آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

نکته 6: (ذکر خدا)
اى عزیز قلب رابه آداب عبودیت مأنوس کن وبه ذائقه روح حلاوت ذکر خدا را بچشان و این لطیفه الهیه در ابتداء امر به شدت تذکر و انس با ذکر حق حاصل مى‏شود ولى در ذکر قلب مرده نباشد و غفلت بر آن مستولى نشود و چون با تذکر قلب را مأنوس نمودى کم کم عنایات ازلیه شامل حالت گردد و فتح ابواب ملکوت بر قلبت گردد.(1)
شرح: کلمه ذکر که در آیات و روایات از آن بسیار یاد شده است در یکى از معانى زیر به کار مى‏رود:
1- به معناى مطلق یاد
2- در مقابل غفلت مانند آیه «و لاتطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا.»(2)
3- ذکر در مقابل نسیان و نسیان عبارت است ازاین که صورت علم به کلى از خزانه ذهن زایل شود و ذکر بر خلاف نسیان، عبارت است از این که آن صورت همچنان در ذهن باقى باشد و حق در آیه:«واذکر ربک اذا نسیت.»(3)
غفلت به تصریح آیات و روایات عامل سقوط انسان در ورطه هلاکت و نابودى و یکى از غلیظترین حجابهایى است که انسان را از رسیدن به مقصود باز مى‏دارد زیرا تا غفلت است بیدارى نخواهد بود و وقتى بیدارى نباشد هیچ سیر و سلوکى انجام نخواهد گرفت.از اثراتى که بر غفلت و دورى از ذکر و فراموشى یاد خدا مترتب است و خداوند در قرآن آنها را بیان کرده مى‏توان به موارد زیر اشاره کرد:
الف: فروپاشى انسانیت:" ولاتکونوا کالذین نسوااللّه فانسیهم انفسهم".(4)
ب: دورى از خدا:"فاذکرونى اذکرکم."(5)
ج: قرارگرفتن در حزب شیطان:"استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذکرالله اولئک حزب الشیطان."(6)
د: همدم شیطان گشتن: "ومن یعش عن ذکرالرحمن نقیّض له شیطاناً فهو له قرین."(7)
ه: تنگى معیشت: "و من اعرض عن ذکرى فان له معیشة ضنکا."(8)
و: نابینایى درقیامت:"ونحشره یوم القیامه اعمى."(9)
ز: عذاب روزقیامت:"ومن یعرض عن ذکر ربّه یسلکه عذابا صعدا."(10)
پس از آن که معلوم شد غفلت داراى مضرات بسیار و عامل همه گناهان است بزرگان راههاى زیر را براى دورى از غفلت و حصول بیدارى پیشنهاد مى‏کنند که تکرار و ممارست در این امور همواره سفارش شده است:
اول: تفکر در افعال و آثار الهى و مخلوقات خداوندى که درقرآن بارها و بارها به طرق مختلف و با الفاظ گوناگون به آن اشاره شده و بندگان به این قسم تفکر دعوت شده‏اند از آن جمله مى‏فرماید:"وفى الارض آیات للموقنین وفى انفسکم افلا تبصرون"(11) نتیجه این تفکر طلوع انوار الهى و اشراقات ربانى و تابش فیوضات حقانى بر قلب سالک و سپس عشق او به ذات پاک حقتعالى است.
دوم: تدبر و تأمل در آیات قرآن. به لحاظ آنکه قرآن نور است با تکرار و تأمّل در قرائت دل انسان انوارى از قرآن را گرفته و راه سعادتش را از آن خواهد جست. زیرا که حقتعالى خود مى‏فرماید:"انّ هذا القرآن یهدى للتى هى اقوم."(12)
سوم: تفکّر و تأمّل در سیره انبیاء و اولیاء و بزرگان و علماء تا با تأسى به شیوه ایشان والگو قراردادنشان دل انسان تکانى خورده شاید بیدارى براى او حاصل شود.
