چکیده

متن

 

 
حج بدون «ولایت» و آهنگ کعبه بدون «امامت» و حضور در عرفات بدون «معرفت امام» و قربانی در منا بدون «فداکاری در راه امامت» و رمی جمره بدون «طرد شیطان استکبار درونی و بیرونی» و سعی بین صفا و مروه بدون «کوشش در شناخت و اطاعت امام» بی‏حاصل بوده، سودی نخواهد داشت؛ زیرا گرچه یکی از مبانی اسلامْ حج است: «بنی الإسلام علی خمسٍ: علی الصَّلاة والزَّکاة والصَّوم والحجِّ والولایة»، لیکن هیچ یک از نماز و روزه و زکات و حج همانند ولایت، رکن استوار اسلام نیست، از این‏رو در ادامه روایت مزبور آمده است: هیچ دعوتی از طرف خداوند به اندازه دعوت به ولایت و امامت نیست: «ولم یناد بشی‏ءٍ کما نودی بالولایة»[۱] ؛ زیرا انسان کامل که خود اسلام ممثل است می‏تواند به همه ابعاد اسلامی آشنا باشد و آشنایی دهد و مردم را به روح توحید که همان فریاد و قیام علیه طاغوت است جهت بخشد.
- منشأ حرمت و عزت کعبه
در تحلیل عقلی و تبیین مطلب فوق باید گفت: از جمله اموری که برهان عقلی بر آن اقامه شده، لزوم منتهی شدن مابالعرض به مابالذّات است؛ تا از تسلسل و دور پرهیز شود. از همین‏روست که قرآن اگرچه به عنوان مثال درباره عزت می‏فرماید: ﴿لله العزَّة ولرسوله وللمؤمنین﴾[۲] ، لیکن تصریح می‏کند که عزّت غیرخدا به عزّت او منتهی می‏شود: ﴿لله العزّة جمیعاً﴾[۳] . در مورد «قوّت» نیز همین نکته صادق است؛ یعنی گرچه خداوندمی‏فرماید: ﴿خذوا ما اتیناکم بقوّةٍ﴾[۴] و ﴿یا یحیی خذ الکتاب بقوَّة﴾[۵] و ﴿وأعدّوا لهم ما استطعتم من قوَّة﴾[۶] و ﴿إنّی علیه لقوی أمین﴾[۷] و آیات دیگری از این قبیل، امّا با همه این شواهد، به روشنی می‏گوید: ﴿أنّ القوَّةَ لله جمیعاً﴾[۸] .
نکته مزبور، در مورد شفاعت و سایر امور وجودی دیگر نیز صادق است؛ زیرا این امور همگی به ذات اقدس حق که اسمای حُسنی ویژه اوست، منتهی می‏گردد؛ یعنی حرمت برای خداوند سبحان بالذّات و برای غیر او بالعرض است، و عزّت برای خدای متعالی که هر کس با او درآویزد بر زمینش می‏زند بالذّات است و برای دیگران بالعرض، و قوّت برای خداوندِ صاحبِ نیروی سخت استوار، بالذّات و برای غیراو بالعرض است و قدرت برای قدیرِ محض، بالذّات و برای قدرتمند دیگری که به مدد او قادر شده، بالعرض است.
از جمله اموری که بر اصل مزبور که برهان و قرآن بر آن توافق دارند، متفرّع می‏شود، این است که هر حرمت و عزّتی که برای کعبه است باید به حرمت حقّ و عزّت او منتهی شود؛ آن گونه که اگر امر دایر شود بین هدم و تخریب کعبه یا هدم حق، باید کعبه را قربانی و فدای حق کرد؛ زیرا قربانی کردن مابالعرض برای حفظ مابالذّات، لازم است.
برای شرح این نکته باید گفت: حرم احکامی دارد که بیانگر عزّت و فضیلت آن است؛ احکامی همچون: ۱ ـ عدم جواز ورود به حرم بدون احرام. ۲ ـ عدم جواز ورود افراد غیرموحّد به آن. ۳ ـ عدم جواز برگرفتن و تصرف و تصاحب لُقطه از حرم، بنابر نظر برخی فقها. ۴ ـ عدم جواز صید در آن. ۵ ـ عدم جواز اقامه حدّ جز بر کسانی که حرمت حرم را پاس نداشته و در آن مرتکب فحشا شده‏اند. ۶ ـ عدم جواز قطع درختان و رستنیهای آن. و سایر آثار خاصی که دلالت بر شرف آن دارد، مانند احکامی که به مسجدالحرام(که ساکن در مکه و بیابانی نسبت به آن یکسانند) اختصاص دارد.
