چکیده

متن

یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام ویخرجهم من الظلمات إلی النور بإذنه ویهدیهم إلی صراط مستقیم﴾۱؛ [کتاب مبینی از جانب خداوند عالَم نازل شد] تا به وسیلهٴ آن هر کسی را که در پی تحصیل رضای او باشد به راه‏های سلامت هدایت کند و به فرمان خود، آنها را از تاریکی‏ها به سوی نور ببرد و به راه راست هدایتشان کند.
سایر مسایلی که گاهی به عنوان اهداف رسالت مطرح می‌شود، نظیر رفع اختلاف۲، اقامهٴ قسط۳ و امثال آن، اهداف متوسط رسالت است که در مسیر آن هدف اصلی و نهایی قرار می‏گیرد.
بنابراین، کار اصلی همهٴ انبیا و ائمهٴ طاهرین (علیهم‏السلام) که تعقیب‌کنندهٴ اهداف رسالت هستند، نورانی کردن بندگان خداست و کتاب آسمانی ابزار و وسیله‌ای است که در راستای همین هدف والا مورد استفاده قرار می‏گیرد:
﴿کتاب أنزلناه إلیک لتخرج الناس من الظلمات إلی النور﴾۴؛ کتابی بر تو نازل کردیم تا به وسیلهٴ آن مردم را از تاریکی‏ها به نور هدایت کنی.
خداوند دربارهٴ موسای کلیم (علیه‏السلام) نیز فرمود:
﴿و لقد أرسلنا موسی بایاتنا أن أخرج قومک من الظلمات إلی النور وذکّرهم بأیّام الله﴾۵؛ موسی را با آیات خود فرستادیم [و به او دستور دادیم] تا امّت خود را از تاریکی‏ها به نور و روشنایی هدایت کن و ایام الله را به آنان یاد آور باش.
تذکر به «ایام الله» که در این آیه به آن اشاره شده، از آن جهت جزو وظایف کلیم الهی قرار گرفته که زمینهٴ رسیدن به این هدف مقدس را فراهم کرده، برای نیل به مقصد کمک می‏کند. پس هر چیزی که می‏تواند در پیش‏برد این هدف نقش داشته باشد، در اختیار انبیا (علیهم‏السلام) قرار می‏گیرد. مانند معجزه، عصمت، طیب مولد، حُسن صوت و صورت، سخاوت، تنظّف، صبر و سایر کمالات و هم‏چنین نداشتن نقص عضو و هر چیزی که موجب تنفر و انزجار مردم می‏گردد و…۶٫
تشکیل حکومت و به عهده‌گرفتن ادارهٴ امور جامعه از مواردی است که نه تنها در هدایت انسان‏ها نقش تعیین‌کننده‏ای دارد، بلکه در جهت زنده ماندن احکام و آیات الهی و نجات آنها از انزوا، اندراس، دفن شدن و محبوس گشتن در کتب و کتابخانه از سهم ویژه‏ای برخوردار است. البته مآل و بازگشت احیای احکام و آیات الهی نیز هدایت، حمایت و احیای جامعهٴ بشری است. توضیح این مطلب طی چند نکته بیان می‏شود:
۱ ـ دین، تنها برخی نصایح و مواعظ محض نیست، بلکه مجموعهٴ حِکَم و احکامی است که به منظور ادارهٴ جامعه در تمام شئون اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و… از سوی خدای سبحان وضع شده است. این حِکَم و احکام اگر اجرا شود می‏تواند سعادت فرد و جامعه را تأمین کند اما اگر در حوزهٴ گفتار متوقف گردد از عهدهٴ چنین رسالتی بر نخواهد آمد.
۲ ـ اختلاف بین انسان‏ها، که به اختلاف در استعدادها و قابلیت‏ها برمی‏گردد، امری طبیعی، بلکه ضروری است. از این‏رو نه می‏توان توقع داشت که این اختلافات به وجود نیاید و نه می‏توان آن را از بین برد. راه حل عاقلانه، این است که به این اختلافات فکری و سلیقه‏ای سروسامانی داده شود تا موجب هرج و مرج نگردد.
۳ ـ تنها مسأله‌گویی، مصلحت‌اندیشی، انذار و تبشیر برای اجرای احکام و حل و فصل اختلافات کفایت نمی‏کند، بلکه همراه انذار و تبشیر، قدرت و توانی نیز لازم است تا بتواند در کنار خیر خواهی، مصلحت اندیشی و نصیحت‏گری اقدام عملی کند و گرنه بدون چنین ضمانت اجرا، قوانین شرعی، زندانی کتاب و محاورات علمی و گفتگوی سمینارها و کنفرانس‏ها خواهد شد. در نتیجه شریعت، شریعتِ کامل نخواهد بود. این ضامن اجرا، چیزی جز تشکیل حکومت و به دست گرفتن حاکمیت نیست.
