امام خمینى ، اقیانوس آرامش، قلّه استقامت
آرشیو
چکیده
متن
ستیز با سازشکاران
امام در حالى که یاران فداکار و جانباز داشت دشمنانى جانى و پست در برابرش صف آرایى کرده بودند، سیره و شیوه آن بزرگوار این بود که منحرفین و خطاکاران را ابتدا با نصیحت به سوى حق فرا بخواند و اگر پذیرش در آنها نمىیافت به طرد و دفع ایشان مىپرداخت.
در دوران مبارزه میان امام و گروههاى ملى گرا و لیبرال منش اصطکاک زیادى نبود اما پس از پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى این گروهها براى کسب قدرت و به دست آوردن پایگاه مناسبى براى خود منحرف گشتند و از این جهت از امام نه تنها فاصله گرفتند بلکه نبرد فرهنگى و تبلیغى را آغاز کردند آنان با تفکر محافظهکارانه در بحبوبه انقلاب خواستار تغییرات روبنایى و اقدامات مسالمتآمیز علیه رژیم شاه بودند و بعد از پیروزى مىگفتند باید با دشمنان و از جمله آمریکا مداهنه نمود امام در مقابل این جریان با شجاعت و قاطعیت ایستاد و آنها را به تدریج از صحنه خارج نمود و سرانجام در ماجراى مخالفت جبهه ملى با لایحه قصاص آنان را مُرتد شناخته و ازحضور در جامعه اسلامى طرد نمود.
() امام بر این باور بودند که در برنامههاى افراد ملى گرا و مدافعین دروغین آزادى، نوعى انحراف دیده مىشود که اگر تلاش آنان در تشکیلات اجرایى و حکومتى استمرار مىیافت ملّتهاى مظلوم و خصوصاً مردم مسلمان ایران زیر چنگال استکبار دست و پا میزد و اسلام عزیز چنان ضربهاى از این ستمکاران مىخورد که نمىتوانست قرنها سربلند کند، بعد امام کوتاه شدن دست این افراد را از امور دولتى، مقننه و قضایى عنایت الهى دانست و افزودند: «اینان با برنامههاى فرهنگى خود امکان دارد فسادى پدید آورند که از ضرر منافقین بیشتر و حتى بالاتر است»() و در جایى فرمودند: «انقلاب به هیچ گروهى بدهکارى ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهاى فراوان خود را به گروهها و لیبرالها مىخوریم.
آغوش کشور و انقلاب همیشه براى پذیرفتن همه کسانى که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولى نه به قیمت طلبکارى آنان از همه اصول.»() در حدود سال 1330 هـ. ش بود که روزى دونفر از بزرگان براى زیارت امام به محلات آمدند، در آن ایام گروه خاصى مطرح بودند که در رأس آنان دکتر محمد مصدق بود و توجه مردم را به خود جلب نموده بودند و افراد چنین مىپنداشتند که ضد امپریالیسم و مخالف حکومت پهلوى کسى است که به آنان وابستگى دارد، آن روز امام مطالبى در رد آن گروه بیان فرمودند، ملاقات کنندگان گفتند: از شما خیلى بعید است که بر علیه این جمعیتى که چنین و چنان هستند صحبت کنید و اینها مردمى، وطن دوست و انقلابى هستند ولى امام که این چهرههاى دروغین را از آن دوران مىشناختند و انحرافشان براى ایشان نمایان بود به رغم دفاع آن آقایان و این که بسیارى از افراد آنان را مورد ستایش قرار میدادند اینها را رد مىکرد و گذشت زمان، بصیرت و بینش امام را براى آن معترضین روشن ساخت() و همه فهمیدند که ملى گرایان با چهرهاى موجّه و به بهانه حمایت از ملت و وطن در مقابل اسلام و ارزشهایى که مردم به آنان اعتقاد داشتند جبهه گرفتند و به شؤونات دینى اهمیتى ندادند و قدرتطلبى و خودمحورى برایشان اصل گردید و به میهنى ارادت میورزیدند که خودشان رئیس آن باشند اگر در حالت عادى ادعا مىکردند که به موازین اسلام پاى بند هستند چون پاى منافعشان به میان میآمد از هیچ دروغ، تهمت و ناسزا فروگذارى نمىکردند.
بعد از پیروزى انقلاب لحظهاى در کنار رهبرى و جامعه تشیع نماندند و ناسزا گویى و ملامت را پیش گرفتند و خواستند اعتماد مردم را نسبت به امام کاهش دهند و ارزشهاى معنوى را کم رنگ کنند.
() آخرین قسمت امام در یکى از سخنرانىهاى مبسوط و مهم خود که در پاریس ایراد کرد به غفلتهاى سیاسى که در دوره پهلوى از سوى رجال سیاسى سر زد اشاره نمود، انتقاد مهم در این بیانات متوجه دو عملکرد سیاسى دکتر محمد مصدق است نخست آن که چرا در زمانى که قدرت سیاسى و نظامى ـ پس از سى ام تیر سال 1330 هـ.
ش ـ در دست او بود شاه را که در موضع ضعف قرار داشت برکنار نکرد و یا تشکیلات سلطنتى را از بین نبرد، انتقاد دوم این که چرا وى مجلس هفدهم را تعطیل کرد زیرا در روزهاى پایانى حکومت وى که تمامى سازمانها و نهادها در کنترل دربار و یا خارج از قدرت مصدق بود مجلس به عنوان تنها ارگان رسمى و قانونى علیرغم تعداد قابل توجه مخالفان هنوز از دولت وى حمایت مىکرد اما او ظاهراً بدون هیچ گونه دلیل موجّه و صرفاً با استبداد رأى بوسیله یک رفراندوم نمایشى مجلس را منحل ساخت و دولت خود را از تنها پشتوانه قانونى محروم کرد.
() حوادثى که از آخرین ماههاى قبل از پیروزى انقلاب تا دو سال و چند ماه بعد در کشور ایران روى داد سبب شد تا از سوى امام موضع تند و افشاگرانهاى علیه مصدق و ملى گرایان اتخاذ شود، به نظر امام مخالفت ملىگراها با جمهورى اسلامى از نوع جبههگیرى مصدق در مقابل مخالفانش بود: «این صورتى که مرا گاهى رنج میدهد (این است که) آنها در صدد بودند رفراندوم کنند و با رفراندوم قانون اساسى را تحریم کنند. سنخ رفراندومهاى دکتر مصدق. رفراندوم این طور بود که یک صندوق براى مخالف و یک صندوق براى موافق مىگذاشتند و پاى صندوق مخالف یک دسته از اشرار بودند و جزو مخالفین یک الاغ را آورده بودند که رأى بیندازد. چنین رفراندومى را شکل دادند.»() همچنین با اشاره به تحریم رفراندوم قانون اساسى توسط جبهه ملى امام فرمودند: «.حتى چیزى که خود ملت تعیین کرده، مىگفتند ملى نیست ملى باید حتماً موافق اقلیتى باشد تا ملى شود.
