محمـد(صلی الله علیـه وآله) خاتم پیامبران
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام پیامبرشناسی نبوت عامه و خاصه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تفسیر و علوم قرآن تفسیر قرآن معارف قرآن وحی ونبوت در قرآن
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی تاریخ و سیره حضرت محمد(ص)
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی حدیث و علوم حدیث حدیث معارف حدیثی وحی و نبوت و امامت در روایات
آرشیو
چکیده
متن
حماسههای اصحاب
پایمردی و استقامتی که اصحاب امام حسین(علیهالسلام) در حادثهٴ عظیم عاشورا به خرج دادند و حماسهای که در آن صحنه آفریدند دوست و دشمن را به شگفتی واداشت. به این اعتراف توجه فرمایید:
به یکی از کسانی که در کربلا و در صف سربازان عمر سعد شرکت کرده بود، گفتند: وای بر شما! با پسر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) جنگیدید و او را کشتید؟ گفت: چه میگویید؟ اگر شما نیز مشاهده میکردید آنچه را که ما مشاهده کردیم، همانند ما عمل میکردید. گروهی بر ما حمله کردند که مانند شیرهای خشمگین دست به قبضهٴ شمشیر برده بودند. از چپ و راست، سواران را میکوبیدند و خُرد میکردند. خود را به دهان مرگ میانداختند. نه اماننامه قبول میکردند و نه رغبت به مال داشتند… اگر به آنها مهلت میدادیم از هر طرف به ما حمله میکردند. مادرمرده به نظر تو ما چه میکردیم؟.
از این اعترافات معلوم میشود که همهٴ سربازان و اصحاب امام حسین(علیهالسلام) با حفظ مراتب، افتخار آفریدند لیکن از باب مثال به نمونههایی از آن اشاره میکنیم:
قمر بنی هاشم عباس بن علی(علیهما السلام)
شجاعتهایی که حضرت ابوالفضل در شب[۲] و روز عاشورا از خود نشان داد فراتر از آن است که در ضمن این بحثهای کوتاه قابل بررسی و اِحصا باشد.
نیست صاحبهمتی در نشأتین ٭٭٭٭ همقدم عباس را بعد از حسین
در هواداری آن شاه ألست ٭٭٭٭ جمله را یک دست بود او را دو دست[۳]
لیکن از باب اکتفا به میسور ازمعسور و حُباب از عُباب و نَمی از یمْ، اشارهای گذرا به برخی از آن خواهیم داشت.
امام سجّاد(علیه السلام) در ستایش عموی بزرگوار خود میفرماید: خدا رحمت کند عمویم عباس را که جان خود را ایثار کرد و فدای برادرش شد تا آن که دو دست او قطع شد، در عوض، خدا دو بال به او عنایت کرد که به وسیلهٴ آن همراه ملائک در بهشت پرواز میکند، چنانکه برای جعفربنابیطالب نیز دو بال قرار داد. برای عباس در نزد خدا منزلتی است که همهٴ شهدا در روز قیامتْ غبطهٴ آن مقام را میخورند[۴].
موقعیت و نقش او در سپاه امام حسین(علیهالسلام) فوقالعاده بود. لذا مأموریتهای سنگین، مانند مهلت خواستن برای شب عاشورا، آب آوردن، پرچمداری[۵] و امثال آن به عهدهٴ آن حضرت گذاشته شد و در آن لحظهٴ آخر که عباس(علیهالسلام) اجازهٴ میدان خواست امام حسین(علیهالسلام) فرمود: تو پرچمدار من هستی؛ و تا موقعی که پرچم برافراشته بود دل لشکر و اهل بیت امام حسین(علیهالسلام) گرم بود.
البته دشمن نیز به این موقعیت واقف بود و وجود او را مایهٴ رعب و وحشت سپاه خویش میدانست چون او بود که وقتی حمله میکرد مانند صاعقه در علفزار خشک عمل میکرد و دشمن را قلع و قمع مینمود. از اینرو درصدد وارد کردن ضربهٴ کاری به آن حضرت بودند و وقتی که این زمینه برای آنان پیش آمد آن گونه عمل کردند که هر وقت چشم امام سجّاد(علیهالسلام) به فرزند عباس(علیهالسلام) یعنی عبیداللهبن عباس میافتاد اشک از دیدگان مبارکشانجاری میشد و میفرمود: وقتی به یاد مصیبتهای عباس در کربلامیافتم، کنترل از دستم میرود.
