مبانى حقوق زن در اسلام
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
براى تبیین حقوق زن در اسلام در آغاز لازم است به مبانى آن پرداخته شود در ابتدا به شناخت انسان مىپردازیم زیرا براى ترسیم حقوق زن بررسى دو عنصر محورى لازم است.
1- شناخت اصل نسانیت که حقیقت مشترک زن و مرد است.
2- شناخت هویت صنفى زن که واقعیت مختص به اوست.
از شناخت اصل انسانیت که مشترک است حقوق مشترک و از هویت خاص حقوق ویژه استنباط مىشود.
انسان شناسى
اولین مبنایى که براى تبیین حقوق زن باید به آن توجه داشت نگاه به انسان و ابعاد وجودى و نیازها و استعدادهاى حقیقى اوست با توجه به این که انسان مخلوق خداى جهان آفرین است، جامعترین بیان را در این رابطه باید از کلام انسان آفرین استنباط کرد انسان موجودى است مرکب از روح و جسم و نفس و بدن که نفس او مجلاى حق است و خداى سبحان فقط او را از میان مخلوقات خویش، نماینده خویش قرار داد و براى خلافت و جانشینى خود از زمین برگزید.
حقیقت انسان به صورت و شاکله ظاهرى او نیست بلکه به سیرت و نفس باطنى وى است و معناى انسان بدون لحاظ جنبه باطنى و نفسانى او حدّ تام و تعریف کامل نخواهد بود.
ابعاد وجودى انسان
هویت حقیقى انسان داراى ابعاد و لایههاى سه گانه است و توجه به او بدون لحاظ این سه ابعاد نقص در شخصیت انسان به شمار مىآید. یعنى زمانى مىتوان انسان را به معناى واقعى آن شناخت و درباره مسائل حقوقى وى اظهار نظر کرد که لایههاى سه گانه او مورد نظر باشد و آن ابعاد عبارتند از ابعاد حیوانى و انسانى و الهى.
قرآن درباره لایه بُعدِ حیوانى انسان که در شهوت و غضب و برخى آرزوها و امیال نفسانى خلاصه مىشود، مىفرماید: «والذین کفروا بتمتعون و یأکلون کما تأکل الانعام»(1) کافران از متاع زود گذر دنیا بهره مىگیرند و همچون چارپایان مىخورند. یعنى کافران تمام هدفشان همین خوردن و خوابیدن و تتمع بدن از لذات دنیوى است ولى مؤمنان حرکتى آگاهانه دارند و از هدف مثبت بهرهمندند و از مواهب حیات در جهت آن هدف مهم بهرهبردارى مىکنند و در جاى دیگرى خطاب به پیامبر(ص) فرمود: «ذرهم یأکلوا و تمتعوا ویلههم الامل فسوف یعلمون»(2) ترک کن آنها که بخورند و برخوردار شوند و آرزو آنها را مشغول کند، پس در آینده خواهند دانست، یعنى عدّهاى از انسانها از زندگیشان جز خوردن و سرگرمى به لذات مادى و دل خوش داشتن به صرف آرزوها و خیالات واهى بهرهاى ندارند یعنى در حقیقت مقام خود را تا افق حیوانیت و چارپایان پایین آوردهاند. در واقع انسان با داشتن حیوانى و توجه به آن با تأمین خوراک و پوشاک و لذایذ آن، نباید به آن بسنده کند و خود را در آن حد محدود کند بلکه باید به هدف اعلا و انسانى توجه کند و خود را در بُعدِ حیوانى محدود نکند.
بعد انسانى
بعد انسانى انسان از بُعدِ حیوانى او برتر است، انسان در این مرتبه گذشته از مرحله حیوانى، صاحب مقام تفکر و تعقّل و عزم و اراده است که بخشى از قرآن به این لایه و بعد وجودى آن پرداخته است قرآن در سوره انفال فرمود: «ان شرّ الدواب الصم البکم الذین لایعقلون»(3) بدترین جنبندگان نزد خدا افرادى هستند که نه گوش شنوا دارند و نه زبان گویا و نه عقل و درک (کر و لال و بى عقلند) با توجه به این آیه اگر انسانى بخواهد از حالت حیوانى خارج شود باید با استفاده صحیح از گوش و زبان و عقل خود را در وادى انسانیت وارد کند. براى همین است که انسان در آیات فراوانى به تعقل و تفکر در نظام هستى و آیات الهى فراخوانده شده است از جمله فرمود: «انّ فى ذلک لآیة لقوم یتفکرون»(4) در زندگى زنبور عسل نشانه هایى است براى آنان که اهل تفکر باشند و فرمود: «و من آیاته یریکم البرق خوفا و طمعاً و ینزل من السماء ماء فیحیى به الارض بعد موتها انّ فى ذلک لآیات لقوم یعقلون»(5) از آیات و نشانههاى خدا آن است که برق را که هم مایه ترس است و هم مایه امید به شما نشان مىدهد و از آسمان آبى نازل مىکند که زمین را بعد از مرگش حیات مىبخشد. در این امور آیات و نشانه هایى است براى جمعیتى که تعقل و اندیشه مىکنند.
قرآن درباره اراده انسان فرمود: «من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید ثم جعلناله جهنّم یصلیها مذموموا مدحورا و من اراد الآخرة وسعى لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکوراً»(6) آن کس که تنها زندگى زودگذر دنیاى مادى را بخواهد و اراده کند آن مقدار از آن را که بخواهیم به هر کس اراده کنیم مىدهیم سپس دوزخ را براى او قرار خواهیم داد که در آتش سوزانش مىسوزد در حالى که مذموم و رانده درگاه خداست و آن کس که سراى آخرت را بطلبد و سعى کند و کوشش خود را براى آن انجام دهد در حالى که ایمان داشته باشد، سعى و تلاش او از سوى خدا پاداش داده خواهد شد.
از این آیه استفاده مىشود که اولاً انسان با اراده و خواست خود تلاش مىکند حال این اراده به سمت دنیا و زندگى دنیا باشد یا به سوى آخرت و جاودانگى و آنها که براى رسیدن به سعادت جاویدان تلاش مىکنند، باید سه شرط را رعایت کنند.
اول: اراده انسان، آن هم ارادهاى که به حیات ابدى تعلّق گیرد و به لذات زودگذر و نعمتهاى ناپایدار و هدفهاى صرفاً مادى تعلّق نگیرد، همتى والا و روحیهاى عالى پشتوانه آن باشد که او را از پذیرفتن هرگونه رنگ تعلّق و وابستگى آزاد سازد.
دوم: سعى و تلاش، این اراده به صورت ضعیف در روحیه و فکر و اندیشه او نباشد بلکه تمام ذرات وجود انسان را به حرکت وا دارد و آخرین تلاش خود را در این رابطه به کار گیرد.
سوم: همراهى با ایمان، اراده و تلاش توأم با ایمانى ثابت و استوار باشد چرا که تصمیم و تلاش هنگامى به ثمر مىرسد که از انگیزه صحیحى سرچشمه گیرد و آن انگیزه چیزى جز ایمان به خدا نخواهد بود...
وجود تعقل و اراده در انسان از بعد انسانى او حکایت مىکند.
بُعدِ الهى
برترین لایه وجود انسان بعد الهى وجود اوست که به صاحب اصلى و خالق او تعلّق دارد و انسان متعارف به آن امانت دار الهى است، این بعد در واقع فطرت الهى انسان است این بعد است که او را به سوى محبت خدا مىکشاند و همه اعضاء و جوارح بیرونى و جوانح درونى او را مسؤول قرار مىدهد: «ولاتقف ما لیس لک به علم انّ السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولاً»(7) از آن چه نمىدانى پیروى مکن، چرا که گوش و چشم و دل همه مسؤولند. در این آیه مىفرماید: اولاً انسان لازم است در همه چیز تحقیق کند یعنى در امور اعتقادى، در گفتار، در رفتار، شهادت دادن، قضاوت و داورى و غیر آن تحقیق کند و به علم و یقین دست یابد. چرا که ظن و گمان و حدس و تخمین و شک و احتمال به دلیل این که انسان را از حق بىنیاز نمىکنند نباید مورد توجه قرار گیرند و به آن اعتماد کرد و تنها علم و یقین است که مىتوان به آن اعتماد کرد و ثانیاً انسان باید توجه داشته باشد که مسؤول است و در واقع علاوه بر سؤال از اعضاء و جوارح ظاهرى از قلب و دل انسان سؤال مىکنند که آن را چه کردى و در چه راه به کار گرفتى و آن را به که سپردى آیا به دلدار سپردى یا غیر آن.
