چشم اندازى به سیره سیاسى حضرت فاطمه (س)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
بررسى سیره معصومین (ع) در راستاى حفظ ارزشهاى اصیل اسلامى از مواردى است که علاوه بر هدایت و نجات انسانها، نقش قابل تأمّلى را در حفظ آرمانهاى جامعه مسلمین ایفا مىکند.
از این رو آن بزرگواران در طول حیات خویش حضور در صحنه را مسؤولیتى مهم از جانب خداى سبحان مىدانستند.
با غروب غمبار خورشید فروزان رسالت در 28 صفر سال دهم هجرى، سیاهى غصب حق و غبار غربت اندیشههاى خردورزان را آزار مىداد به گونهاى که کمتر کسى یاراى حضور در صحنه اعتقادى و دفاع در عرصه سیاسى را در خود مىدید، امّا در این میان بانوى بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا(س) برتر از هزاران مرد قدرتمند، بیرق باورهاى تابناک آسمانى و علم پیکار با سران ظلم و غصب و غارت را بر دوش گذاشت تا هدایت نبوى و سعادت علوى را پاس بدارد و به گوش آیندگان برساند. زهراى اطهر(س) در برابر جریاناتى که بعد از رحلت رسول مکرّم اسلام به وجود آمد، ساکت ننشست و دست به مبارزه سیاسى زد و با سخنرانىهاى افشاگرانه به بیان ماهیّت غاصبان خلافت و مصیبتهاى وارده توسط آنها پرداخت.
گرچه دوران حیات ریحانه محمدى پس از ارتحال پیامبر اکرم(ص) بسیار کوتاه بود، امّا خط مشى سیاسى آن حضرت در طول حیات نشان مىدهد که موضعگیرى اش معقولترین و پسندیدهترین روش ممکن بود و هرگونه حرکت و موضعگیرى دیگرى غیر از آن ممکن بود ضربات جبران ناپذیرى بر پیکر اسلام وارد سازد.
در این نوشتار به خطوط برجسته حرکت و موضعگیرى سیاسى صدّیقه کبرى(س) به عنوان شاخصههاى آموزنده اشاره مىشود. امید است که مورد توجه و عنایت پویندگان راه رسالت و ولایت قرار گیرد.
دفاع از حریم رسالت
در اوایل بعثت، حفظ جان پیامبر(ص) و دفاع و حمایت از آن حضرت از مهمترین وظایف کسانى بود که على رغم مشکلات و تنگناهاى موجود در جامعه نوپاى اسلام، به حقّانیت پیامبر(ص) و آیین او ایمان آورده بودند. تعداد انگشت شمارى نیز با استفاده از موقعیت اجتماعى، سیاسى و دیگر توانایىهاى خود، بیشتر به این امر مىپرداختند که از جمله آنها حضرت زهرا(س) بود.
رسول خدا(ص) از هنگامى که به رسالت مبعوث شدند، تا زمانى که به مدینه هجرت کردند در مکه مورد آزار و اذیت فراوان قرار گرفتند.
بزرگان قریش و حتى عموهاى پیامبر اکرم (ص) علاوه بر تشویق و تحریک مردم و کودکان جهت آزار و اذیت به پیامبر(ص)، خود نیز به طور مستقیم از هیچ تلاشى در این زمینه دریغ نداشتند.
گاهى بر سر آن حضرت خاک مىریختند و زمانى سنگ بارانش مىکردند. در این دوران مردانى مانند حمزه سیدالشهدا به دفاع از پیامبر(ص) برمى خاستند، امّا تاریخ اسلام نام بانویى بزرگوار را که در آن وقت 5تا8 سال بیشتر نداشت - در کنار مدافعان پیامبر(ص) ضبط و ثبت کرده است.
او علاوه بر این که بعد از رحلت مادر بزرگوارش حضرت خدیجه(س) پرستارى پدر را بر عهده داشت، بیرون از منزل نیز همیشه مراقب پدر بود.
نقل مىشود که مشرکان قریش در حجر اسماعیل گرد آمده بودند و مىگفتند: چون محمد(ص) عبور کند، هر یک از ما به او ضربهاى خواهیم زد و چون فاطمه(س) این را شنید، پیش مادر رفت و سپس این مطلب را به اطلاع پیامبر(ص) رساند.(1)
آن بانوى بزرگوار در مواردى علاوه بر اطلاع و پیشگیرى از اقدام آنان، خود مستقیماً به صحنه مىرفت و به حمایت و دفاع از پیامبر عزیز مىپرداخت.
«عبداللّه بن مسعود» مىگوید: با رسول خدا(ص) در کنار کعبه بودیم، حضرت در سایه خانه خدا مشغول نماز بود، گروهى از قریش از جمله ابوجهل در گوشهاى از مکّه چند شتر نحر کرده بودند، شکنبه آنها را آوردند و بر پشت پیامبر گذاشتند، فاطمه(س) آمد و آنها را از پشت پدرش برداشت.(2)
دفاع از حریم ولایت
زهراى مرضیّه (س) در اثبات حق و مقابله با انحراف در رهبرى امت اسلامى از هیچ کوششى فروگذار نکرد و این امر را تکلیف خود مىدانست. گاهى شبها همراه على(ع) به در خانه مهاجرین و انصار مىرفت و حمایت از ولایت و وصیّت رسول خدا(ص) را در یادها زنده مىکرد و آنان را به دفاع از حق همسرش در مسأله خلافت و حق خودش فرا مىخواند؛اگر چه چیزى جز کلام سرد و بى مهرى نمىشنید!
