در آثار عرفانی به مناسبت پیوند عشق و عرفان، شاعران و نویسندگان از حکایات و داستان های عارفانه بسیار استفاده کرده اند. بسیاری از این داستان ها تخیلی و ساخته ذهن و اندیشه ادیبان خوش ذوقی است که سعی نموده اند با هنر سخن ورزی خویش، نکاتی لطیف از راز و رمزهای عارفانه را برای خوانندگان و شنوندگان بیان نمایند. آنان در این مسیر گاهی از کاه،کوهی ساخته اند و با هنر خویش آن را به جان و کام مخاطب، دل نشین و دل نشان نموده اند. یکی از این داستان ها که از علاقه خاص محمود به یکی از غلامان وفادار خویش سرچشمه گرفته، داستان محمود و ایاز است که این حکایت بعد از ورود به آثار ادبی به ادب عرفانی نیز راه یافته و فراز و نشیب هایی را به همراه داشته است. اما چرا از بین این همه شخصیت های متعدد تاریخی و ادبی، قرعه فال به نام سلطان محمود غزنوی زده اند؟ ریشه این داستان پردازی را در کجا می توان جست؟ این گونه حکایات چقدر ریشه در حقیقت دارد؟در این مقاله به بحث و بررسی پیرامون این قصه و بهره گیری های عرفانی از آن پرداخته شده است.