چهارم: تفکر در احوال اموات و مردگان و گذر در گورستانها و دانستن اینکه انسان روزى سرانجامى اینچنینى خواهد داشت.امام خمینى مى‏فرمایند: از جمله اعمالى که باعث دلسردى از لذائذ دنیا و ضعف علاقه به آن و احیاناً موجب قطع رشته دوستى با دنیاست به زیارت اهل قبور رفتن است و این از آن جهت است که رفتن به گورستان در تذکر مرگ اثرى عمیق دارد و در دستورات دینى آمده است که هر وقت خیلى خوشحال و فرحناک بودى و یا خیلى افسرده و غمگین شدى به زیارت اهل قبور برو.(13)
مراتب ذکر:
در یک تقسیم بندى ذکر به دو مرتبه زبانى و قلبى تقسیم مى‏شود. علماء اخلاق به این نکته اشاره کرده‏اند که قلب زمانى ذاکر خواهد بود که زبان همچون معلمى که کودکى را تربیت مى‏کند، قلب رابه ذکر تعلیم دهد.پس از مداومت بر ذکر زبانى لسان قلب گشوده شده و دل بى آنکه زبان چیزى بگوید ذاکر خواهد بود. به لحاظ آنکه قلب رئیس بدن است و در هر حالى که باشد دیگر اعضا را بدنبال خود خواهد کشانید اگر ذاکر شود بى شک زبان به تبع دل ذکر مى‏گوید.امام مى‏فرمایند: شیخ عارف کامل ما جناب شاه آبادى روحى فداه مى‏فرمودند:شخص ذاکر باید در ذکر مثل کسى باشد که به طفل کوچک که زبان باز نکرده مى‏خواهد تعلیم کلمه کند تکرار مى‏کند تا اینکه او به زبان مى‏آید و کلمه را ادا مى‏کند پس از این که او اداى کلمه را کرد، معلم از طفل تبعیت مى‏کند و خستگى آن تکرار بر طرف مى‏شود و گویى از طفل به او مددى مى‏رسد، همینطور کسى که ذکر مى‏گوید باید به قلب خود که زبان ذکر باز نکرده تعلیم ذکر کند و نکته تکرار اذکار آن است که زبان قلب گشوده شود و علامت گشوده شدن زبان قلب آن است که زبان از قلب تبعیت مى‏کند و زحمت و تعب تکرار مرتفع شود اول زبان ذاکر بود و قلب به تعلیم و مدد آن ذاکر شود و پس از گشوده شدن زبان قلب، زبان از آن تبعیت کرده و به مدد آن یا مدد غیبى متذکر شود.(14) در جاى دیگر امام مى‏فرمایند: مثلاً ذکر شریف لااله الاالله را که بزرگترین اذکار و شریفترین اوراد است در این وقت فراغت قلب با اقبال تام به قلب بخواند به قصد آنکه قلب را تعلیم کند و تکرار کند این ذکر شریف را و به قلب به طور طمأنینه و تفکر بخواند و قلب را با این ذکر شریف بیدار کند تا آنجا که قلب را حالت تذکر و رقت پیدا شود پس بواسطه مدد غیبى قلب به ذکر شریف غیبى گویا شود و زبان تابع قلب شود.(15)
چند نکته در کلام امام:
1- مقصود امام در عبارت فوق ذکر زبانى همراه با توجه قلبى است.
2- شرایط اداى ذکر از نظر امام خمینى(ره) سه چیزاست.
اول: شدت ذکر وتکرار و ممارست بر آن.
دوم:انس باحضرت حق که به معناى توجه قلبى درهنگام ذکر گفتن است.
