پیرامون مخالفت غزالی با فلسفه یا فلاسفه، هم از طرف خود غزالی و موافقانش و هم از طرف مخالفان او، انگیزه های مختلفی بیان شده است.
غزالی و موافقان او، آنگونه وانمود میکنند که او صرفاً با انگیزة دینی و شرعی و برای رضای حق، به مخالفت و در نهایت تکفیر فلاسفه اقدام کرده است؛ هر چند برخی مخالفان بر این انگیزه صحه گذاشته اند، لیکن مورد وفاق همه نیست و مخالفان معتقدند: اولاً، دین با فلسفه ـ بمعنای متعارف بین مسلمین ـ سر ناسازگاری ندارد که غزالی برای دفاع از دین، فلاسفه را تکفیر کند. ثانیاً، این انگیزه تنها انگیزه غزالی در مخالفت با فلسفه نیست، بلکه ـ چنانکه برخی مخالفان معتدلتر غزالی معتقدند ـ انگیزه های سیاسی هم بیتأثیر نبوده و حتی، برخی، بکارگیری انگیزه های دینی و منطقی عقلی را ابزاری برای رسیدن به قدرت و کامجوییهای سیاسی دانسته اند. علاوه برانگیزه های فوق، بسیاری از مخالفان، از آنجاییکه مخالفتهای غزالی را بیارتباط با دین و منطق و عقل دانسته اند، انگیزه های روانشناختی تربیتی را نیز دخالت داده و معتقدند که اگر غزالی نزد استاد، فلسفه را تلمذ میکرد، شاید به وادی مخالفت نمیافتاد.
مدعای این پژوهش آن است که گرچه انگیزه های دینی و شرعی در اولویت است، اما براساس مبانی مورد قبول خود غزالی، راههای دیگری بجز تکفیر برای مخالفت با فلاسفه وجود داشت که او آن راهها را طی نکرد.