آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

در اینکه تاریخ حجت است و مى‏تواند سند باشد یانه و اعتبار دارد یا ندارد؟ مطالب مختلفى در گوشه و کنار آمده است.
برخى معتقدند که تاریخ یک مشت مطالب فرمایشى است و چیزى جز ثنا و ستایش حکام و یا نکوهش عیب جوئى و مذمت عوامل مخالف و اقوام نیست. بنابراین نه اعتبار دارد و نه سند و حجت است. و مطالبى دیگر نیز گفته شده است ولى بدون تردید نمى‏توان هر نقل و هر نوشته تاریخى را بدون چون و چرا پذیرفت و همه را حجت دانسته و پذیرفت. همانگونه که نمى‏توان تمامى مطالب تاریخى را مردود و بى‏اعتبار دانست. زیرا همانطور که انگیزه‏هاى زیادى در تحریف حقائق وجود دارد، همچنان حقائق بسیارى هم در لابلاى متون تاریخى ثبت‏شده است که واقعیت دارد.
«جرج کلارک‏» معتقد است که :
«هرچند نمى‏توان تاریخ و نقل راویان حتى موثق را به طور کامل (ودربست) پذیرفت، ولى تاریخ یک سلسله حقائقى دارد که همانند نوعى بدیهیات در علوم دیگر است که مى‏تواند مورد تحلیل قرار گیرد.
و نیز محقق در مسائل تاریخى با نوعى اجتهاد مى‏تواند صحت و سقم برخى از نقلها را در نقد (وبررسى) قرار دهد». (1)
به علاوه درکنار عوامل سودجو و متعصب و وابسته، عناصر بى‏طرف و حق‏طلب و حقیقت‏جو یافت مى‏شود، حقائق را مى‏نگارند و وقایع را به عنوان ثبت درتاریخ مى‏نویسند نه به خاطر خوشایند برخى یا به عنوان قلم بمزد و امثال آن.
بنابراین اینگونه مطالب موجب وثوق و اطمینان است و مى‏تواند با شناخت‏بیشتر و بهتر آن عوامل به حجیت و سندیت تاریخ اعتبار ببخشد. و حجتى براى پژوهشگر تاریخ است. (2)
افزون بر این شیعه در این مسیر براى رسیدن به مسائل تاریخ اسلام راه مؤثرتر و موفق‏ترى دارد و آن وجود روایات اهل بیت و امامان معصوم‏علیهم‏السلام و رابطه آنان با آغاز حدیث و تاریخ همراه بود و خود پیش‏کسوت در این مسائل بوده و بسان قرآن و پیامبر به سنت تاریخ و نگارش آن و حدیث اهمیت داده و مانند دیگران هرگز طرفدار منع تدوین حدیث و تاریخ که متاسفانه از طرف خلفاء مطرح و اجراء شد، نبوده و حلقه مفقوده در سلسله سند تاریخ ندارد.و از دست‏یابى به سنت صحیح پیامبرصلى الله علیه وآله و تاریخ اسلام محروم نیست.
به خلاف اهل سنت که بیشتر به خاطر منع خلفاء از تدوین و نگارش حدیث و تاریخ از دستیابى به تاریخ و سیره صحیح صدر اسلام به گونه، مقطوع و محروم بوده‏اند براى نمونه اشاره اجمالى به علل وانگیزه تحریف در نگارش تاریخ اسلام مى‏پردازیم:
1 - منع تدوین احادیث
متاسفانه به عللى خلفا از نوشتن حدیث و تاریخ اسلام جلوگیرى مى‏کردند. این منع از زمان ابوبکر آغاز شد (3) و در زمان عمر به شدت دنبال گردید و در زمان عثمان نیز به اوج خود رسید. (4)
ابوبکر صحابه را جمع کرد و گفت:
«لا تحدثوا عن رسول‏الله‏صلى الله علیه وآله شیئا...»
عایشه مى‏افزاید که پدرم پانصد حدیث از پیامبرصلى الله علیه وآله نوشته بود مرا به حضور طلبید و گفت: مى‏ترسم بمیرم و آنها نزدم باشد آنها را نزد من بیاور. آوردم و تمامى آنها را سوازنید و عمر نیز دستور نابودى و سوزاندن حدیث را صادر کرد.