فاطمه(س) عنایت ویژهاى به مسأله دفاع از امامت و ولایت امام على(ع) داشت و به عنوان یک وظیفه اجتماعى در قالبهاى مختلف روى آن اهتمام و جدیّت مىورزید.
در قضیّه «فدک» آن چیزى که جوهر اصلى کارها و پىگیرىهاى دخت گرامى پیامبر بود، همان دفاع از حق ولایت حضرت امیر مؤمنان على(ع) بود.
صدّیقه طاهره(س) حرکت و هدایت انسانها را بدون امام، سکون و ساکت مىدانست و زمامدارى زیان آلود و باطل نااهلان را باعث دور ماندن مردم از مسیر «صراط مستقیم» مىدانست. بدین جهت دفاع از مقام امامت را سرلوحه مسؤولیتهاى خویش قرار داده بود و با تمام توان به ارائه رهنمودهاى شایسته و مبارزه با زرمداران و زور محوران مىپرداخت. او کتاب فضائل على(ع) را در پنج محور بنیادین گشود تا فردا و فرداها همگان با مطالعه گفتار گران بار وى پى به حقایق هستى برند و راه را از بى راهها تشخیص دهند.
در فصل نخست، على(ع) را در برابر خداوند عبدى مخلص معرفى مىکرد که بسیارى از شبها از شوق عبادت و ترس فراوان بر روى خاک نخلستان مدهوش مىشد.(3)
در فصل دوم، او را نسبت به رسول خدا مىسنجید و مىفرمود: على (ع) بهترین جانشین پیامبر(ص) و دوست بى نظیر رسول خداست.
در فصل سوم، سخن از امامت و ولایت امیرمؤمنان(ع) نسبت به امت اسلامى به میان مىآورد و او را امامى ربّانى و الهى معرفى مىکند که فقط و فقط او لیاقت رهبرى امت اسلام را خواهد داشت ؛ بنابراین على(ع) را نخستین مسلمان و دین باور مىدانست، از این رو وظیفهاى سنگین و خطیر براى خویش نسبت به امام(ع) برمىشمرد و آن توصیف صفات و برکات بى پایان همسرش تا واپسین لحظات زندگى بود.(4)
در فصل چهارم، هدایت و رهبرى مولاى متقیان (ع) را چنان تأثیر گذار مىدید که براى تحقق امامت و خلافت آن بزرگوار خود را آماده فداکارى نمود.(5)
در فصل پنجم، مقام بلند شیعیان على(ع) را بیان مىکند و با بصیرت و اعتقاد قلبى، سخن پدر را بازگو مىنماید و على (ع) وشیعیان او را اهل بهشت مىداند.
آرى! زهراى مرضیه(س) مقام و موقعیت امام على(ع) را خوب شناخته بود و از توانایىهاى ذاتى و خدادادى و شایستگىهاى ایشان نیز مطلع بود. دیدگاههاى پیامبر اکرم(ص) را نسبت به امام(ع) مرتب شنیده بود و بدان ایمان و اعتقادى راسخ داشت و صلاح و مصلحت جامعه نوپاى اسلام را در رهبرى و امامت حضرت على(ع) مىدانست و جایگزین دیگرى را با وجود ایشان براى این مقام و منصب جایز نمىدید. از این رو براى اثبات و تحقق آن از هیچ تلاشى دریغ نکرد و تا آخرین لحظه دست از حمایت و دفاع از امام (ع) و مقام امامت برنداشت.
جناح پیروز سقیفه پس از بیعت گرفتن از برخى اصحاب به سرعت سراغ على (ع) آمدند تا در اسرع وقت از آن بزرگوار بیعت بگیرند و سند مشروعیت حکومت خود را به امضا برسانند.
آنها مىدانستند که على(ع) به خاطر حفظ اسلام و پیشگیرى از تفرقه و اختلاف به جنگ متوسل نخواهد شد و بیعت او باب مخالفت سایر بنى هاشم و حامیان اهل بیت (ع) را مسدود خواهد کرد و در نتیجه پایه خلافتشان مستحکم خواهد شد.
از این رو آن بزرگوار را تحت فشار سختى قرار دادند و زشتترین برخوردها را در نخستین روزهاى رحلت پیامبر(ص) با آن حضرت (ع) کردند و تا سرحد کشتنش پیش رفتند.(6)
آنان درصدد بودند به هر طریق ممکن ولو به قیمت کشتن، مولاى متّقیان را به پذیرش حاکمیت خود وادار کنند، امّا با مقاومت شدید حضرت زهرا(س) مواجه شدند؛مبارزه حضرت فاطمه(س) کار خلفا را بسیار دشوار ساخت، زیرا آنان مىدانستند اگر نسبت به دختر پیامبر(ص) جسارت کنند، پایه حکومتشان سست خواهد شد. طبق نقل مسعودى تا صدیقه طاهره(س) در قید حیات بودند، آنها نتوانستند از على(ع) بیعت بگیرند، بنى هاشم نیز پس از شهادت زهراى اطهر(س) بیعت کردند.(7)
روایات و اسناد تاریخى مربوط به مقاومتهاى حضرت زهرا(س) فراوان است. کوثر آفرینش با حضور فعّال خود در خط مقدم مبارزه همچون سپر محکمى از جان على(ع) و حامیانش محافظت کرد و فضاى مناسبى را براى بنى هاشم فراهم نمود تا بیعت را به تأخیر بیندازند. البته شیوه حضرت فاطمه(س) براى اعلان عدم مشروعیّت کارهاى آنان تنها در مبارزه علنى روزهاى نخست رحلت پیامبر(ص) خلاصه نمىشد.