حیطه حیات انسان
علاوه بر توجه به ابعاد سه گانه وجود انسانى لازم است به محدوده حیات و زندگى انسان نیز توجه کرد یعنى باید بدانیم که حیطه حیات آدمى محدود به زندگى دنیا نمىشود بلکه او موجودى ابدى و جاودانه است و این ابدیت از واقعیتهاى زندگى انسان است قرآن مىفرماید: «یا ایّها الانسان انک کادح الى ربّک کدحاً فملاقیه»(8) اى انسان تو موجودى ابدى هستى و هرگز نابود نمىشوى وقتى انسان موجودى ابدى بود و حیطه حیات او به عالم ماده محدود نشد بلکه معاد را حق و مؤاخذه و حساب پس از مرگ را حتمى دانست قطعاً اعمال و رفتار او باید بر اساس همین عقیده تنظیم شود.
نتیجهگیرى
با توجه به این، انسان داراى ابعاد سه گانه است و زندگى او محدودبه حیات و زندگى عادى نیست بالطبع حقوق او نیز متناسب با ابعاد وجودى و حیات ابدى انسان تنظیم مىشود که با واقعیت وجودى او هماهنگ باشد.
اشتراک زن و مرد در هویت انسانى
در اصل هویت انسانى و برخوردارى از ابعاد سه گانه وجودى و محدود نبودن حیات انسان به حیات مادى و دنیوى، زن و مرد مشترکند و لذا هر دو به طور مساوى و برابر مىتوانند با عبودیت الهى به تکامل انسانى و قرب الهى نائل شوند، هر دو مىتوانند جناح حق یا باطل، کفر یا ایمان، ترقى یا انحطاط را انتخاب نمایند از باب مثال در سوره توبه در مقام بیان ویژگىهاى منافقان و مؤمنان هم از زنان منافق و مؤمن و هم از مردان منافق و مؤمن سخن به میان مىآورد و سپس ویژگىهاى منافق و مؤمن را بیان مىکند «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض»(9) مردان منافق و زنان منافق، همه از یک گروهند و فرمود: «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض»(10) مردان و زنان با ایمان ولى و یار و یاور یکدیگرند.
در سوره احزاب هنگامى که از عرضه امانت به انسان سخن مىگوید به دنبال آن مىفرماید: علت عرضه امانت به انسان آن است که افراد انسان پس از عرضه امانت سه دسته شدند برخى منافق و برخى مشرک و برخى مؤمن و در کنار مردان منافق و مشرک و مؤمن از زنان منافق و مشرک و مؤمن نیز یاد مىکند و مىفرماید: «لیعذب اللّه المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات و یتوب اللّه على المؤمنین و المؤمنات و کان اللّه غفوراً رحیماً»(11).
هدف این بود که خدا مردان منافق و زنان منافق و مردان مشرک و زنان مشرک را عذاب کند و نیز خداوند بر مردان با ایمان و زنان با ایمان رحمت فرستد و خدا همواره غفور و رحیم است. یعنى همه انسانها چه زن و چه مرد در معرض آزمایش الهى قرار مىگیرند تا معلوم شود که چه چیزى را انتخاب مىکنند.
بر اساس مطالب گفته شده از نظر انسانى و الهى فرقى میان زن و مرد نیست هر دو در پیشگاه خدا یکسانند و هر دو مىتوانند راه قرب الهى را تا بى نهایت ادامه دهند چرا که راه تکامل براى هر دو به طور یکسان گشوده است و جنسیت در آن نقشى ایفا نمىکند.
استقلال زنان در تحصیل علم
از بعد علمى و فرهنگى نیز میان زن و مرد فرقى وجود ندارد یعنى راه فراگیرى علم و دانش به روى هر دو یکسان باز است و حدیث معروف: «طلب العلم فریضة على کلّ مسلم و مسلمة»(12) طلب دانش بر هر زن و مرد مسلمان فریضه و واجب است و هیچ محدودیتى در هیچ مرحلهاى براى فراگیرى علم و دانش براى زنان وجود ندارد و آنها مىتوانند تمام مدارج کمال علمى را طى کنند.
استقلال اقتصادى زنان
از نظر استقلال اقتصادى نیز بین زنان و مردان فرقى نیست یعنى آنها مىتوانند مالک ثمره و نتیجه کار خود شوند، همان گونه که مردان مىتوانند. به ویژه زنان از استقلال اقتصادى برخوردارند قرآن کریم در این رابطه فرمود: «ولا تمنوا ما فضل اللّه به بعضکم على بعض للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن واسئلوا اللّه من فضله انّ اللّه کان بکل شىء علیماً»(13) برترى هایى که خداى سبحان براى بعضى از شما بر بعضى دیگر قرار داده، آرزو نکنید مردان نصیبى از آن چه بدست مىآورند دارند و زنان نیز نصیبى از آن چه بدست مىآورند، دارند و از فضل خدا طلب کنید و خدا بر هر چیز دانا است.
از این آیه استفاده مىشود که گرچه تفاوتهاى طبیعى و حقوقى وجود دارد و این تفاوت براى حفظ نظام زندگى است و اگر هر کس با تلاش و کوشش مالى تحصیل کرد مال اوست و از نظر جنسیت بین آن تفاوتى وجود ندارد از این رو همچنان که مرد مىتواند با تجارت، تولید و فعالیتهاى اقتصادى کسب درآمد کند و پس از تحصیل درآمد مالک آن مىشود زن نیز مىتواند با تجارت و تولید و ارائه خدمات سازگار با عفت کسب درآمد کند و پس از تحصیل مالک آن گردد.
استقلال اجتماعى، سیاسى
از آیات قرآن استفاده مىشود همانطور که مردان از نظر اجتماعى و سیاسى استقلال دارند و حق دارند به فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى بپردازند زنان نیز مىتوانند به فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى اقدام کنند. از این رو یکى از مظاهر حضور آدمیان در صحنههاى اجتماعى و سیاسى و تعیین سرنوشت خود انتخاب و بیعت با حاکم واجد شرایط است از این رو هم مردان بیعت مىکنند و هم زنان بیعت مىکنند پیامبر اسلام در روز فتح مکه با آمدن بر فراز کوه صفا از مردان بیعت گرفت زنان مکه که ایمان آورده بودند براى بیعت خدمت پیامبر آمدند و با آن حضرت بیعت کردند. و لذا قرآن خطاب به پیامبر فرمود:
«یا ایّها النبى اذا جائک المؤمنات یبایعنک على الّا یشرکن بالله شیئا و لا یسرقن و لا یزنین و لا یقتلن اولادهن ولا یأتین ببهتانٍ یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن ولایعصینک فى معروف فبایعهن و استغفر لهن اللّه انّ اللّه غفور رحیم»(14)
اى پیامبر، هنگامى که زنان مؤمن نزد تو آیند و با این شرائط با تو بیعت کنند که چیزى را شریک خدا قرار ندهند، دزدى نکنند، آلوده زنا نشوند، فرزندان خود را به قتل نرسانند، تهمت و افترایى پیش دست و پاى خود نیاورند و در هیچ دستور شایستهاى نافرمانى تو نکنند، با آنها بیعت کن و از جانب خدا طلب آمرزش نما، که خدا آمرزنده مهربان است.
از این آیه استفاده مىشود که زنان همانند مردان در این پیمان الهى وارد شده و با پیامبر بیعت کردند که شرائطى را رعایت کنند و آن شرائط عبارت است:
1- ترک هرگونه شرک و بت پرستى، و پذیرش توحید چرا که اساس اسلام و ایمان ترک بتپرستى و پذیرش توحید است.
2- ترک سرقت، چه سرقت مال شوهر و چه سرقت اموال دیگران.
3- رعایت عفت و پاکدامنى و ترک آلودگى به زنا.
4- ترک قتل اولاد چه به صورت سقط جنین و چه به صورت زنده به گور کردن.
5 - ترک بهتان و افترا نسبت به هر کس.
6- نافرمانى نکردن در برابر دستورات سازنده پیامبر اسلام(ص).
بیعت در این موارد نشان مىدهد که در آن عصر جامعه گرفتار این نوع انحرافات بوده است و لذا از آنها بیعت گرفته شد تا گرد این امور نگردند.
زنان پیشتاز در صحنه سیاست
قرآن کریم از ملکه خردمند سبأ به عنوان زنى یاد مىکند که صلاحیت و شایستگى آن را داشت هم بر اریکه قدرت سیاسى تکیه بزند و هم در زمینه امور سیاسى و قدرت و حاکمیت سخن بگوید.