نتیجه این که: اصل ضرورت تشکیل حکومت برای نجات از هرج و مرج اجتماعی، جای هیچ‏گونه بحث و اختلافی نیست، هر چند که در تعیین شکل حکومت یا تعیین حاکم بحث و گفتگوی فراوانی وجوددارد.
هر عقل سالمی این نکته را می‏فهمد که اگر تشکیل حکومت و اجرای قوانین، متولی خاص نداشته باشد و هر کسی که زودتر اقدام کرد و جلو افتاد متولی اجرا باشد نه تنها هرج و مرج از بین نمی‌رود، بلکه اوضاع، نسبت به زمان قبل از نزول احکام نیز وخیم‏تر خواهد شد۷٫ از این رو راه حل صحیح آن است که آورندهٴ حکم، مجری و ناظر بر اجرا نیز باشد و قضا و حکم در صحت و سقم اجرا نیز بر عهدهٴ او باشد و دیگران هم تحت زعامت او عمل کنند.
این که گفته می‏شود: بدون تشکیل حکومت و به دست گرفتن نظام اداری جامعه، بسیاری از آیات قرآن کریم، نظیر آیات مربوط به حدود، دیات، قصاص، قضا، جهاد و… قابل اجرا و عمل نیست و فقط ثواب تلاوت آن برای قاری می‏ماند و بس، سرّش همین است؛ چون این گونه آیات مانند سایر آیات قرآن کریم همیشه زنده است و اختصاص به عصر خاصی ندارد. از این رو تشکیل حکومت در هر عصری لازم است تا در پناه آن زمینهٴ ادامهٴ حیات و اجرای چنین آیاتی فراهم شود.
شرط اصلی سیاستمدار
قرآن کریم مبیّن هر چیزی۸ و هدایت‌گر به استوارترین راه سعادت است۹٫ از سوی دیگر تبیین اصول سیاست و اجرای صحیح آن یکی از عمده‏ترین راه‏های هدایت بشری است. از این رو رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که مبیّن قرآن۱۰ و مجری احکام آن است، تحت تعلیم و تأدیب الهی و تأیید و تسدید فرشتگان قرار گرفت و آن‏گاه که مدال افتخار ﴿إنّک لَعلَی خُلُقٍ عظیم﴾۱۱ را بر سینهٴ او زد زمام امور جامعه به وی سپرد تا سیاستمدار و گردانندهٴ آن شود. در مقابل، امت مأمور شدند تا با اطاعت از دستورهای او به مقصد برسند. امام صادق (علیه‏السلام) فرمود:
إنّ الله عزّ وجل أدّب نبیّه فأحسن أدبه، فلمّا أکمل له الأدب قال: ﴿وإنّک لعلی خُلقٍ عظیم﴾ ثمّ فوّض إلیه أمر الدین والأُمة لیسوس عباده، فقال عز وجل: ﴿ما ءاتیکم الرسول فخذوه وما نهیکم عنه فانتهوا﴾ وإنّ رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم کان مسدَّداً موفّقاً مؤیّداً بروح القدس لایزلّ ولایخطی‏ی فى شى‏ءٍ ممّا یسوس به الخلق فتأدّب بآداب الله؛ خدای عز وجلّ پیغمبرش را ادب کرد و نیکو ادب کرد، وقتی که تأدیب او را به کمال رساند، فرمود: تو آراسته به اخلاق عظیم هستی، سپس امر دین و امت را به او واگذارد تا بندگان او را سیاست و رهبری کند و به امت نیز فرمود: آنچه را که رسول به شما داد بگیرید و آنچه که شما را از آن نهی کرد بر حذر باشید. آنگاه امام (علیه‏السلام) فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به وسیلهٴ روح القدس استوار، موفق و مؤیّد شده بود. از این رو در سیاست و رهبری امت دچار لغزش و خطا نشد۱۲٫
سیاستمداران بندگان
جملهٴ «ساسة العباد» دربارهٴ ائمّه اطهار (علیهم‏السلام) با دو مقدّمه قابل تحلیل است:
۱ ـ امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) به منزلهٴ جان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است: ﴿وأنفسنا وأنفسکم﴾۱۳٫ آنچه را که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) القا می‏فرمود، آن حضرت بدون کم و کاست دریافت می‏کرد و در حقیقت او نیز تحت تعلیم الهی بود و سکهٴ پر افتخار «خلق عظیم» به نام او نیز زده شد.