»() تجربه تلخى که امام از مواضع و عملکرد ملى گرایان در زمان مصدق و جمهورى اسلامى ایران به دست آوردند ایشان را به این نتیجه رسانید که: «ما از این ملىها هیچى ندیدیم جز خرابکارى. اگر یک نفرشان آدمى بود که صحیح بود اسلامى بود که صحیح بود. ماندیدیم چیزى از اینها.»() البته این سخنان بدان معنى نمىباشد که امام اسلام و وطن دوستى را در تعارض هم ببینند و در وصیت نامه الهى سیاسى به صراحت یادآور شدهاند ملت خواهى و طرفدارى از میهن اگر با اسلام و فرهنگ مذهبى در تباین نباشد مورد تأیید خواهد بود.
() در واقع امام با جنبههاى وطن خواهى و طرفدارى از میهن آنان مخالفتى نداشت بلکه چون محک تجربه و آزمون به میان آمد و در مرحله عمل ملى گرایان ماهیت خویش را نشان دادند.
امام با قضاوت و شهادتى که بر واقع بینى و درک بالاى سیاسى مبتنى بود به خوبى زوایاى برنامههاى آنان را شناخت و چون این گروهها در آزمونهاى اجتماعى سیاسى ناموفق گشتند دربارهشان فرمود: «من شخصاً مایل به روى کار آمدن آنان نبودم ولى با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم و الآن سخت معتقدم که آنان به چیزى کمتر از انحراف انقلاب از تمام اصولش و حرکت به سوى آمریکاى جهانخوار قناعت نمىکنند در حالى که در کارهاى دیگر نیز، جز حرف و ادعا هنرى ندارند».
() علما و روحانیون نیز نباید براى جلب رضایت افراد لیبرال و ملى گرا مطالبى را بر زبان آورند که در جامعه نسبت به انقلاب اسلامى بذرهاى یأس و حرمان افشانیده شود: فردى که خود را یک متفکر میداند و عدّهاى او را به عنوان اندیشمند و صاحب خرد و فکر میدانند مدعى شده بود که کارنامه بیست ساله انقلاب اسلامى نمره قابل قبولى دریافت نکرده و افزوده بود نظام جمهورى اسلامى بر بنیان طاغوت قرار دارد، جواب او را در فرازى از پیام امام بخوبى مشاهده مىکنیم: «نباید براى رضایت چند لیبرال خود فروخته در اظهار نظرها و ابراز عقیدهها به گونهاى غلط عمل کنیم که حزب اللّه عزیز احساس کند جمهورى اسلامى دارد از مواضع اصولیاش عدول مىکند.
تحلیل این مطلب که جمهورى اسلامى ایران چیزى بدست نیاورده یا ناموفق بوده است آیا به سستى نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمىشود؟» حضرت امام این گونه تحلیلهاى غلط را نتیجه نفوذ لیبرالهاى خود فروخته در میان عدّهاى روحانى نما میداند و طلاب را نسبت به القاءات آنان هشدار داده و این قشر را به شناختن سیماى واقعى منحرفین فراخوانده و سکوت در مقابل چنین افرادى را زمینهساز حاکمیت و روى کار آمدن افراد بى تفاوت و بیدرد دانستهاند و هشدار دادهاند مواظب این گونه تفکرات باطل و اندیشههاى مخدوش باشند.
() کج اندیشان یکى از جنبههاى جالب در سیره سیاسى و اخلاق مبارزاتى امام خمینى ستیز با تحجر و جمودگرایى مىباشد، آن مرد بزرگ بارها زیان این گونه نگرش را براى محدود نگاه داشتن افکار و اندیشههاى اصیل اسلامى گوشزد نموده بود، پا فشارى نابخردانه بر اندیشه و رفتار تحجر را پدید میآورد، افراد متحجر واپسگرایانى هستند که با نوگرایى و تحولات اعصار، بیگانهاند، افق دید و آگاهى آنان اندک است و توانایى ارزیابى حوادث پشت پرده و آینده را ندارند.
جمود فکرى اینان موجب مىشود که تمامى تصورات و یافتههاى خویش را عین حقیقت دانسته و بر این اساس اسلام را از چهارچوب فکر منجمد خود فراتر نمىبرند و تفکرات دینى را از هرگونه حرارت و حرکت باز میدارند، جهل و کوتاه نگرى اهل تحجّر سبب شده که برخى آداب و رسوم اجتماعى را که بوى خرافات میدهد و در متن فرهنگ جامعه رسوخ کرده و چون علفهاى هرزى بوستان دیانت و عقیده را آسیبپذیر مىسازد بخشى از دین قلمداد نموده و لذا مبارزه و تلاش براى محو این گونه سنن خرافى را ستیز علیه اعتقادات مىپندارند و از زدودن ناخالصىها از پیکر دین دچار هراس و وحشت مىشوند، گرچه احتمال دارد شمارى از آنان از اعماق جان و دل شیفته باورها و ارزشها باشند ولى به ظاهرگرایى اکتفا نموده و چون از خطرهاى کاذب و واهى بیم دارند از گام نهادن در میدانهایى که تصفیه و پالایش اعتقادات را از پندارهاى بى مایه و سُست به همراه دارد، اجتناب مىکنند و به همان وضع موجود و شرایطى که عوامل گوناگون برایشان پیش آوردهاند رضایت میدهند، این افراد به دلیل ساده اندیشى زود فریب مىخورند، شایعات را به سهولت مىپذیرند و به راحتى آب بر آسیاب دشمن میریزند و ابزار دست معاندان اسلام مىشوند.
خوارج نهروان نمونه بارز این گروهند که با رفتارى زهد مآبانه و اندیشههاى منجمد خسرانهاى زیادى به حکومت حضرت على(ع) وارد کردند و غلبه ظاهرى دشمن را بر آن امام مظلوم تسریع نمودند و به سود مخالفان گام برداشتند.
افراد متحجر چون با روشهاى قدیمى حوزه خو گرفته بودند، احساس مىکردند که اگر در آن دگرگونى پدید آید این تشکیلات زیان مىبیند، پس نباید در محتواى دروس و شیوه اداره حوزه هیچ گونه تغییرى رخ دهد در حالى که برنامههاى حوزه باید با مقتضیات زمان و مصالح جامعه اسلام هماهنگ باشد امام متحجران را مهمترین باز دارندههاى اصلاحات حوزوى و هرگونه تحوّل اجتماعى دانسته است.
() مؤسس حوزه علمیه قم ـ شیخ عبدالکریم حائرى ـ در این اندیشه بود که گروهى از طلاب به زبان خارجى و برخى علوم مقدماتى مجهز شوند تا بتوانند معارف دینى را در سرزمینهاى دیگر نشر دهند.