زمانى که حضرت سلیمان با اخبار هدهد دریافت زنى در سبأ بر مردم حکومت مىکند نامهاى براى وى نوشته که در آن نامه وعده با وعید و تهدید و نوید همراه بود و او وقتى این نامه را دریافت کرد براى پذیرش حق آماده شد زیرا از عقل و خردمندى بالایى برخوردار بود. در روزگار حضرت سلیمان در فاصله دورترى از فلسطین و در سرزمین یمن، بانویى سلطنت مىکرد که قرآن از زبان هدهد سلطنت او را چنین تصویر مىکند:
«انى وجدت امرأة تملکهم و اوتیت من کل شىء و لها عرش عظیم، وجدتها و قومها یسجدون للشمس من دون اللّه و زین لهم الشیطان اعمالهم فصدّهم عن السبیل فهم لایهتدون»(15) من زنى را یافتم که بر آنها سلطنت مىکرد و از هر چیزى به او داده شده بود و تختى بزرگ داشت، او و قومش را چنین یافتم که به جاى خدا براى خورشید سجده مىکردند و شیطان اعمال آنها را زیبا جلوه داده بود و آنها را از راه خدا باز داشته پس آنها هدایت نشدند.
پس از دریافت این گزارش حضرت سلیمان در نامه کوتاهى چنین نوشت:
«انّه من سلیمان و انه بسم اللّه الرحمن الرحیم ان لا تعلوا علىّ و أتونى مسلمین»(16) نامهاى است از سوى سلیمان و عنوانش به نام خداى بخشنده بخشایشگر است بر من برترى نجویید و تسلیم امر من شوید.
وقتى این نامه توسط هدهد به دربار آن زن رسید، او خطاب به رجال دربارش گفت: «انّى القى الىّ کتاب کریم»(17) کتاب کریمى به من رسیده است. در واقع این زن نامه را به کرامت ستود وى در مشورت با درباریانش گفت: نظر شما چیست، آنها در جواب گفتند: «واولوا قوة و اولوا بأس شدید الامر الیک فانظرى ماذا تأمرین»(18) ما از نظر مسائل سیاسى و نظامى قدرت مندیم و کمبودى نداریم اما تصمیم نهایى با شماست که مسؤول کشورید، این بانو نیز با تفکیک تهوّر از شجاعت، ترس از احتیاط و جهل از عقل و این که تسلیم نشدن در برابر حق، تهور و درندگى است نه شجاعت و قدرت، براى آزمودن سلیمان و این که بفهمد هدف کسب قدرت دنیایى است یا راه انبیاء را طى مىکند، گفت: هدیهاى براى آنها مىفرستم آنگاه منتظر پاسخ مىمانم، اگر آنها در ازاى مال و باج و خراج، دست از دعوت ما بردارند، لازم نیست مکتب آنها را بپذیریم و گرنه تصمیم دیگرى مىگیریم، وقتى هدایا را فرستاد و سلیمان آنها را رد کرد و فرمود: شما به ارمغان خود شادمانى مىکنید، آن بانو بعد از دریافت این سخن فهمید که تطمیع سلیمان و نظام او ممکن نیست و نمىتوان با دادن قدرت و اختیار و منافع کشور، او را از دعوت به اسلام منصرف کرد و از طرفى مىدانست که اگر قدرت مندان وارد منطقهاى شوند، عزیزان را ذلیل مىکنند : «انّ الملوک اذا دخلوا قریة جعلوا اعزّة اهلها اذلة»(19) بدین جهت گفت: براى دیدار و ملاقات با سلیمان آمادهام، به پیشنهاد سلیمان تخت ملکه سبأ را به حضورش آوردند. سرانجام پس از یک سلسه مناظره و سؤال و جواب حضورى، این زن گفت: «ربّ انىّ ظلمت نفسى و اسلمت مع سلیمان للّه ربّ العالمین»(20) بار الها، پروردگارا من سخت بر نفس خویش ستم کردم و اینک با سلیمان تسلیم خداى پروردگار عالمیان گردیدم.
یعنى من مسلمان سلیمانى نیستم بلکه با سلیمان مسلمانم و در واقع مسلمان تو هستم، قرآن کریم این داستان را براى نمونه بیان کرده و آن را بدون هیچگونه نقدى به پایان مىبرد. بیان کردن نگاه مثبت قرآن به نقش و جایگاه ملکه سبأ است و نشان مىدهد زن از دیدگاه قرآن مىتواند در بالاترین موقعیت سیاسى قرار گیرد.
زنان و حق نظارت عمومى بر حکومت
یکى از اشکال مشارکت سیاسى و فعالیت اجتماعى در قالب نظارت و کنترل بر مواضع و رفتار حکومت و نقد آن یا تلاش در تأثیر گذارى یا تغییر آن ظهور مىکند قرآن کریم این نظارت را در قالب امر به معروف و نهى از منکر به عنوان یکى از مسؤولیتهاى مهم و اساسى جامعه اسلامى مىشمارد و اجراى آن را از همه مسلمانان خواسته است و زن و مرد در این رابطه سهم مساوى دارند چنان که فرمود: «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»(21) مردان و زنان با ایمان دوستان یکدیگرند که به کارهاى پسندیده امر مىکنند و از کارهاى ناپسند باز مىدارند.
بر اساس این آیه نظارت و کنترل نه تنها حق بلکه وظیفه و تکلیف مردان و زنان است.
سوده همدانى نمونهاى از زنان در این عرصه
سوده دختر عمار بن الاسک همدانى که قصهاش در تاریخ اسلام معروف است زنى بود که از هوش اجتماعى بالایى برخوردار بوده و شرکت در صحنه سیاست را با نظارت وظیفه خود مىدانست.
سوده همدانى بعد از شهادت حضرت على بن ابیطالب(ع) بر اثر ستم گرىهاى بسر بن ارطاط، جهت شکایت به دربار معاویه رفت و با وى سخن گفت و گفت: مسؤول اداره جامعه در دستگاه قسط و عدل الهى مسؤول است و نباید به خلقى ستم و حق خدا ضایع شود ولى بسر بن ارطاط که به نمایندگى شما به دیار ما آمده است نه حق خلق و نه حکم خدا، هیچ یک را مراعات نمىکند اگر او را عزل کنى آرام خواهیم بود و گرنه ممکن است ضد تو قیام کنیم.
معاویه که خوى درندگى و طغیان در جان او تعبیه شده بود گفت: ما را به قیام تهدید مىکنى آیا مىخواهى تو را با وضع دردناکى از همین جا پیش همان حاکم بفرستم تا دربارهات تصمیم بگیرد، سوده این شعر معروف را خواند :
صلّى اللّه على جسم تضمنّه
قبر فاصبح فیه العدل مدفوناً
قد حالف الحق لایبقى به بدلا
فصار بالحق و الایمان مقرونا
درود خدا بر روح کسى که قبر با در بر گرفتن او، عدل را در بر گرفت و عدالت را در آغوش کشید و در خود مدفون ساخت. سوگند یاد کرد که حق فروشى نکند و بهایى در برابر حق دریافت نکند. او در جان خود، حق و ایمان را هماهنگ و همتاى هم ساخت.
معاویه پس از شنیدن این دو بیت گفت: این شخص کیست؟ سوده گفت: «ذلک على بن ابیطالب امیرالمؤمنین» او على بن ابیطالب امیرالمؤمنین است و سپس به بیان فضائل پرداخت تا جایى که معاویه را وادار کرد تا بپرسد: چه امرى از على دیدهاى که این چنین به ستایش او زبان مىگشایى: سوده گفت: مشابه همین صحنه در زمان خلافت على بن ابیطالب پیش آمد و ما جهت شکایت از یک کارگزار به مرکز حکومت علوى مراجعه کردیم و من به عنوان نماینده قوم خود وارد منزل على شدم، او در حال عبادت و مشغول نماز بود، نماز را رها کرد و با نگاهى مهربانانه و عطوفانه به من فرمود: کارى دارى؟ عرض کردم، آرى کارگزار شما در مسائل عملى قسط و عدل را رعایت نمىکند و بر ما ستم روا مىدارد. وقتى این گزارش به اطلاع على(ع) رسید آن حضرت گریه کرد و دست به آسمان برداشت و عرض کرد: «اللّهم انى لم آمرهم بظلم خلقک ولابترک حقّک» خدایا من کارگزارانم را چنان تربیت نکردم که به آنها اجازه ظلم داده باشم یا ترک حق را مجاز شمارم، آن گاه قطعه پوستى از جیبش درآورد و بر آن نوشت: «بسم اللّه الرحمن الرحیم، قد جائتکم بیّنه من ربّکم فاوفوا الکیل و المیزان، بالقسط و لا منحسوا الناس اشیائهم ولاتعثوا فى الارض مفسدین، بقیّة اللّه خیرلکم ان کنتم مؤمنین و ما انا علیکم بحفیظ، اذا قرأت کتابى فاحتفظ بما فى یدیک من عملنا حتى یقدم علیک من یقبضه منک و السلام؛ بیّنه روشن از طرف پروردگار آمده است پس پیمانه و ترازو را به طور کامل وفا کنید و عدالت را رعایت کنید و به مردم کم نفروشید و در زمین به فساد برنخیزید که آن چه خدا براى شما باقى گذارد براى شما بهتر است اگر مؤمنید و من نگهبان شما نیستم، وقتى کتاب و نامه مرا خواندى آن چه در دست دارى نگهدار تا کسى که آن را از تو بگیرد بر تو وارد شود.
