بازگشت به اسلوب وحی
آرشیو
چکیده
متن
یافتن مسیر هدایت برای بشر تنها در گرو تمسک به قرآن است، کلامی که هادی حقیقی و مشّرع نظام، رب العالمین به اقتضای وجودی انسان نازل فرموده و تمسک به هر چیز غیر آن سرابی بیش نیست تا آنجا که پیامبر(ص) فرمودند: من طلب الهدی فی غیره اضله اللّه1؛ هر کس از غیر قرآن طلب هدایت کند، خداوند او را گمراه خواهد ساخت. به ویژه هنگامی که فکر جامعه دچار آشفتگی و تیرگی گردد و شبهههایی میان مسلمانان رخ دهد که موجب انحرافات فکری و عقیدتی گردد:
اذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن2.در هنگامی که فتنهها همانند پارههای شب تیره شما را فراگیرد، پس بر شما باد(تمسک) به قرآن.
از طرف دیگر فهم بخش مهمی از شریعت اسلام در گرو آشنایی با کلام معصوم(ع) و سیرهٔ او میباشد که خود تجسم قرآن است؛ به همین جهت پیامبر عظیم الشأن بارها و بارها و حتّی در آخرین لحظات عمر خود،درباره این دو سخن گفته اند که تمسک به آنها انسان را تا ابد از گمراهی باز می دارد.
إنی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکّم بهما لن تضلوا بعدی، أحدهما أعظم من الآخر، کتاب اللّه حبل ممدود من السماء الی الأدض و عترتی أهل بیتی و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما.
روشن است که رجوع به قرآن و معصوم(ع) نباید تنها در یک بعد یا در موضوعاتی خاص مثلا احکام باشد، بلکه در کل مفاهیم و حقایق دینی از عقاید گرفته تا اخلاق و آداب و احکام، ضرورت این رجوع مطرح میگردد.کوتاهی در أخذ و فراگیری هر یک از اینها، ما را در دستیابی به فهم صحیح دین دچار نقصان خواهد کرد.
اما آنچه بیش از هر چیز ضرورت دارد، توجه به اسلوب یا به عبارتی دیگر روشن بیان عقاید در قرآن و کلا م معصومین(ع) است که ظاهرا بیش از هر چیز مورد بیمهری قرار گرفته، و آنچه ما را بر این پژوهش واداشته، همین امر است.
واقعیت این است که«روش شناسی» (متدلوژی) یکی از مبادی مهم دستیابی به معارف گوناگون به حساب میآید و توجه به این امر، آن زمان که در حیطهٔ«اسلوب الهی» (چه قرآن کریم و چه در کلام معصوم) مطرح میشود، باید بیش از هر چیز مورد توجه قرار گیرد.
قرآن به عنوان بزرگ ترین منبع شناخت عقاید اسلام است، که معارف گوناگون آن با روشی بدیع و اسلوبی منحصر به فرد ارائه شده که در عین سادگی و بساطت،ناب ترین مضامین لازم را به انسانها تعلیم داده است و این واقعیت است که«تنزیل من رب العالمین» هر گونه شک را درباره غنا و توانمندی خود نفی میکند؛ بنابراین حتماچنین منبعی در تعلیماتش از کار آمدترین شیوهٔ ممکن استفاده کرده که شایسته است ما آن روش را بشناسیم.
چون پای کلام معصوم(ع) در احتجاجات و مناظراتشان در طرح و اثبات عقاید مینشینیم، اشتراک اسلوب و روش آنان را با روش قرآن،بیش از پیش روشن وآشکارمی بینیم؛تا آنجا که می توانیم اسلوب قرآن و حدیث را به عنوان روشی واحد در طرح عقاید بشناسیم. چون به کتب بعضی از دانشمندان و محققان بزرگ در طرح عقاید رجوع کردیم، عقاید اسلام را چنان یافتیم که جز دانایان به روش علمی علما درمنطق و کلام و فلسفه و مانند آن کسی را یارای فهم آن نیست و همین ما ر ابر آن داشت که به مقایسهای میان روش یکی از مکاتب فکری یعنی علم کلام که محققان بزرگی از علمای اسلام بدان دست یازیده اند با اسلوب قرآن و حدیث بپردازیم و از لابه لای مطالب آنان خصایص و ویژگیهای هر یک را به منصه ظهور رسانده و نشان دهیم.
لازم به ذکر است که هرگز قصد ما در این بررسی بیان این مطلب نیست که قرآن و حدیث مردم را به امری دعوت میکنند و متکلمان به امری دیگر! به عبارتی دیگر در اینکه هر دو روش درپیآنند تا وجود مبدأ و وحدانیت او و تحقق معاد و ضرورت آن را به اثبات رسانند، ابدا جای گفت وگو نیست؛ بلکه سخن در شیوهها و روش های این اثبات و دعوت است.
معرفی علم کلام
در خصوص وجه تسمیه علم کلام، موضوع آن و نهایتا تعریف این علم، نظرات و اقوال گوناگونی در کتب مختلف ذکر شده است. از بررسی این نظرات در مییابیم که علم کلام همانند علوم ریاضی یا منطق یا هندسه و یا علم نحو نیست که در طول زما ن و عصرهای مختلف همواره
در نزد همگان موضوع واحدی داشته اند، بلکه شواهد متعدد نشان میدهد که در میان متکلّمان در خصوص همه این موارد اختلاف وجود داشته است که میتوان با بررسی علمی، دو معنای محوری متفاوت را برای علم کلام از میان آنها استخراج کرد:
الف) مناظره و فن سؤال و جواب که در مسایل و احتجاجات عقاید مطرح میشده است.
ب) صناعت و اسلوبی خاص که دربردارندهٔ اصطلاحاتی علمی بوده و با توجه به ظهور مسائل و مذاهب کلامی مختلف ایجاد شده است.3
با توجه به معنای اول باید گفت: تاریخ ظهور علم کلام با تاریخ ظهور اسلام یکی بوده است؛ برای اینکه رجوع به قرآن کریم و تاریخ آشکار میکند که این گونه بحثها در چارچوب وسیعی در عصر رسالت و بعد از آن همواره مطرح بوده است. اما عدم وجود اصطلاحات خاص این علم در لسان ائمه(ع) و اصحابشان نشان میدهد که مقصود از کلام در لسان ائمه (ع) همان قدرت بر مناظره و بحث بوده است و آنانی که با استشهاد به این روایات خواستهاند مبدأ ظهور علم کلام را در لسا ن ائمه(ع) جست وجو کنند، به خطا رفتهاند.
اگر هشام بن الحکم از جانب امام صادق(ع) متکلم نامیده شده، نه آن است که او صاحب آن صناعت و علمی که امروز مرسوم متکلمان است بوده؛ بلکه توانایی بحث و مناظره در اثبات عقاید اسلام و رفع شبهات معاندین را داشته؛ به گونهای که دشمن را مغلوب میساخته است.
اما کلام در معنای دوم که مصطلح و مشهور است و محل بحث ما نیز میباشد، ریشه تاریخی آن را در زمان ایجاد مذاهب کلامی مختلف باید جست وجو کرد. هدف علم کلام در این معنا نیز دفاع از عقاید دینی و حفظ مرزهای اعتقادی میباشد و متکلم دائما سعی میکند که بحثهای عقلی را برای اثبات عقاید دینی استخدام کند و میان عقلیات و ظواهر شرع توافق ایجاد کند.
علامه مظفر معتقد است:
علم کلام اسلامی در زمانی که عقیده اسلامی مورد هجوم فلسفه یونانی قرار گرفته بود، برای دفاع از این عقیده به وجود آمد،و رشد کردوهمان شیوه و برهانی را که در خدمت فلسفه بود به خدمت گرفت.4
پژوهشگران معتقدند که علم کلام در طول تاریخ دچار تحول و تغییر مکرر شده است و در حقیقت با به وجود آمدن اشکالات جدید پاسخ های جدید کلامی در میدان عقاید دینی وارد گردیده و امروز آمیزهای از مسایل جدید کلامی و فلسفه دین مجموعا تحت عنوان کلام جدید عرضه شده است.به هرحال آنچه ما در این بررسی و مقایسه روشها،به آن میپردازیم علم کلام در معنای
مصطلح آن است که امروزه آنرا کلام قدیم یا سنّتی نام گزاردهاند،و منبع اصلی این مقایسه یکی از مشهورترین متون این علم یعنی کتاب«تجرید الاعتقاد» نوشتهٔ خواجه نصرالدین طوسی است، که به شهادت دانشمندان، تمامی متکلمان بعد از این عالم فرزانه در کتب خود متأثر از آن هستند.
روش علم کلام در طرح عقاید(مبدأ)
بحث و بررسی درباره مبدأ عالم هستی را در دو محور«اثبات وجود خالق» و اثبات یگانگی پروردگار عالم» (توحید) دنبال میکنیم. ابتدا به بررسی شیوه علم کلام در این مباحث پرداخته، سپس شیوه و اسلوب قرآن را همراه مناظرات معصومین بیان میداریم تا خصایص و ویژگی های هر یک نشان داده شود.
روش علم کلام در اثبات خالق(صانع): اهم براهین مطرح شده در کتب کلامی در باب اثبات خالق را در چند برهان ذیل میتوان خلاصه کرد.
الف) برهان وجوب امکان:یکی از بزرگترین براهین عقلی اثبات وجود خدا،برهان وجوب و امکان است که گاهی به آن برهان«جهان شناختی» گفته میشود. از ابن سینا به عنوان مبتکر این برهان نام برده شده است؛ لذا به آن برهان سینوی نیز میگویند.5 ابن سینا این برهان را بر پایه چهار مقدمه تقریر کرده است:
1. قبول اصل واقعیت هستی.(پذیرش اینکه جهان هستی سراسر خواب و خیال نیست.)
2. تقسیم عقلی هستی به واجب و ممکن(هر موجودی به حکم عقل یا قائم به ذات خود است در هستی و یا قائم به غیر است و هیچ موجودی از دو سوی این معادله خارج نیست.)
3. قبول اصل علیت(اگر شیء مورد نظر ممکن الوجود باشد وجود ممکن باید علتی داشته باشد.)
4. بطلان تسلسل در سلسله علیت.6
براساس مقدمات ذکر شده،مختصر برهان را می توان چنین بیان کرد:
وقتی ممکنات بینهایت را درنظر میگیریم از دو حال خارج نیست: یا علت برای تحقق آنها لازم است یا نیست. فرض عدم احتیاج به علت نادرست است؛ پس واجب الوجودی باید باشد.
ب) برهان حدوث اجسام:برخی متلکمان اسلامی برای اثبات صانع راه حدوث را پیش گرفتهاند.اساس این برهان نیز بر چهار مقدمه استوار است:
1. در جهان طبیعت اکوانی به نام اجتماع و افتراق و حرکت و سکون داریم.
2. اکوان اربعه همگی حادث و مسبوق به عدم هستند.
3. اجسام هیچ گاه خالی از اکوان چهارگانه نبوده و پیوسته اجسام در حال پیوستگی، گسستگی و حرکت و سکون میباشند.
4. اجسام هیچ گاه خالی از اکوان حادث نبودهاند و میان جسم و اکوان ملازمه وجود دارد و طبعا باید به سان خود اکوان حادث باشند؛ زیرا معقول نیست که یکی از دو ملازم مسبوق به عدم بوده و دیگری قدیم و پیوسته باشد،در حالی که هیچ گاه میان آن دو جدایی نبوده است.
در میان متکلمان خواجه طوسی(ره) از جمله افرادی است که در برخی از رسایل کلامی خود بر این برهان تکیه کرده است. اگر بخواهیم این بر هان متکلمان را در قالب صغری و کبری بریزیم. باید چنین بگوییم:
کل جسم متحیز و کل متحیز لا یخلو من الحوادث، سپس نتیجه می گیریم: کل جسم لا یخلو من الحوادث. سپس نتیجه را صغری قرار داده و به حکم ملازمه کبرایی ضمیمه آن میشود و میگوییم: کل جسم لا یخلو من الحوادث و کل ما یخلو من الحوادث فهو حادث، نتیجه می دهد فکل جسم حادث.7
به این ترتیب، متکلمان در استدلال خود نخست حدوث جهان را اثبات کرده، سپس به اثبات لزوم محدث(پدیده آورنده) میپردازند. در حقیقت راه کلامی مبتنی بر حدوث است و البته منظور از حدوث هم حدوث زمانی است.این حدوث نشانه نیازمندی به محدث تلقی شده و از این طریق بر وجود خداوند استدلال می شود.
البته در اینکه حدوث چه چیزی مقدمه استدلال قرار گیرد، میان متکلمان اختلاف است. گروهی از حدوث اجسام و جواهر شروع می کنند و گروهی از حدوث اعراض که آشکارتر است، آغاز کرده و هر کدام برای خود دلایلی فراهم آوردهاند. بعلاوه در کیفیت اثبات حدوث مورد نظر هم اختلاف دارند؛ عدهای آن را مشهود و آشکار میدانند، ولی گروه بر اثبات حادث بودن جواهر و اجسام یا اعراض اقامه برهان می کنند.8
در هر حال، استدلال کلامی در اطراف همین مسألهٔ حدوث دور میزند و اهمیت این مسأله برای متکلمان چنان است که گویی با نفی حدوث زمانی عالم دیگر، راهی برای اثبات وجود خدا باقی نمی ماند و انکار قدمت عالم از سوی بسیاری متکلمان بیشتر در جهت پیآمدهای مهم آن به خصوص ناتوان شدن از اثبات وجود خدا بر فرض قدیم بودن عالم است. به همین جهت گروهی از جمله ابن رشد، فارابی و بوعلی سینا بر این استدلال انتقادهایی وارد کرده اند، از جمله اینکه: برهان مذکور وجود یک قدیم زمانی را الزام میدارد تا حوادث زمانی بر او تکیه دهند. حال آنکه این قدیم زمانی ممکن است خود مخلوق و به اصطلاح، ممکن باشد. به عبارت دیگر از نظر آنها حدوث نمیتواند مناط احتیاج به علت باشد و اگر چه متکلمان بر آنهستند که با حصر قدیم زمانی در خدا، استدلال خود را از اشکال برهانند؛ اما تلاش آنان حتی اگر موفقیت آمیز هم باشد، راه را طولانی تر و دشوارتر خواهد کرد.
ج) برهان نظم: از نظر متکلمان یکی از روشن ترین و در عین حال همگانی ترین براهین برای اثبات تعلق جهان طبیعت به ماورای ماده، برهان نظم است. برهان نظم مبنی بر یک مقدمه حسی(صغری) و یک مقدمه عقلی و برهانی(کبری) است. تبیین مقدمه نخست، بر عهده علوم و دانش های طبیعی است، در حالی که داور مقدمه دوم عقل و خرد است. روشنترین و بارزترین جلوههای نظم برای بشر در عالم نباتات و حیوانات به ویژه انسان نمودار است و در حقیقت هر یک از رشتههای علوم در خدمت بررسی کیفیت این مجموعه هاست که با هماهنگی خاصی اهداف و آثار ویژهای را درپیدارند.
از طرف دیگر عقل و خرد در هر پدیدهٔ منظمی سه عنصر را لمس می کند:1.برنامه ریزی، 2.سازماندهی، 3.هدفداری، بر این اساس، میان نظم پدیده و دخالت شعور در آن،رابطهٔ عقلی موجود است. متکلمان الهی از برهان نظم به گفته خودشان در دو مورد بهره می گیرند.
الف) نظم جهان طبیعت حاکی از دخالت عقل و شعور در پیدایش آن است و هرگز این نظم را نمیتوان از طریق هیچ عامل ناآگاه(خواه تصادف، خواه خاصیت ماده) تفسیر نمود. اما اینکه، عامل دانا و توانا چه کسی است؟ واجب الوجود است یا ممکن الوجود؟ فناپذیر است یا فناناپذیر؟ هرگز این برهان توانایی قطعی کردن یکی از دو طر ف فرض را ندارد.
در واقع چیزی که از این برهان می توان انتظار داشت، وجود ناظمی در ماوراء طبیعت است، اما تعیین اینکه آن ناظم خداست یا موجودی امکانی، از این برهان ساخته نیست. و باید برای اثبات سایر اوصاف آن ناظم به براهین دیگر کلامی و فلسفی پناه برد. آیت الله جوادی آملی در این باره مینگارد:
کبرای این برهان که هر نظمی نیازمند به ناظم است بدون اعتماد به یک قیاسی که از حرکت، حدوث و یا امکان استفاده کرده باشد، نتیجه نمیدهد؛ لذا این برهان، برهان مستقلی نیست.9
ب) هرگاه از طریق برهان وجوب و امکان،دیگر براهین عقلی،منتهی گشتن سلسله هستیهای امکانی به واجب الوجود بالذات اثبات گردید و روشن شد که نظم حاکم بر طبیعت فعل و کار اوست، در این موقع از برهان نظم میتوان در اثبات صفات کمال او مانند علم و قدرت و حیات و حکمت بهره گرفت.
