آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

در شماره پیشین، به اهمیت حفظ قرآن مجید و ضرورت آن جهت آشنایی اساسی با علوم وحی پرداختیم و متذکر شدیم که: حفظ همان یاد گرفتن دقیق و کامل و حقیقی آن مطلب است، یاد گرفتنی که در ذهن بماند و فراموش نشود.
دیگر این‌که؛ انسان‌ها از همه علوم فقط از مقداری که حفظ کرده‌اند، بهره حقیقی و کامل می‌برند؛ یعنی اگر انسان یک مطلب علمی را یاد گرفت وبعد آن را فراموش کرد، دیگر آن مطلب مال او نیست و او بهره حقیقی از آن مطلب نخواهد برد. در حقیقت، حفظ کردن یک مطلب، تثبیت آن مطلب در ذهن است، به نحوی که همیشه از آن مطلب، بهره‌مندی امکان پذیر باشد.
در نظام آموزشی که در زمان ما در مدارس بر قرار است، اغلب مطالب علمی بعد از مدتی که از خواندن و مطالعه آن گذشت، از ذهن متعلمان می‌رود، به طوری‌که اگر از یک دانش آموز در مورد دروس سالهای قبلی، امتحانی به عمل آید، قادر نخواهد بود عمده مطالب درسی را پاسخ دهد. در تعدادی از کلاس دانشگاه‌ها زمانی که از دانشجویان از دروس دوره تحصیلی قبل از دانشگاه سؤال می‌شود، آنها از جواب عاجزاند؛ حتی اغلب دانشجویان، دروس سالهای قبل را فراموش می‌کنند.
به‌عنوان مثال؛ از دانشجویان رشته الهیات که با موضوع بحث ما تناسب بیشتری دارد معانی آیات قرآن مجید را چه در حد تفسیر آیات و چه حتی ترجمه آیات سؤال می‌کنیم، اغلب در پاسخ ناتوان هستند؛ در حالی‌که تفسیر آیات مورد سؤال را در سالهای قبلی خوانده، امتحان داده و قبول شده‌اند؛ در حالی‌که درس تفسیر قرآن مجید، جاذب‌ترین و شیرین‌ترین و ارزشمندترین دروس در ذهن همان دانشجو تلقی می‌شود.
مثال دیگری عرض کنم: دریکی از دروس عمومی دانشگاه‌ها که دانشجویان همه رشته‌های تحصیلی آن را می‌خوانند، قواعد صرف و نحو زبان عربی است. این قواعد را دانشجویان در مدارس و دبیرستان‌ها، خوانده‌اند و جهت امتحان کنکور، آن قواعد را مرور کرده، امتحان داده و در کنکور هم قبول شده‌اند، اما باز اساتید ناچار می‌شوند آنچه را دانشجویان در چند سال خوانده‌اند، از اول شروع کنند.
اما در مورد قرآن، موضوع اهمیت و موقعیت اختصاص دیگری دارد. تمامی کلمات قرآن در جملات و تقدیم و تأخیرها در ترکیب‌های قرآن، حاوی مطالب و معانی بسیار عمیقی است که نظیری و شبیهی در هیچ کلام دیگری ندارد. بلاغت قرآن دارای جهات اختصاصی بی‌نظیری است، به‌طوری‌که خواندن آیات بدون حفظ و اطلاع اجمالی از معانی آنها، فواید عظیم معانی بی پایان قرآن را همراه نخواهد داشت. لازم است الفاظ آیات عیناً حفظ شود، تا امکان توجه به معانی دقیق و کشف آنها فراهم شود.