بخشنامه عمر بن خطاب در این باره چنین بود:
«من کان عنده شیئا(من الحدیث) فلیمحه (یا) فلیحرقه...» (5) که این کار خود عامل مهمى در منع تدوین حدیث و آثار پیامبرصلى الله علیه وآله بود. هرچند در زمان خلافت على‏علیه السلام این منع برداشته شد ولى در زمان معاویه مجددا از نقل و تدوین حدیث جلوگیرى به عمل آمد (6) این ممنوعیت تا زمان عمر بن عبدالعزیز(99 - 101ه ق) ادامه داشت و با این که او بخشنامه کرد که حدیث را بنویسند ولى شروع رسمى آن آغاز نشد و مدتى به طول انجامید. غزالى شروع تدوین و جمع‏آورى احادیث را از سال 120 هجرى مى‏داند، زمانى که هیچ‏کس از صحابه و تابعین باقى نمانده بود. (7) ابن حجر در مقدمه «فتح‏البارى فى شرح صحیح البخارى‏» مى‏نویسد:
«در عصرى که از صحابه و تابعین کسى باقى نمانده بود، تدوین رسمى احادیث آغاز شد» وى علت اصلى این تاخیر را نهى عمر از تدوین حدیث مى‏داند. (8)
ابن خلدون در مقدمه تاریخش شروع تدوین حدیث را نه در زمان صحابه رسول خداصلى الله علیه وآله بلکه در زمان تابعین مى‏داند (9) و صاحب ابجدالعلوم آغاز تدوین را پس از دوران صحابه و حتى بعد از تابعین مى‏داند و غزالى آن را بعد از سال 120 هجرى مى‏داند. (10)
ابن حجر عسقلانى مى‏نویسد:
«در عصرصحابه و تابعین، سنت و حدیث‏به صورت مدون و مرتب نبوده است‏».
وى علت تاخیر در تدوین را، نهى عمر مى‏داند که بیشتر متوجه صحابه و تابعین بوده است. ذهبى تدوین رسمى را در سال 145 هجرى مى‏داند. (11)
متن نامه عمر بن عبدالعزیز از شام به ابوبکر بن محمد بن حزم قاضى مدینه چنین است:
«انظروا حدیث رسول الله فاکتبوه فانى خفت دروس العلم و ذهاب اهله‏» (12) به احادیث پیامبر بنگرید سپس آنها را بنویسید، زیرا مى‏ترسم علم کهنه و خاموش شود واهل حدیث نیز نابود شوند.
همچنین بخارى مى‏نویسد که وى این نامه را از شام به ابوبکر بن محمد بن عمرو بن حزم، عالم و قاضى مدینه نوشت (13) و برخى معتقدند که ابن شهاب زهرى اولین کسى است که اقدام به تدوین علوم نموده است. (14)
علت این تاخیر همان‏طورى که قبلا اشاره شد، منع ابوبکر و عمر بوده است. (15)
ولى عثمان نیز به آن اصرار مى‏ورزید. عمر نه فقط تدوین حدیث را منع کرد، بلکه از نقل آن هم جلوگیرى مى‏نمود. او بارها مى‏گفت: «اقلوا الروایة عن رسول‏الله‏صلى الله علیه وآله‏». (16)
او مردم را به دلیل نقل حدیث تازیانه مى‏زد و حتى به زندان مى‏افکند. او روزى به ابن‏مسعود، ابوذرغفارى، وابى‏درداء که از شخصیتهاى معروف آن زمان بودند، گفت که این حدیثها چیست که از پیامبرصلى الله علیه وآله نقل مى‏کنید. سپس هر سه آنها را زندانى کرد. (17)
برخى از مورخان به جاى ابوذر، ابن مسعود انصارى را نام برده‏اند. (18)
متقى هندى در کنز العمال از قول عمر نقل مى‏کند: «ان من کتب حدیثا فلیحرقه‏» (19) هرکس حدیث نوشته است پس آن را بسوازند.
