تجلی قرآن در شعر وادب فارسی
آرشیو
چکیده
متن
قرآن در مثنوی
چـون که تقـــوا بست دو دست هـوا حـق گشید هــر دو دست عقـل ر
مثنوی، دفتر سوم، بیت 1941
بنیاد گرفته یاتی چون: «واتّقوا اللّهَ وَیعَلِّمکُمُ اللّه ؛تقوا پیشه گیرید و خدا [بدین گونه] دانش و خردتان میبخشد».(سوره بقره، یه 282) که رویاتی نیز پشتوانه دارد: «من غَلَبَ شَهْوَتَهُ ظَهَرَ عَقْلُه؛ هرکه برهویش چیره گردد، خردش آزاد و آشکار میشود».(1) وهمچنین رویت: «وجاهِدُوا اَنْفُسَکُمْ عَلی اَهْوائِکُم تَحُلُّ قُلُوبکم الحِکمة؛ برهوا و هوس چیره شوید تا حکمت و دانیی در دلهیتان درید».(2)
***
خـشم و شهـوت مـرد را احـول کنـد زاسـتقـــامت روح را مبـــدل کـنـد
چون غـرض آمـد هنـر پـوشیده شـد صد حجاب از دل به سوی دیده شد
مثنوی، 1/333
هم سمت و سو با یاتی چون: «لا تَتَّبِع الهوی فَیضِلّکَ عَنْ سَبیل اللّه؛ از هوا [خشم و شهوت] پیروی مکن که تو را از راه خدا باز میدارد».(سوره صاد، یه 26) که رویاتی را نیز پشتوانه دارد. مانند: «اِنَّکَ اِنْ اَطَعْتَ هَواکَ اَصَمَّکَ وَاَعْماک؛ اگر از هویت پیروی کنی کور و کرت میکند».(3)
***
لطف شه جـان را جنیت جـو کنـد زان که شـه هــر زشت را نیکـو کنـد
مثنوی، 2/336
مصرع دوّم، یادآور ین یه شریفه است: «مَنْ تابَ وآمَنَ وَعَمِلَ صالِحاً فَاولئِکَ یبَدِّلُ اللّهُ سَیئاتِهِم حَسَناتٍ؛آنکه توبه کند و یمان آورد و کردار شیسته پیشه کند، ینانند که خداوند بدیهی آنان را با نیکی جیگزین میکند».(سوره فرقان، یه70)
مولانا ین نکته قرآنی را در ین بیت دیوان شمس نیز آورده است:
خنک آن دم که کند حق گنهت طاعت مطلق خنک آن دم که جنیـات عنیات خـدا شد
دیوان شمس، 2/127
***
هر که را در جـان خـدا بنـهد محـک مــر یقین را بـــاز دانـــد او زشـک
مثنوی، 1/300
هم سمت و سو با یاتی چون: «وَمَنْ یتَّقِ اللّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً؛ هرکس پرهیز و پارسیی کند، خداوند راه بیرون شد [از تنگناها] را پیش پی او مینهد».(سوره طلاق، یه 2) و نیز یه: «اِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یجْعَلْ لَکُمْ فُرقاناً؛اگر پروا و پارسیی پیشه کنید، خداوند به شما بینشی میبخشد که حق و باطل را از هم باز شناسید». (سوره انفال، یه 29)
***
حق تعالی گـرم و سـرد و رنـج و درد بـر تــن مـا مینهـد ی شیـر مـــرد
خـوف و جـوع و نقـص اموال و بدن جمـله بهـر نقـد جـان ظـاهر شـدن
مثنوی، 2/2963
بنیاد گرفته بریه شریفه: «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الاَمْوالِ وَالاَنْفُسِ والثَّمرات؛ همانا که شما را با گونهی از ترس، گرسنگی، زیان مالی، زیان جانی و زیان کشاورزی میآمییم».(سوره بقره، یه 155)
***
آنچه میگویم به قـدر فهـم تــو است مُــردم انــدر حسـرت فهـــم درست
جان و دل را طاقت آن جــوش نیست با که گویم در جهان یک گوش نیست
مثنوی، 1/514