همه احکام مزبور، بر اثر حرمت و عزّت کعبه است و گواه آن روایتی است که در آن از امیرالمؤمنین امام علی(علیه السلام) درباره وقوف در عرفات پرسش شد که چرا وقوف در حرم واجب نشد؟ آن حضرت فرمود: چون کعبه، خانه خدا و حرم، درِ آن خانه است. پس چون آهنگ‏آن را کنند خداوند آنها را در کنار آن در نگه دارد تا به درگاهش تضرّع کنند: «لأن الکعبة بیته والحرم بابه فلما قصدوه وافدین وقفهم بالباب یتضرّعون». پرسش شد: چرا مشعرالحرام در حرم قرار داده شد؟ فرمود: چون وقتی خداوند به زوّار اذن دخول داد آنها را در حجاب دوم نگاه داشت و هنگامی که تضرّع آنان در آنجا به درازا انجامید، بدانها رخصت داد تا قربانیهای خود را نزدیک کنند تا چون پلیدی و چرک خود را گذاردند و به قربانیها از گناهانی که میان آنها و خدا حجاب شده بود پاک شدند، اجازه دهد با طهارتْ زیارت کنند: «لأنه لما أذن لهم بالدخول وقفهمْ بالحجاب الثانی فلما طال تضرّعهم بها أذن لهم بتقریب قربانهم فلما قضوْا تَفَثَهم تطهّروا بها من الذنوب التی کانت حجاباً بینهم وبیْنه أذن لهم بالزیارة علی الطهارة». در ادامه این حدیث شریف، امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پاسخ این پرسش که چرا روزه‏داری در ایام تشریق حرام شد؟ فرمود: چون کسانی که به حج می‏آیند، زائران خدا و در ضیافت اویند و برای میزبان نیکو نیست که مهمانانش روزه داشته باشند: «لأن القوم زوار الله فهم فی ضیافته ولا یجمل بمضیف أن یصوم أضیافه». پرسش شد: آویختن و چنگ‏زدن به پرده‏های کعبه چه معنایی دارد؟ فرمود: این امر مثل این است که شخصی که در حقّ دیگری مرتکب جنایت و گناهی شده به جامه او می‏آویزد و زاری می‏کند و در برابرش به کرنش می‏افتد تا مگر آن شخص از گناهش درگذرد: «هو مثل رجل له عند آخر جنایة وذنْب فهو یتعلّق بثوْبه یتضرّع إلیه ویخضع له أن یتجافی له عن ذنْبه»[۹] .
گرچه حرم و مکه و نیز ماه حرام و قربانی، حرمتی ویژه دارد[۱۰] که مکانها و زمانها و اشیای دیگر فاقد آن است، لیکن این همه به خاطر حرمت بیت‏الحرام است. البته بحث مبسوط درباره ویژگیهای کعبه در بخش «اماکن حج» خواهد آمد.
به هر تقدیر، حرمت سرزمینی که خداوند هر چیزی را در آن محترم شمرده بر اثر حرمت کعبه است، لیکن گرچه کعبه آن هم بُعْد خاص و مکان ویژه‏ای که کعبه آن را اشغال کرده و از دل زمین تا اعماق آسمان امتداد دارد[۱۱] یگانه قبله و مطاف جهانیان است و همه مسلمانان زندگی و مرگشان به سمت آن می‏باشد و آهنگ به سوی آن همان هجرت به سوی خداست از این‏رو اگر مرگی در این هجرت اتفاق افتد پاداش مهاجر و اجر او را خدا شخصاً تعهّد فرموده است: ﴿ومن یخرج من بیته مهاجراً إلی الله ورسوله ثمّ یدرکه الموت فقد وقع أجره علی الله﴾[۱۲] و نیز گرچه برای مکه ویژگیهای فقهی و سیاسی ثابتی است که دیگر مکانها و شهرها فاقد آن است و همچنین گرچه برای حج و مواقف آن ابعاد خاص سیاسی عبادی مطرح است که دیگر عبادتها این خصوصیات را ندارد، ولی همه این مزایا و ویژگیها مرهون ولایت و امامت است.
- رهبریهای مُلکی و ملکوتی معصومین
راز نکته اخیر این است که هم رهبریهای ملکوتی اعمال و نیّات و ادعیه و مشاهده آیات بیّنات و پی‏بردن به اسرار معنوی حج و مانند آن در پرتو ولایت تکوینی امام معصوم(علیه السلام) است که حج او امام حجّها بوده، پیشاپیش اعمال امت به سوی بارگاه قبول الهی صعود می‏کند و آنگاه اعمال دیگران به دنبال آن صاعد می‏شود: ﴿إلیه یصعد الکلم الطّیّب والعمل الصّالح یرفعه﴾[۱۳] و هم رهبریهای سیاسی حج و مواقف آن و جهت دادن به اجتماع انبوه جهانیان بر محور بنایی پاک و آزاد و بهره‏برداری از افکار اقطار عالم و سیراب کردن تشنگان استقلال و نجات از استعباد و استکبار جهانی، بالإصاله در پرتو امامت امام معصوم(علیه السلام)، و بالنّیابه در غیبت او در شعاع نایبان آن حضرت است.
راز گردهمایی مردم هر منطقه در همه نمازهای شبانه‏روز به عنوان «نماز جماعت» و در همه هفته‏ها به نام «نماز جمعه» آن است که از اجتماعهای کوچکِ موضعی جماعت به اجتماعِ متوسطِ مقطعی جمعه رسیده و از آنجا به «اجتماعِ جهانی حج» در محدوده حرم نائل آمده تا با وحدت رهبری و اتحاد خط فکری، ارکان توحید مستحکم شده، بنای شرک و طغیان و استکبار از جهان زدوده شود و مردم مظلوم از پرستش اربابان ابرقدرت رها شده و دست ستم‏پیشگان از سر محرومان کوتاه و پای غارتگران از خاک مظلومان قطع گردد.
