آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

در هر جامعه پایه‏هاى حکومت بواسطه عدالت اجتماعى مستحکم مى‏گردد. در این راستا رهبرى مدبّرانه در اجراى عدالت نقش بسزایى دارد. بنابراین نخستین گام براى ایجاد و گسترش عدالت اجتماعى در زمان رسولخدا(ص) پایه گذارى شد تا اینکه زمینه هدایت همگان فراهم گردد، اما به جهت رخ دادهاى بعد از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام، جامعه اسلامى دچار دگرگونیهاى فرهنگى، اجتماعى و سیاسى گردیده و اجراى عدالت نیز دستخوش سیاستهاى گوناگون گردید و آنچه در حال حیات پیامبر اسلام پایه ریزى شده بود از مسیر اصلى منحرف شده و به سوى سیاستهاى قبیله گرائى، قومیت و....سوق داده شد.
هر چند امیرمؤمنان على (ع) در مواقع حساس مانع بروز برخى از حوادث ناگوار مى‏شد اما به جهت تکرار سیاستهاى نسنجیده و غیر اسلامى، جهان اسلام دچار فساد، تبعیض، تشتت و انحراف گردید. و ضربه مهلکى بر پیکر عدالت وارد شد.
مردم که از بى عدالتى به ستوه آمده بودند پس از به قتل رساندن خلیفه سوم به سوى على بن ابى طالب(ع) روى آوردند و با اصرار از ایشان خواستند که زمام امور مسلمین را به عهده بگیرند. آن حضرت با توجه به نابه سامانى‏هاى موجود، ابتدا از پذیرش این مسؤولیت بزرگ امتناع مى‏کردند و معتقد بودند که اگر مانند فردى از اعضا و امت اسلامى باشند بهتر است، تا اینکه امیر این قافله از هم گسیخته و حیران باشند. اما بر اثر ازدحام و اصرار مردم ایشان با شرط، اصلاحات زیر بنایى، خلافت را قبول کردند:
«سوگند به خدایى که پیامبر را به حق مبعوث کرد. سخت آزمایش مى‏شوید، چون دانه هایى که در غربال مى‏ریزند یا غذایى که در دیگ گذارند! بهم خواهید ریخت و زیر و رو خواهید شد تا آنکه پایین به بالا و بالا به پایین رود؛ آنان که در اسلام سابقه‏اى داشتند، و تا کنون منزوى بودند، بر سر کار مى‏آیند، و آنها که به ناحق پیشى گرفتند عقب زده خواهند شد».(1)
از دیدگاه آ ن امام همام یکى از زمینه‏هاى هدایت و بازگشت به سوى خدا ایجاد عدالت بین تمام اقشار مردم، اعم از مسلمان و غیر مسلمان بود. بنابراین ایشان با شیوه‏هاى منحصر به فرد و خداپسندانه خود به همراه کارگزاران لایق و پرهیزکار، نظام نوپاى اسلام را که رو به انحطاط و فساد پیش مى‏رفت، دوباره سر و سامان داده و حیات دوباره بخشیدند.
براى ایجاد یک جامعه اسلامى مقتدر و نمونه، علاوه بر مدیریت شایسته و ایثارگرانه، برنامه ریزى منسجم و منظم همراه با مجریان سخت کوش و متعهد از ضروریات اصلاحات بشمار مى‏رود. با توجه به دوران ویژه خلافت مولاى متقیان که یک دگرگونى فاحش معنوى، فرهنگى و... در جریان بود، و از طرفى زمینه سازى براى هدایت و بازگشت و تقویت ارکان هدایت، انتخاب افراد لایق و متعهّد را ضرورت مى‏بخشید بنابراین امیرمؤمنان اولین گام اصلاحات را با انتخاب افراد صالح و صادق براى اجراى عدالت اجتماعى برداشتند. غالب این افراد تربیت شده مکتب علوى بودند، این کارگزاران شایسته با اراده آهنین خود ابتکار عمل را بدست گرفتند. و با خلّاقیّت و صداقت در کردار و رفتار، مردم را به حکومت دینى خوشبین و امیدوار کردند.
