سیری کوتاه در بازشناسی منابع تاریخ اسلام (3)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در اینکه تاریخ حجت است و مىتواند سند باشد یانه و اعتبار دارد یا ندارد؟ مطالب مختلفى در گوشه و کنار آمده است.
برخى معتقدند که تاریخ یک مشت مطالب فرمایشى است و چیزى جز ثنا و ستایش حکام و یا نکوهش عیب جوئى و مذمت عوامل مخالف و اقوام نیست. بنابراین نه اعتبار دارد و نه سند و حجت است. و مطالبى دیگر نیز گفته شده است ولى بدون تردید نمىتوان هر نقل و هر نوشته تاریخى را بدون چون و چرا پذیرفت و همه را حجت دانسته و پذیرفت. همانگونه که نمىتوان تمامى مطالب تاریخى را مردود و بىاعتبار دانست. زیرا همانطور که انگیزههاى زیادى در تحریف حقائق وجود دارد، همچنان حقائق بسیارى هم در لابلاى متون تاریخى ثبتشده است که واقعیت دارد.
«جرج کلارک» معتقد است که :
«هرچند نمىتوان تاریخ و نقل راویان حتى موثق را به طور کامل (ودربست) پذیرفت، ولى تاریخ یک سلسله حقائقى دارد که همانند نوعى بدیهیات در علوم دیگر است که مىتواند مورد تحلیل قرار گیرد.
و نیز محقق در مسائل تاریخى با نوعى اجتهاد مىتواند صحت و سقم برخى از نقلها را در نقد (وبررسى) قرار دهد». (1)
به علاوه درکنار عوامل سودجو و متعصب و وابسته، عناصر بىطرف و حقطلب و حقیقتجو یافت مىشود، حقائق را مىنگارند و وقایع را به عنوان ثبت درتاریخ مىنویسند نه به خاطر خوشایند برخى یا به عنوان قلم بمزد و امثال آن.
بنابراین اینگونه مطالب موجب وثوق و اطمینان است و مىتواند با شناختبیشتر و بهتر آن عوامل به حجیت و سندیت تاریخ اعتبار ببخشد. و حجتى براى پژوهشگر تاریخ است. (2)
افزون بر این شیعه در این مسیر براى رسیدن به مسائل تاریخ اسلام راه مؤثرتر و موفقترى دارد و آن وجود روایات اهل بیت و امامان معصومعلیهمالسلام و رابطه آنان با آغاز حدیث و تاریخ همراه بود و خود پیشکسوت در این مسائل بوده و بسان قرآن و پیامبر به سنت تاریخ و نگارش آن و حدیث اهمیت داده و مانند دیگران هرگز طرفدار منع تدوین حدیث و تاریخ که متاسفانه از طرف خلفاء مطرح و اجراء شد، نبوده و حلقه مفقوده در سلسله سند تاریخ ندارد.و از دستیابى به سنت صحیح پیامبرصلى الله علیه وآله و تاریخ اسلام محروم نیست.
به خلاف اهل سنت که بیشتر به خاطر منع خلفاء از تدوین و نگارش حدیث و تاریخ از دستیابى به تاریخ و سیره صحیح صدر اسلام به گونه، مقطوع و محروم بودهاند براى نمونه اشاره اجمالى به علل وانگیزه تحریف در نگارش تاریخ اسلام مىپردازیم:
1 - منع تدوین احادیث
متاسفانه به عللى خلفا از نوشتن حدیث و تاریخ اسلام جلوگیرى مىکردند. این منع از زمان ابوبکر آغاز شد (3) و در زمان عمر به شدت دنبال گردید و در زمان عثمان نیز به اوج خود رسید. (4)
ابوبکر صحابه را جمع کرد و گفت:
«لا تحدثوا عن رسولاللهصلى الله علیه وآله شیئا...»
عایشه مىافزاید که پدرم پانصد حدیث از پیامبرصلى الله علیه وآله نوشته بود مرا به حضور طلبید و گفت: مىترسم بمیرم و آنها نزدم باشد آنها را نزد من بیاور. آوردم و تمامى آنها را سوازنید و عمر نیز دستور نابودى و سوزاندن حدیث را صادر کرد.
بخشنامه عمر بن خطاب در این باره چنین بود:
«من کان عنده شیئا(من الحدیث) فلیمحه (یا) فلیحرقه...» (5) که این کار خود عامل مهمى در منع تدوین حدیث و آثار پیامبرصلى الله علیه وآله بود. هرچند در زمان خلافت علىعلیه السلام این منع برداشته شد ولى در زمان معاویه مجددا از نقل و تدوین حدیث جلوگیرى به عمل آمد (6) این ممنوعیت تا زمان عمر بن عبدالعزیز(99 - 101ه ق) ادامه داشت و با این که او بخشنامه کرد که حدیث را بنویسند ولى شروع رسمى آن آغاز نشد و مدتى به طول انجامید. غزالى شروع تدوین و جمعآورى احادیث را از سال 120 هجرى مىداند، زمانى که هیچکس از صحابه و تابعین باقى نمانده بود. (7) ابن حجر در مقدمه «فتحالبارى فى شرح صحیح البخارى» مىنویسد:
«در عصرى که از صحابه و تابعین کسى باقى نمانده بود، تدوین رسمى احادیث آغاز شد» وى علت اصلى این تاخیر را نهى عمر از تدوین حدیث مىداند. (8)
ابن خلدون در مقدمه تاریخش شروع تدوین حدیث را نه در زمان صحابه رسول خداصلى الله علیه وآله بلکه در زمان تابعین مىداند (9) و صاحب ابجدالعلوم آغاز تدوین را پس از دوران صحابه و حتى بعد از تابعین مىداند و غزالى آن را بعد از سال 120 هجرى مىداند. (10)
ابن حجر عسقلانى مىنویسد:
«در عصرصحابه و تابعین، سنت و حدیثبه صورت مدون و مرتب نبوده است».
