مقدمهای بر روش حفظ قرآن
آرشیو
چکیده
متن
یکی از پرسشهایی که خوانندگان مجله از اولین شمارههای انتشار آن از ما داشتهاند، چگونگی حفظ قرآن و توضیح و تبیین روشهای موجود بوده است، ما نیز با توجّه به گستردگی امر حفظ قرآن در کانونهای قرآن و دیگر مراکز سراسر کشور و استقبالی که شاهد آن هستیم، به دنبال آن بودیم تا قبل از پرداختن به روشهای حفظ با آوردن مقدمهای مفصّل که در بردارنده بسیاری از ابهامات و اشکالات باشد، مباحثی در مجله داشته باشیم.
لذا فرصت را مغتنم شمرده و گفتگویی را با جناب آقای الیاس کلانتری ترتیب دادهایم. ایشان استاد محترم دانشگاه و از قرآن پژوهان بزرگی است که سالیانی چند در خدمت قرآن کریم بودهاند و از محضر اساتید بزرگی چون مرحوم علامه طباطبایی و آیتاللّه سید مرتضی شبستری بهره
بردهاند. وی در باب حفظ، اهمیت آن، معرفی و نقد و بررسی روشهای مختلف، تألیفاتی چند دارند و در زمره حافظان قدیمی کشور هستند.در گفتگوی مفصّلی که با ایشان داشتیم، زوایای مبهم و تاریک بسیاری از مفاهیم روشن شد. ایشان معتقدند: حفظ چیزی جز یادگیری نیست و مسأله حفظ در صدر اسلام وسیله فهم و یادگیری قرآن بوده است، لذا از زاویهای خاص بدان نگریستهاند. حاصل آن گفتگو به صورت مقالاتی مستقل در چند شماره تقدیم میگردد. «بشارت»
ادعای من این است که در زمان پیامبر اکرم(ص) بیشتر آشنایی مردم با قرآن فقط از طریق حفظ قرآن بوده است و حفظ قرآن یک امر تفنّنی، استحبابی و جدای از زندگی مردم نبوده که بعضی به این کار بپردازند و بعضی نپردازند، بلکه مردم از این طریق با وحی و کلام الله و معانی و احکام آن آشنا میشدند. بنده برای اثبات ادعای خود دلایلی دارم که بطور اجمالی به آن اشاره میکنم:
مردم در آن زمان آیات را حفظ میکردند و به تناسبی که آیات در ذهنشان بود با دین خدا آشناتر بودند و در نهایت معانی که برایشان مبهم بود، به وسیله رسول خد برطرف میشد به طوری که مردم میآمدند و ده آیه ده آیه از پیامبر اکرم(ص) یاد میگرفتند و آن را چند بار تکرار و حفظ میکردند و گاهی میآمدند پیش پیامبر میخواندند و آن حضرت ده آیه دیگر به آنها تعلیم میداد. در کتابهای حدیثی ما روایات متعددی در این باره وارد شده است.
امّا ممکن است گفته شود: این مهم با حفظ و یا در ذهن داشتن معانی آیات بصورت کلی نیز تأمین میشود. و نیازی به حفظ الفاظ نیست بنده عرضم این است که ترجمه آیات معانی بلند و رفیع آنها را با خود ندارد.
من مثالی برای شما بیان میکنم تا ببینید آیا میشود معانی بلند الفاظ آیات را در ترجمه تأمین کرد. در ترجمه «بسمالله الرحمن الرحیم». مینویسیم: به نام خداوند بخشنده مهربان. به نظر من در ترجمه تک تک الفاظ این آیه به مشکل برمیخوریم و آن اینکه: اسم در قرآن به دو معنا به کار رفته است 1ـاسم لفظی که در فارسی معادل نام است. 2ـ اسم حقیقی که به یکی از اوصاف شئ گفته میشود. میدانیم که مراد از اسم در قرآن مجید همیشه اسم لفظی نیست، مثلاً وقتی میفرماید: «ان هذا الا اسماء سمیتموها انتم وآبائکم ما انزل الله بها من سلطان؛ [خطاب حضرت یوسف، به بتپرستان مصر است که] این اسمهایی که برای این بتها به کار میبرید، اینها را خودتان انتخاب کردهاید و خداوند دلیلی برای این کار نفرستاده است». (سوره یوسف، آیه 40) منظور حضرت در اینجا اسم لفظی نیست، چون اسم لفظی یک بت را لازم نیست خداوند عالم تعیین کند. میخواهد بفرماید: شما معتقدید اینها رازق هستند، ولی به طور قطعچنین نیست، اگر قرار بود اینها رازق باشند، باید از ناحیه خداوند این قدرت رازقیت را پیدا میکردند و اگر شما تصور میکنید، اینها شفادهنده هستند باید خداوند شفا دهندگی را به اینها بدهد که واسطه انتقال رحمت میشوند، پس اسم به معنای حقیقی یعنی یکی از اوصاف شئ. بنابراین معادل واژه «اسم» همیشه نمیتواند واژه «نام» در فارسی باشد. واژه الله هم که قابل ترجمه نیست اسم علم را نمیتوان ترجمه کرد مثل تمامی اسمهای عَلَم دیگر چنانکه کلمات فردوسی و یا تهران و… قابل ترجمه نیستند.
