این مقاله به روایتشناسی داستان هفتگردان به روایت فردوسی در شاهنامه و قصه افراسیاب بن پشنگ به روایت انوشیروان مرزبان در روایات داراب هرمزدیار میپردازد. به این منظور پس از بررسی خلاصه دو روایت از دیدگاه راویان، روایتشناسی، ساختارشناسی تطبیقی و ریشهشناسی بنیادهای آیینی و اساطیری، دو روایت مورد بررسی قرار گرفته است. بررسیها نشان میدهد که روایت فردوسی، روایتی دهقانی، ملّی و خردگراست که در آن حذفهای آیینی (زردشتیبودن رستم) و اسطورهای (دیدار افراسیاب با اهریمن) به چشم میخورد. اگرچه به نظر میرسد، این آیینزدایی پیش از فردوسی صورت گرفته؛ اما ممکن است، اسطورهزدایی از سوی وی انجام شده باشد. در برابر، روایت انوشیروان روایتی موبدی با تکیه بر آموزههای مزدیسنایی، اصیل، یکدست، کامل و دارای ژرفساختی اسطورهای و آیینی است که با الگوهای اساطیری- آیینی داستانهای ایرانی همخوانی دارد. این داستان نقشی مهم در الگوشناسی روایی داستانهای حماسی ایران، در گذر از روایت موبدی به دهقانی دارد.