وى علت تاخیر در تدوین را، نهى عمر مىداند که بیشتر متوجه صحابه و تابعین بوده است. ذهبى تدوین رسمى را در سال 145 هجرى مىداند. (11)
متن نامه عمر بن عبدالعزیز از شام به ابوبکر بن محمد بن حزم قاضى مدینه چنین است:
«انظروا حدیث رسول الله فاکتبوه فانى خفت دروس العلم و ذهاب اهله» (12) به احادیث پیامبر بنگرید سپس آنها را بنویسید، زیرا مىترسم علم کهنه و خاموش شود واهل حدیث نیز نابود شوند.
همچنین بخارى مىنویسد که وى این نامه را از شام به ابوبکر بن محمد بن عمرو بن حزم، عالم و قاضى مدینه نوشت (13) و برخى معتقدند که ابن شهاب زهرى اولین کسى است که اقدام به تدوین علوم نموده است. (14)
علت این تاخیر همانطورى که قبلا اشاره شد، منع ابوبکر و عمر بوده است. (15)
ولى عثمان نیز به آن اصرار مىورزید. عمر نه فقط تدوین حدیث را منع کرد، بلکه از نقل آن هم جلوگیرى مىنمود. او بارها مىگفت: «اقلوا الروایة عن رسولاللهصلى الله علیه وآله». (16)
او مردم را به دلیل نقل حدیث تازیانه مىزد و حتى به زندان مىافکند. او روزى به ابنمسعود، ابوذرغفارى، وابىدرداء که از شخصیتهاى معروف آن زمان بودند، گفت که این حدیثها چیست که از پیامبرصلى الله علیه وآله نقل مىکنید. سپس هر سه آنها را زندانى کرد. (17)
برخى از مورخان به جاى ابوذر، ابن مسعود انصارى را نام بردهاند. (18)
متقى هندى در کنز العمال از قول عمر نقل مىکند: «ان من کتب حدیثا فلیحرقه» (19) هرکس حدیث نوشته است پس آن را بسوازند.
او به تمام شهرها نوشت: «من کان عنده شئ من الحدیث(منها) فلیمحه...». (20)
قرظة بن کعب، یکى از صحابه، مىگوید که عمر ما را به سوى عراق فرستاد و تا حرار ما را بدرقه کرد. سپس گفت: «مىدانید که چرا شما را بدرقه کردم» گفتیم: «لابد براى احترام ما...» گفت: «گذشته از آن مىخواستم مطلبى را به شما توصیه کنم تا به سبب آن بدرقه هیچگاه آن را فراموش نکنید» سپس گفت: «شما به منطقهاى مىروید که مردم آنجا با تلاوت قرآن مانوسند و فضاى مساجدشان همیشه آکنده از تلاوت قرآن است. پس به شما توصیه مىکنم که آنان را به حال خود بگذارید و مردم را با احادیث مشغول نسازید. از پیامبرصلى الله علیه وآله کمتر حدیث نقل کنید و من نیز در این کار با شما همکارى خواهم کرد».
او مىگوید: وقتى که وارد عراق شدیم مردم از ما خواستند برایشان حدیث نقل کنیم. ما به آنان گفتیم که خلیفه ما را از نقل حدیثبازداشته است. (21)
مسلمانان به علت ترس از عمر جرات نقل حدیث نداشتند. ابوهریره مىگوید: احادیثى که براى شما نقل کردم اگر در زمان عمر نقل مىکردم مرا تازیانه مىزدند. (22)
شعبى مىگوید: یک سال با پسر عمر همنشین شدم براى نمونه حتى یک حدیث از وى نشنیدم. (23)
سائد بن یزید مىگوید: از مدینه تا مکه با سعد بن مالک همسفر بودم و در طول سفر حتى یک حدیث از پیامبرصلى الله علیه وآله نقل نکرد. (24)
عبدالله بن عمرو بن عاص که به امر پیامبرصلى الله علیه وآله احادیث را جمعآورى کرده و کتابى از احادیث پیامبرصلى الله علیه وآله نوشته بود، به دستور عمر آن کتاب را چنان پنهان کرد که حتى نامى از آن درکتابهاى احادیثباقى نمانده است (25) نه فقط از کتاب عبدالله ابن عمرو، بلکه از کتابهاى سایر صحابه هم نامى برده نشده است و فقط شافعى درکتاب خود، از کتاب حدیثسعد بن عباده نام مىبرد (26) و چون مخالف به بیعتبود و حتى جان بر سر این کار نهاد!
عبدالله بن عمرو از پیامبرصلى الله علیه وآله نقل مىکند که آن حضرت به من فرمود: «انى لا اقول الا حقا و اشار الى شفتیه و قال لا یخرج من بینهما الا حق اکتب». (27) اى فرزند عمرو من چیزى جز حق نمىگویم و از میان دو لب من چیزى جز حق خارج نمىشود پس آنچه مىگویم، بنویس.
همچنین عثمان در بالاى منبر مىگوید:
«کسى نباید حدیثى را که در زمان ابوبکر و عمر شنیده نشده است، روایت کند». (28)
توجیه ابوبکر و عمر براى منع
ابوبکر و عمر توجیه ظاهر پسندى دارند و مىگفتند:
«امتهاى پیشین اقوال پیامبران را مىنوشتند و این اقوال با سخنان خداوند و وحى آمیخته مىشد، پس احادیث راننویسید تا باکلام خداوند و قرآن اشتباه و آمیخته نشوند».
این توجیه به دلائلى مخدوش است و حدیث هیچگاه با قرآن اشتباه نمىشد زیرا:
1 - قرآن به وسیله کاتبان وحى نوشته مىشد و تعداد کتاب وحى، هم در منابع شیعه و هم در منابع اهل سنت کاملا مشخص است و یک نسخه مکتوب محفوظ بود.
2 - قرآن براى پارهاى از کارها از جمله دین (29) و سنت و علم، دستور نوشتن داده است. مانند «قیدوا العلم بالکتابة» به علاوه قرآن همواره نعمت نوشتن و قلم را گوشزد مىکند.«الذى علم بالقلم».
