یکی از مهم ترین مسائل مورد توجّه در فرایند ترجمه، دستیابی به تعادل و برابری در ترجمه است که از طریق مطالعه جنبه های مختلف زبان مبدأ صورت می پذیرد و یکی از مهم ترین زمینه های مورد پژوهش در تعادل ترجمه ای، برابری واژگانی است. هرچند این امر به شکل کامل در بین دو زبان مبدأ و مقصد، به علّت امکانات زبانی مختلف، قابل دستیابی نیست، امّا وظیفه مترجم این است که تا آنجا که امکان دارد، بکوشد برابرنهادهای واژگانی دقیقی ارائه نماید. یکی از شیوه های دستیابی به برابری واژگانی در فرایند ترجمه، توجّه به لایه ها و آحاد مختلف معنایی واژگان و پدیده هایی همچون شمول معنایی و چندمعنایی و نیز توجّه به بافت و موقعیّت کلام است. از این رو، با تقسیم بندی برابری واژگانی به پنج قسمت، افزون بر شناخت حوزه معنایی واژگان، به ترجمه ای صحیح و برابر می توان دست یافت. این پنج قسم عبارتند از: برابری یک به یک، برابری یک به چند، برابری چند به یک، برابری یک به جزء و برابری یک به صفر. پژوهش حاضر بر آن است که به تطبیق پنج ترجمه فارسی از خطبه های نهج البلاغه شامل ترجمه های دشتی، شهیدی، فقیهی، فیض الإسلام و جعفری بپردازد تا از این رهگذر، میزان موفقیّت مترجمان یاد شده در تحقّق برابری واژگانی را مورد سنجش قرار دهد. برآیند پژوهش نشان می دهد که برخی مترجمان به خاطر آگاهی نداشتن از لایه های مختلف معنایی واژگان و نیز شناخت کافی نداشتن از برخی مؤلّفه های معنایی همچون پدیده چندمعنایی، معنای مطلق و نسبی واژگان نتوانستده اند ترجمه ای دقیق ارائه کنند.