کارگزاران مجریان عدالت‏
مولاى متقیان بخوبى مى‏دانستند که هرگاه در رأس امور افراد صالح قرار بگیرند به طبع آنان، زیردستان نیز انسانهاى متعهدى خواهند بود، که لازمه یک جامعه دینى است.
افرادى که امام به عنوان والى یا حاکم به مناطق مختلف سرزمین اسلامى مى‏فرستادند تخصص کافى و علم و آگاهى لازم را داشتند و با اختیارات کافى که در اختیار داشتند توانستند در مدت نسبتاً کوتاهى جامعه را به سوى صلاح و فلاح سوق دهند و با رهنمودهاى الهى مولاى متقیان مشکلات را پشت سر مى‏گذاشتند. در این راستا رهنمودهاى روشنگرانه امام، مدام قوت قلب و چراغ راه کارگزاران بود و پیوسته موقعیت و مقام آنها را به ایشان یادآور مى‏شد. تا مبادا کوتاهى رخ بدهد.
از جمله توصیه‏هاى حکیمانه امیرمؤمنان که جامعیت ویژه‏اى در میان خطابه‏ها و نامه‏هاى آن حضرت دارد نامه معروف خطاب به مالک اشتر مى‏باشد که در آن نامه آن حضرت همه ابعاد و زوایاى ابزار و عوامل عدالت اجتماعى را لحاظ کرده‏اند. در فرازى از این نامه چنین آمده است: «پس اى مالک بدان! من تو را به سوى شهرهایى فرستادم که پیش از تو دولتهاى عادل یا ستمگرى بر آن حکم راندند. پس نیکوترین اندوخته تو باید اعمال صالح و درست باشد، هواى نفس را در اختیار گیر و از آنچه حلال نیست خویشتن دارى کن...» «مهربانى با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز چنان حیوان شکارى باشى که خوردن آنان را غنیمت دانى، زیرا مردم دو دسته‏اند، دسته‏اى برادر دینى تو و دسته دیگر همانند تو در آفرینش مى‏باشند. اگر گناهى از آنان سر زد یا علت هایى بر آنان عارض شود....آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گیر آن گونه که دوست دارى خدا ترا ببخشاید و بر تو آسان گیرد.»(2)
با توجه به فرازهاى نامه مالک اشتر مى‏توان به این مطلب توجه داشت که براى اداره امور علاوه بر تدبیر و کاردانى با اقتدار مى‏بایست به ابزارهاى عاطفى و انسانى نیز تمسک جست.
در نامه‏اى دیگر امام على (ع) خطاب به کارگزار خود مى‏فرمایند: «به ریسمان قرآن چنگ بزن و از آن نصیحت‏پذیر، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمار....مرگ و جهان پس از مرگ را فراوان به یاد آور...از کارى که ترا خشنود و عموم مسلمانان را ناخوشایند است بپرهیز...خشم خود را فرو نشان و به هنگام قدرت ببخش و به هنگام خشم فروتن باش و در حکومت مدارا کن تا آینده خوبى داشته باشى.»(3)
رهنمودهاى امام علیه السلام نشانگر تأثیر ایمان و اعتقاد صحیح در هدایت و اصلاح جامعه دارد که ایشان توجه کارگزاران را به آن سمت و سو جلب مى‏کردند. در فراز دیگرى از نامه مالک اشتر فرمودند: «به مردم نگو به من فرمان دادند و من نیز فرمان مى‏دهم، پس باید اطاعت شود، این گونه خود بزرگ بینى دل را فاسد مى‏کند و دین را پژمرده و موجب زوال نعمت هاست.»
