فـلسـفه و اهـداف حـکـومت اسلامی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
لزوم تشکیل حکومت و ادارهٴ جامعه بر اساس قانون مدوّن، از نظر صایب هیچ اندیشوری پوشیده نیست و گروهی که سود خود را در هرج و مرج جستجو می کنند و از نظم قانونی حاکم بر اجتماع هراسناکاند و تأسیس نظام قانونمند را لازم نمی دانند، از زمرهٴ صاحب نظران خارجاند. هر حکومتی بر پایهٴ مکتب خاصّ خویش اهدافی را به دنبال دارد که با اصول حاکم بر آن مکتب هماهنگ باشد. حکومت اسلامی نیز اهدافی دارد که با اصول روشمند خویش مناسب باشد. آنچه در نوشتار ارائه می شود برخی از مقاصد و أهداف حکومت اسلامی است که از آنها به عنوان «فلسفهٴ حکومت اسلامی» یاد میشود.
شناخت حکومت و سیاست مرهون معرفت انسان
حکومت جامعهٴ بشری و سیاست آن از مهمترین علوم انسانی به شمار می آید، شناخت علوم انسانی نیازمند به معرفت انسان می باشد. انسان موجودی است که هستی خود را از غیر خود دریافت می نماید و جهان نیز مانند انسان، هستی خویش را از غیر خود می گیرد و انسان و جهان یعنی «عالم و آدم» به هم مرتبطاند چه اینکه در یکدیگر مؤثر و از یکدیگر متأثرند و هرگز بدون شناخت آن مبدأ فاعلی که هستی او عین ذات وی بوده و به انسان و جهان، هستی عطا می کند و آنها را هماهنگ و منسجم می سازد معرفت انسان میسور نیست و در نتیجه شناخت سیاست جامعهٴ انسانی و حکومت آن میسر نمی باشد.
نظام فاعلی، داخلی و غایی انسان
انسان از نظر اسلام در رأس سه نظام است که مکتبهای غیر الهی وی را واجد آن سه نظام خاص نمی دانند. اول: نظام فاعلی؛ دوّم: نظام داخلی مخصوص و سوم: نظام غایی خاص. نظام فاعلی وی آن است که علل پیدایش و پرورش او را اموری تشکیل می دهند که همگی آفریدهٴ خدای یکتا و یگانه اند و تنها مبدأ فاعلی که عالم و آدم از او ظهور کرده همانا خداوند سبحان می باشد و هیچ عاملی در تحقق انسان، استقلال نداشته و هیچ موجودی نیز در پرورش و ادارهٴ او مستقل نخواهد بود. نظام داخلی انسان آن است که حقیقت او را روح مجرد و جسم مادی تشکیل می دهند؛ یعنی انسان نه همانند فرشتگان، روح بدون جسم است و نه همچون اجرام خاکی و گیاهی، جسم بدون روح می باشد و آنچه مقوّم انسانیت انسان است همانا روح زوال نا پذیر اوست که جسم زوال پذیر خاکی را به همراه دارد. نظام غایی وی آن است که با مرگ، بدن نابود نمی شود بلکه همواره زنده است و بعد از گذشت از دنیا، وارد جهان پایدار به نام «قیامت» می شود و با بدن مناسب آن عالم جاودانه به سر می برد و تمام عقاید و اندیشهها و نیز تمام اخلاق و اوصاف و همچنین تمام کردار و رفتار او محشورند و هرگز او را رها نمی نمایند. انسان در مکتبهای مادی و حسی فاقد نظام فاعلی به معنایی که گذشت و نیز فاقد نظام غائی به معنای یادشده بوده و نظام داخلی وی منحصر در ماده و جسم خواهد بود و روح و اندیشههای روحی نیز تفسیر مادی خواهد داشت. قرآن کریم که بهترین مفسر انسان و جهان می باشد، نظامهای سه گانهٴ انسانی را در آیات فراوان بیان داشت و یکی از جامعترین آیات که به هر سه نظام اشاره دارد، آیهٴ ۵۰ سورهٴ طه است که از زبان حضرت موسای کلیم (علیهالسلام) دربارهٴ فراعنهٴ مصر چنین نقل می فرماید: ﴿قال ربُّنا الَّذی أعطی کلَّ شیءٍ خلقهُ ثمّ هدی﴾؛ زیرا در این آیه نظام فاعلی به عنوان پروردگار همگان یاد شد و نظام غایی به عنوان هدایت به سوی هدف بازگو شد، ولی نظام داخلی به عنوان اینکه خداوند سازمان هستی هر چیزی را که در خود آن چیز باشد عطا کرد ذکر شد و سازمان مناسب با هستی انسان همان است که در آیات ﴿إنِّی خالقٌ بشراً من طینٍ فإذا سوَّیتهُ ونفختُ فیه من رُوحی فقعُوا لهُ ساجدین﴾[۲] به طور صریح مطرح شد. یعنی انسانی که من میخواهم به عنوان خلیفهٴ خود خلق کنم، دارای دو جنبه است، یک جنبهاش که مادی بودی و به عالم طبیعت مرتبط است به خاک منسوب است و جنبهٴ دیگری که الهی بوده و به عالم تجرد ارتباط دارد به من منسوب میباشد.
