زن و سلوک عرفانى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در شماره پیشین ذیل عنوان (زن و عرفان) پس از تعریف عرفان نظرى و عملى و نگاه عارفان به زن به مبانى عرفان و سیر و سلوک اشاره شده که با توجه به آن مبانى، زن این استعداد و قابلیت را دارد که در مسیر سلوک گام بر دارد چنان که مردان نیز در مسیر سلوک گام بر مىدارند حال سؤال این است که اگر انسانى بخواهد این سیر را آغاز کند نقطه شروع آن سیر کجاست و پایان آن کجا خواهد بود که در این مقاله به این نقطه شروع که همانا نقطه بیدارى و نقطه پایانى که همانا توحید است مىپردازد و در پایان نمونههایى از زنانى که در مسیر سلوک طى طریق کردهاند و مقاماتى را بدست آوردهاند معرفى خواهند شد.
زن و سلوک عرفانى
عرفان کشف و شهود حقیقت است از راه تهذیب نفس و قطع علایق از دنیا و امور دنیوى و توجه کامل به امور روحانى و فوق همه اینها توجه کامل به مبدأ متعالى و حقیقت هستى.
بر اساس این بیان هر انسانى اگر بخواهد مىتواند به مقام کشف و شهود حقیقت نایل آید. زیرا همه انسانها قابلیت تهذیب نفس و قطع علایق از دنیا و توجه کامل به خدا را دارند، چه زن باشد و چه مرد. بنابراین اگر زنها نیز بخواهند به این مقام نایل شوند باید منازل و مراحل سلوک را طى کنند.
براى طى کردن مسیر سلوک و منازل وصال به حقیقت، عارفان منازل و مقاماتى را تنظیم کردهاند که افراد مىتوانند این منازل را یکى پس از دیگرى به پیمایند و به نهایت سیر برسند و مقام ولایت را کسب نمایند و به عبارت دیگر: زن و مرد در تأمین توشه سفر و نردبان عروج تفاوتى ندارند و در تحصیل مقام خلافت و ولایت میدان براى زن و مرد باز است و هر دو به طور یکسان به دستاورد این سفر الهى دست خواهند یافت.
از این جهت پیامبر اکرم(ص) فرمود: «افضل نساء اهل الجنة خدیجة بنت خویلد و فاطمه بنت محمد و مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم امرأة فرعون.»(1)
در روایت دیگرى پیامبر(ص) فرمود: «ان اللّه تعالى اختار من النساء اربع: مریم و آسیه و خدیجة و فاطمه»(2) خداى سبحان از بین زنان چهارتن را برگزید، مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه بر اساس این دو روایت زنان زیادى وارد بهشت مىشوند. اما افضل آنان این چهارتن هستند و یا از بین همه زنان این چهار تن را برگزید.
اگر کسى بپرسد چرا در بین زنان عالم تنها این چهار تن به این مقام رسیدهاند گویا همه زنان توان دست یابى به این مقام را ندارند؟
در جواب مىگوییم: اولاً بسیارى از زنان هستند که فضائل آنها در تاریخ ثبت نشده است. علاوه ذکر این چهار نفر گویاى انحصار نیست و اگر جامعه رشد کند و شرایط و امکانات ترقى و سعادت در اختیار هر دو صنف قرار دهد زنان مىتوانند پا به پاى مردان در مسیر سلوک گام بردارند.
چنان که ملاحظه مىشود دختر عظماى فاطمه زهرا(س) حضرت زینب(س) با همه مصائبى که دیده وقتى در برابر دژخیمى چون عبیداللّه بن زیاد قرار مىگیرد و با خطاب که کار خدا را با برادرت حسین چگونه دیدى؟ با شهامت بگوید: «ما رأیت الّا جمیلاً» من غیر از زیبایى و جمال از خدا چیزى ندیدم خداى سبحان براى آنها شهادت را مقرر فرموده و آنان به خوابگاه ابدى خود شتافتند.(3)
اگز زینب(ع) در مقام سلوک به مقام وصال نرسیده بود چنین جمله بلندى را نمىگفت که من جز جمال و زیبایى چیزى ندیدم البته در ادامه از زنانى یاد مىشود که مقام سلوک را طى کرده و به ولایت رسیدهاند.
حال اگر زنى بخواهد مقام سلوک را طى کند همانند مردان باید از کجا آغاز کند.
عارفان مىگویند در سیر و سلوک عرفانى در آغاز باید مانع زدایى کرد و شرائط لازم سلوک را فراهم نمود.
مهمترین مانع سلوک غفلت از سفر و مسافر بودن است زیرا اگر کسى عازم سفر است ولى نداند که مسافر است و راهزن در کمین اوست مىخوابد و دچار رهزن مىشود در حالى که اگر بداند مسافر است قهراً به فکر حرکت و تحصیل زاد و توشه هماهنگ با مسیر و مقصد خواهد بود.
اگر انسانى بخواهد با غفلت مبارزه کند باید بیدار باشد از این رو یقظه و بیدارى شرط لازم تهذیب نفس و سیر و سلوک شمرده شده است.
