اقلیت مسیحی در ایران پس از ورود اسلام به این سرزمین، وارد عصر جدیدی شد. در این دوران که مشخصة اصلی آن، آشفتگی ساختارهای جامعه ایران پس از فروپاشی دولت ساسانی بود، مسیحیان اقدام به تجدید قوای اندیشه های مذهبی و کلامی و ساختار جامعه خویش کردند. با تحکیم پایه های اسلام در ایران و استحکام اقتدار سیاسی جهان اسلام، مسیحیان بر اساس بعضی احکام اسلامی مربوط به اهل ذمّه و برخی قواعد عرفی جامعة اسلامی، که بسیاری از آنها با آموزه های دین اسلام مغایرت داشت، با محدودیت هایی روبه رو شدند. مقارن با اواخر سده چهارم هجری، اقلیت یادشده در فضای سیاسی و فرهنگی تازه ای که حکومت غزنوی و بعضی از متحجران دینی تحت حمایت آنان ایجاد کرده بودند، وارد یک عصر بحرانی شد که تا قرن ششم هجری امتداد یافت.
در این پژوهش، وضعیت اقلیت مسیحی در ایران در سده های چهارم تا ششم هجری با نگاهی فراگیر (غیرنخبه گرایانه) و با تأکید بر تمام قشرهای این اقلیت مذهبی، بررسی میشود.