آثار ذکر خدا
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
آثار ذکرخدا
ذکرخدا آثارمُثبَتِ فراوانی داردکه به گوشه ای ازآ ن اشاره می شود.
ذکرازآن جهت که با ذاکر, اتحّادوجودی می یابدوذکرخداباحضوراو همراه است ، پس ذاکرخودرا درمَشهد خدا حاضرمی بیندوازکمال قرب وحضورطَرفِ وافری می بنددلذابرمحورحیا ازبسیاری ازافکارپلید ، اخلاق رذایل واعمال نکوهیده احترازمی کند: ( ألم یعلم بأن الله یری) ودرمصاف با اهرمن درون وبیرون که اورابه هوی فرا می خواند وبساط هوس رافراسوی او می گشاید برآنها پیروزمی شود به طوری که برای دفع هر خطرآلودگی به گناه ؛ عادلانه محفوظ می ماند یابرای رفع محذورپدیدآمده وگناه مرتکب شده تائبانه ومُنیبانه کوشش می کند : ( قدأفلح من تزکی – وذکراسم ربّه فصلی ) ( والذین إذافعلوافاحشةً أوظلموا أنفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم ومن یغفرالذنوب إلّا الله ولم یُصرّوا علی ما فعلوا وهم یعلمون ) که آیه اول می تواند مسئله دفع گناه را تبیین کند چنانکه آیه دوم برای تحلیل رفع گناه ازراه توبه وانا به درظلّ یادخدا کافی است.
شیطان که عامل نسیان وسبب سهو ازحق و ذهول ازصدق است چون با ذکرخدا رَجم می شود ، لذایاد خدای سبحان یکی ازدواثرمُثبَت راخواهد داشت : یکی آنکه مانع پدیده سهو و غفلت است وبه اصطلاح جنبه دَفع خطرداردودیگرآنکه نسیان پدیدآمده را به توجّه والتفات تبدیل می کند وبه اصطلاح، جنبه رفع خطررابه همراه دارد : ( وما أنسانیُه إلا الشیطان أن أذکره) ، ( وامّا یُنسینّکالشیطان فلاتقعد بعدالذکری مع القوم الظالمین )
( إنّما یریدالشیطان أن یوقع بینکم العداوة والبغضاء فی الخمروالمیسر ویصدّکم عن ذکرالله وعن الصلوة فهل أنتم منتهون) ( استهوذعلیهم الشیطان فأنسیهم ذکرالله ) که دراین گونه آیات ، عامل پدیده نسیان ، شیطان معرّفی شده است و درآیه ( واذکرربّک إذا نسیت ) یادخدا سبب برطرف شدن نسیان می شود وخطرآمده را رفع می کند .شیطان هرگز ازتعدّی تسبت به انسان نظر نمی کند ، چون عدوّمبین است واز عدوّ ِ مبین جزتعدّی وتجاوز مستمر چیزدیگری متوقّع نیست لذا باید عامل دفع یا رفع آن نیز استمرار داشته باشد ، ازاین رو به ذکرکثیر امرشده است خواه به طورعموم ، مانند : ( یاأیها الذین امنوا اذکروا الله ذکراً کثیراً ) وخواه به طور خصوص ، نظیر : ( واذکر ربّک کثیراً ) ، که به نحو خاص به حضرت زکریّا (علیه السلام ) کثرت یادخدا امرشده ، وهرگونه هدایتی که بهره انبیا و اولیای الهی شده ، دیگران نیزمأموربه تأسّی واقتدا هستند ، جزآنکه دلیلی براختصاصی بودن آن حکم اقامه شده باشد ودرمسئله ذکرکثیرنه تنها دلیلی براختصاص ارائه نشده ، بلکه دلیل برتعمیم یافت می شود .