«با که گویم در جهان یک گوش نیست» یادآور ین یه شریفه و برگرفته از آن است: «اِنّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزلون؛ همانا که آنان [گناهکاران] از شنیدن نا توانند».(سوره شعرا،یه 212) همانگونه مجموعه هردو بیت با ین سخنان حضرت مولا علی هم سمت و سو است: «فَیالَها اَمْثالاً صائِبَةً وَمَواعِظَ شافیةً لَوْ صادَفْتُ قُلُوباً زاکِیةً وَاَسْماعاً واعِیةً… چه مثلهی درست و پندهی شفابخش بری گفتن دارم، اگر دلی با صفا و گوشی شنوا یافت شود».(4) و «اِنّ هیهُنا لَعِلماً جَمّاً [وَاَشارَ بَیدِهِ اِلی صَدْرِهِ] لَوْ اَصَبْتُ لَهُ حَمَلَة؛همانا ینجاانبوهی از دانش انباشته شده[اشاره به سینه خود کرد و فرمود] کاش گوش شنویی بری آنها یافتم».(5)
***
صبغــة اللّــه نــام آن رنگ لطیــف لعنـة اللّـه بـــوی آن رنــگ کثیــف
صبغـة اللّـه هسـت خــم رنگ هــو پیسههــا(6) یکـرنگ گــردد انـدر او
بنیاد گرفته بریه شریفه: «صِبْغَةُ اللّهِ وَمَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَة؛ نگارگری خدا و کیست خوش نگارتر از خداوند».(سوره بقره، یه 138)
***
نیم جان بستاند و صــد جــان دهـد آنچـه انـــدر و هــم نید آن دهــد
مثنوی، 1/245
الهام گرفته از یه شریفه: «فَلا تَعْلَمُ نَفْس ما اُخْفی لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اَّعْین؛هیچ کس نمیداند که چه چشم روشنیهیی بری او اندوخته شده است».(سوره سجده، یه 17) که به صورت آشکارتری در ین حدیث قدسی آمده است: «اَعْدَدْتُ لِعبادی الصّالِحینَ ما لا عَین رَأتْ وَلا اُذُن سَمِعَتْ وَلا خَطَرَ عَلی قَلْبِ بَشَر؛بری بندگان نیک خویش چیزهیی اندوختهام که نه چشمی دیده، نه گوشی شنیده و نه به ذهن و ضمیر کسی رسیده است».(7)
***
هرچـه بـر تـو یـد از ظلمات و غــم آن زبی بـاکی و گستـاخی است هم
مثنوی، 1/89
بنیاد گرفته بریاتی چون: «وَما اَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ یدیکُم؛هر سختی که به شما رسد از دست خودتان به شما میرسد». (سوره شوری، یه 30) ونیز یه «اَوَلَمّا اَصابَتْکُمْ مُصِیبَة قَدْ اَصَبْتُمْ مثْلَیها قُلْتُمْ اَنّی هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اَنْفُسِکُم؛هرگاه مصیبتی به شما رسد که دو چندان آن را بردیگران وارد نمودید، گویید ین از کجاست؟ بگو آن از سوی خودتان است». (سوره آل عمران، یه 165)
***
چـاه مظلـم گشـت ظلـم ظــالـمان یـن چنیـن گفتند جمــله عــالـمان
هـرکه ظالـمتر چهش با هـــول تـــر عــدل فــرمـوده است بـدتـر را بـتر
مثنوی، 1/1309
بیت دوّم برگرفته است از یه شریفه: «وَجَزاءُ سَیِّئة سَیئة مِثْلُها؛ و جزی بدی، بدی پی همانند آن است».(سوره شوری، یه 40) مصرع نخست نیز یادآور ین رویت است: «الظُلْمُ ظُلُماتُ یوْمِ الِقیامة؛ظلم دنیا، ظلمات آخرت است».(8)
***
بده ی دوست شرابی که خدیی است خدیی
نه در او رنج خمـاری نه در او خـوف جـدیی
دیوان شمس، 6/127