آن حضرت (س) تا آخرین روز رحلتش همواره با قطع رابطه و ابراز ناراحتى و اندوه، افکار عمومى را متوجه مسأله سقیفه و غصب خلافت مىکرد و نمىگذاشت این مهم به فراموشى سپرده شود. زنان مهاجرین و انصار براى عذر خواهى به عیادت آن بزرگوار آمدند، ولى حضرت فاطمه(س) نه تنها از آنان تشکر نکرد، بلکه در جواب احوال پرسى آنان فرمود: «آگاه باشید این حکومتى که پدید آوردند، تازه آبستن شده است، پس صبر کنید تا ببینید چه نتیجهاى به بار آورد. آن گاه از آن به جاى شیر خون تازه و سم کشنده بدوشید! این جاست که کسانى که به راه باطل رفتهاند، زیان کار مىشوند و آیندگان عاقبت آن چه را که گذشتگان تأسیس کردند، خواهند دید.
از بابت دنیاى خود خوش باشید و قلباً براى فتنه هایى که خواهد آمد، مطمئن باشید و بشارت باد بر شما به شمشیرهاى برندهاى که به دنبال آن مىآید و قدرت متجاوزى که ظلم و تعدّى را روا مىدارد و جمعیت شما را درو مىکند(همه را قتل عام مىکند) پس حسرت و اندوه با شما باد! و به کدامین سوى روید؟...»(8)
در آخرین روزهاى زندگى حضرت وقتى آن دو تقاضاى ملاقات کردند، ابتدا حضرت فاطمه(س) نپذیرفت و زمانى که امیرمؤمنان از آن حضرت تقاضا کرد به احترام شوهر بزرگوارش پذیرفت، ولى چنان برخورد سردى با آنها کرد که گزارش آن دیدار به یک سند تاریخى گویا براى اثبات خشم زهراى اطهر(س) نسبت به آنان تبدیل گردید.
اعتراض به سکوت مردم
دخت گرامى رسول خدا(ص) مىدید که با خروج رهبرى از محور خود چه بسا ممکن است امور مهم دیگر نیز دچار این آفت شود و هرگونه ساکت ماندن نوعى مهر تأیید برکارهاى ناروا باشد و چه بسا حتى براى همیشه کارى قانونى جلوه داده شود و نشانى بر حقانیت مدّعیان خلافت تلقى گردد. بدین جهت آن حضرت در مواردى مخالفت خود را با اعتراض و انتقاد و شکوه به اثبات رساند.
فرازهایى از خطبه بانوى نمونه اسلام در مسجد مدینه گواهى گویا و شاهد زنده بر این مطلب است. زهراى اطهر(س) با دلى پرخون از حوادث ناگوار پیش آمده، با زبان شکوه و اعتراض خطاب به انصار فرمودند: «یا معشر النّقیبة و اعضاد الملّة و حصنة الاسلام! ما هذه الغمیزةُ فى حقّى و السّنة عن ظلامتى؟؛(9) اى انجمن بزرگان! اى بازوان ملّت! اى حافظان اسلام! این غفلت و سستى در مورد حق من چیست؟ و چرا در برابر دادخواهى من سهل انگارى مىکنید؟»
افشاى فتنهها
زهراى مرضیه (س) حکومت على(ع) را همان حکومت پیامبر(ص) و استمرار نبوت و رسالت مىدانست. خانه امیرالمؤمنین(ع) را مهبط وحى و شخصیت آن حضرت را شخصیتى دانا به امور دنیا و آخرت معرفى مىنمود و کنار زدن آن بزرگوار را خسارتى بزرگ و روشن مىشمرد.(10) از اقدامهاى روشنگرانه آن حضرت(س) افشاى ماهیت سیاست ستیز با على(ع) بود. صدیقه طاهره(س) معتقد بود کسانى که على (ع) را از صحنه بیرون کردهاند، از شدّت عمل او در برابر مخالفان دین و قاطعیتش در مقابل دشمنان اسلام و افزون طلبان بیم دارند؛ آنان مىدانند على(ع) در اجراى عدالت ذرهاى کوتاهى نخواهد کرد و در راه تحقق احکام الهى از مرگ نمىهراسد، از این رو او را کنار زدند تا به آسانى به اهداف شخصى و خواستههاى نفسانى اشان دست یابند، شاید آن روزها بسیارى از اصحاب و تابعین و کسانى که تازه مسلمان شده بودند نمىتوانستند باور کنند دست هایى که على(ع) را کنار زدهاند از سر هواپرستى چنین ظلمى را مرتکب شده باشند، چون آنها نیز ظاهراً سالها در رکاب نبى اکرم(ص) شمشیر زده و به اسلام گرویده بودند، به علاوه برخى از آنها جزء دانشمندان جامعه به حساب مىآمدهاند، لذا کسى جرأت نمىکرد به آنان گمان بد برده و آنها را به بى دینى و خیانت متهم نماید. بنابراین مردم دو گروه بودند: یک گروه از ریشه دشمنى و مخالفت با على(ع) خبر نداشتند و گروه دیگر شجاعت و شهامت بیان حقایق را نداشتند، ولى حضرت زهرا(س) با کمال شجاعت ماهیت کینه توزانه آنان را افشا کرد و ریشههاى فاسد دشمنى با مولاى متقیان على(ع) را برملا ساخت.(11)
دوست شناسى
آشنایى با عیار محبت و دوستى از سوى حضرت فاطمه(س) زمینه ساز نوسازى باورها و پاک سازى دل و دیدههاى مىگردد.