3 - در هیچ منبعى مستند از پیامبرصلى الله علیه وآله نوشتن نقل حدیث را منع نکرده است. و اگر چنین خطرى را احساس مىکرد به طور حتم آن را نهى مىکرد.
همچنین پیامبرصلى الله علیه وآله از عمر دوراندیشتر و آگاهتر و سیاستمدارتر بوده است و روایات مجعول در این باره با سیره علمى پیامبرصلى الله علیه وآله سازگار نیست. (30)
4 - تاکید پیامبرصلى الله علیه وآله براى حفظ قرآن و ثواب حفظ آن و با ارزش دادن به حافظان قرآن و اولویت آنان در مشاغل و مناصب، سبب حفظ قرآن در میان تودهها بود. بنابراین هرگز خطر اختلاط در پیش نبود تا با منع عمر از آن مصون بماند.
5 - خود پیامبرصلى الله علیه وآله احادیث و مطالبى املا کرده است و برخى از افراد مانند سلمان وعلى بن ابیطالبعلیه السلام و دیگران آنها را نوشتهاند.
6 - روایت عبدالله ابن عمرو که در مستدرک حاکم ج1، ص 104 نقل شده است، حاکى از اهمیت دادن پیامبرصلى الله علیه وآله به نوشتن حدیث و سخنان او مىباشد.
7 - نورانیت قرآن به حدى است که حتى میان احادیث نیز خود را نشان مىدهد و به طور کامل مشخص مىباشد. آیات استشهاد شده در نهج البلاغه که بالاترین کلام بشر است و نهجالفصاحة و صیحفه سجادیه کاملابر صاحبنظران عرب و حتى صاحبنظران غیر عرب واضح و آشکار است.
8 - اهل بیتعلیهمالسلام داراى کتابها و صحیفههائى هستند که برخى به املاء رسول اللهصلى الله علیه وآله و برخى به خط علىعلیه السلام مىباشند. علت واقعى این منع را باید در فراموش شدن تدریجى نصوص، دال بر امامت و رهبرى توسط مردم و محو تاریخى آن جست تا هر روزه به آن نصوص و برترى على و نصب آن حضرت به خلافت و سفارش عدم جدائى قرآن و عترت توسط پیامبر مطرح نشود و به تدریج فراموش گردد.
قابل توجه
لغو منع حدیث توسط عمر بن عبدالعزیز هم بىعلت و جهت نیست و جنبه سیاسى مهم دارد و در واقع خدمتى بود به بنىامیه و جاعلان حدیث زیرا:
1 - جامعه اسلامى و توده مردم مسلمان در زمان امویان به کلى از فضائل علىعلیه السلام و اهل بیتبیگانه شده بودند.
2 - روایات بسیارى علیه اهل بیت و بنىهاشم به ویژه علىعلیه السلام جعل شده بود...
3 - روایات واحادیثبیش از حد لزوم به نفع خلفا، حتى در فضائل خلفاى منسوب به بنىامیه(عثمان و معاویه و...) جعل شده بود.
4 - همین روایات جعلى لازم بود به عنوان سنت پیامبرصلى الله علیه وآله ثبتشود. (31)
5 - نیاز خلفا و دربار اموى به آگاهى از مسائلى که در صدر اسلام گذشته بود.
6 - لغو منع و برداشتن سب علىعلیه السلام سبب شد تا بتوانند شورشهائى که علیه بنىامیه و بنىمروان شکل گرفته بود و بیشتر هم به نفع اهل بیتعلیهمالسلام بوده، سرکوب کنند و این دستورها به منزله دریچه بخار، براى جلب رضایت مخالفان و فرونشاندن شورشها بود.
ادامه دارد
پىنوشتها:
1) ا م . اچ. کار، کار H.M کتاب تاریخ چیست ترجمه کامشاد، ص8.
2) دکتر زرین کوب، تاریخ در ترازو ص 137 - 136.
3) سنن دارمى، ج1، ص 73 - سنن ابن ماجه، ج1، ص 12 - طبقات ابن سعد، ج6، ص 7 - مستدرک حاکم،ج1، ص 10 - الفرقة السلفیة و تطوراتها فى التاریخ از آیةالله سید مهدى روحانى
4) السنة قبل التدوین، ص 98.
5) اضواء على السنة المحمدیة، محمود ابوربه ، ص 49 - 55 - جامع بیان العلم، ج1، ص 77 - تذکرة الحفاظ، ج1، ص 5 - تفسر المنار، ج19، ص 511 - خطیب بغدادى در تقیید العلم ص 49 و 59 -المصنف، ج1، ص 325 - طبرى، ج5، ص 19 - شرح حدیدى، ج3، ص 120
6) تذکرة الحفاظ، ج1، ص 7 - ذهبى به نقل از السنة قبل التدوین، محمد عجاج الخطیب
7) احیاء العلوم، ج1، ص 79.
8) مقدمه فتح البارى، ج1.
9) مقدمه ابن خلدون، ص 680
10) احیا ءالعلوم، ج1، ص 79 - اضواء على السنة المحمدیة، ص 263.
11) تذکرةالحفاظ، النجوم الزاهرة، ج1، ص 351.
12) السنة قبل التدوین، از محمد عجاج الخطیب، ص 329
13) صحیح بخارى، ج1، کتاب العلم وفجرالاسلام، ص 221 ، علوم الحدیث و مصطلحهه، ص 37 و 38
14) جامع بیان العلم، ج1، ص 88 و 91 و ج2، ص 34.
15) ر.ک. به الفرقةالسلفیة و تطوراتها فى التاریخ از آیةالله سید مهدى روحانى و مقدمه مرآةالعقول ج1، ص 32.
16) اضواء الى السنة المحمدیة، ص 55 - حیاة الطبى، ج3، ص 258 - البدایة والنهایة، ج8، ص 107.