پس از انتشار این خبر، کوتاه فکران کج اندیش به ایشان خرده گرفتند که وارد نمودن زبان بیگانه در برنامههاى آموزشى حوزه کار ناروایى است و شایسته نیست سهم مبارک امام که براى اداره امور حوزه اختصاص داده مىشود بر این آموزش زبان کفار نمىباشد، آیة اللّه حائرى که ادامه این کار را موجب انحلال حوزه و خراب شدن اصول کار میدید از مقصد بلند خود صرف نظر کرد.
() این قشر به نام تقدس با هر آنچه صلاح و خیر است به مخالفت بر مىخواست امام امت وجود چنین اندیشههاى را آفت حوزهها و مانع هرگونه پیشرفت در علوم اسلامى میدانست و اصلاح حوزهها را منوط به حل مشکل مقدّس نمایان کرد، ایشان در کتاب ولایت فقیه مىنویسند: «.روزى مرحوم آقاى بروجردى، مرحوم آقاى حجت، مرحوم آقاى صدر و مرحوم آقاى خوانسارى رضوان اللّه علیهم براى مذاکره در یک امر سیاسى در منزل ما جمع شده بودند به آنها عرض کردم که: شما قبل از هر کار تکلیف این مقدّس نماها را روشن کنید با وجود آنها مثل این است که دشمن به شما حمله کرده و یک نفر هم محکم دستهاى شما را گرفته باشد.
اینهایى که اسمشان مقدسین است ـ نه مقدسین واقعى ـ و متوجه مفاسد و مصالح نیستند دستهاى شما را بستهاند و اگر بخواهید کارى انجام بدهید حکومتى را بگیرید مجلسى را قبضه کنید که نگذارید این مفاسد واقع شود آنها شما را در جامعه ضایع مىکنند. شما قبل از هر چیزى فکرى براى آنها بکنید.»() آنگاه حضرت امام ادامه میدهند: «امروز جامعه مسلمین طورى شده که مقدسین ساختگى جلو نفوذ اسلام و مسلمین را مىگیرند و به اسم اسلام، به اسلام صدمه میزنند، ریشه این جماعت که در جامعه وجود دارد در حوزههاى روحانیت است.
در حوزههاى نجف و قم و مشهد و دیگر حوزهها افرادى هستند که روحیه مقدّس نمایى دارند و از اینجا روحیه و افکار سوء خود را به نام اسلام در جامعه سرایت میدهند».
() امام خمینى(ره) به عنوان نگاهبان بزرگ دین و زنده نگاهدارنده اصول و ارزشهاى اسلامى و مدافع آنها در برابر تندباد شبههها و طوفان تردیدها تنها با انواع تعرضهاى بداندیشان دنیا طلب و زورگویان بى منطق روبرو نبود بلکه مانع بزرگى که بر سر راه او قرار داشت کج اندیشان تنگ نظرى بودند که مىکوشیدند تا درک ناقص و نارساى خود را از دین به جاى حقیقت زلال و مطلق دیانت بنشانند و عادات ذهنى و آداب مأنوس زمانه را رنگ قداست بخشند و به نام دفاع از دین و احیاناً به انگیزه خدمت، دین خدا را که امرى فرا زمانى و متعلق به همه انسانها در همه زمان هاست در تنگناى خفه کننده قشریت و تحجر گرفتار کنند.
() او در طول سالیان دراز مبارزه فرهنگى، سیاسى و اجتماعى هم نقش حقایق قرآنى و روایى را در پى افکندن طرحى نو در جامعه دریافته بود و هم نقش جاهلان و تنک مایگان را در وارونه سازى ابعاد معنوى و زندگى ساز قرآن فریاد میزد: «اى حوزههاى علمیه، دانشگاههاى اهل تحقیق به پا خیزید و قرآن کریم را از شر جاهلان متنسک و عالمان متهتک که از روى علم و عمد به سوى قرآن تاخته و مىتازند نجات دهید.
»() شهید مطهرى تحجّرگرایى را نوعى آفت میداند که به جامعه روحانیت رسوخ نمود و ریشه آن را در برخى موارد عوام زدگى میداند و میافزاید: «.روحانیت ما در اثر آفت عوام زدگى نمىتواند پیشرو باشد و از جلو قافله حرکت کند و به معنى صحیح کلمه هادى قافله باشد، مجبور است همیشه در عقب قافله حرکت کند.
خاصیت عوام این است که همیشه با گذشته و آنچه به آن خو گرفته پیمان بسته است و حق و باطل را تمیز نمیدهد.
عوام هر تازهاى را بدعت یا هوى و هوس مىخواند، ناموس خلقت و مقتضاى فطرت و طبیعت را نمىشناسد. و از این روى با هر نوى مخالفت مىکند و طرفدار حفظ وضع موجود است.روحانیت عوام زده ما چارهاى ندارد از این که هر وقت یک مسئله اجتماعى مىخواهد عنوان کند به دنبال مسایل سطحى و غیر اصولى برود و از مسایل اصولى صرف نظر کند و یا طورى نسبت به این مسایل اظهار نظر کند که با کمال تأسف علامت تأخّر و منسوخیت اسلام به شمار رود و وسیله به دست دشمنان اسلام بدهد.
افسوس که این آفت عظیم دست و پاها را بسته است و اگر نه معلوم مىشد که اسلام در هر عصر و زمانى تازه است.روحانیت عوام زده ما چارهاى ندارد از این که همواره سکوت را بر منطق و سکون را بر تحرک و نفى را بر اثبات ترجیح دهد زیرا موافق طبیعت عوام است.حکومت عوام است که آزاد مردان و اصلاح طلبان روحانیت ما را دلخون کرده و مىکند.»() دوران پُر ادبار این کوتاه فکرىها سبب شد که شمارى در زمان آیت اللّه بروجردى درسهاى حکمت و عرفان را از دانشهاى گمراه کننده قلمداد کنند و یادگیرى آن را با کفر و الحاد مساوى بدانند، درک دوره ناسازگاران فلسفه چنان عرصه را بر حوزه تنگ کردند که بزرگان جرأت این که آشکارا درس حکمت بگویند نداشتند و تنگ نظران به آیت اللّه بروجردى فشار آوردند به حکیمانى چون علامه طباطبایى دستور دهید درس خود را تعطیل کنند.
() امام از این دوران پر ادبار چنین با اندوه یاد مىکند: «یاد گرفتن زبان خارجى کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرک به شمار میرفت.
در مدرسه فیضیه فرزند خرد سالم مرحوم مصطفى از کوزهاى آب نوشید، کوزه را آب کشیدند چون من فلسفه مىگفتم.
»() درس تفسیر حضرت امام نیز که پس از پیروزى انقلاب اسلامى از سیماى جمهورى اسلامى پخش مىشد چون جنبه عرفانى داشت با مخالفت گروهى از ناسازگاران فلسفه روبرو شد و تعطیل گردید.
