آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

مبانى حقوق زن در اسلام‏ آیة اللّه جوادى آملى‏ تهیه و تدوین:حجةالاسلام والمسلمین محمدرضا مصطفى پور براى تبیین حقوق زن در اسلام در آغاز لازم است به مبانى آن پرداخته شود در ابتدا به شناخت انسان مى‏پردازیم زیرا براى ترسیم حقوق زن بررسى دو عنصر محورى لازم است.
 1- شناخت اصل نسانیت که حقیقت مشترک زن و مرد است.
 2- شناخت هویت صنفى زن که واقعیت مختص به اوست.
 از شناخت اصل انسانیت که مشترک است حقوق مشترک و از هویت خاص حقوق ویژه استنباط مى‏شود.
 انسان شناسى‏ اولین مبنایى که براى تبیین حقوق زن باید به آن توجه داشت نگاه به انسان و ابعاد وجودى و نیازها و استعدادهاى حقیقى اوست با توجه به این که انسان مخلوق خداى جهان آفرین است، جامع‏ترین بیان را در این رابطه باید از کلام انسان آفرین استنباط کرد انسان موجودى است مرکب از روح و جسم و نفس و بدن که نفس او مجلاى حق است و خداى سبحان فقط او را از میان مخلوقات خویش، نماینده خویش قرار داد و براى خلافت و جانشینى خود از زمین برگزید.
 حقیقت انسان به صورت و شاکله ظاهرى او نیست بلکه به سیرت و نفس باطنى وى است و معناى انسان بدون لحاظ جنبه باطنى و نفسانى او حدّ تام و تعریف کامل نخواهد بود.
 ابعاد وجودى انسان‏ هویت حقیقى انسان داراى ابعاد و لایه‏هاى سه گانه است و توجه به او بدون لحاظ این سه ابعاد نقص در شخصیت انسان به شمار مى‏آید.
 یعنى زمانى مى‏توان انسان را به معناى واقعى آن شناخت و درباره مسائل حقوقى وى اظهار نظر کرد که لایه‏هاى سه گانه او مورد نظر باشد و آن ابعاد عبارتند از ابعاد حیوانى و انسانى و الهى.
 قرآن درباره لایه بُعدِ حیوانى انسان که در شهوت و غضب و برخى آرزوها و امیال نفسانى خلاصه مى‏شود، مى‏فرماید: «والذین کفروا بتمتعون و یأکلون کما تأکل الانعام»(1) کافران از متاع زود گذر دنیا بهره مى‏گیرند و همچون چارپایان مى‏خورند.
 یعنى کافران تمام هدفشان همین خوردن و خوابیدن و تتمع بدن از لذات دنیوى است ولى مؤمنان حرکتى آگاهانه دارند و از هدف مثبت بهره‏مندند و از مواهب حیات در جهت آن هدف مهم بهره‏بردارى مى‏کنند و در جاى دیگرى خطاب به پیامبر(ص) فرمود: «ذرهم یأکلوا و تمتعوا ویلههم الامل فسوف یعلمون»(2) ترک کن آن‏ها که بخورند و برخوردار شوند و آرزو آن‏ها را مشغول کند، پس در آینده خواهند دانست، یعنى عدّه‏اى از انسان‏ها از زندگیشان جز خوردن و سرگرمى به لذات مادى و دل خوش داشتن به صرف آرزوها و خیالات واهى بهره‏اى ندارند یعنى در حقیقت مقام خود را تا افق حیوانیت و چارپایان پایین آورده‏اند.
 در واقع انسان با داشتن حیوانى و توجه به آن با تأمین خوراک و پوشاک و لذایذ آن، نباید به آن بسنده کند و خود را در آن حد محدود کند بلکه باید به هدف اعلا و انسانى توجه کند و خود را در بُعدِ حیوانى محدود نکند.
 بعد انسانى‏ بعد انسانى انسان از بُعدِ حیوانى او برتر است، انسان در این مرتبه گذشته از مرحله حیوانى، صاحب مقام تفکر و تعقّل و عزم و اراده است که بخشى از قرآن به این لایه و بعد وجودى آن پرداخته است قرآن در سوره انفال فرمود: «ان شرّ الدواب الصم البکم الذین لایعقلون»(3) بدترین جنبندگان نزد خدا افرادى هستند که نه گوش شنوا دارند و نه زبان گویا و نه عقل و درک (کر و لال و بى عقلند) با توجه به این آیه اگر انسانى بخواهد از حالت حیوانى خارج شود باید با استفاده صحیح از گوش و زبان و عقل خود را در وادى انسانیت وارد کند.
