آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

آقای عبدالعظیم کریمی کتابی نوشته است به نام «تربیت چه چیز نیست؟»،این مقاله البته به این مسئله پرداخته که «سیرهٔ نبوی چه چیز نیست؟» و مواردی که در کتاب‌ها(اختصاصاً آثار شهید مطهری) به عنوان سیره و صیرت پیامبر گرامی بیان شده،موارد ارزیابی قرار گرفته و نتیجه‌گیری شده که معیار شناخت سیرهٔ پیامبر بزرگار،خرد،آیات قرآن و روایات موافق آیات است.

متن

1.شهید مطهری ذیل آیهٔ:و لو تقوّل علینا بعض الاقاویل(حاقه،69/44) آورده است:«لو» و «اِن» در زبان عربی را در فارسی ما به معنی «اگر» می گوییم؛…ولی در عربی این دو با همدیگر فرق دارند.«ان» را در جایی می آورند که وقوعش محتمل باشد ولی «لو» را در جایی که وقوعش محتمل نیست و در فرض محال هم می‌آورند… در اینجا قرآن در عین حال رعایت به اصطلاح ادب پیغمبر را فرموده است؛نفرموده:ان تقوّل علینا بعض الاقاویل…«اگر» را در اینجا به صورت «لو» ذکر کرده… یعنی به فرض محال . (آشنایی با قرآن،9/52)
همین مطلب در آیهٔ: فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظاً غلیظ القلب لانفضوا من حولک،فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فی الأمر فاذا عزمت فتوکل علی الله انّ الله یحبّ المتوکّلین.(آل عمران،3/159) هم صادق است.بنابراین استناد و انتساب پاره‌ای گزارش‌های ساختگی ـ که متضمن رفتارهای غلیظ به پیامبر رحمت است ـ مخالف آیهٔ مذکور است.
2.شاید همین گستراندن بال رحمت برای مؤمنان؛… و اخفض جناحک للمؤمنین.(حجر،15/88) و اخفض جناحک لمن اتّبعک من المؤمنین.(شعراء،26/215) و دلسوز آنان بودن از عواملی است که خداوند پیامبر گرامی را به صفت خود ستوده است و از مجموع،صفت رحیم(115 بار) و رئوف (11 بار) که در قرآن فقط خاص خداوند به کار رفته،یک بار آن به پیامبر گرامی اختصاص یافته است.لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رءوف رحیم. (توبه،9/128)
3. قرآن در دو آیهٔ ذیل نبی خاتم و ابراهیم(ع) را «اسوهٔ حسنه» دانسته است؛لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیراً.(احزاب،33/21) قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الّذین معه… الاّ قول ابراهیم لابیه…(ممتحنه،60/4)،ضمناً سرگذشت پیامبران مانند تولد عیسی بن مریم و کفالت زکریا(آل عمران،3/44)،قصه نوح(هود،11/49)،قصه یوسف و برادرانش(12،102).حالات موسی در مدین (قصص،28/44) در قرآن به عنوان خبرهای غیبی بیان شده است.
در همهٔ این موارد، خداوند به پیامبرش و مردم می‌فرماید:شما نمی‌دانستید ما به عنوان یک خبر غیبی به شما می‌گوییم و گرنه شما در آنجا نبودید که شاهد باشید.داستان ابراهیم هم از همین گونه است،پیامبر گرامی و افراد دیگر که در زمان نزول قرآن به سر می‌برده اند شاهد ماجراهای ابراهیم نبوده‌اند بلکه خداوند آنها را بیان کرده،در این دو آیه که قرآن نبی خاتم و ابراهیم را اسوهٔ حسنه دانسته،برای ابراهیم یک تبصره و استثناء آورده ولی برای نبی خاتم تبصره‌ای نیاورده است.
یعنی قرآن روشن می‌سازد که،حرف‌هایی چون استغفار پیامبر گرامی برای ابوطالب با وجود شرک او، عزم پیامبر گرامی بر مثله نمودن هفتاد نفر به تلافی حمزه در جنگ احد،رفتار نامناسب پیامبر گرامی با عبدالله بن ام مکتوم نابینا و… صحت ندارد.چون در آن صورت می‌بایست بعد از آنکه نبی خاتم اسوهٔ حسنه قرار داده شده است،این موارد استثناء می‌شد زیرا موضوع پیامبر خاتم از موضوع ابراهیم(ع) حساس‌تر است.مردم شاهد ماجراهای ابراهیم نبوده‌اند و اگر خداوند آن مورد استغفار ابراهیم را بیان نمی‌کرد ظاهراً مشکلی پیش نمی‌آمد اما در اینجا مردم شاهد ماجراهای نبی خاتم بوده‌اند و به چشم و گوش خود دیده و شنیده‌اند که پیامبر گرامی عزم بر مقابله به مثل در قبال مثله کردن، استغفار برای مشرک،رفتار نامناسب با نابینا و… داشته است!