«دوست داشتنى‏ترین چیزها در نزد تو، در حق، میانه‏ترین و در عدل فراگیرترین، و در جلب خشنودى مردم گسترده‏ترین باشد، هرگز نیکوکار و بد کار در نظرت یکسان نباشد. زیرا نیکوکاران در نیکوکارى بى رغبت و بدکاران در بدکارى تشویق مى‏گردند، پس هر کدام از آنان را بر اساس کردارشان پاداش ده.»
«بدان اى مالک! هیچ وسیله‏اى براى جلب اعتماد والى به رعیت بهتر از نیکوکارى به مردم و تخفیف مالیات و عدم اجبار مردم به کارى که دوست ندارند، نمى‏باشد.» امیر مؤمنان در این نامه به حقوق تمام اقشار مردم اعم از نظامى، تاجر، ادیب، کارگر و....دستور العمل‏هایى داده و رهنمودهاى لازم را مبذول داشته و یادآور شدند که با رعایت حقوق هر یک از اقشار، جامعه منجر به شکوفایى عدالت در جامعه اسلامى مى‏گردد. که حاکم دین نباید از آن‏ها غفلت نماید.
مولاى متقیان در نامه‏اى دیگر خطاب به والى خود چنین مى‏فرمایند: «در بامداد و شامگاه در یک مجلس عمومى به امر اطلاع رسانى و آموزش (که از ابزارهاى اصلاح یک جامعه است) با مردم بنشین، آنهایى که پرسش‏هاى دینى دارند با فتواها آشنا گردان و ناآگاه را آموزش ده و با دانشمندان به گفتگو بپرداز، جز زبانت چیز دیگرى پیام رسانت با مردم، جز چهره ات دربانى وجود نداشته باشد.»(4)
در یک رهنمود دیگر امام علیه السلام خطاب به «عبداللّه بن عباس» فرماندار بصره چنین فرمودند: «با مردم به هنگام دیدار در مجالس رسمى و در مقام داورى، گشاده رو باش و ازخشم بپرهیز که سبک مغزى، به تحریک شیطان است.»(5)
رهبر فرزانه اسلام با توجه به روان شناختى جامعه اسلامى، که در آن مردم غیر مسلمان نیز زندگى مى‏کنند و حق و حقوقى دارند، علاوه بر توصیه‏هاى دینى، رفتار انسانى را به حاکمان خود توصیه مى‏کردند، و در برخى موارد آنها را مورد عتاب قرار مى‏دادند و حقوق غیر مسلمان‏ها را یادآورى مى‏کردند. در نامه خطاب به حاکم فارس چنین فرمودند: «پس از نام خدا و درود، همانا دهقانان مرکز فرمانداریت از خشونت و قضاوت و تحقیر کردن مردم و سنگدلى تو شکایت کردند، من درباره آنها اندیشیدم، نه آنان را شایسته نزدیک شدن یافتم، زیرا که مشرکند و نه سزاوار قساوت و سنگدلى و بدرفتارى هستند زیرا با ما هم پیمانند. پس در رفتار با آنان، نرمى و درشتى را به هم‏آمیز، رفتار توأم با شدت و نرمش داشته باش، اعتدال میانه روى را در نزدیک یا دور کردن رعایت کن.»(6)
بدین گونه بود که حکومت عدل علوى در جامعه اسلامى از چشمه زلال سعادت ابدى کام مسلمانان را شیرین نمود و آنها را به حکومت دینى امیدوار ساخت.
اصلاحات اقتصادى‏
از آنجا که لازمه هر جامعه با ثبات و مقتدر حفظ و داشتن یک سیستم منظم و کارآمد اقتصادى است و به منزله رگهاى حیاتى عمل مى‏کند. مى‏بایست امیرمؤمنان از این بُعد نیز به اصلاح جامعه مى‏پرداختند. آن حضرت مى‏فرمودند: «با فقر در هر جبهه از هر سو مى‏جنگم تا بر او پیروز شوم.»