() متحجرین در دورانى که امام مبارزه با آنان را آغاز کرد با هر اتفاق جدیدى مخالفت مىنمودند، وقتى گوجه فرنگى به بازار آمد گفتند نباید مصرف کرد چون از آن ارمنىهاست، با برق مخالف بودند و اظهار میداشتند شیطان در آن جریان دارد، از پوشیدن کفش اعراض مىکردند و مىگفتند نعلین بهتر است، از آب لوله کشى استفاده نمىکردند زیرا عقیده داشتند احکام آب قلیل را از بین مىبرد و اگر کسى خانهاش را لوله کشى نمود حکمش دیگر حکم کر و جارى خواهد بود، ظاهرى مقدّس هم داشتند، سر به زیر بودند و اهل دعا و زیارت چون صحبت مىنمودند آرام سخن مىگفتند، غالباً استغفر اللّه و لا اله الا اللّه بر زبان جارى مىنمودند و آه مىکشیدند و اگر کسى با این افراد مواجه مىگردیدفریفته ظاهرشان مىگردید زیرا هم زاهد بودند و هم عبادت زیاد مىکردند.
اما نمیدانستند که در وراى این حالات و قیافهاى آرام چه فکر مسموم و اندیشه سست و خشکى دارند، آنان پول دادن به فقیر را با دنیاطلبى یکى میدانستند و مبارزه با ستم را از مظاهر هوس رانى و دنیا خواهى تلقى مىکردند.
حضرت امام این گروه را خیلى خطرناک میدانست و مىفرمودند: از آنها بر حذر باشید اما چون در درون حوزهها رشد یافته و رِخنه نموده بودند احتیاط مىکردند زیرا ایستادن در مقابل چنین تفکرى آسان نمىباشد؟ چون با قدرت مذهبى و پوششى مقدّس جلو آمده و قیافهاى حق به جانب به خود گرفته و مظلوم نمایى مىکند و جلو میآید و طرفدار هم دارد.
() بى شک در ادامه راه براى محو آثار ظلم و جهل هیچ خطرى بدتر از زهد فروشى و مقدّس نمایى نمىباشد، این خصلت ضد فضیلت آفتى است که پویندگان طریق حق را به انحاء گوناگون دچار خلل و سستى مىکند، مقدس نمایان مىکوشیدند با وسوسه و تزویر حامیان راه امام را دچار تردید نمایند.
هر حرکت اصیل امام با واکنش تند افراد ظاهر ساز مواجه مىگشت، متحجرین با تفکرات و برنامههاى آن بزرگوار مخالفت مىکردند و مىگفتند که این اسلامى نیست، به رغم آن که اسلام ناب و احکام خالص در کتب و متون فقهى آمده و به عنوان اصول مسلم معرفى شدهاند این افراد جرأت توان و ابراز آن را نداشتند و از این که آنها را به اجرا بگذارند ناتوان بودند و محدودنگرى خودشان و نیز حاکمیت خرافات بر جامعه عامل این جمود بود، امام توانست با شجاعت تمام این مسایل را مطرح نماید و تا آخر پاى آن ایستادند و بسیارى از غبارها و شبههها که درباره اسلام در مجامع علمى و فکرى ایجاد شده بود از بین بردند و اسلام و معتقدات دینى به عنوان یک برنامه مترقى و مکتبى که مىتواند جامعه اسلامى را اداره کند معرفى شد، دینى که مىتواند تمام انسانها را به یک چشم بنگرد و طبقهاى را از گروه دیگرى جدا نکند و این تلاش ارزشمند امام در زمانى صورت گرفت که تفکر ارتجاعى در عرصه دین و سیاست بر حوزه حاکم بود، مقدس مآبهایى که تحمّل تدریس امام را در عرصههاى حکمت و عرفان نداشتند و شرایط را به گونهاى فراهم ساختند که وقتى مىخواستند کتاب منظومه سبزوارى را از جایى بردارند از انبر استفاده مىکردند و لمس نمودن آن را نجس میدانستند، وقتى آقا منظومه و اسفار تدریس مىکردند مورد تهاجم تهمت و افتراى دشمنان متحجر واقع شدند اما روحیه و توان علمى و مبارزاتى امام و یارى خداوند متعال نگذاشت در مقابل جمود فکرى شکست بخورند، مرحوم حاج سید احمد خمینى مىگوید: به نظر من مبارزه امام با مقدّس مآبها در درون حوزه از مسایل سیاسى مهمتر بود، زیرا اگر سد متحجرین که به آمیختگى و امتزاج بین دین و سیاست اعتقادى نداشتند شکسته نمىشد امام هرگز نمىتوانستند قدم بعدى مبارزه را که بسیار طولانى بود با قوّت و استحکام بردارند.
امام تفکر متحجرین را مانع بزرگى در روند مبارزاتى میدانستند بنابراین زیربناى اعتقادى حوزه را بر مبناى پرورش افکار اصیل قرار دادند تا جایى که دیگر اعدام یک نفر روحانى توسط عوامل طاغوت موضوعى خجالت آور تلقى نمىشد بلکه سند حضور و صیرورت فرهنگ و انقلاب اسلامى محسوب مىشد.
() زیرا در ماجراى شهادت نواب صفوى امام خیلى صدمه خوردند، در آن اوضاع و احوال شرایط به گونهاى بود که از دیدگاه مقدّس مآبها مبارزه با شاه ننگ بود یعنى استدلال مىکردند که اگر بناست یک روحانى اعدام شود لباسش را از تنش درآورید که به مقام روحانیت اهانت نشود اما امام اعتقاد داشتند روحانى باید با همان کسوت مقدّس به شهادت برسد تا مردم بفهمند آنان در صحنه هستند و مبارزات طلاب روشنى بخش حیات اسلام و انقلاب مىباشد.
() تلقى امام از متحجران قبل از پیروزى انقلاب و یا همزمان با آن، کسانى بودند که مبارزه با شاه را قبول نداشتند و آن را محکوم مىکردند.
این افراد امام و پیروان او را مسؤول خونهایى که ریخته مىشد میدانستند.
امام از آنان این گونه یاد مىکردند :کسانى که هنوز مغزشان تکان نخورده و درک درستى از اسلام ندارند.
ویژگى جالب امام در تحمّل این اندیشهها و نحوه مقابله با آنها این بود که با وجود فشار زیاد این افراد مرحله به مرحله با افکارشان برخورد کردند به طورى که انقلابىترین اندیشهها را در محیطهاى آکنده از تقدّس و تحجر ابراز کردند و اصولاً شاه امام را به نجف تبعید نمود تا ایشان را در کانونى قرار دهد که افکارشان جایگاهى نداشته باشد چرا که در غربت ماندن این افکار موجب به فراموشى سپرده شدن آنها مىشد و امام پس از ورود به نجف خیلى حساب شده و دقیق عمل کردند.