اکنون با معیار قرار دادن آیات قرآن،چون اسوهٔ حسنه بودن آن پیامبر گرامی بدون هیچ تبصره و استثنایی و نوازش خداوند با آوردن فرض محال دربارهٔ رفتار غلیظ آن پیامبر رحمت و ستوده شدن آن نازنین با صفات رئوف و رحیم نسبت به مؤمنان و… بر او درود می‌فرستیم و تسلیم گفتار و رفتار آن پیامبر محمود می‌شویم.و سیری در پاره‌ای از نوشته‌های شهید مرتضی مطهری می نماییم.کسی که خودش «سیری در سیرهٔ نبوی» داشته و این سیر مختص یک کتب نبوده (بلکه در بیشتر آثارش به تناسب،خواننده‌اش را با زوایایی از زندگی آن عزیز آشنا کرده و خود در این سیر حیران آن سیره مانده،تا جایی که گفته است:
در زندگی پیغمبر اکرم(ص) اصلاً آدم حیرت می‌کند،من خودم و الله از کسانی هستم که در سیرهٔ پیغمبر نهایت درجهٔ اعجاب دارم،این را می‌گویم نه به عنوان کسی که از امت این پیغمبر است بلکه فکری است که از روی مطالعات،تدریجاً بیشتر برای من پیدا شده،هیچ کس در عالم به عنوان یک شخصیت تاریخی،نه به اندازهٔ پیغمبر بلکه یک دهم پیغمبر هم در نظر من اعجاب آور نیست.(آشنایی با قرآن،11/162)
ولی به جهت کثرت کار و فرصت کم یا طبع کار گفتاری نسبت به نوشتاری یا هر علت دیگر،واقعیت آن است که بعضاً سیرهٔ گزارش شده بیانگر صیرت پیامبر گرامی خداوند نیست.بنابراین بازنگری و نقد آنها ضرورت دارد.
آقای غلامعلی حداد عادل گفته است:
آن مقدار که من شهید مطهری را می‌شناختم و با اندیشه و روش تفکر ایشان آشنایی داشتم می‌توانم بگویم که شهید مطهری از کسی که با استدلال بخواهد در مقابل سخن او فکر دیگری را مطرح کند،بیشتر خوشش می‌آید تا کسی که بدون استدلال حرف‌های او را بپذیرد.(آسیب‌شناسی تربیت دینی،1/95)
و خود آن مرحوم گفته است:
اگر واقعاً احساس می‌کنند که من اشتباه می‌کنم به من تذکر دهند و منطقاً اشتباه مرا به من ثابت کنند،من خدا را گواه می‌گیرم که حاضرم صریحاً به اشتباه خودم اعتراف کنم.(علل گرایش به مادیگری/ 36)
که نمونه‌ای از این اعتراف و پذیرش اشتباه در کتاب نگاهی به حماسهٔ حسینی استاد مطهری،نوشتهٔ مرحوم نعمت الله صالحی نجف آبادی،انتشارات کویر،چاپ دوم، سال 1379،صفحهٔ 36 آمده است.
شهید مطهری کسانی را که از انتقاد و اصلاح و رفع عیوب پرهیز دارند و آن را تف سر بالا می‌دانند تابع «برهان تف» می‌داند.(آسیب شناسی تربیت دینی،1/97 به نقل از یادداشت‌های استاد مطهری،1/274) و در هدایت و رهبری نسل جوان می‌گوید:
نسل قدیم این قدر سطح فکرش پایین بود که اگر یک نفر در یک مجلس ضد و نقیض حرف می‌زد کسی متوجه نمی‌شد و اعتراض نمی‌کرد اما امروز یک بچه که تا حدود کلاس 10 و 12 درس خوانده همین که برود پای منبر یک واعظ،پنج، شش و گاهی ده تا ایراد به نظرش می‌رسد،باید متوجه افکار او بود و نمی‌شود گفت:خفه شو،فضولی نکن.(ده گفتار/215)
سیرهٔ نبوی چه چیز نیست؟(چگونه سیره ننویسیم)
1. یک گزارش به ما می‌گوید:
وقتی در حضور پیامبر گرامی(ص)دربارهٔ کسی سخن می‌گفتند:می پرسید: کارش چیست؟اگر می‌گفتند که؛کار ندارد،می‌فرماید:سقط من عینی؛یعنی در چشم من دیگر ارزش ندارد.(تعلیم و تربیت در اسلام/ 276)
این گزارش ساختگی می‌گوید:پیامبر گرامی به جای آن که از بیکاری،تن پروری وتنبلی و سر بار دیگران بودن و… به صورت عام یا خاص نهی کند،پشت سر کسی او را سکه یک پول نموده و از ارزش انداخته است و به آیهٔ؛… و لا یغتب بعضکم بعضاً،ایحبّ احدکم ان یأکل لحم اخیه میتاً؟! فکرهتموه…(حجرات،49/12) بی‌اعتنا بوده است!
2.در گزارش دیگر آمده است:
رسول خدا از همسایگان احوال کسی را پرسیده،پاسخ شنیده : فرد مورد نظر وفات کرده،مرد بسیار امین و راستگویی بوده اما یک خصلت بد در او بوده است.رسول خدا پرسیده چه خصلت بدی؟پاسخ شنیده که او از کارهای زشت(مثل دنبال زنان رفتن) پرهیز نداشته،پیامبر گرامی فرموده است:خدا او را بیامرزد،او مرا آن چنان زیاد دوست داشت که اگر برده فروش هم می‌بود خداوند او را می آمرزید.(داستان راستان،6 ـ 195،داستان شماره 120).
این گزارش خصلت بسیار امین بودن و راستگویی و بسیار دوست داشتن پیامبرگرامی و دنبال ناموس مردم بودن را در یک فرد جمع نموده و گفته است؛وقتی کسانی شروع به غیبت می‌کرده‌اند پیامبر گرامی با پرسش خود آنها را به غیبت وا می‌داشته است! و دوست داشتن خود را باز دارندهٔ عاقبت ناگوار برای بی‌اعتنایان به آیهٔ:قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم… (نور،24/30) دانسته است!