اصلاح امر معیشت اثر بسزائى در اصلاح مردم و آبادانى جامعه دارد و به عنوان یکى از زمینه‏هاى هدایت نمود پیدا مى‏کند. امیرمؤمنان براى جلوگیرى از فساد اقتصادى و اجراى عدالت اجتماعى همواره در تقسیم رفاه و اموال بیت المال دقت ویژه‏اى داشتند و در این رابطه به جزئیات نیز توجه مى‏کردند به عنوان مثال در یک مورد هنگامى که اموال بیت المال را بین نمایندگان قبائل تقسیم مى‏کردند - تکه نانى باقى ماند آن حضرت همان نان را هم به نسبت مساوى بین نمایندگان قبائل تقسیم کردند.»(7)
رهبر عدالت گستر اسلام براى جلوگیرى از حیف و میل اموال عمومى، که در دوران خلیفه سوم به اوج خود رسیده بود و موجب خشم و نفرت مردم قرار گرفته بود، روز دوم خلافت خود چنین فرمودند: «به خدا سوگند بیت المال تاراج شده را هر کجا یابم به صاحبان اصلى آن باز مى‏گردانم، گرچه با آن ازدواج کرده یا کنیزانى خریده باشند، زیرا در عدالت گشایش براى عموم (مردم) است و آن کسى که عدالت بر او گران آید تحمّل ستم بر او سخت‏تر است.»(8)
مولاى متقیان در مورد امور اقتصادى علاوه بر رعایت تقسیم اموال عمومى به مردم و کارگزاران توصیه مى‏کردند که از اسراف بپرهیزند چرا که اسراف یکى از عوامل رکود اقتصادى و عمران و آبادانى است در نامه جانشین فرماندار بصره چنین آمده است: «اى زیاد از اسراف بپرهیز و میانه روى را برگزین از امروز به فکر فردا باش و از اموال دنیا به اندازه کفایت خویش نگهدار...»(9)
از آنجا که از دیدگاه امام على علیه السلام اقتصاد شریان حیات زندگى دنیایى است و اصلاح آن موجب آرامش خاطر مردم شده و زمینه درستى و صداقت را نیز فراهم مى‏نماید. ایشان ضمن دریافت مالیات(زکات و غیره) توصیه‏هاى اخلاقى و سازنده را نیز مد نظر داشتند و خطاب به مالیات بگیران مى‏فرمودند: «در سر راه هیچ مسلمان را نترسان و یا بازور از زمین او (مالیات دهنده) نگذر افزونتر از حقوق الهى از او مگیر، هرگاه به آبادى رسیدى در کنار آب فرود آى، و وارد خانه کسى مشو، سپس با آرامش و وقار به سوى آنان حرکت کن تا در میانشان قرارگیرى، به آنها سلام کن و در سلام و تعاریف و مهربانى کوتاهى نکن، سپس مى‏گویى:اى بندگان خدا مرا ولىّ خدا و جانشین او به سوى شما فرستاده، تا حق خدا را که در اموال شماست تحویل بگیرم، آیا در اموال شما حقى است که به نماینده او بپردازید؟ اگر کسى گفت:نه، دیگر به او مراجعه مکن و اگر کسى پاسخ داد: آرى، همراهش برو، بدون آنکه او را بترسانى، یا تهدید کنى یا به کار مشکل وادار سازى، هرچه از طلا و نقره به تو رساند، بردار و اگر گوسفند و شتر بود. بدون اجازه‏اش داخل مشو، که اکثر اموال از آن اوست...پس از انتخاب اعتراض نکن....و صاحبش را اجازه ده که خود انتخاب کند و بر انتخاب او خرده مگیر.»(10)
على(ع) در نامه‏اى دیگر خطاب به مأموران مالیات فرمودند: «به او سفارش مى‏کنم که با مردم تندخو نباشد و به آنها دروغ نگوید...بدان! براى تو در این زکاتى که جمع مى‏کنى، سهمى معین و حقى روشن است و شریکانى از ضعیفان و مستمندان دارى، همانگونه که ما حق ترا مى‏دهیم، تو هم نسبت به حقوق آنان وفادار باش...»(11)
امیرمؤمنان معتقد بودند که اخذ مالیات به جهت عمران، آبادانى و رفاه مردم است بنابراین مى‏باید رضایت خاطر مردم نیز جلب شود. تا اینکه مردم با رغبت با حکومت همکارى داشته باشند و لذا مى‏فرمودند: «براى گرفتن مالیات لباسهاى تابستانى یا زمستانى، مرکب سوارى و برده کارى او را نفروشید و براى گرفتن درهمى، کسى را تازیانه نزنید و به مال کسى دست اندازى نکنید.»(12)
رهبر عدالت گستر اسلام ضمن توصیه‏هاى جزئى و کلى در زمینه اصلاح اقتصادى، خود بهترین الگو براى مردم بودند و در نهایت فقر و سادگى زندگى مى‏کردند. در حالیکه مى‏توانستند زندگى بهتر از آنرا بدست بیاورند.
