هرچند در بینش سیاسی اسلام حاکمیت اصلی از آن خداست، اما اعتقاد به برتری حاکمیت الهی و احکام شرعی به هیچ روی به معنای تحدید و یا نقصان نقش و تأثیر مردم در ارتقای کارکرد دولت اسلامی، در مقام مدیریت کلان اجتماعی سیاسی نیست، زیرا برخلاف باور برخی نحله های فکری در حوزة سیاست اسلامی، که با طرح وامداری مستقیم قدرت خلیفه و دولت اسلامی از ذات خداوندی، در عمل نقشی برای مردم در همراهی و کارآمدسازی نهاد قدرت در انجام وظایف و انتظارات ناشی از آن در عرصة عمومی قائل نیستند، سیرة پیامبر گرامی اسلام در بنای حکومت، به منزلة اهرم اجرایی قدرت، خلاف این باور را ثابت می کند.
در پی مخالفت اهل مکه با رسالت نبوی و هجرت اجباری به مدینه، حضرت با یاری و همراهی اهالی آن شهر بود که توانست شالودة حکومتی بر پایة عدالت اجتماعی را بیفکند. بی شک، متناسب با چنین شیوه ای است که پیامبر بزرگوار اسلام تداوم رسالت و تکمیل دیانت خود را در فرایند تعیین جانشین خویش در غدیر خم دنبال می کند و به رغم برخورداری از حق و قابلیت والای انتصاب مستقیم علی بن ابی طالب، با تبیین محورهای شایستگی چنین عنصری در مقام هدایت امور مسلمین، بر آن است تا با درونی سازی پذیرش وی از سوی مخاطبین، بر ضرورت احراز ویژگی کارآمدی دولت اسلامی از رهگذر همکاری و مساعدت همگانی آحاد جامعه تأکید کند.