شایان ذکر است که ولایت تکوینی معصومین(علیهم السلام) و هدایت اعمال و مشاهده همه رفتارهای درونی و بیرونی امّت و گواهی به همه آنها در قیامت، مقامی واقعی است که نه نیازی به نصب اعتباری دارد و نه قابل غصب است، بلکه فیض خاص الهی است: ﴿الله یجتبی إلیه من یشاء﴾[۱۴] ، ﴿وأوحینا إلیهم فعل الخیرات وإقام الصّلوة وإیتاء الزّکوة وکانوا لنا عابدین﴾[۱۵] ، ﴿کذلک نری إبراهیم ملکوت السّموات والأرض ولیکون من الموقنین﴾[۱۶] . تحقیق درباره ولایت تکوینی، والاتر از بحثی است که اکنون به آن اشتغال داریم: «وهو بحیث النّجم من أیدی المتناولین… أین العقول عن هذا؟»[۱۷] .
- پیوند شئون حج با ولایت
شئون مختلف حج با ولایت مرتبط است. در اینجا شرحی از کیفیت ارتباط کعبه با ولایت و نحوه پیوند عرفات و مشعر و منا و زمزم و صفا و… با امام، از فرهنگ وحی آسمانی و نیز از زبان معصومان(علیهم‏السلام) ارائه می‏شود:
۱ ـ همانطور که سوگند به زمان و زمانه‏های حساس و تاریخی نظیر «عصر وحی و رسالت» در قرآن مطرح است: ﴿والعصر٭ إنّ الإنسان لفی خسر﴾[۱۸] ، به سرزمینهای مهم و تاریخی نیز در قرآن سوگند یاد شده است؛ مانند آیه کریمه ﴿لا أُقسم بهذا البلد٭ وأنت حلّ بهذا البلد﴾[۱۹] که در آن به سرزمین مکه و بلد امن سوگند یاد شده است، لیکن سوگند به سرزمین مکه را با قیدی همراه کرده و آن اینکه پیامبر خدا در آن سرزمین باشد.
خداوند به سرزمین و به مکه‏ای سوگند یاد می‏کند که پیامبر اسلام‏صلی الله علیه و آله و سلم در آن باشد وگرنه مکه بدون پیامبر و کعبه بدون رهبر آسمانی سرزمینی معمولی و خانه‏ای عادی است که رفته‏رفته به صورت بتکده کامل درآمده و مرکز بت‏پرستی شده و در اسارت بت‏پرستان و شهوترانان خواهد بود، تا جایی که «ابوغُبشان» کلیددار کعبه، سرقفلی تولیت کعبه را در شب‏نشینی مستانه طائف به دو مشک شراب می‏فروشد[۲۰] و سرپرستی کعبه بین مستان، با بهای شرابِ سرمستان طائف خرید و فروش می‏شود.
۲ ـ قیام خونبار سرور آزادگان جهان، در برابر استکبار و طغیانگری و واقعه شهادت آن حضرت، از رویدادهای بنام جوامع انسانی است که هاضمه تاریخ توان فرسایش آن را ندارد. این سانحه سنگین و صحنه سهمگین به دو بخش تقسیم شده است که مجموع آن دو بخش، رسالت قیام علیه طغیان و فساد و استکبار و الحاد را در آن زمانه و در تمام زمانها تبیین می‏کند: بخش اوّل، شهادت حضرت حسین‏بن علی(علیه السلام) و یاران آن حضرت در سرزمین کربلاست. و بخش دوم، پیام‏رسانی این شهادت به وسیله حضرت سجّاد و زینب کبری(علیهما السلام) و دیگر بازماندگان نستوه آن حضرت و طرد حکومت طاغوت زمان در کوفه و شام است. وقتی کاروان اسرای کربلا به شام وارد شد و در مسجد جامع دمشق مقرّ فرمانروایی اموی مجلسی ترتیب یافت، بر اثر خون گرانقدر شهدای کربلا حکومت وقت مجبور شد به حضرت سجّاد(علیه السلام) اجازه سخن بدهد و در نتیجه، زمام سخن به دست اهلش افتاد: «وإنّا لاُمراءُ الکلام وفینا تنشّبت عروقه»[۲۱] . آنگاه آن حضرت بعد از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر گرامی اسلام‏صلی الله علیه و آله و سلم شروع به معرفی خود و دیگر وارثان به حق پیام‏آوران الهی کرد و در خلال تعریف فرمود: «…أنا بن مکّة ومنی، أنا بن زمزم والصفا»[۲۲] . معنای این کلام نورانی آن است که فرزند راستین «مکّه»کسی است که پاسدار روح قبله و مرزبان جان مطاف باشد. فرزند واقعی «منا» کسی است که برای حفظ ره‏آورد وحی از ایثار و نثار خون دریغ نکند و با فداکاری و قربانی دادن، پیوند خود را با سرزمین قربانی محکم کند. مولود واقعی «زمزم»، کسی است که با نثار بهترین و شایسته‏ترین خون به پای نهال اسلام آن را بارور کند و همچنین فرزند راستین «صفا» کسی است که در حرمِ قلب او هیچ رجس و رجزی راه نداشته باشد و بر اساس آیه تطهیر[۲۳] از هر رجسی منزّه و از تیرگی و آلودگی پاک باشد.