۲ ـ به مقتضای نور واحد بودن ائمّهٴ اطهار (علیهم‏السلام) همهٴ آنها در شرایط عمومی امامت، همانند امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) برخوردار از ودایع رسالت هستند: «فما فوّض الله إلی رسوله صلّی الله علیه و آله و سلّم فقد فوّضه إلینا»۱۴٫ به بیان دیگر: آنها نیز به منزلهٴ جان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده، تحت تعلیم و تأدیب الهی و با تأیید و تسدید فرشتگان به مقام خلق عظیم رسیده‏اند و آن مقام پر افتخار به آنان نیز عطا شده است. در نتیجه، آنها نیز سیاستمداران بندگان خدا گردیده‏اند.
تذکّر: مقصود از تفویض در این‏گونه احادیث تفویض مصطلح «مقابل جبر» نیست؛ چون آن معنا از اساس، باطل و محال است و در هیچ موردی فرض صحیح نخواهد داشت.
اشارات
۱ ـ هدف صالحان و طالحان از حکومت
در طول تاریخ، سران شرک و استکبار به قصد استحمار، استعباد، استعمار و استثمار مردم برای تصاحب حکومت و مناصب حکومتی تلاش می‏کردند. در مقابل، انبیا (علیهم‏السلام) در کنار دعوت به توحید و تبلیغ از احکام و معارف الهی به منظور نجات انسان‏ها از قید بندگی غیر خدا، جهاد و پیکار‌می‏کردند تا به حکومت دست یابند. حضرت علی (علیه‏السلام) می‏فرماید:
إن الله تبارک و تعالی بَعَث محمداً صلّی الله علیه و آله و سلّم بالحق لیُخرج عباده من عبادة عباده إلی عبادته ومن عهود عبادِه إلی عهوده ومن طاعةِ عباده إلی طاعته۱۵؛ خدا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را برانگیخت تا بندگانش را از پرستش بندگان به بندگی خدا و از تعهدات آنها به بندگان به تعهدات الهی و از طاعت آنها به طاعت خدا ببرد.
چنان که آیهٴ معروف سورهٴ حدید نیز تشکیل حکومت را جزو اهداف همهٴ انبیا (علیهم‏السلام) می‏داند:
﴿لقد أرسلنا رسلنا بالبینات وأنزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط﴾۱۶؛ به راستی فرستادگانمان را با دلیل‏های روشن فرستادیم و همراهشان کتاب و میزان، یعنی معیار سنجش حق و باطل نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند.
تشکیل حکومت و اجرای قسط و عدل هدف متوسط انبیاست، هدف نهایی آنان نورانی کردن انسان‏هاست که در آیهٴ ۹ سورهٴ حدید و آیات ۱ و ۵ سورهٴ ابراهیم و بسیاری از آیات دیگر قرآن کریم به آن اشاره شده است.
کلیم حق (علیه‏السلام) در راستای تشکیل حکومت، ابتدا برای براندازی نظام سلطهٴ فرعونیان مبارزه می‏کرد. پس از آن برای تشکیل حکومت کریمهٴ الهی براساس وحی آسمانی۱۷ به مجاهده پرداخت. از این رو وقتی به دربار فرعونیان می‏رود اولین سخن او به سران ستم کاخ بی‏دادگری این است:
﴿أن أدّوا إلیّ عبادالله إنّی لکم رسولٌ أمینٌ﴾۱۸؛ بندگان خدا را به من واگذارید که من فرستاده‌ای امین هستم.
به صورت صغرا و کبرای منطقی استدلال کرد و فرمود: جامعهٴ انسانی امانت خداست، امانت را باید به امین سپرد و من امین خدا هستم، پس امانت الهی را به من بسپارید.
منطق حضرت موسی (علیه‏السلام) این نبود که چرا معادن مردم محروم و مستضعف بنی‏اسرائیل را در اختیارشان قرار نمی‏دهید؟ بلکه در همان ابتدا از سپردن امانت الهی به دست امینِ او سخن گفت، تا بندگان خدا را از قید عبودیت و بندگی غیر خدا برهاند. آن‏گاه همین امانت‏های تأدیه شده و آزاد گشته از طاغوت، به پیروی و تبعیت از امین خدا در مقابل بی‏دادگری‏ها مقاومت کردند که سرانجام فراعنه مبتلا به قهر دریا و طعمهٴ قعر آن گردیدند و بدین صورت با برچیده شدن بساط ظلم و نظام سلطه و واژگون گشتن کاخ استبداد، همهٴ منابع دریایی و صحرایی در اختیار مردم رنج‏دیدهٴ بنی اسرائیل قرار گرفت: ﴿وأورثنا القوم الّذین کانوا یُستضعفون مشارق الارض ومغاربها﴾۱۹٫
بنابراین، نقش اصیل سیاستمداران الهی هدایت و نورانی کردن جامعه است، اما قیام به قسط، حفظ آب، خاک، معدن و امثال آن، فرع هدایت انسانی است. اگر انسان در جان خود احساس استقلال از بیگانه کرد و با سر ساییدن به درگاه یگانه هویت خویش را یافت، از همه چیز خود دفاع می‏کند و برای اقامهٴ قسط به مجاهده برمی‏خیزد.
