چکیده

متن

 

حیات پاک و جاوید در پرتو علم الهی
قال رسول الله‏(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «رأس الحکمة مخافة الله عزّوجلّ».[۲]
کمالی که حیات پاک و جاوید انسان را تأمین کند، علم الهی است، زیرا عالم الهی در صحنه توحید خداوند، چون فرشتگان گواه وحدانیت حق‏تعالی است؛ ﴿شهدَ الله أنّه لا إلهَ إلاّ هُوَ و الملئکةُ و اُولوُا العلمِ قائماً بالقسطِ لا إله إلاّ هو… ﴾[۳] که بعد از شهادت خداوند، شهادت فرشتگان، سپس گواهی عالمان الهی ذکر شده است، و در عرصه ارزیابی[۴] از نادان ممتاز است؛ ﴿…قل هَلْ یستوی الّذین یعلمون و الذین لایعلمون… ﴾[۵] ؛ آن طور که پاک از ناپاک جداست؛ ﴿قُلْ هل یستوی الخبیثُ و الطیّبُ… ﴾[۶] و آن‌چنان که زنده از مرده جداست؛ ﴿و ما یستوی الأحیاء و لا الأموات… ﴾[۷] و آن‌سان که بینا از نابینا ممتاز است؛ ﴿و ما یستوی الأعمی و البصیر… ﴾[۸] و آن حدی که بهشتی از دوزخی جداست؛ ﴿لایستوی أصحابُ النّار و أصحاب الجنّةِ﴾[۹] و آن نحوی که نیکی از بدی ممتاز است؛ ﴿لاتستوی الحسنةُ و لا السیئةُ… ﴾[۱۰] و آن طرزی که مؤمن از فاسق جداست؛ ﴿أفمن کان مُؤمناً کمن کان فاسقاً لایستوون﴾[۱۱] و آن سبکی که مجاهد رزمنده در راه خدا از نشسته محروم از سعادت نبرد علیه باطل ممتاز است؛ ﴿لایستوی القعدون من المؤمنین غیرُ اُولی الضّررِ و المُجهِدون فی سبیل الله… ﴾[۱۲].
آن مرزی که پویای راه راست و فرمانروای عدل و داد را از گنگ عاجزی که کل دیگری است و به هر جهت اعزام شود، خیری نمی‌آورد، جدا می‌کند، همانند آن، عالم را از جاهل جدا می‌نماید؛ ﴿و ضربَ اللهُ مثلاً رجُلَینِ احدهما اَبْکَمُ لایقدرُ علی شی‏ء و هُو کلٌّ علی مولیهُ أینما یُوجّههُ لا یأتِ بِخیرٍ هَلْ یستوی هُوَ وَ من یأمرُ بالعدلِ و هُوَ علی صراطٍ مُسْتقیمٍ﴾[۱۳] ، و خلاصه آن‌طوری که دریای گوارا و شیرین از دریای شور و تلخ جدا است؛ ﴿و ما یستوی البحرانِ هذا عذبٌ فراتٌ سائغٌ شرابهُ و هذا ملحٌ اُجاجٌ… ﴾[۱۴] ، دانا از نادان ممتاز است.
ارزش هر انسانی به هنر علمی او است: «…قیمةُ کلّ امری‏ءٍ ما یُحسنهُ… »[۱۵] ، و هر که از هنر علمی بهره بیشتری دارد، ارزنده‌تر است: «… أکثرُ الناسِ قیمةً أکثرهُمْ علماً و أقلُّ النّاسِ قیمةً أقلّهُمْ علماً… »[۱۶] ، و همین امتیاز و برجستگی، عالم را از دیگران جدا و به فرشتگان نزدیک و با آنان همسان می‌کند: ﴿…یرفع الله الذین امنوا منکم و الذین اُوتوا العلم درجتٍ… ﴾.[۱۷]
برتری رتبه مومن عالم از رتبه مومن غیر عالم
اگر برای مؤمن درجه است، برای مؤمن عالم درجات خواهد بود، و همین تفاوت رتبه‏وجودی باعث می‌شود که چون فرشتگان خدا را بشناسد و گواه وحدانیتش باشد، و از مقام کبریایی حضرتش بهراسد؛ آن طور که فرشتگان می‌هراسند: ﴿… و هُمْ من خشیتهِ مُشفقون﴾[۱۸] ؛ یعنی فرشته‌ها از ترس خداوند سبحان هراسناکند؛ ﴿… إنّما یخشی الله من عباده العلماء… ﴾[۱۹] ؛ یعنی تنها دانشمندان‌اند که از خداوند می‌هراسند.
