قلمرو اخلاق و حقوق
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
موضوع و قلمرو اخلاق را با حقوق از جهات گوناگون متفاوت دانستهاند:
«کانت» که بیش از همه حکما در جدا ساختن حقوق و اخلاق اصرار ورزیده است، مبداء تمام نیکىها را «اراده خیر»مىداند. به نطر او، کارى اخلاقى است که با حسن نیت، یعنى به منظور اداى تکلیف، انجام شده باشد، پس هرگاهکسى به امید پاداش یا از بیم کیفر، عملى را بر طبق قاعده اخلاق انجام دهد، کار نیکى نکرده است زیرا جلب سود یادفع زیان ارزش اخلاقى ندارد، و آنچه مهم است، نیت انجام تکلیف و پیروى از قانون است (1) .
با این حساب، اخلاق تنها به امور درونى و نفسانى نظر دارد و نیک و بد را با معیار اراده خیر مىسنجد، به این معنى درپیشگاه محکمه وجدان حسن نیت ارزش دارد نه مظاهر خارجى اراده. ولى درحقوق، میزان ارزیابى کارها، خودآنهاست، نیروى دولتبه تحقیق امور نفسانى راهى ندارد به همین دلیل حقوق هیچگاه به محرکهاى درونى نمىپردازدو میدان فعالیتخود را محدود به جهان خارج مىسازد.
این نظریه کانت، پس از وى به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است زیرا نه اخلاق مىتواند نسبتبه نتائجخارجى اعمالبىاعتنا باشد و نه حقوق از کاوش درباره چگونگى نیت اشخاص بىنیاز است. بدون تردید اگر اطاعت از قانوناخلاق، تنها به خاطر جلب سود یا محبتبه دیگران باشد، فضیلت اداى تکلیف را ندارد ولى اینگونه اعمال را نیزنباید از نظر اخلاقى بىارزش دانست زیرا هدف اخلاق تامین سعادت انسان است و هر کارى که رسیدن به این هدفرا آسانتر کند، پسندیده و نیک است (2) .
در اخلاق اسلامى نیز نیت مقدم بر عمل است و اندیشههاى اخلاقى که فعالیت درونى استبراعمال اخلاقى هفعالیتبرونى است، برترى دارد به موجب روایات ارزش کارهاى برونى مسلمین در عبادات و اخلاق وابسته بهچگونگى عمل درونى و کیفیت اندیشه و نیت آنان استبه هر نسبتى که نیت پاکتر و خلوص معنوى بیشتر باشد،ارزش عمل زیادتر خواهد بود.
على(ع) فرموده:
«النیه اءساس العمل» (3) : (نیت، اصل و پایه عمل است).
در اسلام، عمل باید براى خدا و به قصد اطاعت از فرمان الهى انجام پذیرد و شرط قبولى عمل در پیشگاه خداوندخلوص نیت، پاکى ضمیر و پیروى از برنامه شرع مقدس است.
رسول خدا(ص) فرموده:
«لا یقبل قول الا بعمل و لا یقبل قول ولا عمل الا بنیه و لا یقبل قول و عمل و نیه الا باصابه السنه» (4) .
«سخن، مورد قبول واقع نمىشود مگر به عمل و سخن و عمل، مقبول نیست مگر به نیت و قول و عمل و نیت پذیرفتهنخواهد شد مگر آن که بروفق شرع و طبق سنت و دستور خداوند انجام گرفته باشد».
نتیجه آن که در اخلاق اسلامى، حسن نیت و پاکى ضمیر ازخود عمل با ارزشتر است و معیار اخلاق تنها رفتار ظاهرىمردم نیست و قضاوت نسبتبه اعمال مردم هم از روى ظاهر صورت نمىگیرد، بلکه مهم محرک درونى آنهاست. مقصود این است که انسان، از درون تکمیل شود تا بتواند به طور اخلاقى فکر کند. هدف این نیست که انسان را وادارکنیم که حرکات اخلاقى بکند، مادامى که رفتار هر فرد نشانه تکامل عمیق درونى نباشد، عملیات او یک رشته تحدیدات مصنوعى، قراردادى و موقتى خواهد بود که با اول بهانهاى به باد مىرود. اگر قواعد اخلاقى بر اصالت وظیفهشناسى و سجایاى انسانى استوار نباشد، هرقدر هم که به ظاهر ارزش عملى داشته باشد، هیچوقت موفقانه برضد جنبشهاى حیوانى جدال نخواهد نمود.
غرض در مکتب اسلام، معیار اخلاق، هماهنگى درون و برون است. و انسان اخلاقى کسى است که در باطن، داراىنیت پاک و اندیشه اخلاقى باشد و در ظاهر نیز طبق موازین اخلاقى و سجایاى انسانى عمل کند.