او به تمام شهرها نوشت: «من کان عنده شئ من الحدیث(منها) فلیمحه...». (20)
قرظة بن کعب، یکى از صحابه، مى‏گوید که عمر ما را به سوى عراق فرستاد و تا حرار ما را بدرقه کرد. سپس گفت: «مى‏دانید که چرا شما را بدرقه کردم‏» گفتیم: «لابد براى احترام ما...» گفت: «گذشته از آن مى‏خواستم مطلبى را به شما توصیه کنم تا به سبب آن بدرقه هیچ‏گاه آن را فراموش نکنید» سپس گفت: «شما به منطقه‏اى مى‏روید که مردم آنجا با تلاوت قرآن مانوسند و فضاى مساجدشان همیشه آکنده از تلاوت قرآن است. پس به شما توصیه مى‏کنم که آنان را به حال خود بگذارید و مردم را با احادیث مشغول نسازید. از پیامبرصلى الله علیه وآله کمتر حدیث نقل کنید و من نیز در این کار با شما همکارى خواهم کرد».
او مى‏گوید: وقتى که وارد عراق شدیم مردم از ما خواستند برایشان حدیث نقل کنیم. ما به آنان گفتیم که خلیفه ما را از نقل حدیث‏بازداشته است. (21)
مسلمانان به علت ترس از عمر جرات نقل حدیث نداشتند. ابوهریره مى‏گوید: احادیثى که براى شما نقل کردم اگر در زمان عمر نقل مى‏کردم مرا تازیانه مى‏زدند. (22)
شعبى مى‏گوید: یک سال با پسر عمر همنشین شدم براى نمونه حتى یک حدیث از وى نشنیدم. (23)
سائد بن یزید مى‏گوید: از مدینه تا مکه با سعد بن مالک همسفر بودم و در طول سفر حتى یک حدیث از پیامبرصلى الله علیه وآله نقل نکرد. (24)
عبدالله بن عمرو بن عاص که به امر پیامبرصلى الله علیه وآله احادیث را جمع‏آورى کرده و کتابى از احادیث پیامبرصلى الله علیه وآله نوشته بود، به دستور عمر آن کتاب را چنان پنهان کرد که حتى نامى از آن درکتابهاى احادیث‏باقى نمانده است (25) نه فقط از کتاب عبدالله ابن عمرو، بلکه از کتابهاى سایر صحابه هم نامى برده نشده است و فقط شافعى درکتاب خود، از کتاب حدیث‏سعد بن عباده نام مى‏برد (26) و چون مخالف به بیعت‏بود و حتى جان بر سر این کار نهاد!
عبدالله بن عمرو از پیامبرصلى الله علیه وآله نقل مى‏کند که آن حضرت به من فرمود: «انى لا اقول الا حقا و اشار الى شفتیه و قال لا یخرج من بینهما الا حق اکتب‏». (27) اى فرزند عمرو من چیزى جز حق نمى‏گویم و از میان دو لب من چیزى جز حق خارج نمى‏شود پس آنچه مى‏گویم، بنویس.
همچنین عثمان در بالاى منبر مى‏گوید:
«کسى نباید حدیثى را که در زمان ابوبکر و عمر شنیده نشده است، روایت کند». (28)
توجیه ابوبکر و عمر براى منع
ابوبکر و عمر توجیه ظاهر پسندى دارند و مى‏گفتند:
«امتهاى پیشین اقوال پیامبران را مى‏نوشتند و این اقوال با سخنان خداوند و وحى آمیخته مى‏شد، پس احادیث راننویسید تا باکلام خداوند و قرآن اشتباه و آمیخته نشوند».
این توجیه به دلائلى مخدوش است و حدیث هیچ‏گاه با قرآن اشتباه نمى‏شد زیرا:
1 - قرآن به وسیله کاتبان وحى نوشته مى‏شد و تعداد کتاب وحى، هم در منابع شیعه و هم در منابع اهل سنت کاملا مشخص است و یک نسخه مکتوب محفوظ بود.
2 - قرآن براى پاره‏اى از کارها از جمله دین (29) و سنت و علم، دستور نوشتن داده است. مانند «قیدوا العلم بالکتابة‏» به علاوه قرآن همواره نعمت نوشتن و قلم را گوشزد مى‏کند.«الذى علم بالقلم‏».