 براى همین است که انسان در آیات فراوانى به تعقل و تفکر در نظام هستى و آیات الهى فراخوانده شده است از جمله فرمود: «انّ فى ذلک لآیة لقوم یتفکرون»(4) در زندگى زنبور عسل نشانه هایى است براى آنان که اهل تفکر باشند و فرمود: «و من آیاته یریکم البرق خوفا و طمعاً و ینزل من السماء ماء فیحیى به الارض بعد موتها انّ فى ذلک لآیات لقوم یعقلون»(5) از آیات و نشانه‏هاى خدا آن است که برق را که هم مایه ترس است و هم مایه امید به شما نشان مى‏دهد و از آسمان آبى نازل مى‏کند که زمین را بعد از مرگش حیات مى‏بخشد.
 در این امور آیات و نشانه هایى است براى جمعیتى که تعقل و اندیشه مى‏کنند.
 قرآن درباره اراده انسان فرمود: «من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید ثم جعلناله جهنّم یصلیها مذموموا مدحورا و من اراد الآخرة وسعى لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکوراً»(6) آن کس که تنها زندگى زودگذر دنیاى مادى را بخواهد و اراده کند آن مقدار از آن را که بخواهیم به هر کس اراده کنیم مى‏دهیم سپس دوزخ را براى او قرار خواهیم داد که در آتش سوزانش مى‏سوزد در حالى که مذموم و رانده درگاه خداست و آن کس که سراى آخرت را بطلبد و سعى کند و کوشش خود را براى آن انجام دهد در حالى که ایمان داشته باشد، سعى و تلاش او از سوى خدا پاداش داده خواهد شد.
 از این آیه استفاده مى‏شود که اولاً انسان با اراده و خواست خود تلاش مى‏کند حال این اراده به سمت دنیا و زندگى دنیا باشد یا به سوى آخرت و جاودانگى و آن‏ها که براى رسیدن به سعادت جاویدان تلاش مى‏کنند، باید سه شرط را رعایت کنند.
 اول: اراده انسان، آن هم اراده‏اى که به حیات ابدى تعلّق گیرد و به لذات زودگذر و نعمت‏هاى ناپایدار و هدف‏هاى صرفاً مادى تعلّق نگیرد، همتى والا و روحیه‏اى عالى پشتوانه آن باشد که او را از پذیرفتن هرگونه رنگ تعلّق و وابستگى آزاد سازد.
 دوم: سعى و تلاش، این اراده به صورت ضعیف در روحیه و فکر و اندیشه او نباشد بلکه تمام ذرات وجود انسان را به حرکت وا دارد و آخرین تلاش خود را در این رابطه به کار گیرد.
 سوم: همراهى با ایمان، اراده و تلاش توأم با ایمانى ثابت و استوار باشد چرا که تصمیم و تلاش هنگامى به ثمر مى‏رسد که از انگیزه صحیحى سرچشمه گیرد و آن انگیزه چیزى جز ایمان به خدا نخواهد بود.
.
.
 وجود تعقل و اراده در انسان از بعد انسانى او حکایت مى‏کند.
 بُعدِ الهى‏ برترین لایه وجود انسان بعد الهى وجود اوست که به صاحب اصلى و خالق او تعلّق دارد و انسان متعارف به آن امانت دار الهى است، این بعد در واقع فطرت الهى انسان است این بعد است که او را به سوى محبت خدا مى‏کشاند و همه اعضاء و جوارح بیرونى و جوانح درونى او را مسؤول قرار مى‏دهد: «ولاتقف ما لیس لک به علم انّ السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولاً»(7) از آن چه نمى‏دانى پیروى مکن، چرا که گوش و چشم و دل همه مسؤولند.
 در این آیه مى‏فرماید: اولاً انسان لازم است در همه چیز تحقیق کند یعنى در امور اعتقادى، در گفتار، در رفتار، شهادت دادن، قضاوت و داورى و غیر آن تحقیق کند و به علم و یقین دست یابد.
 چرا که ظن و گمان و حدس و تخمین و شک و احتمال به دلیل این که انسان را از حق بى‏نیاز نمى‏کنند نباید مورد توجه قرار گیرند و به آن اعتماد کرد و تنها علم و یقین است که مى‏توان به آن اعتماد کرد و ثانیاً انسان باید توجه داشته باشد که مسؤول است و در واقع علاوه بر سؤال از اعضاء و جوارح ظاهرى از قلب و دل انسان سؤال مى‏کنند که آن را چه کردى و در چه راه به کار گرفتى و آن را به که سپردى آیا به دلدار سپردى یا غیر آن.