در حقوق نیز بسیارى از احکام به تناسب اراده باطنى و محرک شخص تعیین شده است فىالمثل در قراردادها، ارادهباطنى رکن اصلى معامله است. در مواردى ادعاى جهل به قانون پذیرفته مىشود. و د رمورد کسى که ندانسته به قانونتجاوز کرده استسختگیرى نمىکنند (5) .
در قوانین کیفرى نیز نیت مجرم در تحقق جرم و تعیین مجازات از مهمترین عوامل است و تقسیم جرائم به عمد و شبهعمد و خطاى محض روى همین مناسبت در قرآن کریم مىخوانیم:
(و من یقتل مومنا متعمدا فجزاوه جهنم خالدا فیها و غضب الله علیه و لعنه و اءعد له عذابا عظیما) (6) .
«کسى که مومنى را به عمد بکشد، جزاى او دوزخ است و خداوند بر او خشم مىگیرد و او را لعن مىکند و براى وىعذابى بزرگ، آماده مىسازد».
در قوانین کیفرى اسلام قتل عمد موجب قصاص است و به حکم آیه شریفه قاتل عمدى شخص مومن با وجود تحملقصاص از عقوبت آن جهان نیز رهائى ندارد.
و درباره قتل خطاءئى مىفرماید:
(و ما کان لمومن اءن یقتل مومنا الا خطاء و من قتل مومنا خطاء فتحریر رقبه مومنه و دیه مسلمه الى اءهله الا اءنیصدقوا) (7) .
«هیچ مومنى را این حق نمىرسد که مومنى را به قتل برساند مگر این که قتل خطاءئى باشد، کسى که مومنى را به نحوخطاءئى بکشد، به عنوان کفاره آزاد کردن یک بنده بر عهده اوست، و همچنین باید خونبهاى مقتول را به ورثه او تسلیمکند، مگر این که وارث خونبها را عفو کند».
چنان که مىبینیم اثر خارجى قتل در تمام موارد -خطاءئى، عمد، شبه عمد- یکسان است ولى قانونگذار کسى را کهبه خطا مرتکب آدمکشى شده، به دیده قاتل عمد نمىنگرد و حتى بین عمدى و شبه عمدى ننیز فرق مىگذارد و اینتقسیم روى «نیت» قاتل است.
با این همه باید دانست که حقوق از علوم اجتماعى است و تنها به حوادثى مىپردازد که در اجتماع روى مىدهد و تازمانى که اراده شخص مظهر خارجى پیدا نکند، از موضوع این علم خارج است. درحالى که اخلاق هم به اعمالظاهرى و هم به عوامل درونى انسان توجه دارد.
در روایتى از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که مرد اعرابى شرفیاب محضر رسول خدا(ص) شد، عرض کرد:
«الرجل یقاتل للمغنم والرجل یقاتل لیذکر، والرجل یقاتل لیرى مکانه، فمن فى سبیلالله؟»«یک نفر به منظور ستیافتن به غنیمت پیکار مىکند شخص دیگرى براى این که نامش زبانزد مردم شود، مىجنگد.و مردى دیگر براى این که شهامتش مورد توجه قرار گیرد، نبرد مىکند. عمل کدامیک از اینها براى خدا و در راهخداوند است؟».
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«من قاتل لتکون کلمهالله هى العلیا فهو فى سبیل الله» (8) .
«مجاهد در راه خدا کسى است که قتال مىکند و نیتش برترى یارى تعالى و پیروزى آئین الهى است».
رسول اکرم(ص) فرموده است:
«من بات و فى قلبه غش لاخیه المسلم بات فى سخط الله و اءصبح کذلک حتى یتوب» (9) .
«کسى که شب را بگذراند و دلش به برادر مسلمان خود ناخالص و آمیخته به بدبینى باشد، آن شب را در غضب الهىمىگذراند و اگر صبح کند و همچنان دلش نسبتبه وى ناپاک باشد، بازهم در غضب الهى است تا زمانى که توبه کند ودلش را از بدبینى تطهیر نماید».
ناگفته نماند که اجتماعى بودن حقوق مانع از کاوش درباره مبناى درونى اعمال شخص نیست، همچنان که زندگىفردى را در برابر حیات اجماعى نمىتوان فراموش کرد، حقوق نیز از اخلاق بىنیاز نمىباشد و در بیشتر احکام خود بهانگیزهها و محرکهاى درونى توجه دارد. دادرس همچنان که نگهبان حقوق است، پاسدار اخلاق نیز هست، و اینوظیفه را باهم اعمال مىکند (10) .