در ابتداى ورود به عراق داعیه مرجعیت نداشتند بعد هم که تدریس را شروع نمودند به مباحثى پرداختند که در حوزهها متداول بود.
هنگامى که مرجعیت و فقاهت و مقام علمى ایشان در نجف به عنوان اصلى انکارناپذیر مطرح شد بحث ولایت فقیه را بیان نمودند.
() البته باید خاطر نشان نمود که در سالهاى اولیه اقامت امام در نجف همه چیز بر علیه ایشان بود، جوّ آنجا کاملاً منفى و شایعه پراکنى و ایجاد فشارهاى گوناگون روحى به صور مختلف توسط سفارت رژیم طاغوت و برخى فریب خوردگان، یاران امام را به گریه میانداخت و آنان را به ستوه وا میداشت.
() زمانى که امام به بحث ولایت فقیه رسیدند اعتراض مرتجعان آغاز شد، عدّهاى شاگردان را تحریک نمودند که درس را ترک گویند و متأسفانه موفق هم شدند، آنان مىگفتند حکومت در شأن فقیه نمىباشد و دوستان آقا چه خون دلها خوردند.
امام را در سختى و تنگنا قرار دادند ولى ایشان با این برنامهها درس خود را تعطیل ننمود و از این حرفها زیاد شنیده بودند و چون دوستان قلیل اما صبور، محکم و صمیمى و پابرجاى امام طاقتشان طاق مىشد و دشنامها خسته شان مىکرد، نزد امام میآمدند تا جان تازهاى بگیرند امام مىفرمودند به این حرفها وقعى ننهید، به وظیفه خویش عمل کنید و سختىها و ملامتها را به جان پذیرا باشید.
دوستان اندک هم که عزمشان جبران کمى نفراتشان را مىکرد با اراده آهنین از حضور آقا مرخص مىشدند.
مرتجعان و متحجرین نجف کتاب حکومت اسلامى را در چاههاى نجف ریختند، دوستان متوجه شدند اینها که میآیند درخواست کتاب مىکنند و مىگویند مىخواهیم به دیگر شهرهاى عراق بفرسیتم، از اثر مذکور در این نواحى خبرى نمىباشد، با تعقیب و مراقبت متوجه شدند که کتابها را در شط فرات میریزند ولى دوستان امام بر آنان فائق آمدند و توانستد کتابهایى را که با خون دل به چاپ میرساندند به کشورهاى عربى برسانند.
ملاحظه مىشود که امام در این محیط آمیخته به رکود و تحجر سیزده سال زندگى کردند و چون کوه استوار ماندند و افکار مترقى و رشد دهنده خویش را انتشار دادند و سرانجام پیروز هم شدند.
() واپسگرایان مقدّسنما موضعگیرى در برابر هر نوع برداشت و نگرش جدید به اسلام از ویژگىهاى متحجران بود و امام در طول مبارزه همواره در برابر این جمود فکرى ایستادگى نموده و مقابله مىکردند.
حجة الاسلام و المسلمین سید محمود دعایى مىگوید به یاد دارم زمانى که امام در نجف بودند شهید مطهرى کتاب مسئله حجاب را در ایران نوشته و چاپ کرده و نسخهاى از آن را براى ایشان فرستاده بود، روزى خدمت امام رفتم، فرمودند: آقایى را از تهران برایش بلیت رفت و برگشت گرفتهاند و به او مأموریت دادهاند که بیاید پیش من و دو تا پیام بیاورد.
پیام اول درباره کتاب آقاى مطهرى است به این مضمون و این کتاب زنان جنوب تهران را بى حجاب کرده است.
در صورتى که من میدانم که آقاى مطهرى آدمى است که روى موازین صحبت مىکند و مرد فهمیده و معتقدى است و نه تنها این کتاب کسى را بى حجاب نکرده است که بر عکس برخى بىحجابها را با حجاب کرده است.
پیام دوم درباره کتاب «اسلامشناسى» آقاى شریعتى است. به این مضمون: این کتاب بر خلاف اسلام است. من به این فرد گفتم همه این کتاب را که من نمىتوانم بخوانم همان جایى که مشخصاً مخالف اسلام است را بگو ببینم کجاست. او هم یک جایى را نشان داد. مطلبى بود که قول شاذ و نادرى بود ولى چنان نبود که ما او را منحرف بدانیم خوب انحراف در بعضى از کتابهاى دیگر هم هست.
اینان قصد دارند ما را علیه این آقایان تحریک کنند.
() این عزت نیست که یک روحانى عبایش را سرش بکشد، از خانهاش بیرون بیاید، برود مسجد نمازش را بخواند و برگردد و جرئت نکند نگاه کند که مجاور محل عبادتش مشروب فروشى هست یا نیست این به معناى بردبارى نمىباشد که یک عالم دینى فساد را مشاهده کند، ابتذال را ببیند و نظارهگر سقوط جامعه در گناه و خلاف باشد و هیچ نگوید، اجانب سرمایههاى فکرى و فرهنگى را به یغما ببرند و او مهر سکوت بر لب زند، امام فرمود باید مبارزه کرد و عزت را به مسلمین برگرداند، باید زمینهاى فراهم نمود که احکام اسلام پیاده شود و خلاف از بین برود یا حداقل کاهش یابد اما متحجرین با امام در افتادند که ما نمىتوانیم با شاه درگیر شویم، گوشت و استخوان چه ارتباطى با سلاح سوزنده و شلیک گلولهها دارد مدام عفو اسلامى و رأفت دینى را در مقابل استبداد مطرح مىکردند.
() این پندار خاستگاه استعمار بود که روحانیت نباید در سیاست دخالت کند زیرا آنان و ایادیشان چون اسلام راستین و عالمان آگاه و متعهد را سد راه خود دیدند با تمامى توان، تلاش کردند که این تفکر مذهبى را محدود کرده و با تبلیغات گسترده به شستشوى مغزى بپردازند و القا کنند که جاى دین و علماى مذهبى در مسجد است و روحانیان نباید در مسایل سیاسى و اجتماعى دخالت نمایند، انگیزه آنان از نشر این گونه تفکّر مسخ آموزههاى حرکت آفرین اسلام مىباشد، امام خمینى این توطئههاى شیطانى را چنین تبیین نمودهاند: «با تبلیغات و تلقینات خود تلاش کردهاند تا اسلام را کوچک و محدود کنند و وظایف فقها و علماى اسلام را به کارهاى جزئى منحصر گردانند. به گوش ما خواندهاند که فقها جز مسئله گفتن کارى ندارند.بعضى هم نفهمیده و گمراه شدهاند، ندانستهاند که اینها نقشه است تا استقلال ما را از بین ببرند و همه جهات کشورهاى اسلامى را از دست ما بگیرند و ندانسته به بنگاههاى تبلیغات استعمارى و به سیاست آنها و به هدفهاى آنها کمک کردهاند.