سوم: دل در هنگام ذکر گفتن زنده باشد.براى زنده شدن واحیاى دل امام مى فرمایند: بالجمله براى زنده نمودن دل، ذکر خدا و خصوص اسم مبارک یاحىّ و یا قیّوم با حضور قلب مناسب است. و از بعض اهل معرفت منقول است که در هر شب و روزى یک مرتبه در سجده رفتن و بسیار گفتن: "لااله الّاانت سبحانک انّى کنت من الظالمین" براى ترقیات روحى خوب است.(16)
3 - نتیجه ذکرحقیقى، بازشدن درهاى ملکوت بر قلب انسان است که بر این امر فواید بسیارى مترتب مى‏باشد.امام در مورد ذکر حقیقى مى‏فرمایند: با ذکر حقیقى حجابهاى بین عبد و حق خرق مى‏شود و موانع حضور مرتفع مى‏گردد و درهاى ملکوت اعلى به روى سالک باز شود ولى عمده آن است که قلب در آن ذکر زنده باشد و با مردگان انس نگیرد.(17) حضرت امام در مورد اثر ذکر حقیقى مى فرمایند: اى عزیز تذکر محبوب و به یاد معبود به سر بردن نتیجه‏هاى بسیارى براى عموم طبقات دارد.اما براى کمّل و اولیاء و عرفا که خود آن غایت آمال آنهاست و در سایه آن به وصال جمال محبوب خود رسند. هنیئاً لهم و اما براى عامه و متوسطین بهترین اصلاح کننده اخلاقى واعمالى و باطنى است.انسان اگر در جمیع احوال و پیش آمدها به یاد حقتعالى باشد و خود را در پیشگاه آن ذات مقدس حاضر ببیند البته از امورى که خلاف رضاى او است خوددارى کند و نفس را از سرکشى جلوگیرى کند.این همه مصیبات و گرفتارى به دست نفس اماره و شیطان رجیم غفلت از یاد حق وعقاب اوست.غفلت از حق کدورت قلب را زیاد کند ونفس و شیطان را بر انسان چیره کند و مفاسد را روز افزون کند و تذکر و یادآورى از حق دل را صفا دهد و قلب را صیقلى نماید. و جلوه گاه محبوب کند و روح را تصفیه نماید و خالص کند و از قید اسارت، نفس را براند.
نکته: ذکر در قرآن و روایات‏
خداوند در قرآن به سه نکته مهم پیرامون ذکر اشاره فرموده است .
نکته اول: حقتعالى در بعضى آیات بندگان را به ذکر بسیار ترغیب فرموده ونتیجه آن رااحتمال رستگارى قرار داده است.از آن جمله مى فرماید: یاایهاالذین آمنوا اذکروا اللّه کثیراً و سبحوه بکره واصیلاً (18) و اذکروا اللّه کثیراًلعلکم تفلحون(19)
نکته دوم: خداوند ذکر را مایه آرامش و اطمینان دل قرار داده است و این زمانى است که نقش ذکر بر لوح دل حک شده و مرتبه ذکر قلبى حاصل شده باشد. ذکر قلبى هم زمانى بدست خواهد آمد که طبق فرمایش حضرت امام وتوضیحاتى که داده شد،دل ازحالت مرده بودن خارج شده باشد. "الذین آمنواوتطمئن قلوبهم بذکرالله الابذکرالله تطمئن القلوب"(20) به تصریح و نص آیه فوق زمانى که انسان ذکر مى‏گوید دلش به آن آرام مى گیرد پس اگر ذکر گفتى و دلت به یاد حق آرام نگرفت بدان ذکر تو از روى حقیقت و با قلب زنده نبوده ،بلکه جز لقلقه زبان برایت حاصلى نداشته است.
نکته سوم: حقتعالى ذکر را نشانه صاحبان خرد و در بعضى موارد دیگر نشانه مؤمنان معرفى کرده است.بنابراین مؤمنان صاحب خرد واقعى‏اند اگر صاحب مقام ذکر باشند" ان فى خلق السموات والارض واختلاف اللیل والنهار لآیات لاولى الالباب الذین یذکرون اللّه قیاماً و قعوداً و على جنوبهم "(21) "انما المؤمنون الذین اذا ذکرالله وجلت قلوبهم"(22)
اماذکر در روایات که به آن بسیارتصریح شده از آن جمله امام صادق فرمود: "مامن مجلس یجتمع فیه الابرار و الفجار فیقومون على غیر ذکر الله تعالى الّا کان حسرة علیهم یوم القیامه."(23)هیچ مجلسى نیست که در آن نیکان و بدان جمع باشند و بر غیر یاد خدا از آن مجلس برخیزند جز این که روز قیامت این مجلس برآنان مایه حسرتى باشد.
"وعن ابى عبدالله(ع) قال:قال الله تعالى من ذکرنى فى ملأمن النّاس ذکرته فى ملأ من الملائکه"(24) امام صادق فرمود:خداوند مى‏فرماید هر که مرا در جمعى از مردم یاد کند من او را در جمعى ازملائکه یاد مى‏کنم.
"وایضاً قال:قال الله تعالى من ذکرنى سرّاً ذکرته علانیه"(25) امام صادق فرمود:حق مى‏فرماید هر که مرا در نهان یاد کند من او را در آشکار یاد کنم.