و «الرَّحمن» نیز به عنوان صیغه مبالغه در این ترجمهها منعکس نشده است. ما میگوییم: بخشنده در حالیکه بخشنده معنای «وهّاب» است، نه «الرحمن». حال الرحمن را وقتی به بخشنده معنا کردیم دو اشتباه انجام گرفته است: یکی اینکه معنای الرحمن بخشنده نیست و دیگر اینکه اگر معناش شبیه به این هم باشد، معنای مبالغه در آن منعکس نیست. حال اگر قرار باشد ما قرآن را یاد بگیریم آیا آن معانی رفیع و متعالی که خداوند در قرآن لحاظ کرده در این ترجمهها منعکس شده است یا خیر؟در بعضی موارد قطعاً خیر، چنین نیست. به قول یکی از علما که مثال خیلی خوبی میزد و میگفت: شما زیبایی حضرت یوسف را ملاحظه کن. خیلی زیبا بوده است که عدهای با دیدن آن جمال دستشان را میبرند و حواسشان پرت میشود. آیا ترجمه و وصف زیبایی یوسف به اندازهخود جمال حضرت یوسف تأثیر دارد؟
حال برمیگردیم به موضوع حفظ قرآن. آیا اگر کلامی را قدرت خداوند تنظیم کرده نتوانستیم در ذهن جای بدهیم کلامی را که انسان تنظیم کرده میتوانیم. یعنی حفظ خود قرآن که اساس الهی دارد از حفظ معنای آن خیلی راحتتر است. ما بالأخره معنای آیه را باید یاد بگیریم یاد گرفتن یعنی چی؟یاد گرفتن یعنی حفظ کردنی که فراموش نشود. ما فکر میکنیم که یاد گرفتن معنای آیه، یک مسأله است و حفظ یک مسأله دیگری و دومی را سختتر میدانیم، در حالیکه میخواهم بگویم عکس است ما مطلبی را خواندهایم آن مطلب مادامی که در ذهن ماست و ملکه ذهنی شده باشد بدرد ما میخورد و اگر مطلبی را خواندیم و یادمان رفت، آن دیگر مال ما نیست. اگر میخواهیم با قرآن آشنا شویم دو راه داریم: یکی حفظ همین الفاظ قرآنی که جنبه اعجاز دارند و دارای معانی بلند و گاه غیر قابل ترجمهاند.
و دیگری حفظ معانی و الفاظی که به صورت ترجمه و تفسیر در دست داریم. که یک نوع ترکیب و معماری بشری در آن بکار رفته است گرچه مصالح آن خداوندی است. به نظر من راه دوم قطعاً مشکلتر است و آنقدر هم مفید است. پس حفظ آیات یعنی یادگیری دقیق قرآن که جایگزینی هم ندارد.
لذا فرصت را مغتنم شمرده و گفتگویی را با جناب آقای الیاس کلانتری ترتیب دادهایم. ایشان استاد محترم دانشگاه و از قرآن پژوهان بزرگی است که سالیانی چند در خدمت قرآن کریم بودهاند و از محضر اساتید بزرگی چون مرحوم علامه طباطبایی و آیتاللّه سید مرتضی شبستری بهره
بردهاند. وی در باب حفظ، اهمیت آن، معرفی و نقد و بررسی روشهای مختلف، تألیفاتی چند دارند و در زمره حافظان قدیمی کشور هستند.در گفتگوی مفصّلی که با ایشان داشتیم، زوایای مبهم و تاریک بسیاری از مفاهیم روشن شد. ایشان معتقدند: حفظ چیزی جز یادگیری نیست و مسأله حفظ در صدر اسلام وسیله فهم و یادگیری قرآن بوده است، لذا از زاویهای خاص بدان نگریستهاند. حاصل آن گفتگو به صورت مقالاتی مستقل در چند شماره تقدیم میگردد. «بشارت»
ادعای من این است که در زمان پیامبر اکرم(ص) بیشتر آشنایی مردم با قرآن فقط از طریق حفظ قرآن بوده است و حفظ قرآن یک امر تفنّنی، استحبابی و جدای از زندگی مردم نبوده که بعضی به این کار بپردازند و بعضی نپردازند، بلکه مردم از این طریق با وحی و کلام الله و معانی و احکام آن آشنا میشدند. بنده برای اثبات ادعای خود دلایلی دارم که بطور اجمالی به آن اشاره میکنم:
مردم در آن زمان آیات را حفظ میکردند و به تناسبی که آیات در ذهنشان بود با دین خدا آشناتر بودند و در نهایت معانی که برایشان مبهم بود، به وسیله رسول خد برطرف میشد به طوری که مردم میآمدند و ده آیه ده آیه از پیامبر اکرم(ص) یاد میگرفتند و آن را چند بار تکرار و حفظ میکردند و گاهی میآمدند پیش پیامبر میخواندند و آن حضرت ده آیه دیگر به آنها تعلیم میداد. در کتابهای حدیثی ما روایات متعددی در این باره وارد شده است.