این انسان کامل همان امام معصوم(علیه السلام) است که بدون او حرمتی برای حرم و مواقف آن نیست؛ زیرا نه در عرفات، «معرفت» و نه در مشعر، «شعور» ونه در منا، «ذبح عظیم و قربانی باتقوا» و نه در زمزم، «نشانه حیات» و نه در صفا،«علامت نزهت و صافی» و نه در رمی جمرات، «رمی شیطان و رجم طاغوت» و نه در حج و زیارات، «آیات بیّنات الهی» ظهور نخواهد کرد. بدون امامت هیچ یک از آن مواقف درشمار «شعائرالله» نخواهد بود و نظم خاص اختران آسمانی، به ویژه مسیر نظم ماه، برای شناخت موسم حج و انجام مناسک آن نخواهد بود: ﴿یسئلونک عن الأهلّة قل هی مواقیت للنّاس والحج﴾[۲۴] و زائران به عنوان ﴿امّین البیت الحرام﴾[۲۵] از احترام ویژه بهره‏مند نبوده، قصد کعبه جنبه شعار الهی نخواهد داشت و ماه ذیحجه از اوج حرمت خاص «الشهر الحرام»[۲۶] نازل شده و در ردیف دیگر ماههای عادی قرار می‏گیرد و دهه فجر هرگز فروغ خاصی نخواهد داشت تا مورد سوگند خداوند واقع شود و «شفع» و «وتر» آن نیز بهای مخصوصی پیدا نمی‏کند: ﴿والفجر٭ ولیالٍ عشرٍ٭ والشَّفع والوتر٭ والَّیل إذا یسرِ٭ هل فی ذلک قسم لذی حِجر﴾[۲۷] و «ترویه» و «عرفه» ویژگیهای خود را از دست می‏دهد و طواف‏کنندگان گرد کعبه همانند فرشتگانی که در حریم عرش خداوند به طواف مشغولند نخواهند بود و قدمگذاران کعبه و مطاف، به قدمگاه پیامبران الهی در زمین، قدم نخواهند نهاد: «ووقفوا مواقف أنبیائه وتشبَّهوا بملائکته المطیفین بعرشه»[۲۸] .
خلاصه اینکه، زائران محروم از شناخت امامت و ولایت هرگز «وَفْد» و مهمانان الهی نبوده، از ضیافت معنوی خدا برخوردار نیستند، از این‏رو نه برای زیارتشان ارج و حرمتی است و نه بر دیگران لازم است هر چه زودتر پس از بازگشت آنان از حج به زیارتشان بروند و از وفد و مهمانانی این چنین بهره بگیرند، زیرا آن دستوری که می‏گوید: هنوز گرد و غبار سفر حج از زائران کعبه زدوده نشده به زیارتشان بروید و تا به گناهی آلوده نشده‏اند آنها را ملاقات کنید[۲۹] و می‏گوید: ثواب مُعانقه و ملاقات با زائری که گرد و غبار سفر حج را به همراه دارد، همانند استلام و بوسیدن حجرالأسود است[۳۰] ، شامل همه زائران نمی‏شود. راز عدم استحباب تکریم این گونه زائران این است که زائری که امام معصوم(علیه السلام) را نمی‏شناسد و امامت را کنار می‏گذارد و سرپرستی امور مسلمانان جهان را به یاوه می‏گیرد و رهبری توده مردم را از حج و زیارت و دیگر فرازهای عبادی جدا می‏داند و آن را امری عادی و در اختیار هر فرد قرار می‏دهد و کرامتی برای هدایت خلق خدا و تدبیر امور آنان قائل نیست، در حقیقت انسان را نشناخته و خود نیز به حریم ارزشمند انسانیت قدم نگذاشته است، از این‏رو امام محمد باقر(علیه السلام) فرمود: «أتری هؤلاء الّذین یلبُّون، والله لأصواتهم أبغض إلی الله من أصوات الحمیر»[۳۱] . چنین زائری که با این دید به زیارت کعبه رفته و با همان دید بازگشته چگونه در مدار توحید طواف کرده و هر گونه شرک و طغیان را زدوده است، در حالی که مجرای فیض خدا را نشناخته و مهمترین عامل تکامل انسانی را نادیده گرفته و بهترین سرچشمه زلال و حیات‏بخش را از دست داده و تشنه کام مانده است. با توجه به همین نکته است که رسول اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر کس امام زمان و ولی عصر خویش را نشناسد مرگ او، مرگ جاهلیت است: «من مات ولم یعرف إمام زمانه فقد مات میتةً جاهلیة»[۳۲] . از آنجا که مرگ هر انسان همانند زندگی اوست: «کما تعیشون تموتون وکما تموتون تبعثون وکما تبعثون تحشرون»[۳۳] ، پیوند مرگ و زندگی روشن خواهد شد و چون مرگ کسی که امام زمان خویش را نمی‏شناسد جاهلی است پس زندگی او نیز جاهلی بوده، همه شئون و سنن حیاتی او همانند جاهلیت سپری می‏شود، قهراً حج و زیارتِ این گونه افراد نیز حج جاهلی بوده، از حج توحیدی سهمی نخواهد داشت.
۳ ـ قرآن کریم با صراحت اعلام می‏دارد که هر کس قصد سوء نسبت به کعبه داشته باشد و بخواهد با تخریب آن، دین را از میان بردارد و با ویران کردن آن، پرستش خدا را بمیراند و با ریشه‏کن ساختن کعبه طواف و زیارت را محو کند و با نابود کردن آن قیام به قسط را از بین ببرد و خلاصه اینکه هر کس که خواهان کجروی ظالمانه در کعبه باشد، خداوند او را عذابی دردناک می‏چشاند، آنسان که اثری از او باقی و پابرجا نماند.