3 - در هیچ منبعى مستند از پیامبرصلى الله علیه وآله نوشتن نقل حدیث را منع نکرده است. و اگر چنین خطرى را احساس مى‏کرد به طور حتم آن را نهى مى‏کرد.
همچنین پیامبرصلى الله علیه وآله از عمر دوراندیش‏تر و آگاهتر و سیاستمدارتر بوده است و روایات مجعول در این باره با سیره علمى پیامبرصلى الله علیه وآله سازگار نیست. (30)
4 - تاکید پیامبرصلى الله علیه وآله براى حفظ قرآن و ثواب حفظ آن و با ارزش دادن به حافظان قرآن و اولویت آنان در مشاغل و مناصب، سبب حفظ قرآن در میان توده‏ها بود. بنابراین هرگز خطر اختلاط در پیش نبود تا با منع عمر از آن مصون بماند.
5 - خود پیامبرصلى الله علیه وآله احادیث و مطالبى املا کرده است و برخى از افراد مانند سلمان وعلى بن ابیطالب‏علیه السلام و دیگران آنها را نوشته‏اند.
6 - روایت عبدالله ابن عمرو که در مستدرک حاکم ج‏1، ص 104 نقل شده است، حاکى از اهمیت دادن پیامبرصلى الله علیه وآله به نوشتن حدیث و سخنان او مى‏باشد.
7 - نورانیت قرآن به حدى است که حتى میان احادیث نیز خود را نشان مى‏دهد و به طور کامل مشخص مى‏باشد. آیات استشهاد شده در نهج البلاغه که بالاترین کلام بشر است و نهج‏الفصاحة و صیحفه سجادیه کاملابر صاحب‏نظران عرب و حتى صاحب‏نظران غیر عرب واضح و آشکار است.
8 - اهل بیت‏علیهم‏السلام داراى کتابها و صحیفه‏هائى هستند که برخى به املاء رسول الله‏صلى الله علیه وآله و برخى به خط على‏علیه السلام مى‏باشند. علت واقعى این منع را باید در فراموش شدن تدریجى نصوص، دال بر امامت و رهبرى توسط مردم و محو تاریخى آن جست تا هر روزه به آن نصوص و برترى على و نصب آن حضرت به خلافت و سفارش عدم جدائى قرآن و عترت توسط پیامبر مطرح نشود و به تدریج فراموش گردد.
قابل توجه
لغو منع حدیث توسط عمر بن عبدالعزیز هم بى‏علت و جهت نیست و جنبه سیاسى مهم دارد و در واقع خدمتى بود به بنى‏امیه و جاعلان حدیث زیرا:
1 - جامعه اسلامى و توده مردم مسلمان در زمان امویان به کلى از فضائل على‏علیه السلام و اهل بیت‏بیگانه شده بودند.
2 - روایات بسیارى علیه اهل بیت و بنى‏هاشم به ویژه على‏علیه السلام جعل شده بود...
3 - روایات واحادیث‏بیش از حد لزوم به نفع خلفا، حتى در فضائل خلفاى منسوب به بنى‏امیه(عثمان و معاویه و...) جعل شده بود.
4 - همین روایات جعلى لازم بود به عنوان سنت پیامبرصلى الله علیه وآله ثبت‏شود. (31)
5 - نیاز خلفا و دربار اموى به آگاهى از مسائلى که در صدر اسلام گذشته بود.
6 - لغو منع و برداشتن سب على‏علیه السلام سبب شد تا بتوانند شورشهائى که علیه بنى‏امیه و بنى‏مروان شکل گرفته بود و بیشتر هم به نفع اهل بیت‏علیهم‏السلام بوده، سرکوب کنند و این دستورها به منزله دریچه بخار، براى جلب رضایت مخالفان و فرونشاندن شورشها بود.
ادامه دارد
پى‏نوشتها:
1) ا م . اچ. کار، کار H.M کتاب تاریخ چیست ترجمه کامشاد، ص‏8.
2) دکتر زرین کوب، تاریخ در ترازو ص 137 - 136.
