ذکردر آثار امام خمینى (سلام الله علیه)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
آنچه در این مقاله تحت عنوان ذکر در آثار امام خمینى جمع آورى شده است مشتمل بر دو بخش کلى است.اول جمع آورى کلمات امام خمینى پیرامون ذکر و دیگر جمع آیات و روایات و اقوال بزرگان در رابطه با ذکر از منابع معتبر.به طور قطع هدف نویسنده ازانشاء این مقاله کمک به رهپویان راه حقیقت وسالکان طریقت بوده تاباتوشه گیرى ازاین منبع عظیم فیض الهى یعنى ذکر، راه را به سهولت وآسانى بیشتربپیمایند.امید که با مدد از ارواح مطهرایشان دراین امرتوفیق بیشترى حاصل کنیم.
فصل اول: معناى ذکر
کلمه ذکر که درقرآن وروایات از آن بسیار یاد شده است در یکى از معانى زیر بکار برده مىشود:
1. به معناى مطلق یاد
2. درمقابل غفلت مانند آیه: «ولاتطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا»(1) غفلت دراینجا عبارت است از نداشتن علم به علم یا نمىدانم که مىدانم؛ پس در طرف دیگر ذکر عبارت است از علم داشتن به علمش.
غفلت به تصریح آیات و روایات ،عامل سقوط انسان در ورطه هلاکت ونابودى و یکى از غلیظ ترین حجابهایى است که انسان را از رسیدن به مقصود باز مىدارد.زیرا تا غفلت است بیدارى نخواهد بود و وقتى بیدارى نباشد هیچ سیر و سلوکى انجام نخواهد گرفت.از اثراتى که بر غفلت مترتب است و خداوند در قرآن به آنها اشاره فرموده مىتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف - فروپاشى انسانیت: ولا تکونوا کالذین نسواالله فانساهم انفسهم.(2)
ب - دورى از خدا: فاذکرونى اذکرکم. اگرخدارایاد نکنید خدا شما را هم یاد نخواهد کرد.(3)
ج - قرارگرفتن در حزب شیطان: استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذکرالله اولئک حزب الشیطان.(4)
د - همدم شیطان گشتن: و من یعش عن ذکرالرحمن نقیض له شیطانا فهوله قرین.(5)
ه- تنگى معیشت: و من اعرض عن ذکرى فان له معیشه ضنکا.(6)
و- نابینایى درقیامت: ونحشره یوم القیامه اعمى.(7)
ز- عذاب روزقیامت: ومن یعرض عن ذکر ربّه یسلکه عذابا صعدا.(8)
بالاترین مراتب غفلت،دورى از یاد خداست که سرمنشأ همه گناهان ونافرمانىها و عامل تمام بدبختىها و فلاکتهاى بشر است. تحقیق وتأمل در آیات و روایات و آثار بزرگان دین نشان مىدهد مهمترین عامل فراموشى خدا و دورى از او حبّ دنیا و مادّیات و به عبارت دیگر دنیاپرستى است. دنیا در تعریف بزرگان هر چیزى است که انسان را از حقتعالى به خود مشغول کند(9) خداوند در آیه 19 سوره آل عمران متاع دنیا را معرفى کرده و در آیات متعدد انسان را از توجه زیاد به دنیا و محبّت به مادیات برحذر داشته است.از آن جمله مىفرماید: یاایهاالذین آمنوا لاتلهکم اموالکم ولا اولادکم عن ذکر الله(10) بایددانست که اگر نفوس یکسره متوجه به دنیا و تعمیر آن باشد و منصرف از حق باشند گرچه اعتقاد به مبدأ و معاد هم داشته باشند منکوس هستند ومیزان درانتکاس قلوب غفلت ا ز حق وتوجه به دنیا وتعمیر آن است(11) مثل چنین کسى این آیه از قرآن کریم است که فرمود: ارأیت من اتخذالهه هواه(12) زیرا کسى که یکسره متوجه به دنیا و مادیات باشد، بطور حتم قلبش ازمحبت دنیا پر شده است زیرا قلب به عنوان رئیس بدن، اعضا را بدنبال خود مىکشاند، پس اگر تمام همّت و وجهه فرد مصروف تأمین نیازهاى دنیوى باشد مسلّم مىتوان فهمید دلش از عشق دنیا لبریز است وچون چنین شد خانه رابدست غیر صاحبخانه سپرده است،به همین لحاظ دنیا در آن تصرف کرده و شیطان به آن راه مىیابد، پس به حکم آیه «ماجعل الله لرجل من قلبین فى جوفه»(13) خدا در آن نمىگنجد. در نتیجه فرد دست به هرکارى مىزند تا به خواستههاى خود برسد واز انجام هر عملى هیچ باکى ندارد ولذا فرمودهاند دوستى دنیا رأس همه گناهان است.امام خمینى در عبارات مختلف انسان رابه خطرات محبت دنیا آگاه کرده و گوشزد مىفرمایند که:توجه به غیر حق تعالى خیانت به حق است وحب به غیر ذات مقدس وخاصان او که حب اوست خیانت است درمشرب عرفان(14) از آن جمله مىفرمایند:
باحب دنیا و نفس هوس معرفت الله درسر پختن هوس خامى است واگر در مقام تهذیب باطن و تصفیه قلب و تعدیل اخلاق است نیز با محبت دنیا متحلى به یکى ازحلیههاى فضائل نفسانیه نخواهد شد و اگر در صدد تعمیر آخرت و جنت اعمال است از راه تقوا و اعمال صالحه نیز با حب دنیا موفق به هیچ یک ازمراتب آن نمىشود.(15)
وباز مىفرمایند: اى مدعى ایمان و خضوع قلب در بارگاه ذوالجلال اگر تو به کلمه توحید ایمان دارى وقلبت یکى پرست و یکى طلب است والوهیت را جز براى ذات خداى تعالى ثابت ندانى اگر قلبت موافق ظاهرت است و باطنت موافق با دعویت است چه شده است که براى اهل دنیا این قدر قلبت خاضع است؟ چراپرستش آنها را مىکنى؟(16) براى یک خیال باطل یک محبوبیت جزئى بندگان ضعیف یک توجه قلبى مردم بیچاره خود را مورد سخط و غضب الهى قرار مده.(17)
پس از آنکه معلوم شد غفلت داراى مضرات بسیار و عامل گناهان بسیار است، بزرگان راههاى زیر را براى دورى از غفلت و حصول بیدارى پیشنهاد مىکنند:
الف. تفکر در افعال الهى و مخلوقات خداوندى که درقرآن بارها وبارها بدان اشاره شده است ازآن جمله فرمود: «وفى الارض آیات للموقنین و فى انفسکم افلا تبصرون»(18) نتیجه این تفکر و تدبر در آفرینش، شناخت اسماء الهى و تابش انوار ربانى و اشراقات حقانى در قلب سالک و عشق او به حقتعالى است .
ب. تدبّر و تأمّل در آیات قرآن. به لحاظ آنکه قرآن نوراست با تکرار وتأمّل در قرائت، دل انسان انوارى از قرآن راگرفته وراه سعادتش راازروى آن خواهد جست.
ج. تفکر و تأمّل در سیره انبیاء و اولیاء و بزرگان و علماء،تا با تأسى به شیوه ایشان والگو قراردادنشان، دل انسان تکانى خورده، شاید بیدارى براى او حاصل شود.
د. تفکر در احوالات اموات و مردگان و گذر در گورستانها و دانستن اینکه انسان روزى سرانجامى اینچنینى خواهد داشت.امام خمینى مى فرمایند:ازجمله اعمالى که باعث دلسردى از لذائذ دنیا و ضعف علاقه به آن و احیاناً موجب قطع رشته دوستى با دنیاست به زیارت اهل قبور رفتن است و این از آن جهت است که رفتن به گورستان در تذکر مرگ اثرى عمیق دارد و در دستورات دینى آمده است که هر وقت خیلى خوشحال و فرحناک بودى و یا خیلى افسرده و غمگین شدى به زیارت اهل قبور برو.(19)
ه. توجه به عز ربوبیت و ذل عبودیت. مرحوم امام مىفرمایند:استاد الهى ما فرماید:توجه به عزّ ربوبیت و ذلّ عبودیت یک یک از منازل مهمه سالک است که قوت سلوک هرکس به مقدار قوت این نظراست بلکه کمال و نقص انسانیت تابع کمال ونقص این امر است و هرچه نظر انیّت و انانیّت درانسان غالب باشد از کمال انسانیت دور وازمقام قرب ربوبیت مهجوراست وحجاب خودبینى ازجمیع حجب ضخیمتر وظلمانىتر است و خرق این حجاب ازتمام حجب مشکلتر و خرق همه حجب رامقدمه است بلکه مفتاح مفاتیح غیب و شهادت خرق این حجاب است.(20)
3. ذکر در مقابل نسیان و نسیان عبارت است از اینکه صورت علم به کلى از خزانه ذهن زایل شود و ذکر بر خلاف نسیان عبارت است از اینکه آن صورت همچنان در ذهن باقى باشد و حق در آیه واذکر ربک اذا نسیت(21) بدان اشاره کرده است.(22)
فصل دوم: مراتب ذکر
در یک تقسیم بندى ذکر به دو مرتبه زبانى و قلبى تقسیم مىشود. علماء اخلاق به این نکته اشاره دارند که،قلب زمانى ذاکر خواهد بود که زبان همچون معلمى که کودکى را تربیت مىکند، قلب را به ذکر تعلیم دهد.پس ازمداومت برذکر زبانى لسان قلب گشوده شده ودل بى آنکه زبان چیزى بگوید ذاکر خواهد بود.به لحاظ آنکه قلب رئیس بدن است ودر هر حالى که باشد دیگر اعضا را بدنبال خود خواهد کشانید،اگر ذاکر شود بى شک زبان به تبع دل ذکر مىگوید.امام مىفرمایند:
شیخ عارف کامل ما جناب شاه آبادى روحى فداه مىفرمودند: شخص ذاکر باید در ذکر مثل کسى باشد که به طفل کوچک که زبان بازنکرده، مىخواهد تعلیم کلمه کند تکرار مىکند تا اینکه او به زبان مىآید و کلمه را ادا مىکند پس از این که او اداى کلمه را کرد، معلم از طفل تبعیت مىکند و خستگى آن تکرار بر طرف مىشود و گویى از طفل به او مددى مىرسد همینطور کسى که ذکر مىگوید باید به قلب خود که زبان ذکر باز نکرده تعلیم ذکر کند و نکته تکرار اذکار آن است که زبان قلب گشوده شودوعلامت گشوده شدن زبان قلب آن است که زبان از قلب تبعیت کند و زحمت و تعب تکرار مرتفع شود.اول زبان ذاکر بود و قلب به تعلیم و مدد آن ذاکر شد و پس از گشوده شدن زبان قلب، زبان از آن تبعیت کرده به مدد آن یا مدد غیبى متذکر شود.(23)
درتقسیم بندى دیگر عنوان کردهاند، ذکر بر سه درجه است: زبانى، قلبى و عملى.