من این نامه را گرفتم و بردم و مشکل ما حل شد، اکنون مشابه آن مشکل پیش آمد و آن را به تو گزارش مىدهم اما تو مرا تهدید مىکنى، معاویه با شنیدن این سخنان دستور داد مشکل آن زن را برطرف کنند و حق او را به او برگردانند اما سوده گفت: اگر به فکر خود باشم این قبیح است و خدا از کار قبیح نهى کرده است.
من آمدهام که حیثیت جمعى را محترم شمارم و حق جامعه را احیاء کنم.
آن گاه معاویه به وى گفت: این شهامت و شجاعت را على در شما زنده کرده است که شما به فکر خود نباشید و در پى حقوق قبیله و عشیره و جامعه باشید در نهایت معاویه دستور داد تا آن کارگزار ظالم برکنار شود.(22)
با توجه به آیه قرآن و داستان سوده روشن مىشود که حضور زن در مسائل سیاسى و اجتماعى مانند مرد است که مىتواند از حقوق خود و جامعه دفاع کند و با ستمگران به مبارزه برخیزد.
تفاوتهاى ساختارى زن و مرد
زن و مرد در عین اشتراک در انسانیت اختلافاتى نیز با یکدیگر دارند که در این جا به نظر آلکسیس کارل اشاره مىکنیم وى مىنویسد: اختلافى که بین زن و مرد موجود است تنها مربوط به شکل اندامهاى جنسى آنها، و وجود زهدان و انجام زایمان نزد زن و طرز تعلیم خاص آنها نیست بلکه نتیجه علتى عمیقتر است که از تأثیر مواد شیمیایى مترشحه غدد تناسلى در خون ناشى مىشود.
به علت عدم توجه به این نکته اصلى و مهم است که طرفداران نهضت زن فکر مىکنند که هر دو جنس مىتوانند یک قسم تعلیم و تربیت یابند و مشاغل و اختیارات و مسؤولیتهاى یکسانى به عهده گیرند، زن در حقیقت از جهات زیادى با مرد متفاوت است یکایک سلولهاى بدنش همچنین دستگاههاى عضوى و مخصوصاً سلسله عصبى، نشانه جنس او را بر روى خود دارد، قوانین فیزیولوژى نیز همانند قوانین جهان ستارگان سخت و غیر قابل تغییر است و ممکن نیست تمایلات انسان در آنها راه یابد ما مجبوریم آنها را آن طورى که هستند بپذیریم، زنان باید به بسط مواهب طبیعى خود در جهت و مسیر سرشت خاص خویش بدون تقلید کورکورانه از مردان بکوشند وظیفه ایشان در راه تکامل بشریت خیلى بزرگتر از مردهاست و نبایستى آن را سرسرى گیرند و رها کنند.(23)
وى در نهایت مىنویسد: نبایستى براى دختران جوان نیز همان طرز تفکر و همان نوع زندگى و تشکیلات فکرى و همان هدف و ایده آلى را که براى پسران جوان در نظر مىگیریم، معمول داریم. متخصصین تعلیم و تربیت باید اختلافات عضوى و روانى جنس مرد و زن و وظائف طبیعى ایشان را در نظر داشته باشند و توجه به این نکته اساسى در بناى آینده تمدن ما حائز کمال اهمیت است.(24) در مقاله پیشین نیز از تفاوتهاى زن و مرد و راز آن مطالبى مطرح گردید.
ناگفته نماند که این تفاوتها نشانه نقص یا کمال براى زن یا مرد نیست بلکه لازمه تکامل نظام هستى است و براى مصالح نوعى انسانى شکل گرفته است.
تفاوت طبیعى و ساختگى
تفاوتهایى که بین زن و مرد وجود دارد برخى طبیعى و لازمه آفرینش انسان است یعنى یک جامعه اگر هم از عدالت اجتماعى کامل برخوردار باشد، تمام افرادش همانند مصنوعات یک کارخانه یک شکل و یک جور نخواهد بود و طبعاً با هم تفاوت هایى دارند ولى باید دانست که معمولاً مواهب الهى و استعدادهاى جسمى و روحى انسانها آن چنان تقسیم شده است که هر کس قسمتى از آن را دارد برخى از هوش و استعداد ویژهاى برخوردارند و دیگرى از استعداد خاص دیگر و جامعه و اشخاص باید این استعدادها را کشف کنند و آنها را در محیط سالمى پرورش دهند تا هر انسانى بتواند نقطه قوت خویش را آشکار سازد و از آن بهره بردارى کند، تفاوت زن و مرد نیز به همین نکته بر مىگردد به گونهاى که اگر تمام افراد بشر مرد و یا همه زن باشند نسل بشر به زودى منقرض مىشود و در واقع این تفاوت طبیعى است که لازمه نظام هستى و زندگى انسانى است.
قسمى از تفاوتهاى جسمى و روحى مردم با یکدیگر معلول اختلافات طبقاتى و مظالم اجتماعى یا سهل انگارىهاى فردى است که هیچ گونه ارتباطى با دستگاه آفرینش ندارد از باب مثال فرزندان ثروتمندان از فرزندان مردم فقیر از نظر جسمى قوىتر و احیاناً از نظر استعداد پیشرفتهترند و این به دلیل بهرهمندى این دسته از تغذیه و بهداشت کافى است در حالى که فرزندان فقیر در محرومیت قرار دارند و یا افرادى بر اثر سهل انگارى و تنبلى نیروى جسمى و روحى خود را از دست مىدهند، این دسته از اختلافات و تفاوتها ساختگى است که با از بین بردن نظام طبقاتى و تعمیم عدالت اجتماعى از میان خواهد رفت و اسلام و قرآن نیز بر آن تفاوتها صحه نمىگذارد.
نتیجه گیرى
آن چه در این مقال مطرح شده، اصل انسانشناسى به عنوان مهمترین مبناى حقوق بود که: اولاً به حقیقت انسان و ابعاد وجودى او از نظر حیوانى و انسانى و الهى پرداخته شده نتیجه توجه به حقیقت انسانیت و اشتراک زن و مرد در آن، تکامل پذیرى هر دو براى نیل به قرب الهى و برابرى آنها در برابر خداى سبحان است و ثانیاً چون هر دو در هویت انسانى یکسانند زنان در تحصیل علم و فعالیتهاى اقتصادى و اجتماعى و سیاسى از استعداد برخوردارند. به خصوص از نظر اجتماعى و سیاسى حق تعیین سرنوشت خود را داشته و مىتوانند در صحنههاى گوناگون سیاسى حضور پیدا کنند که به نمونهاى از آنها اشاره شده است و از نمونههاى آن حضور حضرت حضرت زهرا(س) در صحنههاى اجتماعى و دفاع آن حضرت از ولایت و حضور حضرت زینب(س) در صحنه کربلا و تکمیل نهضت اباعبداللّه(ع) با رساندن پیام کربلا به مردم که موجب بیدارى مردم گردید و همچنین حضور زنان در صحنههاى اجتماعى و سیاسى پیش از انقلاب و بعد از انقلاب اسلامى است.
و ثالثاً به تفاوتهاى تکوین زن و مرد اشاره شد که این تفاوت لازمه ضرورى نظام و تکامل زندگى اجتماعى انسان است که با این تفاوت نسل انسانى تداوم پیدا کند.
پىنوشتها:
1. سوره محمد، آیه 12.
2. سوره حجر، آیه 3.
3. سوره انفال، آیه 22.
4. سوره نحل، آیه 11.
5. سوره روم، آیه 24.
6. سوره اسراء، آیه 18 و 19.
7. همان، آیه 36.
8. سوره انشقاق، آیه 61.
9. سوره توبه، آیه 67.
10. سوره همان،آیه 77.
11. سوره احزاب، آیه 73.
12. بحارالانوار، ج 2.
13. سوره نساء، آیه 32.
14. سوره ممتحنه، آیه 12.
15. سوره نمل، آیات 23 - 24.
16. همان، آیه 21.
17. همان، آیه 19.
18. همان، آیه 33.
19. همان، آیه 34.
20. همان، آیه 44.
21. سوره توبه، آیه 71.
22. اعیان الشیعه، ج 7، ص 324.