همین خشیت در کنار آن معرفت و شهادت، زمینه تفضّل الهی را برای رسیدن به بهشت ابد فراهم می‌کند، زیرا بهشت از آن کسی است که از خداوند بهراسد؛ چه اینکه رضای حضرتش از آن کسی است که به تمام قضاهای الهی رضا دهد و تمام کارهایش نیز مورد رضای خداوند باشد؛ ﴿جزاؤهم عند ربّهم جَنّتُ عدنٍ تجری مِنْ تَحتها الأنهرُ خلدینَ فیها أبدا رضِی اللهُ عَنهُم وَ رَضُوا عنهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِی ربّهُ﴾.[۲۰]
اگر شناخت خداوند و شهادت به توحید و خشیت او، نفسی و متوسط باشد، از ﴿جَنّتُ عدنٍ تجری مِنْ تَحتها الأنهرُ﴾ برخوردار می‌شود و اگر معرفت و گواهی به وحدانیت خدا و هراس او، عقلی و عالی باشد، گذشته از آن بهشت مزبور، از جنة اللقا نیز بهره‌مند می‌شود؛ ﴿فادخلی فی عبدی ٭ و ادخلی جَنّتی﴾[۲۱] ، زیرا هر که چنین باشد، از هر دو بهشت برخوردار می‌گردد: ﴿وَ لمَنْ خافَ مقامَ ربّهِ جنّتانِ﴾[۲۲] ، و از این رهگذر، به خاتم‌الانبیا دستور افزون طلبی علم الهی داده شد: ﴿… و قُلْ ربِّ زدنی عِلماً﴾[۲۳] و موسای کلیم(علیه‌السلام) از عبد صالحی که علم لدنّی داشت؛ ﴿…و علّمناهُ من‏لدُنّا علماً﴾[۲۴] ، درخواست پیروی کرد تا از تعلیم آن ولی الله رشد بیشتری یابد؛ ﴿… هَلْ أتّبِعُکَ علی أن تُعلّمَنِ ممّا عُلّمْتَ رُشْداً﴾.[۲۵]
چون جان عالم بیدار و روشن است، فروغ حق را می‌بیند و جمال وحی را می‌شناسد و به آن گردن می‌نهد و می‌گرود و در آستان او خضوع می‌کند که خشوع و خشیت در پیش‏گاه ح‏ق، ش‌خصه ت‏خلف ناپذیر علم راستین الهی است؛ ﴿ویری الّذین اُوتوا العِلمَ الّذی اُنزلَ إلیکَ مِنْ ربّکَ هُوَ الحَقّ… ﴾[۲۶] ؛ چه اینکه سرکوب زرمند گردنکش نیز از آثار بارز علم دین است: ﴿فَخرَجَ علی قومهِ فی زینتهِ قال الّذینَ یُریدُون الحَیوةَ الدُّنیا یلیْتَ لَنا مِثْل ما اُوتی قرُون إنّهُ لذُو حظٍّ عَظیمٍ ٭ و قالَ الّذینَ اُوتُوا العِلْمَ وَیْلَکُمْ ثوابُ اللهِ خَیرٌ لِمنْ امنَ وَ عَمِلَ صلحاً و لا یُلقّیها إلاّ الصبِرونَ﴾[۲۷] ؛ آنان‌که از علم راستین برخوردارند، هم به ارشاد کوته‏نظران می‌پردازند و هم دست درازدستان را از سر تهی دستان کوتاه می‌کنند و آنان را به ثواب الهی رهنمود و به ایمان و عمل صالح هدایت که گذشته از بهشت ابد، استقلال در دنیا نیز بهره آنان گردد.