۲ ـ اصول سیاست اسلام
قبلاً اشاره شد که تشکّل اجتماعی و برپا کردن حکومت، لازمهٴ حیات اجتماعی انسان است. اصل تشکیل حکومت و موفقیت در آن به اموری بستگی دارد که تدبیر و مدیریت صحیح و آشنایی بنیان‌گذار آن با رجال سیاسی داخل و خارج و اصول سیاست و قدرت تدبیرشان بر ادارهٴ مجموعهٴ تحت فرمان، یکی از اصلی‌ترین آنهاست تا حدی که می‏توان گفت: هرج و مرج حاصل از بی‏تدبیری رهبر سیاسی، کمتر از هرج و مرج حاصل از نبود اصل حکومت نیست.
اصول سیاستِ هر بینشی بر اساس تفکر آن بینش استوار است. بینش توحیدی اصول سیاست خود را بر پایهٴ توحید در همهٴ مراتب آن و پذیرش وحی و نبوّت و معاد استوار می‏کند. از این رو به محورهایی، مانند تهذیب نفس، تصحیح روابط فردی و اجتماعی، قیام به قسط و عدل، ترجیح غیر بر خویشتن، محوریت تقوا در تکریم انسان (نه رنگ، قوم، نژاد، مال و…)، ظالم و منظلم نبودن، احسان به همهٴ افراد جامعه (منهای فتنه‌جویان و فسادانگیزان)، اتحاد، برادری، منع از تفرق و… می‏اندیشد. در مقابل، بینش مادی و غیر توحیدی شالودهٴ سیاستش را براساس منافع مادی و سود بیشتر بنیان می‏نهد. به بیان دیگر: بینش اول، براساس ﴿قد أفلح مَن تزکّی﴾۲۰ حرکت می‏کند و بینش دوم براساس ﴿قد أفلح الیوم مَن استعلی﴾۲۱ به میدان می‏آید.
بدین ترتیب زیربنای سیاست اسلامی را تفکّر در این نکته که جهان چگونه پدید آمد و انسان از کجا آمده، در کجاست و به کجا می‏رود و خلاصه تفکر در حقیقت توحید تشکیل می‏دهد. چنین سیاستی هرگز نمی‏گوید انسان را هرگونه که ممکن بود یا هرگونه که دلش خواست باید اداره کرد. روی این اصل، دمکراسی را در محدودهٴ شرع و چهارچوب حاکمیت «الله» می‌پذیرد، نه مطلق و نامحدود؛ زیرا مردم امانت الهی هستند و حاکم اسلامی امینی الهی است که باید بعد از تعلیم کتاب و حکمت به آنها، مصالح و مفاسدشان را به آنها بشناساند و فقر فکری و مالی را در همین راستا از آنها بزداید و از حدود و ثغورشان دفاع کند.
دلیلش این است که به تعبیر هشام بن حکم۲۲ امام به منزلهٴ قلب امت است که مصالح و مفاسد هر عضوی را هم به صورت جداگانه و هم به صورت جمعی می‏شناسد و به آنها می‏شناساند.
آشنا بودن امین به امانت تحت اختیار، رابطهٴ مستقیم با موفقیت او در حفظ امانت و نگه‏داری آن دارد. امین جامعه، یعنی حاکم باید امانت تحت اختیار خود، که انسان است را بشناسد تا بتواند در جهت مصالح او اقدام کند. بنابراین، شناخت سیاست اسلامی و آشنایی با اصول آن ارتباط مستقیم با شناخت اسلام، انسان، مبدأ و منتهای او دارد و هر چه شناخت در این قسمت بیشتر باشد، شناخت در آن قسمت نیز بیشتر خواهد بود۲۳٫
۳ ـ تجلی توحید در سیاست
ائمه (علیهم‏السلام) سیاستمدارانی هستند که سیاست آنان نیز مانند سایر کارهایشان بر محور توحید است. لذا برخی از حرکت‏های سیاسی و اجتماعی نه با معیارهای سیاستمداران دَغَل آن روز سازگاری داشت و نه با معیارهای سیاست‌بازان امروز٫
سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‏السلام) در ابتدای ورود به کربلا پیشنهاد اصحابش مبنی بر جنگیدن با حرّ را نپذیرفت و فرمود:
من [در این پیکار] هرگز آغازگر جنگ نخواهم بود [و قبل از آنان دست به قبضهٴ شمشیر و چلّهٴ کمان نخواهم بُرد]؛ «صدقت یا زهیر و لکن ما کنت لأبدأهم بالقتال حتّی یبدأونى»۲۴٫
با این که اگر آنان جنگ را آغاز می‏کردند بر حسب ظاهر، احتمال پیروزیشان زیاد بود. براساس همین بینش است که سیاست، حکمرانی، جنگ، دفاع، صلح و… باید در خدمت هدایت و راهنمایی انسان‏ها قرار گیرد، نه این که وسیله‌ای برای رسیدن به قدرت، تکیه زدن بر سریر حکومت و زعامت یا دست‏یابی به بیت‌المال و حیف و میل کردن آن باشد. نمونهٴ این سیاست را در موارد زیادی از واقعهٴ کربلا و هم چنین در زندگی سایر ائمه (علیهم‏السلام) خصوصاً در زندگی امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) و حکومت پنج‌سالهٴ آن حضرت به وفور می‏توان مشاهده کرد. چنان که نظام الهی ایران اسلامی بعد از پیروزی بر نظام سلطهٴ طاغوت و استقرار نظام عدل به ویژه در دوران هشت سالهٴ دفاع مقدس این گونه عمل کرده است.
