آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

از آنچه گفته آمد؛ البته نباید پنداشت که ظاهر قرآن و خواندن آن بیهوده است، هرگز؛ زیرا گر چه نقش ظاهری قرآن چیزی و معارف باطنی آن چیز دیگری است؛ امّا این هست که همین نقش‌های نوشتنی و خواندنی، جایگاه و جلوگاه آن معارف باطنی‌اند. این جان را در آن جامه باید دید و این شربت را از آن جام باید نوشید و همان گونه که بوی یوسف را باید از پیراهن یوسف یافت، معانی و معارف قرآن را نیز باید از همین ظاهر نوشتاری و گفتاری آن یافت:
پـوست ار چـه نه خوب و نغـز بود پــوست هـم پـرده دار مـغــز بـود
گرچه نقش سخن نه از سخن است بـوی یـوسـف درون پـیـرهن است
175/5
اما از یاد نباید برد که شگفتی‌ها و شگرفی‌های قرآن بسته به باطن آن است، آن که به تعبیر خود قرآن گر بر کوه فرود آید، آن را می‌شکافد و خرد می‌سازد: «لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعاً متصدّعاً».‌(سوره حشر، آیه 21) نه همین الفاظ ظاهری.
حرف او گر چه خوب و منقوش است کوه از او همچو عهن منفوش1 است
175/10
نکته دیگری که سنایی بدان پرداخته است، برای راه یابی به حقایق باطنی قرآن پاک‌سازی دل و جان و تطهیر روح و روان لازم است؛ زیرا به حکم آیه شریفه: «لا یمَسُّهُ اِلاّ المُطَهَّرون». جز پاکان و پیراستگان دل و دیده کسی به حریم باطنی قرآن راه ندارد و تا آدمی دیده و دل را پاک نسازد، حقایق قرآنی پرده حروف و کلمات را از چهره بر نمی‌دارد و خود را آشکار نمی‌سازد:
پـاک شـو تا معانی مکنـون2 آید از پنـجـره حـروف بـرون
تا برون ناید از حـدث انسان کـی برون آید از حروف قـرآن
177/13ـ14
گر همی گنج دلت باید و جـان آیتـی را به جان و دل بر خـوان
تـا بـیـابـی تـو درج درّ یـتـیـم تـا بـدانی تـو زرّ ناب از سیـم
تا نماید به تو چو مهر و چو ماه روی خوب خود از نقاب سـیاه
چون عروسی که از نقاب تنـک بـدر آیـد لطیـف روح و سبـک
178/1ـ6
آری؛ عروس حضرت قرآن آن گاه چهره می‌نماید و رخساره می‌گشاید که دل و جان آدمی را از آلودگی‌ها و ناراستی‌ها پاک و پیراسته ببیند. به قول خود سنایی در دیوان:
عروس حضرت قرآن نقاب آن گاه بگشاید که دار الملک ایمان را مجرد بیند از غوغ
و گرنه تا آلودگی و ناراستی بر جاست، آدمی درخور در آمدن به حریم قرآن نیست و روی پوشیدگان عالم غیب یعنی حقایق باطنی قرآن از چنین کسانی گریزانند:
تـو کنـون نا حفـاظ و غـمازّی کـــی ســزاوار پـــــرده رازی
تـا هــوا خـواهـی و هـوا داری کودکـی کـن نه مرد ایـن کاری
چـون جهان هـوا خـرد بگرفت نیکی محـض جای به بگـرفت
دیـو بگریخت هـم به دوزخ آز یافت انگـشتـری سلیـمان بـاز
آنگهـی بو که صبـح دین بدمد شب وهم و خیال و حس برمد
چـون ببینند مر تو را بـی عیـب روی پـوشیـدگان عالـم غیـب
مـر تـو را در سـرای غیـب آرند پـرده از پـیــش روی بـردارنــد
سـر قـرآن تـو را چـو بنـماینـد پــرده‌های حـروف بگـشـاینـد
خـاکـی اجـزای خـاک را بینـد پــاک بـایـد کـه پـاک را بیـنـد
در دمـاغـی که دیـو کبـر دمـد فـهـم قـرآن از آن دمـاغ رمـــد
176/3/14
نکته چشم گیر دیگر در سروده‌های سنایی درباره قرآن، طنز و طعن‌های تلخ و تیز اوست به کسانی که قرآن را ابزار سود اندوزی و عوام فریبی می‌سازند و به جای این که به این رسن چنگ زنند و از چاه غرور و غفلت برون آیند، با آن رسن‌بازی و دکان داری و مردم فریبی می‌کنند و نان و نام می‌جویند:
راد مـردان رسـن بــدان دارنـد تا بـدان آب جان به دست آرند
تـو رسـن را ز بـهـر آن سـازی تـا کنـی بهـر نـان رسـن بـازی
کـرده منـسـوخ حکم هر ناسخ نـشـده در عـلــوم آن راســخ
تـشـابـه تـو را شـده مـحـکـم کـرده بر محکمـش محـول کم
تــو رها کــرده نــور قــرآن ر وز پــی عـامـه صـورت آن را
ساختـه دست مـوزه سالـوس بهر یک من جو و دو کاسه سبوس
گه سـرودش کنـی و گاه مثـل گاه سازی از او سـلاح جــدل
گه کنـی بر قیاس خـود تأویـل گه کنی حکم را بر این تحـویل
گه به رأی خـودش کنی تفـسیر گه به علـم خـودش کنی تقریر
مـی‌نـگـردی مگـر بـه بیـغـاره گـرد صنـدوق‌هـای سـی پـاره
عمـر بر داده‌ای به خیره به بـاد من چه گویم برو که شرمت باد
زین هوس شرم شرع و دینت باد یـا خـرد یـا اجـل قـرینت بـاد
179/5
1. عهن منفوش یعنی پشم زاده شده و نرم، بر گرفته از آیه 5 سوره قارعه.
2. مکنون یعنی پوشیده و پنهان.

تبلیغات