهرى‏مردم نیست و قضاوت نسبت‏به اعمال مردم هم از روى ظاهر صورت نمى‏گیرد، بلکه مهم محرک درونى آنهاست. مقصود این است که انسان، از درون تکمیل شود تا بتواند به طور اخلاقى فکر کند. هدف این نیست که انسان را وادارکنیم که حرکات اخلاقى بکند، مادامى که رفتار هر فرد نشانه تکامل عمیق درونى نباشد، عملیات او یک رشته تحدیدات مصنوعى، قراردادى و موقتى خواهد بود که با اول بهانه‏اى به باد مى‏رود. اگر قواعد اخلاقى بر اصالت وظیفه‏شناسى و سجایاى انسانى استوار نباشد، هرقدر هم که به ظاهر ارزش عملى داشته باشد، هیچ‏وقت موفقانه برضد جنبشهاى حیوانى جدال نخواهد نمود.
غرض در مکتب اسلام، معیار اخلاق، هماهنگى درون و برون است. و انسان اخلاقى کسى است که در باطن، داراى‏نیت پاک و اندیشه اخلاقى باشد و در ظاهر نیز طبق موازین اخلاقى و سجایاى انسانى عمل کند.
در حقوق نیز بسیارى از احکام به تناسب اراده باطنى و محرک شخص تعیین شده است فى‏المثل در قراردادها، اراده‏باطنى رکن اصلى معامله است. در مواردى ادعاى جهل به قانون پذیرفته مى‏شود. و د رمورد کسى که ندانسته به قانون‏تجاوز کرده است‏سختگیرى نمى‏کنند (5) .
در قوانین کیفرى نیز نیت مجرم در تحقق جرم و تعیین مجازات از مهمترین عوامل است و تقسیم جرائم به عمد و شبه‏عمد و خطاى محض روى همین مناسبت در قرآن کریم مى‏خوانیم:
(و من یقتل مومنا متعمدا فجزاوه جهنم خالدا فیها و غضب الله علیه و لعنه و اءعد له عذابا عظیما) (6) .
«کسى که مومنى را به عمد بکشد، جزاى او دوزخ است و خداوند بر او خشم مى‏گیرد و او را لعن مى‏کند و براى وى‏عذابى بزرگ، آماده مى‏سازد».
در قوانین کیفرى اسلام قتل عمد موجب قصاص است و به حکم آیه شریفه قاتل عمدى شخص مومن با وجود تحمل‏قصاص از عقوبت آن جهان نیز رهائى ندارد.
و درباره قتل خطاءئى مى‏فرماید:
(و ما کان لمومن اءن یقتل مومنا الا خطاء و من قتل مومنا خطاء فتحریر رقبه مومنه و دیه مسلمه الى اءهله الا اءن‏یصدقوا) (7) .
«هیچ مومنى را این حق نمى‏رسد که مومنى را به قتل برساند مگر این که قتل خطاءئى باشد، کسى که مومنى را به نحوخطاءئى بکشد، به عنوان کفاره آزاد کردن یک بنده بر عهده اوست، و همچنین باید خونبهاى مقتول را به ورثه او تسلیم‏کند، مگر این که وارث خونبها را عفو کند».
چنان که مى‏بینیم اثر خارجى قتل در تمام موارد -خطاءئى، عمد، شبه عمد- یکسان است ولى قانونگذار کسى را که‏به خطا مرتکب آدم‏کشى شده، به دیده قاتل عمد نمى‏نگرد و حتى بین عمدى و شبه عمدى ننیز فرق مى‏گذارد و این‏تقسیم روى «نیت‏» قاتل است.
با این همه باید دانست که حقوق از علوم اجتماعى است و تنها به حوادثى مى‏پردازد که در اجتماع روى مى‏دهد و تازمانى که اراده شخص مظهر خارجى پیدا نکند، از موضوع این علم خارج است. درحالى که اخلاق هم به اعمال‏ظاهرى و هم به عوامل درونى انسان توجه دارد.
