مسأله ای که دنیای ادبیات معاصر فرانسه در حوزه ی اتوفیکسیون با آن مواجه است، ریشه در دو مورد دارد: از سویی منتقدان در ارائه ی تعریف واحدی از این مفهوم به نقطه ی اشتراک نمی رسند و از دیگر سو در آثار نویسندگان فعال در این زمینه هم مشابهت و یکسانی به چشم نمی خورد. به عنوان مثال، در حالی که سرژ دوبروسکی (Serge Doubrovsky) بر لزوم پرداختن به واقعیت در اثر تأکید می کند، نویسندگان دیگری همچون ونسان کولونا (Vincent Colonna) و ژرار ژنت Gérard Genette))، وجود عنصر تخیل )فیکسیون( را در اتوفیکسیون ضروری می دانند. بنابراین، مشکل به جایگاه تخیل در اتوفیکسیون برمی گردد. در پژوهش حاضر برآنیم تا به بررسی نقش تخیل در آثار دوبروسکی بپردازیم و تلاش خواهیم کرد پاسخی برای این پرسش بیابیم که آیا تخیل، نویسنده را از مفهوم حقیقت دور می سازد یا بر عکس به تحکیم جایگاه این مفهوم در اثر کمک می کند.