باید متذکر شد مفاد این برهان در قالب فلسفی و کلامی آن همواره با اشکالات متعددی از جمله موارد بینظمی و شرور در عالم مواجه بوده، که برای آن توجیه مقبول و خشنودکننده ای مطرح نگردیده است.
روش علم کلام در اثبات توحید(نفی تعدد ارباب آلهه)
بخشی از بحث های متکلمان در خصوص مبداء،به بیان صفات و آثار خدای تعالی اختصاص دارد، در این بحثها عمدتا صفات الهی به دو بخش ثبوتیه و سلبیه تقسیم شدهاند.
یکی از مهمترین صفات سلبیه«نفی شرک» است. در این خصوص مهمترین طرق استدلال متکلمین در اثبات وحدانیت خداوند به این قرار است:
واجب الوجود بودن دلیل آن است که خداوی تعالی شریک ندارد، چون اگر شریک داشته باشد، آن شریک هم واجب الوجود است. پس در این صفت مانند یکدیگرند و البته هر یک خصوصیتی دارد، که دیگری ندارد. پس هر دو از آن خصوصیت و واجب الوجود بودن مرکب میشوند و ترکیب در ذات خدا جایز نیست.10
متکلمان؛دلیل دیگری نیز بر وحدانیت خدا اقامه کردهاند که به برهان«تمانع» مشهور است. یعنی:«اگر دو واجب الوجود باشد و یکی عملی را خواهد و دیگری ترک آن را، یا یکی وجهی را خواهد و دیگری وجهی دیگر، باید ارادهٔ هیچ کدام واقع نشود و هر دو عاجز باشند یا اراده یکی واقع شود و دیگری مغلوب باشد که هر دو غلط است.
اسلوب قرآن کریم در طرح عقائد
آنچه تا اینجا بیان شده، اسلوب متکلمان در اثبات وجود و وحدانیت خداوند بود.حال به شاگردی مکتب قرآن کریم مینشینیم و به بررسی شیوههای کتاب الهی در طرح همان مسائل میپردازیم. آنچه که نزل متکلمان،مبحث توحید و اثبات صانع نام گرفته، در قرآن کریم در چهار محور اصلی بررسی شده است که عبارتند از:
الف) اثبات وجود خالق؛ب) الوهیت؛ج) ربوبیت(روشن نمودن تفاوت اله و رب)؛د) توحید الوهیت و ربوبیت.
محور اول ـ اثبات وجود خالق: عدهای معتقدند که قرآن کریم، وجود خداوند را بی نیاز از استدلال دانسته و در صدد اثبات آن برنیامده است. اما این شبهه به شهادت بسیاری از آیات صحیح نیست.گرچه قرآن این امور را فطری دانسته ولی در آیات متعددی بر این امر دلیل اقامه کرده است و از آنجا که مخاطب کتاب الهی در عصرها و زمانهای مختلف است،احتجاجات قرآنی نیز متفاوت و متنوع میباشد. بعلاوه دلایل قرآنی از سنخ براهین کلامی و فلسفی و با هدف دادن یک معرفت کلی نسبت به وجود خدا به انسان نیست، بلکه هدف والاتری نیز دارد و آن اینکه ضربه فکری فطرتها را پیدا کرده و قلب مخاطب را متوجه پروردگارش نماید و در این راستا تمام شیوهها را برای اتمام حجت و توجه دادن انسان ها به مبداء به کار گرفته و این امتیاز منحصر به فرد قرآن است.
مهمترین راههای اثبات وجود خالق در قرآن عبارتند از:
الف) راه پیدا کردن فطرت انسانها:خداوند به فطری بودن خداجویی انسانها در آیه میثاق تصریح کرده است:
واذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی، شهدنا ان تقولوا یوم القیامه انا کنا عن هذا غافلین. او تقولوا انما اشرک آباءنا من قبل و کنا ذریه من بعدهم افتهلکنا بما فعل المبطلون.(اعراف،172/7)
آنگاه که پروردگارت از فرزندان آدم، از پشت هایشان ذریه و نسلشان را بیرون کشید و آنان را گواه خودشان گرفت و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، گواهی میدهیم. این برای آن بود که در روز قیامت نگویید ما از این مسأله ناآگاه بودیم یا نگویید پدران ما مشرک شدند و ما نسل بعدی آنانیم. آیا ما را به خاطر آنان هلاک می کنی؟
در واقع انسان را موجودی خالی الذهن نسبت به مبداء هستی نمیداند بلکه درصدد توجه دادن آنها به فطرتشان برآمده و در این راه گاه به اعتراف خود انسانها به این امر استشهاد کرده و گاه عکس العملهای آنان در حالات خوف و اضطرار را یادآور میشود.
یکی از شیوههای قرآن اینست که مشکلات عقیدتی را از راه طرح سئوال در برابر تصورات منحرف مخاطبین علاج می کند و آنها را با اموری که در درون خود نمیتوانند منکر شوند، مواجه سازد. در واقع آیات الهی به شیوههای مختلف مخاطب خود را وادار به فکر کردن میکند و آنان را به اقرار و اعتراف به وجود خداوند می کشاند:
و لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض لیقولن الله.11(لقمان،25/31)
و گر از ایشان سؤال کنی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است، البته جواب خواهند داد:الله.
در بعضی دیگر از آیات قرآن عقل وفطرت بشر با هم مورد خطاب قرار میگیرد و غافلان را برسند قضاوت مینشاند تا خود حکم کنند که چرا در حالات خوف و اضطرار متوجه یک نجات بخش، یک ملجأ و مبداء میشوند و آیا این امر دلیل بر وجود خالق این عالم نیست؟
فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصینله الدین فلمّا نجاهم الی البرفاذاهم یشرکون.12(عنکبوت،65/29)
هنگامی که سوار برکشتی شوند خدا را با اخلاص می خوانند(و غیر او را فراموش می کنند) اما هنگامی که خدا آنان را به خشکی رساند و نجات داد، باز به خدا شرک می ورزند.
ب) راه حس و مشاهده طبیعت: در روش متعارف قرآن، آیات و آثار الهی واسطه اثبات وجود خدا قرار گرفته اند. برهانی که در آن از طریق توجه و مطالعه مخلوقات و دیدن آثار صنع و حیات بر وجود خالق حی، به عبارت دیگر از وجود آیه به وجود صاحب آیه استدلال شده است.
قرآن همه افراد بشر را به مشاهده و تفکر در عالم هستی و سیر آفاقی و انفسی در آن دعوت می کند و از طریق توجه دادن انسان به مخلوقات الهی از آسمان و زمین گرفته تا آبی که مینوشیم و آتشی که میافروزیم و حتی خلقت خود انسان بر وجود خالق استدلال کرده است، بدون اینکه مخاطب را در بحثهای پیچیده سرگردان نماید.
ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار و الفلک التی تجری فی البحر بما ینفع الناس و ما انزل الله من السماء من مآء فاحیا به الارض بعد موتها و بثّ فیها من کل دابّة و تصریف الریاح و السّحاب المسخربین السّماء و الارض لآیات لقوم یعقلون… .(بقره،2/124) در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز و کشتیهایی که در دریا به سود مردم در حرکتند و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده و با آن زمین را پس از مرگ زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده و(همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایی که میان زمین و آسمان مسخرند، نشانه هایی است برای مردم که عقل دارند و میاندیشند.
و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون.13(ذاریات51 21-20/)
و در زمین آیاتی است برای اهل یقین و در وجود خود شما(نیز آیاتی است) آیا نمیبینید؟
ارزش این اسلوب آن است که عقیده در آن همراه با حرکت روزانه زندگی ایجاد شده و تحرک مییابد. به عبارتی دیگر انسان از عمق وجودش حس می کند که چگونه دست خالق و مدبری در سراسر زندگی و حیاتش در این عالم هستی حضور دارد. و چنین راهی مفید یقین و اطمینان قلبی است.
محور دوم ـ الوهیت و خالقیت: یکی از محورهای بحث قرآن، مبدأ الوهیت است. قرآن با ترسیم آفرینشهای اللّه در عالم هستی و مجسم کردن عجز اصنام و آلههٔ خیالی و نشان دادن ناتوانی مشرکان از اقامه دلیل بر مدعایشان، در صدد اثبات دو امر مهم است.
اول اینکه الوهیت متضمن خالقیت است. آنکه معبود است. باید بیافریند، ایجاد کند، اثری بگذارد و نفعی برساند،ضرری را دفع کند و مانند اینها. چون از اینها عاجز باشد اله نیست و اگر پرستیده شود، ظلم است؛ چرا که او خود مخلوق است و باید عبادت کند، نه عبادت شود.
واتخذوا من دونه آلهة لا یخلقون شیئا و هم یخلقون و لا یملکون لانفسهم ضرا و لا نفعا و لا یملکون موتا و لا حیوة و لا نشورا (فرقان،25/3) آنان غیر از خداوند معبودی را برای خود برگزیدند،معبودانی که چیزی را نمیآفرینند بلکه خودشان مخلوقند و مالک سود و زیان خود نیستند و نه مالک مرگ و حیات و رستاخیز خویشند.
بدین وسیله قرآن امری را که هر انسان عاقلی درک کرده و بدان اعتراف دارد، اما حجابها و اعمال آدمیان آن را مستور نگه داشته، روشن و محسوس میکند.
دوم آنکه چون قدرت خلق و آفرینش تنها از اللّه است، پس الوهیت نیز منحصر به اللّه میباشد، پس عبادت تنها باید در برابر او و برای رضای او باشد، چون هیچ مؤثری در عالم خلقت جز او نیست. پس واجب است که تنها او را عبادت کرده و از او حاجت بخواهیم.
ذلکم اللّه ربکم لا اله الا هو خالق کل شیء فاعبدوه…(انعام، 6/102)
آری این است خداوند؛پروردگار شما؛ هیچ معبودی جز او نیست؛ آفریدگار همه چیز است.
محور سوم ـ ربوبیت:مهمترین محور قرآن در بحث مبدأ، بحث ربوبیت است که درک بسیاری از آیات قرآن متوقف بر فهم آن است. رب در لغت، به معنای مالک و مربی اشیاء است و در اصطلاح قرآنی قانونگذار و مشرع نظام می باشد. تاریخ شرایع الهی نشان میدهد که معرکهٔ اصلی انبیاء(ع) با طواغیت زمان و امتهایشان، معرکهٔ ربوبیت بوده است. کسانی چون فرعون و نمرود، مدعی قانونگذاری برای بشر بودند و انبیا ضمن رد این ادعا می کوشیدند تا با تفهیم معنای ربوبیت و تفاوت اله و رب، بشر را متوجه انحصار ربوبیت در خالق عالم هستی نمایند.
اینکه قرآن کریم به احبار یهودی و راهبان مسیحی عنوان رب داده است، آنجا که میفرماید: أتخدوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله(توبه، 9/31) از آن جهت است که آنها قانونگذاری میکردند و در نظام زندگی اعمال نظر می کردند؛ حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال میکردند. بنابراین مهمترین پیام انبیا(که درأهم آیات عقیدتی قرآن منعکس است)، این بوده که بشر زیر بار ربوبیت حق متعال برود و تنها فرمان او را بپذیرد و بنده او بشود. تمام روح و محتوای دین نیز جز این چیز دیگری نیست. امروز نیز همه ادعاها و حرکتهایی که علیه دین در سراسر دنیا آغاز گردیده و رشد مییابد، بر سر مسأله ربوبیت است.
اساس مبارزات انبیاء(ع) که سخن اصلی قرآن نیز میباشد، بر دو امر استوار بوده است:
1. قانونگذار(رب) هر چیز، خالق آن چیز است:ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی (طه،20/50)
2. رب و قانونگذار همه عالم هستی، رب و قانونگذار انسان نیز هست:ربنا رب السموات و الارض.
محور چهار ـ توحید الوهیت و ربوبیت: قرآن در این خصوص، حالت نفسانی مشرکان و تصور آنها نسبت به توحید را مجسم میکند که چگونه توحید را امری عجیب و دور از ذهن میپنداشتند:أجعل الآلهه الهاً واحداً ان هذا لشیء عجاب(ص،38/5)
سپس از آنها برای عقیده شرک آمیزشان طلب دلیل مینماید:
ام اتخذوا من دونه آلهة قل هاتوا برهانکم هذا ذکر من معی و ذکر من قبلی بل اکثرهم لایعلمون الحق فهم معرضون.(انبیاء،21/24) آیا معبودانی جز خدا برگزیدید؟ بگو دلیلتان را بیاورید.این سخن کسانی است که با من هستند و سخن کسانی که پیش از من بودند اما بیشتر ایشان حق را نمی دانند و به همین دلیل از آن روی گردانند.
از سوی دیگر قرآن آثار وجود خدایان متعدد در عالم را ترسیم میکند،تا بانفی آن آثار، هرگونه اعتقاد به چند خدایی نفی گردد:«لو کان فیها آلهه الااللّه لفسدتا و فسبحان اللّه رب العرش عما یصفون (انبیا،21/22) اگردر آسمان و زمین جز الله خدایان دیگری بود.زمین وآسمان تباه میشدند.(نظام جهان بهم میخورد) منزهاستخداوند،پروردگار عرش از توصیفی که آنها میکنند.
تعدد آلهه به معنای تعدد قدرت است، بنابراین اگر دو خدا بودند هر کدام می خواستند مستقلاً این عالم را اداره کنند، فساد و آشفتگی ایجاد می شد. اما در این عالم وحدت حکفرماست و این وحدت در نظام، برهمگان روشن است و هر کسی در هر سطحی از بینش که باشد، درک می کند که اجزای عالم به هم پیوسته است، و در واقع آنچه مشهود است وحدت و نظم است و نه فساد و آشفتگی.
علی رغم تشابه و تطبیقی که بعضی سعی کردهاند میان آیات قرآنی در این موضوع، با برهان تمانع ایجاد کنند، استدلال قرآن متضمن امتیازاتی است که برهان کلامی مذکور فاقد آن است. یکی اینکه در برهان تمانع، اصرار میشود که ثابت گردد که خود جهان موجود واحدی است؛ ولی در برهان قرآنی تکیه روی این معنااست که جهان دارای نظام واحد است. وحدت نظام لازمه وحدت وجود جهان نیست، چرا که ممکن است تعدد در موجودی باشد، اما نظام حاکم بر آن، نظام واحدی باشد.بنابراین حتی اگر فرض تعدد وجود را هم داشته باشیم باز برهان قرآن در جای خود باقی است. امتیاز اینکه،برهان تمانع حداکثر اثبات می کند که خالق و ایجاد کننده، یکی است. اگر دست دو علت تام در کار باشد، باید دو عالم وجود یابد؛ پس نتیجهٔ آن فقط وحدت خالق است. اما استدلال قرآن علاوه بر وحدت خالقیت، وحدت ربوبیت را هم اثبات میکند، نه تنها اصل آفرینش از دو خدا نیست، بلکه تدبیر این جهان هم به دست دو خدا نمیباشد.
آنچه توجه به آن ضروری به نظر میرسد، اینکه قرآن حتی دلایل عقلیاش را نیز محسوس کرده و به طور ساده و قابل فهم برای همگان، بیان داشته است.بیانی ساده برای حقیقتی طبیعی که تعدد قدرت و سلطه را در یک مجال به تصویر میکشد و نتیجهٔ آن را محسوس میگرداند، تا راهی برای توجه و درک همگان باشد.
ضرب اللّه مثلاً رجلاً فیه شرکاء متشاکسون و رجلاً سلماً لرجل هل یستویان مثلاً الحمدلله بل اکثرهم لایعلمون(زمر،39/29)؛خداوند مثالی زده است.مردی را که مملوک شریکانی است که دربارهٔ او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند، و مردی که تنها تسلیم یک نفر است.آیا این دو یکسانند؟حمد مخصوص خداست؟ولی بیشتر آنان نمیدانند.