پس از آنکه معلوم شد بر اثر ممارست در ذکر لسانى زبان قلب به ذکر حق باز مىشود، و قلب اگر ذاکر حق باشد،اعضا به تبع او ذاکر خواهند بود،در این حال انسان ذاکر به ذکر عملى خواهد بود. مهم آن است که صورت ذکر در قلب منقوش گشته و براى انسان ملکه گردد. نکتهاى که در اینجا وجود دارد این است که صورت اعمال در انسان دو حالت دارد یا ملکه و یا حال است. صورت عملى اگر در آدمى حال باشد اثرى از آن بر نفس مترتب نیست ولى اگر عملى درانسان ملکه گردید و از حالت زود گذر بودن خارج گردید اثر آن بر انسان نمایان خواهد بود. قلب آنگاه به مقام آرامش خواهد رسید که صورت دل منقش به نقش لااله الاالله گردد و اثر آن بماند تا حقتعالى خود در امور تصرف کند.مهم در اینجا آن است که انسان خانه را به صاحبخانه واگذارد و غیر و غیریت و انانیت را از آن خارج کند تا تصرفات الهى شده و اشراقات ربانى بر آن افاضه شود پس تا لااله الاالله با قلم عقل بر لوح صافى قلب نگاشته نشود انسان مؤمن به وحدت خدا نیست و وقتى این کلمه طیبه الهیه درقلب وارد شد سلطنت قلب با خود حقتعالى شود و دیگر انسان کس دیگر را مؤثر در مملکت حق نمىداند و از کس دیگر متوقع جاه و جلال نیست.(24) زیرا در توحید مطلق که لااله الا الله کامل است فلاح مطلق است که رستگارى از کثرت که اصل شجره خبیثه است مىباشد و این کلمه در این حال موازن با هیچ چیز نیست.(25)
نکتهاى در سلوک
«دربعضى از رسائل عرفا ذکر را هفت مرتبه بیان کردهاند: قالبى، نفسى، قلبى، سرّی، روحى، عیونى و غیب الغیوب،و تفصیلش آن است که:ذاکر در ابتداى انابت که هنوز ذکر در باطن او سرایت نکرده باشد و سیر او در سلوک ازمحسوسات جزئیه نگذشته مداومت او را بر ذکر زبان قالبى گویند و چون او را به سبب تکرار و مواظبت تبدیل بعضى از اخلاق ذمیمه حاصل شود و اثر ذکر را در نفس خود ادراک نماید و به تعقل معنى ذکر مسرور شود آنرا ذکر نفسى گویند و چون سیر او به نهایت عالم عنصر رسید و به واسطه تبدیل بعضى اخلاق ذمیمه فى الجمله نفس را صفائى حاصل شود و گرد کدورات صفات نفسانى و بشرى فرو نشیند، حلاوت ذکر در وى اثر کند و شوق مذکور بر وى غالب شود بى تحریک زبان ذاکر گردد و گاه باشد که آواز ذکر دل مانند صداى کبوتر وقمرى بشنود و او را ذکر قلبى گویند و چون صفاى قلب بیشتر شود اثر نورانیّت ذکر قلبى در وى تصرّف نماید و سرّ وى از التفات به غیر فارغ شود و آن را ذکر سرّى گویند و گاه باشد که اثر تحریک دل در این ذکر نیز مثل صدائى که از انداختن مهره طاسى پیچیده مسموع شود وسیر سالک در این مرتبه به اواسط عالم افلاک رسد و چون سرّ ذاکر از تشتت به آراى فاسده و عقاید مشوّشه به کلى پاک شود و دل را به غیر مذکور التفاتى باقى نماند از نهایت مراتب افلاک در گذرد و به اوائل عالم جبروت رسد و حکم روح گیرد و آن راذکر خفى گویند واحیاناً از آن نیز همهمهاى در باطن شبیه به نشستن مگس به تار ابریشم مدرک شود چون به مقام فنا در رسد سیر او به سیر عالم لاهوت مرتقى گردد ذکر و ذاکر را در جنب تجلّى مذکور وجودى نماند ذکر خودبخودى گوید و از من و مایى جز نام و از ذکر و ذاکر جز معاوضت اوهام باقى نماند غیب الغیوب نامند.»(26)
اشارهاى قرآنى
بر اساس آیات قرآن به دو مرتبه دیگر از ذکر مىرسیم؛ یکى ذکر خفى و دیگرى ذکر جلى یا ذکر باطن و آشکار. براى ذکر خفى شاید بتوان دو تعبیر در نظر گرفت:یکى اینکه آن را منطبق دانست بر ذکرى که اثرى از او در ظاهر انسان معلوم نشود که با احتساب این عنوان که از ظاهر معناى ذکر چنین بر مىآید دو مرتبه ذکر زبانى و عملى از مجموعه این نوع خارج مىشود؛پس تنها شامل ذکرى مىشود که انسان در دل و نهان خود دارد و به عبارت دیگر در دل به یاد خدا بودن. دیگر تعبیرى که مىتوان براى آن در نظر گرفت این است که آن را مرتبهاى از ذکر بدانیم که ذاکر ذکر را پنهان از دید مردم و در خفا به جا مىآورد خداوند در آیه 205 سوره اعراف به هر دو مورد یکجا اشاره کرده مىفرماید: «و اذکر ربک فى نفسک تضرّعاً و خیفة ودون الجهر من القول بالغدوّ والآصال ولاتکن من الغافلین». خداى خود را با تضرّع و پنهانى و بى آنکه آوازى از دل بر کشى در دل خود در صبح و شام یاد کن واز غافلان مباش.
فصل سوم:اشارهاى اجمالى به بعضى ازانواع ذکر
دراین فصل به سه نمونه از مهمترین اذکار که در روایات و آیات به آنها تأکید فراوان داده شده است اشاره مىکنیم.
1. قرآن
قرآن کریم اقیانوس بىکرانى است که رسیدن به اعماق آن جز براى معصومان میسر نیست.بااین حال هم خود قرآن و هم خود معصومان به مردم توصیه مىفرمایند که در آیات قرآن تدبر نمایند قرآن کریم مىفرمایند: «کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبّروا آیاته»(27) «افلا یتدبّرون القرآن ام على قلوب اقفالها»(28) همچنین پیغمبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) سفارشهاى بسیار در رجوع به قرآن و تدبّر در آیات آن فرمودهاند. بویژه هنگامى که فکر جامعه دچار آشفتگى و تیرگى گردد و شبهههایى در میان مسلمانان رخ دهد که موجب انحرافات فکرى و عقیدتى شود در چنین شرایطى تأکید شده است که حتماً به قرآن مراجعه کنید؛ «اذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن»(29) هنگامى که فتنهها همانند پارههاى شب تیره شما را فرا گیرد به قرآن روى آورید. خداوند در آیات متعدد قرآن راذکر معرفى کرده است از آن جمله مىفرماید: «قد انزل اللّه الیکم ذکرا»(30) و همچنین فرمود: «انا نحن نزّلنا الذکر و انّاله لحافظون»(31) روایات مختلفى در باب قرائت قرآن و ثواب قرائت وارد شده است که در ذیل به بعضى از آنها اشاره مىشود:
الف - قال رسول الله(ص): «حملة القرآن عرفاء اهل الجنّه؛(32) حاملان قرآن عارفان اهل بهشتند».
ب - قال رسول الله(ص): من قرأ عشر آیات فى لیلة لم یکتب من الغافلین و من قرأ خمسین آیه کتب من الذاکرین ومن قرأ مائه آیه کتب من القانتین و من قرأ مائتى آیه کتب من الخاشعین و من قرأ ثلاث مائه آیه کتب من الفائزین و من قرأ خمسمائه آیه کتب من المجتهدین ومن قرأ الف آیه کتب له قنطار من برالقنطار خمسه عشر الف مثقال من ذهب والمثقال اربعة و عشرون قیراطا اصغرها مثل جبل احد و اکبرها ما بین السماء الى الارض»(33)
پیغمبر فرمود:هر که ده آیه در هر شب بخواند از غافلین نوشته نمىشود و هرکه پنجاه آیه بخواند از ذاکران نوشته مىشود،هر که صد آیه بخواند از قانتین،دویست آیه بخواند از خاشعین، سیصد آیه بخواند از فائزین و رستگاران، پانصد آیه بخواند از مجتهدین نوشته مىشود و هر که هزار آیه در هر شب بخواند قنطارى ازنیکى براى او نوشته مىشود که هر قنطارى پانزده هزار مثقال از طلا و هر مثقال بیست و چهار قیراط است که کوچکترینش به اندازه کوه احد و بزرگترینش مابین آسمان و زمین است.
ج - عن النبى(ص) قال:اهل القرآن هم اهل اللّه وخاصته؛(34) اهل قرآن خاصان درگاه حق و اهل اللّه هستند.
د - وایضا عن النبى قال:افضل العبادة قرائة القرآن(35) برترین عبادت قرائتقرآن است.
نکته:
مطلوب در قرائت قرآن رعایت چند چیز است: اول اینکه قارى با وضو و رو به قبله باشد دوم اینکه قرآن را با صداى نیکو و صوت احسن تلاوت کند سوم اینکه در آیات قرآن تأمّل کرده، با دقت مطالعه نموده و در معانى بلند آن بیندیشد. مهم در این مقام آن است که انسان از ظاهر قرآن فراتر رفته و در قشر آن نمانده وبه باطن آیات برسد تا شاید اثرى از آن در دل حاصل شود. امام خمینى(ره) مىفرمایند: مطلوب در قرائت قرآن شریف آن است که در اعماق قلب انسان تأثیر کند و باطن انسان صورت کلام الهى گردد و از مرتبه ملکه به مرتبه تحقق رسد.(36) وباز مىفرمایند:پس اى مسکین در راه پروردگارت مجاهدت کن و دل خود را پاک گردان و از تسلط شیطان بیرون شو و کتاب پروردگارت را قرائت کن و بالا برو و آن را با تفکر و تأمّل بخوان و در قشر و ظاهر آن متوقف نباش و خیال مکن که کتاب آسمانى و قرآن نازل شده ربانى به جز این قشر و صورت نیست چه آنکه بر صورت توقف کردن مرگ است و هلاکت و اصل ریشههاى جهالت و سنگ اساسى انکار نبوتها و ولایتها زیرا که نخستین کسى که خود در مرحله ظاهرایستاد شیطان بود.(37)
براى آنکه لوح دل به کلمات الهى و اذکار و اوراد منقوش گردد لازم است اولاً تکرار باشد و ثانیاً توجه به معنا و باطن و نیز التفات به مذکور باشد. قرآن که با هزاران حجاب از عالم غیب مطابق با نشئه ساکنان ناسوت نازل شده است، چون بندهاى در راه سلوک الى الله قرار گرفت به اندازه خرق هر حجاب مرحلهاى به فهم بطون قرآن نزدیک مىشود و از قشر فهمى و ظاهربینى دور مىگردد.این سیر ادامه پیدا مىکند تا جایى که آن قابلیت را مىیابد که قلبش محل تجلّى و نزول بىواسطه کلام الهى باشد: «ولا یمکن وصول هذاالمقام الا لاولیاء المحمدیین صلوات الله علیهم اجمعین.»
2. نماز
نماز معجونى الهى است متشکل از جمیع مقامات ذکر و شکر از این رو مخصوص است به کاملان و واصلان زیرا که جز این گروه کسى قدر و مقام و منزلت آن را نشناخته است.تأکید بسیار آیات و روایات و رفتار ائمه اطهار در باب نماز و وجوب اداى آن و بیان فضائل بسیارش، نشان از بزرگى و برترى این عمل در بین اعمال دیگر دارد.
نماز کلید قفلهاى بسته،و براق سیرو رفرف عروج اهل معرفت واصحاب قلوب و نردبان ترقى و قربت بنده به خداست اگر در آن دو رکن رکین اخلاص و حضور قلب مراعات شود. در این بحث پیرامون این دو اساس صحبت مىکنیم.