برخى از نویسندگان، حقوق را به زندگى مادى اختصاص داده و موضوع اخلاق را «انسان معنوى» گفتهاند. با این کهحقوق اغلب در امور مادى جریان دارد و اخلاق در پاکى روح و وجدان اصرار بیشتر مىورزد ولى هیچکدام تنها مادىیا معنوى نیست انسان با تمام وجود مادى و روحى خود، موضوع هر دو علم حقوق و اخلاق است. زندگى انسانترکیبى از امور مادى و معنوى است و هیچ قاعدهاى نمىتواند این حقیقت رانادیده بگیرد (11) .
به هرحال، قلمرو حقوق و اخلاق را نمىتوان یکى دانست. حقوق به زندگى اجتماعى انسان نظر دارد و از این دیدگاهبه او توجه مىکند، هدف اصلى قانونگذار حفظ نظم و صلح اجتماعى است و اگر به زندگى فردى و تکمیل انسانمىپردازد به خاطر رسیدن به این هدف است. پس آنچه در درون انسان مىگذرد، و همراه با فعل خارجى نشده، ازحوزه کومتحقوق بیرون است. زیرا رسیدگى به اینگونه امور تنها در پیشگاه وجدان ممکن است و اجتماع توانائىاجراى این وظیفه را ندارد. اخلاق اگرچه ناظر به وجدان شخص و هدف از آن تامین آرامش درونى است ولى بهزندگى اجتماعى نیز توجه دارد زیرا انسان نمىتواند بدون اجتماع زندگى کند و در برابر محیط خود مستقل و بىنیازبماند و شادى و غم دیگران را به هیچ شمارد و لیکن نیازى به ضمانت اجراى خارجى ندارد و ضمانت اجراى آن ازدرون وجدان و خداوند مىباشد و لذا اخلاق قدرت آن را دارد که براى تامین هدفهاى خود، تا اعماق دل آدمى نفوذو اراده او راتکان دهد و تمام عواطف راکنترل نماید.
از سوى دیگر، اخلاق از اندیشههاى بلند پاکان و پرهیزکاران مایه مىگیرد «چهرههاى بزرگ اخلاقى، از فراز قرونواعصار واز فراز مدینههاى بشرى استخود را به جانب همدیگر دراز مىکنند و همه باهم مدینهاى الهى مىسازند، وما را به ورود بدان فرامىخوانند ممکن است ما نتوانیم صلا و نداى آنها را مجزا و متمایز از هم بشنویم ولى این صلاداده مىشود و در باطن و ژرفناى جان ما نیز چیزى بدین صلا پاسخ مىدهد و ما به یارى اندیشه از جامعه واقعى،خویشتن را به جامعه آرمانى و ایدهآلى منتقل مىنمائیم (12) . و دولت نمىتواند رعایت همه احکام اخلاق را از تودهمردم انتظار داشته باشد، براى حفظ نظم در هر جامعه «حد اقلى از اخلاق» ضرورت دارد که به دقت نمىتوان میزان آنرامعین کرد. و در نتیجه مبازره با نیروهاى اخلاقى با سایر ضرورتهاى اجتماعى، در هر زمان و مکان خاص، پارهاى ازقواعداخلاق در حقوق نفوذ مىکند و دستهاى از آنها بىاثر مىماند (13) ».
به همین جهات است که در بسیارى از موارد، قواعد اخلاق و قوانین منطبق نیستند مثلا دروغگوئى ولو به شوخى دراخلاق ناپسند و مذموم است.
امیرمومنان على(ع) فرمود:
«لا یجد عبد طعم الایمان حتى یترک الکذب هزله و جده» (14) .
«انسان طعم ایمان رانمىچشد مگر این که دروغ را ترک نماید، خواه دروغ از روى شوخى و هزل باشد یا جد».
ولى در حقوق فقط در شرائط خاصى براى آن مجازات معین شده است. غیبت کردن از نظر اخلاق بسیار مذموماست.
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«من اغتاب مسلما او مسلمه لم یقبل الله صلاته و لا صیامه اربعین یوما ولیله الا ان یغفر له صاحبه» (15) .
«هر کس غیبت کند مرد مسلماان یا زن مسلمان را، خدا چهل شبانهروز نماز و روزه او را قبول نمىکند، مگر این که آنکس که از او غیبتشده، از او عفو کند».
ولى درحقوق براى آن مجازاتى تعیین نشده است.
میدانیم منطقه قلب و فکر انسان از دسترس قوانین و نیروهاى اجرائى آن که عموما جنبه مادى دارند، بیرون است وآنها کوچکترین نفوذى در این قسمت ندارند، تنها عقائد مذهبى و اصول اخلاقى مىتوانند دراین منطقه راه یافته، آن راء;ه امن وامان سازند مخصوصا اسلام براى تامین این هدف دستورهاى وسیع و قابل توجهى دارد که یکى از امتیازاتبزرگ آن محسوب مىشود. قرآن مجید صریحا دستور مىدهد:
(یا اءیها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم..) (16) .