در واقع، تمام آنچه قرآن در آیات دیگر در آثار و عواقب تعدد آلهه بیان فرموده، در قالب این مثال زیبا نمایان گشته است.راه دیگر قرآن برای مقابله با شرک، نفی همهٔ اعتقادات و افکاری است که منجر به اعتقاد به شرک و تعدد آلهه شده است، که از جملهٔ آنها، اعتقاد به فرزند برای خدا میباشد.چرا که اگر همسر یا فرزندی برای او بود،البته در چیزی از قدرت با او مشارکت میکرد و در نتیجه همان اشکال در تعدد آلهه پیش میآمد.
بدیع السموات و الارض انی یکون له ولد و لم تکن له صاحبة وخلق کل شی و هو بکل شی علیم.14(انعام،101/6)
او پدید آورندهٔ آسمانها و زمین است و چگونه ممکن است فرزندی داشته باشد؟در حالی که همسری نداشته و همه چیز را آفریده و او به همه چیز داناست.
روش معصومین(ع)در اثبات وجود خدا
به دلیل وجود زنادقه که منکر وجود خدای واحد بودند، در عصر امام باقر(ع) و ائمه بعد از آن حضرت بخش عظیمی ازمناظرات ایشان با مخالفانشان اختصاص به بحثهای وجود خدا دارد، در اینجا ضمن بیان نمونههایی از این روایات، سعی میکنیم تا سیمایی از شیوههای آن بزرگواران را در اثبات وجود خداوند و یگانگی پروردگار عالم ارائه دهیم.
معصومین(ع)قبل از هر چیز، سعی در توجه دادن انسان به فطرتش داشتهاند.چرا که شناخت خداوند را بر اساس آن امری معلوم، اما مغفول میدانستهاند.
از امام علی(ع) روایت شده که در خطبهای فرمود:
سپاس خدای را که ستایش را به بندگانش الهام فرمود و سرشت آنها را بر معرفت ربوبیت خود آفرید.15
مردی به امام صادق(ع) گفت:ای زادهٔ رسول خدا! مرا با خدا آشنا کن، خدا چیست؟چون مجادله کنندگان بر من چیره شده و سرگردانم کردهاند! امام(ع) به او فرمود:«ای بندهٔ خدا! آیا تا به حال سوار کشتی شدهای؟«گفت:آری.فرمود:آیا شده که کشتی بشکند و کشتی دیگری برای نجاتت نباشد و امکان نجات با شنا را هم نداشته باشی؟گفت:آری.فرمود:آیا در چنین حالتی به چیزی که بتواند از آن گرفتاری نجاتت دهد،دلبسته بودهای؟گفت:آری.امام صادق(ع)فرمود:«آن چیز همان خداست که قادر بر نجات است،آنجا که نجات دهندهای نیست.او فریادرس است، آنجا که فریادرسی نیست».16
این حدیث بیان میکند که انسان وقتی در تنگنا قرار میگیرد، و از همهٔ علل و اسباب عادی قطع امید میکند، متوجهٔ یک مبدأ میشود که نجات بخش اوست.در واقع امام، از مخاطب میخواهد که خود را در آن موقعیت فرض کرده و ببیند که فطرتش چه میجوید؟موقعیتی که با تجسّم آن، هر انسانی از درون متوجهٔ وجودی میگردد که او همان خدای قادر است.
از طرف دیگر ائمه (ع)آیات و مخلوقات الهی را روشنترین دلیل بر اثبات وجود خداوند میدانستند چنانکه حضرت علی (ع) می فرماید:
به صنع و آفرینش خدا بر وجودش استدلال میشود، با عقول، معرفتش باور میگردد و با اندیشهٔ برهانش اثبات میشود.17
به همین دلیل مخاطب خود را به تفکر در پدیدههای الهی و حتی خلقت خود انسان دعوت میکردند و گاه به طور اجمال و گاه به تفصیل به شرح عظمت موجودات میپرداختند.
زندیقی به امام رضا(ع) گفت:چه «دلیلی بر وجود اوست؟» فرمود:«من هنگامی که به جسم خود اندیشیدم و دیدم نمیتوانم طول و عرض آن را کم و زیاد نمایم و ناخوشی را از آن دفع، و خوشی را بدان برسانم، دریافتم که این بنیان را بناکنندهای است و به او اقرار کردم .اضافه بر آن که من قدرت او را در چرخش فلک و ایجاد ابرها و وزیدن بادها و حرکت خورشید و ماه و ستارگان و دیگر نشانهها و آیات شگفت آور و استوار، مشاهده کردم و دریافتم که برای همهٔ اینها تقدیرکننده و پدید آورندهای است.18
در حقیقت ائمه (ع) راهی را ترسیم کردهاند که پیمودن آن برای عموم مردم از هر صنف و طایفهای و در هر سطحی از علم و معرفت میسّر است و محتاج ذهن کار کشتهٔ فلسفی و کلامی نمیباشد.آنها گاهی از نزدیکترین و مملوسترین اشیا برای درک طرف مقابل مثال میزدند:
ابو شاکر دیصانی زندیق،بر امام صادق(ع) وارد شد و گفت:«ای جعفر بن محمد!مرا به معبودم راهنمایی کن.امام فرمود:«بنشین».و دید پسرکی خردسال با تخم مرغی که در دست دارد، بازی میکند، آن حضرت فرمود:«پسر جان آن تخم مرغ را به من بده» پسرک آن را به امام داد و آن حضرت فرمود:«دیصانی! این مخزن در بسته است با پوستی سخت، در زیرش پوستی نرم دارد، و در زیر پوست نرم، زرده مایع و سفیده روان است ،نه زردهمایع با سفیدهٔ روان مخلوط میشود و نه سفیدهٔ روان با زردهٔ مایع در میآمیزد، و این مخزن به حال خود باقی است و هیچ مصلحی از درون آن بیرون نمیآید تا از اصلاح حالش خبر دهد، و هیچ مفسدی به درون آن نمیرود تا از افسادش گزارش کند، و نمیتوان فهمید که برای نر آفریده شده یا برای ماده،و چون میشکافد، رنگهای طاووسین به نمایش میگذارد!آیا برای آن تدبیر کنندهای میبینی؟» راوی گوید:او اندکی سکوت کرد و سپس گفت:«گواهی میدهم که خدایی جز اللّه یگانه بیشریک نباشد، و گواهی می دهم که محمد بنده و رسول اوست و تو امام و حجت خدا بر خلقی، و من از آنچه که در آن بودم توبه میکنم.19
هدف ائمه از سوق دادن انسانها به تفکر در مخلوقات الهی، به تأسی از قرآن، تنبّه و تذکر بوده است.ویژگی خاصی که استدلالهای پیچیده متعارف فاقد آن میباشند.موجودات عالم هستی از کوچکترین آنها تا بزرگترین،هر یک برای انسان پیامی دارند که خداوند از طریق آنها با انسان سخن گفته و معنای آیه بودن مخلوقات الهی هم چیزی جز این نیست.
در مواردی امام، با یادآوری امور ملموس و مکرر در زندگی انسان بر ربوبیت خداوند و حضور تدبیر او در حیات بشر استدلال نمودهاند:
مردی فرا روی امیرالمؤمنین (ع) برخاست و گفت:«یا امیرالمؤمنین! پروردگارت را به چه شناختی؟» فرمود:«به فسخ تصمیمهاو نقض ارادهها.چون من اراده کردم و او میان من و خواستهام جدایی افکند، و من تصمیم گرفتم و قضای او تصمیم را بر هم زد، پس دانستم که تدبیر کننده کسی جز من است».
همچنین در کلام معصومین از طریق انحصار آثار ملک و سلطنت و ارسال رسل، بر توحید ربوبیت و الوهیت تأکید شده است.
از جمله وصیتهای امیرالمؤمنین به فرزندش امام حسن(ع) است که فرمود:
بدان اگر پروردگارت را شریکی بود ، رسولانش نزد تو میآمدند و آثار حکومت و قدرت او را میدیدی و صفات و افعال او را میشناختی؛لیکن او خدای یگانه است، همان گونه که خود را معرفی کرده،هیچ کس دربارهٔ آن با او ضدیت و خصومت نخواهد کرد و اوست که خالق هر چیز است.20
چنانکه دیدم استدلالهای ائمه(ع)بسیار محکم و غیرقابل مناقشه بوده است، چرا که آنان از نزاعها و جدالهای طولانی و بیحاصل، جداً دوری میجستند، و برای آنکه مطلب را به ذهن نزدیکتر کنند، مثال میزدند و با طرح سؤال، مخاطب را به اعتراف میکشاندند و گاهی نیز به آثار و عواقب منفی آن اعتقاد باطل اشاره می کردند، تا اگر مخاطب قابل هدایت است. در قلب او اثر گذارند و اگر اهل عناد و لجاج است، او را به سکوت وا دارند. به همین خاطر ما معتقدیم که میتوان از اسلوب قرآن کریم و معصومین (ع) به عنوان شیوهٔ واحدی نام برد.شیوهای که علاوهٔ بر عقل، قلبها و وجدانهای بشری را نیز مورد خطاب قرار میدهد.از یک طرف با توجه دادن به فطرت،انسان غافل را متنبه کرده، و وجدانهای پاک را در فشار روانی قرار میدهد. از طرف دیگر با ضربهٔ فکری،عقول بشر را به اندیشیدن وا میدارد و همه اینها در راستای جدالی احسن است که تنها هدف آن اقناع خصم و دفع شبهه نمیباشد بلکه در پی اثر گذاشتن، بیدار کردن و نهایتاً «هدایت» انسانهاست.
مقایسه میان اسلوب قرآن و حدیث با علم کلام در بحث معاد
بعد از بحثهای مربوط به مبدأ و بررسی ویژگی دو شیوهٔ قرآن و متکلمان، به مقایسه چگونگی طرح دومین مبحث عقاید یعنی معاد، که در حقیقت مهمترین بحث عقاید اسلام بعد از مسألهٔ توحید است،میپردازیم.
روش علم کلام در بحث معاد:خواجه نصیرالدین طوسی، مقصد ششم از کتاب «تجرید الاعتقاد» را به بحث اثبات و امکان معاد و شبهات مربوط به آن با عنوان «فی المعاد و الوعد و الوعید و ما یتصل بذکر» اختصاص داده است.خلاصه آنچه این متکلم بزرگ در اثبات معاد مطرح کرده از این قرار است:
اثبات معاد توقف بر آن دارد که آفریدن عالم دیگر مانند این عالم ممکن باشد و دو دلیل بر آن است:یکی آنکه دو چیز مانند هم در حکم، مانند هم هستند و این دلیل عقلی است.(یعنی اگر وجود اسبی ممکن باشد، وجود اسبی دیگر مانند او هم ممکن است).دلیل دوم نقل است؛یعنی قرآن و حدیث دلالت بر آن دارد که خداوند مثل این عالم را میتواند خلق کند.
علامه حلی(ره) شارح کتاب تجرید الاعتقاد در توضیح این مطلب می فرماید:حکمای پیشین وجود عالمی را مانند این عالم محال دانستند و بر محال بودن آن دلیل آوردند که اگر عالم دیگری یافت شود، کره است و اگر با این عالم مماس باشد یا جدا باشد میان آنها خلأ حاصل خواهد شد، جواب آن است که:ما مسلم نداریم کره باشد، بر فرض هم کره باشد، اگر در جای دیگر یعنی عالم دیگر آب و آتش و عناصر دیگر باشد،آنها هم میل طبیعی به همین آب و آتش ما دارند و باید با اینها در یک مکان اجتماع کنند.جواب آن است که شاید عناصر آن عالم در حقیقت با عناصر این عالم فرق داشته باشند و همه مایل به یک مکان نباشند.به هر حال خواجه (ره) این بحثها را طرح کرده و باطل میکند.
خواجه (ره) همچنین دو دلیل بر وجوب معاد و بعث اقامه کرده است:
یکی اینکه وفای به وعده واجب است و خدای تعالی بندگان صالح خود را وعده ثواب داده است، پس باید به این وعده وفا کند.دوم آنکه حکمت مقتضی است که خداوند عالم نیکان را پاداش و ستمکاران را عذاب کند تا میان مطیع و عاصی فرقی باشد.
سپس خواجه (ره) متذکر میشود که معاد جسمانی از راه نقل ضروری و ممکن است.
علامه حلی(ره) در کتاب «باب حادی عشر»،در مبحث معاد ضرورت این اصل را چنین بیان کرده است:
تمام مسلمین بر معاد جسمانی یعنی رجوع مردم بعد از مردن به همین ابدان اتفاق کردهاند؛زیرا که اگر معاد نباشد، تکلیف قبیح است. به جهت اینکه برگشتن ارواح به این بدنها ممکن است و مخبر صادق نیز خبر داده است، پس وقوع آن حق میباشد و آیات بسیار نیز دلالت بر وقوع آن دارد و در مذمت کسی است که منکر آن شود.
مسأله دوم این است که معاودت و بازگشت، عقلاً و نقلاً واجب است. هر کسی که مستحق عوض در این دنیا شده است و یا آنکه مستحق گرفتن عوض از او شده است، مبعوث شدن او به حکم عقل واجب است و غیر از این دو طایفه به دلیل نقلی بعث آنها ثابت شده است.
چنانکه ملاحظه میگردد یکی از دلایل مهم اثبات معادجسمانی نزد این دو بزرگوار، تصریح قرآن و روایات بر وجود این امر است که بقول ایشان:«و السمع دلیل علیه».البته ادله عقلیه دیگری نیز بر اصل معاد اقامه شده است که شاید بتوان گفت برخی از آنها جز حُسن عقلی و امکان معاد چیز دیگری را ثابت نمیکند.بعضی از آنها موضوعش نیز مأخوذ از نقل است:مانند وجوب ایفای به وعده و وعید؛زیرا تحقق وعده و وعید از دلیل نقل میباشد لذا به طور کلی در بحث معاد، دلایل متکلمان را متأثر از استدلالات قرآنی میبینیم، جز اینکه قرآن همین دلایل را به اضافهٔ مطالب دیگر با شیوهٔ خاص خود که به تفصیل بدان اشاره خواهیم کرد، بیان داشته و متکلمان نیز بعضی از همان دلایل را در قالبهای خاص اصطلاحی خود ریخته و ارائه دادهاند.
روش قرآن در اثبات معاد
مهمترین امری است که انبیاء (ع)بعد از دعوت به الوهیت و ربوبیت الله تعالی، مردم را بدان فرا میخواندند، اعتقاد به جهان آخرت و مسألهٔ حشر و حسابرسی بوده است.
لذا بخش عظیمی از آیات عقاید قرآن، اختصاص به بحث معاد دارد که در این آیات اثبات معاد، معاد جسمانی و کیفیت و چگونگی بر پایی قیامت و حشر و حسابرسی مطرح گردیده است.مسأله اثبات معاد در قرآن بر دو محور اساسی امکان معاد و ضرورت معاد استوار است.
یکی از مهمترین ریشههای انکار در منکران روز جزا «استبعاد معاد» بوده است. چرا که آنان احیای دوبارهٔ مردگان را امری نشدنی تلقی میکردند.
قرآن با اشاره به سخنان ایشان ساختار ذهنی منکران معاد را که مبتنی بر اوهام و تصورات باطل است ترسیم مینماید:
و کانوا یقولون أئذا متنا و کنّا تراباً و عظاماً ءانا لمبعوثون (واقعه،56/47) و میگفتند :هنگامی که ما مردیم و خاک و استخوان شدیم، آیا برانگیخته خواهیم شد؟و آیا پیشینیان ما برانگیخته خواهند شد؟
ءاذا متنا و کنّا تراباً ذلک رجع بعید.21(ق،3/50) آیا پس از آنکه مردیم و یکسره خاک شدیم، (باز زنده میشویم).این بازگشت بسیار بعید است.
ولئنقلت انکممبعوثونمن بعد الموت لیقولن الذین کفروا ءانهذاالاسحرمبین.(رعد،13/5) و اگر به آنها بگویی شما بعد از مرگ برانگیخته میشوید،مسلماً کافران میگویند:این سحری آشکار است!
در مقابل، قرآن همه ابزارهای محسوس و قابل فهم بشری را برای نشان دادن امکان تحقق این امر به کار گرفته است و با تکیه بر دو صفت قدرت و علم الهی در صدد نزدیک کردن اذهان به مسأله است و این اولین گام در اثبات امری است که اذهان منکران آن را نشدنی میپنداشت.در این راستا قرآن از چند راه بر امکان معاد استدلال کرده است:
الف) نظام موجود طبیعت:قرآن این نظام راشاهد مثال قدرت پروردگار عالم بر احیای دوباره مردگان میداند؛ لذا دست بشر را گرفته، در طبیعت سیر میدهد و همگان را به اندیشیدن فرا میخواند.