1.اخلاص
اخلاص دو مرتبه است یکى در دین که عبارت است از تنزیه آن از شوائب و آلودگیهاى کفر و شرک خفى و پرستش دنیا و ما فیها.نتیجه این اخلاص و حصول آن خروج سالک از دایره شرک و ورود به مدار اسلام است که از آن تعبیر مىشود به ایمان بعد ایمان همچنان که حقتعالى فرمود: «یاایهاالذین آمنواآمنوا»(38) مرتبه دوم آن عبارت است از اخلاص در عمل که بر حسب مراتب سالکین براى آن درجات بسیار است. اولش عبادت احرار وآخرش حصول قلب سلیم و فناى فى الله است. در این وقت براى این سالک مقاماتى است که خداوند در سوره صافات در چند مورد به آن اشاره فرموده است:
اول فرمود: «و ماتجزون الاماکنتم تعملون الّاعباد الله المخلصین»(39)
به این معنا که هرکس هر آنچه کرده جزا مىبیند جز بندگان مخلص خدا که جزاى آنها چیزى فراتراست که نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده زیرا اینان که فانى در حق شدهاند عملشان نه ازخود بلکه از خداست از اینرو پاداش آنها را کسى جز خدا نمىداند «فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعین جزاءبما کانوایعملون»(40)
دوم فرمود: «فکذبوه فانهم محضرون الّا عبادالله المخلصین»(41)
یعنى آنکه در پیشگاه حق تعالى حاضر مىشوند جز بندگان با اخلاص زیرا آنان قیامت کبراى نفسانیه را گذرانیده و حساب خود راپس دادهاند بنابراین آنها را روز جزا بىحساب به جایگاهشان «فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر»(42) برند.
سوم فرمود: «سبحان الله عمایصفون الّا عبادالله المخلصین»(43)
یعنى آنکه خدا از آنچه توصیف مىکنند پاک و منزه است جز بندگان مخلص که هیچکس جز ایشان نمىتواند خدا را آنگونه که هست تنزیه وتقدیس کند زیرا که غیر این جماعت کسى خدا را آنطور که باید نشناخت.
چهارم فرمود: «فانظر کیف کان عاقبه المنذرین الّا عبادالله المخلصین»(44)
بنگر حال ترساننده شدگان را جز بندگان با اخلاص، زیرا آنان از حال تبشیر و تنذیر بیرون رفته و در صراط تجلیّات اسمائى و صفاتى قرار گرفتهاند پس حالشان حال دهشت وهیمان است نه خوف و رجا.با این توضیحات معلوم شد اولین و اساسىترین رکن عبادات اخلاص است و آن مایه نجات و سعادت در پیشگاه حقتعالى و باعث یأس شیطان و نافعترین چیز درروزى که هیچکس به حال انسان نفعى نمىرساند،مىباشد کمااینکه حق از زبان ابراهیم فرمود: «ولاتخزنى یوم یبعثون یوم لاینفع مال ولابنون الّالامن اتى الله بقلب سلیم.»(45)
راه تحصیل اخلاص
بهترین راه براى ریشه کنى ریا در ابتدا دورى از جماعت است. و این اگرچه براى نفس دشواراست بدلیل آنکه مهمترین عامل ریا در جمع حاصل مىشود لاجرم از آن چارهاى نیست. علامت ریا آن است که انسان در نفس خود مشاهده مىکند که وقتى تنهاست مایل به طاعات نیست اگر با زحمت و یا از روى عادت هم عبادتى بکند آنرا با حال نمىکند بلکه سر و دست عمل را شکسته، پاک و پاکیزه تحویل نمىدهد ولى وقتى در مساجد و مجامع حاضر شد و در محضر عمومى مشغول آن گردید آنرا از روى نشاط و دلچسبى و سرور و حضور قلب انجام مىدهد مایل است رکوع و سجودش طولانى شده مستحباتش نیکو انجام گرفته اجزاء و شرایطش درست ملاحظه شود.
روش کلى براى دفع و قلع و قمع تمام رذائل برطبق آنچه بزرگان اخلاق فرمودهاند،قیام علیه نفس به طریق عکس آنچه میل اوست مىباشد.براى دفع ریا لازم است خلاف آنچه نفس خواهان آن است یعنى حضور نیافتن در جمع براى نشان ندادن خود، عمل کرد. زیرا نفس ریاکار دائم علاقه دارد که خود را در معرض دید و تحسین دیگران قرار دهد.امام مىفرمایند: بهترین علاجها که علماء اخلاق و اهل سلوک از براى این مفاسد اخلاقى فرمودهاند،این است که هریک از این ملکات زشت را که در خود مىبینى در نظر بگیرى و بر خلاف آن چندى مردانه قیام نمایى وهمت گمارى برخلاف نفس تا مدتى و برضد خواهش آن رذیله رفتار کنى و از خداى تعالى در هر حال توفیق بطلبى که با تو اعانت کند در این مجاهده مسلماً بعد از مدّت قلیلى آن خلق زشت رفع شده و جنود رحمانى به جاى آن برقرارمى شود.(46)
کلام امام در باب ریا
حضرت امام با عنایت خاص نسبت به این مسئله وبزرگ نشان دادن آن غافلان را آگاه نموده و از آن برحذر داشته و در آثار خود به این مطلب مکرر اشاره فرمودهاند.از آن جمله مىفرمایند:
معلوم است اعمال قلبیه در صورت خالص نبودن مورد توجه حقتعالى واقع نشود و او نپذیرد و به شریک دیگر واگذار فرماید که آن شخصى است که براى نشان دادن به او عمل مىشود. پس اعمال قلبیه مختص به آن شخص مىشود.و از حد شرک بیرون رفته وبه کفر محض وارد مىشود بلکه مىتوان گفت این شخص نیز از جمله منافقین است.بیچاره گمان کرده مؤمن است ولى مشرک است دراول امر در نتیجه منافق است.(47)
و در بیان درمان ریا مىفرمایند:
مدتى مواظبت کن از قلب خود و اعمال و حرکات و سکنات خود را تحت مراقبه آورده و خفایاى قلب را تفتیش کن و حساب شدید از او بکش مثل اینکه اهل دنیا از یک نفر شریک حساب مىکشند هر عملى را که شبهه ریا در اوست ترک کن گرچه عمل خیلى شریفى در او باشد حتى اگر دیدى واجبات را عَلَن کردن خالص نمىتوانى بکنى در خفا بکن.(48)
2. حضور قلب
دومین رکن از ارکان معنوى نماز حضور قلب است. و آن این است که انسان در نماز متوجه به ذکر و مذکور باشد.علماى اخلاق به این نکته اشاره فرمودهاند که حضور قلب در نماز ابتدائاً به دو طریق حاصل مى شود:
اول: فراغت وقت.و این امر زمانى حاصل مىشود که سالک افعال خود را روى برنامه انجام داده و اوقاتش را تقسیم نموده وبرنامه ریزى وقتى داشته باشد. پس هرگاه امور را بر روى نظم قرار دهد ونماز را همیشه در اول وقت بجا آورده و حالتى پدید آورد که موقع نماز از لحاظ وقت در فراغت باشد تااندازهاى حضور قلب حاصل مىشود.
دوم: فراغت قلب. که در آن پیش از شروع نماز، قلب خود را از افکار و خیالهاى باطل و بیهوده خالى کند و به خود بفهماند که اگر قفس دل راگشوده و پرنده خیال را رها سازد،به هر شاخسارى بنشیند و به هرکوى وبرزن سرى کشد و راهى براى یاد حق نگذارد؛پس زمانى به خود مى آید که عمل تمام شده از نماز و یا عبادت دیگرش هیچ نفهمیده است.
کلام امام خمینى درباب حضورقلب
حضرت امام خمینى(ره) پیرامون حضور قلب چنین مىفرمایند:
ازامورى که انسان را اعانت مىکند بر تحصیل حضور قلب مراقبه از وقت است که عهد معهود و میعاد موعود حق است. و شخص سالک الى الله اگر نتوانست تمام اوقات خود را به حق دهد لااقل این پنج وقت را که حقتعالى به او وقت داده و دعوت براى ملاقات فرموده باید مراقبت کند و از حقتعالى به جان ودل تشکر کند که او را اجازه ورود در مناجات داده و بار خدمت در مجلس انس و محفل قدس داده شاید مواظبت بر اوقات و مراقبت از میعاد ملاقات که در اول بى مغز و صورى است به توفیق حق و دستگیرى آن ذات مقدس جل شأنه حقیقت پیدا کند و با مغز شود آن وقت به لذت مناجات وانس با محبوب نائل شود وسرّ حقیقى عبادات رادریابد.(49) درهرصورت فراغت قلب از غیر حق از امور مهمه است که انسان به هر قیمت است باید تحصیل آن بکند و طریق تحصیل آن نیز ممکن و سهل است با قدرى مواظبت و مراقبت باید انسان مدتى کنترل طایر خیال رابدست گیرد و هر وقت خواست ازشاخهاى به شاخهاى پرواز کند آن را حفظ کند.پس از مدتى مراقبت رام و آرام شود و توجه آن از امور متشتته منصرف شود و خیر عادت او گردد و فارغ البال اشتغال به توجه به حق و عبادت پیدا کند.(50)
توجه به نماز در کلام حضرت امام خمینى
ایشان مىفرمایند:پس اى عزیز مبادا درامر دیانت خصوصاً این نمازهاى پنجگانه تهاون کنى و آن را سست شمارى. خدا مىداند که انبیاء و اولیاء از کمال شفقت بر بندگان خدا اینقدر ترغیب نمودند والّا ایمان ما نفعى به آنها نرساند.(51)
پس نماز فلاح مطلق است و آن خیر الاعمال است وسالک باید این لطیفه الهیه رابا تکرار و تذکر تام به قلب بفهماند و فطرت را بیدار کند و پس از ورود به قلب فطرت ازجهت کمال و سعادت طلبى به آن اهمیت دهد واز آن محافظت و مراقبت نماید.(52) این سهل انگارى درنماز ناشى ازضعف ایمان به خدایتعالى و رسول و اخبار اهلبیت عصمت است بلکه این مساهله ناشى ازسهل انگارى محضر ربوبیت و مقام مقدس حق است.(53)
3.ذکر لسانى(زبانى)
«عن ابى حمزة الثمالى عن ابى جعفر(ع) قال: مکتوب فى التورات التى لم تغیّر انّ موسى سأل ربه فقال:یارب اقریب انت منى فاناجیک ام بعید فانادیک؟ فاوحى اللّه عزّ و جلّ الیه یا موسى انا جلیس من ذکرنى فقال موسى:فمن فى سترک یوم لاستر الّاسترک؟ فقال:الذین یذکروننى فاذکرهم ویتحابّون فىّ فاحبّهم فاولئک الذین اذا اردت ان اصیب اهل الارض بسوء ذکرتهم فدفعت عنهم بهم.»(54)
ابوحمزه ثمالى نقل مىکند از امام باقر(ع) که فرمود:در توراتى که تغییر ننموده، نوشته شده همانا موسى از پروردگارش سؤال کرد:بار خدایا آیا تو به من نزدیکى تا مناجات کنم باتو یا که دورى تا صدایت بزنم؟ پس خداوند به او وحى کرد:اى موسى من همنشین کسى هستم که مرا یاد کند پس موسى سؤال کرد:کیست در پناه تو روزى که غیر از پناه تو پناهى نیست؟ فرمود: آنها که مرا یاد مىکنند پس من آنها را یاد مىکنم و نیز آنانکه در راه من با هم دوستى مىکنند پس آنها را دوست دارم اینها کسانى هستند که وقتى بخواهم به اهل زمین بدى برسانم یاد آنها مىکنم پس آن بلا رابواسطه آنها از ایشان رفع مىکنم.