حکومت صالح مرهون عالِمِ خدا ترس
خلاصه آنکه علم صحیح، ره توشه پر باری چون ترس از خدا دارد که همین ره‌آورد مبارک، گذشته از تأمین حیات جاوید انسانی، حکومت حق در زمین را نیز تشکیل می‌دهد: ﴿…فَاَوْحی إلیهمْ رَبّهُمْ لَنُهلکنَّ الظلمِینَ ٭ و لَنُسْکِنَنّکمُ الأرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذِلکَ لِمَنْ خافَ مقامی و خافَ وَعیدِ﴾[۲۸] ، و بدون ترس از خدا حکومت در زمین میسور نیست و بدون علم راستین، ترس از خدا میسر نخواهد بود، در نتیجه حکومت در زمین بدون علم صحیح و منهای علمای الهی و روحانیون خدا ترس و دانشمندان هراسناک از خداوند سبحان ممکن نخواهد بود، و عالم خدا ترس، از هیچ شخصی نمی‌هراسد؛ ﴿…فلا تخشوا الناسَ و اخشونِ… ﴾[۲۹] ، ﴿…الیَومَ یَئسَ الّذینَ کفروا مِنْ‏دینکُمْ فلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشوْنِ﴾[۳۰] ، ﴿و لا یَخْشَوْنَ اَحَداً إلاّ اللهَ… ﴾[۳۱].
همچنین عالم هراسناک از خداوند سبحان، از هیچ چیزی نمی‌هراسد، بلکه همه اشیا از او هراسانند؛ چه اینکه کسی که خداوند را نشناخت و از حضرتش نهراسید، خداوند حکیم او را از هر چیزی می‌ترساند: قال رسولُ‌الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم)لأمیرالمُؤمنین(علیه‌السلام): «یا علیُّ مَنْ خافَ اللهَ عزّوجلّ خافَ مِنْهُ کُلُّ شَی‏ءٍ وَ مَنْ لَمْ یَخف اللهَ‏عزّوجلّ اَخافهُ اللهُ مِنْ کُلِّ شی‏ءٍ»[۳۲] ، زیرا سراسر جهان هستی سپاهیان آماده خداونداند؛ ﴿…للهِ جُنُودُ السَّمواتِ وَ الأرضِ… ﴾[۳۳] که ارقام آنها را غیر از حضرتش کسی آگاه نیست: ﴿و ما یَعْلمُ جُنُودَ رَبّکَ إلاّ هُوَ… ﴾.[۳۴]
بنابراین، اگر کسی در برابر خداوند خاضع نبود، مقهور سراسر نظام آفرینش خواهد شد؛ چه اینکه اگر کسی خداوند سبحان را شناخت، از او می‌هراسد و هر کس که از خداوند هراسناک باشد، به آسانی از دنیا می‌گذرد و جهان طبیعت را با سخاوتمندی رها می‌کند: قال الصادق(علیه‌السلام): «مَنْ عَرَفَ اللهَ خافَ اللهَ وَ مَنْ خافَ اللهَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنِ الدُّنیا».[۳۵]
مؤمن عالم، آن چنان از خداوند می‌ترسد که گویا حضرتش را مشاهده می‌کند، زیرا اگر او خدایش را نمی‌بیند، خداوند او را می‌نگرد و اگر کسی بپندارد که خداوند او را نمی‌بیند، مؤمن نیست، و اگر بداند که حضرتش او را می‌نگرد و با این حال، آشکارا در برابر او گناه کند، پس حضرت خداوندی را از کمترین بندگان قرار داده است: قالَ الصادقُ(علیه‌السلام): «خَفِ اللهَ کَأنّکَ تَراهُ وَ إنْ کُنْتَ لا تَراهُ فَإنّهُ یَراکَ وَ اِنْ کُنْتَ تَری انّهُ لا یَراکَ فَقَدْ کَفَرْتَ وَاِنْ کُنْتَ تَعْلَم اَنّهُ یَراکَ ثُمّ بَرزْتَ لَهُ بالْمَعْصِیةِ فَقَدْ جَعَلْتَه مِنْ اَهْوَنِ النّاظرینَ علَیْکَ».[۳۶]