مصرع دوّم ترجمه واری است از یک گزاره قرآنی در وصف شراب بهشت خدیی : «یطافُ عَلَیهِم بِکَأسٍ مِنْ مَعینٍ بَیضاءَ لَذّة للشارِبینَ لا فیها غَوْل وَلا هُمْ عَنها ینْزَفُون ؛بر بهشتیان جامی پیموده میشود پر و پیمان از بادهی روان [درجویها] ورخشان و گوارا بر نوشندگان، نه در آن خوف جدیی از عقل است و نه در آن رنج خمـاری».(سوره صـافات، یــات45 ـ 47)
بسنجید با:
شــرابی بی خمــارم بخـش یا رب کـه بــا وی هیـچ درد ســر نبـــاشد
دیوان حافظ، ص177
***
عــروة الوثقــاست ین تــرک هــوا بـرکشـد یـن شـــاخ جـان را تا سم
مثنوی، 2/1274
تعبیر و ترکیب «عروة الوثقی» برگرفته است از ین یه شریفه:«فَمَنْ یکْفُر بِالطاغوتِ وَیؤْمِن بِاللّهِ فَقَدْ اسَتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الوُثْقی لاانْفِصامَ لها؛ هرکس به طاغوت کفر ورزد و به خداوند یمان آورد به دست آویزی استوار و گسست ناپذیر چنگ زده است».(سوره بقره، یه 256)
***
مکـــرهــا کــردند آن دانـــا گــروه که زبـن برکنـده شـد زان مکـر کــوه
کـرد وصف مکـرهاشـان ذوالـجلال لِتــــزول منـــه اقــــلال الـجبــال
مثنوی، 1/952
مصرع چهارم دگرگون شده بخشی از ین یه شریفه است: «وَقَدْ مَکَروا مَکْرَهُمْ وَعِنْدَ اللّهِ مَکْرُهُمْ وَاِنْ کانَ مَکْرُهم لِتَزُولَ مِنْهُ الِجبال؛ همانا که نیرنگ خویش به کار بستند و نیرنگشان نزد خداست [یعنی خداوند نقشه و نیرنگ آنها را میداند و از ین روی نقشهشان نقش برآب است] و اگرچه نیرنگشان کوهها را از جی میبرد».(سوره ابراهیم، یه 46)
***
بـادهی کـابــرار را دادنــد انــدر یشــربــون با جنید و با یزید و شبــلی و ادهــم خوریــم
دیوان شمس، 3/288
واژه «یشربون» آشکارا نشان میدهد که مولانا اشاره دارد به یه شریفه: «اِنَّ الاَبْرارَ یشْرَبُونَ مِنْ کَأسٍ کانَ مِزاجُها کافورا؛ابرار ازجامی که آمیخته با کافور است، مینوشند».(سوره دهر،یه 5)
***
هیــچ کــرّمنا شـنید یــن آسمـــان کـه شنیـد یــن آدمی پــــرغمــان
مثنوی، 6/139
اشارت و تلمیح به یه شریفه: «وَلَقَدْ کَرَّمْنا بنیآدم…»؛و همانا ما آدمیزادگان را کرامت بخشیدیم و گرامی داشتیم».(سوره اسرا، یه 70)
***
بیحس و بیگوش و بیفکرت شوید تــا خطــــاب ارجــعی را بشنــویـد
تلمیح و اشارتی آشکار به یه شریفه: «یا یتّها النَفْسُ المْطْمَئِنّة ارْجِعِی اِلی رَبِّکِ راضیة مَرْضیة؛ ی نفس آرام یافته، خرسند و خدا پسند به سوی خدا باز گرد».(سوره حجر، یات 27 ـ 28)
***
علّـت ابلیـس انــا خیـــر بـده اسـت وین مرض در نفس هر مخلوق هست
مثنوی، 6/321
تلمیح و اشاره به گفت و گوی خداوند و ابلیس در یه شریفه: «ما مَنَعَکَ اَلاّ تَسْجُدَ اِذْ اَمَرْتُکَ قالَ اَنَا خَیر مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ؛چه چیز تو را از سجده کردن به آدم که تو را بدان فرمان داده بودم، باز داشت؟ گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفریدی و او را از خاک». (سوره اعراف، یه 12)