و اللّه انزل من السماء ماء فاحیا به الارض بعد موتها ان فی ذلک لایه لقوم یسمعون22(نحل،65/16)
خداوند از آسمان آبی فرستاد و زمین را پس از آنکه مرده بود، حیات بخشید.در این، نشانهٔ روشنی است برای گروهی که گوش شنوا دارند.
و در آیات دیگری، روشن میکند که احیای زمین مرده،نشانهٔ چیست؟
و الله الذی ارسل الریاح فتثیر سحاباً فسقناه الی بلد میت فأحیینا به الارض بعد موتها کذلک النشور23 (فاطر،9/35) خداست آن کسی که بادها را بفرستد تا ابرها را برانگیزد و آن ابر را به زمین مرده برانیم و به بارانش زمین را (پس از مرگ خزان) زنده کنیم.حشر و نشر مردگان هم، همین گونه است.
بنابراین، قرآن با دعوت به مشاهدهٔ طبیعت نتیجه میگیرد که آن کس که قدرت بر زنده کردن زمین مرده دارد، همان کس قادر به احیای مردگان در روز قیامت است.
ب) آفرینش نخست و آفرینشهای دیگر:راه دیگری که قرآن از طریق آن بر امکان معاد تأکید میکند، یادآوری آفرینش نخست انسان و مراحل خلقت اوست.در واقع از نظر قرآن، آفرینش نخست و آفرینش دوباره در روز رستاخیز از یک مقولهاند.از این جهت با اشاره و تذکر آنها،در پی اثبات معاد است.
و یقول الانسان أءذا مامتّ لسوف أخرج حیاً.اولایذکر الانسان انا خلقناه من قبل و لم یک شیئاً (مریم،19/66 و 67)، انسان میگوید:آیا پس از مردن زنده(از قبر) بیرون آورده میشوم؟آیا انسان به خاطر نمیآورد که ما پیش از این او را آفریدیم، در حالی که چیزی نبود؟
او لم یروا کیف یبدیء اللّه الخلق ثم یعیده ان ذلک علی اللّه یسیر24(عنکبوت،19/29)
آیا آنان ندیدندچگونه خداوند آفرینش را آغاز میکند،سپس بازمیگرداند؟این کار برای خدا آسان است .
به این ترتیب،قرآن با تأکید برخلقت اولیهٔ انسان نه تنها احیای دوباره را ثابت میکند،بلکه بر آسان بودن این امر در برابر قدرت پروردگار تأکید دارد.
ج) واقعیتهای تاریخی:بیان واقعیتهای تاریخی و موارد احیای مردگان در داستانهای گذشتگان راه دیگری است که توسط آن،قرآن کریم مستقیم یا غیر مستقیم به اثبات معاد پرداخته است.
از جملهٔ آنها،داستان اصحاب کهف (کهف،919) میباشد که پس از نقل آن هدف از این ماجرا چنین بیان شده است:و کذلک اعثرنا علیهم لیعلموا ان وعدالله حق و ان الساعه لاریب فیها (کهف،18/21) و این چنین مردم را متوجه حال آنها کردیم تا بدانند که وعده خداوند(در مورد روز رستاخیز) حق است و در پایان جهان و قیام قیامت شکی نیست.
داستان زنده شدن عزیر و مرکبش بعد از صد سال (بقره،259) و درخواست ابراهیم (ع) در نشان دادن کیفیت احیای پرندگان قطعه قطعه شده ،(بقره،260) همچنین نقل معجزات حضرت عیسی(ع) که یکی از آنها زنده کردن مردگان به اذن پروردگار بوده است،(آل عمران،49)
د) تشابه خواب و مرگ:خواب، امر واقعی و محسوسی است که هر کس به طور طبیعی در زندگی روزمرهاش با آن سر و کار دارد.قرآن آن را شبیه به مرگ دانسته و بیدار شدن را مشابهٔ بعث، و این همه را نشانهای برای گروهی که اهل تفکرند، میداند:
الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون (زمر،39/42)خداوند، ارواح را به هنگام مرگ قبض میکند و ارواحی را که نمردهاند نیز، به هنگام خواب میگیرد.سپس ارواح کسانی که فرمان مرگشان را صادر کرده، نگه میدارد و ارواح دیگری را(که باید زنده بمانند) باز میگرداند تا تاریخی معین.در این امرنشانههای روشنی برای کسانی که اندیشه میکنند، وجود دارد.
هـ) علم پروردگار متعال دلیل امکان بعث:چون یکی از دلایلی که به واسطهٔ آن،منکران معاد، احیای دوباره را غیرممکن میدانستند، گم شدن اجزای بدن انسان درزمین و پراکنده شدن آن بوده است.قرآن کریم با تذکر علم پروردگار به همهٔ امور بر امکان معاد تأکید می کند:
ءاذامتنا وکناتراباًذلکرجعبعید.قدعلمناماتنقصالأرضمنهموعندناکتابحفیظ.(ق،50/3و4)
آیا هنگامی که مردیم و خاک شدیم، دوباره به زندگی برمیگردیم؟این بازگشتی بعید است.ولی ما میدانیم مقدار آنچه را زمین از بدن آنها میکاهد و نزد ما کتابی است که همه چیز درآن محفوظ است.
پس از بیان شواهد مثال قرآنی بر امکان معاد به دومین محور استدلال قرآنی یعنی «ضرورت معاد» میپردازیم که برای آن چهار دلیل اساسی ذکر شده است:
الف) هدفدار بودن جهان آفرینش:قرآن کریم نفی معاد را با بیهودگی و عبث بودن جهان آفرینش مساوی میداند، لذا از یک طرف بر هدفدار بودن عالم تصریح کرده و از طرف دیگر بر اساس این هدفمندی امر معاد را ضروری تلقی میکند:
افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم ءالینا لاترجعون.25(مؤمنون،115/23)
آیا گمان کردید که شما را بیهوده آفریدیم و به سوی ما بازگردانده نمیشوید؟
ب) رفع اختلافات:یکی دیگر از مواردی که قرآن به واسطهٔ آن تحقق معاد را امری ضروری میداند، رفع اختلافات افراد بشر و آشکار گشتن حق واقعی است که وعده،تحقق آن در قیامت دادهشده است:ولاتزروا وازرة وزراخریثمالیربکممرجعکمفینبئکمبماکنتمفیهتختلفون. (انعام،/6 164) و هیچ گناهکاری، گناه دیگری را متحمل نمی شود، سپس بازگشت همهٔ شما به سوی پروردگارتان است و شما را از آنچه در آن اختلاف داشتید خبر خواهد داد.
ج) اجرای عدالت:بدیهی است که شرط اجرای عدالت از جانب پروردگار عالم بر انسانها، این است که جزای اعمال آنها داده شده و مؤمن و کافر، مطیع و عاصی در یک ردیف قرار نگیرند و البته این محقق نخواهد شد، مگر با وجود عالمی که در آن به همه حسابها رسیدگی شود و به کسی ظلم نشود. پس وقوع معاد ضروری است و خداوند به آن وعده داده است:
و نضع الموازین القسط لیوم القیامه فلا تظلم نفس شیئاً و ان کان مثقال حبه من خردل اتینا بها و کفی بنا حاسبین26(انبیاء،47/21) ما ترازوهای عدل را در روز قیامت برپا میکنیم. پس به هیچ کس کمترین ستمی نمیشود و اگر به مقدار سنگینی یک دانهٔ خردل (کار نیک و بدی) باشد،ما آن را حاضر میکنیم و کافی است که ما حساب کننده باشیم.
د) صدف وعده الهی:نهایتاً قرآن به حق بودن و تخلف ناپذیری وعدهٔ الهی بر ضرورت وجوه معاد استشهاد میکند و با تأکید و قسم بر این امر آن را نشانهٔ صریح ضرورت حشر و قیامت میداند:
الله لا اله الا هو لیجمعنّکم الی یوم القیامه لاریب فیه و من اصدق من الله حدیثا27(نساء،87/4) خداوند که معبودی جز او نیست و به یقین همه شما را در روز رستاخیز(که شکی در آن نیست)، جمع میکند و کیست که از خداوند راستگوتر باشد؟
قرآن کریم همچنین در آیات متعددی بر جسمانی بودن معاد تصریح میکند و اینکه انسان در رستاخیز با همین بدن دنیوی مبعوث شده و در بهشت یا جهنم، پاداش یا کیفر خواهد دید.
وقتی در روایات ائمه معصومین(ع)،که دربارهٔ اثبات معاد بیان شده است کنکاش نماییم مشاهده می کنیم که همان محورهای استدلالی قرآن کریم با بیانی ساده و مثالهایی ملموس در کلام ایشان مطرح شده است.ابن ابی العوجا به امام صادق(ع) گفت:دربارهٔ این آیه چه میگویی که میگوید:هر بار که پوستهایشان بریان گردد، پوستهای دیگری را جایگزین آن میکنیم.
فرض میکنیم که این پوستها گناه کرده و عذاب شوند، گناه پوستهای دیگری چیست؟امام فرمود:وای بر تو! هم خود آن است و هم میز آن، سؤال کننده پرسید:این سخن را برای من عقلی کن! فرمود:بگو بدانم اگر کسی خشتی را بشکند و بعد با آب آغشته نماید و به گل تبدیلش کند و سپس به شکل نخستین در آورد، آیا خود آن و غیر آن نیست؟ فرد پاسخ داد:چرا، خدا عمرت دهد.28
مقایسه دو روش در بحث معاد
از آنجایی که بحث معاد از جمله مباحثی است که مربوط به عالم غیب و ماورای عالم محسوس بوده و اطلاعات ما نسبت به این عالم جز از راه اخبار قرآن و روایات معصومین (ع) نمیتواند باشد؛لذا هر گونه زیاده گویی از آنچه که در قرآن و روایات معصومین (ع) بیان شده است، قابل اعتنا و اعتماد نیست.
در این خصوص علم کلام وارد بحثهایی مثل شبهه آکل و مأکول شده و مناقشات کلامی بسیاری پدید آمده است که دلیلی بر قطعی بودن آنها وجود ندارد، بلکه ورود به آنها موجب دور افتادن از اسلوب قرآنی و شیوه معصومین (ع) میگردد، چرا که قرآن و روایات اساساً متعرض این بحثها نشدهاند.اما صرف نظر از این مباحث انتزاعی، در بسیاری از دلایل عقلی و نقلی ،علم کلام متأثر از استدلالهای قرآن و تکرار کننده آنهاست با این تفاوت که در قرآن علاوه بر اثبات معاد به بحث از آثار و نشانههای قیامت، کیفیت حشر و حسابرسی و امثال آن پرداخته شده که به درک و فهم مخاطب کمک میکند و البته سخن از این گونه اخبار ماوراء الطبیعی تنها در شأن وحی الهی است.
نتیجه بحث
از مجموعهٔ مقایسههایی که در مباحث مبدأ و معاد بین استدلالهای علم کلام با روش قرآن و معصومین (ع) (که در حقیقت همان روش هدایت بشر توسط وحی میباشد) ارائه نمودیم، ویژگیهای بارز این دو روش(روش الهی و روش متکلمان)و نقاط قوت و ضعف آنها به این شرح بدست میآید:
ـ قرآن کریم با همه مردم سخن میگوید، در حالی که مخاطب علم کلام طبقه خاصی از دانشمندان آشنا به اصطلاحات فلسفی و کلامی میباشند.
ـ کلام قرآن ساده و روشن و قابل فهم همگان است در حالی که سخن متکلمان غالباً مغلق و پیچیده میباشد.
ـ قرآن معقول را محسوس میکند، بنابراین از حیث تأثیر مانند مشاهده است.مشاهدهای توسط قوهٔ عاقله که نتیجه آن یقین و باور قلبی است.اما استدلالهای متکلمان ،عقلی و منطقی محض بوده و راهی برای نفوذ در قلبها ندارد.
ـ قرآن انسان را متوجه فطرتش میکند فطرتی که به دلیل پیروی از هوای نفس در حجاب غفلت قرار گرفته و نیازمند تذکر است نه استدلالهای پیچیده،در حقیقت هدف قرآن بیدار ساختن وجدان و هدایت بشر است،در حالی که هدف اصلی متکلمان رفع شبهه و اقناع مخاطب میباشد.
با این مقایسه به روشنی در مییابیم که عقاید راستین اسلام که در قرآن آمده و توسط پیامبر اکرم(ص) و اوصیای او به جامعه بشری تعلیم داده شده، دارای اسلوبی غنی، اثر گذار و منحصر به فرد است.
اما این روش با نفوذ مشربهای فکری و فلسفی و ورود مکتبها و روشهای شناختی گوناگون به حوزهٔ معارف مسلمین ، به خصوص در عصر غیبت، کم کم مهجور مانده و به دست فراموشی سپرده شده است.
حال آنکه به دلیل سرچشمه گرفتن از وحی و احاطهٔ بر همهٔ خصوصیات مخاطب، چنین روشی از هر گونه اضافات علمی مستغنی بوده و به تنهایی میتواند متکفل هدایت بشر گردد.
به همین جهت امروزه ضرورت علمی و تکلیف شرعی اقتضا میکند که روش طرح عقاید در قرآن و لسان ائمه(ع) احیا شده و استقلال و تمامیت و غنای این مکتب در شیوه و روش خود نشان داده و پاس داشته شود، تا جانهای تشنه و ضمیرهای جویای حق، از زلال آن سیراب گردند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. علامه مجلسی، بحارالانوار، 92/31.
2. کلینی، اصول کافی، 2/599، ح 2.
3. خلط این دو معنا با هم باعث اشتباهات بسیاری در فهم تاریخچهٔ علم کلام و فهم بعضی روایات از ائمه (ع) شده، که در آنها لفظ کلام یا متکلم آمده است.
4. محمد رضا مظفر، فلسفه و کلام اسلامی/102.
5. برهان صدیقین نیز گفته اند؛چون مقدمات استدلال بدیهی و اندک است.
6. ابن سینا، شرح اشارات، 3/18 تا 20.
7. مدخل مسایل جدید در علم کلام به نقل از کشف الفواید فی شرح قواعد العقاید/ 135 ـ 143،این متن خلاصهتر از تجرید است.
8. محسن جوادی، درآمدی بر خداشناسی فلسفی/26.
9. عبدالله جوادی آملی، تبیین براهین اثبات وجود خدا/231.
10. شیخ حر عاملی، کشف المراد فی شرح تجریدالاعتقاد/103.
11.این سؤال در آیات متعدد دیگری با محتوای مشابه تکرار شده است:عنکبوت/61، یونس/3،زخرف 9/ تا 11و78.
12. و نیز آیهٔ 67 سورهٔ اسراء، 12 و 22 و 23 سورهٔ یونس و… متضمن همین معنا می باشد.
13. و نیز آیه 3 رعد،و آیات 22و24 روم،آیهٔ 3 تا 5 جاثیه، آیه 31 و 32 انبیاء،آیات 12 و 13 و 72 و 78 نمل و 6 و 10 یونس نیز بیان کنندهٔ همین مفاهیم می باشد.
14. آیات 27و 28 نجم،آیات 81 و 82 زخرف،آیه30 و آیات 88 ـ 93 مریم ، متضمن همین مسأله می باشد.
15. اصول کافی، باب 22/1 ، ح 5.
16. بحارالانوار، 3/41.
17. همان55/.
18. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا،1/266.
19. بحارالانوار، 3/31.
20. نهج البلاغه، نامه 31.
21.آیهٔ 66 مریم ،آیات 1012 ذاریات ، آیه 17 احقاف ، آیات 35و36 دخان و 5 رعد نیز مشتمل بر همین مضمون است.
22. آیهٔ 24روم و 17حدید نیز اشاره به همین مضمون دارند.
23.آیهٔ 57 اعراف ،11 زخرف ، 39 فصلت و 50 روم نیز اشاره به همین مضمون دارند.
24. آیهٔ 15ق، 37 روم ،آیات 57 حج ، 37 40 قیامت ، آیهٔ 33 احقاف ، آیات 98 99 اسرا و آیهٔ 81 یس نظیر همین مضمون را در بردارند.
25. آیات 3839 دخان،قیامت،آیهٔ 85 حجر و 3 احقاف نیز به این مضمون اشاره میکند.
26. آیات 2122 جاثیه ، آیهٔ 28 ص و 4 یونس نیز حاوی همین مضمون میباشد.
