تجلی قرآن در شعر و ادب فارسی
آرشیو
چکیده
متن
اثرپذیری ساختاری ـ سبکی
در این شیوه، سخنور ساختاری قرآنی یا حدیثی را چونان نمونه و سرمشقی پیش چشم میگیرد و سخن خویش را در ساخت و بافتی میپردازد که با آن همخوان و همسان باشد. نمونه را میتوان از مثنوی مولوی نام برد که روساخت آن با روساخت قرآن مجید هم خوانیها و هم سانیهایی دارد. توضیح این که یکی از ویژگیهای سبکی و ساختاری قرآن مجید، روساخت گسسته نما و بریده بریده و ژرف ساخت پیوسته و درهم تنیده آن است، به گونهای که هرپژوهنده در برخوردهای آغازین با این کتاب مقدس، چنین مییابد که آیههایی که در یک سوره پیدرپی نشستهاند، نیز سورههایی که در سراسر قرآن از پی هم آمدهاند، نه تنها با یکدیگر پیوند پیدا و آشکاری ندارند، که چه بسا بیگانه و از هم بریده مینمایند، امّا آن گاه که پژوهندهای با قرآن انس و آشنایی پیدا کرد و با جان و دل و با طهارت و تقوا، به حریم حرمت آن، اذن دخول یافت، آشکارا درمییابد که همان آیهها و سورههایی که به ظاهر بریده بریده و جسته جسته و از هم گسسته و بیگانه مینمودند، در باطن پیوندی پنهانی امّا چنان ژرف و شگرف، و هموار و استوار دارند، که اگر هر یک را از جای خود برگیری و درجای دیگر بنشانی در هنجار استوار آن رخنهای خواهی افکند. و از اینجاست که بسیاری از قرآن پژوهان قدیم و جدید کوشیدهاند تا به گونهای این پیوند پنهانی و هنجار استوار و نهانی را آشکار سازند، تا آنجا که جز کوششهای کسانی چون طبرسی در تفسیر ارجمند «مجمع البیان» زیر عنوان «نظم» برای نشان دادن پیوند پنهانی آیهها و سورهها با پس و پیش خود، بسیاری از قرآن پژوهانی که درباره اعجاز قرآن اندیشیدهاند و کاری کردهاند یکی از جلوهها و نشانههای اعجاز را «نظم» و «اسلوب» ویژه قرآنی شمردهاند و اگرچه پارهای از آنان، نظم را به معنی نظم درون آیهای یعنی اسلوب استوار ترتیب و ترکیب واژهها در درون یک آیه دانستهاند، امّا بسیاری نیز آن را در دایره گستردهتری که ترتیب آیهها و سورهها را نیز فراگیرد، به بحث و بررسی گذاشتهاند، به ویژه امروزیان که برپایه دیدگاههای جدید نقد ادبی در پژوهشهایی ارجمند و راهگشا، هنجار استوار و پیوند پایدار واژهها، آیهها و سورهها را نشان دادهاند، اینک قرآن را که دوباره به آن باز خواهیم گشت، بگذاریم و به مثنوی که در روساخت گسسته و ژرف ساخت پیوسته با آن هم خوانی دارد، نگاهی بیفکنیم:
مثنوی معنوی نیز کتابی است که به ظاهر از نظمی بهنجار و پیوندی استوار تهی است و چه بسا کسانی آن را مجموعهای از مطالب و مقولاتی بدانند که پراکنده و بیپیوند، پریشان و بیهنجار، بریده بریده و از هم گسیخته در کشکولی برهم انباشته شدهاند. امّا آن کس که با مثنوی خوگیرد و با جان جاری در آن انس و آشنایی به هم رساند، میان آن مطالب و مقولات پریشان و پراکنده، پیوند و پیوستی پنهانی و پوشیده مییابد. پیوند و پیوستی که محور اصلی آن تداعی شگرف مولاناست دم به دم او را از مطلب و مقولهای به مناسبت و پیوندی که گاه از مو باریکتر است، به مطلب و مقولهای دیگر میکشاند و رشته مثنوی را میبرد هرجا که خاطر خواه اوست. این تداعی شگرف نیز خود جلوهای از منظومه عظیم ذهنی مولاناست، که میلیونها ستاره و سیاره با رشتههای باریک و گاه تاریکی که با مرکز دارند، در مدار عشق میچرخند و «مثنوی را مسرح مشروح» میدهند.