نکته 7: ازخداخواستن‏
تو اگر عار ندارى از طلب دنیا،لا اقل از مخلوق ضعیف که مثل خود تو است طلب مکن.بفهم که مخلوق را قدرتى نیست براى تعمیر دنیاى تو.(26)
شرح: درخواست مقاصد دنیوى اگرچه براى اهل ایمان مذموم بوده و نکوهش شده،امااگرهم مؤمن خواست دنیوى دارد جایز نیست که ازغیرحقتعالى بخواهدزیراتوجه به غیرحقتعالى خیانت به حق است و حب به غیرذات مقدس وخاصان او، که حبّ اوست در مشرب عرفان و اولیاء الهى جز خیانت به حق چیز دیگرى نیست. مؤمن در سیر وسلوک به جایى مى‏رسد که براى هیچ موجودى جز حقتعالى استقلالى قائل نیست.از این مقام تعبیر به توحید افعالى مى‏شود. توحید افعالى یعنى همه کارهایى که در عالم انجام مى‏گیرد از سوى خداى واحد و جز به اراده و خواست او نیست و به عبارت دیگر تنها فاعل مستقل در عالم که فاعلیتش وابسته به هیچ موجود دیگرى نیست خداوند است و فاعلیت سایر موجودات جلوه‏اى از فاعلیت او است که بدون اذن و اراده او محقق نمى‏گردد. بنابراین هرچه در پهنه هستى رخ مى‏دهد، فعل خداوند و در حیطه اراده و خواست او است.کسى که به توحید افعالى رسیده باشد اراده و مشیت خدا را در همه جا ثابت و حاضر مى‏بیند و در وراى هر پدیده و حادثه‏اى اثرى از فاعلیت او مى‏بیند؛اثر این نوع تفکر و جهان‏بینى آن است که هیچگاه بندگان را براى رفع حاجات و بر آوردن اهداف و نیّات و آمال و آرزوهاى خود، مفید و داراى اثر نمى‏بیند،بنابراین تنها رو به سوى درگاه پروردگار متعال نموده و حاجات خود را از او خواسته و استجابت دعاهایش را از او مى‏طلبد. رسیدن به این مرتبه مستلزم در نظرگرفتن و اعتقاد و یقین داشتن به چند امراست:
1- اعتقاد به اینکه خداوند خالق و آفریننده تمام عوالم وجود و جهان آفرینش است." ذلکم الله ربّکم لا اله الاهو خالق کل شى‏ء فاعبدوه و هو على کل شى‏ء وکیل"(27)
2- اعتقاد به این که بر انجام هر کارى قادر و تواناست. "و هو القاهر فوق عباده وهوالحکیم الخبیر."(28)
3- اعتقاد به این که به حاجات بندگان و خواسته‏هاى آنان علم و آگاهى دارد."و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الاهو و یعلم ما فى البر و البحر و ماتسقط من ورقة الایعلمها."(29)
4- و اعتقاد به این که خداوند اگر صلاح بداند در رفع حاجت بندگان اراده خواهد فرمود." و قال ربّکم ادعونى استجب لکم."(30) با اعتقاد به این امور سالک به یقین در خواهد یافت که جز حقتعالى کسى به حقیقت نخواهد توانست حاجات او را رفع و مشکلات او را بر طرف کند. یکى از مواردى که به عنوان مانع براى استجابت دعا ذکر شده ،همین توجه به مخلوقات و استقلال قائل شدن براى آنها و امید بر آوردن حاجت بدست آنهاست.امام خمینى بارها و بارهادر کلام و آثار خود بندگان را از توجهات بیجا به مخلوقات بر حذر داشته و گوشزد فرموده‏اند که اگر حجاب ظلمانى را پاره کنى ظهور حق را در همه اشیاء و احاطه‏اش رابه آنان خواهى دید.از آن جمله مى‏فرمایند: قلب خود را از اشتغال به غیر که تو را از مشاهده جمال جمیل على الاطلاق محجوب مى‏کند خالى کن که این اشتغال به غیر قذارت و شرک است وحقتعالى نمى‏پذیرد مگر دلى را که هرچه بیشتر پاکیزه‏تر و خالصتر باشد.(31) باز درجاى دیگر مى‏فرمایند: اى مدعى ایمان و خضوع قلب، در بارگاه ذوالجلال اگر تو به کلمه توحید ایمان دارى و قلبت یکى پرست و یکى طلب است و الوهیت را جز براى ذات مقدّس حقتعالى ثابت ندانى اگر قلبت موافق با ظاهرت است و باطنت موافق با دعویت است چه شده است که براى اهل دنیا این قدر قلبت خاضع است؟ چرا پرستش آنها را مى‏کنى؟(32)
نکته 8: توجه به عزّ ربوبیّت و ذلّ عبودیت‏