خلیفه الله شدن و تاسیس مدینه فاضله، دو هدف اصیل حکومت اسلامی
مهمتـرین هدفی که حکومت اسلامی به همـراه دارد و با نظامهای سـه گانهٴ انسانی هماهنگ است، همانا دو چیز است: اوّل انسانها را به قسمت «خلیـفة الله» شـدن راهنمایی و مقدمات سیر و سلوک آن را فراهم کردن. دوم: کشور اسلامی را «مدینهٴ فاضله» ساختن، مبادی تمدن راستیـن را مهیّا نمودن و اصول حاکم بر روابط داخلی و خارجی را تبیین کردن می باشد. نصوص دینی اعم از آیات قرآن و متـون احادیث و نیـز سیرهٴ معصومان و پیشوایان الهی گرچه حـاوی معارف فراوان و نکات آموزندهٴ زیادی است لیکن عصارهٴ همه آنها همانا دو رکن یادشده است. همان طوری که نظام داخلی انسان را روح و جسم او می سازد، لیکن اصالت از آن روح است و بـدن پیرو روح بوده و سلامت و رعایت اصول طبی وی بـرای تأمـین سلامت روح از گزند عقاید سوء و آسیب اخلاقی ناروا و حفظ از زیان رفتار ناپسند می باشد، تأمین مدینه فاضله نیز برای پرورش انسانهایی است که در جهت «خلیفة الله» قرار گرفتن گام برمی دارند و اصالت در بین دو رکن یادشده همانا از آنِ خلافت الهی است؛ زیرا بدن هر چند سالم باشد، بعد از مدتی می میرد و می پوسد ولی روح، همچنان زنده و پاینده است. همچنین مدینهٴ فاضله هر چند از تمدن والا بر خوردار باشد، بعد از مدتی ویران می گردد، لیکن خلیفة الله که همان انسان کامل است از گزند هرگونه زوال مصون است؛ بنابراین مدینهٴ فاضله به منزلهٴ بدن است و خلیفة الله به مثابهٴ روح آن، و همان طوری که بر اساس اصالت روح، بدن را روح، سالم می سازد، بنابر اصالت خلیفة الله، مدینهٴ فاضله را انسان کامل تأسیس و تأمین می نماید.
برپایی قسط و عدل، اهداف متوسط حکومت اسلامی
لازمهٴ خلافت الهی آن است که انسان کامل یعنی خلیفة الله همهٴ کمالهای مُستخلفٌ عنه را که خداوند جهان می باشد به اندازهٴ سعهٴ هستی خود فراهم نموده و در همه آن کمالهای وجود، مظهر خداوند سبحان قرار گیرد؛ بنابر این آنچه به نام قسط و عدل و نظایر آن به عنوان «اهداف حکومت اسلامی» یاد می شود همهٴ آنها گرچه کمال به شمار می آیند، لیکن تمام آنها جزء فروعات کمال اصلی اند زیرا انسان متعالی که خلیفهٴ خداست مصدر همهٴ آن کمالها خواهد بود، چون خلافت خدا مستلزم آن است که خلیفهٴ وی مظهر آن همه چیزهایی باشد که در تأمین سعادت ابد سهیم بوده و در تدبیر جوامع بشری نقش سازنده دارد.
نورانی نمودن جامعه انسانی غرض اصیل و هدف نهایی
قرآن کریم در آغاز سورهٴ ابراهیم، هدف نزول قرآن را که همان هدف والای رسالت یعنی غرض اصیل حکومت اسلامی می باشد، چنین ترسیم می نماید: ﴿الر کتابٌ أنزلناهُ إلیک لتُخرج النَّاس من الظُّلمات إلی النُّور بإذن ربِّهم إلی صراط العزیز الحمید﴾ .