این که مولانا کتابش را چون کتابهای دیگر ـحتی چون حدیقه سنایی که به گمان برخی در سرودن مثنوی بدان چشم داشتهـ تبویب و بخش بندی نکرده و سامان و هنجاری بدان نبخشیده، افزون براینکه حاصل هجوم امواج معانی و «آتش افروخته در بیشه اندیشه» اوست، حاصل همدلی و همراهی با قرآن نیز هست، قرآنی که به گواهی مثنوی و دیگر آثار او بیگمان همواره در ذهن و ضمیر و زبان و بیان او حضوری جوشان و ریزان داشته است، آن چنان که مثنوی را به قول جامی تا مرز «قرآن پهلوی»1 فرا برده است. او که همواره از این کتاب عظیم بهرههای گوناگون برده و اگر نه بیت بیت، که صفحه صفحه مثنوی را با رنگ و بوی قرآن آذین بسته، هیچ دور نیست که دانسته و ندانسته و خواسته و نخواسته، ساخت و صورت و سبک و سیاق مثنوی را از قرآن گرفته باشد.
به جز هم خوانی در روساخت گسسته و ژرف ساخت پیوسته، میان قرآن و مثنوی همگونیهای ساختاری دیگری نیز هست، مثلاً قرآن مجید جز بخشبندی به دفترها و دفترها به داستانها، بخش بندی دیگری نداشته است.
قرآن در ساختار نزولی با «بخوان» ( اقرأ) آغاز شده و مثنوی در ساختاری همگون، با «بشنو».
اینک که سخن از همگونی مثنوی با قرآن است، بیفزایم که مثنوی با قرآن همگونیهای غیر ساختاری نیز دارد، از جمله قرآن از راه وحی برپیامبر فرود میآمد، و او که خود نوشتن نمیدانست، آیات فرود آمده را برکسانی که «کاتب وحی» خوانده شدهاند، فرومیخواند و آنها مینوشتند، مثنوی نیز از راه الهام درون، برزبان مولانا فرو میریخت و او آن الهام درون را بر حسام الدین چلپی و دیگران که کاتبان الهام مثنوی بودند، فرو میخواند و آنها مینوشتند.
نمونه دیگری از اثرپذیری ساختاری را میتوان در غزلهای آسمانی حافظ، سراغ کرد. بیشتر غزلهای این رند شیرازی نیز مانند مثنوی و قرآن، رو ساختی گسسته و ژرف ساختی پیوسته دارند در این غزلها، هربیت برای خود، سازوکار و روی و راهی دارد و از مقوله و مطلبی سخن میگوید که با بیتهای پس و پیش چندان پیوندی ندارد و از این رو، پس و پیش کردن بیتها به ظاهر رخنهای در ساختار غزل نمیافکند، جناب خرمشاهی که در هر دو مقوله قرآن پژوهی و حافظ پژوهی دستی دراز دارد و پژوهشهای پاکیزهای پیشکش خوانندگان و جویندگان کرده است، در مقاله «قرآن و اسلوب هنری حافظ» این مقوله را به شایستگی و بایستگی بررسیده است و برآفتاب افکنده است. ایشان نخست با نقل قولهایی مستند از قرآن پژوهان قدیم و جدید، شرقی و غربی چونان سیوطی، خطابی، طه حسین، آرتور آربری، فریتوف شوان و… این نکته را باز گشوده که «بارزترین خصیصه سبکی قرآن که در نخستین خواندن، توجهانگیز و نامتعارف مینماید، ناپیوستگی یا عدم تلائم و فقدان انسجام یا اتّساق ظاهری و متعارف است».2
«ساختمان غزلهای حافظ که ابیاتش بیش از هر غزل سرای دیگر، استقلال، یعنی تنوّع و تباعد دارد، بیش از آنچه متأثر از سنّت غزل سرایی فارسی باشد، متأثر از ساختمان سور و آیات قرآن است». آنگاه پس از بحث و بررسیهایی، نظرخویش را چنین خلاصه کرده است:
«این است که نگارنده با توجّه به تحول غزل فارسی که تا سعدی یک سیر دارد و از حافظ سیرت و سانی دیگر، و انقلابی که به قول «آربری» حافظ در غزل ایجاد کرده و وحدت مضمون و معنایی آن را دگرگون کرده است، با توجه به انس عظیم و عمیقی که با ظرایف زبانی و ساختمان سورههای قرآن دارد، این امر را محتمل و بلکه محتوم میداند که شکل و شیوه غزل حافظ متأثر از صورت و ساختمان سورههای قرآن باشد.»3