***
شــربـتی خــوردم زاللّــه اشــتری تا به مـحشر تشنـگی نیــــد مــر
مثنوی، 4/3513
برگرفته از یه شریفه: «اِنَ اللّه اشتری مِنَ المُؤمنینَ اَنْفُسَهُمْ وَاَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة؛خداوند جان و مال مؤمنان را به بهی بهشت از آنان خریده است».(سوره توبه، یه 111)
***
تو عهدی کـردهی چـون روح بـودی تو لیکــن کی تـــو را آن یـاد باشـــد
دیوان شمس، 2/79
اشاره به پیمانی که میان خدا و انسان بسته شده و در یات زیر گزارش آن آمده است: «اَلَمْ اَعْهَدْ الیکم یا بَنیآدَم اَنْ لا تَعبُدوا الشّیطان انّه لکم عَدوّ مبین و ان اعْبُدُونی هذا صِراط مُستقیم؛ ی آدمیزادگان! یا با شما پیمان نبسته بودم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست و ین که مرا ببپرستید که ین است راه راست». (سوره یس، یه 60ـ61) ونیز یه «وَاِذ اَخَذَ رَبُّکَ منْ بَنیآدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیتَهُمْ وَاَشْهَدَهُمْ عَلی انْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا؛ چون خداوند زاد وولد آدمیزادگان را از پشت هاشان برگرفت و آنان را برخودشان گواه ساخت. [و پرسید] یا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری گواهی میدهیم».(سوره اعراف، یه 172)
بسنجید با:
خدا یا چـون گل ما را سرشتی وثیقت نامهی بـر ما نـوشتی
به ما برخـدمت خـود عـرض کــردی جــزی آن به خــود بر فـرض کـردی
نظامی، خسرو و شیرین، ص8
***
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خـویش
خون انگوری نخورده بادهشان هم خون خویش
دیوان شمس 3/98
بنیاد گرفته برتأویل عارفان از یه: «وَفی اَنْفُسِکُمْ اَفَلا تبصرُون ؛و در درون شماست. نمیبینید؟».(سوره ذاریات، یه 21) که بر پیه آن انسان را از سیر آفاق به سیر انفس و از بیرون پژوهی به درون پژوهی و از بیگانهشناسی به خودشناسی فراخواندهاند و گمشده او را نه در بیرون که در درون او دانستهاند، از زبان عین القضاة بشنویم: راه خدی تعالی در زمین نیست، در آسمان است، بلکه در بهشت و عرش نیست، در باطن تو است« و فی انفسکم» ین باشد، طالبان خدا او را در خود جویند زیرا که او در دل باشد و دل در باطن یشان باشد».(9)
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست از خود بطلب هر آنچه خواهی که تـویی
نجم رازی، مرصاد العباد، ص3
من چرا گرد جهان گردم چــو دوست تدر میــــان جــان شیـرین مـن است
عطّار، دیوان، ص68
در جهــان بیهــوده میجستم تــو را
خــود تو در جــان عــراقی بـودهی
عراقی، کلیات، ص270
1. غرر الحکم، 54/195 .
2. همان، 6/130 .
3. غرر الحکم، 3/56.
4. نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 83، ص109.
5. همان، حکمت 147، ص496.
6. پیسه، یعنی لکههی ناهمرنگ، چند رنگی.
7. الجامع الصغیر، 2/237 .
8. بحار الانوار، 75/312.