در روایتى از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که مرد اعرابى شرفیاب محضر رسول خدا(ص) شد، عرض کرد:
«الرجل یقاتل للمغنم والرجل یقاتل لیذکر، والرجل یقاتل لیرى مکانه، فمن فى سبیل‏الله؟»«یک نفر به منظور ست‏یافتن به غنیمت پیکار مى‏کند شخص دیگرى براى این که نامش زبانزد مردم شود، مى‏جنگد.و مردى دیگر براى این که شهامتش مورد توجه قرار گیرد، نبرد مى‏کند. عمل کدام‏یک از اینها براى خدا و در راه‏خداوند است؟».
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«من قاتل لتکون کلمه‏الله هى العلیا فهو فى سبیل الله‏» (8) .
«مجاهد در راه خدا کسى است که قتال مى‏کند و نیتش برترى یارى تعالى و پیروزى آئین الهى است‏».
رسول اکرم(ص) فرموده است:
«من بات و فى قلبه غش لاخیه المسلم بات فى سخط الله و اءصبح کذلک حتى یتوب‏» (9) .
«کسى که شب را بگذراند و دلش به برادر مسلمان خود ناخالص و آمیخته به بدبینى باشد، آن شب را در غضب الهى‏مى‏گذراند و اگر صبح کند و همچنان دلش نسبت‏به وى ناپاک باشد، بازهم در غضب الهى است تا زمانى که توبه کند ودلش را از بدبینى تطهیر نماید».
ناگفته نماند که اجتماعى بودن حقوق مانع از کاوش درباره مبناى درونى اعمال شخص نیست، همچنان که زندگى‏فردى را در برابر حیات اجماعى نمى‏توان فراموش کرد، حقوق نیز از اخلاق بى‏نیاز نمى‏باشد و در بیشتر احکام خود به‏انگیزه‏ها و محرکهاى درونى توجه دارد. دادرس همچنان که نگهبان حقوق است، پاسدار اخلاق نیز هست، و این‏وظیفه را باهم اعمال مى‏کند (10) .
برخى از نویسندگان، حقوق را به زندگى مادى اختصاص داده و موضوع اخلاق را «انسان معنوى‏» گفته‏اند. با این که‏حقوق اغلب در امور مادى جریان دارد و اخلاق در پاکى روح و وجدان اصرار بیشتر مى‏ورزد ولى هیچ‏کدام تنها مادى‏یا معنوى نیست انسان با تمام وجود مادى و روحى خود، موضوع هر دو علم حقوق و اخلاق است. زندگى انسان‏ترکیبى از امور مادى و معنوى است و هیچ قاعده‏اى نمى‏تواند این حقیقت رانادیده بگیرد (11) .
به هرحال، قلمرو حقوق و اخلاق را نمى‏توان یکى دانست. حقوق به زندگى اجتماعى انسان نظر دارد و از این دیدگاه‏به او توجه مى‏کند، هدف اصلى قانونگذار حفظ نظم و صلح اجتماعى است و اگر به زندگى فردى و تکمیل انسان‏مى‏پردازد به خاطر رسیدن به این هدف است. پس آنچه در درون انسان مى‏گذرد، و همراه با فعل خارجى نشده، ازحوزه کومت‏حقوق بیرون است. زیرا رسیدگى به این‏گونه امور تنها در پیشگاه وجدان ممکن است و اجتماع توانائى‏اجراى این وظیفه را ندارد. اخلاق اگرچه ناظر به وجدان شخص و هدف از آن تامین آرامش درونى است ولى به‏زندگى اجتماعى نیز توجه دارد زیرا انسان نمى‏تواند بدون اجتماع زندگى کند و در برابر محیط خود مستقل و بى‏نیازبماند و شادى و غم دیگران را به هیچ شمارد و لیکن نیازى به ضمانت اجراى خارجى ندارد و ضمانت اجراى آن ازدرون وجدان و خداوند مى‏باشد و لذا اخلاق قدرت آن را دارد که براى تامین هدفهاى خود، تا اعماق دل آدمى نفوذو اراده او راتکان دهد و تمام عواطف راکنترل نماید.