قرآن کتابی است که ما آن را به سوی تو فرو فرستادیم تا مردم را از هر تیرگی و تاریکی برهانی و آنها را به نور برسانی. البته این رهانیدن از ظلمتها و رساندن به نور به دستور و اجازهٴ پروردگار آنان می باشد و راه نورانی شدن مردم همانا پیمودن راه راست خداوند عزیز و نفوذ ناپذیر و پیروز بر هر چیز می باشد که آن خداوند عزیز حمید و شایستهٴ هرگونه ثنا خواهد بود. البته دوری از خداوند که هستی محض و کمال صرف است تیرگی است و جدایی از او که نور تام می باشد تاریکی است و تنها مبدأی که توان بیرون آوردن از تیرگی و رهاندن از تاریکی را واجد است همانا نور بالذات می باشد که آن همان خداوندی است که نور سماوات و زمین می باشد؛ لذا ولایت این امر را در آیة الکرسی فقط به خود نسبت داده چنین فرموده: ﴿اللهُ ولىُّ الَّذین اٰمنُوا یُخرجهُم من الظُّلمات إلی النُّور﴾[۳] و اگر در آیهٴ آغازین سورهٴ ابراهیم آن را به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اسناد داد برای این است که انسان کامل خلیفهٴ خداست و خلیفه، کار مُستخلف عنه را انجام می دهد و چون انجام کار او از راه خلافت و نیابت است نه اصالت، لذا در آیهٴ مزبور اصل مطلب که همان اخراج از ظلمتها به نور باشد به اذن خدا مقیّد شده است. غرض آنکه هدف والای رسالت و نزول وحی که همان «حکومت الهی» است، نورانی نمودن جامعهٴ انسانی است و انسان نورانی از گزند تیرگی هوی و آسیب تاریکی هوس مصون بوده و از دسیسه، وسوسه و پند در مغالطه محفوظ خواهد بود و انسانی که از لحاظ اندیشه از تباهی توهّم و تخیّل و هرگونه مغالطه، آزاد باشد و از جهت عمل از آلودگی هرگونه شهوت و غضب، پاک باشد شایستهٴ خلافت خداست. بنابراین هدف مهم تأسیس نظام اسلامی بر پایهٴ وحی و نبوت، همانا «خلیفة الله» شدن انسان است و خط مشی انسان نورانی در جامعه بسیار روشن بوده و او با نور الهی که بهرهٴ وی شد حرکت می کند و زندگی می نماید چنانکه خداوند فرمود: ﴿… و جعلنا لهُ نُوراً یمشی به فی النَّاس﴾[۴] ﴿و یجعل لکُم نُوراً تمشُون به﴾[۵] سیرهٴ آموزندهٴ انسان نورانی آن است که در عین رعایت ادب و پاسداری از حرمت انسانیت دیگران، هیچ انسانی را شایستهٴ ستایش و پرستش نمی داند و نیز در عین زیبا دیدن نظام کیهانی و تحسین سراسر گیتی، هیچ موجود سپهری یا زمینی را شایستهٴ تکریم عبادی ندانسته و برای آن قداست پرستش قایل نیست، بلکه تمام عالم و آدم را نشانهٴ خدای بی نشان دانسته و برای آنها ارزشی بیش از نشانه معتقد نیست، چنانکه انسان کامل یعنی حضرت علی بن ابی طالب (علیهالسلام) در معرفی این گونه از انسانهای نورانی چنین فرمود: «عظُم الخالقُ فى أنفُسهم فصغُر ما دُونهُ فى أعیُنهم»[۶] خاصیت نور آن است که هر چیزی را آن طوری که هست ارائه می نماید و نور توحید، انسان کامل را چنان بینا می نماید که خداوند عظیم را به عظمت بنگرد، قهراً همهٴ اشیا که مخلوق خدایند در ساحت جلال الهی کوچک خواهند بود، لذا هر چیزی غیر از خدا از دیدگاه عارف، کوچک شمرده می شود چنانکه حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام) فرموده اند: «عِظَم الخالق عندک یُصغِّرُ المخلُوق فى عینک»[۷] و این بینش صایب نیز به نور خداوند است که بهرهٴ پرهیزگاران می گردد: «من یتَّق الله یجعل لهُ مخرجاً من الفتن و نُوراً من الظُّلم»[۸]
نکتهٴ دیگری که توجه به آن لازم است این است که نه تنها قرآن، عامل نورانی شدن انسانهاست بلکه تنها مبدأ نوربخش، همانا حکومت اسلامی در پرتو وحی است و کسی که از آن محروم باشد، اصلاً نور نخواهد داشت چه اینکه خداوند فرمود: ﴿و من لم یجعل اللهُ لهُ نُوراً فما لهُ من نُورٍ﴾[۹] زیرا: بر اهرمن نتابد اسرار اسم اعظم.
