چکیده: در این مقاله، سعی کرده ایم تا با نگرشی تاریخی و روش توصیفی ـ تحلیلی نشان دهیم که ادبیات تطبیقی در چین کی و چگونه شروع شده و تا زمان حاضر چه روندی را طی کرده است. این سیر تاریخی به چهار دوره زمانی متمایز تقسیم شده است. پیش از قرن بیستم، از زمان سلسله هان شرقی، چین بیشترین تأثیر را از هند و از طریق ترجمه متون مذهبی و ادبی آن کشور می پذیرد. از اوایل قرن بیستم تا دهه 1930، ادبیات روسیه جایگاه مهمی در ادبیات چین پیدا می کند. در این دوران، رمان نویس های چینی تحت تأثیر نویسندگان کلاسیک و معاصر روس و سنّت های ادبی آنها سبب رونق و شکوفایی ادبیات چین می شوند. از 1930 تا 1950، با ترجمه آثار نویسندگان اروپایی مکتب فرانسه، ادبیات تطبیقی در آثار نویسندگان چینی جایگاه خاصی پیدا می کند. از 1950 تا 1980، پژوهش های مهمی در این حوزه در چین حاصل نمی شود. پس از دهه 1990، با کارهای پژوهشگران ادبیات تطبیقی مانند لانگشی، جوهان یانگ، هونگ یو، و ونگ نینگ و آگاهی از نظریات غربی، ادبیات تطبیقی در چین ماهیت چندبعدی پیدا می کند و توانمندی های ادبیات خود را بیشتر می شناسد و، در عین حفظ اصول فرهنگی و ادبی چین، به گفت وگو و تعامل ادبی با غرب می پردازد. با آنکه ادبیات تطبیقی در چین هنوز با چالش هایی روبه روست، اما بسیاری از تطبیقگران چینی از این دشواری ها آگاه اند و می کوشند با نگرشی علمی به پژوهش در حوزه های جدید ادبیات تطبیقی، مانند ادبیات تطبیقی و ترجمه پژوهی یا ادبیات تطبیقی و مطالعات فرهنگی، راه جدیدی برای گسترش هر چه بیشتر این رشته در چین بگشایند. همچنین افزایش تأسیس این رشته در دانشگاه ها و چاپ مجلات و آثار تخصصی و برگزاری همایش های ملی و بین المللی در این زمینه حاکی از رشد ادبیات تطبیقی در چین است.