انسان وقتى بیدار شد و فهمید که مسافر است و باید به سیر بپردازد در جهت مانع زدایى تلاش مىکند براى مانع زدایى ابتداء باید توبه کند و با توبه و انابه به جبران گذشته زهد را سر لوحه کار خود قرار دهد و براى رسیدن به مقام زهد و ترک وابستگى به دنیا باید اهل ریاضت و تمرین باشدو در مسائل اخلاقى به تمرین بپردازد و در تمام اوقات به مراقبه و نگهبانى از خویشتن اقدام کند و پیوسته از خود محاسبه و حسابرسى داشته باشد تا به تقوا برسد که نتیجه تقوا همانا منع از ورود غیر خدا به دل است.
مقامات عارفان
انسانى که مانع زدایى کرد و دل را از غیر خدا زدود حال باید به سیر باطنى و عمودى بپردازد تا به حق واصل شود اولین مقام سیر و سلوک پس از مانع زدایى ایمان به خدا و قیامت و راهى است که او را به بهشت خواهد رساند البته این ایمان زمانى نیست که آدمى به زبان بگوید: من خدا و قیامت را قبول دارم بلکه ایمان قلبى است که در پرتو آن به اطمینان دست یابد و بداند جهان مبدأى دارد به نام خدا و پایانى دارد به نام معاد و رهبرانى مانند انبیاى الهى و کتابى به نام قرآن دارد.
مؤمن کسى است که وقتى نام خدا برده مىشود دلهاى آنها به شوق مىتپد و آن گاه مىآرمد. «انما المؤمنون الذین اذا ذکر اللّه وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایماناً و على ربهم یتوکّلون؛الذین یقیمون الصلوة و مما رزقناهم ینفقون اولئک هم المؤمنون حقاً، لهم درجات عند ربّهم و مغفرة و رزق کریم»(4) مؤمنان تنها کسانى هستند که هرگاه نام خدا برده شود دلهاشان ترسان مىگردد و هنگامى که آیات او بر آنها خوانده مىشود، ایمانشان افزونتر مىشود و تنها بر پروردگارشان توکل مىکنند.
آنها که نماز را بر پاى مىدارند و از آن چه به آنها روزى دادهایم انفاق مىکنند، آرى مؤمنان حقیقى آنها هستند. براى آنان درجاتى نزد پروردگارشان است و براى آنها آمرزش و روزى بى نقص و عیب خواهد بود.
ثبات و استوارى
مرحله دوم سیر و سلوک ثبات و استوارى است. تنها ایمان براى سیر و سلوک کافى نیست بلکه سالک باید به مقام ثبات در اعتقاد و ایمان برسد. قرآن کریم یکى از اوصاف برجسته سالکان کوى حق را ثبات مىداند و مىفرماید: «یثبت اللّه الذین آمنوا بالقول الثابت فى الحیوة الدنیا و فى الآخرة»(5) خداوند کسانى را که ایمان آوردند به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان استوار مىدارد هم در این جهان و هم در سراى دیگر.
نیت
نیت روح عمل است و ممکن است انسانى ثابت قدم باشد ولى کار را بدون روح آن انجام دهد از این رو رسول اکرم(ص) فرمود: «فانما لکل امرء مانوى»(6) هر کسى باندازه نیتى که دارد طرفى مىبندد. نیت از اعمال باطنى و از روزىهاى معنوى انسان است.
صدق
مرحله چهارم سلوک صدق و راستى است البته صدق فقط در گفتار نیست بلکه در نیت و عمل نیز هست از این رو خدا از کسانى که به عهدشان وفا مىکنند به عنوان صادق یاد مىکند: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه»(7) از مؤمنان مردانى هستند که در رعایت و عهد و پیمانشان صادقاند.
اخلاص
مرحله دیگر سلوک اخلاص است که آدمى قلبش را مخصوص حق کند تا احدى جز مقلّب القلوب در حرم دل او راه نیابد خداى سبحان فرمود: «و ما امروا الّا لیعبدوا اللّه مخلصین له الدین حنفاء»(8) مردم هیچ مأموریتى ندارند جز آن که دستورهاى دین را مخلصانه براى خدا انجام دهند یعنى فهمشان و عملشان براى خدا باشد و محصول اخلاص نیز لقاء بهشت است البته این مسیر باید تا رسیدن به مقام توحید ادامه یابد.
مقام توحید
یکى از منازل سلوک مقام توحید است در این مقام انسان سالک مىیابد که چیزى را مالک نیست و چیزى ندارد که آن را به خدا بسپرد، به جایى مىرسد که مىگوید: «لا یملک لنفسه نفعاً و لاضراً و لاموتاً و لاحیوةً و لانشوراً»(9) یعنى به جایى مىرسد که به خوبى مىیابد مالک سود و زیان و زندگى و مرگ و حشر و نشر خود نیست. خدا نه تنها مالک آسمانها و زمین است مالک انسان است، مالک ملک و سلطنت و نفوذ هم هست به هر که بخواهد این نفوذ را اعطا مىکند و از هر که بخواهد آن را مىستاند.
توحید داراى دو مرحله است. در ابتدا توحید یکى گفتنى است یعنى مؤمن مىگوید: لا اله الّا اللّه و به آنها ایمان دارد و غیر خدا را موجودى شایسته عبادت نمىداند اما بالاتر از آن یکى کردن و آن این که بداند جز خدا مالک چیزى نیست و اگر انسان بداند جز خدا مالکى نیست به طور طبیعى خود را مالک چیزى نمىداند و چون خود را مالک چیزى نمىداند خود را تسلیم او مىکند و از این جا فقر او ظهور مىکند.