شواهد قرآنی در تبیین هدف اصیل حکومت اسلامی
گرچه برهان عقلی و تحلیل قرآنی، دلیل کافی بر آن است که هدف اصیل حکومت اسلامی خلیفة الله شدن انسان و در پرتو آن، به قسط و عدل قیام نمودن است، لیکن ارائهٴ برخی از شواهد قرآنی مایهٴ طمأنینهٴ بیشتر خواهد شد. قرآن کریم حضرت داود پیامبر (علیهالسلام) را به عنوان مجاهد نستوه و رهبر انقلاب و زمامدار عصر خویش معرفی نمود: ﴿و قتل داوُدُ جالُوت﴾[۱۰] و او را از کتابی به نام زبور برخوردار می داند: ﴿و اٰتینا داوُد زبُوراً﴾[۱۱] و وی را نیز پیشوای اهل تسبیح دانسته و کوهها و پرنده ها را با او تسبیحگوی خدا می شمارد: ﴿و سخَّرنا مع داوُد الجبال یُسبِّحن و الطَّیر﴾[۱۲] و او را همچون پسرش حضرت سلیمان (علیهالسلام) از علم خاص الهی متنعم می داند: ﴿و لقد اٰتینا داوُد و سُلیمان علماً﴾[۱۳] و از منطق پرندگان آگاه می شمارد: ﴿و ورث سُلیمان داوُد و قال یا أیُّها النَّاسُ عُلِّمنا منطق الطَّیر﴾[۱۴] و او را صاحب قدرت معنوی دانسته و اهل اَوْب و رجوع مکرر به درگاه خدا می داند: ﴿و آذکُر عبدنا داوُد ذا الأید إنَّهُ أوّابٌ﴾ [۱۵]. آنگاه که وی را به اوصاف راستین خلیفة اللهی ستود وکمالهای انسان نورانی را بر او اثبات کرد، فرمود: ﴿یا داوُد إنَّا جعلناک خلیفةً فی الأرض فاحکُم بین النَّاس بالحقِّ﴾[۱۶] یعنی رهبر جامعهٴ انسانی که نمونهٴ سالکان کوی کمال می باشد، خلیفهٴ خداست وخود به مقام منیع خلافت الهی نایل آمد، آنگاه حکومت اسلامی را تشکیل داد و حاکمیت قانون خدا را تحقق بخشید و از فروع آن مقام، همانا به عدل و داد حکم کردن و حقوق متقابل انسانها را رعایت کردن و از آنها حمایت نمودن می باشد. تاکنون بیان کوتاهی پیرامون هدف اول حکومت اسلامی ارائه شد و اما در بیان هدف دوم آن که «تأسیس مدینهٴ فاضله» باشد، نکاتی در طی امور آینده مطرح خواهد شد.
برخی از اوصاف و شرایط مدینه فاضله
مدینهٴ فاضله دارای اوصاف و شرایطی است که بخشی از آن به محیط زیست برمی گردد و بخش دیگر آن به ساکنان آن؛ گرچه تمام اوصاف در سایهٴ رشد علمی و ترقی عملی ساکنان هر مرز و بوم فراهم می گردد. البته اوصاف و شرایط مدینهٴ فاضله فراوان است ولی به برخی از آنها به طور اجمال اشاره می شود: الف: رشد فرهنگی است که زمامدار حکومت اسلامی عهده دار تأمین علم و دانش شهروندان قلمرو حکومت خود خواهد بود و آیاتی از قبیل: ﴿هُو الَّذی بعث فى الأُمیِّین رسُولاً منهُم یتلُوا علیهم آیاته و یُزکِّیهم و یُعلِّمُهُم الکتاب و الحکمة و إن کانُوا من قبلُ لفی ضلالٍ مُبینٍ﴾[۱۷] بیانگر آن است. دشواری مشکل جامعه در جاهلیت جدید یا کهن، همانا ندانستن اصول تمدن ناب و یا عمل نکردن به آن بر فرض دانستن است؛ یعنی جهالت و ضلالت دو عامل قطعی انحطاط جامعهٴ جاهلی است و مهمترین هدف حکومت اسلامی در بخش فرهنگی به معنای جامع، جهالت زدایی و ضلالت روبی است تا با برطرف شدن جهل و نادانی، علم، کتاب و حکمت جایگزین گردد و با برطرف شدن ضلالت و گمراهی اخلاقی و انحراف عملی، تزکیه و تهذیب روح جانشین شود و در آیهٴ مزبور و مانند آن که اهداف و برنامههای زمامداران اسلامی مطرح می شود، جریان تعلیم، جهت جهل زدایی و جریان تزکیه برای ضلالت روبی از شاخصه های اصلی آن قرار دارند و آیهٴ مزبور، جامعهٴ اُمّی و نادان و بیسواد را به فراگیری دانش تشویق می کند تا از امی بودن برهند و به عالم و آگاه شدن برسند و نیز جامعهٴ گمراه وتبهکار را به طهارت روح فرامی خواند تا از بزهکاری برهند و به پرهیزکاری و وارستگی بار یابند، البته مردم آگاه و وارسته، توان تأسیس مدینهٴ فاضله و حفظ آن را خواهند داشت. ب: رشد اقتصادی است که رهبران اسلامی، تبیین خطوط کلی مال در نظام اسلامی را به عهده دارند و قوانین الهی گذشته از آنکه مردم را به کاشت، برداشت و داشت در همهٴ شئون اقتصادی دعوت می نماید و حلال بودن آن را