از سوى دیگر، اخلاق از اندیشه‏هاى بلند پاکان و پرهیزکاران مایه مى‏گیرد «چهره‏هاى بزرگ اخلاقى، از فراز قرون‏واعصار واز فراز مدینه‏هاى بشرى است‏خود را به جانب همدیگر دراز مى‏کنند و همه باهم مدینه‏اى الهى مى‏سازند، وما را به ورود بدان فرامى‏خوانند ممکن است ما نتوانیم صلا و نداى آنها را مجزا و متمایز از هم بشنویم ولى این صلاداده مى‏شود و در باطن و ژرفناى جان ما نیز چیزى بدین صلا پاسخ مى‏دهد و ما به یارى اندیشه از جامعه واقعى،خویشتن را به جامعه آرمانى و ایده‏آلى منتقل مى‏نمائیم (12) . و دولت نمى‏تواند رعایت همه احکام اخلاق را از توده‏مردم انتظار داشته باشد، براى حفظ نظم در هر جامعه «حد اقلى از اخلاق‏» ضرورت دارد که به دقت نمى‏توان میزان آن‏رامعین کرد. و در نتیجه مبازره با نیروهاى اخلاقى با سایر ضرورتهاى اجتماعى، در هر زمان و مکان خاص، پاره‏اى ازقواعداخلاق در حقوق نفوذ مى‏کند و دسته‏اى از آنها بى‏اثر مى‏ماند (13) ».
به همین جهات است که در بسیارى از موارد، قواعد اخلاق و قوانین منطبق نیستند مثلا دروغگوئى ولو به شوخى دراخلاق ناپسند و مذموم است.
امیرمومنان على(ع) فرمود:
«لا یجد عبد طعم الایمان حتى یترک الکذب هزله و جده‏» (14) .
«انسان طعم ایمان رانمى‏چشد مگر این که دروغ را ترک نماید، خواه دروغ از روى شوخى و هزل باشد یا جد».
ولى در حقوق فقط در شرائط خاصى براى آن مجازات معین شده است. غیبت کردن از نظر اخلاق بسیار مذموم‏است.
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«من اغتاب مسلما او مسلمه لم یقبل الله صلاته و لا صیامه اربعین یوما ولیله الا ان یغفر له صاحبه‏» (15) .
«هر کس غیبت کند مرد مسلماان یا زن مسلمان را، خدا چهل شبانه‏روز نماز و روزه او را قبول نمى‏کند، مگر این که آن‏کس که از او غیبت‏شده، از او عفو کند».
ولى درحقوق براى آن مجازاتى تعیین نشده است.
میدانیم منطقه قلب و فکر انسان از دسترس قوانین و نیروهاى اجرائى آن که عموما جنبه مادى دارند، بیرون است وآنها کوچکترین نفوذى در این قسمت ندارند، تنها عقائد مذهبى و اصول اخلاقى مى‏توانند دراین منطقه راه یافته، آن راء;ه امن وامان سازند مخصوصا اسلام براى تامین این هدف دستورهاى وسیع و قابل توجهى دارد که یکى از امتیازات‏بزرگ آن محسوب مى‏شود. قرآن مجید صریحا دستور مى‏دهد:
(یا اءیها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم..) (16) .
«اى مومنان از بسیارى از گمانها بپرهیزید که پاره‏اى از آنها گناه است‏».
شاید تعبیر به «کثیرا من الظن‏» (بسیارى از گمانها) از این نظر باشد که قسمت مهم یا بیشتر گمانهاى مردم درباره یکدیگر«گمان بد» است و به این ترتیب قرآن مجید، مردم را متوجه خطر بزرگى که امنیت آنها را در افکار یکدیگر از بین مى‏برد،ساخته است و مساءله به عنوان یک مساءله «محل ابتلاى عمومى‏» معرفى نموده است.
در احادیث اسلامى نیز درباره اجتناب از سوء ظن نسبت‏به مومنان تاکید زیادى شده است ازجمله پیامبر اکرم(ص) مى‏فرماید:
«ان الله حرم من المسلم دمه و ماله و عرضه وان یظن به ظن السوء» (17) .