23. انسان موجود ناشناخته، آلکسیس کارل، ترجمه پرویز دبیرى، ص 101 و 102.
24. همان، ص 104.
1- شناخت اصل نسانیت که حقیقت مشترک زن و مرد است.
2- شناخت هویت صنفى زن که واقعیت مختص به اوست.
از شناخت اصل انسانیت که مشترک است حقوق مشترک و از هویت خاص حقوق ویژه استنباط مىشود.
انسان شناسى
اولین مبنایى که براى تبیین حقوق زن باید به آن توجه داشت نگاه به انسان و ابعاد وجودى و نیازها و استعدادهاى حقیقى اوست با توجه به این که انسان مخلوق خداى جهان آفرین است، جامعترین بیان را در این رابطه باید از کلام انسان آفرین استنباط کرد انسان موجودى است مرکب از روح و جسم و نفس و بدن که نفس او مجلاى حق است و خداى سبحان فقط او را از میان مخلوقات خویش، نماینده خویش قرار داد و براى خلافت و جانشینى خود از زمین برگزید.
حقیقت انسان به صورت و شاکله ظاهرى او نیست بلکه به سیرت و نفس باطنى وى است و معناى انسان بدون لحاظ جنبه باطنى و نفسانى او حدّ تام و تعریف کامل نخواهد بود.
ابعاد وجودى انسان
هویت حقیقى انسان داراى ابعاد و لایههاى سه گانه است و توجه به او بدون لحاظ این سه ابعاد نقص در شخصیت انسان به شمار مىآید. یعنى زمانى مىتوان انسان را به معناى واقعى آن شناخت و درباره مسائل حقوقى وى اظهار نظر کرد که لایههاى سه گانه او مورد نظر باشد و آن ابعاد عبارتند از ابعاد حیوانى و انسانى و الهى.
قرآن درباره لایه بُعدِ حیوانى انسان که در شهوت و غضب و برخى آرزوها و امیال نفسانى خلاصه مىشود، مىفرماید: «والذین کفروا بتمتعون و یأکلون کما تأکل الانعام»(1) کافران از متاع زود گذر دنیا بهره مىگیرند و همچون چارپایان مىخورند. یعنى کافران تمام هدفشان همین خوردن و خوابیدن و تتمع بدن از لذات دنیوى است ولى مؤمنان حرکتى آگاهانه دارند و از هدف مثبت بهرهمندند و از مواهب حیات در جهت آن هدف مهم بهرهبردارى مىکنند و در جاى دیگرى خطاب به پیامبر(ص) فرمود: «ذرهم یأکلوا و تمتعوا ویلههم الامل فسوف یعلمون»(2) ترک کن آنها که بخورند و برخوردار شوند و آرزو آنها را مشغول کند، پس در آینده خواهند دانست، یعنى عدّهاى از انسانها از زندگیشان جز خوردن و سرگرمى به لذات مادى و دل خوش داشتن به صرف آرزوها و خیالات واهى بهرهاى ندارند یعنى در حقیقت مقام خود را تا افق حیوانیت و چارپایان پایین آوردهاند. در واقع انسان با داشتن حیوانى و توجه به آن با تأمین خوراک و پوشاک و لذایذ آن، نباید به آن بسنده کند و خود را در آن حد محدود کند بلکه باید به هدف اعلا و انسانى توجه کند و خود را در بُعدِ حیوانى محدود نکند.
بعد انسانى
بعد انسانى انسان از بُعدِ حیوانى او برتر است، انسان در این مرتبه گذشته از مرحله حیوانى، صاحب مقام تفکر و تعقّل و عزم و اراده است که بخشى از قرآن به این لایه و بعد وجودى آن پرداخته است قرآن در سوره انفال فرمود: «ان شرّ الدواب الصم البکم الذین لایعقلون»(3) بدترین جنبندگان نزد خدا افرادى هستند که نه گوش شنوا دارند و نه زبان گویا و نه عقل و درک (کر و لال و بى عقلند) با توجه به این آیه اگر انسانى بخواهد از حالت حیوانى خارج شود باید با استفاده صحیح از گوش و زبان و عقل خود را در وادى انسانیت وارد کند. براى همین است که انسان در آیات فراوانى به تعقل و تفکر در نظام هستى و آیات الهى فراخوانده شده است از جمله فرمود: «انّ فى ذلک لآیة لقوم یتفکرون»(4) در زندگى زنبور عسل نشانه هایى است براى آنان که اهل تفکر باشند و فرمود: «و من آیاته یریکم البرق خوفا و طمعاً و ینزل من السماء ماء فیحیى به الارض بعد موتها انّ فى ذلک لآیات لقوم یعقلون»(5) از آیات و نشانههاى خدا آن است که برق را که هم مایه ترس است و هم مایه امید به شما نشان مىدهد و از آسمان آبى نازل مىکند که زمین را بعد از مرگش حیات مىبخشد. در این امور آیات و نشانه هایى است براى جمعیتى که تعقل و اندیشه مىکنند.
قرآن درباره اراده انسان فرمود: «من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید ثم جعلناله جهنّم یصلیها مذموموا مدحورا و من اراد الآخرة وسعى لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکوراً»(6) آن کس که تنها زندگى زودگذر دنیاى مادى را بخواهد و اراده کند آن مقدار از آن را که بخواهیم به هر کس اراده کنیم مىدهیم سپس دوزخ را براى او قرار خواهیم داد که در آتش سوزانش مىسوزد در حالى که مذموم و رانده درگاه خداست و آن کس که سراى آخرت را بطلبد و سعى کند و کوشش خود را براى آن انجام دهد در حالى که ایمان داشته باشد، سعى و تلاش او از سوى خدا پاداش داده خواهد شد.
از این آیه استفاده مىشود که اولاً انسان با اراده و خواست خود تلاش مىکند حال این اراده به سمت دنیا و زندگى دنیا باشد یا به سوى آخرت و جاودانگى و آنها که براى رسیدن به سعادت جاویدان تلاش مىکنند، باید سه شرط را رعایت کنند.
اول: اراده انسان، آن هم ارادهاى که به حیات ابدى تعلّق گیرد و به لذات زودگذر و نعمتهاى ناپایدار و هدفهاى صرفاً مادى تعلّق نگیرد، همتى والا و روحیهاى عالى پشتوانه آن باشد که او را از پذیرفتن هرگونه رنگ تعلّق و وابستگى آزاد سازد.
دوم: سعى و تلاش، این اراده به صورت ضعیف در روحیه و فکر و اندیشه او نباشد بلکه تمام ذرات وجود انسان را به حرکت وا دارد و آخرین تلاش خود را در این رابطه به کار گیرد.
سوم: همراهى با ایمان، اراده و تلاش توأم با ایمانى ثابت و استوار باشد چرا که تصمیم و تلاش هنگامى به ثمر مىرسد که از انگیزه صحیحى سرچشمه گیرد و آن انگیزه چیزى جز ایمان به خدا نخواهد بود...
وجود تعقل و اراده در انسان از بعد انسانى او حکایت مىکند.
بُعدِ الهى
برترین لایه وجود انسان بعد الهى وجود اوست که به صاحب اصلى و خالق او تعلّق دارد و انسان متعارف به آن امانت دار الهى است، این بعد در واقع فطرت الهى انسان است این بعد است که او را به سوى محبت خدا مىکشاند و همه اعضاء و جوارح بیرونى و جوانح درونى او را مسؤول قرار مىدهد: «ولاتقف ما لیس لک به علم انّ السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولاً»(7) از آن چه نمىدانى پیروى مکن، چرا که گوش و چشم و دل همه مسؤولند. در این آیه مىفرماید: اولاً انسان لازم است در همه چیز تحقیق کند یعنى در امور اعتقادى، در گفتار، در رفتار، شهادت دادن، قضاوت و داورى و غیر آن تحقیق کند و به علم و یقین دست یابد. چرا که ظن و گمان و حدس و تخمین و شک و احتمال به دلیل این که انسان را از حق بىنیاز نمىکنند نباید مورد توجه قرار گیرند و به آن اعتماد کرد و تنها علم و یقین است که مىتوان به آن اعتماد کرد و ثانیاً انسان باید توجه داشته باشد که مسؤول است و در واقع علاوه بر سؤال از اعضاء و جوارح ظاهرى از قلب و دل انسان سؤال مىکنند که آن را چه کردى و در چه راه به کار گرفتى و آن را به که سپردى آیا به دلدار سپردى یا غیر آن.