در سیره آن حضرت سه ویژگى بنیادین در «محبوبیّت» مىیابیم: نخست ارتباط خالصانه با آفریدگار، سپس نگرش عاشقانه به رسول خدا و سرانجام رسیدگى به خلق خدا.
به دیگر سخن «خودیّت» و «منیّت» و خودخواهىهاى انحصار گرانه از رواق اندیشه و عشق دختر گرامى پیامبر(ص) دور بوده و آن حضرت راهى روشن از نور صفا و صداقت و اخلاص پیش روى خویش قرار داده بود.
معیارهاى راستینى که در دوستىهاى انسیّه حورا(س) به چشم مىخورد، موجب گردید که روزى از برخى دوستىها بى زارى جوید و با صراحت و شفّافیّت تمام لب به سخن گشوده و فرمود:
«انّى لا احبُّ الدّنیا؛(12) من دنیاى دنیاپرستان را دوست ندارم.»
بانویى که زندگى امروز را فنا و زندگى فردا را بقا مىدید، به خوبى از پایدارى و پویایى جلوههاى مختلف آگاهى داشت و این نگرش خویش را براى همگان بیان فرمود تا درسآموزان و عبرت پذیران بهرهاى نصیب خود سازند.
ویژگىهاى شایسته زهراى بتول(س) در گفتار و رفتار موجب گردید که رسول اکرم(ص) به عنوان برترین انسان هستى معیار دوستى با خویش رااین گونه بیان فرماید: «من احبّ فاطمة ابنتى فقد احبّنى ؛(13) هر کس فاطمه (س)، دختر مرا دوست داشته باشد، مرا دوست داشته است.» و در صحنههاى مختلف، دست، سینه،و سر دختر دلبند خود را مىبوسید تا پیروان رسالت و امامت لحظهاى از پیروى فاطمه (س) کوتاهى نکنند و به خوبى آگاه باشند که اعمال، احساس و اندیشه زهراى عزیز مورد قبول پیامبر(ص) خواهد بود. ارزش دوستى اهل بیت(ع) صحیفهاى دیگر از کتاب بینش فاطمى است که به گونهاى گویا و پویا براى امروز و هر روز ما به ویژه نسل جدید بیان شده است.
دشمن شناسى
شناخت دشمن و آگاهى از معیارهاى دشمنى، اندیشهاى روشن در فراز و فرودهاى زندگى فردى و اجتماعى به انسان مىبخشد.
صدیقه کبرى(ص) با سخن آسمانى خود نخستین معیار دشمنشناسى را دشمنى و مخالفت با اهل بیت رسول خدا(ص) معرفى مىکند و با صراحت بسیار مىفرماید: «هر کس با ما دشمنى کند، با خدا ستیز نموده است و آن کسى که با ما مخالفت کند، با پروردگار رو در رو شده است و مخالف ما عذاب دردناک و مجازات شدید الهى در دنیا و آخرت بر او واجب مىگردد.»(14)
هرگاه در آیینه سخن و سیره آن حضرت بنگریم به خوبى در مىیابیم که ستایش دوستان و نکوهش دشمنان خط پایانى نخواهد داشت. زهراى عزیز با ارائه تدبیرى خردمندانه، عرصه ستم ستیزى و میدان مبارزه با دشمن را فراتر از زمان و مکان گسترش داده بود تا نماى افراد از ارزش دوستىهاى الهى و زشتى دشمنىهاى شیطانى تا روز رستاخیز آگاهى یابند؛ از این رو در وصیتش به امیر مؤمنان(ع) فرمود: «اوصیک ان لایشهد احدٌ جنازتى من هؤلاء الذّین ظلمونى و اخذوا حقّى فانّهم عدوّى و عدوّ رسول اللّه و لا تترک ان یصلّى علىّ احد منهم و لا من اتباعهم و ادفنّى فى اللّیل اذا هدئت العیون و نامت الابصار؛(15) تو را وصیت مىکنم هیچ یک از آنان که به من ظلم کردند و حق مرا غصب نمودند، نباید در تشییع جنازه من شرکت کنند، زیرا آنها دشمن من و دشمن رسول خدا (ص) هستند و اجازه مده فردى از آنها و پیروانشان بر من نماز بخوانند و مرا شب دفن کن، آن هنگام که چشمها آرام گرفته و دیدهها به خواب فرو رفته باشند.»
این وصیت ضربه سهمگینى بر پیکر دشمنان ولایت وارد ساخت؛ ضربهاى که تا قیام قیامت استمرار خواهد داشت و سندى زنده و ماندگار بر محکومیت حکومت خلفا و غیر عادلانه بودن آن از منظر زهراى مرضیه(س) به شمار مىآید.
پىنوشتها: -
1. دلایل النبوة، ابوبکر احمد بن حسین بیهقى، ج 2، ص43.
2. بحارالانوار، مجلسى، ج18، ص57.
3. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، ص 116.
4. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 330.
5. مناقب خوارزمى، ص67.
6. الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینورى، ج 1، ص 31.
7. مروج الذهب، على بن حسین مسعودى، ج 2، ص 308.
8. بحار الانوار، ج 43، ص160.
9. احتجاج طبرسى، ج 1، ص269.
10. مأخذ قبل، ص160.
11. ماهنامه مبلغان، شماره 31، ص 35-34.
12. الغدیر، علامه امینى، ج 2، ص 318.
13. بحارالانوار، ج 28، ص303.