«خداوند خون و مال و آبرو وگمان بد درباره مسلمان را حرام فرموده است‏».
این روایت مخصوصا از این نظر قابل توجه است که امنیت در جهات چهارگانه را در ردیف یکدیگر قرار داده و همه رادر عبارت واحدى تحریم فرموده است.
معلوم مى‏شود حدود امنیت منحصر به امنیت جانى و مالى و ناموسى نیست و از آنها مهمتر امنیت از نظر آبرو و حفظشخصیت اجتماعى افراد مى‏باشد.
بدیهى است آنچه تامین آن از نظر قوانین امکان دارد، تنها تامین امنیت جانى و مالى و تاحدودى تامین امنیت ازنظر حیثیت و آبروى اجتماعى است البته تا آنجا که اثرات خدشه‏دار شدن آن باموازین قانونى قابل سنجش باشد ولى‏امنیت فکرى، مخصوصا از نظر سالم ماندن از قضاوتهاى سوء دیگران آنها از طریق مکتبهاى الهى و ادیان آسمانى‏واصول اخلاقى قابل تامین است.
رسول اکرم(ص) فرموده:
«ثلاث لا ینجو منهن اءحد: الظن والطیره والحسد و ساحدثکم بالمخرج من ذلک اذا ظننت فلا تحقق و اذا تطیرت‏فامض و اذا حسدت فلا تبع‏» (18) .
«سه اندیشه مذموم است که هیچ‏کس از آنها نجات و خلاصى ندارد گمان بد، فال بد، و حسد و به شما مى‏گویم چگونه‏خود را از شرور آنها برکنار سازید، موقعى که به کسى گمان بد بردید، درباره او تجسس نکنید و پیرامون کارش تحقیق وکاوش نکنید و زمانى که بر اثرفال بد، آزرده و رنجیده خاطر شدید، به آن اعتنا نکنید، هنگامى که درباره کسى حسدپیدا کردید، نسبت‏به او مرتکب ظلم و عصیان نشوید، ودر باره‏اش تعدى و ستم روا مدارید».
باز آن حضرت فرموده:
«لکل قلب وسوسه فاذا فتق الوسواس حجاب القلب و نطق به اللسان اءخذ به العبد و اذا لم یفتق الحجاب ولم ینطق به‏اللسان فلا حرج‏» (19) .
«در هر دلى وسوسه وجود دارد اگر آن وسوسه پرده دل را بدرد و زبان آن را بکوبد آدمى مورد مواءخذه بارى تعالى‏قرار مى‏گیرد ولى اگر در ضمیر و درون بماند، و به زبان نیاید، براى شخص مسوولیتى نخواهد بود».
خلاصه اینها همه از قلمرو اخلاق است و حقوق و قانون به آنها راهى ندارد.
پى‏نوشت‏ها:
1) فلسفه حقوق، ج‏1، ص 401.
2) همان ، ص 402.
3) فهرست غرر، ص 398.
4) بحار، ج‏15، قسمت دوم، ص 76، چااپا قدیم.
5) فلسفه حقوق، ج‏17 ص 402.
6) سوره نساء، آیه 195.
7) سوره نساء، 94.
8) بخارى، درکتاب جهاد و مسلم در کتاب الاماره باب 42، ج‏2، ص 156.
9) امالى صدوق، ص 257.
10) روابط حقوق و اخلاق در مقدمه مطالعه حقوق، ج‏1، ص 122.
11) فلسفه حقوق، ج‏1، ص 404.
12) هانرى برکسن، در سرچشمه اخلاق و دین، ص 68 ترجمه حسن حبیبى.
13) فلسفه حقوق، ج‏1، ص 405 - 406.
14) کافى، ج‏2، ص 340 ، ح‏11.
15) بحار، ج‏75، ص 258، ح‏25.
16) سوره حجرات، آیه 12.
17) مهجه‏البیضاء، ج‏5، ص 268.
18) مجموعه ورام، ج‏1، ص 127.
19) سفینه‏البحار، ج‏2، ص 655.

تبلیغات