خانواده معاصر گونهشناسی و مشکلات آن
آرشیو
چکیده
متن
"خانوادة معاصر"
گونهشناسی و مشکلات آن
دکتر شکوه نوابینژاد
خانواده، سنگ بنای جامعه بزرگ انسانی است و در استحکام روابط اجتماعی و رشد یکایک اعضای جامعه، نقش بنیادین دارد. تلاش در جهت استحکام خانواده و استوارسازی روابط درون این سیستم؛ زمینه را برای سلامت اخلاقی و سعادت عمومی فراهم میسازد. خانواده، عامل "اجتماعی کننده"، و منتقل کنندة اصول اخلاقی و مهارتهای اجتماعی از نسلی به نسل دیگر است. خانواده میتواند در پرورش توانائیهای بالقوة افراد از طریق مراقبتهای دوران کودکی و نوجوانی اثر بگذارد و در اوقات خوش و ناخوش برای حمایتهای عاطفی و معنوی و هرچه معنیدارتر کردن تجارب، ما را یاری دهد. زندگی خانوادگی، یک پدیدة جهانی است، قدیمیترین، اساسیترین و در عین حال، بادوامترین نهاد انسانی و باارزشترین جایگاه تربیت نسل است. مراقبتهای اولیه در خانواده صورت میگیرد و نیازهای اساسی در آن برطرف میگردد. ایجاد محیطی امن و باثبات بهویژه برای کودکان، نیرومندترین آرزوی خانواده است.
تزلزل خانواده در جهان معاصر
گروهی از کارشناسان خانواده و مسائل اجتماعی به سرپرستی بری(Bray) در امریکا در سال 1988 پس از یک مطالعه طولی سیستماتیک طی 9 سال به این نتیجه رسیدند که بحرانهای اجتماعی و روانی در جهان معاصر موجبات تضعیف و تزلزل و در نهایت سقوط خانوادهها گردیده است. اما بحرانهائی که امروز همانند آلودگیهای هوا یک واقعیت تلخ است، همچون استرسهای رو به تزاید در زمینههای تحصیلی و شغلی ناشی از زندگی ماشینی و پیشرفت تکنولوژی، تغییر بنیادین در الگوهای تولید، تغییرات در شیوههای زندگی افراد، تورم و بحرانهای شدید اقتصادی، تبعیضهای اجتماعی، تورم جمعیت، مهاجرتهای بیرویه، ازدواج و شهرنشینی، کاهش ارزشهای مذهبی و اخلاقی، آزادیهای جنسی و گسترش اعتیاد در جهان امروز، نهاد مقدس خانواده را دستخوش شعلههای وحشیانه خود گردانیده و خانواده را به ویژه در جوامع غربی، تضعیف کرده و ساختارهای تازهای به وجود آورده است. این فرایند، کودکان و بزرگسالان را در معرض مشکلات جسمانی و اختلالات روانی قرار داده است. خانواده که نابسامانیهای انسان را متحمل میگردد، قادر است نقش عظیمی در سلامت جامعه ایفا کند و شخصیت انسان را شکل دهد. خانواده که سنگ زیرین بنای جهان ماست، امروز بیش از همیشه در معرض فشار و بحران قرار دارد.
اشکال مختلف خانواده
خانواده زیست میکند و تکامل مییابد و هزاران سال در معرض تغییرات مداوم تحولات جهان بوده است. شاید بهتر باشد به جای «خانواده» سخن از «خانوادهها» بگوئیم- زیرا شکل خانواده در مناطق و فرهنگهای گوناگون تغییرات شگرفآوری کرده است.
اشکال متداول خانواده عبارتند از:
1) «خانواده هستهای»: از زن و شوهر و فرزندان تشکیل یافته است. از هر ده خانواده، 9 مورد هستهای است.
2) «خانواده گسترده»: معمولاً شامل بیش از دو نسل است؛ والدین، پدربزرگ و مادربزرگ و فرزندانشان و ممکن است دیگر بستگان را نیز شامل گردد. این خانوادهها عمدتاً در مناطق کشاورزی رایج است.
3) «خانواده مشترک»: گروهی از افراد به شکل مشترک زندگی میکنند. این زندگی اشتراکی از گروههای مختلف هستهای تشکیل یافته است، لکن افراد در آشپزی، غذا خوردن، مراقبت از کودک و کار کردن با یکدیگر مشترک هستند. تصمیمات، جمعی اتخاذ میشود. مالکیت اموال و دارایی نیز اشتراکی است. در گزارش یونسکو حدود 350 اجتماع اینچنینی در امریکای شمالی و 50 اجتماع در انگلستان تخمین زده میشود.
