شعری و شرحی
آرشیو
چکیده
متن
هر انسانی، روز و روزگار خود را برای رسیدن به هدفی یا حصول خیری،میگذراند. همه در تلاش و سعیاند تا برسند؛ اما به کدام مقصد و مطلب؟ به حتم و یقین،هیچ کس جز خیر و نیکی، برای خود آرزو نمیکند و البته بزرگترین و برترین خیر، سعادت ابدی است. اما سعادت ابدی، بسیار کلی و در سایه روشن است. سعادت چیست؟ راه رستگاری از کدام سو است؟ و به قول شاعر «خانه دوست کجاست؟»
ما مینشینیم و با خود میاندیشیم و آنچه را که برای خود خیر و سعادت میپنداریم، در کانون توجه و مرکز آمال و آماج خود قرار میدهیم. بعد هم چهارنعل، به سوی آن میشتابیم؛ گاه میرسیم و گاهاز نیمه راه باز میگردیم. و به آرزوی داشتن آن، بسنده میکنیم. انسان هایی را میتوان یافت که خانه ندارند، یا کس و کار ندارند، یا از داشتن شغل و موقعیت اجتماعی محرومند و یا مال و منال ندارند و…؛ اما هیچ کس را نمیتوان یافت که «آرزو» ندارد یا مقصود و مطلوبی را پیش روی خود نگذاشته و نجوید آن را. همه در تکاپوی وصالاند؛ هر چند «محبوب»ها و «مطلوب»ها بسیار متفاوت است.
آنچه بسیار مهم است و یک لحظه نباید از آن غافل ماند، خطا و احتمال بروز اشتباه در ماهیت مطلوب است؛ یعنی همه باید بدانیم و به طریقی در باور خود بگنجانیم که همیشه آنچه را که میجوییم و خواهان و سینه چاک آن هستیم،خیر و سعادت نیست. بسا اندوهی که بهتر از شادی است؛ بسا رنجی که شاهراه آسودگی است؛ بسا سختی که مقدمه آسانی است؛ بسا تنگی و تنگدستی که هزار مرتبه بهتر از رفاه و برخورداری است و…
آنچه بشر در آن خطا نمی کند، داوریهای کلی و دورادور، درباره خیر وسعادت است؛ اما آیا در تعیین مصداق خیر و سعادت برای خود هم، از خطا مصون است؟ اگر آدمی در تشخیص مصادیق خیر و شرّ، مصون و معصوم بود، نباید هرگز به ورطه پشیمانی و چاه ندامت بیفتد؛ حالآن که همه ما از پشیمانی و حسرت، تجربههای تلخی داریم. زیرا بسیار اتفاق افتادهاست که چیزی را برای خود خیر دانسته، در طلبش، به جان و دل کوشیدهایم و چون به آن خیر موهوم و پنداری، رسیدهایم، دریافتهایم کهاین، نه آن است که ما میخواستیم.
و از این تجربههای تلخ و شیرین، درس بزرگی را میتوان آموخت: همیشه آنچه ما خواستار آنیم و در طلبش میکوشیم، خیر ما در آن نیست؛ هر چند هماره در طلب آنچه میدانیم یا ظنّ قوی داریم که خیر ما است، باید دست و پا بزنیم و در راه رسیدن به آن بخروشیم و از پا نشینیم؛ اما نباید از نظر دور داشت که گاه شرّی که به ما میرسد، خیر است و گاه خیری که در اختیار داریم، زهر قاتل.
چند گویم من تو را کین انگبین
زهر قتّال است از آن دوری گزین 1
قرآن کریم، این حقیقت ِ آشکار را آشکارتر میکند و با بیانی روشن تر از آفتاب، یاد آور میشود کهاگر به محبوبهای خود نرسیدید و حرمان نصیب شما شد، فریاد برنیاورید که «شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد.»5
قرآن گرامی که این نکته مهم را که پشتوانهای از زندگی میلیاردها انسان دارد، همراه مثالی روشن بیان میکند. جنگ و جهاد را مثال میزند و میگوید شما آن را درست نمی دارید و از آن گریزانید؛ اما بدانید کهاین واقعیتِ ناخواسته،گاه به نفع شما است:
«کُتِبَ عَلَیکمُ القتالَ وَهُوَ کُرهَُ لَکُم وعَسی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَهُوَ خَیرَُ لَکُم وعَسی أن تُحِبُّّوا شَیئاً وَهُوَ شرَُّ لَکُم واللّهُ یعْلَمُ وأنْتُم لاتَعلمون.»2
جهاد در راه خدا بر شما نوشته شدهاست و حال آن که ناخوشایندِ شما است. و بسا چیزی را که ناخوش میدارید، اما به سود شماست و بسا چیزی را که خوش میدارید، اما به زیان شما است، و خداوند میداند و شما نمی دانید.