 حیطه حیات انسان‏ علاوه بر توجه به ابعاد سه گانه وجود انسانى لازم است به محدوده حیات و زندگى انسان نیز توجه کرد یعنى باید بدانیم که حیطه حیات آدمى محدود به زندگى دنیا نمى‏شود بلکه او موجودى ابدى و جاودانه است و این ابدیت از واقعیت‏هاى زندگى انسان است قرآن مى‏فرماید: «یا ایّها الانسان انک کادح الى ربّک کدحاً فملاقیه»(8) اى انسان تو موجودى ابدى هستى و هرگز نابود نمى‏شوى وقتى انسان موجودى ابدى بود و حیطه حیات او به عالم ماده محدود نشد بلکه معاد را حق و مؤاخذه و حساب پس از مرگ را حتمى دانست قطعاً اعمال و رفتار او باید بر اساس همین عقیده تنظیم شود.
 نتیجه‏گیرى‏ با توجه به این، انسان داراى ابعاد سه گانه است و زندگى او محدودبه حیات و زندگى عادى نیست بالطبع حقوق او نیز متناسب با ابعاد وجودى و حیات ابدى انسان تنظیم مى‏شود که با واقعیت وجودى او هماهنگ باشد.
 اشتراک زن و مرد در هویت انسانى‏ در اصل هویت انسانى و برخوردارى از ابعاد سه گانه وجودى و محدود نبودن حیات انسان به حیات مادى و دنیوى، زن و مرد مشترکند و لذا هر دو به طور مساوى و برابر مى‏توانند با عبودیت الهى به تکامل انسانى و قرب الهى نائل شوند، هر دو مى‏توانند جناح حق یا باطل، کفر یا ایمان، ترقى یا انحطاط را انتخاب نمایند از باب مثال در سوره توبه در مقام بیان ویژگى‏هاى منافقان و مؤمنان هم از زنان منافق و مؤمن و هم از مردان منافق و مؤمن سخن به میان مى‏آورد و سپس ویژگى‏هاى منافق و مؤمن را بیان مى‏کند «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض»(9) مردان منافق و زنان منافق، همه از یک گروهند و فرمود: «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض»(10) مردان و زنان با ایمان ولى و یار و یاور یکدیگرند.
 در سوره احزاب هنگامى که از عرضه امانت به انسان سخن مى‏گوید به دنبال آن مى‏فرماید: علت عرضه امانت به انسان آن است که افراد انسان پس از عرضه امانت سه دسته شدند برخى منافق و برخى مشرک و برخى مؤمن و در کنار مردان منافق و مشرک و مؤمن از زنان منافق و مشرک و مؤمن نیز یاد مى‏کند و مى‏فرماید: «لیعذب اللّه المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات و یتوب اللّه على المؤمنین و المؤمنات و کان اللّه غفوراً رحیماً»(11).
 هدف این بود که خدا مردان منافق و زنان منافق و مردان مشرک و زنان مشرک را عذاب کند و نیز خداوند بر مردان با ایمان و زنان با ایمان رحمت فرستد و خدا همواره غفور و رحیم است.
 یعنى همه انسان‏ها چه زن و چه مرد در معرض آزمایش الهى قرار مى‏گیرند تا معلوم شود که چه چیزى را انتخاب مى‏کنند.
 بر اساس مطالب گفته شده از نظر انسانى و الهى فرقى میان زن و مرد نیست هر دو در پیشگاه خدا یکسانند و هر دو مى‏توانند راه قرب الهى را تا بى نهایت ادامه دهند چرا که راه تکامل براى هر دو به طور یکسان گشوده است و جنسیت در آن نقشى ایفا نمى‏کند.
 استقلال زنان در تحصیل علم‏ از بعد علمى و فرهنگى نیز میان زن و مرد فرقى وجود ندارد یعنى راه فراگیرى علم و دانش به روى هر دو یکسان باز است و حدیث معروف: «طلب العلم فریضة على کلّ مسلم و مسلمة»(12) طلب دانش بر هر زن و مرد مسلمان فریضه و واجب است و هیچ محدودیتى در هیچ مرحله‏اى براى فراگیرى علم و دانش براى زنان وجود ندارد و آن‏ها مى‏توانند تمام مدارج کمال علمى را طى کنند.
 استقلال اقتصادى زنان‏ از نظر استقلال اقتصادى نیز بین زنان و مردان فرقى نیست یعنى آن‏ها مى‏توانند مالک ثمره و نتیجه کار خود شوند، همان گونه که مردان مى‏توانند.