استاد الهى ما فرماید:توجه به عزّ ربوبیت و ذلّ عبودیت یکى از منازل مهمّه سالک است که قوّت سلوک هرکس به مقدار قوّت این نظر است بلکه کمال و نقص انسانیت تابع کمال و نقص این امراست.(33)
شرح: این منزل یکى از منازل مهم سلوک به شمار مى‏رود زیرا توجه به ذلّ عبودیت باعث تقویت خضوع و فروتنى در برابر خالق مى‏شود و این خود باعث تقویت ملکه رضا و تسلیم مى‏گردد که نهایت آن حال محو و نابودى سالک در ذات احدیت است. انسان وقتى خود را مملوک خدا مى‏بیند و همه شئون خود را از خدا مى‏بیند و هرگونه استقلالى را از خود نفى مى‏کند، خود را به تمام معنى عبد و بنده خدا مى‏یابد و خدا را مالک مطلق و حقیقى خویش مى‏بیند در این صورت است که وى به وظیفه بندگى قیام مى‏کند و در مسیر عبودیت الهى گام بر مى‏دارد. روح عبادت چیزى نیست جز اینکه انسان خود را به مملوکیت خدا در آورد و در تمام اعمال اختیارى تبعیت از خواست و رضاى مولاى خویش کند. بنابراین عبادت خدا و بندگى او جز این نیست که انسان خود را در پیشگاه الهى چیزى به حساب نیاورد و خویشتن را به تمام معنى در مملوکیت خدا در آورد.از این رو لازمه بندگى تابع بودن مطلق است.
هر اندازه انسان بیشتر به وابستگى و مملوکیت و بنده بودن خود التفات و توجه پیدا کند و هرچه بیشتر به وظیفه بندگى که همانا اطاعت محض از ربّ و مولاست قیام کند به همان اندازه در مسیر نزدیکى به خدا به پیشرفتهاى بیشترى نائل مى‏آید. بنابراین مهمترین اثرى که از این توجه نسبت به خود و خداى خود براى انسان حاصل مى شود فروپاشى غرور و منیّت و انانیت و خودبینى است که بزرگترین و مهمترین عامل و مانع در دورى و بعد انسان از قرب و جوار حقتعالى است .به همین خاطر است که حضرت امام مى‏فرمایند: هر چه نظر انیّت و انانیّت در انسان غالب باشد از کمال انسانیت دور و از مقام قرب ربوبیّت مهجور است و حجاب خودبینى از جمیع حجب ضخیم‏تر و ظلمانى‏تر است و خرق این حجاب از تمام حجب مشکلتر و خرق همه حجب را مقدمه است بلکه مفتاح مفاتیح غیب و شهادت خرق این حجاب است،(34) این توجه به خود شامل دو امر است یا اینکه انسان عملى که انجام مى‏دهد آن را از خود ببیند و براى خود در انجام آن استقلالى قائل باشد و یا این است که دائم توجه و وجهه باطنش به تهذیب ظواهر و معطوف به شهوات و لذات و نفسانیات بوده باشد. حضرت امیرالمؤمنین که از قهرمانان وادى عبودیت حقتعالى است در بیانى گوهربار مى‏فرمایند:"الهى کفى بى عزاً ان تکون لک عبداً و کفى بى فخراًان اکون لى رباً"(35) پروردگارا این عزت براى من بس که بنده تو باشم و این افتخار براى من بس که تو رب ومالک من باشى.امام خمینى مى‏فرمایند: باز تذکر مى‏دهم که در هر حال به خود امیدى نداشته باشد که غیر از حقتعالى از کسى کارى بر نمى‏آید و از خود حق تعالى با تضرّع و زارى توفیق بخواه که تو را در این مجاهده اعانت فرماید تا بلکه ان شاءاللّه غالب آیى.(36)
نتیجه عبودیت حقیقى:
"قال الصادق(ع):العبودیة جوهرة کنهها الرّبوبیّه".(37) وقتى انسان به وظیفه بندگى عمل کند و به تمام معنى خود را در مملوکیت خدا در آورد و دل را تسلیم حق کند در این صورت خداوند نیز او را به بندگى مى‏پذیرد و به این مقام مفتخر مى‏کند؛پس از وصول سالک به مقام فنا که عبارت از عبودیت کامل است، خداوند به مرتبه ولایت خود در چنین بنده‏اى تصرّف مى‏کند و در نتیجه بنده‏اى که به فنا رسیده و ذات او در ذات حق فانى شده است به ولایت خدا در عالم تصرّف کرده و به ربوبیّت حق در عالم ربوبیّت دارد.به همین خاطراست که حقتعالى در قرآن کریم هدف خلقت جن وانس را،عبادت بیان کرده است." و ما خلقت الجنّ والانس الّا لیعبدون"(38) زیرا که تنها با عبادت حقیقى است که مى‏توان به جوار قرب و رحمت خداوند رسید.