اثراخلاص ناب
البته استمرار ذکرالهی وتداوم یادخدا تأثیربسزایی دارد ، لیکن اثراخلاص ناب بیش ازاثرکثرت ذکراست، بلکه در حقیقت ذکرخالصانه همان ذکرکثیراست وذکربی اخلاص هرچندازلحاظ کمیّت وافرباشدذکراندک است ، حدیثی درذیل آیه : ( إنّ المنافقین یخادعون الله وهوخادعهم وإذا قاموا إلی الصلوة قاموا کُسالی یراءُون الناس ولایذکرون الله إلّا قلیلاً ) به این صورت آمده که : قال أمیرالمومنین (علیه السلام) : <من ذَکَرالله عزّوجلّ فی السرّ فقدذکرالله کثیراً ، إنّ المنافقین کانوا یذکرون الله علانیة ً ولایذکرونه فی السرّ > .
عصاره آن حدیث نورانی این است که چون دنیا متاع قلیل است واهل نفاق برای دنیا ذکرمی گویند نه برای رهایی ازآن ، که ریشه هرخطیئه است لذا ذکرآنها هرچندازلحاظ کمیت فراوان باشد ازجهت واقعیت اندک است چون هرذکری به مثابه تیری به قلب سیاه سپاه اهریمن است لازم است هنگام تهاجم دشمن ازبیرون وتحامل اهریمن وتطالُب نفس اماره وتواثب مُسَوّله ازدرون ، ازکثرت یادخدا استنطار ، وبدان استغاثه شود ، چنانکه درباره جهاداصغرچنین آمده است : ( یاأیّهاالذین امنوا إذا لقیتم فئةً فاثبتوا واذکروا الله کثیراً لعلّکم تفلحون ) ازآن جهت که کثرت ذکر مورد فرمان خداست وتنها امتثال همان فرمان سودمند است ، لذاخدای سبحان در معرّفی نجات یافتگان و وصف پارسایان فرهیخته وازخطررهایی یافته ، کثرت یادرامطرح می کندوآنان رابه ذکرکثیرمی ستاید : (إلّا الذین امنوا وعملوا الصالحات وذکروا الله کثیراً ) ، ( إن المسلمین والمسلمات . . . والذاکرین الله کثیراً والذاکرات أعدالله لهم مغفرةً وأجراً عظیماً )
اثریادمظاهر وآیات خدا
به منظورپیروزی برخصم درون یادشمن بیرون یادمظاهر الهی وذکرآیات ویژه خدا نیز سهم خاص خود رادارد لذا خداوند به رسول اکرم (ص) دستور می دهد که به یادرهبران گذشته باش که هرکدام درحدّ خودمظهر اسمی ازاسمای حسنای الهی بوده اند وسنّت وسیرت وسریرت آنان رابه خاطر بیاور تا همچنان کامیاب شوِی : ( واذکرفی الکتاب إبراهیم إنّه کان صدّیقاً نبیّاً ) ، ( واذکرفی الکتاب موسی إنه کان مخلَصاً وکان رسولاً نبیّا ً ) ، واذکرفی الکتاب إسماعیل إنّه کان صادق الوعد ) ، ( واذکرفی الکتاب إدریس إنّه کان صدّیقاً نبیّاً ) دراین آیات ومانند آن که درقرآن کریم فراوان یافت می شود ، خداوند پیامبرگرامی اسلام را به یاد انبیا و اولیای پیشین متذکّرمی کند و یادآنان راسبب تقویت آن حضرت در ایفای عهد رسالت می داند ، چنانکه اصل یاد خدا و اخلاص و استمرار آن درظفرمندی برطاغیان مؤثّر است ، لذا خدای سبحان به موسی و هارون ( علیهما السلام ) هنگام اعزام برای دعوت فرعون ودرباریان اوچنین فرموده است : ( إذهب أنت وأخوک بایاتی ولاتنیافی ذکری ) یعنی تو ( موسی ) وبرادرت ( هارون ) با داشتن معجزات ونشانه هایی که ازطرف من به شما داده شد به سوی فرعون بروید ودراحیای یادونام من هیچ گونه وَنی ، وَهن ، هَون وسستی به خودراه ندهید . موسای کلیم ( علیه السلام ) یکی ازاهداف مهمّ درخواست مشارکت و