اصلاح فرهنگ بیمار
از جمله اقدامات اساسى در حکومت علوى توجه به احیاء فرهنگ دینى و سنت نبوى بود. همانگونه که خود حضرت در خطبه معروف شقشقیه به رسالت علماى دینى اشاره کرده‏اند که آنها در برابر عهد و پیمان الهى مسؤول هستند، آن حضرت نیز احیاء فرهنگ دینى را از دغدغه‏هاى مهم جامعه اسلامى بر مى‏شمردند و در جهت اصلاح و احیاء آن از هرگونه امکانات، زمانى، مکانى و انسانى استفاده نمودند.
فرهنگ هر جامعه بسان اسکلت بندى آن جامعه است که هرگاه محکم و درست بنا نشده باشد نمى‏تواند سختى‏هاى ناشى از پیش آمدها را تحمّل نماید و پا بر جا بماند، بعد از رحلت رسول مکرم اسلام حوادثى که پیش آمد فرهنگ دینى و سنّت نبوى اندک اندک دستخوش تحریف و بدعت قرار گرفت و مسلمانان به فرقه‏هاى مختلف تقسیم شده و از حول محور اسلام ناب دور گشتند. بطوریکه خود آنان اظهار مى‏داشتند: اگر امروز رسولخدا در میان ما بود مى‏دید که تنها نماز و قبله (اذان) مشترک داریم.
به عنوان نمونه «کعب الاحبار» یک فرد عالم یهودى بود که تازه مسلمان شده بود و از جهان اسلام آگاهى کافى نداشت با این وجود در زمان خلافت خلیفه دوم از سوى وى مأمور پاسخ‏گویى به مسائل دینى مردم بود. او با تحریف حقایق اسلام از منابع تحریف شده یهود بنام کتاب خدا براى مردم آموزش مى‏داد و تا آنجا پیش رفت که در مسائل اسلامى صاحب نظر شد و شاگردانى چون عمرو عاص و معاویه تربیت کرد. بدین گونه احادیث جعل و اسرائیلیات وارد جهان حدیثى اسلام شد و احادیث ناب و سنت نبوى را تحت تأثیر قرار داد.