امام مى فرمایند: کسى که با قدم عبودیت سیر کند و داغ ذلت بندگى را در ناصیه خود گذارد وصول به عزّ ربوبیّت پیدا کند.(39) در هر حال عبودیت و عبادت حقیقى زمانى براى سالک دست مى‏دهد که هیچ منفعت طلبى و هواى نفسى در آن نباشد. حتى اگر عبادت براى دورى از دوزخ و یا رسیدن به بهشت باشد، نزد عرفا عبادت واقعى تلقى نمى‏شود. زیرا که در مسلک عرفا اینگونه عبادت نیز از روى هواخواهى و منفعت طلبى است و در نظر اولیاء الله این نوع عبادت نوعى شرک محسوب شده و جز دورى از خدا براى عابد نتیجه‏اى نخواهد داشت. کما این که امام خمینى(ره) مى‏فرمایند: تا رسوم عبودیت و غیریت و انانیت باقى است و عابد و معبود و عبادت و اخلاص و دین در کار است شوب به غیریّت و انانیّت است و این شرک است پیش ارباب معرفت.(40)
نکته 9: توجه به حضور خداوند
مؤمن آن کسى است که قلبش حضور حق و احاطه قوى آن ذات مقدّس را دریافته باشد و عظمت و جلال او را وجدان کرده باشد.(41)
در باب حقیقت ایمان و شرایط آن از دیر باز گفت و گوهاى دامنه دارى در میان پیروان مکاتب الهى به ویژه متکلّمان مسلمان صورت گرفته است، در قرآن کریم و روایات که دو منبع اصلى اخلاق اسلامى‏اند در بیان اهمیّت و جایگاه ایمان گفته‏هاى فراوانى وجود دارد. در بیان منزلت و جایگاه رفیع ایمان همین بس که پیامبر در نصایح خود به ابوذر غفارى مى‏فرماید: اى ابوذر، هیچ چیز در نزد خداوند محبوب‏تر از ایمان به او و خوددارى از آنچه نهى مى‏کند نیست.(42) و نیز امام صادق(ع) در توصیف منزلت و جایگاه مؤمن مى‏فرماید: هرگاه حجاب از چشمان مردم برداشته شود و به وصل میان خداوند و بنده مؤمن او نظر کنند، هر آینه گردن‏هاى آنان در مقابل مؤمنان خاضع، امور مؤمنان براى آنها سهل و اطاعت از ایشان برایشان نرم و لطیف خواهد شد.(43)
نکته: مراتب ایمان‏
باید دانست که حقیقت ایمان داراى مراتب و درجات و قابل نقصان وکاهش است.پس از آنکه فرد اسلام آورده و شهادتین را به زبان جارى کرد چون حقیقت شهادتین رابه قلب خود برساند داخل در ایمان اصغر که پایین‏ترین مراتب ایمان است شده است. همچنان که حقتعالى در وصف گروهى که از حد اسلام زبانى خارج نشده و به ایمان نرسیده‏اند مى‏فرماید: "قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا"(44) چون بنده از حد ایمان قلبى خارج شده و به ایمان بااعضا و جوارح روى آورد داخل در ایمان اکبر، و چون ایمان را به روح و جان خود رسانید به ایمان کبرى رسیده است. بنابراین به همه این افراد مؤمن مى‏گویند منتهى با احتساب درجات بطورى که از روایات و آیات معلوم مى شود، عوامل بسیارى در کاهش یا افزایش ایمان در انسان مؤثرند؛ به عنوان مثال خداوند در سوره انفال آیه 2 مى‏فرماید: مؤمنان آن کسانى هستند که چون یاد خدا شود، دلهایشان بلرزد و چون آیات او بر ایشان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید و بر پروردگار خود توکل کنند.