در همه مراحل تحصیل مال، نگهداری مال، توزیع مال و صرف و هزینهٴ آن، رکن لازم یک اقتصاد سالم می داند به مسایل اساسی آن می پردازد که به برخی از آنها اشاره می شود. اسلام گرچه اصل مالکیت خصوصی را پذیرفته و آن را امضا نموده است، لیکن معنای آن این است که هر فردی نسبت به دسترنج خود در قیاس با سایر مردم، مالک است و هیچ کس حق تصرف در آن را بدون اذن و رضای او ندارد، ولی هیچ کسی نسبت به دسترنج خود در قیاس با خداوند، مالک نیست بلکه به منزلهٴ امین در نگهداری و نایب در تصـرف میباشـد و آیاتی از قبیل ﴿واٰتُوهـُم مـن مـال الله الَّـذی اٰتاکُم﴾[۱۸] ، ﴿و أنفقُوا ممّا جعلکُم مُستخلفین فیه﴾[۱۹] گواه بر آن است، لذا هیچ فردی حق ندارد بدون اذن و رضای خداوند در مال بهدست آوردهٴ خویش تصرف نماید. اسلام مجموع مالها را برای ادارهٴ شئون مجموع انسانها میداند یعنی اصل مالکیت خصوصی نباید مایهٴ حرمان جامعه باشد و امت اسلامی به دو گروه مالمند زراندوز، و نیازمند تقسیم شوند. اسلام مال را به مثابهٴ ستون فقرات جامعهٴ انسانی و سبب قیام مردم میداند و فرد یا گروهی که فاقد مال هستند از آن جهت فقیرند که ستون فقرات اقتصادی آنها شکسته و توان قیام را از دست دادهاند؛ زیرا فقیر به معنای مهرهٴ کمر شکسته و قدرت ایستادن و ایستادگی را از دست داده میباشد و چون مال به منزلهٴ خون در عروق جامعه و ستون فقرات ملت محسوب میگردد، نباید آن را در اختیار سفیه و بیخرد قرار داد که مبادا در آن مُسرفانه یا مُترفانه تصرف کند و عامل قیام امت را به هدر دهد و بیان قرآن دربارهٴ سه مطلب اخیر چنین است: ﴿و لا تؤتُوا السُّفهاء أموالکُم الَّتی جعل اللهُ لکُم قیاماً…﴾[۲۰] زیرا هم مال را به عموم جامعه نسبت داد و هم آن را سبب قیام دانست و هم از قرار دادن آن در اختیار سفیه مانند کودک یا بالغ بیخرد نهی فرمود. اسلام احتکار ثروت و اِکتناز مال و ذخیره کردن آن را ممنوع میداند و آن را به منزلهٴ ضبط خون در رگ بدن که سبب فلج شدن سایر اعضا است تلقی میکند، لذا جریان آن را لازم میشمرد و آیاتی از قبیل: ﴿الَّذِّین یکنزُون الذَّهب و الفضَّة و لا یُنفقُونها فی سبیل الله فبشِّرهُم بعذابٍ ألیمٍ﴾[۲۱] دلیل بر منع رکود مال و گواه بر لزوم جریان یافتن آن در تمام اعضای جامعه میباشد. اسلام، جریان ناتمام مال و منحنی ناقص مسیر آن را ممنوع و جریان کامل و منحنی تام آن را لازم میداند، یعنی اجازه نمیدهد که ثروت مملکت در دست گروه خاص جاری باشد و هرگز به دست دیگران نرسد، بلکه فتوا میدهد که باید دور آن کامل باشد تا به دست همگان برسد و آیاتی از قبیل: ﴿کَیْ لا یکون دُولةً بین الأغنیاء منکُم…﴾[۲۲] گواه بر آن است و تداول (گردش) ثروت در دست گروه خاص و حرمان تودهٴ جامعهٴ از آن به دو صورت ترسیم میشود که هر کدام آنها نارواست: یکی بر اساس نظام کاپیتال و سرمایهداری غرب و دیگری بر پایهٴ نظام دولت سالاری و مکتب مارکسیسم فروریختهٴ شرق. به هر تقدیر مال نباید در اختیار اشخاص حقیقی خاص یا شخصیتهای حقوقی مخصوص محصور باشد، بلکه باید در تمام قشرهای جامعه جاری گردد و این رهآورد اسلام، همانا اساس برین اقتصاد سالماست که از بین «فَرْث»: سرمایهداری و «دم»: دولت سالاری و مارکسیسم، لَبَن خالص و شیر شفاف اقتصاد دینی رااستنباط کرده تا از افراط اول و تفریط دوم رهایی یافته و به هستهٴ مرکزی عدل اسلامی نایل شویم. اسلام جریان تام و منحنی کامل مال را در دست تودهٴ مردم از راه مشروع، مانند تجارت با رضایت میپسندد، یعنی راه اصلی انتقال مال و جریان عمومی آ