چون همه کمالات نفسانى و اخلاقى انسان بر اساس توحید صحیح تنظیم مىشود محور اصلى نزاهت روح را توحید ناب تأمین مىکند.
راههاى رسیدن به توحید
براى راهیابى به مقام والاى توحید راههاى فراوانى وجود دارد، دین براى استحکام توحید در جان موحّد سالک حدودى را معین کرده است، حدود الهى یعنى امور ممنوعه، و این امور ممنوعه براى عدّهاى محرمات و معاصى است و براى عدّهاى دیگر که بالاترند علاوه بر محرمات و معاصى مشتبهات و امور شبهه ناک است و براى عدّهاى که از این وارستهترند مباحات است و این حدود براى رسیدن به توحید است و بهترین راه براى پیمودن این راه عبودیت و بنده خالص خدا بودن است و بنده خالص خدا پیوند خود را با غیر خدا قطع مىکند.
یکى از راههاى رسیدن به این مقام نزدیک شدن به کسانى است که به آن منزلت راه یافتهاند به گونهاى که ولایت آنها را در دل بپروراند و به سنت و سیرت آنان عمل کند و آنان اهل بیت عصمت و طهارت و همه انبیاء و اولیاء الهى هستند که انسان پس از شناخت آنان باید آنها را الگوى خود قرار دهد و به آنها اقتدا کند و از این راه مقام توحید را در خود تثبیت نماید.
نمونه هایى از زنان عارف
ناگفته این مراحلى که براى سلوک ذکر شد که برخى تا صد منزل و برخى تا هزار منزل ذکر کردهاند هم مردان مىتوانند این منازل را طى کنند و هم زنان مىتوانند این مراحل را طى کنند و در تاریخ فراوانند زنانى که داراى ذوق عرفانى بودهاند و آن ذوق را در خود شکوفا کردهاند.
1- رابعه عدویه
رابعه از اهل بصره بود و از کسانى که مسیر سلوک را طى کرده و به مقاماتى نایل آمده است.
یکى از کسانى که با او مراوده داشت واز موعظه و دعاى او بهره مىبرد سفیان بود. روزى سفیان بر او وارد شد و دست به دعا برداشت و گفت: «اللهم انى اسئلک السلامة» خدا از تو سلامت مسئلت و درخواست مىکنم. رابعه به گریه افتاد. سفیان به او گفت سبب گریه تو چیست؟ گفت: تو مرا به گریه وادار کردى، سفیان گفت چرا؟ رابعه گفت: نمىدانى سلامت از دنیا در ترک دنیاست و تو به آن آلودهاى.
این سخن در واقع معرّف مقام زهد است که انسان باید با رسیدن به این مقام از تعلق و وابستگى به دنیا و آلوده شدن به آن خود را سالم نگهدارد.
سخن دیگرى از او نقل شده است که وى گفت: هر چیزى را ثمره و میوهاى است و ثمره و میوه معرفت روى به خداى متعالى آوردن است.
وى گفت: «استغفر اللّه من قلّة صدقى من استغفر اللّه» از خدا استغفار مىکنم از کمى صداقتم در استغفار از خدا.
در واقع این معرفت بلندى است که آدمى کار خوب عبادى و غیر عبادى خود را خوب مىداند، خیال مىکند که کارى کرده است و نمىداند که به برکت لطف الهى این توفیق براى او حاصل شده است. روزى سفیان از او پرسید: بهترین چیزى که بنده به آن به خداى تعالى تقرب جوید کدام است؟ در جواب گفت: آن که بداند از دنیا و آخرت غیر وى را دوست نمىدارد. در واقع فقط خدا را دوست داشته باشد.(10)
2- مریم بصریه
این زن نیز از اهل بصره و همزمان با رابعه مىزیست و با وى نیز ارتباط داشت: جملهاى از وى نقل شده است که گفت: از وقتى که این آیه را شنیدهام که: «وفى السماء رزقکم و ماتوعدون»(11) روزى شما در آسمان است و آن به شما وعده داده مىشود هرگز غم روزى نخوردم و در طلب آن رنج نکشیدم.
انسانى که به مقام یقین رسیده و مىداند روزى انسان در خزانه الهى است که او باید نازل کند و او وعده داده است که انسان را تأمین کند پس چرا آدمى باید غم و غصّه بخورد و این غم و غصّه او را به خود مشغول کند و وى مرا وادار به رنج طلب کند.(12)
3- معاذه عدویه
معاذه یکى از اقران رابعه بود که مىگویند: چهل سال روى خود را به آسمان نکرد و هرگز در روز چیزى نخورد و در شب خواب نکرد به او گفتند: به نفس خود زیاد ضرر و زیان وارد مىکنى: در جواب گفت: هیچ به خود ضرر نمىرسانم زیرا به جاى شب روز را مىخوابم و به جاى خوردن در روز، شب غذا مىخورم.