27. آیهٔ 122 نساء ، 28 زمر ، 20 یونس و آیات 16 ذاریات نیز حاوی همین مضمون میباشد.
28. چنانکه میبینیم دلایل محکم امام بر طبق سطح ادراک شنونده ارائه گردیده و همه جا موجب اقناع سؤال کننده و اتمام حجت بر مخاطب بوده است.
اذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن2.در هنگامی که فتنهها همانند پارههای شب تیره شما را فراگیرد، پس بر شما باد(تمسک) به قرآن.
از طرف دیگر فهم بخش مهمی از شریعت اسلام در گرو آشنایی با کلام معصوم(ع) و سیرهٔ او میباشد که خود تجسم قرآن است؛ به همین جهت پیامبر عظیم الشأن بارها و بارها و حتّی در آخرین لحظات عمر خود،درباره این دو سخن گفته اند که تمسک به آنها انسان را تا ابد از گمراهی باز می دارد.
إنی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکّم بهما لن تضلوا بعدی، أحدهما أعظم من الآخر، کتاب اللّه حبل ممدود من السماء الی الأدض و عترتی أهل بیتی و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما.
روشن است که رجوع به قرآن و معصوم(ع) نباید تنها در یک بعد یا در موضوعاتی خاص مثلا احکام باشد، بلکه در کل مفاهیم و حقایق دینی از عقاید گرفته تا اخلاق و آداب و احکام، ضرورت این رجوع مطرح میگردد.کوتاهی در أخذ و فراگیری هر یک از اینها، ما را در دستیابی به فهم صحیح دین دچار نقصان خواهد کرد.
اما آنچه بیش از هر چیز ضرورت دارد، توجه به اسلوب یا به عبارتی دیگر روشن بیان عقاید در قرآن و کلا م معصومین(ع) است که ظاهرا بیش از هر چیز مورد بیمهری قرار گرفته، و آنچه ما را بر این پژوهش واداشته، همین امر است.
واقعیت این است که«روش شناسی» (متدلوژی) یکی از مبادی مهم دستیابی به معارف گوناگون به حساب میآید و توجه به این امر، آن زمان که در حیطهٔ«اسلوب الهی» (چه قرآن کریم و چه در کلام معصوم) مطرح میشود، باید بیش از هر چیز مورد توجه قرار گیرد.
قرآن به عنوان بزرگ ترین منبع شناخت عقاید اسلام است، که معارف گوناگون آن با روشی بدیع و اسلوبی منحصر به فرد ارائه شده که در عین سادگی و بساطت،ناب ترین مضامین لازم را به انسانها تعلیم داده است و این واقعیت است که«تنزیل من رب العالمین» هر گونه شک را درباره غنا و توانمندی خود نفی میکند؛ بنابراین حتماچنین منبعی در تعلیماتش از کار آمدترین شیوهٔ ممکن استفاده کرده که شایسته است ما آن روش را بشناسیم.
چون پای کلام معصوم(ع) در احتجاجات و مناظراتشان در طرح و اثبات عقاید مینشینیم، اشتراک اسلوب و روش آنان را با روش قرآن،بیش از پیش روشن وآشکارمی بینیم؛تا آنجا که می توانیم اسلوب قرآن و حدیث را به عنوان روشی واحد در طرح عقاید بشناسیم. چون به کتب بعضی از دانشمندان و محققان بزرگ در طرح عقاید رجوع کردیم، عقاید اسلام را چنان یافتیم که جز دانایان به روش علمی علما درمنطق و کلام و فلسفه و مانند آن کسی را یارای فهم آن نیست و همین ما ر ابر آن داشت که به مقایسهای میان روش یکی از مکاتب فکری یعنی علم کلام که محققان بزرگی از علمای اسلام بدان دست یازیده اند با اسلوب قرآن و حدیث بپردازیم و از لابه لای مطالب آنان خصایص و ویژگیهای هر یک را به منصه ظهور رسانده و نشان دهیم.
لازم به ذکر است که هرگز قصد ما در این بررسی بیان این مطلب نیست که قرآن و حدیث مردم را به امری دعوت میکنند و متکلمان به امری دیگر! به عبارتی دیگر در اینکه هر دو روش درپیآنند تا وجود مبدأ و وحدانیت او و تحقق معاد و ضرورت آن را به اثبات رسانند، ابدا جای گفت وگو نیست؛ بلکه سخن در شیوهها و روش های این اثبات و دعوت است.
معرفی علم کلام
در خصوص وجه تسمیه علم کلام، موضوع آن و نهایتا تعریف این علم، نظرات و اقوال گوناگونی در کتب مختلف ذکر شده است. از بررسی این نظرات در مییابیم که علم کلام همانند علوم ریاضی یا منطق یا هندسه و یا علم نحو نیست که در طول زما ن و عصرهای مختلف همواره
در نزد همگان موضوع واحدی داشته اند، بلکه شواهد متعدد نشان میدهد که در میان متکلّمان در خصوص همه این موارد اختلاف وجود داشته است که میتوان با بررسی علمی، دو معنای محوری متفاوت را برای علم کلام از میان آنها استخراج کرد:
الف) مناظره و فن سؤال و جواب که در مسایل و احتجاجات عقاید مطرح میشده است.
ب) صناعت و اسلوبی خاص که دربردارندهٔ اصطلاحاتی علمی بوده و با توجه به ظهور مسائل و مذاهب کلامی مختلف ایجاد شده است.3
با توجه به معنای اول باید گفت: تاریخ ظهور علم کلام با تاریخ ظهور اسلام یکی بوده است؛ برای اینکه رجوع به قرآن کریم و تاریخ آشکار میکند که این گونه بحثها در چارچوب وسیعی در عصر رسالت و بعد از آن همواره مطرح بوده است. اما عدم وجود اصطلاحات خاص این علم در لسان ائمه(ع) و اصحابشان نشان میدهد که مقصود از کلام در لسان ائمه (ع) همان قدرت بر مناظره و بحث بوده است و آنانی که با استشهاد به این روایات خواستهاند مبدأ ظهور علم کلام را در لسا ن ائمه(ع) جست وجو کنند، به خطا رفتهاند.
اگر هشام بن الحکم از جانب امام صادق(ع) متکلم نامیده شده، نه آن است که او صاحب آن صناعت و علمی که امروز مرسوم متکلمان است بوده؛ بلکه توانایی بحث و مناظره در اثبات عقاید اسلام و رفع شبهات معاندین را داشته؛ به گونهای که دشمن را مغلوب میساخته است.
اما کلام در معنای دوم که مصطلح و مشهور است و محل بحث ما نیز میباشد، ریشه تاریخی آن را در زمان ایجاد مذاهب کلامی مختلف باید جست وجو کرد. هدف علم کلام در این معنا نیز دفاع از عقاید دینی و حفظ مرزهای اعتقادی میباشد و متکلم دائما سعی میکند که بحثهای عقلی را برای اثبات عقاید دینی استخدام کند و میان عقلیات و ظواهر شرع توافق ایجاد کند.
علامه مظفر معتقد است:
علم کلام اسلامی در زمانی که عقیده اسلامی مورد هجوم فلسفه یونانی قرار گرفته بود، برای دفاع از این عقیده به وجود آمد،و رشد کردوهمان شیوه و برهانی را که در خدمت فلسفه بود به خدمت گرفت.4
پژوهشگران معتقدند که علم کلام در طول تاریخ دچار تحول و تغییر مکرر شده است و در حقیقت با به وجود آمدن اشکالات جدید پاسخ های جدید کلامی در میدان عقاید دینی وارد گردیده و امروز آمیزهای از مسایل جدید کلامی و فلسفه دین مجموعا تحت عنوان کلام جدید عرضه شده است.به هرحال آنچه ما در این بررسی و مقایسه روشها،به آن میپردازیم علم کلام در معنای
مصطلح آن است که امروزه آنرا کلام قدیم یا سنّتی نام گزاردهاند،و منبع اصلی این مقایسه یکی از مشهورترین متون این علم یعنی کتاب«تجرید الاعتقاد» نوشتهٔ خواجه نصرالدین طوسی است، که به شهادت دانشمندان، تمامی متکلمان بعد از این عالم فرزانه در کتب خود متأثر از آن هستند.
روش علم کلام در طرح عقاید(مبدأ)
بحث و بررسی درباره مبدأ عالم هستی را در دو محور«اثبات وجود خالق» و اثبات یگانگی پروردگار عالم» (توحید) دنبال میکنیم. ابتدا به بررسی شیوه علم کلام در این مباحث پرداخته، سپس شیوه و اسلوب قرآن را همراه مناظرات معصومین بیان میداریم تا خصایص و ویژگی های هر یک نشان داده شود.
روش علم کلام در اثبات خالق(صانع): اهم براهین مطرح شده در کتب کلامی در باب اثبات خالق را در چند برهان ذیل میتوان خلاصه کرد.
الف) برهان وجوب امکان:یکی از بزرگترین براهین عقلی اثبات وجود خدا،برهان وجوب و امکان است که گاهی به آن برهان«جهان شناختی» گفته میشود. از ابن سینا به عنوان مبتکر این برهان نام برده شده است؛ لذا به آن برهان سینوی نیز میگویند.5 ابن سینا این برهان را بر پایه چهار مقدمه تقریر کرده است:
1. قبول اصل واقعیت هستی.(پذیرش اینکه جهان هستی سراسر خواب و خیال نیست.)
2. تقسیم عقلی هستی به واجب و ممکن(هر موجودی به حکم عقل یا قائم به ذات خود است در هستی و یا قائم به غیر است و هیچ موجودی از دو سوی این معادله خارج نیست.)
3. قبول اصل علیت(اگر شیء مورد نظر ممکن الوجود باشد وجود ممکن باید علتی داشته باشد.)
4. بطلان تسلسل در سلسله علیت.6
براساس مقدمات ذکر شده،مختصر برهان را می توان چنین بیان کرد:
وقتی ممکنات بینهایت را درنظر میگیریم از دو حال خارج نیست: یا علت برای تحقق آنها لازم است یا نیست. فرض عدم احتیاج به علت نادرست است؛ پس واجب الوجودی باید باشد.
ب) برهان حدوث اجسام:برخی متلکمان اسلامی برای اثبات صانع راه حدوث را پیش گرفتهاند.اساس این برهان نیز بر چهار مقدمه استوار است:
1. در جهان طبیعت اکوانی به نام اجتماع و افتراق و حرکت و سکون داریم.
2. اکوان اربعه همگی حادث و مسبوق به عدم هستند.
3. اجسام هیچ گاه خالی از اکوان چهارگانه نبوده و پیوسته اجسام در حال پیوستگی، گسستگی و حرکت و سکون میباشند.
4. اجسام هیچ گاه خالی از اکوان حادث نبودهاند و میان جسم و اکوان ملازمه وجود دارد و طبعا باید به سان خود اکوان حادث باشند؛ زیرا معقول نیست که یکی از دو ملازم مسبوق به عدم بوده و دیگری قدیم و پیوسته باشد،در حالی که هیچ گاه میان آن دو جدایی نبوده است.
در میان متکلمان خواجه طوسی(ره) از جمله افرادی است که در برخی از رسایل کلامی خود بر این برهان تکیه کرده است. اگر بخواهیم این بر هان متکلمان را در قالب صغری و کبری بریزیم. باید چنین بگوییم:
کل جسم متحیز و کل متحیز لا یخلو من الحوادث، سپس نتیجه می گیریم: کل جسم لا یخلو من الحوادث. سپس نتیجه را صغری قرار داده و به حکم ملازمه کبرایی ضمیمه آن میشود و میگوییم: کل جسم لا یخلو من الحوادث و کل ما یخلو من الحوادث فهو حادث، نتیجه می دهد فکل جسم حادث.7
به این ترتیب، متکلمان در استدلال خود نخست حدوث جهان را اثبات کرده، سپس به اثبات لزوم محدث(پدیده آورنده) میپردازند. در حقیقت راه کلامی مبتنی بر حدوث است و البته منظور از حدوث هم حدوث زمانی است.این حدوث نشانه نیازمندی به محدث تلقی شده و از این طریق بر وجود خداوند استدلال می شود.
البته در اینکه حدوث چه چیزی مقدمه استدلال قرار گیرد، میان متکلمان اختلاف است. گروهی از حدوث اجسام و جواهر شروع می کنند و گروهی از حدوث اعراض که آشکارتر است، آغاز کرده و هر کدام برای خود دلایلی فراهم آوردهاند. بعلاوه در کیفیت اثبات حدوث مورد نظر هم اختلاف دارند؛ عدهای آن را مشهود و آشکار میدانند، ولی گروه بر اثبات حادث بودن جواهر و اجسام یا اعراض اقامه برهان می کنند.8
در هر حال، استدلال کلامی در اطراف همین مسألهٔ حدوث دور میزند و اهمیت این مسأله برای متکلمان چنان است که گویی با نفی حدوث زمانی عالم دیگر، راهی برای اثبات وجود خدا باقی نمی ماند و انکار قدمت عالم از سوی بسیاری متکلمان بیشتر در جهت پیآمدهای مهم آن به خصوص ناتوان شدن از اثبات وجود خدا بر فرض قدیم بودن عالم است. به همین جهت گروهی از جمله ابن رشد، فارابی و بوعلی سینا بر این استدلال انتقادهایی وارد کرده اند، از جمله اینکه: برهان مذکور وجود یک قدیم زمانی را الزام میدارد تا حوادث زمانی بر او تکیه دهند. حال آنکه این قدیم زمانی ممکن است خود مخلوق و به اصطلاح، ممکن باشد. به عبارت دیگر از نظر آنها حدوث نمیتواند مناط احتیاج به علت باشد و اگر چه متکلمان بر آنهستند که با حصر قدیم زمانی در خدا، استدلال خود را از اشکال برهانند؛ اما تلاش آنان حتی اگر موفقیت آمیز هم باشد، راه را طولانی تر و دشوارتر خواهد کرد.
ج) برهان نظم: از نظر متکلمان یکی از روشن ترین و در عین حال همگانی ترین براهین برای اثبات تعلق جهان طبیعت به ماورای ماده، برهان نظم است. برهان نظم مبنی بر یک مقدمه حسی(صغری) و یک مقدمه عقلی و برهانی(کبری) است. تبیین مقدمه نخست، بر عهده علوم و دانش های طبیعی است، در حالی که داور مقدمه دوم عقل و خرد است. روشنترین و بارزترین جلوههای نظم برای بشر در عالم نباتات و حیوانات به ویژه انسان نمودار است و در حقیقت هر یک از رشتههای علوم در خدمت بررسی کیفیت این مجموعه هاست که با هماهنگی خاصی اهداف و آثار ویژهای را درپیدارند.
از طرف دیگر عقل و خرد در هر پدیدهٔ منظمی سه عنصر را لمس می کند:1.برنامه ریزی، 2.سازماندهی، 3.هدفداری، بر این اساس، میان نظم پدیده و دخالت شعور در آن،رابطهٔ عقلی موجود است. متکلمان الهی از برهان نظم به گفته خودشان در دو مورد بهره می گیرند.
الف) نظم جهان طبیعت حاکی از دخالت عقل و شعور در پیدایش آن است و هرگز این نظم را نمیتوان از طریق هیچ عامل ناآگاه(خواه تصادف، خواه خاصیت ماده) تفسیر نمود. اما اینکه، عامل دانا و توانا چه کسی است؟ واجب الوجود است یا ممکن الوجود؟ فناپذیر است یا فناناپذیر؟ هرگز این برهان توانایی قطعی کردن یکی از دو طر ف فرض را ندارد.
در واقع چیزی که از این برهان می توان انتظار داشت، وجود ناظمی در ماوراء طبیعت است، اما تعیین اینکه آن ناظم خداست یا موجودی امکانی، از این برهان ساخته نیست. و باید برای اثبات سایر اوصاف آن ناظم به براهین دیگر کلامی و فلسفی پناه برد. آیت الله جوادی آملی در این باره مینگارد:
کبرای این برهان که هر نظمی نیازمند به ناظم است بدون اعتماد به یک قیاسی که از حرکت، حدوث و یا امکان استفاده کرده باشد، نتیجه نمیدهد؛ لذا این برهان، برهان مستقلی نیست.9
ب) هرگاه از طریق برهان وجوب و امکان،دیگر براهین عقلی،منتهی گشتن سلسله هستیهای امکانی به واجب الوجود بالذات اثبات گردید و روشن شد که نظم حاکم بر طبیعت فعل و کار اوست، در این موقع از برهان نظم میتوان در اثبات صفات کمال او مانند علم و قدرت و حیات و حکمت بهره گرفت.