بر این اساس، واقعه‏ای که در عام‏الفیل روی داد و در آن سپاه اَبرهه به عذاب الهی گرفتار آمد: ﴿ألم تر کیف فعل ربُّک بأصحاب الفیل٭ ألم یجعل کیدهم فی تضلیل٭ وأرسل علیهم طیراً أبابیل٭ ترمیهم بحجارةٍ من سجّیل٭ فجعلهم کعصفٍ مأکول﴾[۳۴] ، اتفاقی منحصربه فرد یا تصادفی تاریخی یا جرقّه‏ای گذرا نبوده که در طول تاریخ تنها یک بار اتفاق می‏افتد و تمام می‏شود، بلکه بر طبق سنت تغییرناپذیر الهی است که قرآن کریم قاطعانه و به نحو فراگیر و بر اساس حکم جاودانه الهی بنیان نهاده است که: هر که را قصد کجروی و ستمکاری در کعبه داشته باشد، عذابی دردناک می‏چشانیم: ﴿ومنْ یُرد فیه بإلحادٍ بظلمٍ نذقه من عذابٍ ألیم﴾[۳۵] . این سخن همانند تعهد الهی در صیانت قرآن کریم از تحریف است که خداوند درباره آن فرمود: ﴿إنَّه لکتابٌ عزیزٌ٭ لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیلٌ من حکیمٍ حمید﴾[۳۶] . سرّ نگاهداشت آن از نفوذ باطل بدان و نیز راز صیانت آن از نسخ و تحریف و نابودی، این است که خودِخداوندسبحان عهده‏دار حفاظت از آن است: ﴿إنّا نحن نزَّلنا الذّکر وإنّا له لحافظون﴾[۳۷] .
بنابر اصلی که قرآن کریم آن را بنیان نهاده، حرمت کعبه(زادها الله شرفاً) نیز به خاطر حرمت حقّ است که نابودشدنی نیست و به خاطر حیات دین است که هیچ گاه نمی‏میرد و به دلیل دوام وحی است که بر اساس عهد الهی هرگز به دست فراموشی سپرده نمی‏شود. بنابراین، هر کس قصد بدی درباره کعبه داشته باشد و در آرزوی خویش اندیشه محو حقّ را بپروراند، خداوند او را به عذابی سخت که در آن وعید و تعذیب نه اختلافی است و نه تخلّفی، شکنجه خواهد کرد. نکته اساسی که نباید از آن غفلت شود و این فصل عهده‏دار تبیین آن است اینکه، گرچه کعبه از قداستی ویژه برخوردار است و از دیرزمان از گزند تهاجم اصحاب فیل و مانند آن مصون مانده است، لیکن آنگاه که «ابن‏زبیر» در آن متحصن شد و به آن خانه منزه و پاک پناهنده شد حکومت جبار وقت به دست منحوس «حَجّاج‏ثقفی» کعبه را با منجنیق ویران کرد و پناهگاه ابن زبیر را منهدم ساخت و او را دستگیر کرد[۳۸] ، امّا فرمان حمایت کعبه از سوی صاحب‏خانه داده نشد و هرگز طیرابابیلی به سراغ حجاج نیامد و همچنین سنگهای کوه «ابوقبیس» حجرالأسود را گرامی نداشت. خلاصه اینکه، دستی از غیب بیرون نیامد و کاری نکرد و مدّعی همچنان با تاخت و تاز، جایگاه قبله را ویران کرد و مطاف را منهدم ساخت و حجرالأسود را چون سنگهای عادی به دور انداخت و ارکان چهارگانه کعبه را در هم فرو ریخت. اینجاست که بلندای مقام ولایت و فروغ اختر امامت و رهبری امّت و قلّه رفیع سیاستِ عارفان مکتب و خلاصه، ارزش «أرکان البلاد وساسة العباد»[۳۹] معلوم می‏شود. سخن فقیه و محدث نامدار شیعه، شیخ صدوق(علیه‏الرحمة) در این مورد چنین است: آنچه درباره اصحاب فیل جاری شد بر سر حَجّاج نیامد؛ زیرا هدف مستقیم حَجّاج، ویرانی کعبه نبود، بلکه منظورش دستگیری ابن‏زبیر بود و آن مرد(ابن‏زبیر) ضدّ حق، یعنی مخالف حضرت علی‏بن الحسین، امام سجّاد(علیه السلام) بود. وقتی این مرد ضدّ حق، در کعبه متحصن شد، خداوند اراده فرمود برای مردم بیان کند که به این ضدّ حق پناه نخواهد داد، از این‏رو مهلت داد تا کعبه را بر سر او ویران کنند[۴۰] . از این واقعه به خوبی روشن می‏شود که ضدیت با ولایت و امامت آنچنان مطرود است که هر کس با مقام رهبری امام معصوم(علیه السلام) مخالف است و او را تنها می‏گذارد و یاری نمی‏کند، بلکه در برابر او موضع می‏گیرد و خودْ داعیه خام رهبری را در سر می‏پروراند، اگر به کعبه هم پناه ببرد از امان خاص الهی برخوردار نخواهد بود.