شعرهای حماسی آن حضرت هنگامی که برای دستیابی به آب میرفت و نیز موقع رسیدن به آب و هنگام مواجههٴ با دشمن و قطع شدن دستهای مبارکشان و نیز اقدام شجاعانهٴ ایشان در برگشتن از کنار شریعه با لبهای تشنه چیزی نیست که بر کسی مخفی باشد و نیاز به وصف نمودن داشته باشد.
امان نامه شمر ملعون
شمر ملعون در شب عاشورا خود را به خیمههای امام حسین(علیهالسلام) نزدیک کرد و با صدای بلند فریاد زد: «أین بنو اُختى؟»؛ خواهرزادگان[۶] من کجا هستند؟ ابوالفضلالعباس(علیهالسلام) و برادرانش فریاد شمر را شنیدند ولی جوابش را ندادند. امام حسین(علیهالسلام) فرمود: اگر چه شمر فاسق است ولی جوابش را بدهید. آنها جلو رفتند و گفتند: «ما شأنک وما ترید؟»؛ چه میخواهی و کارت چیست؟ شمر گفت: خواهرزادههای من شما در امان هستید خودتان را با برادرتان حسین به کشتن ندهید و به طاعت امیرالمؤمنین یزید درآیید. عباس و برادرانش جوانمردانه جواب دادند: دستانت بریدهباد ای شمر لعنت خدا بر تو و بر امان تو باد. آیا به ما امان میدهی ولی دُردانهٴ رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) و جگرگوشهٴ زهرا(سلام الله علیها) امان نداشته باشد؟ آیا از ما میخواهی که از طاعت برادرمان حسین(علیه السلام) خارج شویم و به اطاعت ملعونهایی از فرزندان ملعونان درآییم؟[۷] شمر خشمگین و ناامید به لشکرگاه عمر سعد برگشت.
حضرت علی اکبر(علیه السلام)
آن حضرت که گویا در حادثهٴ عاشورا حدود بیستوهفت سال داشت،[۸] اولین فرد از بنیهاشم است که عازم میدان شد و به شهادت نایل آمد. هنگام ورود به میدان این اشعار را به صورت رجز میخواند:
أنا علیبن حسینبن علی ٭٭٭٭ نحن وبیت الله أولی بالنبی
أطعنکم بالمرح حتی ینثنی ٭٭٭٭ أضربکم بالسیف أحمی عن أبی
ضرب غلام هاشمی علوی ٭٭٭٭ والله لا یحکم فینا ابن الدّعی[۹]
حملات شکننده و شجاعانهٴ آن حضرت، که منجر به قلع و قمع دشمنان میشد، مرتب تکرار میشد. طوری که کوفیان از ترس و وحشتی که از آن حضرت و حملات او به دلشان میافتاد، عقبنشینی و فرار میکردند[۱۰]. خوارزمی میگوید: حضرت علیاکبر(علیهالسلام) آن قدر جنگید که امان مردم کوفه را برید. روایت شده است که با وجود تشنگی صدوبیست نفر را به هلاکت رساند[۱۱].
و آن هنگام که بر اثر شدت تشنگی از پدر آب طلب کرد و به دلیل عدم وجود آب، تشنه برگشت؛ این گونه رجز خواند:
ألحرب قد بانت لها الحقایق ٭٭٭٭ وظهرت من بعدها مصادق
والله ربّ العرش لا نفارق ٭٭٭٭ جموعکم أو نعمد البوارق[۱۲]
این بار نیز عدهای را به هلاکت رساند طوری که عدهٴ کشتهشدگان به دویست نفر رسید[۱۳].
سرانجام، با تفصیلی که در تاریخ نهضت کربلا آمده، با لب تشنه به شهادت رسید.
عابس بن شبیب شاکری
دلیرمردی از قبیلهٴ هَمْدان که در روز عاشورا احساس کرد در بازار پرسود و شرری قرار دارد که اگر تلاش کند سود بیکرانی نصیبش میشود و اگر غفلت گریبانش را بگیرد خسران بیپایان خواهد داشت. لذا گفت: امروز روزی است که باید با تمام توان برای رسیدن به اجر پروردگار تلاش کرد، چون امروز پایان کار است و پس از آن کار و تلاشی نیست و فقط باید حساب پس داد[۱۴].