»() این ترفند در حوزهها و محافل مذهبى مؤثر واقع شد و شمارى از مقدّس نماها را در برابر اندیشههاى نو و روحانیان مبارز و باورمندان به ستیز با استبداد و استکبار قرار داد که امام از اینان دل پرخونى داشت و مىفرمود: «. این گونه افکار ابلهانه که در ذهن بعضى وجود دارد به استعمار گران و دولتهاى جائر کمک مىکند که وضع کشورهاى اسلامى را به همین صورت نگه دارند و از نهضت اسلامى جلوگیرى کنند.
اینها افکار جماعتى است که به مقدسین معروف اند و در حقیقت مقدّس نما، نه مقدّس، باید افکار آنها را اصلاح کنیم و تکلیف خود را با آنها معلوم سازیم چون اینها مانع اصلاحات و نهضت ما هستند و دست ما را بستهاند.»() و در پیامى روشنگرانه به مراجع و عالمان بزرگ کشور با سوز و گداز این درد جانکاه را که به جان حوزه و مسلمانان افتاده بود، چنین ترسیم نمود: «. در شروع مبارزات اسلامى. عدّهاى مقدّس نماى واپس گرا. همه چیز را حرام میدانستند و هیچ کس قدرت آن را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند.
خون دلى که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختىهاى دیگران نخورده است وقتى شعار جدایى دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان، غرق شدن در احکام فردى و عبادى شد.
قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید.
»() با نهایت تأسف باید گفت تلاش این گروه هنوز به پایان نرسیده است و از این روى امام در اواخر عمر شریف خویش از روحانیت متعهد مىخواست که مراقب باشند که این اندیشه از لایههاى تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند، ایشان در پاسخ به این گروه عقب افتاده به موضوع جالب، دقیق و در خور تعمّق اشاره دارند و آن این است که این افراد اگر در روزگار رسول اکرم(ص) و حضرت على(ع) زندگى مىکردند با دخالت آن بزرگواران در مسایل سیاسى و اجتماعى چه برخوردى داشتند و بعد خاطرنشان مىنمایند از آنها بعید نیست که تلاش پیامبر و امام را نیز تخطئه کنند همانگونه که خوارج نهروان چنین کردند.
() امام هشدار میدهند که: «.البته هنوز حوزهها به هر دو تفکر (اسلام ناب و اسلام آمریکایى) آمیختهاند و باید مراقب بود که تفکر جدایى دین از سیاست از لایههاى تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند، در حوزههاى علمیه هستند افرادى که علیه انقلاب و اسلام ناب محمّدى فعالیت دارند.
امروز عدّهاى با ژست تقدّس مآبى چنان تیشه بر ریشه دین و انقلاب و نظام میزنند که گویى وظیفهاى غیر از این ندارند.
خط تحجر گرایان و مقدّس نمایان احمق در حوزههاى علمیه کم نیست.
طلاب عزیز لحظهاى از فکر این مارهاى خوش خط و خال کوتاهى نکنند.
اینها مروج اسلام آمریکایى اند و دشمنان رسول اللّه (ص).
»() خود سانسورى سیاسى در فرهنگ رایج آن روز در میان روحانیان به موازات و در تکمیل تبلیغات رژیم پهلوى صورت مىگرفت تا جایى که به فرمایش امام: «اگر کسى دم از حرکت اسلامى بر میآورد.
گویى بزرگترین معصیت را مرتکب شده بود و کلمه آخوند سیاسى موازن با آخوند بى دین شده بود.»() حتى وقتى شهرت یافت که یکى از روحانیون قم در منزلش روزنامه دارد مورد طعن و سرزنش همگان خود قرار گرفت.
() در چنان وضعیتى ناآگاهى سیاسى نه یک عیب و ننگ بلکه فضیلت محسوب شد و چنین بینش منفى اثر سویى بر جاى نهاد و آن ننگ و محدود شدن دانشهاى دینى و از جمله فقاهت بود که در اثر انفعال و بى تفاوتى سیاسى پدید آمده بود.
امام که نمىتوانست این تفکر سطحى را بپذیرد سخت به انتقاد و ملامت صاحبان وناشران آن پرداخت و در کتاب اربعین حدیث با مضامینى طعنآمیز نوشت: «کسانى که آداب مستحبه خواب و خوراک و بیت التخلیه را فرو گذار ننمودند از معارف الهیه که غایت آمال اولیاست غفلت کردهاند.
»() همچنین از مقدّس مآبانى که از باطن و حقیقت واجبات الهى و در رأس آنها نماز که معراج مؤمن و عمود دین است روى برتافته و از شؤونات معنوى و اسرار ملکوتى آن غفلت کردهاند و حقیقت نماز را به تجوید کلمات بسنده نمودهاند به شدت انتقاد کردهاند.
() امام از تحجر و جمود فکرى به عنوان واقعیت دردناکى که خود مشاهده کرده و یا شنیده است یاد مىنماید.
() محصور گشتن در برخى ذهنیتهاى ساختگى آدمى را تحت تأثیر عوامل غیر واقعى قرار میدهد و به عنوان نمونه در بحثهاى فقهى موضوع دفاع از مال را تا سر حد کشته شدن جایز مىشمرند و چه بسا چنین مدافعى را شهید بدانند ولى در دفاع از کیان اسلام و نظام اسلامى هراس داشته و حاضر نباشند که کوچکترین عملى براى آن انجام دهند، امر به معروف را در مباحث نظرى واجب میدانند ولى در عمل گرفتار شبهه تقیه مىگردند و بزرگترین نهى از منکر را که مبارزه با حکّام فاسد و ضد دین است را خلاف تقیه به شمار میآورند، بى توجه به این که تقیه براى حفظ اسلام مىباشدو چنانچه این برنامه ذلّت اسلام را به دنبال داشته باشد مجالى براى آن نیست و بسیارى از این ذهنیتها که بر زندگى اجتماعى برخى سایه افکند و نظریات فقهى را دچار جمود مىسازد و دیانت را از سیاست تفکیک مىنماید.
() مقدس مآبانى که خودشان را به عادات مرسوم سطحى و عارى از عمق و محتوا مشغول کرده بودند دلشان خوش بود که در سایه نامبارک رژیم پهلوى نمازى مىخوانند و دعایى زیر لب زمزمه مىکنند و چون از مبارزه با ستم سخن به میان میآمد مىگفتند، ما اطمینان نداریم که وقتى حکومت عوض شد اوضاع بهتر مىشود از این جهت کارى به این حرفها نداریم، از کجا معلوم که با این تحوّل همان ذرّه دیندارى که باقى است از بین نرود و چه بسا که در رژیم جدید از خیرات و مبرات هیچ خبرى نباشد یا ما را از بین نبرند پس شایسته است براى حفظ اسلام با شرایط موجود بسازیم و منتظر فرج باشیم.