9. تمهیدات، ص 287.
چـون که تقـــوا بست دو دست هـوا حـق گشید هــر دو دست عقـل ر
مثنوی، دفتر سوم، بیت 1941
بنیاد گرفته یاتی چون: «واتّقوا اللّهَ وَیعَلِّمکُمُ اللّه ؛تقوا پیشه گیرید و خدا [بدین گونه] دانش و خردتان میبخشد».(سوره بقره، یه 282) که رویاتی نیز پشتوانه دارد: «من غَلَبَ شَهْوَتَهُ ظَهَرَ عَقْلُه؛ هرکه برهویش چیره گردد، خردش آزاد و آشکار میشود».(1) وهمچنین رویت: «وجاهِدُوا اَنْفُسَکُمْ عَلی اَهْوائِکُم تَحُلُّ قُلُوبکم الحِکمة؛ برهوا و هوس چیره شوید تا حکمت و دانیی در دلهیتان درید».(2)
***
خـشم و شهـوت مـرد را احـول کنـد زاسـتقـــامت روح را مبـــدل کـنـد
چون غـرض آمـد هنـر پـوشیده شـد صد حجاب از دل به سوی دیده شد
مثنوی، 1/333
هم سمت و سو با یاتی چون: «لا تَتَّبِع الهوی فَیضِلّکَ عَنْ سَبیل اللّه؛ از هوا [خشم و شهوت] پیروی مکن که تو را از راه خدا باز میدارد».(سوره صاد، یه 26) که رویاتی را نیز پشتوانه دارد. مانند: «اِنَّکَ اِنْ اَطَعْتَ هَواکَ اَصَمَّکَ وَاَعْماک؛ اگر از هویت پیروی کنی کور و کرت میکند».(3)
***
لطف شه جـان را جنیت جـو کنـد زان که شـه هــر زشت را نیکـو کنـد
مثنوی، 2/336
مصرع دوّم، یادآور ین یه شریفه است: «مَنْ تابَ وآمَنَ وَعَمِلَ صالِحاً فَاولئِکَ یبَدِّلُ اللّهُ سَیئاتِهِم حَسَناتٍ؛آنکه توبه کند و یمان آورد و کردار شیسته پیشه کند، ینانند که خداوند بدیهی آنان را با نیکی جیگزین میکند».(سوره فرقان، یه70)
مولانا ین نکته قرآنی را در ین بیت دیوان شمس نیز آورده است:
خنک آن دم که کند حق گنهت طاعت مطلق خنک آن دم که جنیـات عنیات خـدا شد
دیوان شمس، 2/127
***
هر که را در جـان خـدا بنـهد محـک مــر یقین را بـــاز دانـــد او زشـک
مثنوی، 1/300
هم سمت و سو با یاتی چون: «وَمَنْ یتَّقِ اللّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً؛ هرکس پرهیز و پارسیی کند، خداوند راه بیرون شد [از تنگناها] را پیش پی او مینهد».(سوره طلاق، یه 2) و نیز یه: «اِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یجْعَلْ لَکُمْ فُرقاناً؛اگر پروا و پارسیی پیشه کنید، خداوند به شما بینشی میبخشد که حق و باطل را از هم باز شناسید». (سوره انفال، یه 29)
***
حق تعالی گـرم و سـرد و رنـج و درد بـر تــن مـا مینهـد ی شیـر مـــرد
خـوف و جـوع و نقـص اموال و بدن جمـله بهـر نقـد جـان ظـاهر شـدن
مثنوی، 2/2963
بنیاد گرفته بریه شریفه: «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الاَمْوالِ وَالاَنْفُسِ والثَّمرات؛ همانا که شما را با گونهی از ترس، گرسنگی، زیان مالی، زیان جانی و زیان کشاورزی میآمییم».(سوره بقره، یه 155)
***
آنچه میگویم به قـدر فهـم تــو است مُــردم انــدر حسـرت فهـــم درست
جان و دل را طاقت آن جــوش نیست با که گویم در جهان یک گوش نیست
مثنوی، 1/514