این را گفت و به محضر سید و سالار خود حضرت حسینبن علی(علیهالسلام) شرفیاب شد و این گونه عرض ارادت و اخلاص نمود: ای حسین به خدا قسم بر روی زمین، چه در نزدیک و چه در دور کسی عزیزتر و محبوبتر از تو برای من نیامده است و اگر برای دفاع از تو چیزی عزیزتر از جانم و خون جاری در رگهایم میداشتم فدایت میکردم. آن گاه گفت: سلام بر تو ای اباعبدالله، شهادت میدهم که بر راه هدایت تو و پدرت استوارم. آن گاه با شمشیر به سوی دشمنان شتافت. ربیع بن تمیم میگوید: وقتی عابس را دیدم که به میدان رو کرده او را شناختم و با توجه به سابقهای که از او داشتم، میدانستم که او از شجاعترین انسانهاست. از اینرو به سپاه عمر سعد گفتم: این مرد شیر شیران است، این پسر شبیب است. مبادا کسی با او هماوردی کند.
عابس در میدان، مبارز طلبید و فریاد ألا رجل؟ ألا رجل؟(مردی پیدا نمیشود؟) سر داد. ولی کسی جرأت نکرد. عمرسعد فریاد زد: حال که چنین است، سنگبارانش کنید! پس از این دستورْ سنگ مثل باران از هر طرف به سویش سرازیر شد. عابس وقتی این نامردی و هراس زبونانه را دید زره و کلاه خود را کنار گذاشت و سپس حمله کرد.
در سر عاشق هوای دیگر است ٭٭٭٭ خاطر مردم به جای دیگر است
نیست جز او در رگ و در پوستم ٭٭٭٭ بیخبر از دشمن و از دوستم[۱۵]
ربیع میگوید: به خدا قسم دیدم در آن حال بیش از دویستنفر را پراکنده و تارومار کرد. ناچار از هر طرف بر او حمله کردند و در نهایت او را به شهادت رساندند. آن گاه دیدم سر عابس در دست عدّهای است و با یکدیگر نزاع کرده، هر کس میگوید: من عابس را کشتهام.
عمرسعد گفت: با یکدیگر نزاع و مخاصمه نکنید، به خدا قسم کشتن عابس کار یک نفر نیست. و با این کلام به نزاع آنها خاتمه داد[۱۶].
غلام ترکی
او قاری قرآن و غلام امام حسین(علیهالسلام) بود. وقتی به میدان مبارزه آمد این گونه رجز حماسی میخواند:
ألبحر من طعنی و ضربی یصطلی ٭٭٭٭ والجوّ من سهمی و نبلی یمتلی
إذا حسامی فی یمینی ینجلی ٭٭٭٭ ینشق قلب الحاسد المبجل[۱۷]
پس از کشتن عدهای نقش زمین شد. امام حسین(علیهالسلام) بر بالین وی حاضر شد، گونهٴ خود را بر گونهاش نهاد. غلامْ وقتی چشم باز کرد و آن حضرترا دید لبخند رضایت بر لبانش نقش بست و آن گاه جان به جانآفرین تسلیم کرد[۱۸].
یک جا، رخ غلام و پسر بوسه داد و گفت: ٭٭٭٭ در دین ما سیه نکند فرق با سپید[۱۹]
جوْن، غلام ابوذر
او غلام ابوذر غفاری بود. در شدت جنگ از امام حسین(علیهالسلام) اجازه خواست تا به میدان برود. امام(علیهالسلام) فرمود: تو ما را همراهی میکردی تا در آسایش باشی(صلاح نیست که به میدان بروی) مجاز هستی که از اینجا بروی. ولی او به دست و پای حضرت افتاد، پاهایش را میبوسید و میگفت: در آسایش شما شریک باشم و در سختیها رهایتان کنم؟ هر چند که بوی بدنم متعفن، رنگم سیاه و حَسَب من پایین و پست است، ولی بزرگواری شما بوی بدنم را خوش، رنگم را سفید و حسب مرا شریف خواهد کرد. به خدا سوگند از شما جدا نمیشوم تا خونم با خون شما مخلوط شود. با این اصراری که کرد امام حسین(علیهالسلام) به او اجازه داد. و او به میدان رفت و بیستوپنج نفر را کشت و آن گاه خودش نقش زمین شد. امام حسین(علیهالسلام) به بالینش آمد و به درگاه الهی عرضه داشت: «أللّهمّ بیض وجهه وطیب ریحه واحْشره مع الأبرار وعرّف بینه وبین آل محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) » پس از این دعا، هر کس از کنار قتلگاه عبور میکرد بویی خوشتر از بوی مشک و عنبر از بدن این غلام به مشامش میرسید[۲۰].