بحران
اینک به نمونهای از آسیبهای فراگیر که متوجه «خانواده» میباشند اشاره میشود:
-1 وصلتهای غیر رسمی: تنها در فرانسه که در این زمینه عقبتر از کشورهای اسکاندیناوی است، 10 درصد از زوجها (حدود 1 میلیون زوج) در دایره وصلتهای آزاد با یکدیگر زندگی میکنند. این درصد در پاریس و شهرهای بزرگ که متوسط سن مردان زیر 25 سال است، تا 50 درصد افزایش داشته است.
2- طلاق و جدایی: میزان طلاق، شاخص درخور ملاحظه دیگری به دست میدهد. براین اساس مردان و زنان اروپا به مراتب کمتر از گذشته ازدواج را تحمل میکنند. از 1995 تاکنون در کشورهای شمال اروپا به استثنای ایرلند که در آن طلاق ممنوع است، طلاق سیر صعودی دارد. در بیشتر این کشورها تشریفات طلاق را سادهتر کردهاند. هرچند، این تغییرات قانونی هنوز از تغییر در نگرش مردم نسبت به طلاق عقبتر است. در آمریکا سال 1988 براساس آمار گزارش شده، از هرسه عقد ازدواج که طی سال صورت میگرفت، بیش از یکی به طلاق میانجامید. در تحقیق دیگری توسط مارتین و بامپاس گزارش شده است که 23 ازدواجها در امریکا در 1989 به طلاق انجامیده است و طلاق بزودی یک امر عادی و نه استثنأِ تلقی خواهد شد.
3- کودکان بیرون از مدار زناشویی: با افزایش وصلتهای غیر رسمی، بر تعداد کودکانی که بیرون از مدار زناشویی، زاده میشوند افزوده شده است. در سال 1980، 40 درصد از کودکان سوئدی از مادران بیشوهر، زاده شدند. به همین منظور اصلاحاتی در قوانین اجتماعی به سود خانواده تک والدی انجام گرفته است.
در فرانسه میان سالهای 1982 و 1986 شمار این کودکان تا 50 درصد افزایش داشته است. در امریکا براساس گزارش مرکز آمار ملی بهداشتی در سال 1989 یک میلیون کودک از مادرانی که هرگز ازدواج نکردند متولد شده است و این درصد 64 برابر آمار 1985 در امریکا بوده است.
4- خانوادههای تکوالدی: افزایش خانوادههای تک والدی که بیشتر نتیجه طلاق است، افزایش کودکانی شده که بیرون از مدار زناشویی متولد میشوند. دست کم در 90 درصد موارد، وظیفة حضانت و پرورش فرزندان در امریکا و برخی از کشورهای اروپای شمالی به مادر واگذار میشود.
5- زندگی مجرد: شکلهای دیگری از باصطلاح خانواده، وجود دارد که ردهبندی آنها به همینسان دشوار است و از آنجا که نه مشمول ازدواج قانونی است و نه وصلت غیر رسمی با خانوادههای تکوالدی، در هیچ یک از آمار یا دادههای جامعهشناسی نمیگنجد. بیشتر کشورهای اروپایی در حال حاضر باتجربه افزایش تعداد افراد، به ویژه جوانانی روبرو است که مجرد زندگی میکنند. یافتههای تحقیقاتی نشان میدهد که در 1985 در فرانسه 27 درصد مردان 30-34 ساله و 26 درصد زنان در همان گروه سنی تنها زندگی میکردند. درمقابل خانواده، آنان گرد خود، شبکهای مصنوعی ساختهاند تا بدان وسیله از حمایتهای عاطفی و اجتماعی برای حفظ تعادل شخصی برخوردار شوند. در میان آنان، زنان و مردانی هستند که با هم زندگی نمیکنند بلکه هریک در خانه خویش اقامت دارند ولی هردو، سهمی از درآمد خود را به صندوق مشترکی میریزند تا چنانچه صاحب فرزند شدند بتوانند به نوبة خود به این تعهد مالی تازه، وفا کنند.