باید متذکر شد مفاد این برهان در قالب فلسفی و کلامی آن همواره با اشکالات متعددی از جمله موارد بینظمی و شرور در عالم مواجه بوده، که برای آن توجیه مقبول و خشنودکننده ای مطرح نگردیده است.
روش علم کلام در اثبات توحید(نفی تعدد ارباب آلهه)
بخشی از بحث های متکلمان در خصوص مبداء،به بیان صفات و آثار خدای تعالی اختصاص دارد، در این بحثها عمدتا صفات الهی به دو بخش ثبوتیه و سلبیه تقسیم شدهاند.
یکی از مهمترین صفات سلبیه«نفی شرک» است. در این خصوص مهمترین طرق استدلال متکلمین در اثبات وحدانیت خداوند به این قرار است:
واجب الوجود بودن دلیل آن است که خداوی تعالی شریک ندارد، چون اگر شریک داشته باشد، آن شریک هم واجب الوجود است. پس در این صفت مانند یکدیگرند و البته هر یک خصوصیتی دارد، که دیگری ندارد. پس هر دو از آن خصوصیت و واجب الوجود بودن مرکب میشوند و ترکیب در ذات خدا جایز نیست.10
متکلمان؛دلیل دیگری نیز بر وحدانیت خدا اقامه کردهاند که به برهان«تمانع» مشهور است. یعنی:«اگر دو واجب الوجود باشد و یکی عملی را خواهد و دیگری ترک آن را، یا یکی وجهی را خواهد و دیگری وجهی دیگر، باید ارادهٔ هیچ کدام واقع نشود و هر دو عاجز باشند یا اراده یکی واقع شود و دیگری مغلوب باشد که هر دو غلط است.
اسلوب قرآن کریم در طرح عقائد
آنچه تا اینجا بیان شده، اسلوب متکلمان در اثبات وجود و وحدانیت خداوند بود.حال به شاگردی مکتب قرآن کریم مینشینیم و به بررسی شیوههای کتاب الهی در طرح همان مسائل میپردازیم. آنچه که نزل متکلمان،مبحث توحید و اثبات صانع نام گرفته، در قرآن کریم در چهار محور اصلی بررسی شده است که عبارتند از:
الف) اثبات وجود خالق؛ب) الوهیت؛ج) ربوبیت(روشن نمودن تفاوت اله و رب)؛د) توحید الوهیت و ربوبیت.
محور اول ـ اثبات وجود خالق: عدهای معتقدند که قرآن کریم، وجود خداوند را بی نیاز از استدلال دانسته و در صدد اثبات آن برنیامده است. اما این شبهه به شهادت بسیاری از آیات صحیح نیست.گرچه قرآن این امور را فطری دانسته ولی در آیات متعددی بر این امر دلیل اقامه کرده است و از آنجا که مخاطب کتاب الهی در عصرها و زمانهای مختلف است،احتجاجات قرآنی نیز متفاوت و متنوع میباشد. بعلاوه دلایل قرآنی از سنخ براهین کلامی و فلسفی و با هدف دادن یک معرفت کلی نسبت به وجود خدا به انسان نیست، بلکه هدف والاتری نیز دارد و آن اینکه ضربه فکری فطرتها را پیدا کرده و قلب مخاطب را متوجه پروردگارش نماید و در این راستا تمام شیوهها را برای اتمام حجت و توجه دادن انسان ها به مبداء به کار گرفته و این امتیاز منحصر به فرد قرآن است.
مهمترین راههای اثبات وجود خالق در قرآن عبارتند از:
الف) راه پیدا کردن فطرت انسانها:خداوند به فطری بودن خداجویی انسانها در آیه میثاق تصریح کرده است:
واذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی، شهدنا ان تقولوا یوم القیامه انا کنا عن هذا غافلین. او تقولوا انما اشرک آباءنا من قبل و کنا ذریه من بعدهم افتهلکنا بما فعل المبطلون.(اعراف،172/7)
آنگاه که پروردگارت از فرزندان آدم، از پشت هایشان ذریه و نسلشان را بیرون کشید و آنان را گواه خودشان گرفت و فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری، گواهی میدهیم. این برای آن بود که در روز قیامت نگویید ما از این مسأله ناآگاه بودیم یا نگویید پدران ما مشرک شدند و ما نسل بعدی آنانیم. آیا ما را به خاطر آنان هلاک می کنی؟
در واقع انسان را موجودی خالی الذهن نسبت به مبداء هستی نمیداند بلکه درصدد توجه دادن آنها به فطرتشان برآمده و در این راه گاه به اعتراف خود انسانها به این امر استشهاد کرده و گاه عکس العملهای آنان در حالات خوف و اضطرار را یادآور میشود.
یکی از شیوههای قرآن اینست که مشکلات عقیدتی را از راه طرح سئوال در برابر تصورات منحرف مخاطبین علاج می کند و آنها را با اموری که در درون خود نمیتوانند منکر شوند، مواجه سازد. در واقع آیات الهی به شیوههای مختلف مخاطب خود را وادار به فکر کردن میکند و آنان را به اقرار و اعتراف به وجود خداوند می کشاند:
و لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض لیقولن الله.11(لقمان،25/31)
و گر از ایشان سؤال کنی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است، البته جواب خواهند داد:الله.
در بعضی دیگر از آیات قرآن عقل وفطرت بشر با هم مورد خطاب قرار میگیرد و غافلان را برسند قضاوت مینشاند تا خود حکم کنند که چرا در حالات خوف و اضطرار متوجه یک نجات بخش، یک ملجأ و مبداء میشوند و آیا این امر دلیل بر وجود خالق این عالم نیست؟
فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصینله الدین فلمّا نجاهم الی البرفاذاهم یشرکون.12(عنکبوت،65/29)
هنگامی که سوار برکشتی شوند خدا را با اخلاص می خوانند(و غیر او را فراموش می کنند) اما هنگامی که خدا آنان را به خشکی رساند و نجات داد، باز به خدا شرک می ورزند.
ب) راه حس و مشاهده طبیعت: در روش متعارف قرآن، آیات و آثار الهی واسطه اثبات وجود خدا قرار گرفته اند. برهانی که در آن از طریق توجه و مطالعه مخلوقات و دیدن آثار صنع و حیات بر وجود خالق حی، به عبارت دیگر از وجود آیه به وجود صاحب آیه استدلال شده است.
قرآن همه افراد بشر را به مشاهده و تفکر در عالم هستی و سیر آفاقی و انفسی در آن دعوت می کند و از طریق توجه دادن انسان به مخلوقات الهی از آسمان و زمین گرفته تا آبی که مینوشیم و آتشی که میافروزیم و حتی خلقت خود انسان بر وجود خالق استدلال کرده است، بدون اینکه مخاطب را در بحثهای پیچیده سرگردان نماید.
ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار و الفلک التی تجری فی البحر بما ینفع الناس و ما انزل الله من السماء من مآء فاحیا به الارض بعد موتها و بثّ فیها من کل دابّة و تصریف الریاح و السّحاب المسخربین السّماء و الارض لآیات لقوم یعقلون… .(بقره،2/124) در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز و کشتیهایی که در دریا به سود مردم در حرکتند و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده و با آن زمین را پس از مرگ زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده و(همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایی که میان زمین و آسمان مسخرند، نشانه هایی است برای مردم که عقل دارند و میاندیشند.
و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون.13(ذاریات51 21-20/)
و در زمین آیاتی است برای اهل یقین و در وجود خود شما(نیز آیاتی است) آیا نمیبینید؟
ارزش این اسلوب آن است که عقیده در آن همراه با حرکت روزانه زندگی ایجاد شده و تحرک مییابد. به عبارتی دیگر انسان از عمق وجودش حس می کند که چگونه دست خالق و مدبری در سراسر زندگی و حیاتش در این عالم هستی حضور دارد. و چنین راهی مفید یقین و اطمینان قلبی است.
محور دوم ـ الوهیت و خالقیت: یکی از محورهای بحث قرآن، مبدأ الوهیت است. قرآن با ترسیم آفرینشهای اللّه در عالم هستی و مجسم کردن عجز اصنام و آلههٔ خیالی و نشان دادن ناتوانی مشرکان از اقامه دلیل بر مدعایشان، در صدد اثبات دو امر مهم است.
اول اینکه الوهیت متضمن خالقیت است. آنکه معبود است. باید بیافریند، ایجاد کند، اثری بگذارد و نفعی برساند،ضرری را دفع کند و مانند اینها. چون از اینها عاجز باشد اله نیست و اگر پرستیده شود، ظلم است؛ چرا که او خود مخلوق است و باید عبادت کند، نه عبادت شود.
واتخذوا من دونه آلهة لا یخلقون شیئا و هم یخلقون و لا یملکون لانفسهم ضرا و لا نفعا و لا یملکون موتا و لا حیوة و لا نشورا (فرقان،25/3) آنان غیر از خداوند معبودی را برای خود برگزیدند،معبودانی که چیزی را نمیآفرینند بلکه خودشان مخلوقند و مالک سود و زیان خود نیستند و نه مالک مرگ و حیات و رستاخیز خویشند.
بدین وسیله قرآن امری را که هر انسان عاقلی درک کرده و بدان اعتراف دارد، اما حجابها و اعمال آدمیان آن را مستور نگه داشته، روشن و محسوس میکند.
دوم آنکه چون قدرت خلق و آفرینش تنها از اللّه است، پس الوهیت نیز منحصر به اللّه میباشد، پس عبادت تنها باید در برابر او و برای رضای او باشد، چون هیچ مؤثری در عالم خلقت جز او نیست. پس واجب است که تنها او را عبادت کرده و از او حاجت بخواهیم.
ذلکم اللّه ربکم لا اله الا هو خالق کل شیء فاعبدوه…(انعام، 6/102)
آری این است خداوند؛پروردگار شما؛ هیچ معبودی جز او نیست؛ آفریدگار همه چیز است.
محور سوم ـ ربوبیت:مهمترین محور قرآن در بحث مبدأ، بحث ربوبیت است که درک بسیاری از آیات قرآن متوقف بر فهم آن است. رب در لغت، به معنای مالک و مربی اشیاء است و در اصطلاح قرآنی قانونگذار و مشرع نظام می باشد. تاریخ شرایع الهی نشان میدهد که معرکهٔ اصلی انبیاء(ع) با طواغیت زمان و امتهایشان، معرکهٔ ربوبیت بوده است. کسانی چون فرعون و نمرود، مدعی قانونگذاری برای بشر بودند و انبیا ضمن رد این ادعا می کوشیدند تا با تفهیم معنای ربوبیت و تفاوت اله و رب، بشر را متوجه انحصار ربوبیت در خالق عالم هستی نمایند.
اینکه قرآن کریم به احبار یهودی و راهبان مسیحی عنوان رب داده است، آنجا که میفرماید: أتخدوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله(توبه، 9/31) از آن جهت است که آنها قانونگذاری میکردند و در نظام زندگی اعمال نظر می کردند؛ حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال میکردند. بنابراین مهمترین پیام انبیا(که درأهم آیات عقیدتی قرآن منعکس است)، این بوده که بشر زیر بار ربوبیت حق متعال برود و تنها فرمان او را بپذیرد و بنده او بشود. تمام روح و محتوای دین نیز جز این چیز دیگری نیست. امروز نیز همه ادعاها و حرکتهایی که علیه دین در سراسر دنیا آغاز گردیده و رشد مییابد، بر سر مسأله ربوبیت است.
اساس مبارزات انبیاء(ع) که سخن اصلی قرآن نیز میباشد، بر دو امر استوار بوده است:
1. قانونگذار(رب) هر چیز، خالق آن چیز است:ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی (طه،20/50)
2. رب و قانونگذار همه عالم هستی، رب و قانونگذار انسان نیز هست:ربنا رب السموات و الارض.
محور چهار ـ توحید الوهیت و ربوبیت: قرآن در این خصوص، حالت نفسانی مشرکان و تصور آنها نسبت به توحید را مجسم میکند که چگونه توحید را امری عجیب و دور از ذهن میپنداشتند:أجعل الآلهه الهاً واحداً ان هذا لشیء عجاب(ص،38/5)
سپس از آنها برای عقیده شرک آمیزشان طلب دلیل مینماید:
ام اتخذوا من دونه آلهة قل هاتوا برهانکم هذا ذکر من معی و ذکر من قبلی بل اکثرهم لایعلمون الحق فهم معرضون.(انبیاء،21/24) آیا معبودانی جز خدا برگزیدید؟ بگو دلیلتان را بیاورید.این سخن کسانی است که با من هستند و سخن کسانی که پیش از من بودند اما بیشتر ایشان حق را نمی دانند و به همین دلیل از آن روی گردانند.
از سوی دیگر قرآن آثار وجود خدایان متعدد در عالم را ترسیم میکند،تا بانفی آن آثار، هرگونه اعتقاد به چند خدایی نفی گردد:«لو کان فیها آلهه الااللّه لفسدتا و فسبحان اللّه رب العرش عما یصفون (انبیا،21/22) اگردر آسمان و زمین جز الله خدایان دیگری بود.زمین وآسمان تباه میشدند.(نظام جهان بهم میخورد) منزهاستخداوند،پروردگار عرش از توصیفی که آنها میکنند.
تعدد آلهه به معنای تعدد قدرت است، بنابراین اگر دو خدا بودند هر کدام می خواستند مستقلاً این عالم را اداره کنند، فساد و آشفتگی ایجاد می شد. اما در این عالم وحدت حکفرماست و این وحدت در نظام، برهمگان روشن است و هر کسی در هر سطحی از بینش که باشد، درک می کند که اجزای عالم به هم پیوسته است، و در واقع آنچه مشهود است وحدت و نظم است و نه فساد و آشفتگی.
علی رغم تشابه و تطبیقی که بعضی سعی کردهاند میان آیات قرآنی در این موضوع، با برهان تمانع ایجاد کنند، استدلال قرآن متضمن امتیازاتی است که برهان کلامی مذکور فاقد آن است. یکی اینکه در برهان تمانع، اصرار میشود که ثابت گردد که خود جهان موجود واحدی است؛ ولی در برهان قرآنی تکیه روی این معنااست که جهان دارای نظام واحد است. وحدت نظام لازمه وحدت وجود جهان نیست، چرا که ممکن است تعدد در موجودی باشد، اما نظام حاکم بر آن، نظام واحدی باشد.بنابراین حتی اگر فرض تعدد وجود را هم داشته باشیم باز برهان قرآن در جای خود باقی است. امتیاز اینکه،برهان تمانع حداکثر اثبات می کند که خالق و ایجاد کننده، یکی است. اگر دست دو علت تام در کار باشد، باید دو عالم وجود یابد؛ پس نتیجهٔ آن فقط وحدت خالق است. اما استدلال قرآن علاوه بر وحدت خالقیت، وحدت ربوبیت را هم اثبات میکند، نه تنها اصل آفرینش از دو خدا نیست، بلکه تدبیر این جهان هم به دست دو خدا نمیباشد.
آنچه توجه به آن ضروری به نظر میرسد، اینکه قرآن حتی دلایل عقلیاش را نیز محسوس کرده و به طور ساده و قابل فهم برای همگان، بیان داشته است.بیانی ساده برای حقیقتی طبیعی که تعدد قدرت و سلطه را در یک مجال به تصویر میکشد و نتیجهٔ آن را محسوس میگرداند، تا راهی برای توجه و درک همگان باشد.
ضرب اللّه مثلاً رجلاً فیه شرکاء متشاکسون و رجلاً سلماً لرجل هل یستویان مثلاً الحمدلله بل اکثرهم لایعلمون(زمر،39/29)؛خداوند مثالی زده است.مردی را که مملوک شریکانی است که دربارهٔ او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند، و مردی که تنها تسلیم یک نفر است.آیا این دو یکسانند؟حمد مخصوص خداست؟ولی بیشتر آنان نمیدانند.
در واقع، تمام آنچه قرآن در آیات دیگر در آثار و عواقب تعدد آلهه بیان فرموده، در قالب این مثال زیبا نمایان گشته است.راه دیگر قرآن برای مقابله با شرک، نفی همهٔ اعتقادات و افکاری است که منجر به اعتقاد به شرک و تعدد آلهه شده است، که از جملهٔ آنها، اعتقاد به فرزند برای خدا میباشد.چرا که اگر همسر یا فرزندی برای او بود،البته در چیزی از قدرت با او مشارکت میکرد و در نتیجه همان اشکال در تعدد آلهه پیش میآمد.