مولاى متقیان در این راستا مى‏فرمایند: «هیچ بدعتى در دین ایجاد نمى‏شود مگر آن که سنتى ترک گردد، پس از بدعت‏ها بپرهیزید.»(13)
با کمال تأسف در اثر تساهل و تسامح عدّه‏اى از زمام داران و مردم، سخنان و روش امثال کعب الاحبارها و تیم دارى‏ها نه تنها مورد پذیرش قرار گرفت بلکه جنبه قانونى و دینى، نیز پیدا کرد. بطوریکه در یک مورد ابن عباس با معاویه بر سر معناى قرآن یا تفسیر آن با هم اختلاف پیدا کردند و معاویه به ابن عباس گفت: اگر سخن مرا قبول ندارى به عمروعاص یا کعب الاحبار مراجعه کن.»(14)
رهبر فرزانه همواره در فرصتهاى مناسب با رفتار و کردار و سخنان الهى خود مردم را به مبدأ هستى توجه مى‏دادند و آنان را به بازگشت به سوى خدا ترغیب مى‏کردند. و نقش آنها را در احیاء فرهنگ دین یادآور مى‏شدند. «اى مردم! چرا غ دل را از نور گفتار گوینده با عمل روشن سازید و ظرف‏هاى جان را از آب زلال چشمه هایى که از آلودگى‏ها پاک است پر نمایید...همانا بر امام واجب نیست جز آنچه را که خدا امر مى‏فرماید، و آن کوتاهى نکردن در پند و نصیحت، تلاش در خیرخواهى، زنده نگهداشتن سنت پیامبر(ص) جارى ساختن حدود الهى بر مجرمان، رساندن سهم‏هاى بیت المال به طبقات مردم است. پس در فراگیرى علم و دانش پیش از آنکه درختش بخشکد تلاش کنید، و پیش از آنکه به خود مشغول گردید از معدن علوم اهل بیت دانش استخراج کنید....»(15)
از سخنان شکوِه مانند مولاى متقیان مى‏توان به عمق فاجعه فرهنگى پى برد که چگونه مسلمین در آستانه سقوط قرار گرفته بودند: «با آن همه بزرگوارى و کرامت، هم اکنون مى‏نگرید که قوانین و پیمان الهى شکسته شده، اما خشم نمى‏گیرید، در حالیکه اگر پیمان پدرانتان نقض شده بود. ناراحت مى‏شدید، شما مردمى بودید که دستورات الهى ابتدا به دست شما مى‏رسید و از شما به دیگران ابلاغ مى‏شد و آثار آن، باز به شما بر مى‏گشت. اما امروز جایگاه خود را به ستمگران واگذاشتید و زمام امور خود را به دست بیگانگان سپردید و امور الهى را به آنان تسلیم کردید!»(16)
«از راه و رسم پیامبرتان پیروى کنید که بهترین راهنماى هدایت است، رفتارتان را با روش پیامبر تطبیق دهید که هدایت کننده‏ترین روش‏هاست.»(17)
از سخنان امیرمؤمنان به وضوح مشاهده مى‏شود که مردم آشکار و با اهمال تسلیم فضاى موجود شده بودند آنجا که فرمودند: «به هوش باشى اى شنونده! و از خواب غفلت بیدار شو، از شتاب خود کم کن، و در آنچه از زبان پیامبر(ص) به تو رسیده‏اند اندیشه کن، که ناچار به انجام آن مى‏باشى و راه فرارى وجود ندارد...»(18)
در مورد دیگر امام فرمودند: «گروهى در دریاى فتنه‏ها فرو رفته، بدعت را پذیرفتند و سنت‏هاى پسندیده را ترک کردند، مؤمنان کناره‏گیرى کرده و گمراهان و دروغ گویان به سخن آمدند. مردم! ما اهل بیت پیامبر چون پیراهن تن او، یاران راستین او...و درهاى ورود به معارف آن مى‏باشیم که جز از در هیچ کس به خانه‏ها وارد نخواهد شد و هرکس غیر از در وارد شود، دزد نامیده مى‏شود.»(19)
«فتنه‏ها با تلخى خواسته‏ها وارد مى‏شود، خون‏هاى تازه را مى‏دوشد، نشانه‏هاى دین را خراب و یقین را از بین مى‏برد....پس سعى کنید که شما پرچم فتنه‏ها و نشانه‏هاى بدعت نباشید و آنچه را که پیوند امت اسلامى بدان استوار، و پایه‏هاى طاعت بر آن پایدار است بر خود لازم بشمارید.»(20) هرچند امیرمؤمنان نهایت سعى و تلاش خود را کردند اما مدت کوتاه خلافت این مجال را به ایشان نداد که اصلاحات فرهنگ دینى خود را بنمایاند.