حیطه حیات انسان
علاوه بر توجه به ابعاد سه گانه وجود انسانى لازم است به محدوده حیات و زندگى انسان نیز توجه کرد یعنى باید بدانیم که حیطه حیات آدمى محدود به زندگى دنیا نمىشود بلکه او موجودى ابدى و جاودانه است و این ابدیت از واقعیتهاى زندگى انسان است قرآن مىفرماید: «یا ایّها الانسان انک کادح الى ربّک کدحاً فملاقیه»(8) اى انسان تو موجودى ابدى هستى و هرگز نابود نمىشوى وقتى انسان موجودى ابدى بود و حیطه حیات او به عالم ماده محدود نشد بلکه معاد را حق و مؤاخذه و حساب پس از مرگ را حتمى دانست قطعاً اعمال و رفتار او باید بر اساس همین عقیده تنظیم شود.
نتیجهگیرى
با توجه به این، انسان داراى ابعاد سه گانه است و زندگى او محدودبه حیات و زندگى عادى نیست بالطبع حقوق او نیز متناسب با ابعاد وجودى و حیات ابدى انسان تنظیم مىشود که با واقعیت وجودى او هماهنگ باشد.
اشتراک زن و مرد در هویت انسانى
در اصل هویت انسانى و برخوردارى از ابعاد سه گانه وجودى و محدود نبودن حیات انسان به حیات مادى و دنیوى، زن و مرد مشترکند و لذا هر دو به طور مساوى و برابر مىتوانند با عبودیت الهى به تکامل انسانى و قرب الهى نائل شوند، هر دو مىتوانند جناح حق یا باطل، کفر یا ایمان، ترقى یا انحطاط را انتخاب نمایند از باب مثال در سوره توبه در مقام بیان ویژگىهاى منافقان و مؤمنان هم از زنان منافق و مؤمن و هم از مردان منافق و مؤمن سخن به میان مىآورد و سپس ویژگىهاى منافق و مؤمن را بیان مىکند «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض»(9) مردان منافق و زنان منافق، همه از یک گروهند و فرمود: «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض»(10) مردان و زنان با ایمان ولى و یار و یاور یکدیگرند.
در سوره احزاب هنگامى که از عرضه امانت به انسان سخن مىگوید به دنبال آن مىفرماید: علت عرضه امانت به انسان آن است که افراد انسان پس از عرضه امانت سه دسته شدند برخى منافق و برخى مشرک و برخى مؤمن و در کنار مردان منافق و مشرک و مؤمن از زنان منافق و مشرک و مؤمن نیز یاد مىکند و مىفرماید: «لیعذب اللّه المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات و یتوب اللّه على المؤمنین و المؤمنات و کان اللّه غفوراً رحیماً»(11).
هدف این بود که خدا مردان منافق و زنان منافق و مردان مشرک و زنان مشرک را عذاب کند و نیز خداوند بر مردان با ایمان و زنان با ایمان رحمت فرستد و خدا همواره غفور و رحیم است. یعنى همه انسانها چه زن و چه مرد در معرض آزمایش الهى قرار مىگیرند تا معلوم شود که چه چیزى را انتخاب مىکنند.
بر اساس مطالب گفته شده از نظر انسانى و الهى فرقى میان زن و مرد نیست هر دو در پیشگاه خدا یکسانند و هر دو مىتوانند راه قرب الهى را تا بى نهایت ادامه دهند چرا که راه تکامل براى هر دو به طور یکسان گشوده است و جنسیت در آن نقشى ایفا نمىکند.
استقلال زنان در تحصیل علم
از بعد علمى و فرهنگى نیز میان زن و مرد فرقى وجود ندارد یعنى راه فراگیرى علم و دانش به روى هر دو یکسان باز است و حدیث معروف: «طلب العلم فریضة على کلّ مسلم و مسلمة»(12) طلب دانش بر هر زن و مرد مسلمان فریضه و واجب است و هیچ محدودیتى در هیچ مرحلهاى براى فراگیرى علم و دانش براى زنان وجود ندارد و آنها مىتوانند تمام مدارج کمال علمى را طى کنند.
استقلال اقتصادى زنان
از نظر استقلال اقتصادى نیز بین زنان و مردان فرقى نیست یعنى آنها مىتوانند مالک ثمره و نتیجه کار خود شوند، همان گونه که مردان مىتوانند. به ویژه زنان از استقلال اقتصادى برخوردارند قرآن کریم در این رابطه فرمود: «ولا تمنوا ما فضل اللّه به بعضکم على بعض للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن واسئلوا اللّه من فضله انّ اللّه کان بکل شىء علیماً»(13) برترى هایى که خداى سبحان براى بعضى از شما بر بعضى دیگر قرار داده، آرزو نکنید مردان نصیبى از آن چه بدست مىآورند دارند و زنان نیز نصیبى از آن چه بدست مىآورند، دارند و از فضل خدا طلب کنید و خدا بر هر چیز دانا است.
از این آیه استفاده مىشود که گرچه تفاوتهاى طبیعى و حقوقى وجود دارد و این تفاوت براى حفظ نظام زندگى است و اگر هر کس با تلاش و کوشش مالى تحصیل کرد مال اوست و از نظر جنسیت بین آن تفاوتى وجود ندارد از این رو همچنان که مرد مىتواند با تجارت، تولید و فعالیتهاى اقتصادى کسب درآمد کند و پس از تحصیل درآمد مالک آن مىشود زن نیز مىتواند با تجارت و تولید و ارائه خدمات سازگار با عفت کسب درآمد کند و پس از تحصیل مالک آن گردد.
استقلال اجتماعى، سیاسى
از آیات قرآن استفاده مىشود همانطور که مردان از نظر اجتماعى و سیاسى استقلال دارند و حق دارند به فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى بپردازند زنان نیز مىتوانند به فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى اقدام کنند. از این رو یکى از مظاهر حضور آدمیان در صحنههاى اجتماعى و سیاسى و تعیین سرنوشت خود انتخاب و بیعت با حاکم واجد شرایط است از این رو هم مردان بیعت مىکنند و هم زنان بیعت مىکنند پیامبر اسلام در روز فتح مکه با آمدن بر فراز کوه صفا از مردان بیعت گرفت زنان مکه که ایمان آورده بودند براى بیعت خدمت پیامبر آمدند و با آن حضرت بیعت کردند. و لذا قرآن خطاب به پیامبر فرمود:
«یا ایّها النبى اذا جائک المؤمنات یبایعنک على الّا یشرکن بالله شیئا و لا یسرقن و لا یزنین و لا یقتلن اولادهن ولا یأتین ببهتانٍ یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن ولایعصینک فى معروف فبایعهن و استغفر لهن اللّه انّ اللّه غفور رحیم»(14)
اى پیامبر، هنگامى که زنان مؤمن نزد تو آیند و با این شرائط با تو بیعت کنند که چیزى را شریک خدا قرار ندهند، دزدى نکنند، آلوده زنا نشوند، فرزندان خود را به قتل نرسانند، تهمت و افترایى پیش دست و پاى خود نیاورند و در هیچ دستور شایستهاى نافرمانى تو نکنند، با آنها بیعت کن و از جانب خدا طلب آمرزش نما، که خدا آمرزنده مهربان است.
از این آیه استفاده مىشود که زنان همانند مردان در این پیمان الهى وارد شده و با پیامبر بیعت کردند که شرائطى را رعایت کنند و آن شرائط عبارت است:
1- ترک هرگونه شرک و بت پرستى، و پذیرش توحید چرا که اساس اسلام و ایمان ترک بتپرستى و پذیرش توحید است.
2- ترک سرقت، چه سرقت مال شوهر و چه سرقت اموال دیگران.
3- رعایت عفت و پاکدامنى و ترک آلودگى به زنا.
4- ترک قتل اولاد چه به صورت سقط جنین و چه به صورت زنده به گور کردن.
5 - ترک بهتان و افترا نسبت به هر کس.
6- نافرمانى نکردن در برابر دستورات سازنده پیامبر اسلام(ص).
بیعت در این موارد نشان مىدهد که در آن عصر جامعه گرفتار این نوع انحرافات بوده است و لذا از آنها بیعت گرفته شد تا گرد این امور نگردند.
زنان پیشتاز در صحنه سیاست
قرآن کریم از ملکه خردمند سبأ به عنوان زنى یاد مىکند که صلاحیت و شایستگى آن را داشت هم بر اریکه قدرت سیاسى تکیه بزند و هم در زمینه امور سیاسى و قدرت و حاکمیت سخن بگوید.