3) سنن دارمى، ج‏1، ص 73 - سنن ابن ماجه، ج‏1، ص 12 - طبقات ابن سعد، ج‏6، ص 7 - مستدرک حاکم،ج‏1، ص 10 - الفرقة السلفیة و تطوراتها فى التاریخ از آیة‏الله سید مهدى روحانى
4) السنة قبل التدوین، ص 98.
5) اضواء على السنة المحمدیة، محمود ابوربه ، ص 49 - 55 - جامع بیان العلم، ج‏1، ص 77 - تذکرة الحفاظ، ج‏1، ص 5 - تفسر المنار، ج‏19، ص 511 - خطیب بغدادى در تقیید العلم ص 49 و 59 -المصنف، ج‏1، ص 325 - طبرى، ج‏5، ص 19 - شرح حدیدى، ج‏3، ص 120
6) تذکرة الحفاظ، ج‏1، ص 7 - ذهبى به نقل از السنة قبل التدوین، محمد عجاج الخطیب
7) احیاء العلوم، ج‏1، ص 79.
8) مقدمه فتح البارى، ج‏1.
9) مقدمه ابن خلدون، ص 680
10) احیا ءالعلوم، ج‏1، ص 79 - اضواء على السنة المحمدیة، ص 263.
11) تذکرة‏الحفاظ، النجوم الزاهرة، ج‏1، ص 351.
12) السنة قبل التدوین، از محمد عجاج الخطیب، ص 329
13) صحیح بخارى، ج‏1، کتاب العلم وفجرالاسلام، ص 221 ، علوم الحدیث و مصطلحهه، ص 37 و 38
14) جامع بیان العلم، ج‏1، ص 88 و 91 و ج‏2، ص 34.
15) ر.ک. به الفرقة‏السلفیة و تطوراتها فى التاریخ از آیة‏الله سید مهدى روحانى و مقدمه مرآة‏العقول ج‏1، ص 32.
16) اضواء الى السنة المحمدیة، ص 55 - حیاة الطبى، ج‏3، ص 258 - البدایة والنهایة، ج‏8، ص 107.
17) به نقل از البدایة والنهایة، ج‏8، ص 108 - مستدرک حاکم، ج‏1، ص 11. .
18) مجمع الزوائد، ج‏1، ص 149 - طبقات الکبرى، ج‏6، ص 7 - جامع بیان العلم، ج‏2، ص 120 - فجرالاسلام، ص 210 - و مقدمه مرآة العقول علامه عسکرى، ص 30 و 31.
19) الشیعة و فنون الاسلام تالیف سید حسن صدر، السنة قبل التدوین، ص 98 - اضواء على السنة المحممدیة، ص 47 - چاپ دارالمعارف مصر.«
20 ) ر.ک. به جامع بیان العلم، قرطبى، ج‏1، ص 77 و تقیید العلمم، ص 53،59 و 49.
21) سنن ابن ماجه، ج‏1، ص‏11 - مستدرک حاکم، ج‏1، ص 104 - طبقات ابن سعد، ج‏6، ص 17 - ابوربه در اضواء على السنة المحممدیة ص 55 و پاورقى 49 ژ علوم الحدیث و مصطلحهه تالیف دکتر صبحى صالح، ص 31 و فجرالاسلام، ص 221.
22) الغدیر، ج‏6، ص 277.
23) سنن ابن ماجه، ج‏1، ص 11.
24) همان ماخذ، ص 12 و اضواء على السنة المحمدیة، ص 55 به نقل از ابن کثیر در البدایة والنهایة، ج‏8، ص 108.
25) ترتیب المسند، ج‏2، ص 179 - مستدرک حاکم، ج‏1، ص‏104 و تدریب الراوى، سیوطى ، ج‏2، ص 62 - عبدالله بن عمر نوشته‏اند
26) همان ماخذ و برعکس، دست علماى مسیحى و یهودى به ظاهر مسلمان شده را مثل تمیم دارى، کعب الاحبار در جعل و نقل قصص و افسانه از تورات باز گذاشتند عمر به کعب الاحبار اجازه داد پیش از خطبه جمعه قصه و... بگوید، و عثمان براى او این کار در هفته دو روز قرار داد درحالى که على‏علیه السلام و ... باب علم النبى و... نباید حدیث نقل کنند...!