در فصول قبل معلوم شد ذکر زبانى اگر محض تکرارهاى بىفایده بدون اثر باشد جز خستگى زبان و کسالت روح اثر دیگرى نخواهد داشت. و اگر همراه با توجه به ذکر و مذکور باشد،ذکر قلبى رانتیجه مىدهد.یکى از نکات تکرار عبادات و تکثار اذکار و او راد آن است که قلب رااز آنها تأثیرى حاصل آید و انفعالى رخ دهد تا کم کم حقیقت ذکر و عبادت تشکیل باطن ذات سالک را دهد و قلبش با روح عبادت متحد گردد.آرى با ذکر حقیقى حجابهاى بین عبد و حق خرق شود و موانع حضور مرتفع گردد و درهاى ملکوت اعلى به روى سالک باز شود. ولى عمده آن است که قلب در آن ذکر زنده باشد و بامردگان انس نگیرد.(55)
دراین فصل چند نکته ذکر مىشود:
نکته اول: ذکر در قرآن
1. خداوند در بعضى آیات بندگان را به ذکر بسیار ترغیب فرموده و نتیجه آن را احتمال رستگارى داده است.
یا ایّها الذین آمنوااذکروا الله کثیرا و سبّحوه بکرة و اصیلا.(56)
واذکروا اللّه کثیرا لعلّکم تفلحون.(57)
2. خداوند ذکر را مایه آرامش واطمینان دل قرار داده است واین زمانى است که نقش ذکر بر لوح دل حک شده و یا به عبارت دیگر مرتبه ذکر قلبى حاصل شده باشد. «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله الابذکرالله تطمئن القلوب»(58) بر اساس این آیه خداوند تأیید فرموده است که با ذکر دل آرام مىگیرد، نتیجه آن مىشود که اگر کسى با ذکر دلش آرام نشد ذکرش حقیقى نبوده است.
3. حقتعالى ذکر را نشانه صاحبان خرد و در بعضى موارد دیگر نشانه مؤمنان ذکر فرموده است بنابراین مؤمنان صاحب خرد واقعىاند اگر صاحب مقام ذکر باشند. «انّ فى خلق السموات والارض واختلاف اللیل والنهار لآیات لاولى الالباب الذین یذکرون الله قیاما وقعودا وعلى جنوبهم»(59) «انّما المؤمنون الذین اذا ذکراللّه وجلت قلوبهم»(60)
نکته دوم: شرایط اداى ذکر
بزرگان اخلاق براى اثرگذارى بیشتر ذکر زبانى در قلب چند شرط ذکر نمودهاند که به عنوان کمال ذکر گفتن مىتوان از آن یاد کرد.اول آنکه نفس را حبس کند تا حواس جمع باشد دوم آنکه بهتراست رو به قبله و با حال وضو بنشیند. سوم بهتر است بعد از طاعات مفروضه یا نافله که دل آمادگى بیشتر براى ذکر گفتن دارد انجام دهد.چهارم آنکه بهتر است چشم بر هم نهاده و با حال آرامش و طمأنینه و با فراغت بال ذکر بگوید.پنجم آنکه بهتر است کنج خلوتى رابرگزیند که گفتگوى دیگران خاطر او را بهم نریزد و اگر این موارد یا بعضى از آنها نشد مىتواند در هر حال ذکر بگوید به شرط آنکه متوجه ذکر و مذکور باشد.
نکته سوم: ذکر در روایات
قال الصادق(ع): «ما من مجلس یجتمع فیه الابرار و الفجار فیقومون على غیر ذکراللّه تعالى الّا کان حسرةً علیهم یوم القیامه»(61) امام صادق فرمود:هیچ مجلسى نیست که در آن نیکان و بدان جمع باشند و بر غیر یاد خدا از آن مجلس برخیزند جز این که روز قیامت این مجلس بر آنان مایه حسرتى باشد.
وعن ابى عبدالله(ع) قال: «قال اللّه تعالى من ذکرنى فى ملأ من الناس ذکرته فى ملأمن الملائکه»(62)
امام صادق فرمود: حقتعالى فرمود: هر که مرا در جمعى از مردم یاد کند من او را در جمعى ازملائکه یاد مىکنم.
وعن ابى عبدالله(ع) قال: «قال الله تعالى من ذکرنى سرّا ذکرته علانیه»(63)
امام صادق فرمود حق مىفرماید:هرکه مرا در نهان یاد کند من او را در آشکار یاد کنم.
در باب انواع ذکر و تسبیحات و ثوابهاى آنها در روایات مطالب فراوانى آمده است که علاقهمندان به کتب حدیث رجوع کنند.
نکته چهارم: کلام امام خمینى(ره) در بعضى از انواع ذکر در سیر و سلوک
حضرت امام درموارد متعدد به بعضى از انواع اذکار جزئى براى سایران فى سبیل اللّه اشاره فرمودهاند که بسیار مفید براى اهل سلوک است ما در این نکته به برخى از این مطالب با عنوان دستور اشاره مىکنیم.
دستور اول:..و از جمله تعقیبات شریفه، تسبیحات صدیقه طاهره است که رسولخدا(ص) به آن معظمه تعلیم فرمود و آن افضل تعقیبات است. در حدیث است که اگر چیزى افضل از آن مىبود رسولخدا(ص) به آن معظمه تعلیم مىفرمود...و چون صبح افتتاح اشتغال به کثرات و ورود به دنیاست و با مخاطره اشتغال به خلق و غفلت از حق، انسان مواجه است خوب است انسان سالک بیدار در این موقع باریک براى ورود در این ظلمتکده تاریک به حقتعالى متوسل شود و به حضرتش منقطع گردد و چون خود را در آن محضر شریف آبرومند نمىبیند به اولیاى امر و خفراى زمان یعنى حضرت رسول وائمه معصومین متوسل گردد و چون براى هر روز خفیر و مجیرى است (ادعیه هر روز براى ائمه) مناسب آن است که در تعقیب نماز صبح براى ورود در این بحر مهلک ظلمانى و دامگاه مهیب شیطانى متوسل به خفراى آنروز شود.(64)
دستور دوم: بالجمله براى زنده نمودن دل ذکر خدا و خصوص اسم مبارک یا حىّ و یا قیّوم با حضور قلب مناسب است... و از بعض اهل ذکر و معرفت منقول است که در هر شب و روزى یک مرتبه در سجده رفتن و بسیار گفتن لااله الاانت سبحانک انّى کنت من الظالمین براى ترقیات روحى خوب است.(65)
دستورسوم: فقها فرمودهاند افضل ادعیه در قنوت دعاى فرج لااله الّا الله الحلیم الکریم است..مضمون دعا دال بر فضیلت تامه آن است زیرا که مشتمل بر تهلیل و تسبیح و تحمید است که روح توحید است و نیز مشتمل بر اسماء بزرگ الهى است و نیز مشتمل بر ذکر رکوع و سجود است و نیز مشتمل بر اسماء ذات و صفات و فعل است همچنین دعاى یا من اظهرالجمیل که از کنوز عرش است وتحفه حق براى رسولخداست...واگر از فقرات مناجات شعبانیه در قنوت بخوانى خصوصاآنجا که عرض مىکنند الهى هب لى کمال الانقطاع الیک..ولى با حال اضطرار و تبتل و تضرع نه با دل مرده، بسیار مناسب حال است.
دستور چهارم: عبد سالک باید در تسبیح و تحمید و تهلیل و تکبیر که روح معارفند حال تبتل و تضرع و انقطاع را در قلب تحصیل کند و به کثرت مداومت باطن قلب را صورت ذکر دهد و حقیقت ذکر را در باطن قلب متمکن سازد تا قلب متلبس به لباس ذکر شود و لباس خویش که لباس بُعد است از تن بیرون آورد. پس قلب الهى حقانى شود و حقیقت و روح انّ الله اشترى من المؤمنین انفسهم در آن متحقق گردد.
در پایان مقاله را با صلوات بر محمد و آل محمد و درود و سلام بر روح مطهر و تابناک حضرت امام خمینى سلام اللّه علیه به پایان مىبریم.
پىنوشتها:
1. سوره کهف، آیه 28.
2. سوره حشر، آیه 19.
3. سوره بقره، آیه 152.
4. سوره مجادله، آیه 19.
5. سوره زخرف، آیه 36.
6. سوره طه، آیه 124.
7. همان.
8. سوره جن، آیه 17.
9. امام خمینى، شرح حدیث جنود عقل و جهل، دفتر نشر آثار امام، 1380، ص 300.
10. سوره منافقون، آیه 9.
11. امام خمینى، شرح چهل حدیث، دفتر نشر آثار امام، 1376، ص 535.
12. سوره فرقان، آیه 43.
13. سوره احزاب، آیه 4.
14. شرح چهل حدیث امام، ص 480.
15. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 255.
16. همان، ص 39.
17. سوره ذاریات، آیه 21 و 21.
18. امام خمینى، پرواز در ملکوت، دفتر نشر امام، ج 1، ص 199.
19. همان، ص 45.
20. سوره کهف، آیه 24.
21. براى توضیح بیشتر ر.ک:ترجمه المیزان، سید محمد باقر موسوى، 1374، دارالکتب الاسلامیه، ج 1، ص 510.
22. شرح چهل حدیث، ص 292 و 293.
23. همان، ص 38.
24. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 47.
25. نراقى، ملااحمد الخزائن، تصحیح و تعلیق، على اکبر غفارى و حسن زاده آملى، ص 335.
26. سوره ص، آیه 29.
27. سوره محمد، آیه 24.
28. کلینى کافى، دارالکتب الاسلامیه، 1365، ج 2، ص 559.
29. سوره طلاق، آیه 10.
30. سوره حجر، آیه 9.
31. کافى، ج 2، ص 606.
32. همان، ج 2، ص 612.
33. طبرسى، مجمع البیان، نشر الاعلمى للمطبوعات، 1415، ج 1، ص 44.
34. همان.
35. شرح چهل حدیث، ص 498.
36. امام خمینى، شرح دعاى سحر، ترجمه سید احمد فهرى، ص 107.
37. سوره نساء، آیه 136.
38. سوره صافات، 39 و 40.
39. سوره سجده، آیه 17.
40. سوره صافات،آیه 127 و 128.
41. سوره قمر، آیه آخر.
42. سوره صافات، آیه 159 و 160.
43. سوره شعرا، آیه 87 و 88 و 89.
44. شرح چهل حدیث، ص 15.
45. شرح چهل حدیث، ص 37.
46. پرواز در ملکوت، ج 1، ص 91.
47. سرّالصلاة، ص 64.
48. پرواز در ملکوت، ج 1، ص 91.
49. شرح چهل حدیث، ص 496.
50. امام خمینى، آداب الصلاة، دفتر نشر امام، 1380، ص 142.
51. سرّ الصلاة، ص 24.
52. کافى، ج 2، ص 496.
53. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 124.
54. سوره احزاب،آیه 40 و 41.
55. سوره انفال، آیه 45.
56. سوره رعد، آیه 28.
57. سوره آل عمران، آیه 190 و 191.