بدیع السموات و الارض انی یکون له ولد و لم تکن له صاحبة وخلق کل شی و هو بکل شی علیم.14(انعام،101/6)
او پدید آورندهٔ آسمانها و زمین است و چگونه ممکن است فرزندی داشته باشد؟در حالی که همسری نداشته و همه چیز را آفریده و او به همه چیز داناست.
روش معصومین(ع)در اثبات وجود خدا
به دلیل وجود زنادقه که منکر وجود خدای واحد بودند، در عصر امام باقر(ع) و ائمه بعد از آن حضرت بخش عظیمی ازمناظرات ایشان با مخالفانشان اختصاص به بحثهای وجود خدا دارد، در اینجا ضمن بیان نمونههایی از این روایات، سعی میکنیم تا سیمایی از شیوههای آن بزرگواران را در اثبات وجود خداوند و یگانگی پروردگار عالم ارائه دهیم.
معصومین(ع)قبل از هر چیز، سعی در توجه دادن انسان به فطرتش داشتهاند.چرا که شناخت خداوند را بر اساس آن امری معلوم، اما مغفول میدانستهاند.
از امام علی(ع) روایت شده که در خطبهای فرمود:
سپاس خدای را که ستایش را به بندگانش الهام فرمود و سرشت آنها را بر معرفت ربوبیت خود آفرید.15
مردی به امام صادق(ع) گفت:ای زادهٔ رسول خدا! مرا با خدا آشنا کن، خدا چیست؟چون مجادله کنندگان بر من چیره شده و سرگردانم کردهاند! امام(ع) به او فرمود:«ای بندهٔ خدا! آیا تا به حال سوار کشتی شدهای؟«گفت:آری.فرمود:آیا شده که کشتی بشکند و کشتی دیگری برای نجاتت نباشد و امکان نجات با شنا را هم نداشته باشی؟گفت:آری.فرمود:آیا در چنین حالتی به چیزی که بتواند از آن گرفتاری نجاتت دهد،دلبسته بودهای؟گفت:آری.امام صادق(ع)فرمود:«آن چیز همان خداست که قادر بر نجات است،آنجا که نجات دهندهای نیست.او فریادرس است، آنجا که فریادرسی نیست».16
این حدیث بیان میکند که انسان وقتی در تنگنا قرار میگیرد، و از همهٔ علل و اسباب عادی قطع امید میکند، متوجهٔ یک مبدأ میشود که نجات بخش اوست.در واقع امام، از مخاطب میخواهد که خود را در آن موقعیت فرض کرده و ببیند که فطرتش چه میجوید؟موقعیتی که با تجسّم آن، هر انسانی از درون متوجهٔ وجودی میگردد که او همان خدای قادر است.
از طرف دیگر ائمه (ع)آیات و مخلوقات الهی را روشنترین دلیل بر اثبات وجود خداوند میدانستند چنانکه حضرت علی (ع) می فرماید:
به صنع و آفرینش خدا بر وجودش استدلال میشود، با عقول، معرفتش باور میگردد و با اندیشهٔ برهانش اثبات میشود.17
به همین دلیل مخاطب خود را به تفکر در پدیدههای الهی و حتی خلقت خود انسان دعوت میکردند و گاه به طور اجمال و گاه به تفصیل به شرح عظمت موجودات میپرداختند.
زندیقی به امام رضا(ع) گفت:چه «دلیلی بر وجود اوست؟» فرمود:«من هنگامی که به جسم خود اندیشیدم و دیدم نمیتوانم طول و عرض آن را کم و زیاد نمایم و ناخوشی را از آن دفع، و خوشی را بدان برسانم، دریافتم که این بنیان را بناکنندهای است و به او اقرار کردم .اضافه بر آن که من قدرت او را در چرخش فلک و ایجاد ابرها و وزیدن بادها و حرکت خورشید و ماه و ستارگان و دیگر نشانهها و آیات شگفت آور و استوار، مشاهده کردم و دریافتم که برای همهٔ اینها تقدیرکننده و پدید آورندهای است.18
در حقیقت ائمه (ع) راهی را ترسیم کردهاند که پیمودن آن برای عموم مردم از هر صنف و طایفهای و در هر سطحی از علم و معرفت میسّر است و محتاج ذهن کار کشتهٔ فلسفی و کلامی نمیباشد.آنها گاهی از نزدیکترین و مملوسترین اشیا برای درک طرف مقابل مثال میزدند:
ابو شاکر دیصانی زندیق،بر امام صادق(ع) وارد شد و گفت:«ای جعفر بن محمد!مرا به معبودم راهنمایی کن.امام فرمود:«بنشین».و دید پسرکی خردسال با تخم مرغی که در دست دارد، بازی میکند، آن حضرت فرمود:«پسر جان آن تخم مرغ را به من بده» پسرک آن را به امام داد و آن حضرت فرمود:«دیصانی! این مخزن در بسته است با پوستی سخت، در زیرش پوستی نرم دارد، و در زیر پوست نرم، زرده مایع و سفیده روان است ،نه زردهمایع با سفیدهٔ روان مخلوط میشود و نه سفیدهٔ روان با زردهٔ مایع در میآمیزد، و این مخزن به حال خود باقی است و هیچ مصلحی از درون آن بیرون نمیآید تا از اصلاح حالش خبر دهد، و هیچ مفسدی به درون آن نمیرود تا از افسادش گزارش کند، و نمیتوان فهمید که برای نر آفریده شده یا برای ماده،و چون میشکافد، رنگهای طاووسین به نمایش میگذارد!آیا برای آن تدبیر کنندهای میبینی؟» راوی گوید:او اندکی سکوت کرد و سپس گفت:«گواهی میدهم که خدایی جز اللّه یگانه بیشریک نباشد، و گواهی می دهم که محمد بنده و رسول اوست و تو امام و حجت خدا بر خلقی، و من از آنچه که در آن بودم توبه میکنم.19
هدف ائمه از سوق دادن انسانها به تفکر در مخلوقات الهی، به تأسی از قرآن، تنبّه و تذکر بوده است.ویژگی خاصی که استدلالهای پیچیده متعارف فاقد آن میباشند.موجودات عالم هستی از کوچکترین آنها تا بزرگترین،هر یک برای انسان پیامی دارند که خداوند از طریق آنها با انسان سخن گفته و معنای آیه بودن مخلوقات الهی هم چیزی جز این نیست.
در مواردی امام، با یادآوری امور ملموس و مکرر در زندگی انسان بر ربوبیت خداوند و حضور تدبیر او در حیات بشر استدلال نمودهاند:
مردی فرا روی امیرالمؤمنین (ع) برخاست و گفت:«یا امیرالمؤمنین! پروردگارت را به چه شناختی؟» فرمود:«به فسخ تصمیمهاو نقض ارادهها.چون من اراده کردم و او میان من و خواستهام جدایی افکند، و من تصمیم گرفتم و قضای او تصمیم را بر هم زد، پس دانستم که تدبیر کننده کسی جز من است».
همچنین در کلام معصومین از طریق انحصار آثار ملک و سلطنت و ارسال رسل، بر توحید ربوبیت و الوهیت تأکید شده است.
از جمله وصیتهای امیرالمؤمنین به فرزندش امام حسن(ع) است که فرمود:
بدان اگر پروردگارت را شریکی بود ، رسولانش نزد تو میآمدند و آثار حکومت و قدرت او را میدیدی و صفات و افعال او را میشناختی؛لیکن او خدای یگانه است، همان گونه که خود را معرفی کرده،هیچ کس دربارهٔ آن با او ضدیت و خصومت نخواهد کرد و اوست که خالق هر چیز است.20
چنانکه دیدم استدلالهای ائمه(ع)بسیار محکم و غیرقابل مناقشه بوده است، چرا که آنان از نزاعها و جدالهای طولانی و بیحاصل، جداً دوری میجستند، و برای آنکه مطلب را به ذهن نزدیکتر کنند، مثال میزدند و با طرح سؤال، مخاطب را به اعتراف میکشاندند و گاهی نیز به آثار و عواقب منفی آن اعتقاد باطل اشاره می کردند، تا اگر مخاطب قابل هدایت است. در قلب او اثر گذارند و اگر اهل عناد و لجاج است، او را به سکوت وا دارند. به همین خاطر ما معتقدیم که میتوان از اسلوب قرآن کریم و معصومین (ع) به عنوان شیوهٔ واحدی نام برد.شیوهای که علاوهٔ بر عقل، قلبها و وجدانهای بشری را نیز مورد خطاب قرار میدهد.از یک طرف با توجه دادن به فطرت،انسان غافل را متنبه کرده، و وجدانهای پاک را در فشار روانی قرار میدهد. از طرف دیگر با ضربهٔ فکری،عقول بشر را به اندیشیدن وا میدارد و همه اینها در راستای جدالی احسن است که تنها هدف آن اقناع خصم و دفع شبهه نمیباشد بلکه در پی اثر گذاشتن، بیدار کردن و نهایتاً «هدایت» انسانهاست.
مقایسه میان اسلوب قرآن و حدیث با علم کلام در بحث معاد
بعد از بحثهای مربوط به مبدأ و بررسی ویژگی دو شیوهٔ قرآن و متکلمان، به مقایسه چگونگی طرح دومین مبحث عقاید یعنی معاد، که در حقیقت مهمترین بحث عقاید اسلام بعد از مسألهٔ توحید است،میپردازیم.
روش علم کلام در بحث معاد:خواجه نصیرالدین طوسی، مقصد ششم از کتاب «تجرید الاعتقاد» را به بحث اثبات و امکان معاد و شبهات مربوط به آن با عنوان «فی المعاد و الوعد و الوعید و ما یتصل بذکر» اختصاص داده است.خلاصه آنچه این متکلم بزرگ در اثبات معاد مطرح کرده از این قرار است:
اثبات معاد توقف بر آن دارد که آفریدن عالم دیگر مانند این عالم ممکن باشد و دو دلیل بر آن است:یکی آنکه دو چیز مانند هم در حکم، مانند هم هستند و این دلیل عقلی است.(یعنی اگر وجود اسبی ممکن باشد، وجود اسبی دیگر مانند او هم ممکن است).دلیل دوم نقل است؛یعنی قرآن و حدیث دلالت بر آن دارد که خداوند مثل این عالم را میتواند خلق کند.
علامه حلی(ره) شارح کتاب تجرید الاعتقاد در توضیح این مطلب می فرماید:حکمای پیشین وجود عالمی را مانند این عالم محال دانستند و بر محال بودن آن دلیل آوردند که اگر عالم دیگری یافت شود، کره است و اگر با این عالم مماس باشد یا جدا باشد میان آنها خلأ حاصل خواهد شد، جواب آن است که:ما مسلم نداریم کره باشد، بر فرض هم کره باشد، اگر در جای دیگر یعنی عالم دیگر آب و آتش و عناصر دیگر باشد،آنها هم میل طبیعی به همین آب و آتش ما دارند و باید با اینها در یک مکان اجتماع کنند.جواب آن است که شاید عناصر آن عالم در حقیقت با عناصر این عالم فرق داشته باشند و همه مایل به یک مکان نباشند.به هر حال خواجه (ره) این بحثها را طرح کرده و باطل میکند.
خواجه (ره) همچنین دو دلیل بر وجوب معاد و بعث اقامه کرده است:
یکی اینکه وفای به وعده واجب است و خدای تعالی بندگان صالح خود را وعده ثواب داده است، پس باید به این وعده وفا کند.دوم آنکه حکمت مقتضی است که خداوند عالم نیکان را پاداش و ستمکاران را عذاب کند تا میان مطیع و عاصی فرقی باشد.
سپس خواجه (ره) متذکر میشود که معاد جسمانی از راه نقل ضروری و ممکن است.
علامه حلی(ره) در کتاب «باب حادی عشر»،در مبحث معاد ضرورت این اصل را چنین بیان کرده است:
تمام مسلمین بر معاد جسمانی یعنی رجوع مردم بعد از مردن به همین ابدان اتفاق کردهاند؛زیرا که اگر معاد نباشد، تکلیف قبیح است. به جهت اینکه برگشتن ارواح به این بدنها ممکن است و مخبر صادق نیز خبر داده است، پس وقوع آن حق میباشد و آیات بسیار نیز دلالت بر وقوع آن دارد و در مذمت کسی است که منکر آن شود.
مسأله دوم این است که معاودت و بازگشت، عقلاً و نقلاً واجب است. هر کسی که مستحق عوض در این دنیا شده است و یا آنکه مستحق گرفتن عوض از او شده است، مبعوث شدن او به حکم عقل واجب است و غیر از این دو طایفه به دلیل نقلی بعث آنها ثابت شده است.
چنانکه ملاحظه میگردد یکی از دلایل مهم اثبات معادجسمانی نزد این دو بزرگوار، تصریح قرآن و روایات بر وجود این امر است که بقول ایشان:«و السمع دلیل علیه».البته ادله عقلیه دیگری نیز بر اصل معاد اقامه شده است که شاید بتوان گفت برخی از آنها جز حُسن عقلی و امکان معاد چیز دیگری را ثابت نمیکند.بعضی از آنها موضوعش نیز مأخوذ از نقل است:مانند وجوب ایفای به وعده و وعید؛زیرا تحقق وعده و وعید از دلیل نقل میباشد لذا به طور کلی در بحث معاد، دلایل متکلمان را متأثر از استدلالات قرآنی میبینیم، جز اینکه قرآن همین دلایل را به اضافهٔ مطالب دیگر با شیوهٔ خاص خود که به تفصیل بدان اشاره خواهیم کرد، بیان داشته و متکلمان نیز بعضی از همان دلایل را در قالبهای خاص اصطلاحی خود ریخته و ارائه دادهاند.
روش قرآن در اثبات معاد
مهمترین امری است که انبیاء (ع)بعد از دعوت به الوهیت و ربوبیت الله تعالی، مردم را بدان فرا میخواندند، اعتقاد به جهان آخرت و مسألهٔ حشر و حسابرسی بوده است.
لذا بخش عظیمی از آیات عقاید قرآن، اختصاص به بحث معاد دارد که در این آیات اثبات معاد، معاد جسمانی و کیفیت و چگونگی بر پایی قیامت و حشر و حسابرسی مطرح گردیده است.مسأله اثبات معاد در قرآن بر دو محور اساسی امکان معاد و ضرورت معاد استوار است.
یکی از مهمترین ریشههای انکار در منکران روز جزا «استبعاد معاد» بوده است. چرا که آنان احیای دوبارهٔ مردگان را امری نشدنی تلقی میکردند.
قرآن با اشاره به سخنان ایشان ساختار ذهنی منکران معاد را که مبتنی بر اوهام و تصورات باطل است ترسیم مینماید:
و کانوا یقولون أئذا متنا و کنّا تراباً و عظاماً ءانا لمبعوثون (واقعه،56/47) و میگفتند :هنگامی که ما مردیم و خاک و استخوان شدیم، آیا برانگیخته خواهیم شد؟و آیا پیشینیان ما برانگیخته خواهند شد؟
ءاذا متنا و کنّا تراباً ذلک رجع بعید.21(ق،3/50) آیا پس از آنکه مردیم و یکسره خاک شدیم، (باز زنده میشویم).این بازگشت بسیار بعید است.
ولئنقلت انکممبعوثونمن بعد الموت لیقولن الذین کفروا ءانهذاالاسحرمبین.(رعد،13/5) و اگر به آنها بگویی شما بعد از مرگ برانگیخته میشوید،مسلماً کافران میگویند:این سحری آشکار است!
در مقابل، قرآن همه ابزارهای محسوس و قابل فهم بشری را برای نشان دادن امکان تحقق این امر به کار گرفته است و با تکیه بر دو صفت قدرت و علم الهی در صدد نزدیک کردن اذهان به مسأله است و این اولین گام در اثبات امری است که اذهان منکران آن را نشدنی میپنداشت.در این راستا قرآن از چند راه بر امکان معاد استدلال کرده است:
الف) نظام موجود طبیعت:قرآن این نظام راشاهد مثال قدرت پروردگار عالم بر احیای دوباره مردگان میداند؛ لذا دست بشر را گرفته، در طبیعت سیر میدهد و همگان را به اندیشیدن فرا میخواند.
و اللّه انزل من السماء ماء فاحیا به الارض بعد موتها ان فی ذلک لایه لقوم یسمعون22(نحل،65/16)
خداوند از آسمان آبی فرستاد و زمین را پس از آنکه مرده بود، حیات بخشید.در این، نشانهٔ روشنی است برای گروهی که گوش شنوا دارند.