در واقع این زن دائم در سجده بود و دعا و از کسانى بود که شبها به شب زنده دارى مىپرداخت و روزها را روزه مىگرفت.(13)
4- زنى بود از شاگردان سرّى سقطى از عارفان معروف که آن زن پسرى داشت و پیش معلّمى درس مىخواند، روزى آن معلم پسر را به آسیا فرستاد اما وى به آب افتاد و غرق شد، معلم از آن واقعه سرّى را با خبر کرد وى گفت: برخیزید و با من بیایید تا پیش مادر او برویم. آنها پیش مادر او رفتند و با او به سخن گفتن پرداختند و از مقام صبر و رضا سخن گفتند، زن گفت:اى معلم مقصودتان از بیان صبر و رضا چیست؟ گفت پسر تو غرق شده است. زن گفت پسر من را خداى سبحان غرق نکرده است، اما شیخ باز در صبر و رضا سخن گفت. زن گفت: برخیزید و با من بیایید، برخاستند و با وى رفتند تا به جوى آب رسیدند. پرسید در کجا غرق شده است محل غرق شدن را به او نشان دادند وى به آن جا رفت و فرزندش محمّد را صدا زد و او جواب دادو آن زن به آب رفت و دست پسر را گرفت و از آب بیرون آورد و به خانه برد شیخ به جُنید گفت: این چیست؟ جُنید گفت: این زن هرچه را که خداى بر وى واجب گرداند مراعات مىکند و هرکه چنین باشد، هیچ حادثه و رویدادى نسبت به وى ایجاد نمىشود جز آن که آن را به وى اعلام کنند و چون او را به فوت پسر اعلام نکردند و دانست که آن حادثه رخ نداده است از این رو انکارکرد و گفت: خدا پسر مرا غرق نکرده است.(14)
این قصه نشان مىدهد که اگر کسى واجبات الهى را رعایت کند و وظیفهاش را در برابر خداوند به درستى انجام دهد رویداد تلخى براى او پیش نمىآید و یا از وقوع آن حادثه و رویداد مطلع مىگردد.
5 - فاطمه نیسابورى
یکى از زنان بزرگ عارف فاطمه نیسابورى است که در مکّه مجاور بود و گاه به بیت المقدس مىرفت و به مکه باز مىگشت روزى وى براى ذوالنون مصرى چیزى فرستاد امّا او قبول نکرد و گفت: پذیرش چیزى از زنان مذلّت و کاستى است. فاطمه در جواب گفت: در دنیا هیچ عارفى بهتر و بزرگتر از آن نیست که وسیله و واسطه در بین مشاهده نکند و دهنده واقعى را ببیند در واقع اعطا کننده خداست و تو خدا را نمىبینى و واسطه را که یک زن است مىبینى و چنین سخن مىگویى پس باید معطى واقعى یعنى خداى سبحان را بنگرى و فرستاده او را بپذیرى.
ابویزید نیز گفت: در عمر خود فقط یک مرد و یک زن دیدم و آن زن همانا فاطمه نیسابورى بود که همه غیبها براى او عیان و آشکار بود.
یکى از افراد از ذوالنون پرسید: چه کسى از عارفان را بزرگ دیدى؟ در جواب گفت: در مکّه زنى بود که او را فاطمه نیسابورى مىگفتند که در فهم معانى قرآن سخن مىگفت که شگفتى مرا بر مىانگیخت و مىگفت: هر که خاطرش با خدا نباشد به هر میدانى پاى مىنهد و به هر زبانى سخن مىگوید و آن که خاطرش با خدا باشد او زبانش را از هر سخنى جز راستى فرو بندد و وى را بر آزرم داشتن از او و اخلاص وا مىدارد.
همو گفته است: صادق متقى امروز در دریایى است که امواجش را به کام مىکشد و او چون غرقه شدگان خدا را مىخواند و از او خلاص و نجات مىخواهد.
بازوى گفت: هر که عمل براى خدا مىکند و او را مىبیند عارف است و هر که عمل براى خدا مىکند و تنها او را ناظر خویش مىداند مخلص است.(15)
6- رابعه دختر اسماعیل
در شرح حال این زن آمده است: گاهى حالى براى او پیش مىآمد که اهل بهشت را مىدید و مىگفت: «رأیت اهل الجنة یذهبون و یجیئون و ربما رأیت حورالعین یستترن منى باکما مهنّ» اهل بهشت را دیدم که در بهشت رفت و آمد مىکردند و چه بسا حورالعین را دیدم که با آستینهایشان خود را از من مىپوشاندند.(16)
چنان که مردانى هستند که خود را از ائمه مستور مىدارند این زنان که نامبرده شده، نمونهاى از سالکان واصلاند که نشان مىدهد زن و مرد مىتوانند در مسیر سلوک حرکت کنند و به کمالاتى نایل شوند.
نتیجهگیرى
سیر و سلوک و حرکت در مسیر تهذیب نفس براى همه انسانها میسّر است خواه زن باشد و خواه مرد ولکن افرادى در این مسیر قرار مىگیرند که بیدار شوند و غفلت زدایى بکنند زاد و توشه سفر بردارند و اراده کنند و مراحل سلوک را یکى پس از دیگرى طى کنند تا به مقام توحید نایل شوند چه توحید ذاتى و چه توحید صفاتى و چه توحید افعالى و چه توحید عبادى.
پىنوشتها: -
1. نورالثقلین، ج 5.
2. بحارالانوار، ج 43، ص 19.
3. الملهوف، ص 67.
4. سوره انفال، آیه 2 - 3 - 4.
5. سوره ابراهیم، آیه 27.
6. بحار، ج 67، ص 186.
7. سوره احزاب، آیه 22.