حکم ارتداد سلمان رشدی مرتد و فتوا به وجوب قتل او که عکس العمل شدید کشورهای غربی را به دنبال داشت نمونهٴ کوچکی است که آن پیر بُرنادل، یعنی امام رضوان مقام (قدس‏سره) بدان اقدام کرد.
امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) در نامه‌ای خطاب به معاویه فرمود:
شما کجا و سیاست و تدبیر امور رعیت کجا؟ شما کجا و ولایت پیداکردن بر سرنوشت امت کجا؟؛ «متی کنتم یا معاویة ساسةَ الرعیة وولاة أمر‌الأُمّة»۲۵؟
معلوم می‏شود آنچه که امویان داشتند سفاهت و دغل‏کاری بود، نه سیاست و رهبری؛ چون آن را در مسیر هدایت، اصلاح و ارشاد جامعهٴ انسانی به کار نمی‏گرفتند.
سیاست و تدبیر امور امت شرایطی دارد که سیاستمدار، بدون برخورداری از آن شرایط نمی‏تواند نقش صحیح الهی خود را ایفا کند، در نتیجه به خشم و قهر الهی گرفتار می‏شود. یکی از آن شرایط، برخورداری از صبر، تحمل و شرح صدر است: «آلة الرئاسة سعة الصدر»۲۶٫
کلیم حق تعالی، حضرت موسی (علیه‏السلام) هنگامی که مأموریت ابلاغ پیام الهی به فرعونیان را پیدا کرد در ضمن خواسته‏های خود از خدا شرح صدر طلبید: ﴿ربّ اشرح لی صدری﴾۲۷٫ سرّ این تقاضا آن است که حتی اگر پیغمبری از پیامبران الهی در امر تبلیغ و هدایت مردم کم‌صبری کند مورد عتاب خداوند قرار می‏گیرد، مثلاً وقتی که حضرت یونس (علیه‏السلام) بعد از سی سال تبلیغ تنها دو نفر به او ایمان آوردند، امتش را نفرین کرد. لیکن خدای متعال به او فرمود:
امت خود [را زود نفرین کردی و با آنان] همانند سیاست انبیا و مرسلین رفتار نکردی؛ «ولمْ تَسسْهم بسیاسة المرسلین»۲۸٫ با آن که در موارد بسیاری سیرهٴ انبیای سلف را برای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرد و به او دستور پیروی از آنها را داد، اما از پیروی سیرهٴ یونس (علیه‏السلام) نهی کرد و فرمود:
[ای رسول ما! برای پیاده شدن احکام پروردگارت] صبر و شکیبایی پیشه کن و همانند همدم و معاشر ماهی (یونس (علیه‏السلام)) نباش…؛ ﴿فاصبر لحکم ربّک ولا تکن کصاحب الحوت﴾۲۹٫
بنابر این، محور اساسی سیاست انبیا و پیام آوران الهی و سالکان خط توحید، هدایت مردم به معالی توحید و قسط و عدل است.