«اى مومنان از بسیارى از گمانها بپرهیزید که پارهاى از آنها گناه است».
شاید تعبیر به «کثیرا من الظن» (بسیارى از گمانها) از این نظر باشد که قسمت مهم یا بیشتر گمانهاى مردم درباره یکدیگر«گمان بد» است و به این ترتیب قرآن مجید، مردم را متوجه خطر بزرگى که امنیت آنها را در افکار یکدیگر از بین مىبرد،ساخته است و مساءله به عنوان یک مساءله «محل ابتلاى عمومى» معرفى نموده است.
در احادیث اسلامى نیز درباره اجتناب از سوء ظن نسبتبه مومنان تاکید زیادى شده است ازجمله پیامبر اکرم(ص) مىفرماید:
«ان الله حرم من المسلم دمه و ماله و عرضه وان یظن به ظن السوء» (17) .
«خداوند خون و مال و آبرو وگمان بد درباره مسلمان را حرام فرموده است».
این روایت مخصوصا از این نظر قابل توجه است که امنیت در جهات چهارگانه را در ردیف یکدیگر قرار داده و همه رادر عبارت واحدى تحریم فرموده است.
معلوم مىشود حدود امنیت منحصر به امنیت جانى و مالى و ناموسى نیست و از آنها مهمتر امنیت از نظر آبرو و حفظشخصیت اجتماعى افراد مىباشد.
بدیهى است آنچه تامین آن از نظر قوانین امکان دارد، تنها تامین امنیت جانى و مالى و تاحدودى تامین امنیت ازنظر حیثیت و آبروى اجتماعى است البته تا آنجا که اثرات خدشهدار شدن آن باموازین قانونى قابل سنجش باشد ولىامنیت فکرى، مخصوصا از نظر سالم ماندن از قضاوتهاى سوء دیگران آنها از طریق مکتبهاى الهى و ادیان آسمانىواصول اخلاقى قابل تامین است.
رسول اکرم(ص) فرموده:
«ثلاث لا ینجو منهن اءحد: الظن والطیره والحسد و ساحدثکم بالمخرج من ذلک اذا ظننت فلا تحقق و اذا تطیرتفامض و اذا حسدت فلا تبع» (18) .
«سه اندیشه مذموم است که هیچکس از آنها نجات و خلاصى ندارد گمان بد، فال بد، و حسد و به شما مىگویم چگونهخود را از شرور آنها برکنار سازید، موقعى که به کسى گمان بد بردید، درباره او تجسس نکنید و پیرامون کارش تحقیق وکاوش نکنید و زمانى که بر اثرفال بد، آزرده و رنجیده خاطر شدید، به آن اعتنا نکنید، هنگامى که درباره کسى حسدپیدا کردید، نسبتبه او مرتکب ظلم و عصیان نشوید، ودر بارهاش تعدى و ستم روا مدارید».
باز آن حضرت فرموده:
«لکل قلب وسوسه فاذا فتق الوسواس حجاب القلب و نطق به اللسان اءخذ به العبد و اذا لم یفتق الحجاب ولم ینطق بهاللسان فلا حرج» (19) .
«در هر دلى وسوسه وجود دارد اگر آن وسوسه پرده دل را بدرد و زبان آن را بکوبد آدمى مورد مواءخذه بارى تعالىقرار مىگیرد ولى اگر در ضمیر و درون بماند، و به زبان نیاید، براى شخص مسوولیتى نخواهد بود».
خلاصه اینها همه از قلمرو اخلاق است و حقوق و قانون به آنها راهى ندارد.
پىنوشتها:
1) فلسفه حقوق، ج1، ص 401.
2) همان ، ص 402.
3) فهرست غرر، ص 398.
4) بحار، ج15، قسمت دوم، ص 76، چااپا قدیم.
5) فلسفه حقوق، ج17 ص 402.
6) سوره نساء، آیه 195.
7) سوره نساء، 94.
8) بخارى، درکتاب جهاد و مسلم در کتاب الاماره باب 42، ج2، ص 156.
9) امالى صدوق، ص 257.
10) روابط حقوق و اخلاق در مقدمه مطالعه حقوق، ج1، ص 122.
11) فلسفه حقوق، ج1، ص 404.
12) هانرى برکسن، در سرچشمه اخلاق و دین، ص 68 ترجمه حسن حبیبى.
13) فلسفه حقوق، ج1، ص 405 - 406.
14) کافى، ج2، ص 340 ، ح11.
15) بحار، ج75، ص 258، ح25.
16) سوره حجرات، آیه 12.
17) مهجهالبیضاء، ج5، ص 268.
18) مجموعه ورام، ج1، ص 127.