برای توضیح مطلب به ذکر چند مثال اکتفا می‌کنیم:
مثال اول: در قرآن مجید دو کلمه «جن» و «انس» در چند مورد در کنار هم بکار رفته است. در بعضی موارد کلمه جن بر انس مقدم شده و در بعضی موارد انس بر جن. می‌بینیم در جایی که نوع بحث اقتضای تقدم جن را دارد، این حکمه بر انس مقدم شده، مثل این آیه: «وما خلقت الجن والانس الالیعبدون» (سوره ذاریات، آیه 56) علت تقدیم جن بر انس این است که خلقت جن بر انس، مقدم بوده است، و در آیه هم موضوع خلقت مطرح است. و به مقدم بودن خلقت جن بر انس در آیه دیگری اشاره کرده و می‌فرماید: «وَلَقَد خَلَقنا الاِنسانَ مِن صَلصالً مِن حَمَاءً مَسنون. وَالجانَّ خَلَقناهُ مِن قَبلُ مِن نار السَّموم». (سوره حجر، آیات 26 و 27)
یا در آیه دیگری می‌فرماید: «یا مَعشَرَ الجِنّ وَالانس إنِ استَطَعتُم أن تَنقُذوا مِن اَقطارِ السَّماواتِ وَالاَرض فَانفُذُوا لاتَنفُذُونَ إلاّ بِسُلطان». (سوره الرحمان، آیه 33) چون در این آیه موضوع نفوذ و فرار و عدم امکان آن از عرصه قیامت مطرح است، و موضوع فرار و مخفی شدن با وجود جن بیشتر تناسب دارد تا انسان، لذا کلمه جن بر انس مقدم شده است.
اما در آیه دیگری، کلمه انس بر جن مقدم شده است. می فرماید: «قُل لَئِن اَجتَمَعَت الاِنسُ وَالجِنُّ عَلی أَن یأتُوا بمثلِ هذا القُرآن لا یأتُونَ بِمثله وَ لَو کانَ بَعضُهُم لِبَعضً ظَهیراً». (سوره اسراء، آیه 88) در این آیه به مخالفان قرآن گفته است که اگر انس و جن با هم جمع شوند و همکاری کنند تا کتابی مثل قرآن بیاورند، بر این کار قادر نخواهند بود. چون موضوع آوردن کتاب با نوع زندگی انسان بیشتر تناسب دارد، لذا کلمه انس را بر جن مقدم داشته است.
مثال دوم: مرحوم سید مرتضی شبستری استاد بزرگ ما در تفسیر و علوم قرآن می‌فرمود، یکی وقت در شهر نجف اشرف کتاب کوچکی چاپ و منتشر شده بود و نویسنده چند اشکال بلاغی ـ به تصور خودش ـ بر قرآن وارد کرده بود، از جمله نوشته بود که در آیة الکرسی یک اشکال بلاغی وجود دارد و آن اینکه گفته است: «اللّه لا اله الاهو الحی القیوم لا تأخذه سنة ولانوم». (سوره بقره، آیه 255) یعنی در این آیه «سنه» (چرت) بر «نوم» (خواب) مقدم شده، در حالیکه حق این بود که بگوید: نوم ولا سنة، یعنی خداوند را خواب نمی‌گیرد بلکه حتی چرت هم نمی‌گیرد! در آن زمان مرحوم آیت الله ابوالقاسم خوئی فقیه و قرآن شناس بزرگ کتابی نوشتند و در جواب گفتند: اشکال نویسنده در موارد عادی درست است؛ اما در کلماتی که از ماده «أَخَذَ» و نظایر آن باشد، بلاغت ایجاب می‌کند که ترتیب موجود در قرآن بکار بسته شود و بعد شاهد مثال‌هایی از ادبیات عرب قبل از نزول قرآن بیان می‌دارند.
نظر مرحوم آیة الله خوئی شبیه نظر مرحوم علامه طباطبائی صاحب تفسیر المیزان است و من نظر علامه طباطبائی را در این خصوص به‌طور مجمل می‌آورم: ایشان در ذیل آیه نوشته‌اند: در آیه بلاغت رعایت شده و آن این‌که خداوند می‌فرماید: هیچ عاملی نمی‌تواند بر خداوند مسلط شود و او را از «قیومیت» بیاندازد آن عامل ضعیف «چرت» باشد یا عامل قوی‌تر از آن «خواب».
توضیح این که؛ اگر کسی به عده‌ای از دشمنان خود بگوید: شما ده نفر که سهل است حتی اگر چهار نفر هم باشید باز هم نمی‌توانید کاری بکنید! این خلاف بلاغت است و لازم است بگوید: شما چهار نفر که سهل است بلکه اگر ده نفر هم باشید نمی‌توانید، نمی‌توانید مشکلی را ایجاد کنید.
حال با توجه به این دقایق در قرآن، چگونه می‌توان با یک توجه اجمالی به آیه و بدون حفظ الفاظ آن و بدون توجه به ترکیب‌های فنی خاص قرآن، به دقایق معانی آن رسید؟!

تبلیغات