۴ ـ آتش‏بس یک‌طرفه
شعار شوم «جدایی دین از سیاست» ساختهٴ نیرنگ سیاسیون سیاسی‏کارِ دغل باز و پرداختهٴ جمود و جهل تسبیح به دستان عافیت‌طلب و روشنفکر نمایان غافل، وابسته یا غیروابسته، است وگر نه هیچ سیاستمدار حکیمی، سیاست را از دین جدا نمی‏داند، بلکه آن دو را کاملاً به هم پیوسته و مرتبط می‏شمرد. سیاسیون هوامدار و هوس پرست در راستای اِعمال سلطهٴ سیاسی و حاکمیت فکری و فرهنگی خود برای مقابله با ادیان حقیقی که نسبت به سلطه‏گران حالت پرخاشگری و تهاجم دارند اقدام به دین‌سازی، مذهب‌تراشی و انحراف ادیان راستین الهی با نام قرائت جدید و امثال آن می‏کنند و در این راه همّت می‏گمارند و از آن به عنوان زمینه‌ساز حضور فکری و سیاسی سلطه‌گرانهٴ خود استفاده می‏کنند. اسلام آمریکایی و مسیحیت آمریکایی۳۰ نمونهٴ تحریف ادیان، بهائیت در عالَم شیعه و وهابیت در دنیای تسنّن، نمونه‏های مذهب‌تراشی است.
از یک سو غدّاره‌بندان سیاسی‏کار خنجر را از روبسته و مسلّح به انواع سلاح‏های سیاسی، فکری، فرهنگی، نظامی، اقتصادی و… در پناه آتش تهیهٴ فراهم آمده از مساعدت، همکاری و هم‏فکری عافیت‌طلبان و روشنفکر نمایان داخلی و با استفاده از غفلت و خواب آلودگی ملت‏ها حملهٴ گسترده، فراگیر و همه جانبهٴ خود را برای درهم ریختن بنیادهای دینی و اعتقادی جبههٴ متدیّنان و دین‌باوران آغاز کرده، به اِفساد و اِهلاک حرث و نسل پرداخته‏اند. از دیگر سو عده‌ای با اعلام آتش‌بس یک‌طرفه سلاح بر زمین نهاده، دست‏ها را بالا گرفتند و عملاً تسلیم بیگانه شده‏اند. از سوی سوم گروهی با تهاجم فرهنگی قدح منحرفانهٴ زیرکان و عدّه‏ای با دل‏بستگی به مدح منهرفانهٴ [مبالغه‏آمیز و ناآگاهانه] غافلان، صحنهٴ فرهنگ ناب را رها کرده و میدان سباق و محاوره و مناظرهٴ علمی را ترک گفتند.
اینها نه تنها سلاح هجوم به بیگانه را به دست نگرفته‏اند، بلکه سلاح دفاع از خود را نیز زمین نهادند. در مقابل، قلم غفلت یا تسبیح تحجّر به دست گرفته، لباس رزم را درآورده، لباس عافیت کاذب که در واقع ثوب مذلّت است۳۱ به تن کرده‌اند، آیهٴ ﴿وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوة ومن رباط الخیل ترهبون به عدوّ الله و عدوَّکم﴾۳۲ و امثال آن را فراموش کرده، به اذکار و اوراد شخصی، که هیچ کس ترس و واهمه‏ای از آن ندارد، روی آورده‌اند و برخی نیز با بیان و بنانشان شعارهای انحرافی و بیگانه از فرهنگ اسلام را تکرار می‏کنند و خلاصه به جای حل مسئله، صورت مسأله را پاک کرده‏اند.
هر دو گروه باید جواب بدهند، عهدنامهٴ مالک اشتر نخعی۳۳ که حقّاً اصول سیاسی اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) و علوی (علیه‏السلام) است با نغمهٴ ناموزون جدایی دین از سیاست چگونه قابل جمع است؟
چطور می‏توان اقدام رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای تشکیل حکومت اسلامی در اولین فرصت ممکن پس از هجرت و تلاش امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) برای تصدی امر خلافت پس از رحلت آن حضرت را دید و تصویر صحیحی از اسلام منهای سیاست ارائه داد؟
چطور می‏توان موضع‏گیری‏های امیرالمؤمنین و امام مجتبی (علیهماالسلام) در مقابل معاویهٴ ملعون و موضع‏گیری حسین بن علی (علیهم‏السلام) در مقابل معاویه و فرزند سگ‏بازش یزید و نیز موضع‏گیری سایر ائمه (علیهم‏السلام) در مقابل سلاطین و حکّام جور را شاهد بود۳۴ و شعارجدایی دین از سیاست را همراه با شعار پیروی از آن ذوات مقدس سرداد؟
چگونه می‌توان کلام امام رضا (علیه‏السلام) را در مسجد جامع مرو، با جدایی دین از سیاست جمع کرد؟ آن حضرت، در حضور جمعیتی انبوه، صفت «علم و آشنایی با سیاست» را از شرایط امام و امامت دانسته و فرمود: امام باید «عالمٌ بالسیاسة، مفروض الطاعة قائمٌ بأمر الله عزوجلّ، ناصحٌ لعبادالله، حافظٌ لدین الله» باشد۳۵٫
در حالی که سیاستمداران برای نابودی دین خدا، انحراف آن و خام کردن بندگان خدا هر روز و هر لحظه نقشه‌ای جدید می‏کشند و طرحی نو در می‏اندازند؛ آیا می‏توان بدون دخالت در سیاست و بدون آشنایی با اصول سیاست و حتی سیاسیون۳۶، قائم به امر خدا، خیرخواه بندگان او و حافظ دینش بود؟
از این رو مطالعهٴ واقع‌بینانه، عمیق و گسترده در معارف اسلام ما را به این واقعیت روشن و بی‌غبار می‏رساند که «دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ما». همان شعاری که «شهید» راه اسلام خواهی و «مدرّس» حریّت و آزادی، آن را نصب‌العین خود قرار داده، پیوسته تکرارش می‏کرد.
