تاریخ بر اساس شواهد و رویدادهای واقعی زندگی انسانی شکل می گیرد و تاریخنگار با مشاهده این رویدادها یا بر اساس نقل شاهدان سعی می کند توصیف ها و تحلیل هایی علمی از آنها عرضه کند. این توصیف و تحلیل، البته در مطالعه بعد فرهنگی یک جامعه سهم بهسزایی دارد. آنچه در این مقاله به آن پرداخته می شود این است که سرانجام، این توصیف ها و تحلیل ها از وقایع تاریخی بیشتر به صورت متونی زبانی (کتب و مقالات) برای آیندگان باقی می ماند. به عبارت دیگر، حاصل تقریباً تمام این مشاهدات و تحلیل ها، به یک نظام ارتباطی زبانی یعنی «متن» (به ویژه کلامی) تغییر یا تقلیل می یابد. بنابراین، اسناد و متون تاریخی تابع توان ها و محدودیتهای زبان هستند. سؤالهای این مقاله از این قرارند: آیا تاریخنگاری مانند ادبیات داستانی تنها از طریق بازنمایی زبانی ممکن می شود؟ متون تاریخی چه محدودیتهای زبانی دربردارند؟ تا چه اندازه متن تاریخی می تواند عینیت داشته باشد؟ آیا می توان سرشت تاریخ را متنی خواند؟ آیا روشهای روایتپردازی تاریخنگاری با روشهای روایتپردازی داستان تفاوت ماهیتی دارد؟.