«با که گویم در جهان یک گوش نیست» یادآور ین یه شریفه و برگرفته از آن است: «اِنّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزلون؛ همانا که آنان [گناهکاران] از شنیدن نا توانند».(سوره شعرا،یه 212) همانگونه مجموعه هردو بیت با ین سخنان حضرت مولا علی هم سمت و سو است: «فَیالَها اَمْثالاً صائِبَةً وَمَواعِظَ شافیةً لَوْ صادَفْتُ قُلُوباً زاکِیةً وَاَسْماعاً واعِیةً… چه مثلهی درست و پندهی شفابخش بری گفتن دارم، اگر دلی با صفا و گوشی شنوا یافت شود».(4) و «اِنّ هیهُنا لَعِلماً جَمّاً [وَاَشارَ بَیدِهِ اِلی صَدْرِهِ] لَوْ اَصَبْتُ لَهُ حَمَلَة؛همانا ینجاانبوهی از دانش انباشته شده[اشاره به سینه خود کرد و فرمود] کاش گوش شنویی بری آنها یافتم».(5)
***
صبغــة اللّــه نــام آن رنگ لطیــف لعنـة اللّـه بـــوی آن رنــگ کثیــف
صبغـة اللّـه هسـت خــم رنگ هــو پیسههــا(6) یکـرنگ گــردد انـدر او
بنیاد گرفته بریه شریفه: «صِبْغَةُ اللّهِ وَمَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَة؛ نگارگری خدا و کیست خوش نگارتر از خداوند».(سوره بقره، یه 138)
***
نیم جان بستاند و صــد جــان دهـد آنچـه انـــدر و هــم نید آن دهــد
مثنوی، 1/245
الهام گرفته از یه شریفه: «فَلا تَعْلَمُ نَفْس ما اُخْفی لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ اَّعْین؛هیچ کس نمیداند که چه چشم روشنیهیی بری او اندوخته شده است».(سوره سجده، یه 17) که به صورت آشکارتری در ین حدیث قدسی آمده است: «اَعْدَدْتُ لِعبادی الصّالِحینَ ما لا عَین رَأتْ وَلا اُذُن سَمِعَتْ وَلا خَطَرَ عَلی قَلْبِ بَشَر؛بری بندگان نیک خویش چیزهیی اندوختهام که نه چشمی دیده، نه گوشی شنیده و نه به ذهن و ضمیر کسی رسیده است».(7)
***
هرچـه بـر تـو یـد از ظلمات و غــم آن زبی بـاکی و گستـاخی است هم
مثنوی، 1/89
بنیاد گرفته بریاتی چون: «وَما اَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ یدیکُم؛هر سختی که به شما رسد از دست خودتان به شما میرسد». (سوره شوری، یه 30) ونیز یه «اَوَلَمّا اَصابَتْکُمْ مُصِیبَة قَدْ اَصَبْتُمْ مثْلَیها قُلْتُمْ اَنّی هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اَنْفُسِکُم؛هرگاه مصیبتی به شما رسد که دو چندان آن را بردیگران وارد نمودید، گویید ین از کجاست؟ بگو آن از سوی خودتان است». (سوره آل عمران، یه 165)
***
چـاه مظلـم گشـت ظلـم ظــالـمان یـن چنیـن گفتند جمــله عــالـمان
هـرکه ظالـمتر چهش با هـــول تـــر عــدل فــرمـوده است بـدتـر را بـتر
مثنوی، 1/1309
بیت دوّم برگرفته است از یه شریفه: «وَجَزاءُ سَیِّئة سَیئة مِثْلُها؛ و جزی بدی، بدی پی همانند آن است».(سوره شوری، یه 40) مصرع نخست نیز یادآور ین رویت است: «الظُلْمُ ظُلُماتُ یوْمِ الِقیامة؛ظلم دنیا، ظلمات آخرت است».(8)
***
بده ی دوست شرابی که خدیی است خدیی
نه در او رنج خمـاری نه در او خـوف جـدیی
دیوان شمس، 6/127