نمونههای دیگر را میتوان در پارهای از سرودههای نوسرایان مانند: سهراب سپهری و احمد عزیزی و… دید، که گاه به ویژه شیوه بیان و چگونگی جملهبندی و ساخت و پرداخت مشکل شعر، آشکارا ساختار پارهای از آیهها و سورههای قرآنی را فرا یاد خواننده آشنا میآورد. البتّه باز نمودن و آشکار سازی هم خوانی ساختاری این سرودهها با قرآن مجید ـ هرچند بیشتر دریافتی وحس کردن است تا باز نمودن و بیان کردن ـ به بررسیها و پیجوییهای بیشتری نیاز دارد، که اینک مجال آن نیست، ناگزیر گذرا و اشارهوار پارهای از آنها میآوریم:
به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پروانه کبوتر از ذهن
واژهای در قفس است
……
زیر بیدی بودیم
برگی از شاخه بالای سرم چیدم، گفتم:
چشم را باز کنید، آیتی بهتر از این میخواهید؟
میشنیدم که به هم میگفتند
سحری دانه سحر!4
……
آشنایان با ساختارهای قرآنی، درا ین شعر به ویژه در بخشهای آغازی و پایانی آن، که در متن اصلی نیز گویا به همین دلیل با حروف سیاهتر چاپ شده، آشکارا رنگ و روی ساختارهای قرآن را میبینند. نام این شعر نیز خود نشانهایی است از آنکه شاعر در ساخت و پرداخت آن، به ساختارهای قرآنی چشم داشته است.
برای نمونههای دیگر بنگرید به:
شعر «آیههای شگرفی» سروده م. سرشک (بو جیو در مولیان، ص19)، شعر «انگیزه خاموش» سروده الف. بامداد، (لحظهها و همیشه، ص47) و شعر سطحوار «نافله نماز» از احمد عزیزی (نافله نماز، ص135).5
1. اشاره به این بیت او: مثنـوی معنـوی مولوی هست قرآن در زبان پهلوی
2. بخش بندی قرآن به جزء و جزء به حزب و حزب به اعشار و اخماس، همه بعدها از سوی قاریان و معلمان قرآن انجام گرفته، نه از سوی پیامبر و در زمان او.
3. خرمشاهی، بهاء الدین، ذهن و زبان حافظ، ص42.
4. ذهن و زبان حافظ، ص49.
5. تولدی دیگر، ص88.
در این شیوه، سخنور ساختاری قرآنی یا حدیثی را چونان نمونه و سرمشقی پیش چشم میگیرد و سخن خویش را در ساخت و بافتی میپردازد که با آن همخوان و همسان باشد. نمونه را میتوان از مثنوی مولوی نام برد که روساخت آن با روساخت قرآن مجید هم خوانیها و هم سانیهایی دارد. توضیح این که یکی از ویژگیهای سبکی و ساختاری قرآن مجید، روساخت گسسته نما و بریده بریده و ژرف ساخت پیوسته و درهم تنیده آن است، به گونهای که هرپژوهنده در برخوردهای آغازین با این کتاب مقدس، چنین مییابد که آیههایی که در یک سوره پیدرپی نشستهاند، نیز سورههایی که در سراسر قرآن از پی هم آمدهاند، نه تنها با یکدیگر پیوند پیدا و آشکاری ندارند، که چه بسا بیگانه و از هم بریده مینمایند، امّا آن گاه که پژوهندهای با قرآن انس و آشنایی پیدا کرد و با جان و دل و با طهارت و تقوا، به حریم حرمت آن، اذن دخول یافت، آشکارا درمییابد که همان آیهها و سورههایی که به ظاهر بریده بریده و جسته جسته و از هم گسسته و بیگانه مینمودند، در باطن پیوندی پنهانی امّا چنان ژرف و شگرف، و هموار و استوار دارند، که اگر هر یک را از جای خود برگیری و درجای دیگر بنشانی در هنجار استوار آن رخنهای خواهی افکند. و از اینجاست که بسیاری از قرآن پژوهان قدیم و جدید کوشیدهاند تا به گونهای این پیوند پنهانی و هنجار استوار و نهانی را آشکار سازند، تا آنجا که جز کوششهای کسانی چون طبرسی در تفسیر ارجمند «مجمع البیان» زیر عنوان «نظم» برای نشان دادن پیوند پنهانی آیهها