در صورتی که پیامبر گرامی فرموده:
زنی العین النّظر؛زنای چشم، چشم چرانی کردن است.(گفتارهای معنوی/ 147)
و در حدیثی آمده که شخصی دامنهٔ «اذا عرفت فاعمل ما شئت» را تا «و ان زنا و سرق» گسترش داده ولی امام صادق(ع) او را از کج فهمی در آورده است.(حق و باطل به ضمیمهٔ احیای تفکر اسلامی/107)
یا در حدیثی دیگر پیامبر گرامی پارهٔ تنش را سفارش می‌کند که:یا فاطمه اعملی بنفسک انّی لا اغنی عنک شیئاً دخترم خودت برای خودت عمل کن… از انتساب با من کاری ساخته نیست.(همان/110 ـ 109)
نیز پیامبر گرامی به ام علاء که بهشت را بر عثمان بن مظعون حتمی دانسته با توجه به آیهٔ؛قل ما کنت بدعاً من الرسول و ما ادری ما یفعل بی و لابکم… (احقاف،46/9) فرموده است:
انّی رسول الله و ما ادری ما یفعل بی… من که پیغمبرم دربارهٔ خودم یا دربارهٔ یکی از شما این چنین اظهار نظر قطعی نمی‌کنم.(عدل الهی/295 ـ حماسهٔ حسینی، 1/252 ـ داستان راستان/199،داستان شمارهٔ 122).
و در جریانی مشابه در پاسخ مادر سعد بن معاذ فرموده:
لا تحتمی علی الله؛یعنی از پیش خود در کاری که مربوط به خداست،قضاوت حتمی نکن.(عدل الهی/ 295)
اما پیامبر گرامی در اینجا قضاوت حتمی کرده و گفته است:«اگر برده فروش هم می‌بود خداوند او را می‌آمرزید».البته در قرآن راهکار آزادی بردگان آمده است نه فروش آنان!
آمرزش به صرف دوست داشتن پیامبر شبیه اعتقاد مرجئه است.مرجئه طایفه‌ای بودند که معتقد بودند ایمان و اعتقاد کافی است،عمل در سعادت انسان تأثیر ندارد،اگر عقیده درست باشد خداوند از عمل هر اندازه بد باشد می‌گذرد.(ده گفتار/249)
شهید مطهری در این باره می‌گوید:
بدبختانه در اعصار اخیر فکر مرجئه در لباس دیگر در میان عوام شیعه نفوذ کرده است،گروهی از عوام شیعه صرفاً انتساب ظاهری به امیرالمؤمنین(ع) را برای نجات کافی می شمارند.(عدل الهی/ 313)
اگر حب علی بن ابیطالب تو را به عمل کشاند،بدان حب تو صادق و راستین است… اگر نه فریب شیطان است.(گفتارهای معنوی/124)
انتساب چنین مطلبی به پیامبر گرامی و استناد به آن می‌تواند از مصادیق سرایت اخباریگری در عالم تشیع باشد.(اسلام و مقتضیات زمان/84)،که متأسفانه آثار زیادی در فکر‌ما گذاشته است.(همان/ 85)
فکر اخباریگری بکلی از بین رفته حتی در بسیاری از مجتهدین نیز افکار اخباریگری هنوز نفوذ دارد و بقایایش در افکار آنها هست.(تعلیم و تربیت در اسلام/208)
خود ما و شما… ای بسا تحت تأثیر یک جریان فکری هستیم که در چندین سال پیش‌به وجود آمده‌و‌ما‌را‌تحت‌تأثیر‌خودش‌قرار‌داده‌است‌و‌ما‌نمی‌دانیم‌که‌این جریان فکری‌از اسلام نیست و‌از‌جای‌دیگر‌است.(اسلام‌و‌مقتضیات زمان/79)
3. در حدیثی امام صادق(ع) از قول پیامبر گرامی(ص) بیان داشته است:
انّا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلّم الناس علی قدر عقولهم.(کافی،1/27،کتاب عقل و جهل،حدیث 15)
اما شوخی‌ای به پیامبر رحمت نسبت داده شده بدین مضمون که وقتی پیر زنی به ایشان گفت:دعا کن خدا مرا به بهشت ببرد،رسول رحمت بدو فرمود:پیرزن به بهشت نمی‌رود،این سخن موجب ناراحتی و گریهٔ پیرزن شد.فرد دیگری رسول خدا(ص) را از این مطلب آگاه کرد.پیامبر گرامی فرمود:بدو بگویید که او دیگر در آنجا پیر نیست،جوان است.(آشنایی با قرآن،6/118)
یعنی پیامبر ستوده خصال نه تنها مخاطب شناس نبوده که در سطح مخاطبش سخن بگوید،بلکه تشخیص هم نداده که مخاطبش پاسخش را درست نفهمیده است! اگر چه حدیث مذکور را شهید مطهری هم بیان کرده و گفته:
که رسول خدا با کسی که سطح فکرش پایین‌تر است در سطح پایین‌تر گفت و گو می‌کند.(ده گفتار/201) اما مطلب مذکور را هم از جمله شوخی‌های رسول رحمت بیان کرده است.البته بیان این مطلب خودش یک شوخی است ولی یک شوخی ناصواب!
4. در دو گزارش دیگر آمده است:
رسول رحمت به کسی که خودش را گنهکار می‌داند.(در یکی از گزارش‌ها فرد گنهکار در حال طواف و استغفار است) به اصرار می پرسد که گناهت چیست؟پس از شنیدن پاسخ،او را می‌راند.(آشنایی با قرآن،7/19 ـ آشنایی با قرآن،9/124)
یعنی پیامبر‌گرامی‌در‌امور‌شخصی افراد که بین خود و خدا دارند به اصرار‌دخالت کرده و بعد‌هم‌به‌جای‌اجابت‌به‌آیات:و‌اذا‌سالک‌عبادی‌عنّی‌فانّی‌قریب،اجیب‌دعوة‌الدّاع‌اذا دعان، فلیستجیبوالی‌و‌لیؤمنوا‌بی،لعلّهم‌یرشدون.(بقره،2/186)…‌و‌لا تایئسوا‌من‌روح‌الله،انّه‌لا‌یایئس‌من روح‌الله‌الاّ‌القوم‌الکافرون.(یوسف،12/87)‌نبیء‌عبادی‌انّی‌انا‌الغفور‌الرّحیم.(حجر،15/49) قال و من یقنط من رحمة ربّه الاّ الضّالون.(حجر/56) قل یا عبادی الّذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمة الله انّ الله یغفر الذّنوب جمیعاً،انّه هو الغفور الرّحیم.(زمر،39/53).