در مقابل این انجماد فکرى و کوتاه بینى سیاسى، این امام بود که با تمامى موانع مبارزه کرد و از آغاز سخن آخر را بر لبان خویش جارى ساخت و مدام کلام اطمینان بر زبان داشت و در اوج اقتدار ظاهرى شاه به او مىگوید کارى نکن که تو را چون پدرت از مملکت بیرون کنند گویا امام روز رسوایى و فرارش را با چشم بصیرت و دیده حقیقت میدید.
() جاهلان متنسّک مخالفت با برائت از کافران و مشرکان در مراسم عبادى سیاسى حج از دیگر تفکرات متحجران بود، اینان بر این گمان هستند که نفرت و بیزارى از دین ستیزان به زمان رسول اکرم(ص) اختصاص دارد و چون مشرکان حجاز از میان رفتهاند جایى براى برائت باقى نمانده است.
به علاوه در این مراسم باید به دعا، عبادت و ذکر پرداخت و نباید این حالات را با شعار نفرت از دیگران آلوده ساخت، راهپیمایى و شعار بیزارى از آمریکا و رژیم اشغالگر قدس یک بدعت مىباشد.
امام خمینى این توجیهات به ظاهر زیبا را که بر ذهن ساده لوحان و راحت طلبان اثر گذاشت برخاسته از جمود فکرى و قشرى گرى میدانست و عقیده داشت این پندار نادرست توسط عالمان دین فروش در جامعه نشر یافت و مقدّس نماها آن را باور کردهاند: «..و چه بسا جاهلان متنسّک بگویند که قداست خانه حق وکعبه معظمه را به شعار و تظاهرات و راهپیمایى و اعلان برائت نباید شکست و حج جاى عبادت و ذکر است نه میدان صف آرایى و رزم.»() مقدس نماها از این که شاه تظاهر به مذهب مىکرد گمان مىبردند راه اسلام را میرود:امام خاطرنشان مىسازند: «در شروعمبارزات اسلامى، اگر مىخواستى بگویى شاه خائن است بلافاصله جواب مىشنیدى که شاه شیعه است. عدّهاى مقدّس نماى واپسگرا همه چیز را حرام میدانستند.
.»() در گرماگرم مبارزه امام با آمریکا، شمارى از متحجران به این بهانه که شوروى کمونیسم است و اگر ما حامى آمریکا نباشیم ابرقدرت شرق ما را نابود مىکند مبارزه با آمریکا را ناروا میدانستند و بر آن بودند که زمینه سازش با آمریکا را فراهم سازند.
سران گروهک نهضت آزادى در دوران مبارزه به امام پیغام دادند که از آمریکا سخن به میان نیاورد.
() کوتاه فکران و ظاهربینان در نجف نیز با این تحلیل نادرست که اگر به آمریکا تکیه نشود شوروى بر جهان اسلام غلبه مىیابد علیه خروشهاى ضد آمریکایى امام جوّسازى کردند، امام در گلایه از حوزه آن روز نجف مىفرماید :«به دوستان من در قم بگوئید که ما در نجف گرفتار افرادى هستیم که معتقدند انگلیس و آمریکا امروز ملجأ و پناه اسلامند و اگر این دو ابرقدرت نباشند اسلام از بین میرود».
() به همین دلیل آنچه که شالوده و اساس تغییر بنیه فرهنگى حوزهها بود ستیز با واپس گرایان مىباشد که اگر امام از آنان شکست مىخوردند و این افراد روى کار میآمدند نه انقلابى پدید میآمد و نه مردم از اسلام ناب مطلع مىشدند، اگر مبارزه با جهل و خرافه نبود مردم مسلمان موفق نمىشدند این ظاهر نماها را بشناسند بلکه شاه و آمریکا حامى مسلمانان معرفى مىشد به همین دلیل امام فرمودند :مبارزه با متحجرین واپس گرا قربانى مىخواهد و دعا کنید من اولین قربانى آن باشم() ما را رها کنید در این رنج بى حساب با قلب پاره پاره و با سینهاى کباب انقلابى به مراتب دشوارتر از انقلاب سیاسى لازم بود تا طلسمهاى تحجر شکسته شود و برداشتههاى انحرافى از اسلام که تا عمق حوزههاى دینى رسوخ کرده بود، زدوده شود و غبار قرنها پیرایههاى دروغین از دامن اسلام شسته گردد و زلال اندیشههاى اسلام ناب محمدى به نسل تشنه و خسته معاصر برسد.
ایستادن و مقاومت کردن در مقابل ستمگران قابل مقایسه با میدان مبارزه با دهها جریان که به نام دین به مخالفت با تفکر اسلام واقعى برخاسته بودند نمىباشد، در آن عرصه حداکثر حبس و تبعید و شکنجه و خونى که باید تقدیم این راه شود مطرح بود اما در این میدان، خون دل خوردن، صبر نمودن و سکوت کردن در مقابل سیل تهمتها و زخم زبانها لازم بود تا امام موفق شود جمود و رکود را درهم بکوبد و حوزهها را کانون جوشش اسلام حقیقى و بى پیرایه کند و روحانیت را همچون همیشه تاریخ پرچمدار قیام و انقلاب سازد.
امام در جواب نامه یکى از شاگردان خود نوشتند: ما باید سعى کنیم تا حصارهاى جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام محمدى(ص) برسیم و امروز غریبترین چیزها در دنیا همین اسلام است و نجات آن قربانى مىخواهد.
و این سخن دردمندانه امام نیز جالب است :در پانزده خداد 1342 تنها مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان مىنمود بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودى گلوله حیله و مقدّس مآبى و تحجر بود، گلوله زخم زبان و نفاق و دورویى بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب جگر و جان را مىسوخت و میدرید.
() اینها همان مقدّس نماهاى احمقى بودند که رفتار و گفتارشان متدینان ناآگاه را به بیراهه کشاند و از متن جامعه مسؤولیتها به کنج عزلت و بىتفاوتى راند و اعمال و تفکر جامدشان موجب غربت دین خدا و سوق خیل جوانان مسلمان به سوى فرقهها و مکتبهاى انحراف شد تا آنکه انسانهاى فداکار و روحانیت متعهد به رهبرى امام براى مقابله با این تیرهاى زهرآگین به مسلخ عشق آمدند.
با پیروزى انقلاب اسلامى ضربه اساسى بر پیکر استکبار فرود آمد و هیبت ابرقدرتها فرو ریخت، اسلام بر کرسى اقتدار نشست و جلال و شکوه دیرین خود را بازیافت، دین و سیاسیت در هم آمیخت و عالمان و روحانیان در صحنههاى سیاسى، اجتماعى و اجرایى حضور جدّىترى پیدا کردند.