وزارت برادر خود هارون ( علیه السلام ) را انجام ذکرکثیردانسته است : ( وأشرِکهُ فی أمری کی نُسبّحک کثیراً * ونذکرک کثیراً ) تاًثیرمهم یادخدا ایجاب کرده تا خداوند گاهی به حفظ قدرت ، قوّت وتوانممندی امرکند ، مانند : ( خذواما اتینا کم بقوة ٍ) وزمانی ازوَنی و سستی نهی فرماید مانند آیه مزبور ( ولا تنیا فی ذکری ) برای استمداد ازچنین نیروی غیبی یعنی کمک گرفتن ازیادخدا وتوجّه به مظاهرظهور قدرت وبرای حضور قوت الهی ، به موسای کلیم ( علیه السلام ) دستور داده شد که امّت خودرا به ایام تجلّی قدرت آشنا ومتذکرنما : ( ولقد أرسلنا موسی بایاتنا أن آخرِج قومَک من الظلمات إلی النور وذکّربأیام الله إن فی ذلک لایاتٍ لکلّ صبّارٍشکور ) درهرمرحله که فیض غیرعادی خداوند تجلی کند وگوشه ای ازاسرارنهفته جهان ، آشکارگردد وشمّه ای ازحقایق مستور ، مشهود شود همان مرحله ، به فراخور خود روزی ازروزهای ویژه الهی است ؛ واگرآیه مزبوربرمسئله ظهور حضرت بقیّة الله ( أرواح من سواه فداه ) ورَجعَت وقیامت تطبیق شده ازقبیل تمثال و بیان مثال است نه تبیین و حصر درمصادیق یاد شده .
خطرفراموشی خدا
با بیان گذشته معلوم می شود که خطرنسیان خدا وسهو از یاد او شکست ازتسویل دشمن درون و بیرون است من أعرض عن ذکری فإن له معیشة ضنکاً ونحشره یوم القیامة أعمی ) ( فأعرض عن مَن تولّی عن ذکرنا ولم یردإلّا الحیاة الدنیا )
تحلیل عقلی آثارمَنفی نسیان خدا و فراموشی نام و یاد او این است که خدای سبحان نه تنها خالق و فاعل است بلکه مقوّم هویت ربطی و قیّوم شخصیّتِ حرفی او است ، به طوری که شناخت او بدون معرفت قیّم وی یعنی خداوندممکن نیست ؛ زیرا شناخت معنای ربطی و حرفی بدون معرفت معنای نفسی و مستقل ، که همان خداوند است ، میسّر نخواهد بود و با فراموشی هویّتِ خویش هیچ گونه احساسی ازتطاول غارتگران هویّت وجود نخواهد داشت و با عدم احساس خطر ، هیچ گونه قیام و اقدامی علیه دشمنِ مهاجم صورت نمی پذیرد ، درنتیجه تمام شئون ادراکی و تحریکی انسان به اسارت اهریمن درآمده و برابر خواسته ازخوی خون آشام آن امیر شریر و فرمانروای خودکام ، اشیا را می فهمد و به آن عمل می کند و هرگونه منکری نزد او معروف به حساب می آید ( ولا تکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم أُولئک هم الفاسقون )
برخی چنین گفته اند که نسبت حدیث معروفِ ( من عرف نفسه عرف ربّه ) با آیه مزبور ، نسبت اصل قضیه و عکس نقیض قضیه است ، یعنی اگر معرفت خدا ازمعرفت نفس پدید می آید معلوم می شود فراموشی خدا و عدم معرفت او ناشی از فراموشی نفس وعدم معرفت آن است .
به هرتقدیر ؛ ذکر خدا سبب تذکّر هویت خویش و رسیدگی به تعالی او خواهد بود ، وفراموشی خدا سبب فراموشی هویّت و رها کردن آن در دسترس هر مهاجم و مجحِف و مُتَجانِب است ، که در این وضع ، چیزی به نام هویّت انسانی باقی نخواهد ماند ، آنگاه دیگری به جای وی قرار می گیرد و تمام امانی و اغراض و غرایز نفسانی و اهریمنی خود را به عنوان تمدّن ، سعادت و تکامل بر او تحمیل می کند.