8. سوره بیّنه، آیه 5.
9. مفاتیح الجنان، تعقیب نماز عصر.
10. نفحات الانس، ص 613 - 614.
11. سوره ذاریات، آیه 22.
12. نفحات الانس، ص 614- 615.
13. همان، ص 615.
14. همان، ص 622.
15. همان، ص 618 - 619.
16. درّالمنثور فى طبقات ربّات الحذور، ص 203.
زن و سلوک عرفانى
عرفان کشف و شهود حقیقت است از راه تهذیب نفس و قطع علایق از دنیا و امور دنیوى و توجه کامل به امور روحانى و فوق همه اینها توجه کامل به مبدأ متعالى و حقیقت هستى.
بر اساس این بیان هر انسانى اگر بخواهد مىتواند به مقام کشف و شهود حقیقت نایل آید. زیرا همه انسانها قابلیت تهذیب نفس و قطع علایق از دنیا و توجه کامل به خدا را دارند، چه زن باشد و چه مرد. بنابراین اگر زنها نیز بخواهند به این مقام نایل شوند باید منازل و مراحل سلوک را طى کنند.
براى طى کردن مسیر سلوک و منازل وصال به حقیقت، عارفان منازل و مقاماتى را تنظیم کردهاند که افراد مىتوانند این منازل را یکى پس از دیگرى به پیمایند و به نهایت سیر برسند و مقام ولایت را کسب نمایند و به عبارت دیگر: زن و مرد در تأمین توشه سفر و نردبان عروج تفاوتى ندارند و در تحصیل مقام خلافت و ولایت میدان براى زن و مرد باز است و هر دو به طور یکسان به دستاورد این سفر الهى دست خواهند یافت.
از این جهت پیامبر اکرم(ص) فرمود: «افضل نساء اهل الجنة خدیجة بنت خویلد و فاطمه بنت محمد و مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم امرأة فرعون.»(1)
در روایت دیگرى پیامبر(ص) فرمود: «ان اللّه تعالى اختار من النساء اربع: مریم و آسیه و خدیجة و فاطمه»(2) خداى سبحان از بین زنان چهارتن را برگزید، مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه بر اساس این دو روایت زنان زیادى وارد بهشت مىشوند. اما افضل آنان این چهارتن هستند و یا از بین همه زنان این چهار تن را برگزید.
اگر کسى بپرسد چرا در بین زنان عالم تنها این چهار تن به این مقام رسیدهاند گویا همه زنان توان دست یابى به این مقام را ندارند؟
در جواب مىگوییم: اولاً بسیارى از زنان هستند که فضائل آنها در تاریخ ثبت نشده است. علاوه ذکر این چهار نفر گویاى انحصار نیست و اگر جامعه رشد کند و شرایط و امکانات ترقى و سعادت در اختیار هر دو صنف قرار دهد زنان مىتوانند پا به پاى مردان در مسیر سلوک گام بردارند.
چنان که ملاحظه مىشود دختر عظماى فاطمه زهرا(س) حضرت زینب(س) با همه مصائبى که دیده وقتى در برابر دژخیمى چون عبیداللّه بن زیاد قرار مىگیرد و با خطاب که کار خدا را با برادرت حسین چگونه دیدى؟ با شهامت بگوید: «ما رأیت الّا جمیلاً» من غیر از زیبایى و جمال از خدا چیزى ندیدم خداى سبحان براى آنها شهادت را مقرر فرموده و آنان به خوابگاه ابدى خود شتافتند.(3)
اگز زینب(ع) در مقام سلوک به مقام وصال نرسیده بود چنین جمله بلندى را نمىگفت که من جز جمال و زیبایى چیزى ندیدم البته در ادامه از زنانى یاد مىشود که مقام سلوک را طى کرده و به ولایت رسیدهاند.
حال اگر زنى بخواهد مقام سلوک را طى کند همانند مردان باید از کجا آغاز کند.
عارفان مىگویند در سیر و سلوک عرفانى در آغاز باید مانع زدایى کرد و شرائط لازم سلوک را فراهم نمود.
مهمترین مانع سلوک غفلت از سفر و مسافر بودن است زیرا اگر کسى عازم سفر است ولى نداند که مسافر است و راهزن در کمین اوست مىخوابد و دچار رهزن مىشود در حالى که اگر بداند مسافر است قهراً به فکر حرکت و تحصیل زاد و توشه هماهنگ با مسیر و مقصد خواهد بود.
اگر انسانى بخواهد با غفلت مبارزه کند باید بیدار باشد از این رو یقظه و بیدارى شرط لازم تهذیب نفس و سیر و سلوک شمرده شده است.
انسان وقتى بیدار شد و فهمید که مسافر است و باید به سیر بپردازد در جهت مانع زدایى تلاش مىکند براى مانع زدایى ابتداء باید توبه کند و با توبه و انابه به جبران گذشته زهد را سر لوحه کار خود قرار دهد و براى رسیدن به مقام زهد و ترک وابستگى به دنیا باید اهل ریاضت و تمرین باشدو در مسائل اخلاقى به تمرین بپردازد و در تمام اوقات به مراقبه و نگهبانى از خویشتن اقدام کند و پیوسته از خود محاسبه و حسابرسى داشته باشد تا به تقوا برسد که نتیجه تقوا همانا منع از ورود غیر خدا به دل است.