زمانى که حضرت سلیمان با اخبار هدهد دریافت زنى در سبأ بر مردم حکومت مىکند نامهاى براى وى نوشته که در آن نامه وعده با وعید و تهدید و نوید همراه بود و او وقتى این نامه را دریافت کرد براى پذیرش حق آماده شد زیرا از عقل و خردمندى بالایى برخوردار بود. در روزگار حضرت سلیمان در فاصله دورترى از فلسطین و در سرزمین یمن، بانویى سلطنت مىکرد که قرآن از زبان هدهد سلطنت او را چنین تصویر مىکند:
«انى وجدت امرأة تملکهم و اوتیت من کل شىء و لها عرش عظیم، وجدتها و قومها یسجدون للشمس من دون اللّه و زین لهم الشیطان اعمالهم فصدّهم عن السبیل فهم لایهتدون»(15) من زنى را یافتم که بر آنها سلطنت مىکرد و از هر چیزى به او داده شده بود و تختى بزرگ داشت، او و قومش را چنین یافتم که به جاى خدا براى خورشید سجده مىکردند و شیطان اعمال آنها را زیبا جلوه داده بود و آنها را از راه خدا باز داشته پس آنها هدایت نشدند.
پس از دریافت این گزارش حضرت سلیمان در نامه کوتاهى چنین نوشت:
«انّه من سلیمان و انه بسم اللّه الرحمن الرحیم ان لا تعلوا علىّ و أتونى مسلمین»(16) نامهاى است از سوى سلیمان و عنوانش به نام خداى بخشنده بخشایشگر است بر من برترى نجویید و تسلیم امر من شوید.
وقتى این نامه توسط هدهد به دربار آن زن رسید، او خطاب به رجال دربارش گفت: «انّى القى الىّ کتاب کریم»(17) کتاب کریمى به من رسیده است. در واقع این زن نامه را به کرامت ستود وى در مشورت با درباریانش گفت: نظر شما چیست، آنها در جواب گفتند: «واولوا قوة و اولوا بأس شدید الامر الیک فانظرى ماذا تأمرین»(18) ما از نظر مسائل سیاسى و نظامى قدرت مندیم و کمبودى نداریم اما تصمیم نهایى با شماست که مسؤول کشورید، این بانو نیز با تفکیک تهوّر از شجاعت، ترس از احتیاط و جهل از عقل و این که تسلیم نشدن در برابر حق، تهور و درندگى است نه شجاعت و قدرت، براى آزمودن سلیمان و این که بفهمد هدف کسب قدرت دنیایى است یا راه انبیاء را طى مىکند، گفت: هدیهاى براى آنها مىفرستم آنگاه منتظر پاسخ مىمانم، اگر آنها در ازاى مال و باج و خراج، دست از دعوت ما بردارند، لازم نیست مکتب آنها را بپذیریم و گرنه تصمیم دیگرى مىگیریم، وقتى هدایا را فرستاد و سلیمان آنها را رد کرد و فرمود: شما به ارمغان خود شادمانى مىکنید، آن بانو بعد از دریافت این سخن فهمید که تطمیع سلیمان و نظام او ممکن نیست و نمىتوان با دادن قدرت و اختیار و منافع کشور، او را از دعوت به اسلام منصرف کرد و از طرفى مىدانست که اگر قدرت مندان وارد منطقهاى شوند، عزیزان را ذلیل مىکنند : «انّ الملوک اذا دخلوا قریة جعلوا اعزّة اهلها اذلة»(19) بدین جهت گفت: براى دیدار و ملاقات با سلیمان آمادهام، به پیشنهاد سلیمان تخت ملکه سبأ را به حضورش آوردند. سرانجام پس از یک سلسه مناظره و سؤال و جواب حضورى، این زن گفت: «ربّ انىّ ظلمت نفسى و اسلمت مع سلیمان للّه ربّ العالمین»(20) بار الها، پروردگارا من سخت بر نفس خویش ستم کردم و اینک با سلیمان تسلیم خداى پروردگار عالمیان گردیدم.
یعنى من مسلمان سلیمانى نیستم بلکه با سلیمان مسلمانم و در واقع مسلمان تو هستم، قرآن کریم این داستان را براى نمونه بیان کرده و آن را بدون هیچگونه نقدى به پایان مىبرد. بیان کردن نگاه مثبت قرآن به نقش و جایگاه ملکه سبأ است و نشان مىدهد زن از دیدگاه قرآن مىتواند در بالاترین موقعیت سیاسى قرار گیرد.
زنان و حق نظارت عمومى بر حکومت
یکى از اشکال مشارکت سیاسى و فعالیت اجتماعى در قالب نظارت و کنترل بر مواضع و رفتار حکومت و نقد آن یا تلاش در تأثیر گذارى یا تغییر آن ظهور مىکند قرآن کریم این نظارت را در قالب امر به معروف و نهى از منکر به عنوان یکى از مسؤولیتهاى مهم و اساسى جامعه اسلامى مىشمارد و اجراى آن را از همه مسلمانان خواسته است و زن و مرد در این رابطه سهم مساوى دارند چنان که فرمود: «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»(21) مردان و زنان با ایمان دوستان یکدیگرند که به کارهاى پسندیده امر مىکنند و از کارهاى ناپسند باز مىدارند.
بر اساس این آیه نظارت و کنترل نه تنها حق بلکه وظیفه و تکلیف مردان و زنان است.
سوده همدانى نمونهاى از زنان در این عرصه
سوده دختر عمار بن الاسک همدانى که قصهاش در تاریخ اسلام معروف است زنى بود که از هوش اجتماعى بالایى برخوردار بوده و شرکت در صحنه سیاست را با نظارت وظیفه خود مىدانست.
سوده همدانى بعد از شهادت حضرت على بن ابیطالب(ع) بر اثر ستم گرىهاى بسر بن ارطاط، جهت شکایت به دربار معاویه رفت و با وى سخن گفت و گفت: مسؤول اداره جامعه در دستگاه قسط و عدل الهى مسؤول است و نباید به خلقى ستم و حق خدا ضایع شود ولى بسر بن ارطاط که به نمایندگى شما به دیار ما آمده است نه حق خلق و نه حکم خدا، هیچ یک را مراعات نمىکند اگر او را عزل کنى آرام خواهیم بود و گرنه ممکن است ضد تو قیام کنیم.
معاویه که خوى درندگى و طغیان در جان او تعبیه شده بود گفت: ما را به قیام تهدید مىکنى آیا مىخواهى تو را با وضع دردناکى از همین جا پیش همان حاکم بفرستم تا دربارهات تصمیم بگیرد، سوده این شعر معروف را خواند :
صلّى اللّه على جسم تضمنّه
قبر فاصبح فیه العدل مدفوناً
قد حالف الحق لایبقى به بدلا
فصار بالحق و الایمان مقرونا
درود خدا بر روح کسى که قبر با در بر گرفتن او، عدل را در بر گرفت و عدالت را در آغوش کشید و در خود مدفون ساخت. سوگند یاد کرد که حق فروشى نکند و بهایى در برابر حق دریافت نکند. او در جان خود، حق و ایمان را هماهنگ و همتاى هم ساخت.
معاویه پس از شنیدن این دو بیت گفت: این شخص کیست؟ سوده گفت: «ذلک على بن ابیطالب امیرالمؤمنین» او على بن ابیطالب امیرالمؤمنین است و سپس به بیان فضائل پرداخت تا جایى که معاویه را وادار کرد تا بپرسد: چه امرى از على دیدهاى که این چنین به ستایش او زبان مىگشایى: سوده گفت: مشابه همین صحنه در زمان خلافت على بن ابیطالب پیش آمد و ما جهت شکایت از یک کارگزار به مرکز حکومت علوى مراجعه کردیم و من به عنوان نماینده قوم خود وارد منزل على شدم، او در حال عبادت و مشغول نماز بود، نماز را رها کرد و با نگاهى مهربانانه و عطوفانه به من فرمود: کارى دارى؟ عرض کردم، آرى کارگزار شما در مسائل عملى قسط و عدل را رعایت نمىکند و بر ما ستم روا مىدارد. وقتى این گزارش به اطلاع على(ع) رسید آن حضرت گریه کرد و دست به آسمان برداشت و عرض کرد: «اللّهم انى لم آمرهم بظلم خلقک ولابترک حقّک» خدایا من کارگزارانم را چنان تربیت نکردم که به آنها اجازه ظلم داده باشم یا ترک حق را مجاز شمارم، آن گاه قطعه پوستى از جیبش درآورد و بر آن نوشت: «بسم اللّه الرحمن الرحیم، قد جائتکم بیّنه من ربّکم فاوفوا الکیل و المیزان، بالقسط و لا منحسوا الناس اشیائهم ولاتعثوا فى الارض مفسدین، بقیّة اللّه خیرلکم ان کنتم مؤمنین و ما انا علیکم بحفیظ، اذا قرأت کتابى فاحتفظ بما فى یدیک من عملنا حتى یقدم علیک من یقبضه منک و السلام؛ بیّنه روشن از طرف پروردگار آمده است پس پیمانه و ترازو را به طور کامل وفا کنید و عدالت را رعایت کنید و به مردم کم نفروشید و در زمین به فساد برنخیزید که آن چه خدا براى شما باقى گذارد براى شما بهتر است اگر مؤمنید و من نگهبان شما نیستم، وقتى کتاب و نامه مرا خواندى آن چه در دست دارى نگهدار تا کسى که آن را از تو بگیرد بر تو وارد شود.