تذکّر: گرچه امام معصوم(علیه السلام) را نیز شهید کرده‏اند، لیکن حقیقت‏امامتْ قائم به روح ملکوتی شهادت‏ناپذیر اوست، نه به بدن شهادت‏پذیراو،برخلاف کعبه که همه هستی آن جز سنگها و ابعاد مادی چیز دیگری نیست.
- مصونیت کعبه و پناهجوی به آن در پرتو ولایت
کسی که در کعبه متحصن شود و بدان پناه برد و به پرده‏های آن بیاویزد در حالی که حق را یاری نکرده و باطل را بی‏یاور نگذاشته و به فریاد حق‏خواهی نرسیده و به ندای منادی آزادی پاسخ نگفته و خروش استقامت را جواب نداده و به دعوت دادجویی گوش نسپرده و او را گوشهایی نبوده تا حق آشکار را در خود جای دهد و دستانی توانا نداشته که با باطل از در ستیزه درآید و پایی استوار نداشته تا زمین رادرنوردد و سری نداشته تا جمجمه‏اش را به خداوند عاریت دهد و خلاصه اینکه،امام زمان خویش را نمی‏شناسد و زندگی‏اش چون مرگش جاهلیّت‏گونه است، اگر چنین کسی به کعبه پناه برد، کعبه برای او نه پناه است و نه امان، بلکه خداوند کسی را بر او می‏گمارد که به وی رحم نمی‏کند، هر چند این کار در گرو ویرانی و تخریب کعبه باشد، چنانکه ابن‏زبیر بدین مصیبت دچار آمد؛ زیرا او امام زمان خویش، یعنی حضرت حسین‏بن علی و فرزند او(علیهما السلام) را نشناخت و حقی را که امام حسین(علیه السلام) بدان قیام فرمود یاری نکرد و باطلی که آن حضرت را میان دو راه سلّه و زلّه(جهاد و گناه سکوت و بیعت با یزید) متمرکز ساخته بود خوار و بی‏یاور نگذاشت و بانگ ملکوتی «هیهات منّی الذّلة»[۴۱] آن حضرت را نشنید و به ندای الهی او که فرمود: «وعلی الإسلام السلام، إذ قد بُلیت الأمة براعٍ مثل یزید»[۴۲] ، پاسخ نگفت و به دعوت ربّانی او که فرمود: هر کس که حاضر است جان خویش را در راه ما فدا کند و خود را آماده دیدار خداوند سازد با ما در حرکت شود: «من کان فینا باذلاً مهجته، موطّناً علی لقاء الله نفسه، فلیرحل معنا»[۴۳] ، جواب نداد. او(ابن‏زبیر) سیّدالساجدین(علیه السلام) را نیز که می‏فرمود: «منم فرزند مکه و منا، منم فرزند زمزم و صفا»[۴۴] ، یاری نکرد و آنگاه به کعبه پناه برد و پرده‏های آن را گرفت! امّا خداوند او را با امداد غیبی یاری نفرمود، بلکه ظالم را وانهاد تا کعبه را ویران سازد و بر آن چیره شود و او(ابن‏زبیر) را به دار آویزد: ﴿وکذلک نولّی بعض الظّالمین بعضاً﴾[۴۵] ؛ زیرا چنانکه بیان شد، در اینجا مقصود ویرانی کعبه به عنوان قبله و مطاف مسلمانان و مهبط وحی و معدن آگاهی نبود، بلکه هدف حاکم اموی سیطره بر ابن‏زبیر بود که در کعبه متحصن شده و بدان پناه برده بود. پس تفاوت میان «ابرهه» و «حَجاج» در این است که ابرهه ستمگر قصد داشت قبله و مطاف را ویران سازد، چون در آن هنگام کعبه، قبله و مطاف حُنفا بود چنان که مطاف دیگران نیز بود و امّا حَجاج ستمگر که بر ظالم دیگری همچون خود مسلط شده بود، قصد بدی نسبت به کعبه(به عنوان قبله و مطاف)، نداشت و خواستار نابودی اسلام و دین حنیف نبود، اگرچه خودش دیانت نداشت و از معاد نمی‏ترسید. امّا مقصود وی در آن هنگام فقط غلبه بر ستمگری بود که امام زمان خود، یعنی سالار شهیدان حسین‏بن علی(علیه السلام) را نشناخت. امامی که قیام‏کننده به حق بود و دعوت‏کننده به قسط و منادی آزادگی و فریادگر حکومت اسلامی و گوینده این کلام استوار که همچون فرومایگان، خود را به شما تسلیم نمی‏کنم و چون بندگان نمی‏گریزم: «لا أعطیکم بیدی إعطاء الذلیل ولا أفّر فرار العبید»[۴۶] و کسی که جان خود را در راه خدا فدا کرد تا بندگان خدا از جهالت و سرگشتگی ضلالت رهایی بخشد: «وبذل مُهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة وحیرة الضلالة»[۴۷] و کسی که به ریسمان محکم و ناگسستنی خداوند چنگ زد و از غیر خدا با این فرمایش گرانبهای خود برید که اگر مرا در دنیا پناهگاه و جایگاهی نباشد، باز هم با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد: «والله لو لم یکن ملجأ ولا مأوی لما بایعت یزیدبن معاویة»[۴۸] . تذکّر: حجّاج مانند ابن‏زبیر جرثومه حق‏نشناس و عنصر ضدولایت بود و هر دو در براندازی نظام ولائی اهل‏بیت(علیهم السلام) کوشا بودند و در خصوص دستگیری ابن‏زبیر تخاصم آنها فقط برای حطام دنیا بود نه برای اینکه ابن‏زبیر حضرت سیدالشهداء و نیز حضرت سجاد(علیهماالسلام) را یاری نکرد. از این حادثه، قدر امام و حرمت ولایت و عزّت خلافت الهی به خوبی دانسته می‏شود؛ چنانکه با تحلیل عقلی، قدر حق و نورانیّت و جمال و جلال و کبریا و مشیّت او که مستولی بر همه موجودات است و قدرت او که بر همه چیز پرتو افکنده، به نیکی شناخته می‏شود. حرمتهایی که برای حرم و بلد امین است به کعبه و از کعبه به امامی که خداوند او را به ولایت برگزیده منتهی می‏شود و از او به حقّ‏مطلق، یعنی خداوندی که موجودات در پیشگاه او خاضعند منتهی می‏شود.پس اگر خدای سبحان ظالمی را مهلت داد تا خانه کعبه را ویران کند، مضمون آیه شریفه ﴿ومن یرد فیه بإلحاد بظلم نذقه من عذاب ألیم﴾[۴۹] نقض نشده است.