فرد گنهکار نائب را نا امید کرده است!
در‌قرآن آمده است‌که؛گروهی‌به‌جای«انظرنا‌و‌اسمعوا»به‌پیامبر‌گرامی«راعنا» می‌گفتند.(بقره،2/104ـ نساء،4/46) بعضی«… یؤذون النّبی و یقولون هو أذن…»(توبه،9/61) گروهی گفتار و رفتارشان آن قدر آزار دهنده بوده که خداوند فرموده:یا ایها الّذین ءامنوا لاتدخلوا بیوت النّبی الاّ ان یؤذن لکم الی طعام غیر ناظرین اناه و لکن اذا دعیتم فادخلوا فإذا طعمتم فانتشروا و لامستأنسین لحدیث،انّ ذلکم کان یؤذی النّبی فیستحیی منکم،و الله لایستحیی من الحق…(احزاب،33/53)گروهی‌ندایشان‌را‌«فوق‌صوت‌النّبی»‌بلند نموده و«من‌وراء الحجرات»‌فریاد‌می‌زده‌اند.(حجرات،49/ 2ـ4)‌عده‌ای‌فرصت‌طلب‌که‌با‌تضییع‌حقوق‌مردم در‌مجالس‌عمومی به جهت آنکه خود را مورد اعتماد و از خصیصین وانمود کنند. (المیزان،19/328 ـ نظم قرآن،3/170)‌با‌پیامبر‌گرامی‌به نجوا‌می‌پرداختند.(مجادله،58/12ـ 8)
تا آنکه خداوند به آنها فهماند در مسائل جزئی وقت پیامبر را نگیرند مگر آنکه امر مهمی باشد که ارزش صرف مال را داشته باشد.(بینات،44/54)و … این آیات بیانگر بی‌پروایی و گستاخی پاره‌ای افراد و شدت حجب و حیای پیامبر گرامی است،چنین پیامبر بال گستری چگونه گنهکار نائب را می‌راند؟یا چگونه به کسی که می‌گوید:من در عمرم بچه‌هایی را نبوسیده‌ام،گفته است:
تو خیلی آدم بدی هستی،من لایرحم لایرحم… او به خیالت خیلی آدم خوبی هستی که بچه‌ات را نبوسیده‌ای؟خیلی مرد بزرگی هستی و مقام شامخی داری که بچه‌ات را دوست نداری؟تو انسان نیستی.(آشنایی با قرآن،11/54) آیا رسول رحمت حتی عبارت من لایرحم لایرحم را با شفقت و رحمت بیان نکرده است؟! پس آیهٔ؛… و لو کنت فظاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک…(آل عمران،3/159) چیست؟!
5. رطب خورده منع رطب کی کند.(امامت و رهبری/216) این ضرب المثل نشأت گرفته ازگزارشی است که می‌گوید:پیامبر گرامی به مریضی گفت فردا مراجعه کند روز بعد او را از خوردن خرما منع کرد و در پاسخ تأخیر یک روزه گفت:چون خود دیروز خرما خورده بودم.
انتساب این گزارش به پیامبر گرامی و دستور اخلاقی گرفتن از آن،ناقض اسوهٔ حسنه بودن نبی خاتم است چون درمان مریض را بی‌جهت به تأخیر انداخته است،مبنای طبابت و اخلاق پزشکی هم این نیست که پزشک از غذا و دارویی که خود مصرف کرده است مریض را منع نکند،هیچ پزشک متعهدی نیز به خود اجازه نمی‌دهد درمان مریض را این گونه به تأخیر بیندازد.