58. سوره انفال، آیه 2.
59. الاصول السته عشر، عده محدثین، نشر شبسترى، 1405، ص 66.
60. کافى، ج 2، ص 498.
61. کافى، ج 2، ص 501.
62. آداب الصلاة، ص 377 تا 379.
63. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 124.
64. آداب الصلاة، در بیان آداب قنوت.
65. آداب الصلاة، ص 373.
فصل اول: معناى ذکر
کلمه ذکر که درقرآن وروایات از آن بسیار یاد شده است در یکى از معانى زیر بکار برده مىشود:
1. به معناى مطلق یاد
2. درمقابل غفلت مانند آیه: «ولاتطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا»(1) غفلت دراینجا عبارت است از نداشتن علم به علم یا نمىدانم که مىدانم؛ پس در طرف دیگر ذکر عبارت است از علم داشتن به علمش.
غفلت به تصریح آیات و روایات ،عامل سقوط انسان در ورطه هلاکت ونابودى و یکى از غلیظ ترین حجابهایى است که انسان را از رسیدن به مقصود باز مىدارد.زیرا تا غفلت است بیدارى نخواهد بود و وقتى بیدارى نباشد هیچ سیر و سلوکى انجام نخواهد گرفت.از اثراتى که بر غفلت مترتب است و خداوند در قرآن به آنها اشاره فرموده مىتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف - فروپاشى انسانیت: ولا تکونوا کالذین نسواالله فانساهم انفسهم.(2)
ب - دورى از خدا: فاذکرونى اذکرکم. اگرخدارایاد نکنید خدا شما را هم یاد نخواهد کرد.(3)
ج - قرارگرفتن در حزب شیطان: استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذکرالله اولئک حزب الشیطان.(4)
د - همدم شیطان گشتن: و من یعش عن ذکرالرحمن نقیض له شیطانا فهوله قرین.(5)
ه- تنگى معیشت: و من اعرض عن ذکرى فان له معیشه ضنکا.(6)
و- نابینایى درقیامت: ونحشره یوم القیامه اعمى.(7)
ز- عذاب روزقیامت: ومن یعرض عن ذکر ربّه یسلکه عذابا صعدا.(8)
بالاترین مراتب غفلت،دورى از یاد خداست که سرمنشأ همه گناهان ونافرمانىها و عامل تمام بدبختىها و فلاکتهاى بشر است. تحقیق وتأمل در آیات و روایات و آثار بزرگان دین نشان مىدهد مهمترین عامل فراموشى خدا و دورى از او حبّ دنیا و مادّیات و به عبارت دیگر دنیاپرستى است. دنیا در تعریف بزرگان هر چیزى است که انسان را از حقتعالى به خود مشغول کند(9) خداوند در آیه 19 سوره آل عمران متاع دنیا را معرفى کرده و در آیات متعدد انسان را از توجه زیاد به دنیا و محبّت به مادیات برحذر داشته است.از آن جمله مىفرماید: یاایهاالذین آمنوا لاتلهکم اموالکم ولا اولادکم عن ذکر الله(10) بایددانست که اگر نفوس یکسره متوجه به دنیا و تعمیر آن باشد و منصرف از حق باشند گرچه اعتقاد به مبدأ و معاد هم داشته باشند منکوس هستند ومیزان درانتکاس قلوب غفلت ا ز حق وتوجه به دنیا وتعمیر آن است(11) مثل چنین کسى این آیه از قرآن کریم است که فرمود: ارأیت من اتخذالهه هواه(12) زیرا کسى که یکسره متوجه به دنیا و مادیات باشد، بطور حتم قلبش ازمحبت دنیا پر شده است زیرا قلب به عنوان رئیس بدن، اعضا را بدنبال خود مىکشاند، پس اگر تمام همّت و وجهه فرد مصروف تأمین نیازهاى دنیوى باشد مسلّم مىتوان فهمید دلش از عشق دنیا لبریز است وچون چنین شد خانه رابدست غیر صاحبخانه سپرده است،به همین لحاظ دنیا در آن تصرف کرده و شیطان به آن راه مىیابد، پس به حکم آیه «ماجعل الله لرجل من قلبین فى جوفه»(13) خدا در آن نمىگنجد. در نتیجه فرد دست به هرکارى مىزند تا به خواستههاى خود برسد واز انجام هر عملى هیچ باکى ندارد ولذا فرمودهاند دوستى دنیا رأس همه گناهان است.امام خمینى در عبارات مختلف انسان رابه خطرات محبت دنیا آگاه کرده و گوشزد مىفرمایند که:توجه به غیر حق تعالى خیانت به حق است وحب به غیر ذات مقدس وخاصان او که حب اوست خیانت است درمشرب عرفان(14) از آن جمله مىفرمایند:
باحب دنیا و نفس هوس معرفت الله درسر پختن هوس خامى است واگر در مقام تهذیب باطن و تصفیه قلب و تعدیل اخلاق است نیز با محبت دنیا متحلى به یکى ازحلیههاى فضائل نفسانیه نخواهد شد و اگر در صدد تعمیر آخرت و جنت اعمال است از راه تقوا و اعمال صالحه نیز با حب دنیا موفق به هیچ یک ازمراتب آن نمىشود.(15)
وباز مىفرمایند: اى مدعى ایمان و خضوع قلب در بارگاه ذوالجلال اگر تو به کلمه توحید ایمان دارى وقلبت یکى پرست و یکى طلب است والوهیت را جز براى ذات خداى تعالى ثابت ندانى اگر قلبت موافق ظاهرت است و باطنت موافق با دعویت است چه شده است که براى اهل دنیا این قدر قلبت خاضع است؟ چراپرستش آنها را مىکنى؟(16) براى یک خیال باطل یک محبوبیت جزئى بندگان ضعیف یک توجه قلبى مردم بیچاره خود را مورد سخط و غضب الهى قرار مده.(17)
پس از آنکه معلوم شد غفلت داراى مضرات بسیار و عامل گناهان بسیار است، بزرگان راههاى زیر را براى دورى از غفلت و حصول بیدارى پیشنهاد مىکنند:
الف. تفکر در افعال الهى و مخلوقات خداوندى که درقرآن بارها وبارها بدان اشاره شده است ازآن جمله فرمود: «وفى الارض آیات للموقنین و فى انفسکم افلا تبصرون»(18) نتیجه این تفکر و تدبر در آفرینش، شناخت اسماء الهى و تابش انوار ربانى و اشراقات حقانى در قلب سالک و عشق او به حقتعالى است .
ب. تدبّر و تأمّل در آیات قرآن. به لحاظ آنکه قرآن نوراست با تکرار وتأمّل در قرائت، دل انسان انوارى از قرآن راگرفته وراه سعادتش راازروى آن خواهد جست.
ج. تفکر و تأمّل در سیره انبیاء و اولیاء و بزرگان و علماء،تا با تأسى به شیوه ایشان والگو قراردادنشان، دل انسان تکانى خورده، شاید بیدارى براى او حاصل شود.
د. تفکر در احوالات اموات و مردگان و گذر در گورستانها و دانستن اینکه انسان روزى سرانجامى اینچنینى خواهد داشت.امام خمینى مى فرمایند:ازجمله اعمالى که باعث دلسردى از لذائذ دنیا و ضعف علاقه به آن و احیاناً موجب قطع رشته دوستى با دنیاست به زیارت اهل قبور رفتن است و این از آن جهت است که رفتن به گورستان در تذکر مرگ اثرى عمیق دارد و در دستورات دینى آمده است که هر وقت خیلى خوشحال و فرحناک بودى و یا خیلى افسرده و غمگین شدى به زیارت اهل قبور برو.(19)
ه. توجه به عز ربوبیت و ذل عبودیت. مرحوم امام مىفرمایند:استاد الهى ما فرماید:توجه به عزّ ربوبیت و ذلّ عبودیت یک یک از منازل مهمه سالک است که قوت سلوک هرکس به مقدار قوت این نظراست بلکه کمال و نقص انسانیت تابع کمال ونقص این امر است و هرچه نظر انیّت و انانیّت درانسان غالب باشد از کمال انسانیت دور وازمقام قرب ربوبیت مهجوراست وحجاب خودبینى ازجمیع حجب ضخیمتر وظلمانىتر است و خرق این حجاب ازتمام حجب مشکلتر و خرق همه حجب رامقدمه است بلکه مفتاح مفاتیح غیب و شهادت خرق این حجاب است.(20)
3. ذکر در مقابل نسیان و نسیان عبارت است از اینکه صورت علم به کلى از خزانه ذهن زایل شود و ذکر بر خلاف نسیان عبارت است از اینکه آن صورت همچنان در ذهن باقى باشد و حق در آیه واذکر ربک اذا نسیت(21) بدان اشاره کرده است.(22)
فصل دوم: مراتب ذکر
در یک تقسیم بندى ذکر به دو مرتبه زبانى و قلبى تقسیم مىشود. علماء اخلاق به این نکته اشاره دارند که،قلب زمانى ذاکر خواهد بود که زبان همچون معلمى که کودکى را تربیت مىکند، قلب را به ذکر تعلیم دهد.پس ازمداومت برذکر زبانى لسان قلب گشوده شده ودل بى آنکه زبان چیزى بگوید ذاکر خواهد بود.به لحاظ آنکه قلب رئیس بدن است ودر هر حالى که باشد دیگر اعضا را بدنبال خود خواهد کشانید،اگر ذاکر شود بى شک زبان به تبع دل ذکر مىگوید.امام مىفرمایند:
شیخ عارف کامل ما جناب شاه آبادى روحى فداه مىفرمودند: شخص ذاکر باید در ذکر مثل کسى باشد که به طفل کوچک که زبان بازنکرده، مىخواهد تعلیم کلمه کند تکرار مىکند تا اینکه او به زبان مىآید و کلمه را ادا مىکند پس از این که او اداى کلمه را کرد، معلم از طفل تبعیت مىکند و خستگى آن تکرار بر طرف مىشود و گویى از طفل به او مددى مىرسد همینطور کسى که ذکر مىگوید باید به قلب خود که زبان ذکر باز نکرده تعلیم ذکر کند و نکته تکرار اذکار آن است که زبان قلب گشوده شودوعلامت گشوده شدن زبان قلب آن است که زبان از قلب تبعیت کند و زحمت و تعب تکرار مرتفع شود.اول زبان ذاکر بود و قلب به تعلیم و مدد آن ذاکر شد و پس از گشوده شدن زبان قلب، زبان از آن تبعیت کرده به مدد آن یا مدد غیبى متذکر شود.(23)
درتقسیم بندى دیگر عنوان کردهاند، ذکر بر سه درجه است: زبانى، قلبى و عملى.
