آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

آیا تاریخ با همه عوامل وانگیزه‏هاى تحریف حجت است؟
در مقاله قبل به یکى از عوامل تحریف تاریخ اشاره شد، اینک بقیه عوامل:
2 - شیوه نگارش و نقلى بودن‏آن
آنچه به دست مورخان مى‏رسید، بدون آنکه تحلیل و حق یا ناحق بودن و صحیح یا سقیم بودن آن را بررسى کنند، و فقط قصدشان ثبت و حفظ منقولات بود. چنانچه طبرى نیز در مقدمه تاریخ خود به این حقیقت اعتراف مى‏کند. (1)
3 - اختلاف امت اسلام و گرایشهاى فرقه‏اى
پس از پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله امت اسلام نخست‏به دو شاخه شیعه و سنى تقسیم شدند. سپس به طرق گوناگون به گروههاى مختلف تقسیم گردیدند . هر گروه آنچه به نظرش حق مى‏دانست‏بیشتر ضبط مى‏کرد و توجهى به مطالب مربوط به گروه مخالف نداشت و احیانا آن را وارونه نقل مى‏کرد.
4 - انگیزه‏ها و گرایشهاى غیر واقعى
بسیارى از مورخان براى تثبیت‏حکومت‏یا حزب و گروه مورد نظر خود مطالب را وارونه و به نفع خود به رشته تحریر درمى‏آوردند «کل حزب بما لدیهم فرحون‏»(روم، 32).
5 - به سبب تقرب به خلفا و حکام
برخى از مورخان حقائق تاریخى را به نحوى ثبت مى‏کردند که خوشایند خلفا و سلاطین و حکام باشد.
6 - فشار و جلوگیرى خلفا و حکام از نگارش حقایق
حکام و خلفا به ویژه در دوران بنى‏امیه و بنى‏عباس نقش عمده‏اى در تحریف تاریخ داشته‏اند به طورى که معاویه و کارگزارانش دستور دادند نام کسانى را که از على‏علیه‏السلام حدیث و فضیلتى نقل مى‏کنند، از دیوان حذف و او و خاندانش را از مزایاى جامعه اسلامى محروم کنند و برعکس اگر فضیلتى درباره عثمان و دیگران بنویسند از همه مزایا برخوردار شوند.
«هشام بن عبدالملک‏» به «اعمش‏» که یکى از علماى اهل سنت‏بود، نوشت که براى من کتابى درباره فضائل عثمان و زشتیهاى على‏علیه‏السلام تالیف کن. بدیهى است که آنها مانع از نوشتن مظالم و حوادث تلخ تاریخى که علیه آنها بود، مى‏شدند. بنابراین در چنان جو فشار و خفقان کمتر مورخى جرات مى‏کرد تا به نگارش حقائق تاریخى ناخوشایند خلفا و امراء بپردازد.
«ابن ابى الحدید» از «ابوجعفر اسکافى‏» نقل مى‏کند که معاویه قومى از صحابه و قومى از تابعین را به جعل اخبار قبیحه درباره على‏علیه‏السلام و طعن و برائت از او، وادار کرد. (2)
7 - تاثیرپذیرى مسلمانان از روش علماى اهل کتاب
برخى از علماى اهل کتاب که مسلمان شده بودند و با کسب اطلاعات تاریخى و دینى، نفوذ واعتبارى نزد خلفا پیدا کرده بودند (برخى از آنها بى‏غرض نبودند) از کمى اطلاعات خلفا و اطرافیان آنها استفاده مى‏کردند و به نقل افسانه‏ها و داستانهاى جعلى مى‏پرداختند. به همین سبب مطالب بى‏اساس و به اصطلاح اسرائلیات توسط ابو هریره‏ها و کعب‏الاحبارها و... وارد تاریخ اسلام شده بود.