ن غیر از راه ارث و بخشش و مانند آن، همانا راه تجارت با رضایت میباشد که اگر تجارت بدون رضایت بود یا رضایت بدون تجارت بود، مانند قمار و … راه مشروع تلقی نمیشود و آیاتی از قبیل: ﴿یا أیُّها الَّذِّین اٰمنُوا لا تأکُلُوا أموالکُم بینکُم بالباطل إلاّ أن تکُون تجارةً عن تراضٍ منکُم…﴾[۲۳] دلیل بر آناست. خلاصه آنکه: ۱ ـ اصل فرایند صنعتی در حکومت اسلامی ممدوح و مورد ترغیب میباشد. ۲ ـ لزوم استفادهٴ صحیح از آن در سیرهٴ عملی زمامداران دینی وجود دارد. ۳ ـ مهمترین بهرهٴ درست از صنایع پیشرفتهٴ هر عصر عبارت از تأمین نیازهای علمی و عملی مردم آن عصر میباشد. ۴ ـ آنچه در قرآن یاد شد جنبهٴ تمثیل دارد نه تعیین؛ یعنی مثال بهرهٴ صحیح در قرآن بازگو شد نه آنکه استفادهٴ درست، منحصر در همین چند مورد باشد. ۵ ـ صنعت کشتی سازی نوح (علیهالسلام) الگویی برای ساخت و پرداخت هرگونه وسایل نقلی دریایی و زیر دریایی اعم از وسیلهٴ نقل مسافر، بار و مانند آن و نیز وسایل نقلی زمینی و هوائی به طور عام می باشد؛ و صنعت زره بافی داود (علیهالسلام) الگویی برای ساختن هرگونه وسایل دفاعی است، خواه در برابر تیر و مانند آن و خواه در قبال سموم شیمیایی و نظایر آن، و صنعت معماری و کارهای دستی و ظرایف هنری و ساختن ظروف فلزی سلیمان (علیهالسلام) نمونهای برای ساختن هر گونه لوازم زندگی، که نیازمندیهای فردی یا گروهی و همچنین نیازمندیهای هنری و ادبی به آن برطرف میگردد، خواهد بود. اکنون که عصارهٴ سیرهٴ رهبران حکومت اسلامی در نحوهٴ بهرهبرداری از صنعت بازگو شد، مناسب است آنچه از ذوالقرنین نقل شده بیان شود. گرچه قرآن از نبوت او سخن نگفت ولی روش پسندیدهٴ او را با برخورداری از همهٴ وسایل مقدور آن عصر به طور نسبی گزارش داده که وی از تمام امکانات لازم بهرهمند بود و کارهای قابل توجهی کرد که یکی از آنها ساختن سدّ عظیم نفوذ ناپذیر بود که بر اثر ارتفاع و صاف بودن قابل فتح نبود و بر اثر استواری و استحکام، قابل نقب و سوراخ نمودن نبود؛ زیرا آن سد مهم از خاک، آجر، سنگ، سیمان و مانند آنها نبود بلکه سد عظیم فلزی بود که از پارههای آهن و مس گداخته ساخته شد و بیان قرآن مجید در این باره چنین است: ﴿اٰتُونی زُبر الحدید حتّی إذا ساوی بین الصَّدفین قال انفُخُوا حتّی إذا جعلهُ ناراً قال اٰتُونی اُفرغ علیه قطراً﴾[۲۴] یعنی پس از چیدن تکههای آهن همانند قطعات سنگ دستور داد که با استفاده از کورهٴ آهنگری در آن بدمند تا کاملاً قطعههای آهن به صورت آتش گداخته درآید، آنگاه دستور داد مس گداخته را در آن کاملاً تعبیه نمایند تا به صورت سد تام فلزی درآید. از مجموعهٴ این نمودارها میتوان خطمشی حکومت اسلامی را دربارهٴ بهرهبرداری از صنایع استنباط نمود که استفاده از تکنولوژی در تمام امور سازنده و سودمند، رواست ولی بهرهبرداری از آن در امور تخریبی، تهاجمی، سوزنده، کشنده و تباه کنندهٴ زمین یا دریا، هوا، گیاهان، جانواران، انسانها، مناطق معمور و یا… هرگز روا نیست و با این تحقیق میتوان فرق بین کادر صنعتی را در مدینهٴ فاضله که هدف حکومت اسلامی است با کادر صنعتی کشورهای مهاجم و مخرّب و مدّعی تمدّن، بررسی نمود. د: رشد حقوقی داخلی و بین المللیاست که قوانین اسلامی و مسؤلان نظام دینی عهدهدار تبیین، تدوین و اجرای آنها میباشند؛ زیرا جامعهٴ انسانی هر چند در شئون گوناگون اقتصاد مترقی باشد و هر چند در امور مربوط به صنعت، کارآمد باشد، مادامی که از قوانین حقوقی کامل و متقابل، آگاه نبوده و به آن معتقد نشده و در عمل به آنها متعهد نباشد، هرگز کامیاب نخواهد شد چون همان سلاحهای اقتصادی و صنعتی بدون صلاح حقوقی و اخلاقی، زمینهٴ تباهی را فراهم میکند و جریان جنگ جهانی اوّل و دوّم و تهاجمهای موضعی بعد از آنها که باعث شد همواره زورمداران در موضع تخریب قرار گرفته و محرومان در موضع انزوا و قتل و غارت واقعشوند، گواه بر آن است که حکومت اسلامی اصولی را در این زمینه ارائه مینماید که نموداری از آن نقل می شود: ۱ ـ نفی هر گونه سلطه گری یا سلطه پذیری ﴿لا تظلمُون و لا تُظلمُون﴾[۲۵] ۲ ـ رعایت عهود و مواثیق بین الملل ﴿وأوفُوا بالعهد إنَّ العهد کان مسئُولاً﴾[۲۶] و لزوم