17) به نقل از البدایة والنهایة، ج8، ص 108 - مستدرک حاکم، ج1، ص 11. .
18) مجمع الزوائد، ج1، ص 149 - طبقات الکبرى، ج6، ص 7 - جامع بیان العلم، ج2، ص 120 - فجرالاسلام، ص 210 - و مقدمه مرآة العقول علامه عسکرى، ص 30 و 31.
19) الشیعة و فنون الاسلام تالیف سید حسن صدر، السنة قبل التدوین، ص 98 - اضواء على السنة المحممدیة، ص 47 - چاپ دارالمعارف مصر.«
20 ) ر.ک. به جامع بیان العلم، قرطبى، ج1، ص 77 و تقیید العلمم، ص 53،59 و 49.
21) سنن ابن ماجه، ج1، ص11 - مستدرک حاکم، ج1، ص 104 - طبقات ابن سعد، ج6، ص 17 - ابوربه در اضواء على السنة المحممدیة ص 55 و پاورقى 49 ژ علوم الحدیث و مصطلحهه تالیف دکتر صبحى صالح، ص 31 و فجرالاسلام، ص 221.
22) الغدیر، ج6، ص 277.
23) سنن ابن ماجه، ج1، ص 11.
24) همان ماخذ، ص 12 و اضواء على السنة المحمدیة، ص 55 به نقل از ابن کثیر در البدایة والنهایة، ج8، ص 108.
25) ترتیب المسند، ج2، ص 179 - مستدرک حاکم، ج1، ص104 و تدریب الراوى، سیوطى ، ج2، ص 62 - عبدالله بن عمر نوشتهاند
26) همان ماخذ و برعکس، دست علماى مسیحى و یهودى به ظاهر مسلمان شده را مثل تمیم دارى، کعب الاحبار در جعل و نقل قصص و افسانه از تورات باز گذاشتند عمر به کعب الاحبار اجازه داد پیش از خطبه جمعه قصه و... بگوید، و عثمان براى او این کار در هفته دو روز قرار داد درحالى که علىعلیه السلام و ... باب علم النبى و... نباید حدیث نقل کنند...!
27) مستدرک حاکم، ج1، ص 104.
28) مقدمه مرآةالعقول، ج1، ص 432 و علم حدیث استاد قربانى.
29) یا ایها الذین آمنوا اذا تداینتم بدین الى اجل مسمى فاکتبوه...(بقره، آیه 282) درباره نوشتن قرض
30) روایات غیر موثق و غیر مستندى در این زمینه از پیامبرصلى الله علیه وآله نقل کردهاند که ظاهرا پس از منع تدوین حدیثبه پیامبرصلى الله علیه وآله نسبت داده شده است. کنزالعمال ج1، ص 199 و 200 - اضواء على السنة الممحمدیة، ص 48.
31) کثرت جعل حدیثبه حدى بود که علامه امینى(ره) فقط از چهل و سه راوى، 408684 حدیث جعلى نقل کرده است که برخى تا صدهزار حدیث جعل کرده بودند. به همین دلیل مىنویسند:
ابوداود در سنن خود از پانصد هزار حدیث 4800 حدیث. ; بخارى در صحیح خویش از ششصد هزار حدیث، 2761 حدیث; مسلم در صحیح خویش از سیصد و پنجاه هزار حدیث، 40000 حدیث را نوشته است
احمد حنبل در مسند از هفتصد و پنجاه هزار حدیث، 30000 حدیث; احمد بن فرات از یک میلیون و پانصد هزار حدیث، 30000 حدیث در صحاح و سنن نقل کردهاند در ضمن خود اینها نیز به دور از جعلیات و روایات غیر صحیح نمىباشد.
یحیى بن معین(متوفاى 233ه) یکى از روایات معروف اهل سنت را نقل مىکند: «از جاعلان به قدرى کتاب و حدیث نوشته شده بود که با آنها تنور را داغ مىکردیم و نان مىپختیم» (به الغدیر ج5، عربى، ص 291 و الغدیر، ج10 ، فارسى و 150 صحابه دروغین و اضواء على السنة المحمدیة مراجعه شود)
محمود ابوریه درکتاب اضواء على السنة المحمدیة مىنویسد که ابوهریره که بیش از یک سال و نه ماه افتخار مصاحبتبا پیامبرصلى الله علیه وآله را داشت، دو بار توسط عمر به دلیل نقل و جعل حدیث تازیانه خورد و علىعلیه السلام او را دروغگوترین مردم نسبتبه رسول خداصلى الله علیه وآله مىدانست. درهمین صحاح و مسندها 5374 حدیث از او نقل کردهاند حال آنکه از علىعلیه السلام که همواره با پیامبرصلى الله علیه وآله بود، و هیچ یک از صحابه در علم به پاى او نمىرسیدند در صحیح بخارى فقط 346 حدیث از او نقل شده است (به ابوهریره بازرگان حدیث و علم حدیث، جناب آقاى استاد قربانى مراجعه شود).
مرحوم شرف الدین در فصل 12، فصول المهمه مىنویسد که بخارى از عکرمه، (یکى از اباضیه و از سب کنندگان علىعلیه السلام) آن قدر حدیث نقل کرده است که مىتوان گفت از همه اهل سنت واهل بیت وامامان معصومعلیهمالسلام آن قدر نقل نشده است. و ذهبى در میزان الاعتدال ج3، ص 95 عکرمه را از اباضیه و خوارج مىداند
از عایشه که مىگفت پانصد حدیثى را که از پیامبرصلى الله علیه وآله نزد پدرم بود، نابود کردیم بیش از دو هزار حدیث نقل کرده است واز انس بن مالک که حدود ده سال در خدمت پیامبرصلى الله علیه وآلهبود و در سال 92 یا 93 وفات کرد 2286 حدیث واز عبدالله عمر 2630 حدیث نقل شده است ( به استیعاب ص 40 - شرح حال انس، اسدالغابة، ج1، ص 127 - الاصابة، ص 227 و نقش عایشه در تاریخ، ج1، ص 33 مراجعه شود).