من این نامه را گرفتم و بردم و مشکل ما حل شد، اکنون مشابه آن مشکل پیش آمد و آن را به تو گزارش مىدهم اما تو مرا تهدید مىکنى، معاویه با شنیدن این سخنان دستور داد مشکل آن زن را برطرف کنند و حق او را به او برگردانند اما سوده گفت: اگر به فکر خود باشم این قبیح است و خدا از کار قبیح نهى کرده است.
من آمدهام که حیثیت جمعى را محترم شمارم و حق جامعه را احیاء کنم.
آن گاه معاویه به وى گفت: این شهامت و شجاعت را على در شما زنده کرده است که شما به فکر خود نباشید و در پى حقوق قبیله و عشیره و جامعه باشید در نهایت معاویه دستور داد تا آن کارگزار ظالم برکنار شود.(22)
با توجه به آیه قرآن و داستان سوده روشن مىشود که حضور زن در مسائل سیاسى و اجتماعى مانند مرد است که مىتواند از حقوق خود و جامعه دفاع کند و با ستمگران به مبارزه برخیزد.
تفاوتهاى ساختارى زن و مرد
زن و مرد در عین اشتراک در انسانیت اختلافاتى نیز با یکدیگر دارند که در این جا به نظر آلکسیس کارل اشاره مىکنیم وى مىنویسد: اختلافى که بین زن و مرد موجود است تنها مربوط به شکل اندامهاى جنسى آنها، و وجود زهدان و انجام زایمان نزد زن و طرز تعلیم خاص آنها نیست بلکه نتیجه علتى عمیقتر است که از تأثیر مواد شیمیایى مترشحه غدد تناسلى در خون ناشى مىشود.
به علت عدم توجه به این نکته اصلى و مهم است که طرفداران نهضت زن فکر مىکنند که هر دو جنس مىتوانند یک قسم تعلیم و تربیت یابند و مشاغل و اختیارات و مسؤولیتهاى یکسانى به عهده گیرند، زن در حقیقت از جهات زیادى با مرد متفاوت است یکایک سلولهاى بدنش همچنین دستگاههاى عضوى و مخصوصاً سلسله عصبى، نشانه جنس او را بر روى خود دارد، قوانین فیزیولوژى نیز همانند قوانین جهان ستارگان سخت و غیر قابل تغییر است و ممکن نیست تمایلات انسان در آنها راه یابد ما مجبوریم آنها را آن طورى که هستند بپذیریم، زنان باید به بسط مواهب طبیعى خود در جهت و مسیر سرشت خاص خویش بدون تقلید کورکورانه از مردان بکوشند وظیفه ایشان در راه تکامل بشریت خیلى بزرگتر از مردهاست و نبایستى آن را سرسرى گیرند و رها کنند.(23)
وى در نهایت مىنویسد: نبایستى براى دختران جوان نیز همان طرز تفکر و همان نوع زندگى و تشکیلات فکرى و همان هدف و ایده آلى را که براى پسران جوان در نظر مىگیریم، معمول داریم. متخصصین تعلیم و تربیت باید اختلافات عضوى و روانى جنس مرد و زن و وظائف طبیعى ایشان را در نظر داشته باشند و توجه به این نکته اساسى در بناى آینده تمدن ما حائز کمال اهمیت است.(24) در مقاله پیشین نیز از تفاوتهاى زن و مرد و راز آن مطالبى مطرح گردید.
ناگفته نماند که این تفاوتها نشانه نقص یا کمال براى زن یا مرد نیست بلکه لازمه تکامل نظام هستى است و براى مصالح نوعى انسانى شکل گرفته است.
تفاوت طبیعى و ساختگى
تفاوتهایى که بین زن و مرد وجود دارد برخى طبیعى و لازمه آفرینش انسان است یعنى یک جامعه اگر هم از عدالت اجتماعى کامل برخوردار باشد، تمام افرادش همانند مصنوعات یک کارخانه یک شکل و یک جور نخواهد بود و طبعاً با هم تفاوت هایى دارند ولى باید دانست که معمولاً مواهب الهى و استعدادهاى جسمى و روحى انسانها آن چنان تقسیم شده است که هر کس قسمتى از آن را دارد برخى از هوش و استعداد ویژهاى برخوردارند و دیگرى از استعداد خاص دیگر و جامعه و اشخاص باید این استعدادها را کشف کنند و آنها را در محیط سالمى پرورش دهند تا هر انسانى بتواند نقطه قوت خویش را آشکار سازد و از آن بهره بردارى کند، تفاوت زن و مرد نیز به همین نکته بر مىگردد به گونهاى که اگر تمام افراد بشر مرد و یا همه زن باشند نسل بشر به زودى منقرض مىشود و در واقع این تفاوت طبیعى است که لازمه نظام هستى و زندگى انسانى است.
قسمى از تفاوتهاى جسمى و روحى مردم با یکدیگر معلول اختلافات طبقاتى و مظالم اجتماعى یا سهل انگارىهاى فردى است که هیچ گونه ارتباطى با دستگاه آفرینش ندارد از باب مثال فرزندان ثروتمندان از فرزندان مردم فقیر از نظر جسمى قوىتر و احیاناً از نظر استعداد پیشرفتهترند و این به دلیل بهرهمندى این دسته از تغذیه و بهداشت کافى است در حالى که فرزندان فقیر در محرومیت قرار دارند و یا افرادى بر اثر سهل انگارى و تنبلى نیروى جسمى و روحى خود را از دست مىدهند، این دسته از اختلافات و تفاوتها ساختگى است که با از بین بردن نظام طبقاتى و تعمیم عدالت اجتماعى از میان خواهد رفت و اسلام و قرآن نیز بر آن تفاوتها صحه نمىگذارد.
نتیجه گیرى
آن چه در این مقال مطرح شده، اصل انسانشناسى به عنوان مهمترین مبناى حقوق بود که: اولاً به حقیقت انسان و ابعاد وجودى او از نظر حیوانى و انسانى و الهى پرداخته شده نتیجه توجه به حقیقت انسانیت و اشتراک زن و مرد در آن، تکامل پذیرى هر دو براى نیل به قرب الهى و برابرى آنها در برابر خداى سبحان است و ثانیاً چون هر دو در هویت انسانى یکسانند زنان در تحصیل علم و فعالیتهاى اقتصادى و اجتماعى و سیاسى از استعداد برخوردارند. به خصوص از نظر اجتماعى و سیاسى حق تعیین سرنوشت خود را داشته و مىتوانند در صحنههاى گوناگون سیاسى حضور پیدا کنند که به نمونهاى از آنها اشاره شده است و از نمونههاى آن حضور حضرت حضرت زهرا(س) در صحنههاى اجتماعى و دفاع آن حضرت از ولایت و حضور حضرت زینب(س) در صحنه کربلا و تکمیل نهضت اباعبداللّه(ع) با رساندن پیام کربلا به مردم که موجب بیدارى مردم گردید و همچنین حضور زنان در صحنههاى اجتماعى و سیاسى پیش از انقلاب و بعد از انقلاب اسلامى است.
و ثالثاً به تفاوتهاى تکوین زن و مرد اشاره شد که این تفاوت لازمه ضرورى نظام و تکامل زندگى اجتماعى انسان است که با این تفاوت نسل انسانى تداوم پیدا کند.
پىنوشتها:
1. سوره محمد، آیه 12.
2. سوره حجر، آیه 3.
3. سوره انفال، آیه 22.
4. سوره نحل، آیه 11.
5. سوره روم، آیه 24.
6. سوره اسراء، آیه 18 و 19.
7. همان، آیه 36.
8. سوره انشقاق، آیه 61.
9. سوره توبه، آیه 67.
10. سوره همان،آیه 77.
11. سوره احزاب، آیه 73.
12. بحارالانوار، ج 2.
13. سوره نساء، آیه 32.
14. سوره ممتحنه، آیه 12.
15. سوره نمل، آیات 23 - 24.
16. همان، آیه 21.
17. همان، آیه 19.
18. همان، آیه 33.
19. همان، آیه 34.
20. همان، آیه 44.
21. سوره توبه، آیه 71.
22. اعیان الشیعه، ج 7، ص 324.
23. انسان موجود ناشناخته، آلکسیس کارل، ترجمه پرویز دبیرى، ص 101 و 102.
24. همان، ص 104.