اصلاحات قضایى‏
یکى دیگر از دغدغه‏هاى امیرمؤمنان در دوران خلافت‏شان اصلاح امور قضایى و رعایت حقوق فردى، اجتماعى امت مسلمان بود. که در زمان‏هاى گذشته با چشم پوشى‏هاى قومى، قبیله‏اى و سیاسى نادیده گرفته مى‏شد. واى بسا مظلوم به جاى ظالم مجازات نیز مى‏شد. آن حضرت در مورد مقابله با ظلم و ستم چنان با قاطعیت و شهامت وارد عرصه شدند که هیچ ظالمى نمى‏توانست از چنگال عدالت بگریزد. چنان با انصاف و عدل از حق دفاع مى‏کردند که‏اى بسا خود مجرمان به قضاوت خشنود مى‏شدند. مى‏فرمودند: «افراد خوار و ستمدیده در نزد من بسیار قوى و عزیز هستند تا اینکه حق آنانرا به آنها بازگردانم و افراد قوى و ستمگر در نزد من بسیار ناتوان و ضعیف هستند تا اینکه حق را از آنان باز پس بگیرم.»(21)
در امر قضاوت و احقاق حق، امیرمؤمنان چنان جدى و مصمم عمل مى‏کردند که حتى از داغ نهادن بر دست برادر خویش واهمه‏اى نداشتند تا اینکه برادر حرارت آتش را بر جسم خود احساس کند و تقاضاى سهم بدون نوبت از بیت المال مسلمین ننماید.
«سوگند به خدا برادرم عقیل را دیدم که به شدت تهیدست شده و از من درخواست داشت تا یک من از گندمهاى بیت المال را به او ببخشم....پى در پى مرا مى‏دید و درخواست خود را تکرار مى‏کرد. چون به گفته‏هاى او گوش دادم، پنداشت که دین خود را به او واگذار مى‏کنم و به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست بر مى‏دارم روزى آهن را در آتش گداخته و به جسمش نزدیک کردم تا او را بیازمایم پس چون بیمار از درد فریاد زد و نزدیک بود از حرارت آن بسوزد به او گفتم اى عقیل، گریه کنان بر تو بگریند، از حرارت آهنى مى‏نالى، که انسانى به بازیچه آن را گرم ساخته است؟ اما مرا به آتش دوزخى مى‏خوانى که خداى جبارش با خشم خود آنرا گداخته است؟.....»(22)
امام و رهبر عدل گستر جهان اسلام خود نیز در محضر قاضى بدون شاهد نتوانست حق فردى خود را تصاحب کند چنانچه معروف است آن حضرت با مردى از یهود بر سر زرهى نزاع داشتند هنگامیکه نزد قاضى وقت «شریح قاضى» براى دادخواست روانه شدند. قاضى به احترام امیرمؤمنان از جاى خود برخاسته و امام را به جاى خود نشاند آن حضرت ضمن اعتراض به عمل یک جانبه قاضى، که چرا تنها از وى احترام کرده و طرف دیگر نزاع را احترام نکرده است، سخنان رسولخدا را درباره قاضى به وى یادآور شدند و سپس از شریح خواستند که به قضاوت بپردازد و چون امام براى ادعاى خود، که زره از آن ایشان است شاهدى نداشت از حق مسلم خود محروم شدند و چون مرد نصرانى قضاوت اسلام را در مورد ولىّ مسلمین امیرمؤمنان مشاهده کرد به خلاف خود اعتراف کرده و شهادتین را بر زبان جارى ساخت.(23)
رهبر عدالت گستر اسلام بقدرى در مورد حقوق فردى حساس و دقیق بودند که حتى حقوق شهروندى غیر مسلمانان را نیز جدى مى‏گرفتند: «...بمن خبر رسیده که مردى از لشکر شام به خانه زنى مسلمان و زنى غیر مسلمان که در پناه حکومت اسلام بود وارد شده و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره‏هاى آنها را به غارت برده در حالى که هیچ وسیله‏اى براى دفاع جز گریه و التماس نداشته‏اند...اگر بر این حادثه تلخ مسلمانى از روى تأسف بمیرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار است.»(24)