اَنَس کاهلی
پیرمردی که از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و در بدر و حنین شرکت کرد. او از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده بود که امام حسین(علیهالسلام) در کربلا کشته میشود و هر کس که در آن صحنه حضور پیدا کرد باید به یاری او بشتابد.
با شنیدن این کلام، طبعاً منتظر فرصت بود تا این که سرانجام در دوران سالمندی موفق به حضور در کربلا و یاری پسر پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) شد. او که به خاطر کهنسالی ابروانش فرو هشته بر دیدگانش بود، مجبور شد آن را با پارچهای به پیشانی خود ببندد تا بتواند جلویش را ببیند. وقتی که امام حسین(علیهالسلام) او را به این صورت دید، گریست و فرمود: ای پیرمرد! خدایت جزای خیر عنایت کند و سعی تو مشکور درگاه او باد.
اَنَس وارد کارزار شد و با آن سن بالا توانست هجده نفر از سپاهیان عمرسعد را به هلاکت برساند و سرانجام شهد شیرین و خوشگوار شهادت را بچشد[۲۱].
همسر جنادةبن کعب انصاری
همسر جنادةبن کعب انصاری با آن که شوهرش در حملهٴ اول صبح عاشورا[۲۲] به شهادت رسیده بود فرزند یازده سالهاش را تجهیز کرد و به میدان فرستاد و آن گاه که دشمن سرِبریدهٴ فرزندش را به سوی او پرت کرد، آن را برداشتو بعد از پاک کردنش از خون، بر سر یکی از سربازان دشمن کوبید واوراکشت[۲۳])شاید کنایه از این که چیزی که در راه خدا دادهایم، پس نمیگیریم).
این ایثارگریها و از خودگذشتگیها، که تنها نمونههایی از آن ذکر شده، زمینهای معنوی و پشتوانهای عرفانی دارد.
پاورقی
* . حماسه و عرفان ، خلاصه صفحات ۲۷۰-۲۸۲
[۲] . حضرت ابوالفضل در شب عاشورا از خود گذشتگیهای متعدد از خود نشان داد که یکی از آنها مربوط به جلسهای است که اصحاب در جواب امام حسین(علیهالسلام) که فرموده بود: بیعتم را از شما برداشتم، می توانید از اینجا بروید اظهار وفاداری کردند؛ اولین کسی که در آنجا شروع به سخن کرد عباس(سلاماللهعلیه) بود؛ «بدأهم بهذاالقول العباسبن علىّ واتّبعته الجماعة علیه فتکلّموا بمثله ونحوه». (بحار، ج۴۴، ص۳۹۳).
[۳] . گنجینة الاسرار، ص۹۸/
[۴] . بحار، ج ۴۴، ص ۲۹۸؛ سفینة البحار، ج۶، ص۱۳۳/
[۵] . از این رو به سقّا و علمدار اشتهار یافت.
[۶] . این که شمر از عباس(علیهالسلام) و برادرانش به خواهرزاده یاد می کند از آن جهت است که شمر و امالبنین هر دو از یک قبیله(بنی کلاب) بوده اند و خوی نژادپرستی عرب اقتضا می کرد که افراد یک قبیله، یک خانواده محسوب شوند و لذا همدیگر را برادر و خواهر، برادر و برادر،… می دانستند. آن ملعون در روز تاسوعا وارد کربلا شد و با ورود او به کربلا، جنگ قطعی شد. او گویا گمان میکرد که اصحاب و یاران امام حسین(علیهالسلام) در این صحرا گرفتار شدند و همانند برخی از مسلمانان ضعیفالایمان صدر اسلام، که در جنگ اُحُد در پی ایجاد رابطه با کفار قریش و به فکر درخواست اماننامه از آنها بودند، خواهان امان نامه هستند و اگر امان نامه ای به آنها عرضه شود، با جان و دل می پذیرند و چه بسا در حق آورندهٴ آن دعا خواهند کرد. از این رو خودسرانه اقدام به گرفتن این اماننامه کرد.