ساختن چنین افسانه‌ای و دستور اخلاقی گرفتن از آن و ضرب المثل شدن و جاری شدن آن بر زبان عام و خاص بدون اندک تأملی در صحت و سقم آن؛می‌تواند از مصادیق نفوذ و سرایت جمود اخباریگری و سیادت و حکومت آن افکار منهط بر جامعه شیعی در تفسیر و بسیاری از مسائل اخلاقی و اجتماعی و بلکه پاره‌ای مسائل فقهی باشد.(آشنایی با قرآن،1و 2/25 ـ مجموعه مقالات/ 58 و64 ـ اسلام و مقتضیات زمان/84ـ 85 ـ ده گفتار/107 ـ تعلیم و تربیت در اسلام/208 ـ 207)
مرحوم مطهری از قول وحید بهبهانی می‌گوید:
جمود اخباری‌ها به این حد است که اگر فرضاً مریضی رفته باشد پیش یکی از ائمه و آن امام به او فرموده باشد آب سرد بخور،اخباری‌ها به همهٔ مریض‌های دنیا خواهند گفت؛هر وقت مریض شدید و هر مرضی پیدا کردید،علاجش آب سرد است،فکر نمی‌کنند که این دستور مخصوص حال آن مریض بوده،نه همهٔ مریض‌ها.(ده گفتار/110 ـ 109)
شهید مطهری دربارهٔ این گونه ضرب المثل‌ها گفته است:
نوعی مخالفت با عقل… سخنانی است که در میان ما حکم مثل سائر را پیدا کرده و(این چیزهایی که در میان مردم حکم مثل سائر را پیدا می‌کند اثر تربیتی فوق العاده‌ای دارد،یعنی اثر بسیار زیادی در تکوین روحیهٔ مردم دارد).(تعلیم و تربیت در اسلام/196) و پس از نقد حدیث مجدّد (هر صد سال یک مجدد دین) آورده است:
اینها جزء سمومی است که در افکار ما رخنه کرده.باید اینها را طرد بکنیم.تا اینها را طرد نکنیم و از فکر خودمان بیرون نریزیم،هیچ وقت فکر ما زنده نمی‌شود. (ده گفتار/141)
6.در یک گزارش ساختگی دیگر به پیامبر گرامی(ص) نسبت داده شده که؛
وی از ادب «ان شاء الله» گفتن غافل ماند و این غفلت موجب شد که وحی الهی چهل روز از او حبس شود بعد از آن وحی الهی آمد و به او گفت:ولاتقولنّ لشایء انّی فاعل ذلک غداً.الاّ ان یشاء الله…(کهف،18/23 ـ 24)،شهید مطهری در ادامه آورده است:
ان شاء الله گفتن نشان تردید نیست،نشان توحید است.(آشنایی‌با قرآن/5/89 و 90)
نسبت دادن غفلت از ان شاء الله گفتن به رسول خدا یعنی توحید آن پیامبر نازنین خدا اشکال داشته و بدین معناست که پیامبر گرامی،خود پیام آیات را به خوبی درک نمی‌کرده است! مثلاً وقتی یوسف به پدر و مادر و برادرانش می‌گوید… ادخلو مصر ان شاء الله ءامنین.(یوسف،12/99) یا آن شیخ کبیر در مدین هنگام عهد بستن با موسی می‌گوید:…ستجدنی ان شاء الله من الصّالحین.(قصص،28/27) یا اسماعیل به پدرش می‌گوید:…یا ابت افعل ما تؤمر،ستجدنی ان شاء الله من الصابرین.(صافات،37/102) و… پیامبر گرامی از فهم پیام این آیات بازمانده یا از به کار بستن آن غفلت کرده است!
7.گزارش ساختگی دیگر به ما می‌گوید:
رسول خدا پس از جنگ بدر با کشتگان قریش که به درون چاه افکنده شده بودند سخن‌گفته‌و‌آنها‌را‌شنواتر‌از‌اصحاب زنده‌خود‌شمرده‌است!(مقدمه‌ای بر جهان بینی اسلامی/ 510)
اما قرآن‌دربارهٔ اینکه،آیا پیامبر‌گرامی‌شنوا کنندهٔ کسانی‌است که در‌گورهایند؟ می‌فرماید:و ما یستوی الاعمی و البصیر.و لا الظّلمات و لا النّور.و لا الظّل و لا الحرور.و ما یستوی الاحیاء و لا الاموات،انّ الله یسمع من یشاء،و ما انت بمسمع من فی القبور.(فاطر،35/19 ـ 22).یعنی پیامبر گرامی راهبر کوردلان از گمراهی‌شان نیست و جز کسانی را که به نشانه‌های خدا ایمان آورده و تسلیم‌اند نمی‌تواند شنوا کند(نمل،27/81) همچنان که خفتگان در گور را نمی‌تواند شنوا کند.
8. یک استنباط از مجموع روایاتی که از اهل بیت اطهار دربارهٔ «ایام نحسات».(فصّلت،41/61) شده می‌گوید که؛
این امور یا اساساً اثر ندارد و یا اگر هم اثر دارد توکل به خدا و توکل به پیغمبر و اهل بیت پیغمبر اثر اینها را از بین می‌برد.(سیری در سیرهٔ نبوی/ 83) در صورتی که توکل بر کسی یعنی وکیل قرار دادن او.و‌خداوند‌فرموده‌که‌توکل‌ما،بر‌او باشد و او را وکیل خود قرار دهیم. (نساء،4/81 ـ انفال،8/61 ـ احزاب،33/3 و 48) و جز او را نباید وکیل گرفت(اسراء،17/2) چون او «حی لایموت» است و ما را کفایت می‌کند.(توبه،9/129 ـ فرقان،58/25 ) «مؤمنان» و«متوکلان» نیز بر او توکّل می کنند.(مائده،511ـ توبه،51/9 ـ یوسف،12/67 ـ ابراهیم،14/11 ـ 12 ـ زمر،39/28 ـ مجادله،58/10 ـ تغابن،64/13) مثلاً «یعقوب» هنگامی که خواست فرزند کوچکش را با دیگر فرزندانش بفرستد خدا را بر گفتهٔ خود وکیل گرفت و بر او توکل کرد؛… قال:الله علی ما نقول وکیل.(یوسف،12/66) یا آن شیخ کبیر در مدین هنگام قرار داد بستن با موسی،خداوند را بر گفتهٔ خود وکیل گرفت و بر او توکل کرد؛قال:… و الله علی ما نقول وکیل(قصص،28/28) وانگهی پیامبر گرامی وکیل نیست که او را وکیل بگیریم و مورد توکلمان باشد؛… قل لست علیکم بوکیل.(انعام،6/66)،… و ما انت علیهم بوکیل.(انعام/107) خود رسول خدا هم باید به خدا متوکل باشد.(آل عمران،3/152) وقتی خود پیامبر گرامی باید بر خداوندی که وکیل هر چیزی است متوکل باشد.(انعام،6/102) توکل به پیامبر گرامی و اهل بیت چه معنا دارد؟!