 به ویژه زنان از استقلال اقتصادى برخوردارند قرآن کریم در این رابطه فرمود: «ولا تمنوا ما فضل اللّه به بعضکم على بعض للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن واسئلوا اللّه من فضله انّ اللّه کان بکل شى‏ء علیماً»(13) برترى هایى که خداى سبحان براى بعضى از شما بر بعضى دیگر قرار داده، آرزو نکنید مردان نصیبى از آن چه بدست مى‏آورند دارند و زنان نیز نصیبى از آن چه بدست مى‏آورند، دارند و از فضل خدا طلب کنید و خدا بر هر چیز دانا است.
 از این آیه استفاده مى‏شود که گرچه تفاوت‏هاى طبیعى و حقوقى وجود دارد و این تفاوت براى حفظ نظام زندگى است و اگر هر کس با تلاش و کوشش مالى تحصیل کرد مال اوست و از نظر جنسیت بین آن تفاوتى وجود ندارد از این رو همچنان که مرد مى‏تواند با تجارت، تولید و فعالیت‏هاى اقتصادى کسب درآمد کند و پس از تحصیل درآمد مالک آن مى‏شود زن نیز مى‏تواند با تجارت و تولید و ارائه خدمات سازگار با عفت کسب درآمد کند و پس از تحصیل مالک آن گردد.
 استقلال اجتماعى، سیاسى از آیات قرآن استفاده مى‏شود همانطور که مردان از نظر اجتماعى و سیاسى استقلال دارند و حق دارند به فعالیت‏هاى اجتماعى و سیاسى بپردازند زنان نیز مى‏توانند به فعالیت‏هاى اجتماعى و سیاسى اقدام کنند.
 از این رو یکى از مظاهر حضور آدمیان در صحنه‏هاى اجتماعى و سیاسى و تعیین سرنوشت خود انتخاب و بیعت با حاکم واجد شرایط است از این رو هم مردان بیعت مى‏کنند و هم زنان بیعت مى‏کنند پیامبر اسلام در روز فتح مکه با آمدن بر فراز کوه صفا از مردان بیعت گرفت زنان مکه که ایمان آورده بودند براى بیعت خدمت پیامبر آمدند و با آن حضرت بیعت کردند.
 و لذا قرآن خطاب به پیامبر فرمود: «یا ایّها النبى اذا جائک المؤمنات یبایعنک على الّا یشرکن بالله شیئا و لا یسرقن و لا یزنین و لا یقتلن اولادهن ولا یأتین ببهتانٍ یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن ولایعصینک فى معروف فبایعهن و استغفر لهن اللّه انّ اللّه غفور رحیم»(14) اى پیامبر، هنگامى که زنان مؤمن نزد تو آیند و با این شرائط با تو بیعت کنند که چیزى را شریک خدا قرار ندهند، دزدى نکنند، آلوده زنا نشوند، فرزندان خود را به قتل نرسانند، تهمت و افترایى پیش دست و پاى خود نیاورند و در هیچ دستور شایسته‏اى نافرمانى تو نکنند، با آن‏ها بیعت کن و از جانب خدا طلب آمرزش نما، که خدا آمرزنده مهربان است.
 از این آیه استفاده مى‏شود که زنان همانند مردان در این پیمان الهى وارد شده و با پیامبر بیعت کردند که شرائطى را رعایت کنند و آن شرائط عبارت است: 1- ترک هرگونه شرک و بت پرستى، و پذیرش توحید چرا که اساس اسلام و ایمان ترک بت‏پرستى و پذیرش توحید است.
 2- ترک سرقت، چه سرقت مال شوهر و چه سرقت اموال دیگران.
 3- رعایت عفت و پاکدامنى و ترک آلودگى به زنا.
 4- ترک قتل اولاد چه به صورت سقط جنین و چه به صورت زنده به گور کردن.
 5 - ترک بهتان و افترا نسبت به هر کس.
 6- نافرمانى نکردن در برابر دستورات سازنده پیامبر اسلام(ص).
 بیعت در این موارد نشان مى‏دهد که در آن عصر جامعه گرفتار این نوع انحرافات بوده است و لذا از آن‏ها بیعت گرفته شد تا گرد این امور نگردند.
 زنان پیشتاز در صحنه سیاست‏ قرآن کریم از ملکه خردمند سبأ به عنوان زنى یاد مى‏کند که صلاحیت و شایستگى آن را داشت هم بر اریکه قدرت سیاسى تکیه بزند و هم در زمینه امور سیاسى و قدرت و حاکمیت سخن بگوید.
 زمانى که حضرت سلیمان با اخبار هدهد دریافت زنى در سبأ بر مردم حکومت مى‏کند نامه‏اى براى وى نوشته که در آن نامه وعده با وعید و تهدید و نوید همراه بود و او وقتى این نامه را دریافت کرد براى پذیرش حق آماده شد زیرا از عقل و خردمندى بالایى برخوردار بود.