امّا ممکن است گفته شود: این مهم با حفظ و یا در ذهن داشتن معانی آیات بصورت کلی نیز تأمین میشود. و نیازی به حفظ الفاظ نیست بنده عرضم این است که ترجمه آیات معانی بلند و رفیع آنها را با خود ندارد.
من مثالی برای شما بیان میکنم تا ببینید آیا میشود معانی بلند الفاظ آیات را در ترجمه تأمین کرد. در ترجمه «بسمالله الرحمن الرحیم». مینویسیم: به نام خداوند بخشنده مهربان. به نظر من در ترجمه تک تک الفاظ این آیه به مشکل برمیخوریم و آن اینکه: اسم در قرآن به دو معنا به کار رفته است 1ـاسم لفظی که در فارسی معادل نام است. 2ـ اسم حقیقی که به یکی از اوصاف شئ گفته میشود. میدانیم که مراد از اسم در قرآن مجید همیشه اسم لفظی نیست، مثلاً وقتی میفرماید: «ان هذا الا اسماء سمیتموها انتم وآبائکم ما انزل الله بها من سلطان؛ [خطاب حضرت یوسف، به بتپرستان مصر است که] این اسمهایی که برای این بتها به کار میبرید، اینها را خودتان انتخاب کردهاید و خداوند دلیلی برای این کار نفرستاده است». (سوره یوسف، آیه 40) منظور حضرت در اینجا اسم لفظی نیست، چون اسم لفظی یک بت را لازم نیست خداوند عالم تعیین کند. میخواهد بفرماید: شما معتقدید اینها رازق هستند، ولی به طور قطعچنین نیست، اگر قرار بود اینها رازق باشند، باید از ناحیه خداوند این قدرت رازقیت را پیدا میکردند و اگر شما تصور میکنید، اینها شفادهنده هستند باید خداوند شفا دهندگی را به اینها بدهد که واسطه انتقال رحمت میشوند، پس اسم به معنای حقیقی یعنی یکی از اوصاف شئ. بنابراین معادل واژه «اسم» همیشه نمیتواند واژه «نام» در فارسی باشد. واژه الله هم که قابل ترجمه نیست اسم علم را نمیتوان ترجمه کرد مثل تمامی اسمهای عَلَم دیگر چنانکه کلمات فردوسی و یا تهران و… قابل ترجمه نیستند.
و «الرَّحمن» نیز به عنوان صیغه مبالغه در این ترجمهها منعکس نشده است. ما میگوییم: بخشنده در حالیکه بخشنده معنای «وهّاب» است، نه «الرحمن». حال الرحمن را وقتی به بخشنده معنا کردیم دو اشتباه انجام گرفته است: یکی اینکه معنای الرحمن بخشنده نیست و دیگر اینکه اگر معناش شبیه به این هم باشد، معنای مبالغه در آن منعکس نیست. حال اگر قرار باشد ما قرآن را یاد بگیریم آیا آن معانی رفیع و متعالی که خداوند در قرآن لحاظ کرده در این ترجمهها منعکس شده است یا خیر؟در بعضی موارد قطعاً خیر، چنین نیست. به قول یکی از علما که مثال خیلی خوبی میزد و میگفت: شما زیبایی حضرت یوسف را ملاحظه کن. خیلی زیبا بوده است که عدهای با دیدن آن جمال دستشان را میبرند و حواسشان پرت میشود. آیا ترجمه و وصف زیبایی یوسف به اندازهخود جمال حضرت یوسف تأثیر دارد؟
حال برمیگردیم به موضوع حفظ قرآن. آیا اگر کلامی را قدرت خداوند تنظیم کرده نتوانستیم در ذهن جای بدهیم کلامی را که انسان تنظیم کرده میتوانیم. یعنی حفظ خود قرآن که اساس الهی دارد از حفظ معنای آن خیلی راحتتر است. ما بالأخره معنای آیه را باید یاد بگیریم یاد گرفتن یعنی چی؟یاد گرفتن یعنی حفظ کردنی که فراموش نشود. ما فکر میکنیم که یاد گرفتن معنای آیه، یک مسأله است و حفظ یک مسأله دیگری و دومی را سختتر میدانیم، در حالیکه میخواهم بگویم عکس است ما مطلبی را خواندهایم آن مطلب مادامی که در ذهن ماست و ملکه ذهنی شده باشد بدرد ما میخورد و اگر مطلبی را خواندیم و یادمان رفت، آن دیگر مال ما نیست. اگر میخواهیم با قرآن آشنا شویم دو راه داریم: یکی حفظ همین الفاظ قرآنی که جنبه اعجاز دارند و دارای معانی بلند و گاه غیر قابل ترجمهاند.
و دیگری حفظ معانی و الفاظی که به صورت ترجمه و تفسیر در دست داریم. که یک نوع ترکیب و معماری بشری در آن بکار رفته است گرچه مصالح آن خداوندی است. به نظر من راه دوم قطعاً مشکلتر است و آنقدر هم مفید است. پس حفظ آیات یعنی یادگیری دقیق قرآن که جایگزینی هم ندارد.