برخى معتقدند که تاریخ یک مشت مطالب فرمایشى است و چیزى جز ثنا و ستایش حکام و یا نکوهش عیب جوئى و مذمت عوامل مخالف و اقوام نیست. بنابراین نه اعتبار دارد و نه سند و حجت است. و مطالبى دیگر نیز گفته شده است ولى بدون تردید نمىتوان هر نقل و هر نوشته تاریخى را بدون چون و چرا پذیرفت و همه را حجت دانسته و پذیرفت. همانگونه که نمىتوان تمامى مطالب تاریخى را مردود و بىاعتبار دانست. زیرا همانطور که انگیزههاى زیادى در تحریف حقائق وجود دارد، همچنان حقائق بسیارى هم در لابلاى متون تاریخى ثبتشده است که واقعیت دارد.
«جرج کلارک» معتقد است که :
«هرچند نمىتوان تاریخ و نقل راویان حتى موثق را به طور کامل (ودربست) پذیرفت، ولى تاریخ یک سلسله حقائقى دارد که همانند نوعى بدیهیات در علوم دیگر است که مىتواند مورد تحلیل قرار گیرد.
و نیز محقق در مسائل تاریخى با نوعى اجتهاد مىتواند صحت و سقم برخى از نقلها را در نقد (وبررسى) قرار دهد». (1)
به علاوه درکنار عوامل سودجو و متعصب و وابسته، عناصر بىطرف و حقطلب و حقیقتجو یافت مىشود، حقائق را مىنگارند و وقایع را به عنوان ثبت درتاریخ مىنویسند نه به خاطر خوشایند برخى یا به عنوان قلم بمزد و امثال آن.
بنابراین اینگونه مطالب موجب وثوق و اطمینان است و مىتواند با شناختبیشتر و بهتر آن عوامل به حجیت و سندیت تاریخ اعتبار ببخشد. و حجتى براى پژوهشگر تاریخ است. (2)
افزون بر این شیعه در این مسیر براى رسیدن به مسائل تاریخ اسلام راه مؤثرتر و موفقترى دارد و آن وجود روایات اهل بیت و امامان معصومعلیهمالسلام و رابطه آنان با آغاز حدیث و تاریخ همراه بود و خود پیشکسوت در این مسائل بوده و بسان قرآن و پیامبر به سنت تاریخ و نگارش آن و حدیث اهمیت داده و مانند دیگران هرگز طرفدار منع تدوین حدیث و تاریخ که متاسفانه از طرف خلفاء مطرح و اجراء شد، نبوده و حلقه مفقوده در سلسله سند تاریخ ندارد.و از دستیابى به سنت صحیح پیامبرصلى الله علیه وآله و تاریخ اسلام محروم نیست.
به خلاف اهل سنت که بیشتر به خاطر منع خلفاء از تدوین و نگارش حدیث و تاریخ از دستیابى به تاریخ و سیره صحیح صدر اسلام به گونه، مقطوع و محروم بودهاند براى نمونه اشاره اجمالى به علل وانگیزه تحریف در نگارش تاریخ اسلام مىپردازیم:
1 - منع تدوین احادیث
متاسفانه به عللى خلفا از نوشتن حدیث و تاریخ اسلام جلوگیرى مىکردند. این منع از زمان ابوبکر آغاز شد (3) و در زمان عمر به شدت دنبال گردید و در زمان عثمان نیز به اوج خود رسید. (4)
ابوبکر صحابه را جمع کرد و گفت:
«لا تحدثوا عن رسولاللهصلى الله علیه وآله شیئا...»
عایشه مىافزاید که پدرم پانصد حدیث از پیامبرصلى الله علیه وآله نوشته بود مرا به حضور طلبید و گفت: مىترسم بمیرم و آنها نزدم باشد آنها را نزد من بیاور. آوردم و تمامى آنها را سوازنید و عمر نیز دستور نابودى و سوزاندن حدیث را صادر کرد.
بخشنامه عمر بن خطاب در این باره چنین بود:
«من کان عنده شیئا(من الحدیث) فلیمحه (یا) فلیحرقه...» (5) که این کار خود عامل مهمى در منع تدوین حدیث و آثار پیامبرصلى الله علیه وآله بود. هرچند در زمان خلافت علىعلیه السلام این منع برداشته شد ولى در زمان معاویه مجددا از نقل و تدوین حدیث جلوگیرى به عمل آمد (6) این ممنوعیت تا زمان عمر بن عبدالعزیز(99 - 101ه ق) ادامه داشت و با این که او بخشنامه کرد که حدیث را بنویسند ولى شروع رسمى آن آغاز نشد و مدتى به طول انجامید. غزالى شروع تدوین و جمعآورى احادیث را از سال 120 هجرى مىداند، زمانى که هیچکس از صحابه و تابعین باقى نمانده بود. (7) ابن حجر در مقدمه «فتحالبارى فى شرح صحیح البخارى» مىنویسد:
«در عصرى که از صحابه و تابعین کسى باقى نمانده بود، تدوین رسمى احادیث آغاز شد» وى علت اصلى این تاخیر را نهى عمر از تدوین حدیث مىداند. (8)
ابن خلدون در مقدمه تاریخش شروع تدوین حدیث را نه در زمان صحابه رسول خداصلى الله علیه وآله بلکه در زمان تابعین مىداند (9) و صاحب ابجدالعلوم آغاز تدوین را پس از دوران صحابه و حتى بعد از تابعین مىداند و غزالى آن را بعد از سال 120 هجرى مىداند. (10)
ابن حجر عسقلانى مىنویسد:
«در عصرصحابه و تابعین، سنت و حدیثبه صورت مدون و مرتب نبوده است».