 در روزگار حضرت سلیمان در فاصله دورترى از فلسطین و در سرزمین یمن، بانویى سلطنت مى‏کرد که قرآن از زبان هدهد سلطنت او را چنین تصویر مى‏کند: «انى وجدت امرأة تملکهم و اوتیت من کل شى‏ء و لها عرش عظیم، وجدتها و قومها یسجدون للشمس من دون اللّه و زین لهم الشیطان اعمالهم فصدّهم عن السبیل فهم لایهتدون»(15) من زنى را یافتم که بر آن‏ها سلطنت مى‏کرد و از هر چیزى به او داده شده بود و تختى بزرگ داشت، او و قومش را چنین یافتم که به جاى خدا براى خورشید سجده مى‏کردند و شیطان اعمال آن‏ها را زیبا جلوه داده بود و آن‏ها را از راه خدا باز داشته پس آن‏ها هدایت نشدند.
 پس از دریافت این گزارش حضرت سلیمان در نامه کوتاهى چنین نوشت: «انّه من سلیمان و انه بسم اللّه الرحمن الرحیم ان لا تعلوا علىّ و أتونى مسلمین»(16) نامه‏اى است از سوى سلیمان و عنوانش به نام خداى بخشنده بخشایشگر است بر من برترى نجویید و تسلیم امر من شوید.
 وقتى این نامه توسط هدهد به دربار آن زن رسید، او خطاب به رجال دربارش گفت: «انّى القى الىّ کتاب کریم»(17) کتاب کریمى به من رسیده است.
 در واقع این زن نامه را به کرامت ستود وى در مشورت با درباریانش گفت: نظر شما چیست، آن‏ها در جواب گفتند: «واولوا قوة و اولوا بأس شدید الامر الیک فانظرى ماذا تأمرین»(18) ما از نظر مسائل سیاسى و نظامى قدرت مندیم و کمبودى نداریم اما تصمیم نهایى با شماست که مسؤول کشورید، این بانو نیز با تفکیک تهوّر از شجاعت، ترس از احتیاط و جهل از عقل و این که تسلیم نشدن در برابر حق، تهور و درندگى است نه شجاعت و قدرت، براى آزمودن سلیمان و این که بفهمد هدف کسب قدرت دنیایى است یا راه انبیاء را طى مى‏کند، گفت: هدیه‏اى براى آن‏ها مى‏فرستم آن‏گاه منتظر پاسخ مى‏مانم، اگر آن‏ها در ازاى مال و باج و خراج، دست از دعوت ما بردارند، لازم نیست مکتب آن‏ها را بپذیریم و گرنه تصمیم دیگرى مى‏گیریم، وقتى هدایا را فرستاد و سلیمان آن‏ها را رد کرد و فرمود: شما به ارمغان خود شادمانى مى‏کنید، آن بانو بعد از دریافت این سخن فهمید که تطمیع سلیمان و نظام او ممکن نیست و نمى‏توان با دادن قدرت و اختیار و منافع کشور، او را از دعوت به اسلام منصرف کرد و از طرفى مى‏دانست که اگر قدرت مندان وارد منطقه‏اى شوند، عزیزان را ذلیل مى‏کنند : «انّ الملوک اذا دخلوا قریة جعلوا اعزّة اهلها اذلة»(19) بدین جهت گفت: براى دیدار و ملاقات با سلیمان آماده‏ام، به پیشنهاد سلیمان تخت ملکه سبأ را به حضورش آوردند.
 سرانجام پس از یک سلسه مناظره و سؤال و جواب حضورى، این زن گفت: «ربّ انىّ ظلمت نفسى و اسلمت مع سلیمان للّه ربّ العالمین»(20) بار الها، پروردگارا من سخت بر نفس خویش ستم کردم و اینک با سلیمان تسلیم خداى پروردگار عالمیان گردیدم.
 یعنى من مسلمان سلیمانى نیستم بلکه با سلیمان مسلمانم و در واقع مسلمان تو هستم، قرآن کریم این داستان را براى نمونه بیان کرده و آن را بدون هیچ‏گونه نقدى به پایان مى‏برد.
 بیان کردن نگاه مثبت قرآن به نقش و جایگاه ملکه سبأ است و نشان مى‏دهد زن از دیدگاه قرآن مى‏تواند در بالاترین موقعیت سیاسى قرار گیرد.