عمل عهد، اختصاصی به عهد با خدا ندارد بلکه اطلاق آیه و سایر ادّله، دلیل لزوم تعهد به آن است حتی در عهد با خلق خدا. قرآن، مؤمنان والامقام راکه به مرحلهٴ ابرار نایل آمدند چنین معرفی میکند: ﴿… و المُوفُون بعهدهم إذا عاهدُوا﴾[۲۷] و مشرکان و کافران را چنین نکوهش مینماید: ﴿الَّذین عاهدت منهُم ثُمَّ ینقُضُون عهدهُم فى کُلِّ مرَّةٍ﴾[۲۸] احترام حکومت اسلامی برای برقراری نظام تعهد و قانون، عمل به پیمان و احترام به میثاق، برای آن است که جامعهٴ متعهد از امنیت و آزادی که از لوازم تمدن و اصول مدینهٴ فاضله به شمار میآید برخوردار خواهد بود. اگر از جامعه رعایت به میثاق رخت بربندد، امنیت، آزادی و سایر شئون مدنیت آن نیز از بین خواهد رفت و قرآن کریم تبیین رسایی در این باره دارد که با تحلیل آفرینش انسان و تساوی همهٴ آنها در اصول کلی خلقت و عدم تأثیر زمان، زبان، نژاد، رنگ، رسوم و آداب و عادات محلی و بومی و…: ﴿یا أیُّها النَّاسُ إنّا خلقناکُم من ذکرٍ و اُنثی و جعلناکُم شُعُوباً و قبائل لتعارفُوا إنَّ أکرمکُم عند الله أتقیکُم﴾[۲۹] ، اجازهٴ هیچ گونه اعتلا و برتری طلبی را به هیچ فرد یا گروهی نمیدهد و استکبار را عامل مهم برهم زدن تعالی اجتماعی میداند و نبرد با آن را از این جهت لازم میداند که خوی است
کبار همانا خوی پیمان شکنی و نقض میثاق است، لذا چنین میفرماید: ﴿و إن نکثُوا أیمانهُم من بعد عهدهم و طعنُوا فی دینکُم فقاتلُوا أئمَّة الکُفر إنَّهُم لا أیمان لهُم لعلَّهُم ینتهُون﴾[۳۰] یعنی مهمترین دلیل نبرد با مستکبران همان پیمان شکنی آنهاست چون دلیل مبارزه با آنان را «لا ایمان لهم» (به کسر) قرار نداد بلکه «لاٰ أیْمان لهم» (به فتح) قرار داد، زیرا با کافر بیایمان میتوان زندگی مسالمتآمیز نمود ولی با مستکبر بیایمان هرگز ممکن نیست؛ چون زندگی بدون تعهد متقابل میسور نیست، وقتی طرف مقابل به عهد و سوگند و میثاق خود احترام نمی نهد و هر لحظه که زورمند شد آن را نقض میکند هرگز نمی توان با او زندگی مشترک داشت. آنچه در جاهلّیت جدید همانند جاهلّیت کهن، دامن گیر جامعهٴ بشری است، همانا پیمان شکنی زورمداران عصر حاضر است که شرح نارسایی سازمان بین الملل و سایر مجامع بین المللی و مدعیان حقوق بشر با تهاجم ددمنشانهٴ گروههای مهاجم در نقاط مختلف جهان خارج از حوصله این مقالت است. ۳ ـ رعایت امانت و پرهیز از خیانت در اموال و حقوق: ﴿إنَّ الله یأمُرُکُم أن تُؤدُّوا الأمانات إلی أهلها﴾[۳۱] دستور خداوند همانا لزوم رعایت امانت و تأدیه آن به صاحبش می باشد و بیان قرآن در ستایش مردم با ایمان این است: ﴿و الَّذین هُم لأماناتهم و عهدهم راعُون﴾[۳۲] و بسیاری از انبیا به وصف امین بودن به جهانیان معرفی شده اند و آیات سورهٴ شعراء شاهد بر آن است. تأثیر احترام متقابل به امانتهای یکدیگر در برقراری امنیت و آزادی و تأسیس مدینهٴ فاضله کاملاً مشهود است. قرآن مجید با تحلیل ساختار انسانی ثابت نمود که هیچ فرد یا گروهی حق ندارد در امانت خیانت نماید و نژاد پرستی صهیونیستها و مانند آنان را که خود را برتر پنداشته و لزوم رعایت امانت دیگران را بر خویش لازم نمی دانند، محکوم کرده چنین می فرماید: ﴿و منهُم مَن إن تأمنهُ بدینارٍ لا یُؤدِّه إلیک إلاّ ما دُمت علیه قائماً ذلک بأنَّهُم قالوا لیس علینا فی الاُمّیّین سبیلٌ﴾[۳۳] یعنی برخی از یهودیان اگر دیناری به او به عنوان امانت بسپاری پس نمی دهد مگر آنکه با زور و مراقبت از او بستانی و سرّ اقدام آنها به خیانت در امانت آن است که خود را نسبت به غیر اهل تورات برتر می پندارند و می گویند: بر ما حرج و قدح و ذمّی نیست اگر امانت آنها را برنگردانیم. البته وقتی در امانت خیانت میکنند از غارت ابتدایی پرهیز نخواهند کرد و هنگامی که به خیانت در یک دینار تن در میدهند، خیانت در ثروت کلان و منابع ملی را قطعاً مباح میشمارند.