شهید مطهری ذیل آیهٔ؛قل هو الرحمن ءامنا به و علیه توکّلنا…(ملک،67/29) آورده است:
در اولی فعل را بر جار و مجرور مقدم داشته و در دومی جار و مجرور را بر فعل، در زبان عربی حالت طبیعی این است که فعل باید بر متعلقات خودش تقدم داشته باشد،مثلاً«ءامنّا به» حالت طبیعی است «به ءامنا» حالت غیر طبیعی است که این حالت غیر طبیعی به دلیل خاص باید آورده شود.«توکلت علی الله» حالت طبیعی است؛یعنی توکل کردم بر خدا،اما «علی الله توکلت» حالت غیر طبیعی است که به دلیل خاص این طور می‌آورند،آن گاه معنایش این می‌شود:تنها بر خدا اعتماد می‌کنم (تقدیم ما هو حقه التاخیر یفید الحصر؛یعنی چیزی که حقش این است که مؤخر داشته شود اگر آن را جلو بیندازی معلوم می‌شود روی آن تکیه داری و آن تکیه انحصار است).(آشنایی با قرآن،8/230 ـ 229)
البته آن مرحوم جایی دیگر که دربارهٔ نحوست ایام و اوضاع کواکب صحبت کرده ـ توکل بر پیامبر را نیاورده و ـ گفته است:
اگر هم اثری داشته باشد.1.توکل به خدا 2.توسل به ائمه و 3.صدقه دادن اثر اینها را از بین می‌برد.(آشنایی با قرآن،5/242 و 246)
9.یک گزارش تاریخی می‌گوید:
پیامبر هنگام هجرت به علی فرمود:امشب،تو در بستر من می‌خوابی و همان برد و جامه‌ای را که من موقع خواب به سر می‌کشم به سر می‌کشی.(آشنایی با قرآن،3/28) در چنین موقعیتی علی(ع) باید به جهت نگهبانی از خانواده و ناموس پیامبر گرامی دست به شمشیر و آماده در داخل خانه باشد نه آنکه در جای رسول خدا خوابیده و روانداز روی خودش بکشد.احتیاط آن است که کسی در جای پیامبر گرامی نخوابد بلکه موجود غیر جانداری را هم می‌توان در بستر پیامبر گذاشت و روانداز پیامبر را رویش انداخت(ضمناً سن آن دو در هنگام هجرت حدوداً 53 و 23 سال بوده است).
اگر خانه‌های مکه و خانهٔ رسول خدا درب نداشته یا پرده‌ای آویزان نبوده،باز«اتاق‌ها تاریک بوده و چراغ خواب و برق خیابان و این چیزها که نبوده»،(آشنایی با قرآن،9/125) پس داخل خانه قابل رؤیت نبوده،بنابراین ضرورتی به خوابیدن علی در جای رسول خدا نبوده و اگر داخل خانه قابل رؤیت بوده به معنای آن است که پیامبر ستوده شده به؛و أنّک لعلی خلق عظیم.(قلم،68/4) در شب‌های دیگر که می‌خوابیده خودش و خانواده‌اش قابل رؤیت بوده‌اند! و اگر اتاق پیامبر گرامی درب داشته یا پرده‌ای آویزان بوده،خوابیدن علی(ع) در جای آن گرامی چه فایده‌ای داشته است؟! که بگوید:در بستر من می‌خوابی و همان برد و جامه‌ای را که من موقع خواب به سر می‌کشم به سر می‌کشی!
10. گزارش تاریخی دیگر ذیل آیهٔ؛و انذر عشیرتک الاقربین.و احفض جناحک لمن اتّبعک من المؤمنین.فان عصوک فقل انّی برئ مما تعملون.(شعراء،26/214 ـ 216) این گونه آمده است:
پیامبر گرامی در اجابت به این آیه به علی(ع) گفته،غذایی ترتیب دهد و بنی‌هاشم و بنی عبدالمطلب را که حدود 40 نفر بودند دعوت کند،علی غذایی از گوشت درست کرد و مقداری شیر تهیه کرد که آنها بعد از غذا خوردند!
احتمالاً شیر بعد از گوشت برای ثقل کردن و زمینگیر شدن بوده است!شاید هم در آن زمان شیر موجب هضم گوشت می‌شده است!
جلسهٔ اول را ابولهب عمومی آن گرامی به هم زد،در دفعهٔ دوم… رسول خدا به آنها فرمود:هر کس از شما که اول دعوت مرا بپذیرد،وصی،وزیر و جانشین من‌خواهد بود،غیر از علی(ع) احدی جواب مثبت نداد و هر چند بار که رسول خدا اعلام کرد،علی(ع) از جا بلند شد،در آخر پیامبر گرامی فرمود:بعد از من تو وصی و وزیر و خلیفهٔ من خواهی بود.(امامت و رهبری/103 ـ 102)
شهید مطهری در معنای «انذار» گفته:نسبت به نیکوکاری نوید دادن و نسبت بد کاری اعلام خطر کردن است.(حکمت‌ها و اندرزها/ 42)،«نذیر» را هم «اعلام خطر کننده» و «هشدار دهنده» و «بازدارنده» معنا کرده و گفته،ترساننده،ترجمه «مخوف» است نه نذیر.(سیری در سیرهٔ نبوی/190 ـ مقدمه‌ای بر جهان بینی اسلامی،5/175ـ تکامل اجتماعی انسان به ضمیمهٔ هدف زندگی،78 ـ خدمات متقابل اسلام و ایران،1 و 2/68 ـ آشنایی با قرآن 1 و 2/141 و 145)
بنابراین این پیام آیه،هشدار دادن است نه تعیین جانشین ؛و علی نخستین ایمان آورندهٔ به رسول خداست:
و لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول اللّه صلی الله علیه و آله و خدیجه و انا ثالثهما.(نهج البلاغه،خطبهٔ قاصعه،234،خطبه 37 و 131 )
و در آن جلسه نیاز به هشدار برای ایمان آوردن به پیامبر گرامی نداشته است.اولویت هم در پذیرش دعوت،اولویت برای وصی،وزیر و جانشین شدن نمی‌آورد تا چه رسد به قطعیت.چون اولاً قبل از انذار عشیرهٔ اقربین(جلسه مذکور) افراد دیگری به پیامبر گرامی ایمان آورده بودند و آن اولویت موجب اولویت برای وصی و جانشین شدن آن افراد نشده بود.ثانیاً چرا فقط هر کس از بنی هاشم و بنی عبدالمطلب «اول ایمان آورنده» باشد شایستهٔ وصی و جانشین شدن باشد.ثالثاً آیا اگر از بین بنی‌هاشم و بنی عبدالمطلب(آن جمعیت حدوداً 40 نفری) 2یا چند نفر همزمان ایمان می‌آوردند همه وصی،وزیر و جانشین رسول خدا می شدند؟! رابعاً مگر انذار و ایمان آوردن مردانه بوده که سخنی از ایمان آوردن خدیجه به میان نیامده است؟!