 زنان و حق نظارت عمومى بر حکومت‏ یکى از اشکال مشارکت سیاسى و فعالیت اجتماعى در قالب نظارت و کنترل بر مواضع و رفتار حکومت و نقد آن یا تلاش در تأثیر گذارى یا تغییر آن ظهور مى‏کند قرآن کریم این نظارت را در قالب امر به معروف و نهى از منکر به عنوان یکى از مسؤولیت‏هاى مهم و اساسى جامعه اسلامى مى‏شمارد و اجراى آن را از همه مسلمانان خواسته است و زن و مرد در این رابطه سهم مساوى دارند چنان که فرمود: «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»(21) مردان و زنان با ایمان دوستان یکدیگرند که به کارهاى پسندیده امر مى‏کنند و از کارهاى ناپسند باز مى‏دارند.
 بر اساس این آیه نظارت و کنترل نه تنها حق بلکه وظیفه و تکلیف مردان و زنان است.
 سوده همدانى نمونه‏اى از زنان در این عرصه‏ سوده دختر عمار بن الاسک همدانى که قصه‏اش در تاریخ اسلام معروف است زنى بود که از هوش اجتماعى بالایى برخوردار بوده و شرکت در صحنه سیاست را با نظارت وظیفه خود مى‏دانست.
 سوده همدانى بعد از شهادت حضرت على بن ابیطالب(ع) بر اثر ستم گرى‏هاى بسر بن ارطاط، جهت شکایت به دربار معاویه رفت و با وى سخن گفت و گفت: مسؤول اداره جامعه در دستگاه قسط و عدل الهى مسؤول است و نباید به خلقى ستم و حق خدا ضایع شود ولى بسر بن ارطاط که به نمایندگى شما به دیار ما آمده است نه حق خلق و نه حکم خدا، هیچ یک را مراعات نمى‏کند اگر او را عزل کنى آرام خواهیم بود و گرنه ممکن است ضد تو قیام کنیم.
 معاویه که خوى درندگى و طغیان در جان او تعبیه شده بود گفت: ما را به قیام تهدید مى‏کنى آیا مى‏خواهى تو را با وضع دردناکى از همین جا پیش همان حاکم بفرستم تا درباره‏ات تصمیم بگیرد، سوده این شعر معروف را خواند : صلّى اللّه على جسم تضمنّه‏ قبر فاصبح فیه العدل مدفوناً قد حالف الحق لایبقى به بدلا فصار بالحق و الایمان مقرونا درود خدا بر روح کسى که قبر با در بر گرفتن او، عدل را در بر گرفت و عدالت را در آغوش کشید و در خود مدفون ساخت.
 سوگند یاد کرد که حق فروشى نکند و بهایى در برابر حق دریافت نکند.
 او در جان خود، حق و ایمان را هماهنگ و همتاى هم ساخت.
 معاویه پس از شنیدن این دو بیت گفت: این شخص کیست؟ سوده گفت: «ذلک على بن ابیطالب امیرالمؤمنین» او على بن ابیطالب امیرالمؤمنین است و سپس به بیان فضائل پرداخت تا جایى که معاویه را وادار کرد تا بپرسد: چه امرى از على دیده‏اى که این چنین به ستایش او زبان مى‏گشایى: سوده گفت: مشابه همین صحنه در زمان خلافت على بن ابیطالب پیش آمد و ما جهت شکایت از یک کارگزار به مرکز حکومت علوى مراجعه کردیم و من به عنوان نماینده قوم خود وارد منزل على شدم، او در حال عبادت و مشغول نماز بود، نماز را رها کرد و با نگاهى مهربانانه و عطوفانه به من فرمود: کارى دارى؟ عرض کردم، آرى کارگزار شما در مسائل عملى قسط و عدل را رعایت نمى‏کند و بر ما ستم روا مى‏دارد.
 وقتى این گزارش به اطلاع على(ع) رسید آن حضرت گریه کرد و دست به آسمان برداشت و عرض کرد: «اللّهم انى لم آمرهم بظلم خلقک ولابترک حقّک» خدایا من کارگزارانم را چنان تربیت نکردم که به آن‏ها اجازه ظلم داده باشم یا ترک حق را مجاز شمارم، آن گاه قطعه پوستى از جیبش درآورد و بر آن نوشت: «بسم اللّه الرحمن الرحیم، قد جائتکم بیّنه من ربّکم فاوفوا الکیل و المیزان، بالقسط و لا منحسوا الناس اشیائهم ولاتعثوا فى الارض مفسدین، بقیّة اللّه خیرلکم ان کنتم مؤمنین و ما انا علیکم بحفیظ، اذا قرأت کتابى فاحتفظ بما فى یدیک من عملنا حتى یقدم علیک من یقبضه منک و السلام؛ بیّنه روشن از طرف پروردگار آمده است پس پیمانه و ترازو را به طور کامل وفا کنید و عدالت را رعایت کنید و به مردم کم نفروشید و در زمین به فساد برنخیزید که آن چه خدا براى شما باقى گذارد براى شما بهتر است اگر مؤمنید و من نگهبان شما نیستم، وقتى کتاب و نامه مرا خواندى آن چه در دست دارى نگهدار تا کسى که آن را از تو بگیرد بر تو وارد شود.