مؤمن عالِم همواره بین دو ترس به سر می‌برد: یکی ترس از گناه گذشته و دیگری از جهل به آینده عمر که نمی‌داند در چه سپری می‌شود: قالَ الصادقُ(علیه‌السلام): «المُؤمِنُ بَینَ مَخافَتینِ ذَنْبٌ قَدْ مَضی لا یَدری ما صَنَعَ اللهُ فیهِ وَ عُمرٌ قَدْ بقیَ لا یَدْری ما یَکْتَسِبُ فیهِ مِنَ الْمَهالِکَ فَهُوَ لا یُصْبِحُ إلاّ خائفاً و لایُصْلِحُهُ الْخَوْفُ» أی غالباً.[۳۷] مؤمن عالم که از خداوند هراسناک است، به جاه و شهرت دل نمی‌بندد: قال الصادق(علیه‌السلام): «إنّ حُبّ الشّرفِ و الذکرِ لایَکُونانِ فی قلبِ الخائفِ الرّاهبِ».[۳۸]
اکنون که با شواهد گذشته، روشن شد که ترس از خداوند، کمالی است بس عظیم، و این مقام منیع در پرتو علم الهی فراهم می‌شود، و نه غیر آن، می‌پردازیم به مهم‌ترین رسالت انبیا و به والاترین سمت وارثان آنان، یعنی علمای دین و دانشمندان الهی که آن ترس از خداست اولاً، و انذار و ترساندن خلق خداست ثانیاً، زیرا تا کسی خود نترسد، توفیق انذار دیگران را ندارد.
انذار، مهمترین رسالت پیامبر(صلی الله علیه و آله)
مهم‌ترین رسالت پیامبرص، ترساندن امت از خداوند سبحان است
گرچه اعزام انبیا(علیهم‌السلام)، هم برای بشارت اطاعت کنندگان و هم برای انذار و ترساندن تبه‌کاران است؛ ﴿…فَبَعثَ اللهُ النّبیینَ مُبشّرینَ وَ مُنذرینَ… ﴾[۳۹] ، ﴿وَ ما نُرْسلُ المُرْسَلینَ إلاّ مَبشّرینَ وَ مُنذرینَ… ﴾[۴۰] ، و اعزام خاتم انبیا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز به همین منظور بوده است: ﴿یا أیّها النبی إنّا أرسلنکَ شهداً وَ مُبشّراً وَ نذیراً﴾[۴۱] ، لیکن در هیچ موردی سمت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در بشارت حصر نشد و چنین آیه نازل نشد که اِنْ اَنْتَ الاّ بَشیرٌ، ولی درباره انذار و ترساندن، آیات فراوانی است که دلالت بر حصر می‌کند؛ مانند ﴿…إنّما اَنْتَ نَذیرٌ و اللهُ علی کُلّ شی‏ءٍ وکیل﴾[۴۲] ، ﴿قُلْ یا ایّها النّاسُ إنّما أنا لکُمْ نذیرٌ مُبینٌ﴾[۴۳] ، ﴿إنْ اَنا إلاّ نذیرٌ مُبینٌ﴾[۴۴] ، ﴿…وَ إنّما أنا نذیرٌ مُبینٌ﴾[۴۵] ، ﴿…إنْ هُوَ إلاّ نذیرٌ لکم بینَ یَدی عذابٍ شدیدٍ﴾[۴۶] ، ﴿إنْ أنتَ إلاّ نذیرٌ﴾[۴۷] و… که عصاره این آیات، حصر در انذار است و از جهت اهتمام ترس از خداوند است که صلای وحی بامداد رسالتش به انذار شروع می‌شود: ﴿یا اَیّها المُدّثّر ٭ قُمْ فَاَنْذِر﴾[۴۸] . سخن از بشارت نیست، نشانی از مسرّت نیست، بلکه نوایی دلنواز و صلایی دلربا و آهنگی گیرا و زمزمه دلپذیر و سروشی شیوا و طنینی زیباتر از هر نوا و هر صلا و هر آهنگ و هر زمزمه و هر سروش و هر طنین به گوش هوش می‌رسد: ﴿قُمْ فَانْذِر﴾.