14. مستدرک الوسایل، میرزا حسین نورى، ج 7، ص 291.
15. فرهنگ سخنان فاطمه (س) محمد دشتى، ص330.
از این رو آن بزرگواران در طول حیات خویش حضور در صحنه را مسؤولیتى مهم از جانب خداى سبحان مىدانستند.
با غروب غمبار خورشید فروزان رسالت در 28 صفر سال دهم هجرى، سیاهى غصب حق و غبار غربت اندیشههاى خردورزان را آزار مىداد به گونهاى که کمتر کسى یاراى حضور در صحنه اعتقادى و دفاع در عرصه سیاسى را در خود مىدید، امّا در این میان بانوى بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا(س) برتر از هزاران مرد قدرتمند، بیرق باورهاى تابناک آسمانى و علم پیکار با سران ظلم و غصب و غارت را بر دوش گذاشت تا هدایت نبوى و سعادت علوى را پاس بدارد و به گوش آیندگان برساند. زهراى اطهر(س) در برابر جریاناتى که بعد از رحلت رسول مکرّم اسلام به وجود آمد، ساکت ننشست و دست به مبارزه سیاسى زد و با سخنرانىهاى افشاگرانه به بیان ماهیّت غاصبان خلافت و مصیبتهاى وارده توسط آنها پرداخت.
گرچه دوران حیات ریحانه محمدى پس از ارتحال پیامبر اکرم(ص) بسیار کوتاه بود، امّا خط مشى سیاسى آن حضرت در طول حیات نشان مىدهد که موضعگیرى اش معقولترین و پسندیدهترین روش ممکن بود و هرگونه حرکت و موضعگیرى دیگرى غیر از آن ممکن بود ضربات جبران ناپذیرى بر پیکر اسلام وارد سازد.
در این نوشتار به خطوط برجسته حرکت و موضعگیرى سیاسى صدّیقه کبرى(س) به عنوان شاخصههاى آموزنده اشاره مىشود. امید است که مورد توجه و عنایت پویندگان راه رسالت و ولایت قرار گیرد.
دفاع از حریم رسالت
در اوایل بعثت، حفظ جان پیامبر(ص) و دفاع و حمایت از آن حضرت از مهمترین وظایف کسانى بود که على رغم مشکلات و تنگناهاى موجود در جامعه نوپاى اسلام، به حقّانیت پیامبر(ص) و آیین او ایمان آورده بودند. تعداد انگشت شمارى نیز با استفاده از موقعیت اجتماعى، سیاسى و دیگر توانایىهاى خود، بیشتر به این امر مىپرداختند که از جمله آنها حضرت زهرا(س) بود.
رسول خدا(ص) از هنگامى که به رسالت مبعوث شدند، تا زمانى که به مدینه هجرت کردند در مکه مورد آزار و اذیت فراوان قرار گرفتند.
بزرگان قریش و حتى عموهاى پیامبر اکرم (ص) علاوه بر تشویق و تحریک مردم و کودکان جهت آزار و اذیت به پیامبر(ص)، خود نیز به طور مستقیم از هیچ تلاشى در این زمینه دریغ نداشتند.
گاهى بر سر آن حضرت خاک مىریختند و زمانى سنگ بارانش مىکردند. در این دوران مردانى مانند حمزه سیدالشهدا به دفاع از پیامبر(ص) برمى خاستند، امّا تاریخ اسلام نام بانویى بزرگوار را که در آن وقت 5تا8 سال بیشتر نداشت - در کنار مدافعان پیامبر(ص) ضبط و ثبت کرده است.
او علاوه بر این که بعد از رحلت مادر بزرگوارش حضرت خدیجه(س) پرستارى پدر را بر عهده داشت، بیرون از منزل نیز همیشه مراقب پدر بود.
نقل مىشود که مشرکان قریش در حجر اسماعیل گرد آمده بودند و مىگفتند: چون محمد(ص) عبور کند، هر یک از ما به او ضربهاى خواهیم زد و چون فاطمه(س) این را شنید، پیش مادر رفت و سپس این مطلب را به اطلاع پیامبر(ص) رساند.(1)
آن بانوى بزرگوار در مواردى علاوه بر اطلاع و پیشگیرى از اقدام آنان، خود مستقیماً به صحنه مىرفت و به حمایت و دفاع از پیامبر عزیز مىپرداخت.
«عبداللّه بن مسعود» مىگوید: با رسول خدا(ص) در کنار کعبه بودیم، حضرت در سایه خانه خدا مشغول نماز بود، گروهى از قریش از جمله ابوجهل در گوشهاى از مکّه چند شتر نحر کرده بودند، شکنبه آنها را آوردند و بر پشت پیامبر گذاشتند، فاطمه(س) آمد و آنها را از پشت پدرش برداشت.(2)
دفاع از حریم ولایت
زهراى مرضیّه (س) در اثبات حق و مقابله با انحراف در رهبرى امت اسلامى از هیچ کوششى فروگذار نکرد و این امر را تکلیف خود مىدانست. گاهى شبها همراه على(ع) به در خانه مهاجرین و انصار مىرفت و حمایت از ولایت و وصیّت رسول خدا(ص) را در یادها زنده مىکرد و آنان را به دفاع از حق همسرش در مسأله خلافت و حق خودش فرا مىخواند؛اگر چه چیزى جز کلام سرد و بى مهرى نمىشنید!
فاطمه(س) عنایت ویژهاى به مسأله دفاع از امامت و ولایت امام على(ع) داشت و به عنوان یک وظیفه اجتماعى در قالبهاى مختلف روى آن اهتمام و جدیّت مىورزید.