19) سفینهالبحار، ج2، ص 655.
«کانت» که بیش از همه حکما در جدا ساختن حقوق و اخلاق اصرار ورزیده است، مبداء تمام نیکىها را «اراده خیر»مىداند. به نطر او، کارى اخلاقى است که با حسن نیت، یعنى به منظور اداى تکلیف، انجام شده باشد، پس هرگاهکسى به امید پاداش یا از بیم کیفر، عملى را بر طبق قاعده اخلاق انجام دهد، کار نیکى نکرده است زیرا جلب سود یادفع زیان ارزش اخلاقى ندارد، و آنچه مهم است، نیت انجام تکلیف و پیروى از قانون است (1) .
با این حساب، اخلاق تنها به امور درونى و نفسانى نظر دارد و نیک و بد را با معیار اراده خیر مىسنجد، به این معنى درپیشگاه محکمه وجدان حسن نیت ارزش دارد نه مظاهر خارجى اراده. ولى درحقوق، میزان ارزیابى کارها، خودآنهاست، نیروى دولتبه تحقیق امور نفسانى راهى ندارد به همین دلیل حقوق هیچگاه به محرکهاى درونى نمىپردازدو میدان فعالیتخود را محدود به جهان خارج مىسازد.
این نظریه کانت، پس از وى به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است زیرا نه اخلاق مىتواند نسبتبه نتائجخارجى اعمالبىاعتنا باشد و نه حقوق از کاوش درباره چگونگى نیت اشخاص بىنیاز است. بدون تردید اگر اطاعت از قانوناخلاق، تنها به خاطر جلب سود یا محبتبه دیگران باشد، فضیلت اداى تکلیف را ندارد ولى اینگونه اعمال را نیزنباید از نظر اخلاقى بىارزش دانست زیرا هدف اخلاق تامین سعادت انسان است و هر کارى که رسیدن به این هدفرا آسانتر کند، پسندیده و نیک است (2) .
در اخلاق اسلامى نیز نیت مقدم بر عمل است و اندیشههاى اخلاقى که فعالیت درونى استبراعمال اخلاقى هفعالیتبرونى است، برترى دارد به موجب روایات ارزش کارهاى برونى مسلمین در عبادات و اخلاق وابسته بهچگونگى عمل درونى و کیفیت اندیشه و نیت آنان استبه هر نسبتى که نیت پاکتر و خلوص معنوى بیشتر باشد،ارزش عمل زیادتر خواهد بود.
على(ع) فرموده:
«النیه اءساس العمل» (3) : (نیت، اصل و پایه عمل است).
در اسلام، عمل باید براى خدا و به قصد اطاعت از فرمان الهى انجام پذیرد و شرط قبولى عمل در پیشگاه خداوندخلوص نیت، پاکى ضمیر و پیروى از برنامه شرع مقدس است.
رسول خدا(ص) فرموده:
«لا یقبل قول الا بعمل و لا یقبل قول ولا عمل الا بنیه و لا یقبل قول و عمل و نیه الا باصابه السنه» (4) .
«سخن، مورد قبول واقع نمىشود مگر به عمل و سخن و عمل، مقبول نیست مگر به نیت و قول و عمل و نیت پذیرفتهنخواهد شد مگر آن که بروفق شرع و طبق سنت و دستور خداوند انجام گرفته باشد».
نتیجه آن که در اخلاق اسلامى، حسن نیت و پاکى ضمیر ازخود عمل با ارزشتر است و معیار اخلاق تنها رفتار ظاهرىمردم نیست و قضاوت نسبتبه اعمال مردم هم از روى ظاهر صورت نمىگیرد، بلکه مهم محرک درونى آنهاست. مقصود این است که انسان، از درون تکمیل شود تا بتواند به طور اخلاقى فکر کند. هدف این نیست که انسان را وادارکنیم که حرکات اخلاقى بکند، مادامى که رفتار هر فرد نشانه تکامل عمیق درونى نباشد، عملیات او یک رشته تحدیدات مصنوعى، قراردادى و موقتى خواهد بود که با اول بهانهاى به باد مىرود. اگر قواعد اخلاقى بر اصالت وظیفهشناسى و سجایاى انسانى استوار نباشد، هرقدر هم که به ظاهر ارزش عملى داشته باشد، هیچوقت موفقانه برضد جنبشهاى حیوانى جدال نخواهد نمود.
غرض در مکتب اسلام، معیار اخلاق، هماهنگى درون و برون است. و انسان اخلاقى کسى است که در باطن، داراىنیت پاک و اندیشه اخلاقى باشد و در ظاهر نیز طبق موازین اخلاقى و سجایاى انسانى عمل کند.