آری، هراس ازخداوند سبحان عین سرور است و ترس از حضرتش عین امید، و شیرین‌تر از شهد هراسْ شربتی نیست؛ لذا فرشتگان معصوم از نعمت خوف عقلی برخوردار، و اوامر پروردگارشان را امتثال می‌نمایند؛ ﴿یَخافُونَ ربّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَیَفْعَلوُنَ ما یُؤمروُنَ﴾[۴۹] ، چون ترس عقلی از حق تعالی، مانع هرگونه گرایش به غیر است.
خلاصه آنکه سهم مهم رسالت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در انذار مردم است و سرّش آن است که امّت خداترس، از هیچ فرد یا ملّتی نمی‌هراسد و از هیچ سانحه‌ای رو بر نمی‌گرداند؛ لذا هم در دنیا از بردگی دیگران آزاد و هم در قیامت از عذاب الهی آزاد، و منشأ همه آنها پرهیز از هوس و ظفرمندی بر هوی است، چنانچه گذشت، ولی ملت تبه‌کار بی‌پروای از خداوند، گِرفتار ترس از سلطان جائر خواهد شد و در نتیجه، به خُردی و بردگی تن در می‌دهد؛ قال الصادق(علیه‌السلام): «إنّ أحدَکُمْ لَیَکثُرُ بِهِ الخَوفُ مِنَ السُّلطانِ وَ ما ذلکَ إلاّ بِالذُّنوبِ فَتَوقوها ما استطعتم و لاتمادُوا فیها»[۵۰] . برای نترسیدن از سلطان جائر راهی جز ترس از خداوند نیست که با ترس از حضرتش، همه گناهان ترک می‌شود.
انذار، مهمترین رسالت علمای الهی
مهم‌ترین رسالت علمای الهی، انذار مردم از خداوند سبحان است
گرچه تعلیم احکام و تبلیغ پیام‌های خداوندی، جزء وظایف رسمی دانشمندان دین است، امّا سر لوحه رسالت آنان ترساندن مردم از خداوندعزّوجل خواهد بود، زیرا وقتی قرآن کریم هدف هجرت به حوزه‌های علمی را تبیین می‌کند و عده‌ای را به منظور فراگیری علوم الهی بسیج می‌نماید، هدف نهایی آن را تعلیم احکام و تبلیغ پیام یا تألیف کتاب یا ایراد و خطاب… نمی‌داند، بلکه مقصود نهایی آن را انذار مردم می‌داند و چنین می‌فرماید: ﴿…فلولا نَفَرَ مِنْ کُلّ فِرقةٍ مِنهم طائفةٌ لیتفقّهوا فی الدّینِ و لینذروا قَوْمَهُمْ اِذا رَجَعوا إلیهم لعلّهُمْ یَحذرونَ﴾[۵۱] ؛ یعنی هدف اصیل تفقه اسلامی، ترساندن مردم است و وظیفه امّت نیز پذیرش این انذار و ترسیدن از خداوند است.
پس همه کارهای علمی، همانند تدریس، تألیف، تبلیغ و نظایر آن وسیله‌اند و هدف اصیل انذار است؛ چه اینکه حضور مردم و آگاه شدن آنها از احکام و آشنایی آنان با حکمت‌های دینی وسیله‌اند، و مقصود نهایی برحذر بودن و پذیرش انذار در پرهیز از هرگونه تبه‌کاری است؛ بنابراین، روشن می‌شود که چرا قرآن کریم هدف نَفْر و بسیج به حوزه‌های علمی را همانند هدف اصیل بعثت پیامبرص، انذار مردم می‌داند و تعلیم و تبلیغ را مقدمه آن می‌شمارد.