در قضیّه «فدک» آن چیزى که جوهر اصلى کارها و پىگیرىهاى دخت گرامى پیامبر بود، همان دفاع از حق ولایت حضرت امیر مؤمنان على(ع) بود.
صدّیقه طاهره(س) حرکت و هدایت انسانها را بدون امام، سکون و ساکت مىدانست و زمامدارى زیان آلود و باطل نااهلان را باعث دور ماندن مردم از مسیر «صراط مستقیم» مىدانست. بدین جهت دفاع از مقام امامت را سرلوحه مسؤولیتهاى خویش قرار داده بود و با تمام توان به ارائه رهنمودهاى شایسته و مبارزه با زرمداران و زور محوران مىپرداخت. او کتاب فضائل على(ع) را در پنج محور بنیادین گشود تا فردا و فرداها همگان با مطالعه گفتار گران بار وى پى به حقایق هستى برند و راه را از بى راهها تشخیص دهند.
در فصل نخست، على(ع) را در برابر خداوند عبدى مخلص معرفى مىکرد که بسیارى از شبها از شوق عبادت و ترس فراوان بر روى خاک نخلستان مدهوش مىشد.(3)
در فصل دوم، او را نسبت به رسول خدا مىسنجید و مىفرمود: على (ع) بهترین جانشین پیامبر(ص) و دوست بى نظیر رسول خداست.
در فصل سوم، سخن از امامت و ولایت امیرمؤمنان(ع) نسبت به امت اسلامى به میان مىآورد و او را امامى ربّانى و الهى معرفى مىکند که فقط و فقط او لیاقت رهبرى امت اسلام را خواهد داشت ؛ بنابراین على(ع) را نخستین مسلمان و دین باور مىدانست، از این رو وظیفهاى سنگین و خطیر براى خویش نسبت به امام(ع) برمىشمرد و آن توصیف صفات و برکات بى پایان همسرش تا واپسین لحظات زندگى بود.(4)
در فصل چهارم، هدایت و رهبرى مولاى متقیان (ع) را چنان تأثیر گذار مىدید که براى تحقق امامت و خلافت آن بزرگوار خود را آماده فداکارى نمود.(5)
در فصل پنجم، مقام بلند شیعیان على(ع) را بیان مىکند و با بصیرت و اعتقاد قلبى، سخن پدر را بازگو مىنماید و على (ع) وشیعیان او را اهل بهشت مىداند.
آرى! زهراى مرضیه(س) مقام و موقعیت امام على(ع) را خوب شناخته بود و از توانایىهاى ذاتى و خدادادى و شایستگىهاى ایشان نیز مطلع بود. دیدگاههاى پیامبر اکرم(ص) را نسبت به امام(ع) مرتب شنیده بود و بدان ایمان و اعتقادى راسخ داشت و صلاح و مصلحت جامعه نوپاى اسلام را در رهبرى و امامت حضرت على(ع) مىدانست و جایگزین دیگرى را با وجود ایشان براى این مقام و منصب جایز نمىدید. از این رو براى اثبات و تحقق آن از هیچ تلاشى دریغ نکرد و تا آخرین لحظه دست از حمایت و دفاع از امام (ع) و مقام امامت برنداشت.
جناح پیروز سقیفه پس از بیعت گرفتن از برخى اصحاب به سرعت سراغ على (ع) آمدند تا در اسرع وقت از آن بزرگوار بیعت بگیرند و سند مشروعیت حکومت خود را به امضا برسانند.
آنها مىدانستند که على(ع) به خاطر حفظ اسلام و پیشگیرى از تفرقه و اختلاف به جنگ متوسل نخواهد شد و بیعت او باب مخالفت سایر بنى هاشم و حامیان اهل بیت (ع) را مسدود خواهد کرد و در نتیجه پایه خلافتشان مستحکم خواهد شد.
از این رو آن بزرگوار را تحت فشار سختى قرار دادند و زشتترین برخوردها را در نخستین روزهاى رحلت پیامبر(ص) با آن حضرت (ع) کردند و تا سرحد کشتنش پیش رفتند.(6)
آنان درصدد بودند به هر طریق ممکن ولو به قیمت کشتن، مولاى متّقیان را به پذیرش حاکمیت خود وادار کنند، امّا با مقاومت شدید حضرت زهرا(س) مواجه شدند؛مبارزه حضرت فاطمه(س) کار خلفا را بسیار دشوار ساخت، زیرا آنان مىدانستند اگر نسبت به دختر پیامبر(ص) جسارت کنند، پایه حکومتشان سست خواهد شد. طبق نقل مسعودى تا صدیقه طاهره(س) در قید حیات بودند، آنها نتوانستند از على(ع) بیعت بگیرند، بنى هاشم نیز پس از شهادت زهراى اطهر(س) بیعت کردند.(7)
روایات و اسناد تاریخى مربوط به مقاومتهاى حضرت زهرا(س) فراوان است. کوثر آفرینش با حضور فعّال خود در خط مقدم مبارزه همچون سپر محکمى از جان على(ع) و حامیانش محافظت کرد و فضاى مناسبى را براى بنى هاشم فراهم نمود تا بیعت را به تأخیر بیندازند. البته شیوه حضرت فاطمه(س) براى اعلان عدم مشروعیّت کارهاى آنان تنها در مبارزه علنى روزهاى نخست رحلت پیامبر(ص) خلاصه نمىشد.