در حقوق نیز بسیارى از احکام به تناسب اراده باطنى و محرک شخص تعیین شده است فىالمثل در قراردادها، ارادهباطنى رکن اصلى معامله است. در مواردى ادعاى جهل به قانون پذیرفته مىشود. و د رمورد کسى که ندانسته به قانونتجاوز کرده استسختگیرى نمىکنند (5) .
در قوانین کیفرى نیز نیت مجرم در تحقق جرم و تعیین مجازات از مهمترین عوامل است و تقسیم جرائم به عمد و شبهعمد و خطاى محض روى همین مناسبت در قرآن کریم مىخوانیم:
(و من یقتل مومنا متعمدا فجزاوه جهنم خالدا فیها و غضب الله علیه و لعنه و اءعد له عذابا عظیما) (6) .
«کسى که مومنى را به عمد بکشد، جزاى او دوزخ است و خداوند بر او خشم مىگیرد و او را لعن مىکند و براى وىعذابى بزرگ، آماده مىسازد».
در قوانین کیفرى اسلام قتل عمد موجب قصاص است و به حکم آیه شریفه قاتل عمدى شخص مومن با وجود تحملقصاص از عقوبت آن جهان نیز رهائى ندارد.
و درباره قتل خطاءئى مىفرماید:
(و ما کان لمومن اءن یقتل مومنا الا خطاء و من قتل مومنا خطاء فتحریر رقبه مومنه و دیه مسلمه الى اءهله الا اءنیصدقوا) (7) .
«هیچ مومنى را این حق نمىرسد که مومنى را به قتل برساند مگر این که قتل خطاءئى باشد، کسى که مومنى را به نحوخطاءئى بکشد، به عنوان کفاره آزاد کردن یک بنده بر عهده اوست، و همچنین باید خونبهاى مقتول را به ورثه او تسلیمکند، مگر این که وارث خونبها را عفو کند».
چنان که مىبینیم اثر خارجى قتل در تمام موارد -خطاءئى، عمد، شبه عمد- یکسان است ولى قانونگذار کسى را کهبه خطا مرتکب آدمکشى شده، به دیده قاتل عمد نمىنگرد و حتى بین عمدى و شبه عمدى ننیز فرق مىگذارد و اینتقسیم روى «نیت» قاتل است.
با این همه باید دانست که حقوق از علوم اجتماعى است و تنها به حوادثى مىپردازد که در اجتماع روى مىدهد و تازمانى که اراده شخص مظهر خارجى پیدا نکند، از موضوع این علم خارج است. درحالى که اخلاق هم به اعمالظاهرى و هم به عوامل درونى انسان توجه دارد.
در روایتى از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که مرد اعرابى شرفیاب محضر رسول خدا(ص) شد، عرض کرد:
«الرجل یقاتل للمغنم والرجل یقاتل لیذکر، والرجل یقاتل لیرى مکانه، فمن فى سبیلالله؟»«یک نفر به منظور ستیافتن به غنیمت پیکار مىکند شخص دیگرى براى این که نامش زبانزد مردم شود، مىجنگد.و مردى دیگر براى این که شهامتش مورد توجه قرار گیرد، نبرد مىکند. عمل کدامیک از اینها براى خدا و در راهخداوند است؟».
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«من قاتل لتکون کلمهالله هى العلیا فهو فى سبیل الله» (8) .
«مجاهد در راه خدا کسى است که قتال مىکند و نیتش برترى یارى تعالى و پیروزى آئین الهى است».
رسول اکرم(ص) فرموده است:
«من بات و فى قلبه غش لاخیه المسلم بات فى سخط الله و اءصبح کذلک حتى یتوب» (9) .
«کسى که شب را بگذراند و دلش به برادر مسلمان خود ناخالص و آمیخته به بدبینى باشد، آن شب را در غضب الهىمىگذراند و اگر صبح کند و همچنان دلش نسبتبه وى ناپاک باشد، بازهم در غضب الهى است تا زمانى که توبه کند ودلش را از بدبینى تطهیر نماید».
ناگفته نماند که اجتماعى بودن حقوق مانع از کاوش درباره مبناى درونى اعمال شخص نیست، همچنان که زندگىفردى را در برابر حیات اجماعى نمىتوان فراموش کرد، حقوق نیز از اخلاق بىنیاز نمىباشد و در بیشتر احکام خود بهانگیزهها و محرکهاى درونى توجه دارد. دادرس همچنان که نگهبان حقوق است، پاسدار اخلاق نیز هست، و اینوظیفه را باهم اعمال مىکند (10) .