وى علت تاخیر در تدوین را، نهى عمر مىداند که بیشتر متوجه صحابه و تابعین بوده است. ذهبى تدوین رسمى را در سال 145 هجرى مىداند. (11)
متن نامه عمر بن عبدالعزیز از شام به ابوبکر بن محمد بن حزم قاضى مدینه چنین است:
«انظروا حدیث رسول الله فاکتبوه فانى خفت دروس العلم و ذهاب اهله» (12) به احادیث پیامبر بنگرید سپس آنها را بنویسید، زیرا مىترسم علم کهنه و خاموش شود واهل حدیث نیز نابود شوند.
همچنین بخارى مىنویسد که وى این نامه را از شام به ابوبکر بن محمد بن عمرو بن حزم، عالم و قاضى مدینه نوشت (13) و برخى معتقدند که ابن شهاب زهرى اولین کسى است که اقدام به تدوین علوم نموده است. (14)
علت این تاخیر همانطورى که قبلا اشاره شد، منع ابوبکر و عمر بوده است. (15)
ولى عثمان نیز به آن اصرار مىورزید. عمر نه فقط تدوین حدیث را منع کرد، بلکه از نقل آن هم جلوگیرى مىنمود. او بارها مىگفت: «اقلوا الروایة عن رسولاللهصلى الله علیه وآله». (16)
او مردم را به دلیل نقل حدیث تازیانه مىزد و حتى به زندان مىافکند. او روزى به ابنمسعود، ابوذرغفارى، وابىدرداء که از شخصیتهاى معروف آن زمان بودند، گفت که این حدیثها چیست که از پیامبرصلى الله علیه وآله نقل مىکنید. سپس هر سه آنها را زندانى کرد. (17)
برخى از مورخان به جاى ابوذر، ابن مسعود انصارى را نام بردهاند. (18)
متقى هندى در کنز العمال از قول عمر نقل مىکند: «ان من کتب حدیثا فلیحرقه» (19) هرکس حدیث نوشته است پس آن را بسوازند.
او به تمام شهرها نوشت: «من کان عنده شئ من الحدیث(منها) فلیمحه...». (20)
قرظة بن کعب، یکى از صحابه، مىگوید که عمر ما را به سوى عراق فرستاد و تا حرار ما را بدرقه کرد. سپس گفت: «مىدانید که چرا شما را بدرقه کردم» گفتیم: «لابد براى احترام ما...» گفت: «گذشته از آن مىخواستم مطلبى را به شما توصیه کنم تا به سبب آن بدرقه هیچگاه آن را فراموش نکنید» سپس گفت: «شما به منطقهاى مىروید که مردم آنجا با تلاوت قرآن مانوسند و فضاى مساجدشان همیشه آکنده از تلاوت قرآن است. پس به شما توصیه مىکنم که آنان را به حال خود بگذارید و مردم را با احادیث مشغول نسازید. از پیامبرصلى الله علیه وآله کمتر حدیث نقل کنید و من نیز در این کار با شما همکارى خواهم کرد».
او مىگوید: وقتى که وارد عراق شدیم مردم از ما خواستند برایشان حدیث نقل کنیم. ما به آنان گفتیم که خلیفه ما را از نقل حدیثبازداشته است. (21)
مسلمانان به علت ترس از عمر جرات نقل حدیث نداشتند. ابوهریره مىگوید: احادیثى که براى شما نقل کردم اگر در زمان عمر نقل مىکردم مرا تازیانه مىزدند. (22)
شعبى مىگوید: یک سال با پسر عمر همنشین شدم براى نمونه حتى یک حدیث از وى نشنیدم. (23)
سائد بن یزید مىگوید: از مدینه تا مکه با سعد بن مالک همسفر بودم و در طول سفر حتى یک حدیث از پیامبرصلى الله علیه وآله نقل نکرد. (24)
عبدالله بن عمرو بن عاص که به امر پیامبرصلى الله علیه وآله احادیث را جمعآورى کرده و کتابى از احادیث پیامبرصلى الله علیه وآله نوشته بود، به دستور عمر آن کتاب را چنان پنهان کرد که حتى نامى از آن درکتابهاى احادیثباقى نمانده است (25) نه فقط از کتاب عبدالله ابن عمرو، بلکه از کتابهاى سایر صحابه هم نامى برده نشده است و فقط شافعى درکتاب خود، از کتاب حدیثسعد بن عباده نام مىبرد (26) و چون مخالف به بیعتبود و حتى جان بر سر این کار نهاد!
عبدالله بن عمرو از پیامبرصلى الله علیه وآله نقل مىکند که آن حضرت به من فرمود: «انى لا اقول الا حقا و اشار الى شفتیه و قال لا یخرج من بینهما الا حق اکتب». (27) اى فرزند عمرو من چیزى جز حق نمىگویم و از میان دو لب من چیزى جز حق خارج نمىشود پس آنچه مىگویم، بنویس.
همچنین عثمان در بالاى منبر مىگوید:
«کسى نباید حدیثى را که در زمان ابوبکر و عمر شنیده نشده است، روایت کند». (28)
توجیه ابوبکر و عمر براى منع
ابوبکر و عمر توجیه ظاهر پسندى دارند و مىگفتند:
«امتهاى پیشین اقوال پیامبران را مىنوشتند و این اقوال با سخنان خداوند و وحى آمیخته مىشد، پس احادیث راننویسید تا باکلام خداوند و قرآن اشتباه و آمیخته نشوند».
این توجیه به دلائلى مخدوش است و حدیث هیچگاه با قرآن اشتباه نمىشد زیرا:
1 - قرآن به وسیله کاتبان وحى نوشته مىشد و تعداد کتاب وحى، هم در منابع شیعه و هم در منابع اهل سنت کاملا مشخص است و یک نسخه مکتوب محفوظ بود.
2 - قرآن براى پارهاى از کارها از جمله دین (29) و سنت و علم، دستور نوشتن داده است. مانند «قیدوا العلم بالکتابة» به علاوه قرآن همواره نعمت نوشتن و قلم را گوشزد مىکند.«الذى علم بالقلم».