27) مستدرک حاکم، ج‏1، ص 104.
28) مقدمه مرآة‏العقول، ج‏1، ص 432 و علم حدیث استاد قربانى.
29) یا ایها الذین آمنوا اذا تداینتم بدین الى اجل مسمى فاکتبوه...(بقره، آیه 282) درباره نوشتن قرض
30) روایات غیر موثق و غیر مستندى در این زمینه از پیامبرصلى الله علیه وآله نقل کرده‏اند که ظاهرا پس از منع تدوین حدیث‏به پیامبرصلى الله علیه وآله نسبت داده شده است. کنزالعمال ج‏1، ص 199 و 200 - اضواء على السنة الممحمدیة، ص 48.
31) کثرت جعل حدیث‏به حدى بود که علامه امینى(ره) فقط از چهل و سه راوى، 408684 حدیث جعلى نقل کرده است که برخى تا صدهزار حدیث جعل کرده بودند. به همین دلیل مى‏نویسند:
ابوداود در سنن خود از پانصد هزار حدیث 4800 حدیث. ; بخارى در صحیح خویش از ششصد هزار حدیث، 2761 حدیث; مسلم در صحیح خویش از سیصد و پنجاه هزار حدیث، 40000 حدیث را نوشته است
احمد حنبل در مسند از هفتصد و پنجاه هزار حدیث، 30000 حدیث; احمد بن فرات از یک میلیون و پانصد هزار حدیث، 30000 حدیث در صحاح و سنن نقل کرده‏اند در ضمن خود اینها نیز به دور از جعلیات و روایات غیر صحیح نمى‏باشد.
یحیى بن معین(متوفاى 233ه) یکى از روایات معروف اهل سنت را نقل مى‏کند: «از جاعلان به قدرى کتاب و حدیث نوشته شده بود که با آنها تنور را داغ مى‏کردیم و نان مى‏پختیم‏» (به الغدیر ج‏5، عربى، ص 291 و الغدیر، ج‏10 ، فارسى و 150 صحابه دروغین و اضواء على السنة المحمدیة مراجعه شود)
محمود ابوریه درکتاب اضواء على السنة المحمدیة مى‏نویسد که ابوهریره که بیش از یک سال و نه ماه افتخار مصاحبت‏با پیامبرصلى الله علیه وآله را داشت، دو بار توسط عمر به دلیل نقل و جعل حدیث تازیانه خورد و على‏علیه السلام او را دروغگوترین مردم نسبت‏به رسول خداصلى الله علیه وآله مى‏دانست. درهمین صحاح و مسندها 5374 حدیث از او نقل کرده‏اند حال آنکه از على‏علیه السلام که همواره با پیامبرصلى الله علیه وآله بود، و هیچ یک از صحابه در علم به پاى او نمى‏رسیدند در صحیح بخارى فقط 346 حدیث از او نقل شده است (به ابوهریره بازرگان حدیث و علم حدیث، جناب آقاى استاد قربانى مراجعه شود).
مرحوم شرف الدین در فصل 12، فصول المهمه مى‏نویسد که بخارى از عکرمه، (یکى از اباضیه و از سب کنندگان على‏علیه السلام) آن قدر حدیث نقل کرده است که مى‏توان گفت از همه اهل سنت واهل بیت وامامان معصوم‏علیهم‏السلام آن قدر نقل نشده است. و ذهبى در میزان الاعتدال ج‏3، ص 95 عکرمه را از اباضیه و خوارج مى‏داند
از عایشه که مى‏گفت پانصد حدیثى را که از پیامبرصلى الله علیه وآله نزد پدرم بود، نابود کردیم بیش از دو هزار حدیث نقل کرده است واز انس بن مالک که حدود ده سال در خدمت پیامبرصلى الله علیه وآله‏بود و در سال 92 یا 93 وفات کرد 2286 حدیث واز عبدالله عمر 2630 حدیث نقل شده است ( به استیعاب ص 40 - شرح حال انس، اسدالغابة، ج‏1، ص 127 - الاصابة، ص 227 و نقش عایشه در تاریخ، ج‏1، ص 33 مراجعه شود).

تبلیغات