پاورقی:ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- کتاب حکمت عبادات، حضرت آیت الله جوادی آملی، ص ۲۹۰
ذکرخدا آثارمُثبَتِ فراوانی داردکه به گوشه ای ازآ ن اشاره می شود.
ذکرازآن جهت که با ذاکر, اتحّادوجودی می یابدوذکرخداباحضوراو همراه است ، پس ذاکرخودرا درمَشهد خدا حاضرمی بیندوازکمال قرب وحضورطَرفِ وافری می بنددلذابرمحورحیا ازبسیاری ازافکارپلید ، اخلاق رذایل واعمال نکوهیده احترازمی کند: ( ألم یعلم بأن الله یری) ودرمصاف با اهرمن درون وبیرون که اورابه هوی فرا می خواند وبساط هوس رافراسوی او می گشاید برآنها پیروزمی شود به طوری که برای دفع هر خطرآلودگی به گناه ؛ عادلانه محفوظ می ماند یابرای رفع محذورپدیدآمده وگناه مرتکب شده تائبانه ومُنیبانه کوشش می کند : ( قدأفلح من تزکی – وذکراسم ربّه فصلی ) ( والذین إذافعلوافاحشةً أوظلموا أنفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم ومن یغفرالذنوب إلّا الله ولم یُصرّوا علی ما فعلوا وهم یعلمون ) که آیه اول می تواند مسئله دفع گناه را تبیین کند چنانکه آیه دوم برای تحلیل رفع گناه ازراه توبه وانا به درظلّ یادخدا کافی است.
شیطان که عامل نسیان وسبب سهو ازحق و ذهول ازصدق است چون با ذکرخدا رَجم می شود ، لذایاد خدای سبحان یکی ازدواثرمُثبَت راخواهد داشت : یکی آنکه مانع پدیده سهو و غفلت است وبه اصطلاح جنبه دَفع خطرداردودیگرآنکه نسیان پدیدآمده را به توجّه والتفات تبدیل می کند وبه اصطلاح، جنبه رفع خطررابه همراه دارد : ( وما أنسانیُه إلا الشیطان أن أذکره) ، ( وامّا یُنسینّکالشیطان فلاتقعد بعدالذکری مع القوم الظالمین )
( إنّما یریدالشیطان أن یوقع بینکم العداوة والبغضاء فی الخمروالمیسر ویصدّکم عن ذکرالله وعن الصلوة فهل أنتم منتهون) ( استهوذعلیهم الشیطان فأنسیهم ذکرالله ) که دراین گونه آیات ، عامل پدیده نسیان ، شیطان معرّفی شده است و درآیه ( واذکرربّک إذا نسیت ) یادخدا سبب برطرف شدن نسیان می شود وخطرآمده را رفع می کند .شیطان هرگز ازتعدّی تسبت به انسان نظر نمی کند ، چون عدوّمبین است واز عدوّ ِ مبین جزتعدّی وتجاوز مستمر چیزدیگری متوقّع نیست لذا باید عامل دفع یا رفع آن نیز استمرار داشته باشد ، ازاین رو به ذکرکثیر امرشده است خواه به طورعموم ، مانند : ( یاأیها الذین امنوا اذکروا الله ذکراً کثیراً ) وخواه به طور خصوص ، نظیر : ( واذکر ربّک کثیراً ) ، که به نحو خاص به حضرت زکریّا (علیه السلام ) کثرت یادخدا امرشده ، وهرگونه هدایتی که بهره انبیا و اولیای الهی شده ، دیگران نیزمأموربه تأسّی واقتدا هستند ، جزآنکه دلیلی براختصاصی بودن آن حکم اقامه شده باشد ودرمسئله ذکرکثیرنه تنها دلیلی براختصاص ارائه نشده ، بلکه دلیل برتعمیم یافت می شود .