اکنون که واضح شد هدف اصیل تفقه، ترس از خداوند است و منظور از ترس و اقسام و درجات آن روشن شد، سرّ گفتار حکیمانه خاتم انبیا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) معلوم می‌گردد که فرمود: «رأس الحکمةِ مخافة الله عزّ وجلّ»[۵۲] ؛ یعنی آغاز حکمت، ترس خداوند عزّوجلّ است؛ نه بدون هراس از حضرتش، کسی به خیر کثیر حکمت می‌رسد و نه حکیمی بی‌پرواز خواهد بود، بلکه هر درجه از هراس، زمینه حصول مرتبه‌ای از حکمت خواهد بود و هر درجه از حکمت، موجب حصول هراس خاص می‌گردد.
مرحوم مولی محمد تقی مجلسی(قدس سرّه) در شرح من لا یحضره الفقیه[۵۳] چنین می‌گوید: «رأسُ الحِکَم جمعُ الحکمةِ مخافة الله عزّوجلّ، فإنّها سببٌ لافاضةِ العلوم الحقّة اَو مُبالغة فیشمل ترکَ المنهیات و العملَ بالواجباتِ بل اجتناب الشبهات منهما أیضاً… و یلزمها العلمُ بالجمیع و هُوَ عینُ الحِکمةِ»؛ یعنی سبب قابلی و علت اعدادی افاضه علوم حقیقی، همانا خوف از خداوند سبحان است و هرگز نعمت حکمت بر قلبی که خائف نباشد، نازل نمی‌گردد و از امام صادق(علیه‌السلام) چنین رسیده است که «…مَنْ زهدَ فی الدنیا أثبتَ الله الحکمةَ فی قلبهِ و انطق بها لسانهُ و بصّرهُ عُیوبَ الدُّنیا داءها و دوائها و اخرجهُ من الدُّنیا سالماً الی دار السلام»[۵۴] ؛ یعنی فروغ حکمت، فقط بر قلب زاهدان راستین می‌تابد.
خشیت شرط انذار دیگران
بنابراین، باید وارثان علوم انبیا(علیهم‌السلام)، وارث هراس آنها و میراث بر انذار آنان باشد تا به تحقیق ورثه آنها به شمار آیند؛ همان‌طور که نادان نمی‌تواند معلم دیگران باشد، بی‌پروا و نترس نیز، هرگز منذر و ترساننده دیگران نخواهد بود، و اگر رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم)مأمور به انذار شد، برای آن است که خود قبل از دیگران، هراسناک عذاب الهی است: ﴿…إنّی‌أخافُ ان‌عصیتُ‏ربّی عذاب یومٍ عظیمٍ﴾[۵۵] ؛ چه اینکه اگر علمای الهی که ورثه راستین انبیا(علیهم‌السلام) هستند، مأمور به انذار مردم شدند؛ ﴿… لینذروا قومهم إذا رجعوا الیهم… ﴾[۵۶] ، خودشان قبل از دیگران خوفناک عذاب الهی هستند؛ ﴿…إنّما یخشی الله من عبادهِ العلماء… ﴾[۵۷] ، چون می‌دانند که هر که ترسش از خداوند شدیدتر باشد، نجاتش از عذاب الهی بیشتر است؛ قال علی بن الحسین(علیه‌السلام): «…إنّ انجی النّاسِ مِنْ عذاب الله أشدّهُمْ لله خشیةً… »[۵۸] ، و همه این امور به همان اصل گذشته بر می‌گردد که «رأس الحکمةِ مخافة… ».[۵۹]
امید است خداوند منان این خیر کثیر را به امّت اسلامی اعطاء فرماید!