برخى از نویسندگان، حقوق را به زندگى مادى اختصاص داده و موضوع اخلاق را «انسان معنوى» گفتهاند. با این کهحقوق اغلب در امور مادى جریان دارد و اخلاق در پاکى روح و وجدان اصرار بیشتر مىورزد ولى هیچکدام تنها مادىیا معنوى نیست انسان با تمام وجود مادى و روحى خود، موضوع هر دو علم حقوق و اخلاق است. زندگى انسانترکیبى از امور مادى و معنوى است و هیچ قاعدهاى نمىتواند این حقیقت رانادیده بگیرد (11) .
به هرحال، قلمرو حقوق و اخلاق را نمىتوان یکى دانست. حقوق به زندگى اجتماعى انسان نظر دارد و از این دیدگاهبه او توجه مىکند، هدف اصلى قانونگذار حفظ نظم و صلح اجتماعى است و اگر به زندگى فردى و تکمیل انسانمىپردازد به خاطر رسیدن به این هدف است. پس آنچه در درون انسان مىگذرد، و همراه با فعل خارجى نشده، ازحوزه کومتحقوق بیرون است. زیرا رسیدگى به اینگونه امور تنها در پیشگاه وجدان ممکن است و اجتماع توانائىاجراى این وظیفه را ندارد. اخلاق اگرچه ناظر به وجدان شخص و هدف از آن تامین آرامش درونى است ولى بهزندگى اجتماعى نیز توجه دارد زیرا انسان نمىتواند بدون اجتماع زندگى کند و در برابر محیط خود مستقل و بىنیازبماند و شادى و غم دیگران را به هیچ شمارد و لیکن نیازى به ضمانت اجراى خارجى ندارد و ضمانت اجراى آن ازدرون وجدان و خداوند مىباشد و لذا اخلاق قدرت آن را دارد که براى تامین هدفهاى خود، تا اعماق دل آدمى نفوذو اراده او راتکان دهد و تمام عواطف راکنترل نماید.
از سوى دیگر، اخلاق از اندیشههاى بلند پاکان و پرهیزکاران مایه مىگیرد «چهرههاى بزرگ اخلاقى، از فراز قرونواعصار واز فراز مدینههاى بشرى استخود را به جانب همدیگر دراز مىکنند و همه باهم مدینهاى الهى مىسازند، وما را به ورود بدان فرامىخوانند ممکن است ما نتوانیم صلا و نداى آنها را مجزا و متمایز از هم بشنویم ولى این صلاداده مىشود و در باطن و ژرفناى جان ما نیز چیزى بدین صلا پاسخ مىدهد و ما به یارى اندیشه از جامعه واقعى،خویشتن را به جامعه آرمانى و ایدهآلى منتقل مىنمائیم (12) . و دولت نمىتواند رعایت همه احکام اخلاق را از تودهمردم انتظار داشته باشد، براى حفظ نظم در هر جامعه «حد اقلى از اخلاق» ضرورت دارد که به دقت نمىتوان میزان آنرامعین کرد. و در نتیجه مبازره با نیروهاى اخلاقى با سایر ضرورتهاى اجتماعى، در هر زمان و مکان خاص، پارهاى ازقواعداخلاق در حقوق نفوذ مىکند و دستهاى از آنها بىاثر مىماند (13) ».
به همین جهات است که در بسیارى از موارد، قواعد اخلاق و قوانین منطبق نیستند مثلا دروغگوئى ولو به شوخى دراخلاق ناپسند و مذموم است.
امیرمومنان على(ع) فرمود:
«لا یجد عبد طعم الایمان حتى یترک الکذب هزله و جده» (14) .
«انسان طعم ایمان رانمىچشد مگر این که دروغ را ترک نماید، خواه دروغ از روى شوخى و هزل باشد یا جد».
ولى در حقوق فقط در شرائط خاصى براى آن مجازات معین شده است. غیبت کردن از نظر اخلاق بسیار مذموماست.
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«من اغتاب مسلما او مسلمه لم یقبل الله صلاته و لا صیامه اربعین یوما ولیله الا ان یغفر له صاحبه» (15) .
«هر کس غیبت کند مرد مسلماان یا زن مسلمان را، خدا چهل شبانهروز نماز و روزه او را قبول نمىکند، مگر این که آنکس که از او غیبتشده، از او عفو کند».
ولى درحقوق براى آن مجازاتى تعیین نشده است.
میدانیم منطقه قلب و فکر انسان از دسترس قوانین و نیروهاى اجرائى آن که عموما جنبه مادى دارند، بیرون است وآنها کوچکترین نفوذى در این قسمت ندارند، تنها عقائد مذهبى و اصول اخلاقى مىتوانند دراین منطقه راه یافته، آن راء;ه امن وامان سازند مخصوصا اسلام براى تامین این هدف دستورهاى وسیع و قابل توجهى دارد که یکى از امتیازاتبزرگ آن محسوب مىشود. قرآن مجید صریحا دستور مىدهد:
(یا اءیها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم..) (16) .