مقامات عارفان
انسانى که مانع زدایى کرد و دل را از غیر خدا زدود حال باید به سیر باطنى و عمودى بپردازد تا به حق واصل شود اولین مقام سیر و سلوک پس از مانع زدایى ایمان به خدا و قیامت و راهى است که او را به بهشت خواهد رساند البته این ایمان زمانى نیست که آدمى به زبان بگوید: من خدا و قیامت را قبول دارم بلکه ایمان قلبى است که در پرتو آن به اطمینان دست یابد و بداند جهان مبدأى دارد به نام خدا و پایانى دارد به نام معاد و رهبرانى مانند انبیاى الهى و کتابى به نام قرآن دارد.
مؤمن کسى است که وقتى نام خدا برده مىشود دلهاى آنها به شوق مىتپد و آن گاه مىآرمد. «انما المؤمنون الذین اذا ذکر اللّه وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایماناً و على ربهم یتوکّلون؛الذین یقیمون الصلوة و مما رزقناهم ینفقون اولئک هم المؤمنون حقاً، لهم درجات عند ربّهم و مغفرة و رزق کریم»(4) مؤمنان تنها کسانى هستند که هرگاه نام خدا برده شود دلهاشان ترسان مىگردد و هنگامى که آیات او بر آنها خوانده مىشود، ایمانشان افزونتر مىشود و تنها بر پروردگارشان توکل مىکنند.
آنها که نماز را بر پاى مىدارند و از آن چه به آنها روزى دادهایم انفاق مىکنند، آرى مؤمنان حقیقى آنها هستند. براى آنان درجاتى نزد پروردگارشان است و براى آنها آمرزش و روزى بى نقص و عیب خواهد بود.
ثبات و استوارى
مرحله دوم سیر و سلوک ثبات و استوارى است. تنها ایمان براى سیر و سلوک کافى نیست بلکه سالک باید به مقام ثبات در اعتقاد و ایمان برسد. قرآن کریم یکى از اوصاف برجسته سالکان کوى حق را ثبات مىداند و مىفرماید: «یثبت اللّه الذین آمنوا بالقول الثابت فى الحیوة الدنیا و فى الآخرة»(5) خداوند کسانى را که ایمان آوردند به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان استوار مىدارد هم در این جهان و هم در سراى دیگر.
نیت
نیت روح عمل است و ممکن است انسانى ثابت قدم باشد ولى کار را بدون روح آن انجام دهد از این رو رسول اکرم(ص) فرمود: «فانما لکل امرء مانوى»(6) هر کسى باندازه نیتى که دارد طرفى مىبندد. نیت از اعمال باطنى و از روزىهاى معنوى انسان است.
صدق
مرحله چهارم سلوک صدق و راستى است البته صدق فقط در گفتار نیست بلکه در نیت و عمل نیز هست از این رو خدا از کسانى که به عهدشان وفا مىکنند به عنوان صادق یاد مىکند: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه»(7) از مؤمنان مردانى هستند که در رعایت و عهد و پیمانشان صادقاند.
اخلاص
مرحله دیگر سلوک اخلاص است که آدمى قلبش را مخصوص حق کند تا احدى جز مقلّب القلوب در حرم دل او راه نیابد خداى سبحان فرمود: «و ما امروا الّا لیعبدوا اللّه مخلصین له الدین حنفاء»(8) مردم هیچ مأموریتى ندارند جز آن که دستورهاى دین را مخلصانه براى خدا انجام دهند یعنى فهمشان و عملشان براى خدا باشد و محصول اخلاص نیز لقاء بهشت است البته این مسیر باید تا رسیدن به مقام توحید ادامه یابد.
مقام توحید
یکى از منازل سلوک مقام توحید است در این مقام انسان سالک مىیابد که چیزى را مالک نیست و چیزى ندارد که آن را به خدا بسپرد، به جایى مىرسد که مىگوید: «لا یملک لنفسه نفعاً و لاضراً و لاموتاً و لاحیوةً و لانشوراً»(9) یعنى به جایى مىرسد که به خوبى مىیابد مالک سود و زیان و زندگى و مرگ و حشر و نشر خود نیست. خدا نه تنها مالک آسمانها و زمین است مالک انسان است، مالک ملک و سلطنت و نفوذ هم هست به هر که بخواهد این نفوذ را اعطا مىکند و از هر که بخواهد آن را مىستاند.
توحید داراى دو مرحله است. در ابتدا توحید یکى گفتنى است یعنى مؤمن مىگوید: لا اله الّا اللّه و به آنها ایمان دارد و غیر خدا را موجودى شایسته عبادت نمىداند اما بالاتر از آن یکى کردن و آن این که بداند جز خدا مالک چیزى نیست و اگر انسان بداند جز خدا مالکى نیست به طور طبیعى خود را مالک چیزى نمىداند و چون خود را مالک چیزى نمىداند خود را تسلیم او مىکند و از این جا فقر او ظهور مىکند.
چون همه کمالات نفسانى و اخلاقى انسان بر اساس توحید صحیح تنظیم مىشود محور اصلى نزاهت روح را توحید ناب تأمین مىکند.
