آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۷

چکیده

به اذعان بسیاری از محققان و حتی پدیدآورندگان روایت های کودکانه، اغلب ادبیات کودک یکسویه و دیکته ای است. کودکان نه تنها نقشی در تولید آثار کودکانه ندارند، حتی جایگاه مخاطب بودگی آن ها هم در مقام کودک مفروض نیست. در این روایت ها همیشه سایه ای بلند و بزرگ در مقام «نویسنده/ راوی» وجود دارد که مدام تجویز می کند. دامنه این سایه، گاه در قالب شخصیت قدرتمند و زورگوی قصه نیز تداوم می یابد و در مقابل شخصیت کوچک و ضعیف قصه که مخاطب کودک می تواند با او همذات پنداری کند، خودنمایی می-کند. مقدار زیادی از اقتدارگرایی مذکور، حاصل بکارگیری فرازبان و تولید انواع حاشیه آشکار و پنهان است که مولف در پناه آن با شنونده/ خواننده تعاملی یکسویه و عمودی برقرار می کند. برغم این ویژگی اقتدارگرایانه که در بکارگیری فرازبان به چشم می خورد، قابلیتی دیگر و حتی متباین در آن نهفته است که می تواند به تعاملی افقی و برابر بینجامد. نمونه اخیر را می توان در برخی از روایت های کودکانه فرهاد حسن زاده یافت. در این تحقیق شیوه های تعامل افقی و فرازبان محورِ نویسنده/ راوی با مخاطب در چهار داستان «دیو دیگ به سر»، «آقا رنگی و گربه ناقلا»، «همان لنگه کفش بنفش» و «دو لقمه چرب و نرم» از فرهاد حسن زاده با رویه توصیفی- تحلیلی طبقه بندی و تبیین شده است. نتیجه نشان می دهد که نویسنده با گرایش به فرازبان و خلق انواع حاشیه، سعی می کند با سهم دهی به شنونده/خواننده یا یکی از شخصیت های قصه که کودک با او همذات پنداری می کند؛ نوعی تعامل افقی میان نویسنده/راوی با شنونده/خواننده برقرار می کند.

تبلیغات