«اى مومنان از بسیارى از گمانها بپرهیزید که پارهاى از آنها گناه است».
شاید تعبیر به «کثیرا من الظن» (بسیارى از گمانها) از این نظر باشد که قسمت مهم یا بیشتر گمانهاى مردم درباره یکدیگر«گمان بد» است و به این ترتیب قرآن مجید، مردم را متوجه خطر بزرگى که امنیت آنها را در افکار یکدیگر از بین مىبرد،ساخته است و مساءله به عنوان یک مساءله «محل ابتلاى عمومى» معرفى نموده است.
در احادیث اسلامى نیز درباره اجتناب از سوء ظن نسبتبه مومنان تاکید زیادى شده است ازجمله پیامبر اکرم(ص) مىفرماید:
«ان الله حرم من المسلم دمه و ماله و عرضه وان یظن به ظن السوء» (17) .
«خداوند خون و مال و آبرو وگمان بد درباره مسلمان را حرام فرموده است».
این روایت مخصوصا از این نظر قابل توجه است که امنیت در جهات چهارگانه را در ردیف یکدیگر قرار داده و همه رادر عبارت واحدى تحریم فرموده است.
معلوم مىشود حدود امنیت منحصر به امنیت جانى و مالى و ناموسى نیست و از آنها مهمتر امنیت از نظر آبرو و حفظشخصیت اجتماعى افراد مىباشد.
بدیهى است آنچه تامین آن از نظر قوانین امکان دارد، تنها تامین امنیت جانى و مالى و تاحدودى تامین امنیت ازنظر حیثیت و آبروى اجتماعى است البته تا آنجا که اثرات خدشهدار شدن آن باموازین قانونى قابل سنجش باشد ولىامنیت فکرى، مخصوصا از نظر سالم ماندن از قضاوتهاى سوء دیگران آنها از طریق مکتبهاى الهى و ادیان آسمانىواصول اخلاقى قابل تامین است.
رسول اکرم(ص) فرموده:
«ثلاث لا ینجو منهن اءحد: الظن والطیره والحسد و ساحدثکم بالمخرج من ذلک اذا ظننت فلا تحقق و اذا تطیرتفامض و اذا حسدت فلا تبع» (18) .
«سه اندیشه مذموم است که هیچکس از آنها نجات و خلاصى ندارد گمان بد، فال بد، و حسد و به شما مىگویم چگونهخود را از شرور آنها برکنار سازید، موقعى که به کسى گمان بد بردید، درباره او تجسس نکنید و پیرامون کارش تحقیق وکاوش نکنید و زمانى که بر اثرفال بد، آزرده و رنجیده خاطر شدید، به آن اعتنا نکنید، هنگامى که درباره کسى حسدپیدا کردید، نسبتبه او مرتکب ظلم و عصیان نشوید، ودر بارهاش تعدى و ستم روا مدارید».
باز آن حضرت فرموده:
«لکل قلب وسوسه فاذا فتق الوسواس حجاب القلب و نطق به اللسان اءخذ به العبد و اذا لم یفتق الحجاب ولم ینطق بهاللسان فلا حرج» (19) .
«در هر دلى وسوسه وجود دارد اگر آن وسوسه پرده دل را بدرد و زبان آن را بکوبد آدمى مورد مواءخذه بارى تعالىقرار مىگیرد ولى اگر در ضمیر و درون بماند، و به زبان نیاید، براى شخص مسوولیتى نخواهد بود».
خلاصه اینها همه از قلمرو اخلاق است و حقوق و قانون به آنها راهى ندارد.
پىنوشتها:
1) فلسفه حقوق، ج1، ص 401.
2) همان ، ص 402.
3) فهرست غرر، ص 398.
4) بحار، ج15، قسمت دوم، ص 76، چااپا قدیم.
5) فلسفه حقوق، ج17 ص 402.
6) سوره نساء، آیه 195.
7) سوره نساء، 94.
8) بخارى، درکتاب جهاد و مسلم در کتاب الاماره باب 42، ج2، ص 156.
9) امالى صدوق، ص 257.
10) روابط حقوق و اخلاق در مقدمه مطالعه حقوق، ج1، ص 122.
11) فلسفه حقوق، ج1، ص 404.
12) هانرى برکسن، در سرچشمه اخلاق و دین، ص 68 ترجمه حسن حبیبى.
13) فلسفه حقوق، ج1، ص 405 - 406.
14) کافى، ج2، ص 340 ، ح11.
15) بحار، ج75، ص 258، ح25.
16) سوره حجرات، آیه 12.
17) مهجهالبیضاء، ج5، ص 268.
18) مجموعه ورام، ج1، ص 127.
19) سفینهالبحار، ج2، ص 655.