امام صادق به یکى از پیروان خود فرمود: اى عبدالعزیز به راستى ایمان ده درجه است به مانند نردبان که بایست پله پله از آن بالا رفت. پس کسى که داراى دو درجه از ایمان است به آنکه داراى یک درجه از ایمان است نباید بگوید تو را ایمانى نیست و همینطور تا به دهمى برسد و آن را که در درجه پایین‏تر از توست نباید ساقط از ایمانش پندارى که اگر چنین باشد آنکه در درجه بالاتر از توست مى‏بایست تو را ساقط از ایمان پندارد.(45)
انسان مؤمن چون به درجه فناى فى الله رسید و ذات خود و ذوات همه عالم را نابود و فانى در ذات حقتعالى دید، خدا را همه جا مشاهده کرده و احاطه و قدرت و علم و سایر اسماء و صفات او را در همه جاى این عالم به عینه مشاهده خواهد کرد. نتیجه این شهود که همانا عبارت اخراى وصول به مرتبه حق الیقین است همان است که نه تنها از این بنده گناهى سر نمى‏زند، که حتى فکر گناه هم نخواهد کرد زیرا چنین کسى از آنهایى است که دائم (چه ایستاده،چه نشسته،چه خوابیده) به یاد خدابوده و هر لحظه بر ایمانشان افزوده مى شود، بنابراین مؤمن واقعى کسى است که احاطه پروردگار را با تمام وجود احساس کرده و در نتیجه هیچگاه نافرمانى مولاى خود را نکند.
آثار و فواید ایمان
از مهمترین فواید و آثار ایمان که خداوند براى مؤمنان بیان کرده و در قرآن به آنها اشاره فرموده مى‏توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- آرامش روحى: "هوالذى انزل السکینة فى قلوب المؤمنین لیزدادوا ایماناً مع ایمانهم."(46)
2- روشن بینى وتشخیص حق ازباطل:" یا ایّها الذین آمنوا ان تتقوالله یجعل لکم فرقاناً".(47)
3- برکات دنیوى:"ولو انّ اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الأرض."(48)
4- محبوبیت دربین مردم:"انّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن وداً."(49)
5- فلاح و رستگارى اخروى:"یا ایّها الذین آمنوا هل ادلّکم على تجارة تنجیکم من عذاب الیم تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبیل اللّه باموالکم وانفسکم ذلکم خیرلکم ان کنتم تعلمون"(50)
امام مى‏فرمایند:ایمان فقط این نیست که ما اعتقاد داشته باشیم که خدایى هست و پیغمبرى هست وچه..،نه ایمان یک مسئله‏اى بالاتر از این است این معانى را که انسان ادراک کرده به عقلش، باید با مجاهدت به قلبش برساند که قلبش آگاه بشود، بیابد مطلب را.خیلى چیزهاست که انسان به برهان مى داند که فلان قضیه فلان طور است یا فلان طورنیست لکن چون ایمان نیامده است تأثیر نمى‏کند مثلاً نوع مردم این طور هستند که در یک شب تاریکى اگر یک مرده‏اى در محلى باشد پیش او مى‏ترسند بخوابند و همه عقیده‏شان هم این است که مرده هیچ اثرى ندارد هیچ کارى از او نمى‏آید عقلشان مى‏گوید که این مرده است. لکن این مطلب به قلب نرسیده این فرق مابین ادراک عقلى و ایمان است. اگر مسأله عقلى را قلبش نفهمیده باشد، باورش نیامده باشد آن مسأله عقلى تأثیرش کم است.ایمان عبارت ازاین است که آن مسائلى را که شما با عقلتان ادراک کرده‏اید آن مسائل را قلبتان هم به آن آگاه شود، باورش بیاید، این محتاج به یک مجاهده‏اى است تا به قلب، شما بفهمید.(51)