و در آیات دیگری، روشن میکند که احیای زمین مرده،نشانهٔ چیست؟
و الله الذی ارسل الریاح فتثیر سحاباً فسقناه الی بلد میت فأحیینا به الارض بعد موتها کذلک النشور23 (فاطر،9/35) خداست آن کسی که بادها را بفرستد تا ابرها را برانگیزد و آن ابر را به زمین مرده برانیم و به بارانش زمین را (پس از مرگ خزان) زنده کنیم.حشر و نشر مردگان هم، همین گونه است.
بنابراین، قرآن با دعوت به مشاهدهٔ طبیعت نتیجه میگیرد که آن کس که قدرت بر زنده کردن زمین مرده دارد، همان کس قادر به احیای مردگان در روز قیامت است.
ب) آفرینش نخست و آفرینشهای دیگر:راه دیگری که قرآن از طریق آن بر امکان معاد تأکید میکند، یادآوری آفرینش نخست انسان و مراحل خلقت اوست.در واقع از نظر قرآن، آفرینش نخست و آفرینش دوباره در روز رستاخیز از یک مقولهاند.از این جهت با اشاره و تذکر آنها،در پی اثبات معاد است.
و یقول الانسان أءذا مامتّ لسوف أخرج حیاً.اولایذکر الانسان انا خلقناه من قبل و لم یک شیئاً (مریم،19/66 و 67)، انسان میگوید:آیا پس از مردن زنده(از قبر) بیرون آورده میشوم؟آیا انسان به خاطر نمیآورد که ما پیش از این او را آفریدیم، در حالی که چیزی نبود؟
او لم یروا کیف یبدیء اللّه الخلق ثم یعیده ان ذلک علی اللّه یسیر24(عنکبوت،19/29)
آیا آنان ندیدندچگونه خداوند آفرینش را آغاز میکند،سپس بازمیگرداند؟این کار برای خدا آسان است .
به این ترتیب،قرآن با تأکید برخلقت اولیهٔ انسان نه تنها احیای دوباره را ثابت میکند،بلکه بر آسان بودن این امر در برابر قدرت پروردگار تأکید دارد.
ج) واقعیتهای تاریخی:بیان واقعیتهای تاریخی و موارد احیای مردگان در داستانهای گذشتگان راه دیگری است که توسط آن،قرآن کریم مستقیم یا غیر مستقیم به اثبات معاد پرداخته است.
از جملهٔ آنها،داستان اصحاب کهف (کهف،919) میباشد که پس از نقل آن هدف از این ماجرا چنین بیان شده است:و کذلک اعثرنا علیهم لیعلموا ان وعدالله حق و ان الساعه لاریب فیها (کهف،18/21) و این چنین مردم را متوجه حال آنها کردیم تا بدانند که وعده خداوند(در مورد روز رستاخیز) حق است و در پایان جهان و قیام قیامت شکی نیست.
داستان زنده شدن عزیر و مرکبش بعد از صد سال (بقره،259) و درخواست ابراهیم (ع) در نشان دادن کیفیت احیای پرندگان قطعه قطعه شده ،(بقره،260) همچنین نقل معجزات حضرت عیسی(ع) که یکی از آنها زنده کردن مردگان به اذن پروردگار بوده است،(آل عمران،49)
د) تشابه خواب و مرگ:خواب، امر واقعی و محسوسی است که هر کس به طور طبیعی در زندگی روزمرهاش با آن سر و کار دارد.قرآن آن را شبیه به مرگ دانسته و بیدار شدن را مشابهٔ بعث، و این همه را نشانهای برای گروهی که اهل تفکرند، میداند:
الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون (زمر،39/42)خداوند، ارواح را به هنگام مرگ قبض میکند و ارواحی را که نمردهاند نیز، به هنگام خواب میگیرد.سپس ارواح کسانی که فرمان مرگشان را صادر کرده، نگه میدارد و ارواح دیگری را(که باید زنده بمانند) باز میگرداند تا تاریخی معین.در این امرنشانههای روشنی برای کسانی که اندیشه میکنند، وجود دارد.
هـ) علم پروردگار متعال دلیل امکان بعث:چون یکی از دلایلی که به واسطهٔ آن،منکران معاد، احیای دوباره را غیرممکن میدانستند، گم شدن اجزای بدن انسان درزمین و پراکنده شدن آن بوده است.قرآن کریم با تذکر علم پروردگار به همهٔ امور بر امکان معاد تأکید می کند:
ءاذامتنا وکناتراباًذلکرجعبعید.قدعلمناماتنقصالأرضمنهموعندناکتابحفیظ.(ق،50/3و4)
آیا هنگامی که مردیم و خاک شدیم، دوباره به زندگی برمیگردیم؟این بازگشتی بعید است.ولی ما میدانیم مقدار آنچه را زمین از بدن آنها میکاهد و نزد ما کتابی است که همه چیز درآن محفوظ است.
پس از بیان شواهد مثال قرآنی بر امکان معاد به دومین محور استدلال قرآنی یعنی «ضرورت معاد» میپردازیم که برای آن چهار دلیل اساسی ذکر شده است:
الف) هدفدار بودن جهان آفرینش:قرآن کریم نفی معاد را با بیهودگی و عبث بودن جهان آفرینش مساوی میداند، لذا از یک طرف بر هدفدار بودن عالم تصریح کرده و از طرف دیگر بر اساس این هدفمندی امر معاد را ضروری تلقی میکند:
افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم ءالینا لاترجعون.25(مؤمنون،115/23)
آیا گمان کردید که شما را بیهوده آفریدیم و به سوی ما بازگردانده نمیشوید؟
ب) رفع اختلافات:یکی دیگر از مواردی که قرآن به واسطهٔ آن تحقق معاد را امری ضروری میداند، رفع اختلافات افراد بشر و آشکار گشتن حق واقعی است که وعده،تحقق آن در قیامت دادهشده است:ولاتزروا وازرة وزراخریثمالیربکممرجعکمفینبئکمبماکنتمفیهتختلفون. (انعام،/6 164) و هیچ گناهکاری، گناه دیگری را متحمل نمی شود، سپس بازگشت همهٔ شما به سوی پروردگارتان است و شما را از آنچه در آن اختلاف داشتید خبر خواهد داد.
ج) اجرای عدالت:بدیهی است که شرط اجرای عدالت از جانب پروردگار عالم بر انسانها، این است که جزای اعمال آنها داده شده و مؤمن و کافر، مطیع و عاصی در یک ردیف قرار نگیرند و البته این محقق نخواهد شد، مگر با وجود عالمی که در آن به همه حسابها رسیدگی شود و به کسی ظلم نشود. پس وقوع معاد ضروری است و خداوند به آن وعده داده است:
و نضع الموازین القسط لیوم القیامه فلا تظلم نفس شیئاً و ان کان مثقال حبه من خردل اتینا بها و کفی بنا حاسبین26(انبیاء،47/21) ما ترازوهای عدل را در روز قیامت برپا میکنیم. پس به هیچ کس کمترین ستمی نمیشود و اگر به مقدار سنگینی یک دانهٔ خردل (کار نیک و بدی) باشد،ما آن را حاضر میکنیم و کافی است که ما حساب کننده باشیم.
د) صدف وعده الهی:نهایتاً قرآن به حق بودن و تخلف ناپذیری وعدهٔ الهی بر ضرورت وجوه معاد استشهاد میکند و با تأکید و قسم بر این امر آن را نشانهٔ صریح ضرورت حشر و قیامت میداند:
الله لا اله الا هو لیجمعنّکم الی یوم القیامه لاریب فیه و من اصدق من الله حدیثا27(نساء،87/4) خداوند که معبودی جز او نیست و به یقین همه شما را در روز رستاخیز(که شکی در آن نیست)، جمع میکند و کیست که از خداوند راستگوتر باشد؟
قرآن کریم همچنین در آیات متعددی بر جسمانی بودن معاد تصریح میکند و اینکه انسان در رستاخیز با همین بدن دنیوی مبعوث شده و در بهشت یا جهنم، پاداش یا کیفر خواهد دید.
وقتی در روایات ائمه معصومین(ع)،که دربارهٔ اثبات معاد بیان شده است کنکاش نماییم مشاهده می کنیم که همان محورهای استدلالی قرآن کریم با بیانی ساده و مثالهایی ملموس در کلام ایشان مطرح شده است.ابن ابی العوجا به امام صادق(ع) گفت:دربارهٔ این آیه چه میگویی که میگوید:هر بار که پوستهایشان بریان گردد، پوستهای دیگری را جایگزین آن میکنیم.
فرض میکنیم که این پوستها گناه کرده و عذاب شوند، گناه پوستهای دیگری چیست؟امام فرمود:وای بر تو! هم خود آن است و هم میز آن، سؤال کننده پرسید:این سخن را برای من عقلی کن! فرمود:بگو بدانم اگر کسی خشتی را بشکند و بعد با آب آغشته نماید و به گل تبدیلش کند و سپس به شکل نخستین در آورد، آیا خود آن و غیر آن نیست؟ فرد پاسخ داد:چرا، خدا عمرت دهد.28
مقایسه دو روش در بحث معاد
از آنجایی که بحث معاد از جمله مباحثی است که مربوط به عالم غیب و ماورای عالم محسوس بوده و اطلاعات ما نسبت به این عالم جز از راه اخبار قرآن و روایات معصومین (ع) نمیتواند باشد؛لذا هر گونه زیاده گویی از آنچه که در قرآن و روایات معصومین (ع) بیان شده است، قابل اعتنا و اعتماد نیست.
در این خصوص علم کلام وارد بحثهایی مثل شبهه آکل و مأکول شده و مناقشات کلامی بسیاری پدید آمده است که دلیلی بر قطعی بودن آنها وجود ندارد، بلکه ورود به آنها موجب دور افتادن از اسلوب قرآنی و شیوه معصومین (ع) میگردد، چرا که قرآن و روایات اساساً متعرض این بحثها نشدهاند.اما صرف نظر از این مباحث انتزاعی، در بسیاری از دلایل عقلی و نقلی ،علم کلام متأثر از استدلالهای قرآن و تکرار کننده آنهاست با این تفاوت که در قرآن علاوه بر اثبات معاد به بحث از آثار و نشانههای قیامت، کیفیت حشر و حسابرسی و امثال آن پرداخته شده که به درک و فهم مخاطب کمک میکند و البته سخن از این گونه اخبار ماوراء الطبیعی تنها در شأن وحی الهی است.
نتیجه بحث
از مجموعهٔ مقایسههایی که در مباحث مبدأ و معاد بین استدلالهای علم کلام با روش قرآن و معصومین (ع) (که در حقیقت همان روش هدایت بشر توسط وحی میباشد) ارائه نمودیم، ویژگیهای بارز این دو روش(روش الهی و روش متکلمان)و نقاط قوت و ضعف آنها به این شرح بدست میآید:
ـ قرآن کریم با همه مردم سخن میگوید، در حالی که مخاطب علم کلام طبقه خاصی از دانشمندان آشنا به اصطلاحات فلسفی و کلامی میباشند.
ـ کلام قرآن ساده و روشن و قابل فهم همگان است در حالی که سخن متکلمان غالباً مغلق و پیچیده میباشد.
ـ قرآن معقول را محسوس میکند، بنابراین از حیث تأثیر مانند مشاهده است.مشاهدهای توسط قوهٔ عاقله که نتیجه آن یقین و باور قلبی است.اما استدلالهای متکلمان ،عقلی و منطقی محض بوده و راهی برای نفوذ در قلبها ندارد.
ـ قرآن انسان را متوجه فطرتش میکند فطرتی که به دلیل پیروی از هوای نفس در حجاب غفلت قرار گرفته و نیازمند تذکر است نه استدلالهای پیچیده،در حقیقت هدف قرآن بیدار ساختن وجدان و هدایت بشر است،در حالی که هدف اصلی متکلمان رفع شبهه و اقناع مخاطب میباشد.
با این مقایسه به روشنی در مییابیم که عقاید راستین اسلام که در قرآن آمده و توسط پیامبر اکرم(ص) و اوصیای او به جامعه بشری تعلیم داده شده، دارای اسلوبی غنی، اثر گذار و منحصر به فرد است.
اما این روش با نفوذ مشربهای فکری و فلسفی و ورود مکتبها و روشهای شناختی گوناگون به حوزهٔ معارف مسلمین ، به خصوص در عصر غیبت، کم کم مهجور مانده و به دست فراموشی سپرده شده است.
حال آنکه به دلیل سرچشمه گرفتن از وحی و احاطهٔ بر همهٔ خصوصیات مخاطب، چنین روشی از هر گونه اضافات علمی مستغنی بوده و به تنهایی میتواند متکفل هدایت بشر گردد.
به همین جهت امروزه ضرورت علمی و تکلیف شرعی اقتضا میکند که روش طرح عقاید در قرآن و لسان ائمه(ع) احیا شده و استقلال و تمامیت و غنای این مکتب در شیوه و روش خود نشان داده و پاس داشته شود، تا جانهای تشنه و ضمیرهای جویای حق، از زلال آن سیراب گردند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. علامه مجلسی، بحارالانوار، 92/31.
2. کلینی، اصول کافی، 2/599، ح 2.
3. خلط این دو معنا با هم باعث اشتباهات بسیاری در فهم تاریخچهٔ علم کلام و فهم بعضی روایات از ائمه (ع) شده، که در آنها لفظ کلام یا متکلم آمده است.
4. محمد رضا مظفر، فلسفه و کلام اسلامی/102.
5. برهان صدیقین نیز گفته اند؛چون مقدمات استدلال بدیهی و اندک است.
6. ابن سینا، شرح اشارات، 3/18 تا 20.
7. مدخل مسایل جدید در علم کلام به نقل از کشف الفواید فی شرح قواعد العقاید/ 135 ـ 143،این متن خلاصهتر از تجرید است.
8. محسن جوادی، درآمدی بر خداشناسی فلسفی/26.
9. عبدالله جوادی آملی، تبیین براهین اثبات وجود خدا/231.
10. شیخ حر عاملی، کشف المراد فی شرح تجریدالاعتقاد/103.
11.این سؤال در آیات متعدد دیگری با محتوای مشابه تکرار شده است:عنکبوت/61، یونس/3،زخرف 9/ تا 11و78.
12. و نیز آیهٔ 67 سورهٔ اسراء، 12 و 22 و 23 سورهٔ یونس و… متضمن همین معنا می باشد.
13. و نیز آیه 3 رعد،و آیات 22و24 روم،آیهٔ 3 تا 5 جاثیه، آیه 31 و 32 انبیاء،آیات 12 و 13 و 72 و 78 نمل و 6 و 10 یونس نیز بیان کنندهٔ همین مفاهیم می باشد.
14. آیات 27و 28 نجم،آیات 81 و 82 زخرف،آیه30 و آیات 88 ـ 93 مریم ، متضمن همین مسأله می باشد.
15. اصول کافی، باب 22/1 ، ح 5.
16. بحارالانوار، 3/41.
17. همان55/.
18. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا،1/266.
19. بحارالانوار، 3/31.
20. نهج البلاغه، نامه 31.
21.آیهٔ 66 مریم ،آیات 1012 ذاریات ، آیه 17 احقاف ، آیات 35و36 دخان و 5 رعد نیز مشتمل بر همین مضمون است.
22. آیهٔ 24روم و 17حدید نیز اشاره به همین مضمون دارند.
23.آیهٔ 57 اعراف ،11 زخرف ، 39 فصلت و 50 روم نیز اشاره به همین مضمون دارند.
24. آیهٔ 15ق، 37 روم ،آیات 57 حج ، 37 40 قیامت ، آیهٔ 33 احقاف ، آیات 98 99 اسرا و آیهٔ 81 یس نظیر همین مضمون را در بردارند.
25. آیات 3839 دخان،قیامت،آیهٔ 85 حجر و 3 احقاف نیز به این مضمون اشاره میکند.
26. آیات 2122 جاثیه ، آیهٔ 28 ص و 4 یونس نیز حاوی همین مضمون میباشد.
27. آیهٔ 122 نساء ، 28 زمر ، 20 یونس و آیات 16 ذاریات نیز حاوی همین مضمون میباشد.
28. چنانکه میبینیم دلایل محکم امام بر طبق سطح ادراک شنونده ارائه گردیده و همه جا موجب اقناع سؤال کننده و اتمام حجت بر مخاطب بوده است.