[۷] . اعیان الشیعه، ج۷، ص۴۳۰؛ مقتل خوارزمی، ج۱، ص۲۴۶/
[۸] میان مورخان در مورد سن حضرت علی اکبر(علیه السلام) اختلاف است؛ و منشأ اختلاف، اختلاف در سال ولادت آن بزرگوار است.
برخی از علما مانند محمّد بن شهر آشوب و محمد بن ابی طالب موسوی گفته اند که آن حضرت در سال ۴۳ه.ق متولد شده است که بدین نقل سن آن حضرت در کربلا حدود ۱۸سال بوده است.( مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، دارالأضواء، بیروت، ج ۴، ص ۱۱۸؛ کتاب الفتوح، ابن اعثم کوفی، دارالندوة الجدیدة، بیروت، ج ۵، ص ۲۰۷/ سفینة البحار ( تصحیح علی نمازی)، ج ۵، ص ۳۸۸)
اما اکثر مورخان معتقدند که ولادت حضرت علی اکبر(علیه السلام) در روز یازدهم ماه شعبان سال سی و سوم هجرت بوده؛ بدین ترتیب سن حضرت را در وقت شهادت، حدود بیست و هفت سال دانستهاند.( مقتل الحسین(علیه السلام)، عبدالرزاق الموسوی، المقرم، دارالکتاب الاسلامی، بیروت، ص ۲۵۶ - ۲۵۵/)
[۹] من علی، پسر حسینبنعلی هستم/به خانهٴ خدا(کعبه) سوگند که ما به پیغمبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) سزاوارتر هستیم. آن قدر با نیزه بر شما خواهم زد که نیزه خم شود/با ضربات شمشیر کهبر شما خواهم زد از پدرم حمایت می کنم.(ضربتی بر شما خواهم زد که) از جوانهاشمی علوی زیبنده است/به خدا که فرزند نابکار در میان ما حکم نخواهد راند. (بحار، ج۴۵، ص۴۳؛ ارشاد، ج۲، ص۱۰۶؛ مقتل خوارزمی، ج۲، ص۳۰، باتفاوت مختصر).
[۱۰] . ارشاد، ج ۲، ص ۱۰۶/
[۱۱] . مقتل خوارزمی، ج ۲، ص ۳۰/
[۱۲] . جنگ، گوهر وجود افراد را آشکار می کند/و صداقت و درستی ادعاها بعد از جنگ ظاهر می شود. به خدایی که پروردگار عرش است، سوگند که/از جمع شما جدا نخواهم شد(دست از شما بر نخواهم داشت) مگر آن که شمشیرها غلاف شود.
[۱۳] . مقتل خوارزمی، ج ۲، ص ۳۱/
[۱۴] . امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز می فرماید. «إنّ الیومَ عملٌ ولاحِساب، وغداً حِساب ولاعَمل». (نهج البلاغة، خطبهی۴۲، بند آخر).
[۱۵] . گنجینة الاسرار، ص ۱۱۷/
[۱۶] . بحار، ج ۴۵ ص۲۹؛ مقتل خوارزمی، ج۲، ص۲۲/
[۱۷] . دریا از نیزه و ضربت شمشیر من گرم/و فضا از تیر انداختن های من مملوّ می گردد. وقتی که شمشیر در دست من ظاهر شود/قلب حسود مورد احترام و تکریم(انسانهای بی مایه) پاره می شود.
[۱۸] . بحار، ج ۴۵، ص ۳۰/
[۱۹] . دیوان خوشدل
[۲۰] . بحار، ج ۴۵، ص ۲۳/
[۲۱] . قاموس الرجال، ج۲، ص۱۹۰، ش۹۷۸؛ مقتل مقرم، ص۲۵۳/
[۲۲] . در اول صبح دهم محرّم عمر سعد تیر را از چلّهٴ کمان رها کرد و گفت: پیش امیر عبیدالله شهادت بدهید که اولین تیر را خودم رها کردم سپس دیگران اقدام به تیراندازی کردند و بدین ترتیب جنگ آغاز شد. در این حملهٴ اول پنجاه نفر از اصحاب امام (علیهالسلام) به شهادت رسیدند که جنادة بن کعب یکی از آن پنجاه نفر بود. (بحار، ج۴۵، ص۱۲).
[۲۳] . مقتل مقرم، ص۲۵۳/