مصرع دوّم ترجمه واری است از یک گزاره قرآنی در وصف شراب بهشت خدیی : «یطافُ عَلَیهِم بِکَأسٍ مِنْ مَعینٍ بَیضاءَ لَذّة للشارِبینَ لا فیها غَوْل وَلا هُمْ عَنها ینْزَفُون ؛بر بهشتیان جامی پیموده میشود پر و پیمان از بادهی روان [درجویها] ورخشان و گوارا بر نوشندگان، نه در آن خوف جدیی از عقل است و نه در آن رنج خمـاری».(سوره صـافات، یــات45 ـ 47)
بسنجید با:
شــرابی بی خمــارم بخـش یا رب کـه بــا وی هیـچ درد ســر نبـــاشد
دیوان حافظ، ص177
***
عــروة الوثقــاست ین تــرک هــوا بـرکشـد یـن شـــاخ جـان را تا سم
مثنوی، 2/1274
تعبیر و ترکیب «عروة الوثقی» برگرفته است از ین یه شریفه:«فَمَنْ یکْفُر بِالطاغوتِ وَیؤْمِن بِاللّهِ فَقَدْ اسَتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الوُثْقی لاانْفِصامَ لها؛ هرکس به طاغوت کفر ورزد و به خداوند یمان آورد به دست آویزی استوار و گسست ناپذیر چنگ زده است».(سوره بقره، یه 256)
***
مکـــرهــا کــردند آن دانـــا گــروه که زبـن برکنـده شـد زان مکـر کــوه
کـرد وصف مکـرهاشـان ذوالـجلال لِتــــزول منـــه اقــــلال الـجبــال
مثنوی، 1/952
مصرع چهارم دگرگون شده بخشی از ین یه شریفه است: «وَقَدْ مَکَروا مَکْرَهُمْ وَعِنْدَ اللّهِ مَکْرُهُمْ وَاِنْ کانَ مَکْرُهم لِتَزُولَ مِنْهُ الِجبال؛ همانا که نیرنگ خویش به کار بستند و نیرنگشان نزد خداست [یعنی خداوند نقشه و نیرنگ آنها را میداند و از ین روی نقشهشان نقش برآب است] و اگرچه نیرنگشان کوهها را از جی میبرد».(سوره ابراهیم، یه 46)
***
بـادهی کـابــرار را دادنــد انــدر یشــربــون با جنید و با یزید و شبــلی و ادهــم خوریــم
دیوان شمس، 3/288
واژه «یشربون» آشکارا نشان میدهد که مولانا اشاره دارد به یه شریفه: «اِنَّ الاَبْرارَ یشْرَبُونَ مِنْ کَأسٍ کانَ مِزاجُها کافورا؛ابرار ازجامی که آمیخته با کافور است، مینوشند».(سوره دهر،یه 5)
***
هیــچ کــرّمنا شـنید یــن آسمـــان کـه شنیـد یــن آدمی پــــرغمــان
مثنوی، 6/139
اشارت و تلمیح به یه شریفه: «وَلَقَدْ کَرَّمْنا بنیآدم…»؛و همانا ما آدمیزادگان را کرامت بخشیدیم و گرامی داشتیم».(سوره اسرا، یه 70)
***
بیحس و بیگوش و بیفکرت شوید تــا خطــــاب ارجــعی را بشنــویـد
تلمیح و اشارتی آشکار به یه شریفه: «یا یتّها النَفْسُ المْطْمَئِنّة ارْجِعِی اِلی رَبِّکِ راضیة مَرْضیة؛ ی نفس آرام یافته، خرسند و خدا پسند به سوی خدا باز گرد».(سوره حجر، یات 27 ـ 28)
***
علّـت ابلیـس انــا خیـــر بـده اسـت وین مرض در نفس هر مخلوق هست
مثنوی، 6/321
تلمیح و اشاره به گفت و گوی خداوند و ابلیس در یه شریفه: «ما مَنَعَکَ اَلاّ تَسْجُدَ اِذْ اَمَرْتُکَ قالَ اَنَا خَیر مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ؛چه چیز تو را از سجده کردن به آدم که تو را بدان فرمان داده بودم، باز داشت؟ گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفریدی و او را از خاک». (سوره اعراف، یه 12)