و سورهها با پس و پیش خود، بسیاری از قرآن پژوهانی که درباره اعجاز قرآن اندیشیدهاند و کاری کردهاند یکی از جلوهها و نشانههای اعجاز را «نظم» و «اسلوب» ویژه قرآنی شمردهاند و اگرچه پارهای از آنان، نظم را به معنی نظم درون آیهای یعنی اسلوب استوار ترتیب و ترکیب واژهها در درون یک آیه دانستهاند، امّا بسیاری نیز آن را در دایره گستردهتری که ترتیب آیهها و سورهها را نیز فراگیرد، به بحث و بررسی گذاشتهاند، به ویژه امروزیان که برپایه دیدگاههای جدید نقد ادبی در پژوهشهایی ارجمند و راهگشا، هنجار استوار و پیوند پایدار واژهها، آیهها و سورهها را نشان دادهاند، اینک قرآن را که دوباره به آن باز خواهیم گشت، بگذاریم و به مثنوی که در روساخت گسسته و ژرف ساخت پیوسته با آن هم خوانی دارد، نگاهی بیفکنیم:
مثنوی معنوی نیز کتابی است که به ظاهر از نظمی بهنجار و پیوندی استوار تهی است و چه بسا کسانی آن را مجموعهای از مطالب و مقولاتی بدانند که پراکنده و بیپیوند، پریشان و بیهنجار، بریده بریده و از هم گسیخته در کشکولی برهم انباشته شدهاند. امّا آن کس که با مثنوی خوگیرد و با جان جاری در آن انس و آشنایی به هم رساند، میان آن مطالب و مقولات پریشان و پراکنده، پیوند و پیوستی پنهانی و پوشیده مییابد. پیوند و پیوستی که محور اصلی آن تداعی شگرف مولاناست دم به دم او را از مطلب و مقولهای به مناسبت و پیوندی که گاه از مو باریکتر است، به مطلب و مقولهای دیگر میکشاند و رشته مثنوی را میبرد هرجا که خاطر خواه اوست. این تداعی شگرف نیز خود جلوهای از منظومه عظیم ذهنی مولاناست، که میلیونها ستاره و سیاره با رشتههای باریک و گاه تاریکی که با مرکز دارند، در مدار عشق میچرخند و «مثنوی را مسرح مشروح» میدهند.
این که مولانا کتابش را چون کتابهای دیگر ـحتی چون حدیقه سنایی که به گمان برخی در سرودن مثنوی بدان چشم داشتهـ تبویب و بخش بندی نکرده و سامان و هنجاری بدان نبخشیده، افزون براینکه حاصل هجوم امواج معانی و «آتش افروخته در بیشه اندیشه» اوست، حاصل همدلی و همراهی با قرآن نیز هست، قرآنی که به گواهی مثنوی و دیگر آثار او بیگمان همواره در ذهن و ضمیر و زبان و بیان او حضوری جوشان و ریزان داشته است، آن چنان که مثنوی را به قول جامی تا مرز «قرآن پهلوی»1 فرا برده است. او که همواره از این کتاب عظیم بهرههای گوناگون برده و اگر نه بیت بیت، که صفحه صفحه مثنوی را با رنگ و بوی قرآن آذین بسته، هیچ دور نیست که دانسته و ندانسته و خواسته و نخواسته، ساخت و صورت و سبک و سیاق مثنوی را از قرآن گرفته باشد.
به جز هم خوانی در روساخت گسسته و ژرف ساخت پیوسته، میان قرآن و مثنوی همگونیهای ساختاری دیگری نیز هست، مثلاً قرآن مجید جز بخشبندی به دفترها و دفترها به داستانها، بخش بندی دیگری نداشته است.
قرآن در ساختار نزولی با «بخوان» ( اقرأ) آغاز شده و مثنوی در ساختاری همگون، با «بشنو».
اینک که سخن از همگونی مثنوی با قرآن است، بیفزایم که مثنوی با قرآن همگونیهای غیر ساختاری نیز دارد، از جمله قرآن از راه وحی برپیامبر فرود میآمد، و او که خود نوشتن نمیدانست، آیات فرود آمده را برکسانی که «کاتب وحی» خوانده شدهاند، فرومیخواند و آنها مینوشتند، مثنوی نیز از راه الهام درون، برزبان مولانا فرو میریخت و او آن الهام درون را بر حسام الدین چلپی و دیگران که کاتبان الهام مثنوی بودند، فرو میخواند و آنها مینوشتند.