- مقدمه ابراز ولایت
۴ ـ امام باقر(علیه السلام) که مظهر علم خداوند و شارح و شکافنده‏علوم اولین و آخرین است، با مشاهده طواف‏کنندگان کعبه فرمود: در جاهلیت هم این چنین هفت دور بر گرد این کعبه می‏گشتند: «هکذا کانوا یطوفون فی الجاهلیة» و اسلام نیامده است تا همان سنّت جاهلی را ادامه دهد. آنگاه فرمود: مردم مکلفند اطراف این سنگها بگردند و پس از آن نزد ما آمده، مودّت و نصرت و آمادگیشان را بر ما عرضه کنند؛ یعنی زمینه «حضورالحاضر وقیام‏الحجة بوجود النّاصر»[۵۰] را فراهم کنند. آنگاه به این سخن ابراهیم خلیل(علیه السلام) که در قرآن آمده استشهاد فرمود: پروردگارا! دلهای گروهی از مردم را به فرزندان من مشتاق کن: «إنّما أُمروا أن یطوفوا ثمّ ینفروا إلینا فیعلمونا ولایتهم ویعرضون علینا نصرهم». ثمّ قرء هذه الآیة ﴿فاجعل أفئدةً من النّاس تهوی إلیهم﴾[۵۱] . این تعبیر که «سنگهای کعبه سود و زیانی نمی‏رساند» و یا اینکه «امر به طواف بر گرد این سنگها، مقدمه حضور در نزد امام(علیه السلام) است»، به طور مکرّر در بیانات اهل بیت(علیهم السلام) آمده است[۵۲] ، تا زائران بیت‏الحرام بدانند که در کنار آن «کعبه گِل»، «کعبه دِل» که اصل ولایت و رهبری است محفوظ است. بنابراین، مردمی که از نقاط دور و نزدیک به خانه خدا مشرف می‏شوند به دو کار موظفند: یکی اینکه، با بدنْ دور آن سنگهایی که «لا تضرّ ولاتنفع»[۵۳] است بگردند و دیگر اینکه، با جانْ دور حرم ولای اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) طواف کنند. خدای سبحان اعلان تکلیف نخست را که با بدنهای مردم کار دارد بر عهده ابراهیم خلیل گذاشته، فرمود: مردم را به حجّ فراخوان تا پیاده و سواره و از راههای دور نزد تو بیایند: ﴿وأذّن فی النّاس بالحجّ یأتوک رجالاً وعلی کلّ ضامرٍ یأتین من کلّ فجّ عمیق﴾[۵۴] و فراهم آمدن مردم برای انجام وظیفه دوم را ابراهیم(علیه السلام) از خدا خواست: ﴿فاجعل أفئدة من الناس تهوی إلیهم﴾[۵۵] ؛ زیرا تسخیر دلهای مردم در توان اوست. آنگاه مردمی که با جان آمده‏اند تا ولایتشان را بر اهل بیت(علیهم السلام) عَرضه و آمادگی خود را برای فداکاری و نثار جان و ایثار مال اعلام کنند، «حضُور الحاضر وقیام الحجّةِ بوُجود الناصر»[۵۶] را محقّق می‏سازند.
- متمّم حج
۵ ـ امام باقر(علیه السلام) فرمود: حضور در پیشگاه امام معصوم(علیه السلام) و عرضه ولایت و اعلام وفاداری و فداکاری، متمّم حج است: «تمام الحجّ لقاء الإمام»[۵۷] . پس حجّی که رهبری الهی در آن حضور و ظهور ندارد ناقص است. البته این اختصاص به حج ندارد و از باب تمثیل است، نه تعیین؛ یعنی نه تنها «تمام الحج لقاء الإمام» بلکه «تمام الصلاة والصیام والزّکاة لقاء الإمام»؛ زیرا در بخشی از حدیث معروفی که اسلام را بر پنج پایه، استوار می‏داند: «بنی الإسلام علی خمسة أشیاء… » ضمن تأکید بر ولایت، به نقش برتر «والی» تصریح شده است: «والوالی هو الدّلیل علیهنّ»[۵۸] .