پس از آنکه معلوم شد بر اثر ممارست در ذکر لسانى زبان قلب به ذکر حق باز مىشود، و قلب اگر ذاکر حق باشد،اعضا به تبع او ذاکر خواهند بود،در این حال انسان ذاکر به ذکر عملى خواهد بود. مهم آن است که صورت ذکر در قلب منقوش گشته و براى انسان ملکه گردد. نکتهاى که در اینجا وجود دارد این است که صورت اعمال در انسان دو حالت دارد یا ملکه و یا حال است. صورت عملى اگر در آدمى حال باشد اثرى از آن بر نفس مترتب نیست ولى اگر عملى درانسان ملکه گردید و از حالت زود گذر بودن خارج گردید اثر آن بر انسان نمایان خواهد بود. قلب آنگاه به مقام آرامش خواهد رسید که صورت دل منقش به نقش لااله الاالله گردد و اثر آن بماند تا حقتعالى خود در امور تصرف کند.مهم در اینجا آن است که انسان خانه را به صاحبخانه واگذارد و غیر و غیریت و انانیت را از آن خارج کند تا تصرفات الهى شده و اشراقات ربانى بر آن افاضه شود پس تا لااله الاالله با قلم عقل بر لوح صافى قلب نگاشته نشود انسان مؤمن به وحدت خدا نیست و وقتى این کلمه طیبه الهیه درقلب وارد شد سلطنت قلب با خود حقتعالى شود و دیگر انسان کس دیگر را مؤثر در مملکت حق نمىداند و از کس دیگر متوقع جاه و جلال نیست.(24) زیرا در توحید مطلق که لااله الا الله کامل است فلاح مطلق است که رستگارى از کثرت که اصل شجره خبیثه است مىباشد و این کلمه در این حال موازن با هیچ چیز نیست.(25)
نکتهاى در سلوک
«دربعضى از رسائل عرفا ذکر را هفت مرتبه بیان کردهاند: قالبى، نفسى، قلبى، سرّی، روحى، عیونى و غیب الغیوب،و تفصیلش آن است که:ذاکر در ابتداى انابت که هنوز ذکر در باطن او سرایت نکرده باشد و سیر او در سلوک ازمحسوسات جزئیه نگذشته مداومت او را بر ذکر زبان قالبى گویند و چون او را به سبب تکرار و مواظبت تبدیل بعضى از اخلاق ذمیمه حاصل شود و اثر ذکر را در نفس خود ادراک نماید و به تعقل معنى ذکر مسرور شود آنرا ذکر نفسى گویند و چون سیر او به نهایت عالم عنصر رسید و به واسطه تبدیل بعضى اخلاق ذمیمه فى الجمله نفس را صفائى حاصل شود و گرد کدورات صفات نفسانى و بشرى فرو نشیند، حلاوت ذکر در وى اثر کند و شوق مذکور بر وى غالب شود بى تحریک زبان ذاکر گردد و گاه باشد که آواز ذکر دل مانند صداى کبوتر وقمرى بشنود و او را ذکر قلبى گویند و چون صفاى قلب بیشتر شود اثر نورانیّت ذکر قلبى در وى تصرّف نماید و سرّ وى از التفات به غیر فارغ شود و آن را ذکر سرّى گویند و گاه باشد که اثر تحریک دل در این ذکر نیز مثل صدائى که از انداختن مهره طاسى پیچیده مسموع شود وسیر سالک در این مرتبه به اواسط عالم افلاک رسد و چون سرّ ذاکر از تشتت به آراى فاسده و عقاید مشوّشه به کلى پاک شود و دل را به غیر مذکور التفاتى باقى نماند از نهایت مراتب افلاک در گذرد و به اوائل عالم جبروت رسد و حکم روح گیرد و آن راذکر خفى گویند واحیاناً از آن نیز همهمهاى در باطن شبیه به نشستن مگس به تار ابریشم مدرک شود چون به مقام فنا در رسد سیر او به سیر عالم لاهوت مرتقى گردد ذکر و ذاکر را در جنب تجلّى مذکور وجودى نماند ذکر خودبخودى گوید و از من و مایى جز نام و از ذکر و ذاکر جز معاوضت اوهام باقى نماند غیب الغیوب نامند.»(26)
اشارهاى قرآنى
بر اساس آیات قرآن به دو مرتبه دیگر از ذکر مىرسیم؛ یکى ذکر خفى و دیگرى ذکر جلى یا ذکر باطن و آشکار. براى ذکر خفى شاید بتوان دو تعبیر در نظر گرفت:یکى اینکه آن را منطبق دانست بر ذکرى که اثرى از او در ظاهر انسان معلوم نشود که با احتساب این عنوان که از ظاهر معناى ذکر چنین بر مىآید دو مرتبه ذکر زبانى و عملى از مجموعه این نوع خارج مىشود؛پس تنها شامل ذکرى مىشود که انسان در دل و نهان خود دارد و به عبارت دیگر در دل به یاد خدا بودن. دیگر تعبیرى که مىتوان براى آن در نظر گرفت این است که آن را مرتبهاى از ذکر بدانیم که ذاکر ذکر را پنهان از دید مردم و در خفا به جا مىآورد خداوند در آیه 205 سوره اعراف به هر دو مورد یکجا اشاره کرده مىفرماید: «و اذکر ربک فى نفسک تضرّعاً و خیفة ودون الجهر من القول بالغدوّ والآصال ولاتکن من الغافلین». خداى خود را با تضرّع و پنهانى و بى آنکه آوازى از دل بر کشى در دل خود در صبح و شام یاد کن واز غافلان مباش.
فصل سوم:اشارهاى اجمالى به بعضى ازانواع ذکر
دراین فصل به سه نمونه از مهمترین اذکار که در روایات و آیات به آنها تأکید فراوان داده شده است اشاره مىکنیم.
1. قرآن
قرآن کریم اقیانوس بىکرانى است که رسیدن به اعماق آن جز براى معصومان میسر نیست.بااین حال هم خود قرآن و هم خود معصومان به مردم توصیه مىفرمایند که در آیات قرآن تدبر نمایند قرآن کریم مىفرمایند: «کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبّروا آیاته»(27) «افلا یتدبّرون القرآن ام على قلوب اقفالها»(28) همچنین پیغمبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) سفارشهاى بسیار در رجوع به قرآن و تدبّر در آیات آن فرمودهاند. بویژه هنگامى که فکر جامعه دچار آشفتگى و تیرگى گردد و شبهههایى در میان مسلمانان رخ دهد که موجب انحرافات فکرى و عقیدتى شود در چنین شرایطى تأکید شده است که حتماً به قرآن مراجعه کنید؛ «اذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن»(29) هنگامى که فتنهها همانند پارههاى شب تیره شما را فرا گیرد به قرآن روى آورید. خداوند در آیات متعدد قرآن راذکر معرفى کرده است از آن جمله مىفرماید: «قد انزل اللّه الیکم ذکرا»(30) و همچنین فرمود: «انا نحن نزّلنا الذکر و انّاله لحافظون»(31) روایات مختلفى در باب قرائت قرآن و ثواب قرائت وارد شده است که در ذیل به بعضى از آنها اشاره مىشود:
الف - قال رسول الله(ص): «حملة القرآن عرفاء اهل الجنّه؛(32) حاملان قرآن عارفان اهل بهشتند».
ب - قال رسول الله(ص): من قرأ عشر آیات فى لیلة لم یکتب من الغافلین و من قرأ خمسین آیه کتب من الذاکرین ومن قرأ مائه آیه کتب من القانتین و من قرأ مائتى آیه کتب من الخاشعین و من قرأ ثلاث مائه آیه کتب من الفائزین و من قرأ خمسمائه آیه کتب من المجتهدین ومن قرأ الف آیه کتب له قنطار من برالقنطار خمسه عشر الف مثقال من ذهب والمثقال اربعة و عشرون قیراطا اصغرها مثل جبل احد و اکبرها ما بین السماء الى الارض»(33)
پیغمبر فرمود:هر که ده آیه در هر شب بخواند از غافلین نوشته نمىشود و هرکه پنجاه آیه بخواند از ذاکران نوشته مىشود،هر که صد آیه بخواند از قانتین،دویست آیه بخواند از خاشعین، سیصد آیه بخواند از فائزین و رستگاران، پانصد آیه بخواند از مجتهدین نوشته مىشود و هر که هزار آیه در هر شب بخواند قنطارى ازنیکى براى او نوشته مىشود که هر قنطارى پانزده هزار مثقال از طلا و هر مثقال بیست و چهار قیراط است که کوچکترینش به اندازه کوه احد و بزرگترینش مابین آسمان و زمین است.
ج - عن النبى(ص) قال:اهل القرآن هم اهل اللّه وخاصته؛(34) اهل قرآن خاصان درگاه حق و اهل اللّه هستند.
د - وایضا عن النبى قال:افضل العبادة قرائة القرآن(35) برترین عبادت قرائتقرآن است.
نکته:
مطلوب در قرائت قرآن رعایت چند چیز است: اول اینکه قارى با وضو و رو به قبله باشد دوم اینکه قرآن را با صداى نیکو و صوت احسن تلاوت کند سوم اینکه در آیات قرآن تأمّل کرده، با دقت مطالعه نموده و در معانى بلند آن بیندیشد. مهم در این مقام آن است که انسان از ظاهر قرآن فراتر رفته و در قشر آن نمانده وبه باطن آیات برسد تا شاید اثرى از آن در دل حاصل شود. امام خمینى(ره) مىفرمایند: مطلوب در قرائت قرآن شریف آن است که در اعماق قلب انسان تأثیر کند و باطن انسان صورت کلام الهى گردد و از مرتبه ملکه به مرتبه تحقق رسد.(36) وباز مىفرمایند:پس اى مسکین در راه پروردگارت مجاهدت کن و دل خود را پاک گردان و از تسلط شیطان بیرون شو و کتاب پروردگارت را قرائت کن و بالا برو و آن را با تفکر و تأمّل بخوان و در قشر و ظاهر آن متوقف نباش و خیال مکن که کتاب آسمانى و قرآن نازل شده ربانى به جز این قشر و صورت نیست چه آنکه بر صورت توقف کردن مرگ است و هلاکت و اصل ریشههاى جهالت و سنگ اساسى انکار نبوتها و ولایتها زیرا که نخستین کسى که خود در مرحله ظاهرایستاد شیطان بود.(37)
براى آنکه لوح دل به کلمات الهى و اذکار و اوراد منقوش گردد لازم است اولاً تکرار باشد و ثانیاً توجه به معنا و باطن و نیز التفات به مذکور باشد. قرآن که با هزاران حجاب از عالم غیب مطابق با نشئه ساکنان ناسوت نازل شده است، چون بندهاى در راه سلوک الى الله قرار گرفت به اندازه خرق هر حجاب مرحلهاى به فهم بطون قرآن نزدیک مىشود و از قشر فهمى و ظاهربینى دور مىگردد.این سیر ادامه پیدا مىکند تا جایى که آن قابلیت را مىیابد که قلبش محل تجلّى و نزول بىواسطه کلام الهى باشد: «ولا یمکن وصول هذاالمقام الا لاولیاء المحمدیین صلوات الله علیهم اجمعین.»
2. نماز
نماز معجونى الهى است متشکل از جمیع مقامات ذکر و شکر از این رو مخصوص است به کاملان و واصلان زیرا که جز این گروه کسى قدر و مقام و منزلت آن را نشناخته است.تأکید بسیار آیات و روایات و رفتار ائمه اطهار در باب نماز و وجوب اداى آن و بیان فضائل بسیارش، نشان از بزرگى و برترى این عمل در بین اعمال دیگر دارد.
نماز کلید قفلهاى بسته،و براق سیرو رفرف عروج اهل معرفت واصحاب قلوب و نردبان ترقى و قربت بنده به خداست اگر در آن دو رکن رکین اخلاص و حضور قلب مراعات شود. در این بحث پیرامون این دو اساس صحبت مىکنیم.