جانشین را در حضور کسانی معرفی می‌کنند که طرف را قبول دارند نه کسانی که مخلِّف و مخلَّف، هیچ کدام را قبول ندارند.بر مبنای آیهٔ؛فان عصوک فقل انّی برئ مما تعملون.(شعراء،26/216) بعد از سرپیچی و ایمان نیاوردن آنها باید پیامبر گرامی به آنها بگوید:انّی برئ مما تعملون.نه آنکه به علی بگوید:بعد از من،تو وصی،وزیر وخلیفهٔ من خواهی بود!
آیا این اهانت به رسول خدا نیست که گفته شود در جمع کسانی که به او ایمان نیاورده‌اند چنین سخنی گفته است؟!
یعنی آنها که به پیامبر گرامی ایمان نیاورده و سخن او را نپذیرفته‌اند:اکنون یا بعداً باید از علی(ع) اطاعت کنند و فرمان برند!
اگر گفته شود پیامبر گرامی به کسانی که به او ایمان نیاورده گفته است:پس اکنون به علی ایمان بیاورید اهانت به رسول خداست که از گروهی مشرک که برادری و دلسوز‌اش را نپذیرفته‌اند تقاضای ارث نماید!اگر هم گفته شود آن مطلب را برای آینده گفته؛متضمن دو معناست؛یکی جنبهٔ تهدید بدین معنا که اگر به من ایمان نیاورید و پیروی نکنید،بعداً مجبورید از این کودک اطاعت کنید و فرمان برید!دیگری جنبهٔ تقاضا بدین معنا که اگر به من ایمان نمی‌آورید لااقل بعداً به این کودک ایمان بیاورید و از او فرمان برید!که البته هر دو معنا لغو است.یا مگر گفته شود مخاطب پیامبر گرامی صرفاً علی(ع) بوده و منظورش آن بوده که وعده‌ای قطعی و حتمی را به وی بگوید،در این صورت آنچه را پیامبر گرامی به علی(ع) وعده داده باید محقق شود و گرنه وعدهٔ لغوی است.(چون نه مشروط بیان شده نه به دیگران گفته شده که بگوییم آنها به وظیفه خود عمل نکردند).و اگر وعده‌ای که به علی داده شده لغو نبوده و حق بوده پس آن جناب طبق آن وعده می‌دانسته که جانشین پیامبر خواهد شد،در نتیجه قبل از رحلت پیامبر گرامی،نخواهد مرد،پس رشادت‌ها و جانفشانی‌هایش در شب هجرت،جنگ بدر،احد،خندق و… ارزشی نداشته است چون جانش را قبل از رحلت پیامبر گرامی در خطر نمی‌دیده است!(معاذ الله)
همهٔ این فرض‌ها در صورت پذیرش اصل آن گزارش تاریخی است،اما همانطور که غذای آن جلسه(شیر بعد از گوشت) موجب ثقل هاضمه است،مطالب طرح شده در آن جلسه هم موجب ثقل سامعه است.