 من این نامه را گرفتم و بردم و مشکل ما حل شد، اکنون مشابه آن مشکل پیش آمد و آن را به تو گزارش مى‏دهم اما تو مرا تهدید مى‏کنى، معاویه با شنیدن این سخنان دستور داد مشکل آن زن را برطرف کنند و حق او را به او برگردانند اما سوده گفت: اگر به فکر خود باشم این قبیح است و خدا از کار قبیح نهى کرده است.
 من آمده‏ام که حیثیت جمعى را محترم شمارم و حق جامعه را احیاء کنم.
 آن گاه معاویه به وى گفت: این شهامت و شجاعت را على در شما زنده کرده است که شما به فکر خود نباشید و در پى حقوق قبیله و عشیره و جامعه باشید در نهایت معاویه دستور داد تا آن کارگزار ظالم برکنار شود.
(22) با توجه به آیه قرآن و داستان سوده روشن مى‏شود که حضور زن در مسائل سیاسى و اجتماعى مانند مرد است که مى‏تواند از حقوق خود و جامعه دفاع کند و با ستمگران به مبارزه برخیزد.
 تفاوت‏هاى ساختارى زن و مرد زن و مرد در عین اشتراک در انسانیت اختلافاتى نیز با یکدیگر دارند که در این جا به نظر آلکسیس کارل اشاره مى‏کنیم وى مى‏نویسد: اختلافى که بین زن و مرد موجود است تنها مربوط به شکل اندام‏هاى جنسى آن‏ها، و وجود زهدان و انجام زایمان نزد زن و طرز تعلیم خاص آن‏ها نیست بلکه نتیجه علتى عمیق‏تر است که از تأثیر مواد شیمیایى مترشحه غدد تناسلى در خون ناشى مى‏شود.
 به علت عدم توجه به این نکته اصلى و مهم است که طرفداران نهضت زن فکر مى‏کنند که هر دو جنس مى‏توانند یک قسم تعلیم و تربیت یابند و مشاغل و اختیارات و مسؤولیت‏هاى یکسانى به عهده گیرند، زن در حقیقت از جهات زیادى با مرد متفاوت است یکایک سلول‏هاى بدنش همچنین دستگاه‏هاى عضوى و مخصوصاً سلسله عصبى، نشانه جنس او را بر روى خود دارد، قوانین فیزیولوژى نیز همانند قوانین جهان ستارگان سخت و غیر قابل تغییر است و ممکن نیست تمایلات انسان در آن‏ها راه یابد ما مجبوریم آن‏ها را آن طورى که هستند بپذیریم، زنان باید به بسط مواهب طبیعى خود در جهت و مسیر سرشت خاص خویش بدون تقلید کورکورانه از مردان بکوشند وظیفه ایشان در راه تکامل بشریت خیلى بزرگتر از مردهاست و نبایستى آن را سرسرى گیرند و رها کنند.
(23) وى در نهایت مى‏نویسد: نبایستى براى دختران جوان نیز همان طرز تفکر و همان نوع زندگى و تشکیلات فکرى و همان هدف و ایده آلى را که براى پسران جوان در نظر مى‏گیریم، معمول داریم.
 متخصصین تعلیم و تربیت باید اختلافات عضوى و روانى جنس مرد و زن و وظائف طبیعى ایشان را در نظر داشته باشند و توجه به این نکته اساسى در بناى آینده تمدن ما حائز کمال اهمیت است.
(24) در مقاله پیشین نیز از تفاوت‏هاى زن و مرد و راز آن مطالبى مطرح گردید.
 ناگفته نماند که این تفاوت‏ها نشانه نقص یا کمال براى زن یا مرد نیست بلکه لازمه تکامل نظام هستى است و براى مصالح نوعى انسانى شکل گرفته است.