راههاى رسیدن به توحید
براى راهیابى به مقام والاى توحید راههاى فراوانى وجود دارد، دین براى استحکام توحید در جان موحّد سالک حدودى را معین کرده است، حدود الهى یعنى امور ممنوعه، و این امور ممنوعه براى عدّهاى محرمات و معاصى است و براى عدّهاى دیگر که بالاترند علاوه بر محرمات و معاصى مشتبهات و امور شبهه ناک است و براى عدّهاى که از این وارستهترند مباحات است و این حدود براى رسیدن به توحید است و بهترین راه براى پیمودن این راه عبودیت و بنده خالص خدا بودن است و بنده خالص خدا پیوند خود را با غیر خدا قطع مىکند.
یکى از راههاى رسیدن به این مقام نزدیک شدن به کسانى است که به آن منزلت راه یافتهاند به گونهاى که ولایت آنها را در دل بپروراند و به سنت و سیرت آنان عمل کند و آنان اهل بیت عصمت و طهارت و همه انبیاء و اولیاء الهى هستند که انسان پس از شناخت آنان باید آنها را الگوى خود قرار دهد و به آنها اقتدا کند و از این راه مقام توحید را در خود تثبیت نماید.
نمونه هایى از زنان عارف
ناگفته این مراحلى که براى سلوک ذکر شد که برخى تا صد منزل و برخى تا هزار منزل ذکر کردهاند هم مردان مىتوانند این منازل را طى کنند و هم زنان مىتوانند این مراحل را طى کنند و در تاریخ فراوانند زنانى که داراى ذوق عرفانى بودهاند و آن ذوق را در خود شکوفا کردهاند.
1- رابعه عدویه
رابعه از اهل بصره بود و از کسانى که مسیر سلوک را طى کرده و به مقاماتى نایل آمده است.
یکى از کسانى که با او مراوده داشت واز موعظه و دعاى او بهره مىبرد سفیان بود. روزى سفیان بر او وارد شد و دست به دعا برداشت و گفت: «اللهم انى اسئلک السلامة» خدا از تو سلامت مسئلت و درخواست مىکنم. رابعه به گریه افتاد. سفیان به او گفت سبب گریه تو چیست؟ گفت: تو مرا به گریه وادار کردى، سفیان گفت چرا؟ رابعه گفت: نمىدانى سلامت از دنیا در ترک دنیاست و تو به آن آلودهاى.
این سخن در واقع معرّف مقام زهد است که انسان باید با رسیدن به این مقام از تعلق و وابستگى به دنیا و آلوده شدن به آن خود را سالم نگهدارد.
سخن دیگرى از او نقل شده است که وى گفت: هر چیزى را ثمره و میوهاى است و ثمره و میوه معرفت روى به خداى متعالى آوردن است.
وى گفت: «استغفر اللّه من قلّة صدقى من استغفر اللّه» از خدا استغفار مىکنم از کمى صداقتم در استغفار از خدا.
در واقع این معرفت بلندى است که آدمى کار خوب عبادى و غیر عبادى خود را خوب مىداند، خیال مىکند که کارى کرده است و نمىداند که به برکت لطف الهى این توفیق براى او حاصل شده است. روزى سفیان از او پرسید: بهترین چیزى که بنده به آن به خداى تعالى تقرب جوید کدام است؟ در جواب گفت: آن که بداند از دنیا و آخرت غیر وى را دوست نمىدارد. در واقع فقط خدا را دوست داشته باشد.(10)
2- مریم بصریه
این زن نیز از اهل بصره و همزمان با رابعه مىزیست و با وى نیز ارتباط داشت: جملهاى از وى نقل شده است که گفت: از وقتى که این آیه را شنیدهام که: «وفى السماء رزقکم و ماتوعدون»(11) روزى شما در آسمان است و آن به شما وعده داده مىشود هرگز غم روزى نخوردم و در طلب آن رنج نکشیدم.
انسانى که به مقام یقین رسیده و مىداند روزى انسان در خزانه الهى است که او باید نازل کند و او وعده داده است که انسان را تأمین کند پس چرا آدمى باید غم و غصّه بخورد و این غم و غصّه او را به خود مشغول کند و وى مرا وادار به رنج طلب کند.(12)
3- معاذه عدویه
معاذه یکى از اقران رابعه بود که مىگویند: چهل سال روى خود را به آسمان نکرد و هرگز در روز چیزى نخورد و در شب خواب نکرد به او گفتند: به نفس خود زیاد ضرر و زیان وارد مىکنى: در جواب گفت: هیچ به خود ضرر نمىرسانم زیرا به جاى شب روز را مىخوابم و به جاى خوردن در روز، شب غذا مىخورم.