والحمد لله ربّ العالمین
چهارم ماه مبارک رمضان ۱۴۰۳
بیست و ششم خرداد ماه ۱۳۶۲
قم جوادی آملی
پاورقی:ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ - سرچشمه اندیشه، تالیف حضرت ایت الله جوادی آملی، ج۵، ص ۲۰۸
۲ ـ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۷۶/
۳ ـ سوره آل عمران، آیه ۱۸/
۴ ـ مفاتیح الغیب، ص ۱۹۵/
۵ ـ سوره زمر، آیه ۹/
۶ ـ سوره‏مائده، آیه ۱۰۰/
۷ ـ سوره فاطر، آیه ۲۲/
۸ ـ سوره غافر، آیه ۵۸/
۹ ـ سوره حشر، آیه ۲۰/
۱۰ ـ سوره فصلت، آیه ۳۴/
۱۱ ـ سوره سجده، آیه ۱۸/
۱۲ ـ سوره نساء، آیه ۹۵/
۱۳ ـ سوره نحل، آیه ۷۶/
۱۴ ـ سوره فاطر، آیه ۱۲/
۱۵ ـ نهج البلاغه، حکمت ۸۱/
۱۶ ـ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص ۳۹۴/
۱۷ ـ سوره مجادله، آیه ۱۱/
۱۸ ـ سوره انبیاء، آیه ۲۸/
۱۹ ـ سوره فاطر، آیه ۲۸/
۲۰ ـ سوره بیّنه، آیه ۸/
۲۱ ـ سوره فجر، آیات ۲۹ ـ ۳۰/
۲۲ ـ سوره الرحمن، آیه ۴۶/
۲۳ ـ سوره طه، آیه ۱۱۴/
۲۴ ـ سوره کهف، آیه ۶۵/
۲۵ ـ سوره کهف، آیه ۶۶/
۲۶ ـ سوره سبأ، آیه ۶/
۲۷ ـ سوره قصص، آیات ۷۹ ـ ۸۰/
۲۸ ـ سوره‌براهیم، آیات ۱۳ ـ ۱۴/
۲۹ ـ سوره مائده، آیه ۴۴/
۳۰ ـ سوره مائده، آیه ۳/
۳۱ ـ سوره احزاب، آیه ۳۹/
۳۲ ـ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۵۶/
۳۳ ـ سوره‏فتح، آیه ۴/
۳۴ ـ سوره مدثر، آیه ۳۱/
۳۵ ـ کافی، ج۲، ص۶۸/
۳۶ ـ کافی، ج۲، ص۶۷/
۳۷ ـ همان، ص۷۱/
۳۸ ـ همان، ص۶۹/
۳۹ ـ سوره بقره، آیه ۲۱۳/
۴۰ ـ سوره انعام، آیه ۴۸؛ سوره کهف، آیه ۵۶/
۴۱ ـ سوره احزاب، آیه ۴۵/
۴۲ ـ سوره هود، آیه ۱۲/
۴۳ ـ سوره حج، آیه ۴۹/
۴۴ ـ سوره شعراء، آیه ۱۱۵/
۴۵ ـ سوره عنکبوت، آیه ۵۰/
۴۶ ـ سوره سبأ، آیه ۴۶/
۴۷ ـ سوره فاطر، آیه ۲۳/
۴۸ ـ سوره مدثر، آیات ۱ ـ ۲/
۴۹ ـ سوره نحل، آیه ۵۰/
۵۰ ـ کافی، ج۲، ص۲۷۵/
۵۱ ـ سوره توبه، آیه ۱۲۲/
۵۲ ـ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۷۶/
۵۳ ـ ج۱۳، ص۲/
۵۴ ـ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۱۰/
۵۵ ـ سوره انعام، آیه ۱۵؛ سوره یونس، آیه ۱۵؛ سوره زمر، آیه ۱۳/
۵۶ ـ سوره توبه، آیه ۱۲۲/
۵۷ ـ سوره فاطر، آیه ۲۸/
۵۸ ـ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۰۸/
۵۹ ـ همان، ج۴، ص۳۷۶/

تبلیغات