 تفاوت طبیعى و ساختگى‏ تفاوت‏هایى که بین زن و مرد وجود دارد برخى طبیعى و لازمه آفرینش انسان است یعنى یک جامعه اگر هم از عدالت اجتماعى کامل برخوردار باشد، تمام افرادش همانند مصنوعات یک کارخانه یک شکل و یک جور نخواهد بود و طبعاً با هم تفاوت هایى دارند ولى باید دانست که معمولاً مواهب الهى و استعدادهاى جسمى و روحى انسان‏ها آن چنان تقسیم شده است که هر کس قسمتى از آن را دارد برخى از هوش و استعداد ویژه‏اى برخوردارند و دیگرى از استعداد خاص دیگر و جامعه و اشخاص باید این استعدادها را کشف کنند و آن‏ها را در محیط سالمى پرورش دهند تا هر انسانى بتواند نقطه قوت خویش را آشکار سازد و از آن بهره بردارى کند، تفاوت زن و مرد نیز به همین نکته بر مى‏گردد به گونه‏اى که اگر تمام افراد بشر مرد و یا همه زن باشند نسل بشر به زودى منقرض مى‏شود و در واقع این تفاوت طبیعى است که لازمه نظام هستى و زندگى انسانى است.
 قسمى از تفاوت‏هاى جسمى و روحى مردم با یکدیگر معلول اختلافات طبقاتى و مظالم اجتماعى یا سهل انگارى‏هاى فردى است که هیچ گونه ارتباطى با دستگاه آفرینش ندارد از باب مثال فرزندان ثروتمندان از فرزندان مردم فقیر از نظر جسمى قوى‏تر و احیاناً از نظر استعداد پیشرفته‏ترند و این به دلیل بهره‏مندى این دسته از تغذیه و بهداشت کافى است در حالى که فرزندان فقیر در محرومیت قرار دارند و یا افرادى بر اثر سهل انگارى و تنبلى نیروى جسمى و روحى خود را از دست مى‏دهند، این دسته از اختلافات و تفاوت‏ها ساختگى است که با از بین بردن نظام طبقاتى و تعمیم عدالت اجتماعى از میان خواهد رفت و اسلام و قرآن نیز بر آن تفاوت‏ها صحه نمى‏گذارد.
 نتیجه گیرى‏ آن چه در این مقال مطرح شده، اصل انسان‏شناسى به عنوان مهم‏ترین مبناى حقوق بود که: اولاً به حقیقت انسان و ابعاد وجودى او از نظر حیوانى و انسانى و الهى پرداخته شده نتیجه توجه به حقیقت انسانیت و اشتراک زن و مرد در آن، تکامل پذیرى هر دو براى نیل به قرب الهى و برابرى آن‏ها در برابر خداى سبحان است و ثانیاً چون هر دو در هویت انسانى یکسانند زنان در تحصیل علم و فعالیت‏هاى اقتصادى و اجتماعى و سیاسى از استعداد برخوردارند.
 به خصوص از نظر اجتماعى و سیاسى حق تعیین سرنوشت خود را داشته و مى‏توانند در صحنه‏هاى گوناگون سیاسى حضور پیدا کنند که به نمونه‏اى از آن‏ها اشاره شده است و از نمونه‏هاى آن حضور حضرت حضرت زهرا(س) در صحنه‏هاى اجتماعى و دفاع آن حضرت از ولایت و حضور حضرت زینب(س) در صحنه کربلا و تکمیل نهضت اباعبداللّه(ع) با رساندن پیام کربلا به مردم که موجب بیدارى مردم گردید و همچنین حضور زنان در صحنه‏هاى اجتماعى و سیاسى پیش از انقلاب و بعد از انقلاب اسلامى است.
 و ثالثاً به تفاوت‏هاى تکوین زن و مرد اشاره شد که این تفاوت لازمه ضرورى نظام و تکامل زندگى اجتماعى انسان است که با این تفاوت نسل انسانى تداوم پیدا کند.
 پى‏نوشت‏ها: 1.
 سوره محمد، آیه 12.
 2. سوره حجر، آیه 3.
 3. سوره انفال، آیه 22.
 4. سوره نحل، آیه 11.
 5. سوره روم، آیه 24.
 6. سوره اسراء، آیه 18 و 19.
 7. همان، آیه 36.
 8. سوره انشقاق، آیه 61.
 9. سوره توبه، آیه 67.
 10. سوره همان،آیه 77.
 11. سوره احزاب، آیه 73.
 12. بحارالانوار، ج 2.
 13. سوره نساء، آیه 32.
 14. سوره ممتحنه، آیه 12.
 15. سوره نمل، آیات 23 - 24.
 16. همان، آیه 21.
 17. همان، آیه 19.
 18. همان، آیه 33.
 19. همان، آیه 34.
 20. همان، آیه 44.
 21. سوره توبه، آیه 71.
 22. اعیان الشیعه، ج 7، ص 324.
 23. انسان موجود ناشناخته، آلکسیس کارل، ترجمه پرویز دبیرى، ص 101 و 102.
 24. همان، ص 104.
 

تبلیغات