***
شــربـتی خــوردم زاللّــه اشــتری تا به مـحشر تشنـگی نیــــد مــر
مثنوی، 4/3513
برگرفته از یه شریفه: «اِنَ اللّه اشتری مِنَ المُؤمنینَ اَنْفُسَهُمْ وَاَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة؛خداوند جان و مال مؤمنان را به بهی بهشت از آنان خریده است».(سوره توبه، یه 111)
***
تو عهدی کـردهی چـون روح بـودی تو لیکــن کی تـــو را آن یـاد باشـــد
دیوان شمس، 2/79
اشاره به پیمانی که میان خدا و انسان بسته شده و در یات زیر گزارش آن آمده است: «اَلَمْ اَعْهَدْ الیکم یا بَنیآدَم اَنْ لا تَعبُدوا الشّیطان انّه لکم عَدوّ مبین و ان اعْبُدُونی هذا صِراط مُستقیم؛ ی آدمیزادگان! یا با شما پیمان نبسته بودم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست و ین که مرا ببپرستید که ین است راه راست». (سوره یس، یه 60ـ61) ونیز یه «وَاِذ اَخَذَ رَبُّکَ منْ بَنیآدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیتَهُمْ وَاَشْهَدَهُمْ عَلی انْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا؛ چون خداوند زاد وولد آدمیزادگان را از پشت هاشان برگرفت و آنان را برخودشان گواه ساخت. [و پرسید] یا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری گواهی میدهیم».(سوره اعراف، یه 172)
بسنجید با:
خدا یا چـون گل ما را سرشتی وثیقت نامهی بـر ما نـوشتی
به ما برخـدمت خـود عـرض کــردی جــزی آن به خــود بر فـرض کـردی
نظامی، خسرو و شیرین، ص8
***
عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خـویش
خون انگوری نخورده بادهشان هم خون خویش
دیوان شمس 3/98
بنیاد گرفته برتأویل عارفان از یه: «وَفی اَنْفُسِکُمْ اَفَلا تبصرُون ؛و در درون شماست. نمیبینید؟».(سوره ذاریات، یه 21) که بر پیه آن انسان را از سیر آفاق به سیر انفس و از بیرون پژوهی به درون پژوهی و از بیگانهشناسی به خودشناسی فراخواندهاند و گمشده او را نه در بیرون که در درون او دانستهاند، از زبان عین القضاة بشنویم: راه خدی تعالی در زمین نیست، در آسمان است، بلکه در بهشت و عرش نیست، در باطن تو است« و فی انفسکم» ین باشد، طالبان خدا او را در خود جویند زیرا که او در دل باشد و دل در باطن یشان باشد».(9)
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست از خود بطلب هر آنچه خواهی که تـویی
نجم رازی، مرصاد العباد، ص3
من چرا گرد جهان گردم چــو دوست تدر میــــان جــان شیـرین مـن است
عطّار، دیوان، ص68
در جهــان بیهــوده میجستم تــو را
خــود تو در جــان عــراقی بـودهی
عراقی، کلیات، ص270
1. غرر الحکم، 54/195 .
2. همان، 6/130 .
3. غرر الحکم، 3/56.
4. نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 83، ص109.
5. همان، حکمت 147، ص496.
6. پیسه، یعنی لکههی ناهمرنگ، چند رنگی.
7. الجامع الصغیر، 2/237 .
8. بحار الانوار، 75/312.
9. تمهیدات، ص 287.