فقط جهاد نیست که ناخوشایند، اما خیر است؛ بسیارند اموری که ما آنها را بر نمی تابیم و خوش نمی داریم، اما خیر دنیا و آخرت ما در آن است. آنها را باید شناخت و به سویشان شتافت. عکسِ آن را نیز نباید از یاد برد! خوشیها و دلخواههایی که مایه تباهیاند و اگر بتوان آنها را به صورتِ انسانی در آورد، به شکل و شمایل دشمنانِ خونی و قسم خورده ما هستند.
حافظ با نگاه بهاین آیه قرآنی و با نظر داشتِ آن حقیقتِ انسانی، میگوید:
غمنـاک نبـاید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی، خیر تو در این باشد
قرآن، جهاد را مثال میزند و حافظ به مثالی شاعرانه دست مییازد: طعن حسود. نصیحت حافظ به ما این است که اگر کسی سخنی گفت و یا فعلی از او سرزد که تو را رنجور ساخت، چندان غمناک نباید بود که شاید همین سخن ها و دشمنی ها، در نهایت به سود تو است. آیا پیش نیامده است که کسی بر اثر همینگونه سخنان که آلوده به حسد و کینه است، به خیری بزرگتر دست یافته است؟
روزگار و محیط ما چنان است که اگر کسی خود را در برابر دشنام ها و دشمنیها ببازد، از پای درخواهد آمد و عمر خود را به فنا خواهد داد. درس بزرگی که قرآن و حافظِ قرآن به ما می دهد این است:
خیر،گاهی لباس شرّ می پوشد و شر، گاه خود را خیر می نمایاند.آن گاه که خیری میرسد، نباید به غرور و غفلت افتاد، و آنگاه که سایه شرّی بر زندگی ما می افتد، نومید نباید شد؛ چرا؟ زیرا: «شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد.»
ولی باید «وادید»؛ یعنی نیک نگریست و نگاه خود را از سطح به عمق رساند. نگاه سطحی و سادهلوحانه، چنین بینش و نگرشی را نصیب انسان نمی کند. فرق است میان «دیدن» و «وادیدن».
1. مثنوی و معنوی.
2.سوره بقره، آیه 216.
ما مینشینیم و با خود میاندیشیم و آنچه را که برای خود خیر و سعادت میپنداریم، در کانون توجه و مرکز آمال و آماج خود قرار میدهیم. بعد هم چهارنعل، به سوی آن میشتابیم؛ گاه میرسیم و گاهاز نیمه راه باز میگردیم. و به آرزوی داشتن آن، بسنده میکنیم. انسان هایی را میتوان یافت که خانه ندارند، یا کس و کار ندارند، یا از داشتن شغل و موقعیت اجتماعی محرومند و یا مال و منال ندارند و…؛ اما هیچ کس را نمیتوان یافت که «آرزو» ندارد یا مقصود و مطلوبی را پیش روی خود نگذاشته و نجوید آن را. همه در تکاپوی وصالاند؛ هر چند «محبوب»ها و «مطلوب»ها بسیار متفاوت است.
آنچه بسیار مهم است و یک لحظه نباید از آن غافل ماند، خطا و احتمال بروز اشتباه در ماهیت مطلوب است؛ یعنی همه باید بدانیم و به طریقی در باور خود بگنجانیم که همیشه آنچه را که میجوییم و خواهان و سینه چاک آن هستیم،خیر و سعادت نیست. بسا اندوهی که بهتر از شادی است؛ بسا رنجی که شاهراه آسودگی است؛ بسا سختی که مقدمه آسانی است؛ بسا تنگی و تنگدستی که هزار مرتبه بهتر از رفاه و برخورداری است و…
آنچه بشر در آن خطا نمی کند، داوریهای کلی و دورادور، درباره خیر وسعادت است؛ اما آیا در تعیین مصداق خیر و سعادت برای خود هم، از خطا مصون است؟ اگر آدمی در تشخیص مصادیق خیر و شرّ، مصون و معصوم بود، نباید هرگز به ورطه پشیمانی و چاه ندامت بیفتد؛ حالآن که همه ما از پشیمانی و حسرت، تجربههای تلخی داریم. زیرا بسیار اتفاق افتادهاست که چیزی را برای خود خیر دانسته، در طلبش، به جان و دل کوشیدهایم و چون به آن خیر موهوم و پنداری، رسیدهایم، دریافتهایم کهاین، نه آن است که ما میخواستیم.