نمونه دیگری از اثرپذیری ساختاری را میتوان در غزلهای آسمانی حافظ، سراغ کرد. بیشتر غزلهای این رند شیرازی نیز مانند مثنوی و قرآن، رو ساختی گسسته و ژرف ساختی پیوسته دارند در این غزلها، هربیت برای خود، سازوکار و روی و راهی دارد و از مقوله و مطلبی سخن میگوید که با بیتهای پس و پیش چندان پیوندی ندارد و از این رو، پس و پیش کردن بیتها به ظاهر رخنهای در ساختار غزل نمیافکند، جناب خرمشاهی که در هر دو مقوله قرآن پژوهی و حافظ پژوهی دستی دراز دارد و پژوهشهای پاکیزهای پیشکش خوانندگان و جویندگان کرده است، در مقاله «قرآن و اسلوب هنری حافظ» این مقوله را به شایستگی و بایستگی بررسیده است و برآفتاب افکنده است. ایشان نخست با نقل قولهایی مستند از قرآن پژوهان قدیم و جدید، شرقی و غربی چونان سیوطی، خطابی، طه حسین، آرتور آربری، فریتوف شوان و… این نکته را باز گشوده که «بارزترین خصیصه سبکی قرآن که در نخستین خواندن، توجهانگیز و نامتعارف مینماید، ناپیوستگی یا عدم تلائم و فقدان انسجام یا اتّساق ظاهری و متعارف است».2
«ساختمان غزلهای حافظ که ابیاتش بیش از هر غزل سرای دیگر، استقلال، یعنی تنوّع و تباعد دارد، بیش از آنچه متأثر از سنّت غزل سرایی فارسی باشد، متأثر از ساختمان سور و آیات قرآن است». آنگاه پس از بحث و بررسیهایی، نظرخویش را چنین خلاصه کرده است:
«این است که نگارنده با توجّه به تحول غزل فارسی که تا سعدی یک سیر دارد و از حافظ سیرت و سانی دیگر، و انقلابی که به قول «آربری» حافظ در غزل ایجاد کرده و وحدت مضمون و معنایی آن را دگرگون کرده است، با توجه به انس عظیم و عمیقی که با ظرایف زبانی و ساختمان سورههای قرآن دارد، این امر را محتمل و بلکه محتوم میداند که شکل و شیوه غزل حافظ متأثر از صورت و ساختمان سورههای قرآن باشد.»3
نمونههای دیگر را میتوان در پارهای از سرودههای نوسرایان مانند: سهراب سپهری و احمد عزیزی و… دید، که گاه به ویژه شیوه بیان و چگونگی جملهبندی و ساخت و پرداخت مشکل شعر، آشکارا ساختار پارهای از آیهها و سورههای قرآنی را فرا یاد خواننده آشنا میآورد. البتّه باز نمودن و آشکار سازی هم خوانی ساختاری این سرودهها با قرآن مجید ـ هرچند بیشتر دریافتی وحس کردن است تا باز نمودن و بیان کردن ـ به بررسیها و پیجوییهای بیشتری نیاز دارد، که اینک مجال آن نیست، ناگزیر گذرا و اشارهوار پارهای از آنها میآوریم:
به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پروانه کبوتر از ذهن
واژهای در قفس است
……
زیر بیدی بودیم
برگی از شاخه بالای سرم چیدم، گفتم:
چشم را باز کنید، آیتی بهتر از این میخواهید؟
میشنیدم که به هم میگفتند
سحری دانه سحر!4
……
آشنایان با ساختارهای قرآنی، درا ین شعر به ویژه در بخشهای آغازی و پایانی آن، که در متن اصلی نیز گویا به همین دلیل با حروف سیاهتر چاپ شده، آشکارا رنگ و روی ساختارهای قرآن را میبینند. نام این شعر نیز خود نشانهایی است از آنکه شاعر در ساخت و پرداخت آن، به ساختارهای قرآنی چشم داشته است.
برای نمونههای دیگر بنگرید به:
شعر «آیههای شگرفی» سروده م. سرشک (بو جیو در مولیان، ص19)، شعر «انگیزه خاموش» سروده الف. بامداد، (لحظهها و همیشه، ص47) و شعر سطحوار «نافله نماز» از احمد عزیزی (نافله نماز، ص135).5
1. اشاره به این بیت او: مثنـوی معنـوی مولوی هست قرآن در زبان پهلوی
2. بخش بندی قرآن به جزء و جزء به حزب و حزب به اعشار و اخماس، همه بعدها از سوی قاریان و معلمان قرآن انجام گرفته، نه از سوی پیامبر و در زمان او.
3. خرمشاهی، بهاء الدین، ذهن و زبان حافظ، ص42.
4. ذهن و زبان حافظ، ص49.
5. تولدی دیگر، ص88.