6- همجنسخواهی: در مواردی اعضای همجنس با هم زندگی میکنند. تعداد اینها نیز در اکثر جوامع به دلائل مختلف فرهنگی در آمارها یا دادههای جامعهشناسی نمیگنجد. به هرحال تعداد فزایندهای از این باصطلاح «خانوادهها» (به مفهوم آماری این اصطلاح)، اعم از شخصی که تنها زندگی میکند یا دو یا چندتن همجنس با هم زندگی میکنند، انبوهی از شکلهای متعدد زندگی اجتماعی را در جوامع غربی به وجود میآورد. اروپاییان کمتر مایلند به قانونگذاران اجازه دهند که برای آنچه زندگی خصوصی مینامند همچون سقط جنین، قانون رفتاری وضع کنند.
7- اقتصاد و اشتغال: تورم و بحرانهای شدید اقتصادی نیز ایجاب کرده است که زن و مرد ساعات بسیار طولانی را خارج از خانه در تلاش بگذرانند. در سال 1987، 41% اروپاییان در یک نظرخواهی اظهار داشتند که طرفدار خانوادههایی هستند که در آن پدر و مادر شغلی داشته باشند. 25% ترجیح میدادند که در آن فقط مرد به کار بیرون از خانه بپردازد. در تحقیقی که نویسنده روی دانشجویان انجام داده (1371) حدود 67 درصد دانشجویان پسر بهدلایل اقتصادی نیز طرفدار همسری بودند که دارای شغل خارج از خانه باشد. این وضع باعث شده است کاکردهای خانواده در مقایسه با گذشته محدود شود. هرچند برخی از این کارکردها همچنان در خانواده، باقی است. تداخل سازمانها و نهادهای دیگر اجتماعی در انجام این وظایف خود نیز عامل دیگری در تزلزل ساخت خانواده است.
مشکلات خانواده
تحقیقات گستردهای (تیزل، واتسون و دیگران 1992-1995) نشان میدهد که رویدادهای ناراحت کننده دیگری نیز در زندگی خانوادهها در حال شکلگیری و افزایش است و زندگی را پیچیدهتر و دشوارتر از سابق نموده است:
1) طلاق: به طور کلی بیثباتی در ازدواج، در سطح جهانافزایش یافته است. در زمانی نه چندان دور هنجارهای اجتماعی، اخلاقی و مذهبی زوجها را بر آن میداشت که با وجود ناشادی در زندگی زناشویی، ادامه زندگی بدهند و خانوادهها را از هم نپاشند. به نظر میرسد امروز این کنترلهای اجتماعی در بسیاری از کشورها رو به اضمحلال و سقوط است و جداشدن زن و شوهر از یگدیگر به مراتب سهلتر از گذشته شده است. افزایش نرخ طلاق در نتیجه تغییرات دو دهه گذشته در دنیای امروز به طور چشمگیری ادامه دارد. قبل از دهه 1950، طلاق در خانوادههای دارای فرزند نسبتاً غیرمعمول بود در حالی که تا سال 1982 در کشور امریکا از هر دو ازدواج، یکی به طلاق میانجامید.
2) خطر در خانه (خشونت/بهرهکشی): خشونتهای خانگی علیه زنان، بالاترین آمار جنایتهای منتشر نشده است. کودکانی که به شدت تحت بهرهکشیهای جسمانی، جنسی و یا عاطفی قرار میگیرند، پیوسته در زندگی دچار افسردگی، فقدان اعتماد بنفس و احساس ارزشمندی خواهند بود. بهطور کلی در جهان، بیشترین خشونت و بهرهکشی در خانواده، توسط مرد صورت میگیرد و بیشترین قربانیان زنان و کودکان هستند. خشونت علیه زنان با اشکال مختلف صورت میگیرد که میتواند از حملات جسمانی تا اهانتهای روانی شامل فحاشی، مالکیت مطلق بر زن و یا تجاوز جنسی را دربرگیرد.
ستمهای جسمانی اغلب همراه با خشونتهای جنسی است. گزارش اخیر سازمان ملل نشان میدهد که در کشورهای اوگاندا، شیلی، لهستان و ایالات متحده امریکا، خشونت علیه زنان عمدتاً تحت تأثیر الکل و مواد مخدر صورت میگیرد. در مورد بهرهکشی و تجاوز نسبت به زنان و کودکان، آمار نشان میدهد که در امریکا 53 درصد مردانی که زنان خود را کتک میزنند از فرزندانشان نیز بهرهکشی میکنند، همچنین آمار نشان میدهد کودکان و نوجوانانی که دارای مادران معتاد به الکل هستند، به بزهکاری روی میآورند.