8 - تعصبات قومى و مذهبى
با توجه به اینکه در آن زمان خلفا بیشتر به فتح دروازه‏هاى کشورها همت مى‏گماشتند نه دروازه‏هاى دلها، و به آگاهى و معرفت عمومى کمتر توجه مى‏کردند، قهرا در چنین جوامعى تعصبات قومى و نژادى و مذهبى بیشتر است‏به همین دلیل در نقل فضائل یا رذائل افراد، راه افراط و تفریط را مى‏پیمودند و گاهى نیز این شیوه بر علما و مورخان هم عصر خویش تحمیل مى‏کردند (3) و مورخان و محدثان دربارى نیز به مردم شام تفهیم کرده بودند که معاویه و یزید تنها خویشاوند و ذریه پیامبرصلى الله علیه وآله هستند. (4)
«نسائى‏»، عالم بزرگ اهل سنت و صاحب کتاب معروف سنن نسائى، که از صحاح سته است، در سال 302 هجرى وارد دمشق شد و حدیثى درباره فضیلت على‏علیه‏السلام نقل کرد. گفتند: «حدیثى در فضائل معاویه نیز نقل کن‏» گفت: «از فضائلش چیزى نمى‏دانم جز آنچه پیامبرصلى الله علیه وآله درباره‏اش فرمود: خداوند هیچ‏گاه شکم او را سیر نکند» مردم شام برسرش ریختند و آن قدر او را زدند تا اینکه بر اثر ضربات در زیر دست و پاى آنها کشته شد. (5)
فشار حاکمان و خلفا به حدى بود که هرکس حدیثى درباره فضیلت على‏علیه‏السلام نقل مى‏کرد او را متهم به تشیع یا رفض مى‏کردند. از جمله این افراد حاکم نیشابورى، صاحب مستدرک، بود که به دلیل نقل حدیث طیر و موالات، او را شیعه خواندند و محکوم کردند. (6)
«ابن سکیت‏»، معلم فرزندان متوکل، نیز به جرم اظهار فضیلت درباره على‏علیه‏السلام با فجیع‏ترین وضع کشته شد و شیخ ابى عمر نصر بن على‏» به هزار ضربه، از طرف متوکل محکوم شد. (7) و «صولى‏» را به همین جرم تا بغداد تعقیب کردند، ولى او موفق به فرار شد (8) و «ابن عبدربه‏»، صاحب «عقدالفرید» نیز با همه تعصبى که علیه شیعه و نقل روایات ضد شیعه داشت متهم به تشیع شد (9) حتى طبرى اهل سنت‏به خاطر نوشتن کتابى در طرق حدیث غدیر از طرف حنابله متهم به رافضى شد.
9 - دشمنى و انتقام از اسلام
برخى از علماى یهود، نصارى، مجوس و سایر فرقه‏ها به دلیل کینه‏توزى، قصص غیر واقعى را به اسلام نسبت مى‏دادند. مانند کعب‏الاحبار، وهب بن منبه یهودى، ابن جریح، تمیم دارى مسیحى و سیف ابن عمر همچنین ابن ابى العوجاى مانوى مى‏گفت من و حماد بن زید حدود چهار هزار حدیث که حلال را حرام و حرام را حلال مى‏کرد، وارد دین کردیم. (10)
10 - عوامل سیاسى و قومى حکام
این عوامل در تغییر چهره گزارش تاریخ بسیار مؤثر بود مسعودى در مروج الذهب از مطرف (محمد) بن مغیره نقل مى‏کند که من با پدرم در شام میهمان معاویه بودیم. پدرم ارتباط نزدیکى با معاویه داشت. شبى پدرم از نزد معاویه برگشت ولى بسیار ناراحت و اندوهگین بود علت را پرسیدم. گفت: «این (معاویه) نه فقط بسیار بى‏دین است، بلکه یکى از پلیدترین مردم روزگار است‏» پرسیدم چرا؟ گفت: پیشنهاد کردم اکنون که تو به مراد خود (خلافت) رسیدى بهتر است که در آخر عمر به عدالت رفتار کنى و با بنى‏هاشم این قدر بدرفتارى نکنى. چون آنان ارحام تو هستند و چیزى برایشان باقى نمانده است که بیم داشته باشى بر تو خروج کنند» گفت: هیهات، هیهات، ابوبکر خلافت کرد و عدالت نمود و مرد و نامش هم از بین رفت. عمر و عثمان نیز همینطور. حال آنکه این برادر هاشمى، رسول خداصلى الله علیه وآله هر روز نج‏بار نامش را در دنیاى اسلام فریاد مى‏زنند (اشهد ان محمدا رسول الله) (11) فاى عمل یبقى مع هذا لا ام‏ء لک لا والله الا دفنا دفنا (12) اى بى‏مادر، با این کاردیگرچه عملى باقى خواهد ماند. نه هرگز، مگر آنکه نام محمد دفن شود.
معاویه گروهى از صحابه رسول خداصلى الله علیه وآله را اجیر کرد که در مذمت على‏علیه‏السلام حدیث جعل کنند و در مدح دشمنان آن حضرت فضیلت‏بتراشند.