1.اخلاص
اخلاص دو مرتبه است یکى در دین که عبارت است از تنزیه آن از شوائب و آلودگیهاى کفر و شرک خفى و پرستش دنیا و ما فیها.نتیجه این اخلاص و حصول آن خروج سالک از دایره شرک و ورود به مدار اسلام است که از آن تعبیر مىشود به ایمان بعد ایمان همچنان که حقتعالى فرمود: «یاایهاالذین آمنواآمنوا»(38) مرتبه دوم آن عبارت است از اخلاص در عمل که بر حسب مراتب سالکین براى آن درجات بسیار است. اولش عبادت احرار وآخرش حصول قلب سلیم و فناى فى الله است. در این وقت براى این سالک مقاماتى است که خداوند در سوره صافات در چند مورد به آن اشاره فرموده است:
اول فرمود: «و ماتجزون الاماکنتم تعملون الّاعباد الله المخلصین»(39)
به این معنا که هرکس هر آنچه کرده جزا مىبیند جز بندگان مخلص خدا که جزاى آنها چیزى فراتراست که نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده زیرا اینان که فانى در حق شدهاند عملشان نه ازخود بلکه از خداست از اینرو پاداش آنها را کسى جز خدا نمىداند «فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعین جزاءبما کانوایعملون»(40)
دوم فرمود: «فکذبوه فانهم محضرون الّا عبادالله المخلصین»(41)
یعنى آنکه در پیشگاه حق تعالى حاضر مىشوند جز بندگان با اخلاص زیرا آنان قیامت کبراى نفسانیه را گذرانیده و حساب خود راپس دادهاند بنابراین آنها را روز جزا بىحساب به جایگاهشان «فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر»(42) برند.
سوم فرمود: «سبحان الله عمایصفون الّا عبادالله المخلصین»(43)
یعنى آنکه خدا از آنچه توصیف مىکنند پاک و منزه است جز بندگان مخلص که هیچکس جز ایشان نمىتواند خدا را آنگونه که هست تنزیه وتقدیس کند زیرا که غیر این جماعت کسى خدا را آنطور که باید نشناخت.
چهارم فرمود: «فانظر کیف کان عاقبه المنذرین الّا عبادالله المخلصین»(44)
بنگر حال ترساننده شدگان را جز بندگان با اخلاص، زیرا آنان از حال تبشیر و تنذیر بیرون رفته و در صراط تجلیّات اسمائى و صفاتى قرار گرفتهاند پس حالشان حال دهشت وهیمان است نه خوف و رجا.با این توضیحات معلوم شد اولین و اساسىترین رکن عبادات اخلاص است و آن مایه نجات و سعادت در پیشگاه حقتعالى و باعث یأس شیطان و نافعترین چیز درروزى که هیچکس به حال انسان نفعى نمىرساند،مىباشد کمااینکه حق از زبان ابراهیم فرمود: «ولاتخزنى یوم یبعثون یوم لاینفع مال ولابنون الّالامن اتى الله بقلب سلیم.»(45)
راه تحصیل اخلاص
بهترین راه براى ریشه کنى ریا در ابتدا دورى از جماعت است. و این اگرچه براى نفس دشواراست بدلیل آنکه مهمترین عامل ریا در جمع حاصل مىشود لاجرم از آن چارهاى نیست. علامت ریا آن است که انسان در نفس خود مشاهده مىکند که وقتى تنهاست مایل به طاعات نیست اگر با زحمت و یا از روى عادت هم عبادتى بکند آنرا با حال نمىکند بلکه سر و دست عمل را شکسته، پاک و پاکیزه تحویل نمىدهد ولى وقتى در مساجد و مجامع حاضر شد و در محضر عمومى مشغول آن گردید آنرا از روى نشاط و دلچسبى و سرور و حضور قلب انجام مىدهد مایل است رکوع و سجودش طولانى شده مستحباتش نیکو انجام گرفته اجزاء و شرایطش درست ملاحظه شود.
روش کلى براى دفع و قلع و قمع تمام رذائل برطبق آنچه بزرگان اخلاق فرمودهاند،قیام علیه نفس به طریق عکس آنچه میل اوست مىباشد.براى دفع ریا لازم است خلاف آنچه نفس خواهان آن است یعنى حضور نیافتن در جمع براى نشان ندادن خود، عمل کرد. زیرا نفس ریاکار دائم علاقه دارد که خود را در معرض دید و تحسین دیگران قرار دهد.امام مىفرمایند: بهترین علاجها که علماء اخلاق و اهل سلوک از براى این مفاسد اخلاقى فرمودهاند،این است که هریک از این ملکات زشت را که در خود مىبینى در نظر بگیرى و بر خلاف آن چندى مردانه قیام نمایى وهمت گمارى برخلاف نفس تا مدتى و برضد خواهش آن رذیله رفتار کنى و از خداى تعالى در هر حال توفیق بطلبى که با تو اعانت کند در این مجاهده مسلماً بعد از مدّت قلیلى آن خلق زشت رفع شده و جنود رحمانى به جاى آن برقرارمى شود.(46)
کلام امام در باب ریا
حضرت امام با عنایت خاص نسبت به این مسئله وبزرگ نشان دادن آن غافلان را آگاه نموده و از آن برحذر داشته و در آثار خود به این مطلب مکرر اشاره فرمودهاند.از آن جمله مىفرمایند:
معلوم است اعمال قلبیه در صورت خالص نبودن مورد توجه حقتعالى واقع نشود و او نپذیرد و به شریک دیگر واگذار فرماید که آن شخصى است که براى نشان دادن به او عمل مىشود. پس اعمال قلبیه مختص به آن شخص مىشود.و از حد شرک بیرون رفته وبه کفر محض وارد مىشود بلکه مىتوان گفت این شخص نیز از جمله منافقین است.بیچاره گمان کرده مؤمن است ولى مشرک است دراول امر در نتیجه منافق است.(47)
و در بیان درمان ریا مىفرمایند:
مدتى مواظبت کن از قلب خود و اعمال و حرکات و سکنات خود را تحت مراقبه آورده و خفایاى قلب را تفتیش کن و حساب شدید از او بکش مثل اینکه اهل دنیا از یک نفر شریک حساب مىکشند هر عملى را که شبهه ریا در اوست ترک کن گرچه عمل خیلى شریفى در او باشد حتى اگر دیدى واجبات را عَلَن کردن خالص نمىتوانى بکنى در خفا بکن.(48)
2. حضور قلب
دومین رکن از ارکان معنوى نماز حضور قلب است. و آن این است که انسان در نماز متوجه به ذکر و مذکور باشد.علماى اخلاق به این نکته اشاره فرمودهاند که حضور قلب در نماز ابتدائاً به دو طریق حاصل مى شود:
اول: فراغت وقت.و این امر زمانى حاصل مىشود که سالک افعال خود را روى برنامه انجام داده و اوقاتش را تقسیم نموده وبرنامه ریزى وقتى داشته باشد. پس هرگاه امور را بر روى نظم قرار دهد ونماز را همیشه در اول وقت بجا آورده و حالتى پدید آورد که موقع نماز از لحاظ وقت در فراغت باشد تااندازهاى حضور قلب حاصل مىشود.
دوم: فراغت قلب. که در آن پیش از شروع نماز، قلب خود را از افکار و خیالهاى باطل و بیهوده خالى کند و به خود بفهماند که اگر قفس دل راگشوده و پرنده خیال را رها سازد،به هر شاخسارى بنشیند و به هرکوى وبرزن سرى کشد و راهى براى یاد حق نگذارد؛پس زمانى به خود مى آید که عمل تمام شده از نماز و یا عبادت دیگرش هیچ نفهمیده است.
کلام امام خمینى درباب حضورقلب
حضرت امام خمینى(ره) پیرامون حضور قلب چنین مىفرمایند:
ازامورى که انسان را اعانت مىکند بر تحصیل حضور قلب مراقبه از وقت است که عهد معهود و میعاد موعود حق است. و شخص سالک الى الله اگر نتوانست تمام اوقات خود را به حق دهد لااقل این پنج وقت را که حقتعالى به او وقت داده و دعوت براى ملاقات فرموده باید مراقبت کند و از حقتعالى به جان ودل تشکر کند که او را اجازه ورود در مناجات داده و بار خدمت در مجلس انس و محفل قدس داده شاید مواظبت بر اوقات و مراقبت از میعاد ملاقات که در اول بى مغز و صورى است به توفیق حق و دستگیرى آن ذات مقدس جل شأنه حقیقت پیدا کند و با مغز شود آن وقت به لذت مناجات وانس با محبوب نائل شود وسرّ حقیقى عبادات رادریابد.(49) درهرصورت فراغت قلب از غیر حق از امور مهمه است که انسان به هر قیمت است باید تحصیل آن بکند و طریق تحصیل آن نیز ممکن و سهل است با قدرى مواظبت و مراقبت باید انسان مدتى کنترل طایر خیال رابدست گیرد و هر وقت خواست ازشاخهاى به شاخهاى پرواز کند آن را حفظ کند.پس از مدتى مراقبت رام و آرام شود و توجه آن از امور متشتته منصرف شود و خیر عادت او گردد و فارغ البال اشتغال به توجه به حق و عبادت پیدا کند.(50)
توجه به نماز در کلام حضرت امام خمینى
ایشان مىفرمایند:پس اى عزیز مبادا درامر دیانت خصوصاً این نمازهاى پنجگانه تهاون کنى و آن را سست شمارى. خدا مىداند که انبیاء و اولیاء از کمال شفقت بر بندگان خدا اینقدر ترغیب نمودند والّا ایمان ما نفعى به آنها نرساند.(51)
پس نماز فلاح مطلق است و آن خیر الاعمال است وسالک باید این لطیفه الهیه رابا تکرار و تذکر تام به قلب بفهماند و فطرت را بیدار کند و پس از ورود به قلب فطرت ازجهت کمال و سعادت طلبى به آن اهمیت دهد واز آن محافظت و مراقبت نماید.(52) این سهل انگارى درنماز ناشى ازضعف ایمان به خدایتعالى و رسول و اخبار اهلبیت عصمت است بلکه این مساهله ناشى ازسهل انگارى محضر ربوبیت و مقام مقدس حق است.(53)
3.ذکر لسانى(زبانى)
«عن ابى حمزة الثمالى عن ابى جعفر(ع) قال: مکتوب فى التورات التى لم تغیّر انّ موسى سأل ربه فقال:یارب اقریب انت منى فاناجیک ام بعید فانادیک؟ فاوحى اللّه عزّ و جلّ الیه یا موسى انا جلیس من ذکرنى فقال موسى:فمن فى سترک یوم لاستر الّاسترک؟ فقال:الذین یذکروننى فاذکرهم ویتحابّون فىّ فاحبّهم فاولئک الذین اذا اردت ان اصیب اهل الارض بسوء ذکرتهم فدفعت عنهم بهم.»(54)
ابوحمزه ثمالى نقل مىکند از امام باقر(ع) که فرمود:در توراتى که تغییر ننموده، نوشته شده همانا موسى از پروردگارش سؤال کرد:بار خدایا آیا تو به من نزدیکى تا مناجات کنم باتو یا که دورى تا صدایت بزنم؟ پس خداوند به او وحى کرد:اى موسى من همنشین کسى هستم که مرا یاد کند پس موسى سؤال کرد:کیست در پناه تو روزى که غیر از پناه تو پناهى نیست؟ فرمود: آنها که مرا یاد مىکنند پس من آنها را یاد مىکنم و نیز آنانکه در راه من با هم دوستى مىکنند پس آنها را دوست دارم اینها کسانى هستند که وقتى بخواهم به اهل زمین بدى برسانم یاد آنها مىکنم پس آن بلا رابواسطه آنها از ایشان رفع مىکنم.