3) فقر: فقر، بیکاری و قرض، از عواملی است که رفاه خانواده را شدیداً تحت تأثیر قرار میدهد. اعضای خانوادهها مجبور میشوند در جستجوی کار، خانه را ترک کنند و در شرایط ناگواری زندگی کنند، در امریکا، ثروتمندترین کشور جهان، دست کم، دوازده میلیون کودک زیر خط فقر زندگی میکنند که از این تعداد 45 درصد سیاهپوست و 39 درصد متعلق به امریکای لاتین میباشند. تقریباً در همة موارد، فقر، توانائیهای خانواده را در تأمین نیازهای اساسی اعضأ، مورد تهدید قرار میدهد. علاوه بر آن برکلیة جنبههای زندگی خانوادگی، اثرات نامطلوبی برجای میگذارد. در نتیجه فقر، خانواده پیوسته در معرض انواع بیماریها، سوءتغذیه و محرومیت از بهداشت و آموزش و پرورش و سایر حقوق طبیعی انسانها، خواهد بود.
4) استثمار کودکان و نوجوانان: امروز در بسیاری کشورها با وجود قانون حمایت از کودکان، آنان نه در مدرسه مشغولند و نه در زمین بازی، بلکه مشغول کار کردن در وضع بد هستند. پدیده دردناک استثمار کودکان و نوجوانان حدود 7 ساله برای روسپیگری امروز یک معضل جهانی است. در تایلند این قربانیان بهعنوان برده به توریستهای ثروتمند فروخته میشوند. بیش از یک میلیون کودک در جهان به خودفروشی جنسی اجباری دچار هستند و غالباً مورد سوء استفادة توریستهای غربی قرار میگیرند.
5) نوجوانان در معرض خطر: تحقیقات در ایالات متحده امریکا نشان میدهد که در دهههای اخیر، نرخ افت تحصیلی، بارداری و سقط جنین بین نوجوانان به شدت روبه افزایش است. نرخ بزهکاری تا 130 درصد بین سالهای 1966 و 1980 افزایش یافته است. خودکشی، تصادف در جاده و قتل بین سنین 15 تا 19 سالگی بشدت بالا رفته است. در سراسر دنیا، مصرف مواد مخدر افزایش سریع داشته است. شیوع روابط غیرمشروع جنسی بین نوجوانان، خطر ابتلا به بیماری ایدز را هر روز بیشتر میکند. براساس آمار سازمان بهداشت جهانی حداقل نیمی از قربانیان ویروس ایدز را افراد کمتر از 25 سال تشکیل میدهد.
6) کار شاق زن و مرد خارج از خانه: تولیدات سرمایهداری، نه فقط مردان را ناگزیر به اشتغال در جایگاههای مختلف شغلی میسازد بلکه به نیروی کار زنان در مشاغل نیز نیازمند است. بسیاری خانوادههای شهری قادر نخواهند بود برای تأمین نیازهای افراد خانواده فقط متکی به یک درآمد باشند. از جمله پیآمدهای تغییر الگوهای کار در خانواده، در دهههای اخیر را میتوان تک والدی، افزایش نرخ بیکاری و تغییر در نقشهای سنتی جنسی زنان و مردان در خانواده دانست. (انتشارات یونسکو 1993).
سلامت و امنیت اجتماعی
ازدواج و تشکیل خانواده، مطمئنترین راه سلامت و امنیت جامعه است. هنگامی که مبانی خانواده مستحکم باشد و جوانان به ازدواج و تشکل خانواده بپردازند، انحطاط، سرگردانی، طغیان، تجاوز جنسی و شیوع بیماریهای خطرناک جنسی به طرز چشمگیری کاهش مییابند. براساس آمار سازمان بهداشت جهانی و پژوهش کانونهای اصلاح و تربیت ایران، بیشتر افرادی که به نوعی به انحراف کشیده میشوند از فضای گرم و عاطفی خانواده، محروم بوده و آغوش پدر و مادر را تجربه نکردهاند.