هنگامیکه عدّه‏اى به امام یادآورى کردند، که معاویه با هدایا و پول‏هاى فراوان، عدّه‏اى را جذب کرده، شما هم از اموال عمومى به اشراف عرب و بزرگان قریش ببخشید و از تقسیم مساوى بیت المال دست بردارید، تا به شما گرایش پیدا کنند، امام فرمودند: «آیا به من دستور مى‏دهید براى پیروزى خود، از جور و ستم درباره امت اسلامى که بر آنها ولایت دارم، استفاده کنم؟ بخدا سوگند تا عمر دارم و شب و روز برقرار است...هرگز چنین کارى نخواهم کرد. اگر این اموال از خودم بود به گونه‏اى مساوى در میان مردم تقسیم مى‏کردم تا چه رسد که جزو اموال خداست! آگاه باشید، بخشیدن مال به آنها که استحقاق ندارند، زیاده روى و اسراف است....»(25)
از آنجا که رعایت حقوق فردى آثار مثبتش به جامعه باز مى‏گردد و زمینه فضاى سالم را براى رسیدن به کمال فراهم مى‏نماید امام بزرگوار خطاب به مالک اشتر چنین فرمودند: «از میان مردم برترین فرد نزد خود را براى قضاوت انتخاب کن، کسانى که مراجعه فراوان، آنها را به ستوه نیاورد. در اشتباهاتش پافشارى نکند و بازگشت به حق پس از آگاهى براى او دشوار نباشد... پس از انتخاب قاضى هرچه بیشتر در قضاوت‏هاى او بیندیش و آنقدر به او ببخش که نیازهاى او بر طرف گردد و به مردم نیازمند نباشد.»(26) قضاوت درست ضمن اینکه امنیت را به جامعه باز مى‏گرداند موجب نشاط روانى و انگیزش بسیار براى فعالیت و سازندگى در جامعه مى‏باشد، اما اجراى عدالت چنان براى عدّه‏اى سخت و طاقت فرسا بود که تحمّل امام براى آنها دشوار بود و سرانجام مسیر زندگى آنها را عوض کرد. اما در مقابل این عدّه ضعفا در آرامش زندگى کردند.
پى‏نوشت‏ها:
1. نهج البلاغه، ترجمه مرحوم دشتى، خ 16.
2. نهج البلاغه، نامه 53.
3. نهج البلاغه، نامه 69.
4. نهج البلاغه، نامه 60.
5. نهج البلاغه، نامه 76.
6. نهج البلاغه، نامه 19.
7. عدالت اجتماعى، محسن قرائتى، ص 160.
8. نهج البلاغه، خطبه، 15.
9. نهج البلاغه، نامه 21.
10. نهج البلاغه،ترجمه و شرح فشرده محمد جعفر امامى و محمد رضا آشتیانى، نامه 25.
11. نهج البلاغه، نامه 26.
12. نهج البلاغه، نامه 51.
13. نهج البلاغه، خطبه، 145.
14. طالبین به سرى کتابهاى علامه عسگرى مراجعه نمایند (نقش ائمه در احیاء دین).
15. نهج البلاغه، خطبه 105.
16. نهج البلاغه، خطبه 106.
17. نهج البلاغه، خطبه 110.
18. نهج البلاغه، نامه 153.
19. نهج البلاغه، نامه 154.
20. نهج البلاغه، نامه 151.
21. مقاله حکومت پنج ساله و اصلاحات، نگارنده، به نقل از صوت العداله الانسانیه، جرج جرداق، ج 1، ص 63.
22. نهج البلاغه، خطبه 224.
23. فضائل الخمسه من الصحاح السّتة، تألیف علّامه السید مرتضى الحسین الفیروز آبادى، ج 3، ص 27.
24. نهج البلاغه، خطبه 27.
25. همان، خطبه 127.
26. همان، خطبه 53.

تبلیغات