در فصول قبل معلوم شد ذکر زبانى اگر محض تکرارهاى بىفایده بدون اثر باشد جز خستگى زبان و کسالت روح اثر دیگرى نخواهد داشت. و اگر همراه با توجه به ذکر و مذکور باشد،ذکر قلبى رانتیجه مىدهد.یکى از نکات تکرار عبادات و تکثار اذکار و او راد آن است که قلب رااز آنها تأثیرى حاصل آید و انفعالى رخ دهد تا کم کم حقیقت ذکر و عبادت تشکیل باطن ذات سالک را دهد و قلبش با روح عبادت متحد گردد.آرى با ذکر حقیقى حجابهاى بین عبد و حق خرق شود و موانع حضور مرتفع گردد و درهاى ملکوت اعلى به روى سالک باز شود. ولى عمده آن است که قلب در آن ذکر زنده باشد و بامردگان انس نگیرد.(55)
دراین فصل چند نکته ذکر مىشود:
نکته اول: ذکر در قرآن
1. خداوند در بعضى آیات بندگان را به ذکر بسیار ترغیب فرموده و نتیجه آن را احتمال رستگارى داده است.
یا ایّها الذین آمنوااذکروا الله کثیرا و سبّحوه بکرة و اصیلا.(56)
واذکروا اللّه کثیرا لعلّکم تفلحون.(57)
2. خداوند ذکر را مایه آرامش واطمینان دل قرار داده است واین زمانى است که نقش ذکر بر لوح دل حک شده و یا به عبارت دیگر مرتبه ذکر قلبى حاصل شده باشد. «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله الابذکرالله تطمئن القلوب»(58) بر اساس این آیه خداوند تأیید فرموده است که با ذکر دل آرام مىگیرد، نتیجه آن مىشود که اگر کسى با ذکر دلش آرام نشد ذکرش حقیقى نبوده است.
3. حقتعالى ذکر را نشانه صاحبان خرد و در بعضى موارد دیگر نشانه مؤمنان ذکر فرموده است بنابراین مؤمنان صاحب خرد واقعىاند اگر صاحب مقام ذکر باشند. «انّ فى خلق السموات والارض واختلاف اللیل والنهار لآیات لاولى الالباب الذین یذکرون الله قیاما وقعودا وعلى جنوبهم»(59) «انّما المؤمنون الذین اذا ذکراللّه وجلت قلوبهم»(60)
نکته دوم: شرایط اداى ذکر
بزرگان اخلاق براى اثرگذارى بیشتر ذکر زبانى در قلب چند شرط ذکر نمودهاند که به عنوان کمال ذکر گفتن مىتوان از آن یاد کرد.اول آنکه نفس را حبس کند تا حواس جمع باشد دوم آنکه بهتراست رو به قبله و با حال وضو بنشیند. سوم بهتر است بعد از طاعات مفروضه یا نافله که دل آمادگى بیشتر براى ذکر گفتن دارد انجام دهد.چهارم آنکه بهتر است چشم بر هم نهاده و با حال آرامش و طمأنینه و با فراغت بال ذکر بگوید.پنجم آنکه بهتر است کنج خلوتى رابرگزیند که گفتگوى دیگران خاطر او را بهم نریزد و اگر این موارد یا بعضى از آنها نشد مىتواند در هر حال ذکر بگوید به شرط آنکه متوجه ذکر و مذکور باشد.
نکته سوم: ذکر در روایات
قال الصادق(ع): «ما من مجلس یجتمع فیه الابرار و الفجار فیقومون على غیر ذکراللّه تعالى الّا کان حسرةً علیهم یوم القیامه»(61) امام صادق فرمود:هیچ مجلسى نیست که در آن نیکان و بدان جمع باشند و بر غیر یاد خدا از آن مجلس برخیزند جز این که روز قیامت این مجلس بر آنان مایه حسرتى باشد.
وعن ابى عبدالله(ع) قال: «قال اللّه تعالى من ذکرنى فى ملأ من الناس ذکرته فى ملأمن الملائکه»(62)
امام صادق فرمود: حقتعالى فرمود: هر که مرا در جمعى از مردم یاد کند من او را در جمعى ازملائکه یاد مىکنم.
وعن ابى عبدالله(ع) قال: «قال الله تعالى من ذکرنى سرّا ذکرته علانیه»(63)
امام صادق فرمود حق مىفرماید:هرکه مرا در نهان یاد کند من او را در آشکار یاد کنم.
در باب انواع ذکر و تسبیحات و ثوابهاى آنها در روایات مطالب فراوانى آمده است که علاقهمندان به کتب حدیث رجوع کنند.
نکته چهارم: کلام امام خمینى(ره) در بعضى از انواع ذکر در سیر و سلوک
حضرت امام درموارد متعدد به بعضى از انواع اذکار جزئى براى سایران فى سبیل اللّه اشاره فرمودهاند که بسیار مفید براى اهل سلوک است ما در این نکته به برخى از این مطالب با عنوان دستور اشاره مىکنیم.
دستور اول:..و از جمله تعقیبات شریفه، تسبیحات صدیقه طاهره است که رسولخدا(ص) به آن معظمه تعلیم فرمود و آن افضل تعقیبات است. در حدیث است که اگر چیزى افضل از آن مىبود رسولخدا(ص) به آن معظمه تعلیم مىفرمود...و چون صبح افتتاح اشتغال به کثرات و ورود به دنیاست و با مخاطره اشتغال به خلق و غفلت از حق، انسان مواجه است خوب است انسان سالک بیدار در این موقع باریک براى ورود در این ظلمتکده تاریک به حقتعالى متوسل شود و به حضرتش منقطع گردد و چون خود را در آن محضر شریف آبرومند نمىبیند به اولیاى امر و خفراى زمان یعنى حضرت رسول وائمه معصومین متوسل گردد و چون براى هر روز خفیر و مجیرى است (ادعیه هر روز براى ائمه) مناسب آن است که در تعقیب نماز صبح براى ورود در این بحر مهلک ظلمانى و دامگاه مهیب شیطانى متوسل به خفراى آنروز شود.(64)
دستور دوم: بالجمله براى زنده نمودن دل ذکر خدا و خصوص اسم مبارک یا حىّ و یا قیّوم با حضور قلب مناسب است... و از بعض اهل ذکر و معرفت منقول است که در هر شب و روزى یک مرتبه در سجده رفتن و بسیار گفتن لااله الاانت سبحانک انّى کنت من الظالمین براى ترقیات روحى خوب است.(65)
دستورسوم: فقها فرمودهاند افضل ادعیه در قنوت دعاى فرج لااله الّا الله الحلیم الکریم است..مضمون دعا دال بر فضیلت تامه آن است زیرا که مشتمل بر تهلیل و تسبیح و تحمید است که روح توحید است و نیز مشتمل بر اسماء بزرگ الهى است و نیز مشتمل بر ذکر رکوع و سجود است و نیز مشتمل بر اسماء ذات و صفات و فعل است همچنین دعاى یا من اظهرالجمیل که از کنوز عرش است وتحفه حق براى رسولخداست...واگر از فقرات مناجات شعبانیه در قنوت بخوانى خصوصاآنجا که عرض مىکنند الهى هب لى کمال الانقطاع الیک..ولى با حال اضطرار و تبتل و تضرع نه با دل مرده، بسیار مناسب حال است.
دستور چهارم: عبد سالک باید در تسبیح و تحمید و تهلیل و تکبیر که روح معارفند حال تبتل و تضرع و انقطاع را در قلب تحصیل کند و به کثرت مداومت باطن قلب را صورت ذکر دهد و حقیقت ذکر را در باطن قلب متمکن سازد تا قلب متلبس به لباس ذکر شود و لباس خویش که لباس بُعد است از تن بیرون آورد. پس قلب الهى حقانى شود و حقیقت و روح انّ الله اشترى من المؤمنین انفسهم در آن متحقق گردد.
در پایان مقاله را با صلوات بر محمد و آل محمد و درود و سلام بر روح مطهر و تابناک حضرت امام خمینى سلام اللّه علیه به پایان مىبریم.
پىنوشتها:
1. سوره کهف، آیه 28.
2. سوره حشر، آیه 19.
3. سوره بقره، آیه 152.
4. سوره مجادله، آیه 19.
5. سوره زخرف، آیه 36.
6. سوره طه، آیه 124.
7. همان.
8. سوره جن، آیه 17.
9. امام خمینى، شرح حدیث جنود عقل و جهل، دفتر نشر آثار امام، 1380، ص 300.
10. سوره منافقون، آیه 9.
11. امام خمینى، شرح چهل حدیث، دفتر نشر آثار امام، 1376، ص 535.
12. سوره فرقان، آیه 43.
13. سوره احزاب، آیه 4.
14. شرح چهل حدیث امام، ص 480.
15. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 255.
16. همان، ص 39.
17. سوره ذاریات، آیه 21 و 21.
18. امام خمینى، پرواز در ملکوت، دفتر نشر امام، ج 1، ص 199.
19. همان، ص 45.
20. سوره کهف، آیه 24.
21. براى توضیح بیشتر ر.ک:ترجمه المیزان، سید محمد باقر موسوى، 1374، دارالکتب الاسلامیه، ج 1، ص 510.
22. شرح چهل حدیث، ص 292 و 293.
23. همان، ص 38.
24. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 47.
25. نراقى، ملااحمد الخزائن، تصحیح و تعلیق، على اکبر غفارى و حسن زاده آملى، ص 335.
26. سوره ص، آیه 29.
27. سوره محمد، آیه 24.
28. کلینى کافى، دارالکتب الاسلامیه، 1365، ج 2، ص 559.
29. سوره طلاق، آیه 10.
30. سوره حجر، آیه 9.
31. کافى، ج 2، ص 606.
32. همان، ج 2، ص 612.
33. طبرسى، مجمع البیان، نشر الاعلمى للمطبوعات، 1415، ج 1، ص 44.
34. همان.
35. شرح چهل حدیث، ص 498.
36. امام خمینى، شرح دعاى سحر، ترجمه سید احمد فهرى، ص 107.
37. سوره نساء، آیه 136.
38. سوره صافات، 39 و 40.
39. سوره سجده، آیه 17.
40. سوره صافات،آیه 127 و 128.
41. سوره قمر، آیه آخر.
42. سوره صافات، آیه 159 و 160.
43. سوره شعرا، آیه 87 و 88 و 89.
44. شرح چهل حدیث، ص 15.
45. شرح چهل حدیث، ص 37.
46. پرواز در ملکوت، ج 1، ص 91.
47. سرّالصلاة، ص 64.
48. پرواز در ملکوت، ج 1، ص 91.
49. شرح چهل حدیث، ص 496.
50. امام خمینى، آداب الصلاة، دفتر نشر امام، 1380، ص 142.
51. سرّ الصلاة، ص 24.
52. کافى، ج 2، ص 496.
53. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 124.
54. سوره احزاب،آیه 40 و 41.
55. سوره انفال، آیه 45.
56. سوره رعد، آیه 28.
57. سوره آل عمران، آیه 190 و 191.
58. سوره انفال، آیه 2.
59. الاصول السته عشر، عده محدثین، نشر شبسترى، 1405، ص 66.
60. کافى، ج 2، ص 498.
61. کافى، ج 2، ص 501.
62. آداب الصلاة، ص 377 تا 379.
63. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 124.
64. آداب الصلاة، در بیان آداب قنوت.
65. آداب الصلاة، ص 373.