هرگونه تغییر مثبت یا منفی در خانواده، در جامعة بزرگ انسانها نیز تأثیر مستقیم دارد. ثبات یا بیثباتی خانواده مستقیماً بر جامعه تأثیرگذار است. در جوامعی که ارزشهای خانواده متزلزل گردد بیشک ارزشهای اخلاقی عمومی نیز سقوط خواهد کرد. خانواده، واحد اساس اجتماعی زندگی هر فرد است و آنچه بزرگسالان در جامعه عمل میکنند فراگرفتههای آنان در خانواده است. براساس آخرین گزارشات ادارة امور جوانان وزارت دادگستری امریکا در سال 1982، 118655 پرونده قتل و تجاوز و دزدی و حملات خشونتآمیز تنها به دست نوجوانان زیر 18 سال به ثبت رسیده است (روزنامه کریستن ساینس مانیتور 1992).
"ادل هارل" متخصص انستیتوی امور شهری در واشنگتن در این رابطه خاطرنشان میکند که بر اساس مدارک موجود، این نوجوانان عمدتاً از نسل مادرانی هستند که به مواد مخدر، اعتیاد دارند و حدود 30 درصد آنها دارای خانوادههای از هم گسیختهاند که با پدر و مادر زندگی نمیکنند. به گفتة هارل، نفوذ فرهنگ گانگستری در بین جوانان که محصول خانوادهای از هم پاشیده است از عوامل مهم افزایش جنایات در امریکاست. در پژوهشی که نویسنده در سال 1362 روی جوانان بزهکار در کانون اصلاح و تربیت ایران انجام داد، 39 درصد از آنها متعلق به خانوادههای از هم گسیخته و یا معتاد بودهاند.
علیرغم همة این بحرانهاکه ساختار خانواده را متأثر ساخته و علیرغم تغییرات ساختاری در خانوادهها، خانواده سنتی در مقایسه با دیگر شکلهای خانواده، مقامی برتر دارد. این وابستگی عاطفی به واحد خانواده و فرزندان، همراه با پیدایش پارهای ساختارهای جدید خانواده، نشان تجدید ستایش از حریم خانه و خانواده است. جایگاه تفاهم و روابط مهرآمیز و محل تأمین نیازهای روانی - اجتماعی افراد و بستر امنیت و آسایش، خانواده است. در همه جوامع بهویژه جوامع غربی که بیشترین قربانیان تضعیف جایگاه خانواده هستند، تنها وظیفه نهادی خانواده که هنوز تا حدودی پابرجاست، محبت غریزی است.
آرامش جسمی - روانی، پویاییهای زندگی و رشد شخصی زن و مرد تنها در خانواده شکل میگیرد، هرچند ممکن است در مواردی این شکلگیری ناسالم و نامطلوب باشد. این عملکردهای خانواده یعنی محبت، عشقورزیدن، فرزند پروری، احساس تعلق و وابستگی، به تنهایی قادر خواهد بود خانواده را بین نهادهای مختلف اجتماعی، ناهمانند و منحصر به فرد سازد. مطالعات «اداره بهداشت عمومی امریکا» در 1980 نشان میدهد که بین سلامت روانی و ازدواج، همبستگی معنیدار مثبتی وجود دارد. افراد متأهل در مقایسه با افراد مجرد در وضعیت بهتری از سلامت روانی قرار دارند، نشانههای نوروتیکی در مقایسه، کمتر در آنها دیده میشود و درصد کمتری از آنها در بیمارستانهای روانی، بستریاند. ازدواج و تشکیل خانواده برای انسانها یک نیاز طبیعی است که از فطرت و آفرینش ویژه آنان سرچشمه میگیرد و نباید آن را یک قرارداد متعارف اجتماعی تلقی نمود که در صورت عدم تحقق آن، آسیبی به نظام اجتماعی وارد نمیشود. بلکه برعکس هرگونه آسیب به این بنیان مقدس، پیامدهایی را درتحول ساختار کلی و نظام ارزشی و فرهنگی آن به دنبال دارد. ازدواج و تشکیل خانواده به عنوان یک میل ذاتی و طبیعی، مورد تأئید و تأکید همة ادیان الهی بهویژه دین مبین اسلام بوده است. اسلام همة پیروان خود را به ازدواج و تشکیل خانواده ترغیب نموده است. پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله میفرمایند: «هیچ نهادی نزد خداوند محبوبتر از ازدواج نیست.» ازدواج، ازجمله نیازهای اساسی انسان در طول تاریخ است و تضعیف آن کاملاً غیرمعقول و دور شدن از سنتهای سالم اجتماعی است.