آن حضرت (س) تا آخرین روز رحلتش همواره با قطع رابطه و ابراز ناراحتى و اندوه، افکار عمومى را متوجه مسأله سقیفه و غصب خلافت مىکرد و نمىگذاشت این مهم به فراموشى سپرده شود. زنان مهاجرین و انصار براى عذر خواهى به عیادت آن بزرگوار آمدند، ولى حضرت فاطمه(س) نه تنها از آنان تشکر نکرد، بلکه در جواب احوال پرسى آنان فرمود: «آگاه باشید این حکومتى که پدید آوردند، تازه آبستن شده است، پس صبر کنید تا ببینید چه نتیجهاى به بار آورد. آن گاه از آن به جاى شیر خون تازه و سم کشنده بدوشید! این جاست که کسانى که به راه باطل رفتهاند، زیان کار مىشوند و آیندگان عاقبت آن چه را که گذشتگان تأسیس کردند، خواهند دید.
از بابت دنیاى خود خوش باشید و قلباً براى فتنه هایى که خواهد آمد، مطمئن باشید و بشارت باد بر شما به شمشیرهاى برندهاى که به دنبال آن مىآید و قدرت متجاوزى که ظلم و تعدّى را روا مىدارد و جمعیت شما را درو مىکند(همه را قتل عام مىکند) پس حسرت و اندوه با شما باد! و به کدامین سوى روید؟...»(8)
در آخرین روزهاى زندگى حضرت وقتى آن دو تقاضاى ملاقات کردند، ابتدا حضرت فاطمه(س) نپذیرفت و زمانى که امیرمؤمنان از آن حضرت تقاضا کرد به احترام شوهر بزرگوارش پذیرفت، ولى چنان برخورد سردى با آنها کرد که گزارش آن دیدار به یک سند تاریخى گویا براى اثبات خشم زهراى اطهر(س) نسبت به آنان تبدیل گردید.
اعتراض به سکوت مردم
دخت گرامى رسول خدا(ص) مىدید که با خروج رهبرى از محور خود چه بسا ممکن است امور مهم دیگر نیز دچار این آفت شود و هرگونه ساکت ماندن نوعى مهر تأیید برکارهاى ناروا باشد و چه بسا حتى براى همیشه کارى قانونى جلوه داده شود و نشانى بر حقانیت مدّعیان خلافت تلقى گردد. بدین جهت آن حضرت در مواردى مخالفت خود را با اعتراض و انتقاد و شکوه به اثبات رساند.
فرازهایى از خطبه بانوى نمونه اسلام در مسجد مدینه گواهى گویا و شاهد زنده بر این مطلب است. زهراى اطهر(س) با دلى پرخون از حوادث ناگوار پیش آمده، با زبان شکوه و اعتراض خطاب به انصار فرمودند: «یا معشر النّقیبة و اعضاد الملّة و حصنة الاسلام! ما هذه الغمیزةُ فى حقّى و السّنة عن ظلامتى؟؛(9) اى انجمن بزرگان! اى بازوان ملّت! اى حافظان اسلام! این غفلت و سستى در مورد حق من چیست؟ و چرا در برابر دادخواهى من سهل انگارى مىکنید؟»
افشاى فتنهها
زهراى مرضیه (س) حکومت على(ع) را همان حکومت پیامبر(ص) و استمرار نبوت و رسالت مىدانست. خانه امیرالمؤمنین(ع) را مهبط وحى و شخصیت آن حضرت را شخصیتى دانا به امور دنیا و آخرت معرفى مىنمود و کنار زدن آن بزرگوار را خسارتى بزرگ و روشن مىشمرد.(10) از اقدامهاى روشنگرانه آن حضرت(س) افشاى ماهیت سیاست ستیز با على(ع) بود. صدیقه طاهره(س) معتقد بود کسانى که على (ع) را از صحنه بیرون کردهاند، از شدّت عمل او در برابر مخالفان دین و قاطعیتش در مقابل دشمنان اسلام و افزون طلبان بیم دارند؛ آنان مىدانند على(ع) در اجراى عدالت ذرهاى کوتاهى نخواهد کرد و در راه تحقق احکام الهى از مرگ نمىهراسد، از این رو او را کنار زدند تا به آسانى به اهداف شخصى و خواستههاى نفسانى اشان دست یابند، شاید آن روزها بسیارى از اصحاب و تابعین و کسانى که تازه مسلمان شده بودند نمىتوانستند باور کنند دست هایى که على(ع) را کنار زدهاند از سر هواپرستى چنین ظلمى را مرتکب شده باشند، چون آنها نیز ظاهراً سالها در رکاب نبى اکرم(ص) شمشیر زده و به اسلام گرویده بودند، به علاوه برخى از آنها جزء دانشمندان جامعه به حساب مىآمدهاند، لذا کسى جرأت نمىکرد به آنان گمان بد برده و آنها را به بى دینى و خیانت متهم نماید. بنابراین مردم دو گروه بودند: یک گروه از ریشه دشمنى و مخالفت با على(ع) خبر نداشتند و گروه دیگر شجاعت و شهامت بیان حقایق را نداشتند، ولى حضرت زهرا(س) با کمال شجاعت ماهیت کینه توزانه آنان را افشا کرد و ریشههاى فاسد دشمنى با مولاى متقیان على(ع) را برملا ساخت.(11)
دوست شناسى
آشنایى با عیار محبت و دوستى از سوى حضرت فاطمه(س) زمینه ساز نوسازى باورها و پاک سازى دل و دیدههاى مىگردد.