اثراخلاص ناب
البته استمرار ذکرالهی وتداوم یادخدا تأثیربسزایی دارد ، لیکن اثراخلاص ناب بیش ازاثرکثرت ذکراست، بلکه در حقیقت ذکرخالصانه همان ذکرکثیراست وذکربی اخلاص هرچندازلحاظ کمیّت وافرباشدذکراندک است ، حدیثی درذیل آیه : ( إنّ المنافقین یخادعون الله وهوخادعهم وإذا قاموا إلی الصلوة قاموا کُسالی یراءُون الناس ولایذکرون الله إلّا قلیلاً ) به این صورت آمده که : قال أمیرالمومنین (علیه السلام) : <من ذَکَرالله عزّوجلّ فی السرّ فقدذکرالله کثیراً ، إنّ المنافقین کانوا یذکرون الله علانیة ً ولایذکرونه فی السرّ > .
عصاره آن حدیث نورانی این است که چون دنیا متاع قلیل است واهل نفاق برای دنیا ذکرمی گویند نه برای رهایی ازآن ، که ریشه هرخطیئه است لذا ذکرآنها هرچندازلحاظ کمیت فراوان باشد ازجهت واقعیت اندک است چون هرذکری به مثابه تیری به قلب سیاه سپاه اهریمن است لازم است هنگام تهاجم دشمن ازبیرون وتحامل اهریمن وتطالُب نفس اماره وتواثب مُسَوّله ازدرون ، ازکثرت یادخدا استنطار ، وبدان استغاثه شود ، چنانکه درباره جهاداصغرچنین آمده است : ( یاأیّهاالذین امنوا إذا لقیتم فئةً فاثبتوا واذکروا الله کثیراً لعلّکم تفلحون ) ازآن جهت که کثرت ذکر مورد فرمان خداست وتنها امتثال همان فرمان سودمند است ، لذاخدای سبحان در معرّفی نجات یافتگان و وصف پارسایان فرهیخته وازخطررهایی یافته ، کثرت یادرامطرح می کندوآنان رابه ذکرکثیرمی ستاید : (إلّا الذین امنوا وعملوا الصالحات وذکروا الله کثیراً ) ، ( إن المسلمین والمسلمات . . . والذاکرین الله کثیراً والذاکرات أعدالله لهم مغفرةً وأجراً عظیماً )
اثریادمظاهر وآیات خدا
به منظورپیروزی برخصم درون یادشمن بیرون یادمظاهر الهی وذکرآیات ویژه خدا نیز سهم خاص خود رادارد لذا خداوند به رسول اکرم (ص) دستور می دهد که به یادرهبران گذشته باش که هرکدام درحدّ خودمظهر اسمی ازاسمای حسنای الهی بوده اند وسنّت وسیرت وسریرت آنان رابه خاطر بیاور تا همچنان کامیاب شوِی : ( واذکرفی الکتاب إبراهیم إنّه کان صدّیقاً نبیّاً ) ، ( واذکرفی الکتاب موسی إنه کان مخلَصاً وکان رسولاً نبیّا ً ) ، واذکرفی الکتاب إسماعیل إنّه کان صادق الوعد ) ، ( واذکرفی الکتاب إدریس إنّه کان صدّیقاً نبیّاً ) دراین آیات ومانند آن که درقرآن کریم فراوان یافت می شود ، خداوند پیامبرگرامی اسلام را به یاد انبیا و اولیای پیشین متذکّرمی کند و یادآنان راسبب تقویت آن حضرت در ایفای عهد رسالت می داند ، چنانکه اصل یاد خدا و اخلاص و استمرار آن درظفرمندی برطاغیان مؤثّر است ، لذا خدای سبحان به موسی و هارون ( علیهما السلام ) هنگام اعزام برای دعوت فرعون ودرباریان اوچنین فرموده است : ( إذهب أنت وأخوک بایاتی ولاتنیافی ذکری ) یعنی تو ( موسی ) وبرادرت ( هارون ) با داشتن معجزات ونشانه هایی که ازطرف من به شما داده شد به سوی فرعون بروید ودراحیای یادونام من هیچ گونه وَنی ، وَهن ، هَون وسستی به خودراه ندهید . موسای کلیم ( علیه السلام ) یکی ازاهداف مهمّ درخواست مشارکت و وزارت برادر خود هارون ( علیه السلام ) را انجام ذکرکثیردانسته