3 - در هیچ منبعى مستند از پیامبرصلى الله علیه وآله نوشتن نقل حدیث را منع نکرده است. و اگر چنین خطرى را احساس مىکرد به طور حتم آن را نهى مىکرد.
همچنین پیامبرصلى الله علیه وآله از عمر دوراندیشتر و آگاهتر و سیاستمدارتر بوده است و روایات مجعول در این باره با سیره علمى پیامبرصلى الله علیه وآله سازگار نیست. (30)
4 - تاکید پیامبرصلى الله علیه وآله براى حفظ قرآن و ثواب حفظ آن و با ارزش دادن به حافظان قرآن و اولویت آنان در مشاغل و مناصب، سبب حفظ قرآن در میان تودهها بود. بنابراین هرگز خطر اختلاط در پیش نبود تا با منع عمر از آن مصون بماند.
5 - خود پیامبرصلى الله علیه وآله احادیث و مطالبى املا کرده است و برخى از افراد مانند سلمان وعلى بن ابیطالبعلیه السلام و دیگران آنها را نوشتهاند.
6 - روایت عبدالله ابن عمرو که در مستدرک حاکم ج1، ص 104 نقل شده است، حاکى از اهمیت دادن پیامبرصلى الله علیه وآله به نوشتن حدیث و سخنان او مىباشد.
7 - نورانیت قرآن به حدى است که حتى میان احادیث نیز خود را نشان مىدهد و به طور کامل مشخص مىباشد. آیات استشهاد شده در نهج البلاغه که بالاترین کلام بشر است و نهجالفصاحة و صیحفه سجادیه کاملابر صاحبنظران عرب و حتى صاحبنظران غیر عرب واضح و آشکار است.
8 - اهل بیتعلیهمالسلام داراى کتابها و صحیفههائى هستند که برخى به املاء رسول اللهصلى الله علیه وآله و برخى به خط علىعلیه السلام مىباشند. علت واقعى این منع را باید در فراموش شدن تدریجى نصوص، دال بر امامت و رهبرى توسط مردم و محو تاریخى آن جست تا هر روزه به آن نصوص و برترى على و نصب آن حضرت به خلافت و سفارش عدم جدائى قرآن و عترت توسط پیامبر مطرح نشود و به تدریج فراموش گردد.
قابل توجه
لغو منع حدیث توسط عمر بن عبدالعزیز هم بىعلت و جهت نیست و جنبه سیاسى مهم دارد و در واقع خدمتى بود به بنىامیه و جاعلان حدیث زیرا:
1 - جامعه اسلامى و توده مردم مسلمان در زمان امویان به کلى از فضائل علىعلیه السلام و اهل بیتبیگانه شده بودند.
2 - روایات بسیارى علیه اهل بیت و بنىهاشم به ویژه علىعلیه السلام جعل شده بود...
3 - روایات واحادیثبیش از حد لزوم به نفع خلفا، حتى در فضائل خلفاى منسوب به بنىامیه(عثمان و معاویه و...) جعل شده بود.
4 - همین روایات جعلى لازم بود به عنوان سنت پیامبرصلى الله علیه وآله ثبتشود. (31)
5 - نیاز خلفا و دربار اموى به آگاهى از مسائلى که در صدر اسلام گذشته بود.
6 - لغو منع و برداشتن سب علىعلیه السلام سبب شد تا بتوانند شورشهائى که علیه بنىامیه و بنىمروان شکل گرفته بود و بیشتر هم به نفع اهل بیتعلیهمالسلام بوده، سرکوب کنند و این دستورها به منزله دریچه بخار، براى جلب رضایت مخالفان و فرونشاندن شورشها بود.
ادامه دارد
پىنوشتها:
1) ا م . اچ. کار، کار H.M کتاب تاریخ چیست ترجمه کامشاد، ص8.
2) دکتر زرین کوب، تاریخ در ترازو ص 137 - 136.
3) سنن دارمى، ج1، ص 73 - سنن ابن ماجه، ج1، ص 12 - طبقات ابن سعد، ج6، ص 7 - مستدرک حاکم،ج1، ص 10 - الفرقة السلفیة و تطوراتها فى التاریخ از آیةالله سید مهدى روحانى
4) السنة قبل التدوین، ص 98.
5) اضواء على السنة المحمدیة، محمود ابوربه ، ص 49 - 55 - جامع بیان العلم، ج1، ص 77 - تذکرة الحفاظ، ج1، ص 5 - تفسر المنار، ج19، ص 511 - خطیب بغدادى در تقیید العلم ص 49 و 59 -المصنف، ج1، ص 325 - طبرى، ج5، ص 19 - شرح حدیدى، ج3، ص 120
6) تذکرة الحفاظ، ج1، ص 7 - ذهبى به نقل از السنة قبل التدوین، محمد عجاج الخطیب
7) احیاء العلوم، ج1، ص 79.
8) مقدمه فتح البارى، ج1.
9) مقدمه ابن خلدون، ص 680
10) احیا ءالعلوم، ج1، ص 79 - اضواء على السنة المحمدیة، ص 263.
11) تذکرةالحفاظ، النجوم الزاهرة، ج1، ص 351.
12) السنة قبل التدوین، از محمد عجاج الخطیب، ص 329
13) صحیح بخارى، ج1، کتاب العلم وفجرالاسلام، ص 221 ، علوم الحدیث و مصطلحهه، ص 37 و 38
14) جامع بیان العلم، ج1، ص 88 و 91 و ج2، ص 34.
15) ر.ک. به الفرقةالسلفیة و تطوراتها فى التاریخ از آیةالله سید مهدى روحانى و مقدمه مرآةالعقول ج1، ص 32.
16) اضواء الى السنة المحمدیة، ص 55 - حیاة الطبى، ج3، ص 258 - البدایة والنهایة، ج8، ص 107.
17) به نقل از البدایة والنهایة، ج8، ص 108 - مستدرک حاکم، ج1، ص 11. .