در سیره آن حضرت سه ویژگى بنیادین در «محبوبیّت» مىیابیم: نخست ارتباط خالصانه با آفریدگار، سپس نگرش عاشقانه به رسول خدا و سرانجام رسیدگى به خلق خدا.
به دیگر سخن «خودیّت» و «منیّت» و خودخواهىهاى انحصار گرانه از رواق اندیشه و عشق دختر گرامى پیامبر(ص) دور بوده و آن حضرت راهى روشن از نور صفا و صداقت و اخلاص پیش روى خویش قرار داده بود.
معیارهاى راستینى که در دوستىهاى انسیّه حورا(س) به چشم مىخورد، موجب گردید که روزى از برخى دوستىها بى زارى جوید و با صراحت و شفّافیّت تمام لب به سخن گشوده و فرمود:
«انّى لا احبُّ الدّنیا؛(12) من دنیاى دنیاپرستان را دوست ندارم.»
بانویى که زندگى امروز را فنا و زندگى فردا را بقا مىدید، به خوبى از پایدارى و پویایى جلوههاى مختلف آگاهى داشت و این نگرش خویش را براى همگان بیان فرمود تا درسآموزان و عبرت پذیران بهرهاى نصیب خود سازند.
ویژگىهاى شایسته زهراى بتول(س) در گفتار و رفتار موجب گردید که رسول اکرم(ص) به عنوان برترین انسان هستى معیار دوستى با خویش رااین گونه بیان فرماید: «من احبّ فاطمة ابنتى فقد احبّنى ؛(13) هر کس فاطمه (س)، دختر مرا دوست داشته باشد، مرا دوست داشته است.» و در صحنههاى مختلف، دست، سینه،و سر دختر دلبند خود را مىبوسید تا پیروان رسالت و امامت لحظهاى از پیروى فاطمه (س) کوتاهى نکنند و به خوبى آگاه باشند که اعمال، احساس و اندیشه زهراى عزیز مورد قبول پیامبر(ص) خواهد بود. ارزش دوستى اهل بیت(ع) صحیفهاى دیگر از کتاب بینش فاطمى است که به گونهاى گویا و پویا براى امروز و هر روز ما به ویژه نسل جدید بیان شده است.
دشمن شناسى
شناخت دشمن و آگاهى از معیارهاى دشمنى، اندیشهاى روشن در فراز و فرودهاى زندگى فردى و اجتماعى به انسان مىبخشد.
صدیقه کبرى(ص) با سخن آسمانى خود نخستین معیار دشمنشناسى را دشمنى و مخالفت با اهل بیت رسول خدا(ص) معرفى مىکند و با صراحت بسیار مىفرماید: «هر کس با ما دشمنى کند، با خدا ستیز نموده است و آن کسى که با ما مخالفت کند، با پروردگار رو در رو شده است و مخالف ما عذاب دردناک و مجازات شدید الهى در دنیا و آخرت بر او واجب مىگردد.»(14)
هرگاه در آیینه سخن و سیره آن حضرت بنگریم به خوبى در مىیابیم که ستایش دوستان و نکوهش دشمنان خط پایانى نخواهد داشت. زهراى عزیز با ارائه تدبیرى خردمندانه، عرصه ستم ستیزى و میدان مبارزه با دشمن را فراتر از زمان و مکان گسترش داده بود تا نماى افراد از ارزش دوستىهاى الهى و زشتى دشمنىهاى شیطانى تا روز رستاخیز آگاهى یابند؛ از این رو در وصیتش به امیر مؤمنان(ع) فرمود: «اوصیک ان لایشهد احدٌ جنازتى من هؤلاء الذّین ظلمونى و اخذوا حقّى فانّهم عدوّى و عدوّ رسول اللّه و لا تترک ان یصلّى علىّ احد منهم و لا من اتباعهم و ادفنّى فى اللّیل اذا هدئت العیون و نامت الابصار؛(15) تو را وصیت مىکنم هیچ یک از آنان که به من ظلم کردند و حق مرا غصب نمودند، نباید در تشییع جنازه من شرکت کنند، زیرا آنها دشمن من و دشمن رسول خدا (ص) هستند و اجازه مده فردى از آنها و پیروانشان بر من نماز بخوانند و مرا شب دفن کن، آن هنگام که چشمها آرام گرفته و دیدهها به خواب فرو رفته باشند.»
این وصیت ضربه سهمگینى بر پیکر دشمنان ولایت وارد ساخت؛ ضربهاى که تا قیام قیامت استمرار خواهد داشت و سندى زنده و ماندگار بر محکومیت حکومت خلفا و غیر عادلانه بودن آن از منظر زهراى مرضیه(س) به شمار مىآید.
پىنوشتها: -
1. دلایل النبوة، ابوبکر احمد بن حسین بیهقى، ج 2، ص43.
2. بحارالانوار، مجلسى، ج18، ص57.
3. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، ص 116.
4. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 330.
5. مناقب خوارزمى، ص67.
6. الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینورى، ج 1، ص 31.
7. مروج الذهب، على بن حسین مسعودى، ج 2، ص 308.
8. بحار الانوار، ج 43، ص160.
9. احتجاج طبرسى، ج 1، ص269.
10. مأخذ قبل، ص160.
11. ماهنامه مبلغان، شماره 31، ص 35-34.
12. الغدیر، علامه امینى، ج 2، ص 318.
13. بحارالانوار، ج 28، ص303.
14. مستدرک الوسایل، میرزا حسین نورى، ج 7، ص 291.
15. فرهنگ سخنان فاطمه (س) محمد دشتى، ص330.