نکته 10: تعریف دنیا
مقصود از دنیا هر چیزى است که انسان را از حقتعالى به خود مشغول کند.(52)
با توجه به کلمات بزرگان دنیا و آخرت در نقطه مقابل هم قرار دارند.انسان به طور کلى اعمال خود را یا براى دنیا انجام مى‏دهد و یا براى آخرت و به عبارت دیگر انسان در قلب خود یا محبت دنیا دارد و یا محبت آخرت. همچنان که پیغمبر فرمود:"حبّ الدنیا و حب اللّه لا یجتمعان فى قلب ابداً."(53)
باید توجه داشت که دنیا به زمین و آسمان و درخت و خوراک و پوشاک و امثال آن اطلاق نمى شود. این همه از نعم الهى و از مظاهر رحمت و قدرت اوست. دنیا چیزى است که انسان را از خدا منقطع و از یاد او غافل گرداند، یعنى هر چیزى که انسان مستقلاً به آن توجه کند و میل و گرایش و علاقه‏اى به آن پیدا کند و این میل و گرایش در عرض توجه به خدا قرار گیرد؛ حال این توجه یا از امور دنیوى است و یا حتى مى‏تواند از امور اخروى باشد که با اهداف دنیا طلبانه انجام مى‏گیرد. اگر توجه نفس به امور دنیوى رو به فزونى گیرد رفته رفته بر غفلت او از خدا افزوده مى‏شود تا آنجا که دیگر مجالى براى توجه به ذات مقدس حقتعالى باقى نمى ماند.
پى‏نوشت‏ها:
1. آداب الصلاة،امام خمینى،ص 220.
2. سوره کهف، آیه 28.
3. همان، آیه 24.
4. سوره حشر،آیه 19.
5. سوره بقره، آیه 152.
6. سوره مجادله، آیه 19.
7. سوره زخرف، آیه 36.
8. سوره طه، آیه 124.
9. همان.
10. سوره جن، آیه 17.
11. سوره ذاریات، آیات 21 و 22.
12. سوره اسراء، آیه 9.
13. پرواز در ملکوت، امام خمینى، ج 1، ص 199.
14. شرح چهل حدیث، ص 292 و 293.
15. شرح حدیث جنود عقل و جهل، امام خمینى، ص 204.
16. آداب الصلاة، ص 373.
17. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 124.
18. سوره احزاب، آیه 40 و 41.
19. سوره انفال، آیه 45.
20. سوره رعد، آیه 28.
21. سوره آل عمران، آیات 190 و 191.
22. سوره انفال، آیه 2.
23. اصول الستة عشر، عده محدثین، ص 66.
24. کافى، شیخ کلینى، ج 2، ص 501.
25. همان، ص 498.
26. چهل حدیث، ص 160.
27. سوره انعام، آیه 102.
28. همان، آیه 18.
29. همان، آیه 59.
30. سوره غافر، آیه 60.
31. پرواز در ملکوت، ج 1، ص‏274.
32. چهل حدیث، ص 161.
33. پرواز در ملکوت، ج 1، ص 45.
34. همان.
35. بحارالأنوار، علامه مجلسى، ج 77، ص 40.
36. چهل حدیث، ص 12.
37. شرح الاسماء، الحسنى، ملاهادى سبزوارى، ص 5.
38. سوره ذاریات، آیه 56.
39. آداب الصلاة، ص 8.
40. چهل حدیث، ص 329.
41. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 92.
42. امالى، شیخ طوسى، ص 531، ح 1162.
43. کافى، ج 8، ص 365، ح 556.
44. سوره حجرات، آیه 14.
45. خصال، شیخ صدوق، ص 447، ح 48.
46. سوره فتح، آیه 4.
47. سوره انفال، آیه 29.
48. سوره اعراف، آیه 96.
49. سوره مریم، ص 96.
50. سوره صف، آیات 10 و 11.
51. صحیفه نور، ج 11، ص 81 و 82.
52. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 300.
53. تنبیه الخواطر، ورام بن ابى فراس، ص 362.

تبلیغات