18) مجمع الزوائد، ج1، ص 149 - طبقات الکبرى، ج6، ص 7 - جامع بیان العلم، ج2، ص 120 - فجرالاسلام، ص 210 - و مقدمه مرآة العقول علامه عسکرى، ص 30 و 31.
19) الشیعة و فنون الاسلام تالیف سید حسن صدر، السنة قبل التدوین، ص 98 - اضواء على السنة المحممدیة، ص 47 - چاپ دارالمعارف مصر.«
20 ) ر.ک. به جامع بیان العلم، قرطبى، ج1، ص 77 و تقیید العلمم، ص 53،59 و 49.
21) سنن ابن ماجه، ج1، ص11 - مستدرک حاکم، ج1، ص 104 - طبقات ابن سعد، ج6، ص 17 - ابوربه در اضواء على السنة المحممدیة ص 55 و پاورقى 49 ژ علوم الحدیث و مصطلحهه تالیف دکتر صبحى صالح، ص 31 و فجرالاسلام، ص 221.
22) الغدیر، ج6، ص 277.
23) سنن ابن ماجه، ج1، ص 11.
24) همان ماخذ، ص 12 و اضواء على السنة المحمدیة، ص 55 به نقل از ابن کثیر در البدایة والنهایة، ج8، ص 108.
25) ترتیب المسند، ج2، ص 179 - مستدرک حاکم، ج1، ص104 و تدریب الراوى، سیوطى ، ج2، ص 62 - عبدالله بن عمر نوشتهاند
26) همان ماخذ و برعکس، دست علماى مسیحى و یهودى به ظاهر مسلمان شده را مثل تمیم دارى، کعب الاحبار در جعل و نقل قصص و افسانه از تورات باز گذاشتند عمر به کعب الاحبار اجازه داد پیش از خطبه جمعه قصه و... بگوید، و عثمان براى او این کار در هفته دو روز قرار داد درحالى که علىعلیه السلام و ... باب علم النبى و... نباید حدیث نقل کنند...!
27) مستدرک حاکم، ج1، ص 104.
28) مقدمه مرآةالعقول، ج1، ص 432 و علم حدیث استاد قربانى.
29) یا ایها الذین آمنوا اذا تداینتم بدین الى اجل مسمى فاکتبوه...(بقره، آیه 282) درباره نوشتن قرض
30) روایات غیر موثق و غیر مستندى در این زمینه از پیامبرصلى الله علیه وآله نقل کردهاند که ظاهرا پس از منع تدوین حدیثبه پیامبرصلى الله علیه وآله نسبت داده شده است. کنزالعمال ج1، ص 199 و 200 - اضواء على السنة الممحمدیة، ص 48.
31) کثرت جعل حدیثبه حدى بود که علامه امینى(ره) فقط از چهل و سه راوى، 408684 حدیث جعلى نقل کرده است که برخى تا صدهزار حدیث جعل کرده بودند. به همین دلیل مىنویسند:
ابوداود در سنن خود از پانصد هزار حدیث 4800 حدیث. ; بخارى در صحیح خویش از ششصد هزار حدیث، 2761 حدیث; مسلم در صحیح خویش از سیصد و پنجاه هزار حدیث، 40000 حدیث را نوشته است
احمد حنبل در مسند از هفتصد و پنجاه هزار حدیث، 30000 حدیث; احمد بن فرات از یک میلیون و پانصد هزار حدیث، 30000 حدیث در صحاح و سنن نقل کردهاند در ضمن خود اینها نیز به دور از جعلیات و روایات غیر صحیح نمىباشد.
یحیى بن معین(متوفاى 233ه) یکى از روایات معروف اهل سنت را نقل مىکند: «از جاعلان به قدرى کتاب و حدیث نوشته شده بود که با آنها تنور را داغ مىکردیم و نان مىپختیم» (به الغدیر ج5، عربى، ص 291 و الغدیر، ج10 ، فارسى و 150 صحابه دروغین و اضواء على السنة المحمدیة مراجعه شود)
محمود ابوریه درکتاب اضواء على السنة المحمدیة مىنویسد که ابوهریره که بیش از یک سال و نه ماه افتخار مصاحبتبا پیامبرصلى الله علیه وآله را داشت، دو بار توسط عمر به دلیل نقل و جعل حدیث تازیانه خورد و علىعلیه السلام او را دروغگوترین مردم نسبتبه رسول خداصلى الله علیه وآله مىدانست. درهمین صحاح و مسندها 5374 حدیث از او نقل کردهاند حال آنکه از علىعلیه السلام که همواره با پیامبرصلى الله علیه وآله بود، و هیچ یک از صحابه در علم به پاى او نمىرسیدند در صحیح بخارى فقط 346 حدیث از او نقل شده است (به ابوهریره بازرگان حدیث و علم حدیث، جناب آقاى استاد قربانى مراجعه شود).
مرحوم شرف الدین در فصل 12، فصول المهمه مىنویسد که بخارى از عکرمه، (یکى از اباضیه و از سب کنندگان علىعلیه السلام) آن قدر حدیث نقل کرده است که مىتوان گفت از همه اهل سنت واهل بیت وامامان معصومعلیهمالسلام آن قدر نقل نشده است. و ذهبى در میزان الاعتدال ج3، ص 95 عکرمه را از اباضیه و خوارج مىداند
از عایشه که مىگفت پانصد حدیثى را که از پیامبرصلى الله علیه وآله نزد پدرم بود، نابود کردیم بیش از دو هزار حدیث نقل کرده است واز انس بن مالک که حدود ده سال در خدمت پیامبرصلى الله علیه وآلهبود و در سال 92 یا 93 وفات کرد 2286 حدیث واز عبدالله عمر 2630 حدیث نقل شده است ( به استیعاب ص 40 - شرح حال انس، اسدالغابة، ج1، ص 127 - الاصابة، ص 227 و نقش عایشه در تاریخ، ج1، ص 33 مراجعه شود).