ابن ابى الحدید مى‏نویسد: استاد ما ابو جعفر اسکافى گفته است که معاویه با پاداش و حقوق و جایزه جمعى از صحابه و تابعین را وادار کرد تا اخبار نادرستى در مذمت على ابن ابیطالب‏علیه‏السلام جعل کنند که از جمله آنها، ابوهریره، عمروبن عاص، مغیرة بن شعبه و از تابعین عروة بن زبیر و... را مى‏توان نام برد». (13)
وى قسمتى از این روایات جعلى را نقل مى‏کند و مى‏افزاید که معاویه یکصدهزار درهم به سمرة بن جندب داد تا روایتى جعل کند که آیه شریفه «و من الناس من یعجبک قوله فى الحیاة الدنیا و یشهد الله على ما فی قلبه و هو الد الخصام‏». (14) که درباره یکى از مشرکان و منافقان به نام «اخنس بن شریق‏»، متحد و شریک ابوسفیان نازل شده بود بگوید که در مورد على بن ابیطالب‏علیه‏السلام است و این آیه نیز «و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله والله رؤف بالعباد» (15) که درباره على‏علیه‏السلام و ایثار او در لیلة‏المبیت و هجرت پیامبرصلى الله علیه وآله است، در شان «ابن ملجم مرادى‏» مى‏باشد. ابتدا سمره حاضر نشد بپذیرد ولى بعد از گرفتن چهارصدهزار درهم چنین حدیثى را جعل کرد. (16)
از مدائنى نیز نقل شده است که معاویه به کارگزاران خود در همه نقاط نوشت تا شهادت هیچ یک از شیعیان على بن ابیطالب‏علیه‏السلام را نپذیرند. آنها نیز به عمال خود بخشنامه کردند که بنگرید تا هرکس از طرفداران عثمان نزد شماست و فضائل او را نقل مى‏کند، پیدا کنید و آنها را گرامى دارید. همچنین هرکس که در فضیلت عثمان حدیثى نقل کرد، نام او و نام پدر و فامیلش را براى ما بنویسید.
ارسال جوائز و عطایا و باغ و زمین سبب شد که سیل حدیث و کاروان خبر به دربار معاویه سرازیر شود. جعل خبر آن قدر زیاد بود که معاویه بخشنامه جدیدى نوشت که حدیث درباره فضیلت عثمان زیاد شد و از حد گذشته است. وى دستور داد از این پس درباره سایر صحابه و خلفا حدیث‏بگویند. و به احدى از مسلمانان اجازه ندهند تا حدیثى درباره ابوتراب نقل کند.
پى‏نوشتها:
1 ) مقدمه تاریخ طبرى.
2 ) النص والاجتهاد، ص 508 به نقل از منابع معروف اهل سنت.
3 ) رجوع کنید به کتابهاى اضواء على السنة المحمدیة، محمود ابوریه، ابوهریره، علامه شرف الدین، و دراسات و بحوث فى التاریخ والاسلام ، جعفر مرتضى.
4 ) کتاب امام چهارم‏علیه‏السلام پاسدار انقلاب، به قلم نگارنده.
5 ) برگ به مقدمه سنن نسائى.
6 ) الامام الصادق والمذاهب الاربعة، ج‏1، ص 261.
7 ) الذریعة، ج‏1، ص 314.
8 ) الامام الصادق والمذاهب الاربعة، ج‏2، ص‏39- الذریعة، ج‏1 - اضواء على السنة‏المحمدیة، ص 144.
9 ) تاریخ ابن کثیر، ج‏1، ص 21 - امام صادق‏علیه‏السلام ج‏2، ص‏29.
10 ) امین، فجرالاسلام، ص 211 و اضواء على السنة المحمدیة، ص 144.
11 ) او ایمان به قرآن نداشت که خدا درباره پیامبر فرمودند: و رفعنا لک ذکرک) ما یاد تو و نام تو را بالا بردیم.
12 ) مروج الذهب، ج‏3، ص 454 - شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج‏5، ص 130.
13 ) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج‏1، ص 358 - والنص والاجتهاد، ص 508 - ابوهریره بیش از 3300 حدیث در صحاح دارد.
14 ) سوره بقره، آیه 204 - شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، و حدیقة‏الشیعة، ص 368.
15 ) سوره بقره، آیه -207 النصایح الکافیة، ص 72، و73 - الصیحیح من السیرة، ج‏2، ص 284 و 285.
16 ) الاخبار الدخیلة علامه تسترى.

تبلیغات