در واقع این زن دائم در سجده بود و دعا و از کسانى بود که شبها به شب زنده دارى مىپرداخت و روزها را روزه مىگرفت.(13)
4- زنى بود از شاگردان سرّى سقطى از عارفان معروف که آن زن پسرى داشت و پیش معلّمى درس مىخواند، روزى آن معلم پسر را به آسیا فرستاد اما وى به آب افتاد و غرق شد، معلم از آن واقعه سرّى را با خبر کرد وى گفت: برخیزید و با من بیایید تا پیش مادر او برویم. آنها پیش مادر او رفتند و با او به سخن گفتن پرداختند و از مقام صبر و رضا سخن گفتند، زن گفت:اى معلم مقصودتان از بیان صبر و رضا چیست؟ گفت پسر تو غرق شده است. زن گفت پسر من را خداى سبحان غرق نکرده است، اما شیخ باز در صبر و رضا سخن گفت. زن گفت: برخیزید و با من بیایید، برخاستند و با وى رفتند تا به جوى آب رسیدند. پرسید در کجا غرق شده است محل غرق شدن را به او نشان دادند وى به آن جا رفت و فرزندش محمّد را صدا زد و او جواب دادو آن زن به آب رفت و دست پسر را گرفت و از آب بیرون آورد و به خانه برد شیخ به جُنید گفت: این چیست؟ جُنید گفت: این زن هرچه را که خداى بر وى واجب گرداند مراعات مىکند و هرکه چنین باشد، هیچ حادثه و رویدادى نسبت به وى ایجاد نمىشود جز آن که آن را به وى اعلام کنند و چون او را به فوت پسر اعلام نکردند و دانست که آن حادثه رخ نداده است از این رو انکارکرد و گفت: خدا پسر مرا غرق نکرده است.(14)
این قصه نشان مىدهد که اگر کسى واجبات الهى را رعایت کند و وظیفهاش را در برابر خداوند به درستى انجام دهد رویداد تلخى براى او پیش نمىآید و یا از وقوع آن حادثه و رویداد مطلع مىگردد.
5 - فاطمه نیسابورى
یکى از زنان بزرگ عارف فاطمه نیسابورى است که در مکّه مجاور بود و گاه به بیت المقدس مىرفت و به مکه باز مىگشت روزى وى براى ذوالنون مصرى چیزى فرستاد امّا او قبول نکرد و گفت: پذیرش چیزى از زنان مذلّت و کاستى است. فاطمه در جواب گفت: در دنیا هیچ عارفى بهتر و بزرگتر از آن نیست که وسیله و واسطه در بین مشاهده نکند و دهنده واقعى را ببیند در واقع اعطا کننده خداست و تو خدا را نمىبینى و واسطه را که یک زن است مىبینى و چنین سخن مىگویى پس باید معطى واقعى یعنى خداى سبحان را بنگرى و فرستاده او را بپذیرى.
ابویزید نیز گفت: در عمر خود فقط یک مرد و یک زن دیدم و آن زن همانا فاطمه نیسابورى بود که همه غیبها براى او عیان و آشکار بود.
یکى از افراد از ذوالنون پرسید: چه کسى از عارفان را بزرگ دیدى؟ در جواب گفت: در مکّه زنى بود که او را فاطمه نیسابورى مىگفتند که در فهم معانى قرآن سخن مىگفت که شگفتى مرا بر مىانگیخت و مىگفت: هر که خاطرش با خدا نباشد به هر میدانى پاى مىنهد و به هر زبانى سخن مىگوید و آن که خاطرش با خدا باشد او زبانش را از هر سخنى جز راستى فرو بندد و وى را بر آزرم داشتن از او و اخلاص وا مىدارد.
همو گفته است: صادق متقى امروز در دریایى است که امواجش را به کام مىکشد و او چون غرقه شدگان خدا را مىخواند و از او خلاص و نجات مىخواهد.
بازوى گفت: هر که عمل براى خدا مىکند و او را مىبیند عارف است و هر که عمل براى خدا مىکند و تنها او را ناظر خویش مىداند مخلص است.(15)
6- رابعه دختر اسماعیل
در شرح حال این زن آمده است: گاهى حالى براى او پیش مىآمد که اهل بهشت را مىدید و مىگفت: «رأیت اهل الجنة یذهبون و یجیئون و ربما رأیت حورالعین یستترن منى باکما مهنّ» اهل بهشت را دیدم که در بهشت رفت و آمد مىکردند و چه بسا حورالعین را دیدم که با آستینهایشان خود را از من مىپوشاندند.(16)
چنان که مردانى هستند که خود را از ائمه مستور مىدارند این زنان که نامبرده شده، نمونهاى از سالکان واصلاند که نشان مىدهد زن و مرد مىتوانند در مسیر سلوک حرکت کنند و به کمالاتى نایل شوند.
نتیجهگیرى
سیر و سلوک و حرکت در مسیر تهذیب نفس براى همه انسانها میسّر است خواه زن باشد و خواه مرد ولکن افرادى در این مسیر قرار مىگیرند که بیدار شوند و غفلت زدایى بکنند زاد و توشه سفر بردارند و اراده کنند و مراحل سلوک را یکى پس از دیگرى طى کنند تا به مقام توحید نایل شوند چه توحید ذاتى و چه توحید صفاتى و چه توحید افعالى و چه توحید عبادى.
پىنوشتها: -
1. نورالثقلین، ج 5.
2. بحارالانوار، ج 43، ص 19.
3. الملهوف، ص 67.
4. سوره انفال، آیه 2 - 3 - 4.
5. سوره ابراهیم، آیه 27.
6. بحار، ج 67، ص 186.
7. سوره احزاب، آیه 22.
8. سوره بیّنه، آیه 5.
9. مفاتیح الجنان، تعقیب نماز عصر.
10. نفحات الانس، ص 613 - 614.
11. سوره ذاریات، آیه 22.
12. نفحات الانس، ص 614- 615.
13. همان، ص 615.
14. همان، ص 622.
15. همان، ص 618 - 619.
16. درّالمنثور فى طبقات ربّات الحذور، ص 203.