۱ ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۱۶٫
۲ ـ «… فبعث الله النبیین مبشرین ومنذرین وأنزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه»؛ … پس خداوند، پیامبران را برانگیخت تا بشارت دهنده و انذارگر [باشند] و با آنان کتاب نازل کرد تا میان مردم در چیزهایی که اختلاف دارند، حکم کند (سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۱۳).
۳ ـ «لقد أرسلنا رسلنا بالبینات وأنزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط»؛ پیامبرانمان را با بیّنات و دلیل‏های روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان سنجش حق و باطل نازل کردیم تا مردم قیام به قسط و عدل کنند (سورهٴ حدید، آیهٴ ۲۵).
۴ ـ سورهٴ ابراهیم، آیهٴ ۱٫
۵ ـ سورهٴ ابراهیم، آیهٴ ۵٫
۶ ـ برای بسیاری از اینها روایاتی در جوامع روایی ما ذکر شده است. افزون بر این که ادلّهٴ عقلی نیز مؤیّد آن است.
۷ ـ چون بعد از نزول احکام، عده‏ای از معتقدان به شریعت الهی برای حفظ احکام خدا قیام می‏کنند در حالی که اگر احکام الهی نازل نشده باشد چنین انگیزه‏ای نخواهد داشت.
۸ ـ «نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکلّ‏شی‏ء»؛ ماقرآن‏را بر تو نازل کردیم که بیانگر هر چیزی است (سورهٴ نحل، آیهٴ ۸۹). حداقل دلالت آیه، این‏است که «کل شی‏ء» شامل همه نیازهای هدایتی انسان می‏شود.
۹ ـ «إنّ هذا القرءان یهدی للتی هی أقوم»؛ به راستی که این قرآن به استوارترین راه، هدایت می‏کند (سورهٴ اسراء، آیهٴ ۹).
۱۰ ـ «أنزلنا إلیک الذکر لتبین للناس ما نزّل إلیهم»؛ ما ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا برای مردم تبیین کنی آنچه را که به سوی آنها نازل می‌شود (سورهٴ نحل، آیهٴ ۴۴).
۱۱ ـ سورهٴ قلم، آیهٴ ۴٫
۱۲ ـ بحار، ج۱۷، ص۴٫ ضمناً از این روایت معلوم می‌شود «خلق عظیم» تنها خوش اخلاقی در برخوردهای اجتماعی نیست. بلکه معنای اعم آن، یعنی برخورداری از ملکات علمی، آشنایی با اصول و آیین کشورداری و… نیز مراد است و گرنه مناسب نبود بگوید: ابتدا او را به خلق عظیم رساند و با روح القدس تأیید و تسدید کرد، سپس امور مردم را به او واگذار نمود. این مطلب نیز معلوم می‏شود که «ما ءاتیکم الرسول… » (حشر، اطلاق دارد و شامل هر یک از احکام فردی، اجتماعی، سیاسی و… می‏شود و اختصاص به مورد آیه (فی‏ء) ندارد.
۱۳ ـ سورهٴ آل عمران، آیهٴ ۶۱٫
۱۴ ـ آنچه را که خدا به رسولش عطا و تفویض کرده، به ما نیز داده است (کافی، ج۱، ص۲۶۸، ح۹).
۱۵ ـ روضهٴ کافی، ص۳۸۶٫
۱۶ ـ سورهٴ حدید، آیهٴ ۲۵٫
۱۷ ـ «رسالت» و «نبوت» همانند امامت، «عهد الهی» است که نه با نبوغ و استعداد به دست می‏آید و نه با تلاش و مجاهده، همان طور که با انتخابات و امثال آن قابل عزل و نصب نیست. چنان که به حضرت ابراهیم (علیه‏السلام) فرمود: «إنی جاعلک للناس إماماً» (سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۲۴)؛ من تو را امام مردم قرار دادم و در جواب مشرکان حجاز نیز، که ایمان آوردن را مشروط به نزول وحی بر خودشان کرده بودند فرمود: «الله أعلم حیث یجعل رسالته» (سورهٴ انعام، آیهٴ ۱۲۴)؛ خدا بهتر می‏داند که رسالتش را کجا قرار دهد.