اما در دوران پیروزى نمودهاى تحجر بازهم حضور خود را نشان میدهد، مقدّس نماهایى که در جامعه پس از انقلاب رخ نمایى کردند انزوا طلبانى بودند که قبل از پیروزى در حاشیهها قرار داشتند و حتى از دور هم دستى بر آتش نداشتند اما به محض آن که خورشید فتح و ظفر بر تاریکى ستم غلبه یافت، انزوا طلبانى که مبارزه با رژیم را حرام کرده بودند ناگهان نمایان شدند و با اَنگ زدن و اشکال تراشى و عدم استنباط صحیح نسبت به احکام اولیه و ثانویه و عدم در نظر داشتن مقتضیات زمان، مانعى بر سر راه تحقق اهداف اسلام ناب بودند و امام با صراحت تأکید کردند که شیوه مقدّس مآبى و دین فروشى عوض شده و شکست خوردگان دیروز سیاست بازان امروز شدهاند.
ایشان فرمودند :آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانى نما ضربه خورده است از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمؤمنین (ع) که در تاریخ روشن است.
بگذرم و بگذارم و ذائقهها را بیش از این تلخ نکنم.
() امام از خطر ولایتىهاى بى ولایت، مقدس نماهاى فاقد شعور و متحجران خبر داده و خاطرنشان ساختهاند: «.آنها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمیدادند پشتیبان کسانى شدند که تا بر اندازى نظام و کودتا جلو رفته بودند.
غائله قم و تبریز با هماهنگى چپىها و سلطنت طلبان و تجزیه طلبان کردستان تنها یک نمونه است که مىتوانیم ابراز کنیم که در آن حادثه ناکام شدند ولى دست بر نداشتند و از کودتاى نوژه سربرآوردند.
باز خدا رسوایشان ساخت، دستهاى دیگر از روحانى نماهایى که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا میدانستند و سر بر آستان دربار مىسائیدند یک مرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفى که براى اسلام آن همه زجر و آوارگى و زندان و تبعید کشیدهاند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند دیروز مقدّس نماهاى بىشعور مىگفتند: دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز مىگویند مسؤولین نظام کمونیست شدهاند تا دیروز مشروب فروشى و فساد و فحشا و فسق و حکومتظالمان براى ظهور امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ را مفید و راهگشا میدانستند.
امروز از این که در گوشهاى خلاف شرعى که هرگز خواست مسؤولین نیست رخ میدهد فریاد وااسلاما سر میدهند.
دیروز حجتیهاىها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانى نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند امروز انقلابىتر از انقلابیون شدهاند.
ولایتىهاى دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروى اسلام و مسلمین را ریختهاند و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکستهاند و عنوان ولایت برایشان جز تکسّب و تعیّش نبوده است امروز خود را بانى و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را مىخورند.
راستى اتهام آمریکایى و روسى و التقاطى ،اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها.
اتهام کشتن زنان آبستن و حلیّت قمار و موسیقى از چه کسانى صادر مىشود.
از آدمهاى لامذهب یا از مقدّس نماهاى متحجر و بى شعور؟ فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به مسخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعنها و کنایهها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست عوام یا خواص.
خواص از چه گروهى از به ظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است.
پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ .
روزنامه کیهان، 25 خرداد 1360، مجله بصائر، ش 27، ص .114 .
مجموعه آثار یادگار امام، ج 1، ص .632 .
صحیفه نور، ج 21، ص .96 .
خاطرات آیت اللّه محمد رضا توسّلى(ره) مندرج در مجله پاسدار اسلام، سال اول، ش 12، ص .54 .
در این مورد بنگرید به نامه مرحوم حاج سید احمد خمینى به عمویش آیت اللّه سید مرتضى پسندیده مندرج در مجموعه آثار یادگار امام، ج 1، ص 632 و نیز نگاه کنید: مجله بصائر، سال ششم، ش ،27 ص 117 ـ .116 .
نک:صحیفه نور، ج 3، ص 36؛ زندگینامه سیاسى امام خمینى، محمد حسن رجبى، ص 147 ـ .146 .
صحیفه نور، ج 15، ص .149 .
زندگینامه سیاسى امام خمینى، ص .149 .
نک: صحیفه نور، ج 12، ص .118 .
بنگرید به مأخذ پیشین، ج 15، ص 9 ـ 1، زندگینامه سیاسى امام خمینى، ج 1، ص 150 و نیز نگاه کنید به وصیت نامه سیاسى الهى امام خمینى. .
صحیفه نور، ج 21، ص 98، مجله حوزه سال 16، ش 94 ـ 95، ص.150 .
روزنامه کیهان، ویژه نامه یکصدمین سال میلاد امام خمینى، مهر 1387، ص .4 .
ولایت فقیه، امام خمینى، ص .125 .
ده گفتار، علامه متفکّر شهید آیت اللّه مرتضى مطهرى، ص 264 ـ .263 .
ولایت فقیه، ص .196 .
همان، ص .195 .
مقاله رستاخیز بزرگ، روزنامه همشهرى، ش 1915. .
آینه پژوهش، ش 58، ص .3 .
کتاب بحثى درباره مرجعیت و روحانیت، جمعى از دانشمندان، مقاله شهید مطهرى، ص 185. . نک: جرعههاى جان بخش، از نگارنده.
.
صحیفه نور، ج 21، ص .91 .
مجله حوزه، ش 95 ـ 94، ص .263 .
مجله حضور، ش 1، ص .12 .
دلیل آفتاب، ص .63 .
همان مأخذ. .
پابه پاى آفتاب، ج 2، ص .40 .
صحیفه دل، ص .107 .
پابهپاى آفتاب، ج 1، ص .69 .
همان، ج 2، ص .40 .
مجله حضور، ش 1، ص .16 .
ولایت فقیه، ص .130 .
همان، ص .131 .
صحیفه نور، ج 21، ص .91 .
مجله حوزه، ش 95 ـ 94، ص .108 .
دلیل آفتاب، ص .146 .
نک: وصیت نامه سیاسى الهى امام خمینى. .
فصلنامه ندا، سال دوم، ش 5، بهار سال 1370، ص .17 .
اربعین حدیث، امام خمینى، ص .273 .
همان، ص 74 ـ 73 و نیز زندگینامه سیاسى امام خمینى، .88 .
نک: ره عشق(نامه عرفانى امام خمینى). .
کیهان اندیشه، ش 29، ص .24 .
ویژگىهایى از زندگى امام خمینى. .
صحیفه نور، ج 20، ص .21 .
همان، ج 21، ص .91 .
فرزند اسلام و قرآن، (شهید محمد منتظرى) دفتر دهم، ص .535 .
بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، سید حمید روحانى، ج 2، ص .284 .
دلیل آفتاب، ج 1، ص .67 .
پابه پاى آفتاب، ج 1، ص .67 .
روزنامه سلام، ویژه نامه دهمین سالگرد رحلت امام خمینى، ش 2134، ص .3 .
دلیل آفتاب، ص 145 ـ 144، کیهان ویژه نامه یکصدمین سال میلاد امام خمینى، مهر 1378، ص .9