شهید مطهری ذیل آیهٔ:و انذر عشیرتک الاقربین.(شعراء،26/214) آورده است:
دو واقعه رخ داده،یکی انذار نزدیکان خیلی نزدیک،یعنی بنی هاشم و بنی عبدالمطلب که این در خانهٔ خود حضرت صورت گرفته… یکی جریان دیگر هست که انذار اقربین کمی دورتر است ـ که بعد از آن واقعه صورت گرفته ـ یعنی همه قریش،چون اقربای پیغمبر بودند… پیغمبر اکرم(ص) رفتند بالای یکی از کوه‌های اطراف مکه و فریاد کردند… فانّی نذیر لکم بین یدی عذاب شدید.(آشنایی با قرآن،5/200 ـ 199)
می‌توان گفت جریان دوم که می‌گوید:
رسول خدا بالای تپه صفا رفته با فریاد یا صباحاً یا صباحاً مردم را فرا خوانده و فرموده است:من به شما خبر می‌دهم که ورای این زندگی شما،زندگی دیگری هست و آنها را انذار و هشدار داده است.(آشنایی با قرآن،7/143 ـ 142 :امامت و رهبری،103 ـ 102) و جای دیگر که ذیل آیهٔ مذکور آورده است:
بنی هاشم را جمع کرد و فرمود:بنی‌هاشم،بنی عبدالمطلب!نبینم که در روز قیامت مردم دیگر بیایند در محضر عدل پروردگار با توشهٔ عمل صالح ولی شما بیایید و اتکالتان به من باشد و بگویید پیغمبر از ماست که این به حالتان فایده نخواهد بخشید.(حق و باطل به ضمیمه احیای تفکر اسلامی/109)
کلیت آن به واقعیت نزدیک‌تر و با محتوای آیه سازگارتر و با انذار و هشدار مناسب‌تراست.امام نازنین علی بن ابیطالب هم به تجلیل بدون تحلیل و نقل بدون نقد نیازمند نیست،خصوصاً وقتی پای پیامبر گرامی در میان است.آیا دعای کمیل،دعای عرفه،مناجات شعبانیه،دعاهای صحیفهٔ سجادیه و… معرّف کسانی که چنین دعاهایی از وجودشان صادر شده نیست تا «علائم الطریق» را بنمایاند؟
در انتها، در اجابت به آیهٔ:… لانفرّق بین احد من رسله…(بقره،2/285) مطلبی هم دربارهٔ دو تن دیگر از پیامبران الهی مورد ارزیابی قرار می‌گیرد.شهید مطهری در برداشت از کلمهٔ «حصور» گفته است:
من نمی‌دانم آن دو پیغمبری که قرآن آنها را «حصور» می‌نامد،نقص عضوی و جنسی داشته‌اند یا [علت دیگری در کار بوده است].عده‌ای صریحاً می‌گویند:حضرت عیسی در خیلی جنبه‌ها از خیلی پیغمبران برتر و بالاتر بوده،در عین حال این نقصی است برای او (و برای حضرت یحیی)؛یعنی عیسی با پیغمبری که مزایای او را داشته و این نقص را نداشته فرق می‌کند،آن پیغمبر از او کامل‌تر بوده است.(تعلیم و تربیت در اسلام/267)
هنالک دعا زکریا ربّه،قال:ربّ هب لی من لدنک ذرّیة طیبة انّک سمیع الدّعا.فنادته الملائکة (و هو قائم یصلی فی المحراب):انّ الله یبشرک بیحیی مصدقاً بکلمة من الله و سیداً و حصوراً و نبیاً من الصّالحین.(آل عمران،3/38ـ 39)
کلمهٔ «حصور» فقط همین یک مورد و دربارهٔ حضرت یحیی(ع) در قرآن آمده است و البته در آیهٔ مذکور ملائکه مژدهٔ فرزندی به نام یحیی داده‌اند و یحیی ستوده شده،نه نقص ستودنی است و نه نقص را جزو خوبی‌ها قلمداد می‌کنند و نه به کسی مژده و بشارت به نقص می‌دهند.
نتایج
پیامبر گرامی در قرآن به صفت «رئوف» و«رحیم» ستوده شده و خداوند دربارهٔ وی فرموده:… لو کنت فظاً غلیظ القلب… (آل عمران،3/159) و نفرموده:ان کنت فظاً غلیظ القلب؛یعنی انتساب و استناد رفتارهای غلیظ به پیامبر رحمت فرض محال است چون او بدون هیچ استثناء و تبصره‌ای «اسوهٔ حسنه» معرفی شده است،پس انتساب و استناد موارد خلاف قرآن به آن گواهی سیره و صیرت آن بزرگوار نیست.موارد ذیل مخالف خرد و آیات و روایات موافق آیات است.
1. گفتن «سقط من عینی» پشت سر فرد بیکار،بی‌ارزش کردن او و بی‌اعتنایی به آیهٔ… ولایغتب بعضکم بعضاً…(حجرات،49/11) است.
2.وعدهٔ حتمی برای آمرزش شخصی چشم چران به صرف دوست داشتن پیامبر گرامی،بی‌اعتنایی به آیهٔ:قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم…(نور،24/30) و آیات و روایات دیگر است.
3. شوخی با پیر زن و گریاندن او بیانگر نشناختن مخاطب،و ناسازگار با حدیث «تکلّم علی قدر عقول»است.
4.راندن گنهکار یا رفتار غلیظ با فرد نامهربان مخالف آیهٔ … لو کنت فظاً غلیظ القلب… و آیات؛نبی عبادی…(حجر،15/49)؛قل یا عبادی الّذین…(زمر،39/53)و… است.
5.ضرب المثل منع رطب،ناقض اسوهٔ حسنه بودن نبی خاتم و مخالف اخلاق پزشکی و بیانگر نفوذ و سرایت اخباریگری در زوایای زندگی است.
6.غقلت پیامبر گرامی از ادب ان شاء الله گفتن بیانگر بازماندن از فهم پیام آیات یا غفلت از به کار بستن آن است.
7.سخن گفتن با کشتگان قریش و شنواتر شمردن آنها از زندگان مخالف آیهٔ؛… و ما انت بمسمع من فی القبور(فاطر،35/22) است.
8.توکل به پیامبر گرامی و اهل بیت مخالف آیات؛… توکّل علی الله…(نساء،4/81)؛ و ما انت علیهم بوکیل.(انعام،6/107) است.
9.حضور علی بن ابیطالب در خانهٔ پیامبر گرامی در شب هجرت، غیر از خوابیدن وی در بستر پیامبر گرامی است و چون جانب احتیاط رعایت نشده و غیر منطقی و… است.
10.انذار هم به معنای هشدار است نه تعیین خلیفه؛ و علی(ع) جزو نخستین ایمان آورندگان به پیامبر گرامی است و نیاز به هشدار وی نبوده است،هدف از تعیین خلیفه در جمع کسانی که به خود پیامبر گرامی ایمان نیاورده‌اند هم روشن نیست.
11.کلمهٔ «حصور» در قرآن فقط برای یحیی آورده شده و با آن ستوده شده است پس بیانگر نقص نیست چون ستودنی و موجب مژده و بشارت نیست.

تبلیغات