و از این تجربههای تلخ و شیرین، درس بزرگی را میتوان آموخت: همیشه آنچه ما خواستار آنیم و در طلبش میکوشیم، خیر ما در آن نیست؛ هر چند هماره در طلب آنچه میدانیم یا ظنّ قوی داریم که خیر ما است، باید دست و پا بزنیم و در راه رسیدن به آن بخروشیم و از پا نشینیم؛ اما نباید از نظر دور داشت که گاه شرّی که به ما میرسد، خیر است و گاه خیری که در اختیار داریم، زهر قاتل.
چند گویم من تو را کین انگبین
زهر قتّال است از آن دوری گزین 1
قرآن کریم، این حقیقت ِ آشکار را آشکارتر میکند و با بیانی روشن تر از آفتاب، یاد آور میشود کهاگر به محبوبهای خود نرسیدید و حرمان نصیب شما شد، فریاد برنیاورید که «شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد.»5
قرآن گرامی که این نکته مهم را که پشتوانهای از زندگی میلیاردها انسان دارد، همراه مثالی روشن بیان میکند. جنگ و جهاد را مثال میزند و میگوید شما آن را درست نمی دارید و از آن گریزانید؛ اما بدانید کهاین واقعیتِ ناخواسته،گاه به نفع شما است:
«کُتِبَ عَلَیکمُ القتالَ وَهُوَ کُرهَُ لَکُم وعَسی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَهُوَ خَیرَُ لَکُم وعَسی أن تُحِبُّّوا شَیئاً وَهُوَ شرَُّ لَکُم واللّهُ یعْلَمُ وأنْتُم لاتَعلمون.»2
جهاد در راه خدا بر شما نوشته شدهاست و حال آن که ناخوشایندِ شما است. و بسا چیزی را که ناخوش میدارید، اما به سود شماست و بسا چیزی را که خوش میدارید، اما به زیان شما است، و خداوند میداند و شما نمی دانید.
فقط جهاد نیست که ناخوشایند، اما خیر است؛ بسیارند اموری که ما آنها را بر نمی تابیم و خوش نمی داریم، اما خیر دنیا و آخرت ما در آن است. آنها را باید شناخت و به سویشان شتافت. عکسِ آن را نیز نباید از یاد برد! خوشیها و دلخواههایی که مایه تباهیاند و اگر بتوان آنها را به صورتِ انسانی در آورد، به شکل و شمایل دشمنانِ خونی و قسم خورده ما هستند.
حافظ با نگاه بهاین آیه قرآنی و با نظر داشتِ آن حقیقتِ انسانی، میگوید:
غمنـاک نبـاید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی، خیر تو در این باشد
قرآن، جهاد را مثال میزند و حافظ به مثالی شاعرانه دست مییازد: طعن حسود. نصیحت حافظ به ما این است که اگر کسی سخنی گفت و یا فعلی از او سرزد که تو را رنجور ساخت، چندان غمناک نباید بود که شاید همین سخن ها و دشمنی ها، در نهایت به سود تو است. آیا پیش نیامده است که کسی بر اثر همینگونه سخنان که آلوده به حسد و کینه است، به خیری بزرگتر دست یافته است؟
روزگار و محیط ما چنان است که اگر کسی خود را در برابر دشنام ها و دشمنیها ببازد، از پای درخواهد آمد و عمر خود را به فنا خواهد داد. درس بزرگی که قرآن و حافظِ قرآن به ما می دهد این است:
خیر،گاهی لباس شرّ می پوشد و شر، گاه خود را خیر می نمایاند.آن گاه که خیری میرسد، نباید به غرور و غفلت افتاد، و آنگاه که سایه شرّی بر زندگی ما می افتد، نومید نباید شد؛ چرا؟ زیرا: «شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد.»
ولی باید «وادید»؛ یعنی نیک نگریست و نگاه خود را از سطح به عمق رساند. نگاه سطحی و سادهلوحانه، چنین بینش و نگرشی را نصیب انسان نمی کند. فرق است میان «دیدن» و «وادیدن».
1. مثنوی و معنوی.
2.سوره بقره، آیه 216.