چکیده

در فرهنگ اسلامی، هر تعریفی که از اصطلاحات «عرفان» و «تصوف» ارائه یا پذیرفته شود، بطور قطع برخی از مهمترین اجزاء مشترک آن ـ از جمله بخشی از معارف و برخی از احوال و اعمال آن ـ را نمیتوان نادیده گرفت. بسیاری از این معارف و برخی از احوال و اعمال عرفانی، نشئت گرفته از تعالیم قرآنی و سنت نبوی و نیز احوال و سیرة ائمه اطهار(ع) و اهل بیت (ع) و برخی از اصحاب خاصّ آنان است که بعنوان آبشخورهای اساسی و مهم و تأثیر گذار در عرفان اسلامی محسوب میشوند. از طرفی در اغلب کتب تاریخ تصوف و عرفان اسلامی، معمولاً در مورد قرن اول هجری با سطحینگری و شتاب فراوان از آن عبور شده و عمدتاً آن را «قرن زهدگرایی» توصیف کرده اند و بهمین جهت ظرفیت عظیم و شگرف و تأثیرگذار در بینش و روش عرفان اسلامی این قرن نادیده گرفته شده یا عمداً مورد تغافل واقع شده است. این مقاله، تلاش دارد با توضیح صورت مسئله فوق و با ذکر دلایل و شواهد، معرفی تاریخ عرفان و تصوف قرن اول هجری بعنوان قرن زهدگرایی را نه تنها ناکافی، بلکه اشتباه و خطا نشان دهد و در نتیجه اذهان را به لزوم بازنگری در انداختن طرحی نو در تاریخ عرفان اسلامی قرن اول هجری تشحیذ و ترغیب نماید.

تبلیغات