علل سقوط یک حکومت در لسان علوی
حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام) که تجربهٴ طولانی در حکومت اسلامی داشت؛ زیرا در دورهٴ پرافتخار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از مهمترین کارگزاران سیاست اسلامی آن حضرت به شمار میآمد و در عصر خود نیز چند سالی عهدهدار زمام امور مسلمین بود؛ به علل سقوط سیاسی اجتماعی و به علل سقوط اقتصادی یک حکومت، اشاره فرمودهاند که بازگشت آنها به عدم رعایت اصول یاد شده میباشد. گفتار آن حضرت (علیهالسلام) دربارهٴ علل سقوط سیاسی اجتماعی چنین است: «یُستدلُّ علی إدبار الدُّول بأربعٍ، تضىیع الأصُول والتَّمسُّک بالغُرور، و تقدیم الأراذل و تأخیر الأفاضل»[۳۴] یعنی میتوان برای سقوط یک حکومت چنین استدلال کرد که هرگاه چهار چیز در ساختار یک حکومت راه یافت آن دولت سقوط میکند: ۱ ـ اصول اساسی را ضایع نمودن. ۲ ـ مغرور شدن. ۳ ـ فرومایگان را مقدم داشتن. ۴ ـ فرزانگان را مؤخّر قرار دادن؛ که هر کدام از اینها ناشی از ضعف سیاسی و سوء مدیریت مسئولین آن حکومت میباشد. و گفتار آن حضرت (علیهالسلام) دربارهٴ علل سقوط اجتماعی اقتصادی چنین است: «یُستدلُّ علی الإدبار بأربعٍ: سُوء التَّدبیر و قُبح التبذیر و قلَّة الاعتبار و کثرة الاعتذار» یعنی میتوان با چهار چیز برای زوال دولت استدلال نمود: ۱ ـ سوء تدبیر و ضعف مدیریت. ۲ ـ تبذیر ناروا و هزینههای زیانبار اقتصادی. ۳ـ از تجارب سودمند عبرت نگرفتن. ۴ ـ به جای جبران گذشته مکرراً عذر خواهی نمودن البته امور یاد شده همان طوریکه سند سقوط یک حکومت است نشانهٴ زوال یک زندگی شخصی نیز خواهد بود چه اینکه بخش مهم امور یادشده را مدیریت ضعیف و ناروا به عهده دارد؛ خواه در مسایل سیاسی باشد یا اقتصادی و اجتماعی. امید آنکه جوامع اسلامی به اهداف اصیل حکومت الهی آگاه شده و در تحقق آن جهاد و اجتهاد کنند و با قیام و اقدام خود، هر گونه عامل تأمینکننده را فراهم نمایند و با ایثار نفس و نثار نفیس، هرگونه مانع را برطرف کنند تا عدل الهی در زمین مستقر گردد.
پاورقی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ - کتاب «بنیان مرصوص امام خمینی رحمه الله»، خلاصه صفحات ۳۳۳-۳۵۳
۲ - سوره ص، آیه ۷۱-۷۲
۳ - سوره بقره، آیه ۲۵۷
۴ - سوره انعام آیه۱۲۲
۵ - سوره حدید، آیه ۲۸
۶ - نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه ۱۸۴، ص ۶۱۲
۷ - نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت ۱۲۴، ۱۱۴۶
۸ - نهج البلاغه ، خطبه۱۸۳
۹ - سوره نور، آیه ۴۰
۱۰ - سوره بقره، آیه ۲۵۱؛
۱۱ - سوره نساء ، آیه ۱۶۳؛
۱۲ - سوره انبیاء ، ایه ۷۹
۱۳ - سوره نمل، آیه ۱۵؛
۱۴ - سوره نمل ، آیه ۱۶/
۱۵ - سوره ص، آیه ۱۷
۱۶ - سوره ص، آیه ۲۶
۱۷ - سوره جمعه ، آیه۲
۱۸ - سوره نور ، آیه ۳۳
۱۹ - سوره حدید آیه ۷
۲۰ - سوره نساء آیه ۵
۲۱ -سوره توبه، آیه ۳۴
۲۲ - سوره حشر، آیه ۷
۲۳ - سوره نساء، آیه ۲۹
۲۴ - سوره کهف، آیه ۹۶
۲۵ - سوره بقره، ایه ۲۷۹
۲۶ - سوره اسراء آیه ۳۴
۲۷ سوره بقره، آیه ۱۷۷
۲۸ - سوره انفال ، آیه ۵۶
۲۹ - سوره حجرات، آیه ۱۳
۳۰ - سوره توبه، آیه ۱۲
۳۱ - سوره نساء ، آیه ۵۸
۳۲ - سوره مومنون، ایه ۸
۳۳- سوره آل عمران، آیه ۷۵
۳۴ - غرر و درر آمدی ، ص ۳۴۲ طبع قم