است : ( وأشرِکهُ فی أمری کی نُسبّحک کثیراً * ونذکرک کثیراً ) تاًثیرمهم یادخدا ایجاب کرده تا خداوند گاهی به حفظ قدرت ، قوّت وتوانممندی امرکند ، مانند : ( خذواما اتینا کم بقوة ٍ) وزمانی ازوَنی و سستی نهی فرماید مانند آیه مزبور ( ولا تنیا فی ذکری ) برای استمداد ازچنین نیروی غیبی یعنی کمک گرفتن ازیادخدا وتوجّه به مظاهرظهور قدرت وبرای حضور قوت الهی ، به موسای کلیم ( علیه السلام ) دستور داده شد که امّت خودرا به ایام تجلّی قدرت آشنا ومتذکرنما : ( ولقد أرسلنا موسی بایاتنا أن آخرِج قومَک من الظلمات إلی النور وذکّربأیام الله إن فی ذلک لایاتٍ لکلّ صبّارٍشکور ) درهرمرحله که فیض غیرعادی خداوند تجلی کند وگوشه ای ازاسرارنهفته جهان ، آشکارگردد وشمّه ای ازحقایق مستور ، مشهود شود همان مرحله ، به فراخور خود روزی ازروزهای ویژه الهی است ؛ واگرآیه مزبوربرمسئله ظهور حضرت بقیّة الله ( أرواح من سواه فداه ) ورَجعَت وقیامت تطبیق شده ازقبیل تمثال و بیان مثال است نه تبیین و حصر درمصادیق یاد شده .
خطرفراموشی خدا
با بیان گذشته معلوم می شود که خطرنسیان خدا وسهو از یاد او شکست ازتسویل دشمن درون و بیرون است من أعرض عن ذکری فإن له معیشة ضنکاً ونحشره یوم القیامة أعمی ) ( فأعرض عن مَن تولّی عن ذکرنا ولم یردإلّا الحیاة الدنیا )
تحلیل عقلی آثارمَنفی نسیان خدا و فراموشی نام و یاد او این است که خدای سبحان نه تنها خالق و فاعل است بلکه مقوّم هویت ربطی و قیّوم شخصیّتِ حرفی او است ، به طوری که شناخت او بدون معرفت قیّم وی یعنی خداوندممکن نیست ؛ زیرا شناخت معنای ربطی و حرفی بدون معرفت معنای نفسی و مستقل ، که همان خداوند است ، میسّر نخواهد بود و با فراموشی هویّتِ خویش هیچ گونه احساسی ازتطاول غارتگران هویّت وجود نخواهد داشت و با عدم احساس خطر ، هیچ گونه قیام و اقدامی علیه دشمنِ مهاجم صورت نمی پذیرد ، درنتیجه تمام شئون ادراکی و تحریکی انسان به اسارت اهریمن درآمده و برابر خواسته ازخوی خون آشام آن امیر شریر و فرمانروای خودکام ، اشیا را می فهمد و به آن عمل می کند و هرگونه منکری نزد او معروف به حساب می آید ( ولا تکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم أنفسهم أُولئک هم الفاسقون )
برخی چنین گفته اند که نسبت حدیث معروفِ ( من عرف نفسه عرف ربّه ) با آیه مزبور ، نسبت اصل قضیه و عکس نقیض قضیه است ، یعنی اگر معرفت خدا ازمعرفت نفس پدید می آید معلوم می شود فراموشی خدا و عدم معرفت او ناشی از فراموشی نفس وعدم معرفت آن است .
به هرتقدیر ؛ ذکر خدا سبب تذکّر هویت خویش و رسیدگی به تعالی او خواهد بود ، وفراموشی خدا سبب فراموشی هویّت و رها کردن آن در دسترس هر مهاجم و مجحِف و مُتَجانِب است ، که در این وضع ، چیزی به نام هویّت انسانی باقی نخواهد ماند ، آنگاه دیگری به جای وی قرار می گیرد و تمام امانی و اغراض و غرایز نفسانی و اهریمنی خود را به عنوان تمدّن ، سعادت و تکامل بر او تحمیل می کند.
پاورقی:ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- کتاب حکمت عبادات، حضرت آیت الله جوادی آملی، ص ۲۹۰