نکته مذکور، که در کلام نورانی امام باقر(علیه السلام) آمده، مستفاد از آیه ﴿الیوم أکملت لکم دینکم وأتممت علیکم نعمتی ورضیت لکم الإسلام دیناً﴾[۵۹] است. خداوند، اسلام همراه ولایت و رهبری الهی را برای ما پسندیده است. التزام علمی و عملی به ولایت اولیای راستین حق، تمام نعمت الهی و کمال دین است و تنها چنین دینی خداپسند خواهد بود. پس نه تنها «تمام الحج لقاء الإمام» بلکه «تمام الإسلام لقاء الإمام».
٭ ٭ ٭
پاورقی:ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*. صهبای حج ، ص ۹۳ - ۱۱۰
۱ ـ کافی، ج ۲، ص ۱۸/
۲ ـ سوره منافقون، آیه ۸/
۳ ـ سوره فاطر، آیه ۱۰/
۴ ـ سوره بقره، آیه ۶۳/
۵ ـ سوره مریم، آیه ۱۲/
۶ ـ سوره انفال، آیه ۶۰/
۷ ـ سوره نمل، آیه ۳۹/
۸ ـ سوره بقره، آیه ۱۶۵/
۹ ـ وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۱۶۰ ـ ۱۵۹/
۱۰ ـ سوره مائده، آیه ۲/
۱۱ ـ وسائل الشیعه، ج۳، ص۲۴۸/
۱۲ ـ سوره نساء، آیه ۱۰۰/
۱۳ ـ سوره فاطر، آیه ۱۰/
۱۴ ـ سوره شوری، آیه ۱۳/
۱۵ ـ سوره انبیاء، آیه ۷۳/
۱۶ ـ سوره انعام، آیه ۷۵/
۱۷ ـ بحار، ج ۲۵، ص ۱۲۵/
۱۸ ـ سوره عصر، آیات ۲ ـ ۱/
۱۹ ـ سوره بلد، آیات ۲ ـ ۱/
۲۰ ـ المیزان، ج ۳، ص ۳۶۲/
۲۱ ـ نهج البلاغه، خطبه ۲۳۳، بند ۱/
۲۲ ـ بحار، ج ۴۵، ص ۱۳۸/
۲۳ ـ سوره احزاب، آیه ۳۳/
۲۴ ـ سوره بقره، آیه ۱۸۹/
۲۵ ـ سوره مائده، آیه ۲/
۲۶ ـ همان.
۲۷ ـ سوره فجر، آیات ۵ ـ ۱/
۲۸ ـ نهج البلاغه، خطبه ۱، بند ۵۲/
۲۹ ـ وسائل الشیعه، ج ۸، ص۳۲۷/
۳۰ ـ همان، ص۳۲۸/
۳۱ ـ وسائل الشیعه، ج ۹، ص ۵۷/
۳۲ ـ مناقب، ج ۱، ص ۲۴۶/
۳۳ ـ عوالی اللئالی، ج ۴، ص ۷۲/
۳۴ ـ سوره فیل، آیات ۵ ـ ۱/
۳۵ ـ سوره حج، آیه ۲۵/
۳۶ ـ سوره فصلت، آیات ۴۱ و ۴۲/
۳۷ ـ سوره حجر، آیه ۹/
۳۸ ـ بحار، ج ۲، ص ۲۸۷/
۳۹ ـ مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.
۴۰ ـ من لا یحضر، ج ۲، ص ۲۴۹/
۴۱ ـ بحار، ج ۴۵، ص ۸۳/
۴۲ ـ بحار، ج ۴۴، ص ۳۲۶/
۴۳ ـ همان، ص۳۶۷/
۴۴ ـ همان، ج ۴۵، ص ۱۳۸/
۴۵ ـ سوره انعام، آیه ۱۲۹/
۴۶ ـ بحار، ج ۴۴، ص ۱۹۹/ در جای دیگر به جای «ولاأفرّ فرار العبید»، چنین آمده است: «ولاأقرّ لکم إقرار العبید» (بحار، ج۴۵، ص۷).
۴۷ ـ مفاتیح الجنان، زیارت اربعین.
۴۸ ـ بحار، ج۴۴، ص ۳۲۹/
۴۹ ـ سوره حج، آیه ۲۵/
۵۰ ـ نهج البلاغه، خطبه۳ (شقشقیه)، بند ۱۶/
۵۱ ـ بحار، ج ۶۵، ص ۸۷ «سوره ابراهیم، آیه ۳۷».
۵۲ ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ (قاصعه)، بند ۵۳؛ بحار، ج۲۳، ص۲۲۴ و ج۴۷، ص۳۶۴ و ج۹۶، ص۳۷۴/
۵۳ ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ (قاصعه)، بند ۵۳/
۵۴ ـ سوره حج، آیه ۲۷/
۵۵ ـ سوره ابراهیم، آیه ۳۷/
۵۶ ـ نهج البلاغه، خطبه ۳ (شقشقیه)، بند ۱۶/
۵۷ ـ وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۲۵۴/
۵۸ ـ همان، ج ۱، ص ۸ ـ ۷/
۵۹ ـ سوره مائده، آیه ۳/

تبلیغات