۱۸ ـ سورهٴ دخان، آیهٴ ۱۸٫
۱۹ ـ قومی را که به استضعاف کشیده شده بودند، وارث مشرق‏ها و مغرب‏های زمین گردانیدیم (سورهٴ اعراف، آیهٴ ۱۳۷).
۲۰ ـ قطعاً پاکان رستگارند (سورهٴ اعلی، آیهٴ ۱۴).
۲۱ ـ [اطرافیان فرعون گفتند:] امروز کسی رستگار است که برتری پیدا کند (سورهٴ طه، آیهٴ ۶۴).
۲۲ ـ در مناظرهٴ با عمرو بن عبید در مسجد بصره (ر.ک: اصول کافی، ج۱، ص۱۶۹، باب الإضطرار إلی الحجة، ح۳).
۲۳ ـ تفصیل این بحث را در رسالهٴ «العناصر الرئیسیة فى السیاسة» مطالعه فرمایید.
۲۴ ـ مقتل الحسین للخوارزمی، ج۱، ص۲۳۴٫
۲۵ ـ نهج البلاغه، نامهٴ ۱۰٫
۲۶ ـ نهج البلاغه، حکمت ۱۷۶٫
۲۷ ـ سورهٴ طه، آیهٴ ۲۵٫
۲۸ ـ بحار، ج۱۴، ص۳۹۳٫ البته آن پیامبر خدا برای خدا بر آنها غضب و نفرین کرد چنان که در ذیل روایت آمده است که گفت: «یا ربّ إنما غضبتُ علیهم فیک وإنما دعوتُ علیهم حین عَصوْک» ولی می‏توانست صبر بیشتری پیشه کند. از این رو خدای سبحان به او فرمود: بندهٴ من، نوح صبرش از تو بیشتر بود؛ «وعبدى نوح کان أصبر منک علی قومه».
۲۹ ـ سورهٴ قلم، آیهٴ ۴۸٫
۳۰ ـ همان گونه که امام راحل عظیم‌الشأن (قدس‏سره) با قیام و اقدام خود، مسلمانان را از شرّ اسلام آمریکایی خلاص و با دم روح اللّهی خود اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) را احیا و به دنیا معرفی کرد، مسیحیت راستین عیسی بن مریم (علیهماالسلام) نیز احتیاج به «روح الله»ی دارد که با دم عیسوی خود دنیای غرب را از فتنه و فساد مسیحیت محرّف و منحرف آمریکایی نجات بخشد و مسیحیت ناب عیسوی را به جهانیان بشناساند.
۳۱ ـ «فمن ترکه (الجهاد) رغبةً عنه ألبسه الله ثوب الذلّ» (نهج البلاغه، خطبهٴ ۲۷)؛ کسی که آن را از روی بی‏میلی ترک کند، خداوند لباس ذلت بر او می‏پوشاند.
۳۲ ـ هر چه در توان دارید برای مقابله و مبارزه با دشمنانتان آماده سازید و نیز اسب‏های ورزیده و هر گونه سلاحی که بتوانید به وسیلهٴ آن دشمنان خدا و دشمنان خودتان را بترسانید (سورهٴ انفال، آیهٴ ۶۰). طبعاً آشنایی با سیاست و اصول آن یکی از آن وسایل است.
۳۳ ـ نهج البلاغه، نامهٴ ۵۳٫
۳۴ ـ بررسی دقیق و واقع‌گرایانه و ملاحظهٴ شرایط زمانی و مکانی نشان می‏دهد که موضع‏گیری هر امامی در عصر خودش معقول‏ترین و پسندیده‌ترین روش ِ ممکن بوده و هر حرکت و موضع‏گیری دیگری غیر از آن ممکن بود ضربهٴ جبران‌ناپذیری به اسلام و تشیع وارد کند. کلام امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) به فاطمهٴ زهرا (علیهاالسلام) که اگر می‏خواهی صدای اذان باقی بماند باید صبر کنیم (شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۴۷۵، شمارهٴ ۷۳۵) نمونهٴ کوچکی‌از آنهاست.
۳۵ ـ اصول کافی، ج۱، ص۲۰۲٫
۳۶ ـ این تعبیر از امام راحل (قدس‏سره) است که در تعریف اجتهاد و مجتهد به کار برده‏اند (صحیفهٴ نور، ج۲۱، ص۹۸، تاریخ پیام: ۳/۱۲/۶۷).

تبلیغات